امام حسین (ع)، سخنان – 9
موضوع بحث: امام حسین(ع)، سخنان – 9، محرم 60
تاریخ پخش: 12/07/60
بســم اللّه الرّحمن الرّحــیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی»
گفتیم به مناسبت ایام محرم بحثها و درس هایمان حول و محور سخنان امام حسین(ع) باشد. و در این شبها بحث در دایرهی سخنان امام حسین در مسیر حرکت ایشان بوده است. که در راه آمدن به کوفه با تعدادی برخوردهایی داشته، در این برخوردها، امام حسین(ع) فرمایشاتی داشته است، که بعضی از این قطعات و سخنان را تفسیر کردیم. آیهای در قرآن داریم که این آیه را هم امام حسین(ع) در شب و روز عاشورا و هم حضرت زینب(س) خوانده است. امام حسین این آیه را در کربلا خواند و حضرت زینب در شام. این آیه چیست؟ یک نوع دید در این آیه است. دیدی که بسیاری از ما هم داریم. بعضی وقتها میگوییم، اگر فلانی آدم بدی است، چرا خدا اینقدر به او چیزهای مختلف میدهد؟ فلان کس را ببین، تمام عیاشیها و کیفها و گناهان و جنایتها را میکند، زندگیش هم خوب است. چه بچه و خانه و زندگی و درآمدی دارد. اصلاً دست به خاکستر میزند، برایش طلا میشود. چه شانسی دارد. او کیف میکند. ای خدا آن وقت این آدم به این خوبی، این قدر باید در سختیها بسوزد وآن آدم به آن رذلی آن قدر باید خوش باشد؟ یک آیه در قرآن داریم که امام حسین آن را هم در شب عاشورا خواند و هم درروز عاشوا.
1- دادن نعمت نشانه دوستی و دادن رنج نشانه خشم خدا نیست
قرآن میفرماید: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ»(آل عمران/178) تفسیر و ترجمهی آیه بدین شکل است. «وَ لا یَحْسَبَنَّ» یعنی حساب نکنید. در قرآن هر آیهای که داریم که در آن گفته شده حساب نکنید اینچنین و آن چنان، اینها بیانگر جهان بینیهای غلط است. دیدهای انحرافی را خدا نفی کرده است. مثلاً میگوید: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون»(آل عمران/169) حساب نکنید آنان که درراه خدا شهید شدند، مردهاند. حساب نکنید یعنی کسی که شهید را مرده بداند. دیدش غلط است.
دیدهای غلط را قرآن با بیاناتی از جمله مشتقات «حسب» آورده است. خیال نکنید، حساب نکنید و. . . «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا» کفار را حساب نکنید «أَنَّما نُمْلی لَهُمْ» «نُمْلی» یعنی امداد و کمکی که به کفار میکنیم. حساب نکنید مهلتی که به کفار میدهیم برایشان خیر است. اگر دیدی به یک کافر عمر و پول و زور دادیم، حساب نکنید که لابد ما دوستش داریم. اگر یک جنایتکار وضعش خوب است، فکر نکنید ما دوستش داریم و چون او را دوست داریم، اوضاع زندگیش را بهبود بخشیدیم و اگر چیزی را از کسی گرفتیم، معنایش این نیست که او را دوست نداریم. چون گاهی وقتها چیزی را از کسی میگیرند، میگوید: خدایا من چه کرده بودم که این را از من گرفتی؟ اگر گرفتیم دلیل بر این نیست که تو بدی و اگر دادیم دلیل بر این نیست که توخوبی. این غلط است که شما میگویی خدا مرا دوست دارد، چون هر چه گفتهام گوش داده است و هر چه از اوخواستهام، به من داده است. اگر خدا چیزی را به کسی داد، دلیل بر این نیست که او را دوست دارد. خدا از همهی ما بیشتر به فرعون و قارون نعمت داد و اگر خدا چیزی را از کسی گرفت، دلیل بر این نیست که او را دوست ندارد. خدا همه چیز را از امام حسین گرفت، جوانش را گرفت، بچهی شیر خوارهاش را گرفت، آب را از او گرفت، سوختن دلیل بر بدی نیست و خوش بودن دلیل بر کمال نیست. دادهها ملاک نیست.
2- مهلت دادن به کافر برای افزایش گناه سنت خداست
خیال نکنید اگر ما به کسانی که کافرند مهلت میدهیم، این مهلت برایشان خوبست، پس چه«أَنَّما نُمْلی لَهُمْ» امکاناتی که به ایشان میدهیم «لِیَزْدادُوا إِثْماً» برای این است که گناهشان را زیاد کنند. به ایشان میدان میدهیم تا هر کاری میخواهند بکنند. بعد «و لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ» عذابهایی برای اینها هست، عذابهای مهین. عذاب با اهانت در کمین اینهاست. این ترجمهی آیه بود.
مسئلهی ما این است، ما دو نوع عذاب داریم. عذاب زود و عذاب دیر و دیرتر. خدا اینها را که دوستشان دارد، زود به ایشان هشدار میدهد. مانند پول دستی. پول دستی را که آدم میگیرد 7 روزه پس میدهد. یک سری نه! در دفتر حساب دارند. این میگوید: آقا قرض کردیم، نسیه گرفتیم، میگوید: در حساب فلان پرونده دارد و لذا آدمهایی که یک مرتبه جنس میخرند، کاسب محله میگوید: خب آقا شما یک قلم جنس خریدهای، اکنون چرا پولش را نمیدهی؟ اما آدمهایی که حساب دارند، میبینی هر چه که خودش یا زنش یا بچه هایش میخرند، در آن حساب مینویسد، چون میگوید: او حساب جاری دارد. بالاخره سر سال پرداخت میکند ولی آن که دفعتاً جنسی خریده را فوراً مچش را میگیرد. یک عده نزد خدا حساب جاری دارند. هر چه جنایت میکند، خدا به حسابش واریز میکند و اینطورنیست که به او بگوید، آقا تو چرا جنایت کردی؟ و لذا تا اولیاء خدا خلاف کنند، خدا سریع به ایشان هشدار میدهد. اما افرادی که ولی خدا نباشند و خدا دوستشان نداشته باشد، و به حال خود واگذارشان کرده باشد، اینها را برای امتحانات ثلث سوم نگه میدارد. اگر شاگرد یک بار خلاف کرد، معلم میگوید: آقا چرا خلاف کردی؟ اما اگر شاگرد اصلاً مرخص است، با این نصیحتها و تنبیهات تغییرپذیر نیست، و هر روز در کلاس مشغول خرد کردن اعصاب معلم است، معلم دیگر اعصابش را خرد نمیکند. میگوید: هر کاری میخواهی بکن. مریضی که قابل درمان است، زود درمانش میکنند و به او سرم وصل میکنند و آمپول میزنند اما مریضی که مرخص است، دکتر میگوید: هر چه میخواهد به او بدهید بخورد. یعنی دیگر مرخص است. هر کاری میخواهد بکند. پس اگر دکتر گفت: هر چه میخواهد به او بدهید بخورد معنی آن حتماً این نیست که لابد خوب شده است یا دوستش دارد. خیال نکنید کفار را اگر امکانات به ایشان میدهیم، دوستشان داریم، نه! امکانات به ایشان میدهیم تا پیمانهی ایشان سر برود. میدان به آنها میدهیم تا هر کاری میخواهند بکنند، این روش خداست. این سنت خداست.
امام حسین(ع)، شب عاشورا این آیه را خواند. یعنی چه؟ یعنیای ارتش 72 نفری من، اگر دیدید ارتشی، جمعیت و امکاناتش زیاد است، دلیل بر حقانیت و خوبیش نیست. و حضرت زینب هم در شام این آیه را خواند، یعنیای یزید اگر دیدی ما کشته دادیم و اسیر شدیم، دلیل بر بدی ما نیست. اگر دیدی الآن ملت و قدرت و زور با توست دلیل برخوبی تو نیست. خلاصه این آیه میگوید: فقط کانال یک را نگیرید، کانال دیگری هم هست. ظاهر را نبینید و عمیق فکر کنید. در همهی مسائل به ما گفتهاند ریشهی کارها را ببینید. حتی در بحث ازدواج میگویند: این دختری را که میخواهید بگیرید، فقط خودش را نبینید، بلکه به اصل و ریشهاش نگاه کنید. چون گاهی دختر خوب است، ریشهاش خراب است. مثل گل زیبایی که ریشهاش در مزبله است. روی مزبله گل قشنگ میروید. اما ریشهاش از جای خوبی نشئت نمیگیرد. بطن کارها را ببینیم.
3- در آزمایش خوب از بد جدا میشود
یکی دیگر از آیههایی که امام حسین(ع) در شب عاشوا خواند، این آیه است: «ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ»(آل عمران/179) خدا مؤمنین را به حال خودشان رها نمیکند. یعنی خداوند به شما زندگی یکنواخت نمیدهد. که فقط خوراک، پوشاک، مسکن، حقوق، زن، زندگی، بچه، سلامتی تأمین باشد «ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ» خداوند اینطور نیست که مؤمنین را بر آن چیزی که شما بر آن هستید، رها کند. یعنی خداوند زندگی مردم را مانند زندگی شما در یک خط و یکنواخت قرار نمیدهد تا این که مسئلهای پیش بیاید و با این مسئله خبیث از طیب جدا شوند. یعنی امام حسین در شب عاشورا فرمود: ای مردم باید حوادثی پیش بیاید تا در این حوادث، خوب و بد از هم جدا شوند و تا امتحان پیش نیامده، انسان خود هم نمیفهمد که چکاره است. گاهی وقت هاآدم فکر میکند، همهی مردم دوستش دارند. بعد صحنهای پیش میآید و مریض میشود، بعد میبیند فقط اندکی به دیدنش آمدند. بعد میمیرد و میبیند از این اندک، فقط چند نفر برای تشیع جنازه آمدند. بعد از مرگ او میبینی اصلاًهیچ کس نیامد تا از زن و بچهاش خبر بگیرد. بنابراین تا حادثه پیش نیاید، هیچ چیز معلوم نمیشود.
4- گاهی نعمت دادن به خاطر فراموشی خداست
آیهی دیگری که به مناسبت این ایام میخورد، این است که قرآن میگوید: «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ»(انعام/44) گاهی افراد همین که خدا را فراموش کردند، ما بیشتر به اینها نعمت میدهیم. افرادی هستند وقتی مسلمانند، وقتی در خط خدا هستند، زندگی آنها خیلی کم رنگ است. تا به خط خدا پشت میکنند، زندگی آنها خوب میشود. وقتی خدا را فراموش میکنند، یا هشدارهای الهی را فراموش میکنند، وقتی تذکرات الهی را فراموش میکنند. «فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَهً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ»(انعام/44) جالب است، این آیه یک مطلب دیگر را عنوان میکند، این آیه میگوید: گاهی مردم خوش هستند، خوشی و زندگی و رفاه را دلیل بر خوبی ندانید. همین که بد شدید، خوشی شما را بیشتر میکنیم. این آیه میگوید: اگر دیدید کسی زندگی مرفهی دارد، زندگی مرفه دلیل بر خوبی او نیست. این آیه میگوید: نه! گاهی وقتها مؤمن است، وقتی مؤمن است، زندگیش مرفه نیست. وقتی به ایمان پشت میکند، خدا زندگیش را مرفه میکند. زمانی که هشدارهای خدا را فراموش کردند «فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ» (انعام/44) یزید به اسلام پشت میکند، چون به اسلام پشت میکند «فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ» بر او ابواب دنیا و همه چیز را باز میکنیم. لشکر و ارتش و قدرت و پول و همهی امکانات را به او میدهیم چرا؟ «حَتَّى إِذا فَرِحُوا» تا خوب شاد و فرحناک بشود. همه چیز را به او میدهیم تا شاد شود. وقتی شاد شد «حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا» به آن چیزی که به او دادم خوشحال شود. بعد میفرماید: «أَخَذْناهُمْ بَغْتَهً» یک مرتبه همه چیز را از او میگیریم تا جگرش بسوزد.
یک مثال بزنم. کسی بالای درخت میرود. هر چه بیشتر بالا میرود، خوشحالتر است. تا نوک درخت که برسد، خیلی خوشحال است. بعد میبینیم با یک طوفان از درخت پایین میافتد. نزد خودش خوشحالتر است، ولی همین بالاتر رفتنش باعث میشود، صدمهی شدیدتری ببیند. بنابراین حدیث داریم: اگر زمانی خلاف میکنید و دنیا به شما روکرده است، بترسید که یا خدا گذاشته است برای امتحانات ثلث سوم، یا این که گذاشته تا یک مرتبه تصفیه حساب کند. یااین که خوب که دلت خوش شد، یک مرتبه از شما میگیرد. چون اگر آدم نداشته باشد، غصهای هم ندارد. اما اگر داشت، فرق میکند. مثل این است که آدم پول ندارد، از چیزی هم نمیسوزد، وقتی پول داشت و بعد آن را گم کرد، یا این که جیبش را زدند، آن وقت دلش خیلی میسوزد. امام حسین(ع) به مردم گفت: ای مردم به خاطر نداشتن آب، چون شب تاسوعا و عاشورا آب نبود، اسلحه خیلی نبود، نیروی انسانی نبود و آنها همه چیز داشتند و امام حسین چیزی نداشت. این آیه را خواند تا به مردم و به ارتشش بگوید: وجود نعمتها در دست یک نفر دلیل بر کمال و خوبی نیست.
5- اولین سخنرانی امام حسین (ع) در روز عاشورا: فکرتان را جمع کنید
امام حسین در اولین سخنرانی روز عاشورا فرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِی وَ لَا تَعْجَلُوا حَتَّى أَعِظَکُمْ بِمَا یَحِقُّ لَکُمْ عَلَیَّ وَ حَتَّى أَعْذِرَ عَلَیْکُمْ فَإِنْ أَعْطَیْتُمُونِیَ النَّصَفَ کُنْتُمْ بِذَلِکَ أَسْعَدَ وَ إِنْ لَمْ تُعْطُونِیَ النَّصَفَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ فَأَجْمِعُوا رَأْیَکُمْ»(إرشادمفید، ج2، ص97)ای مردم حرف هایم را گوش دهید و در کشتن من عجله نکنید. گوش کنید و ببینید چه میگویم؟ گوش کنید تا شمارا موعظه کنم آن حرف حق را به شما بزنم و اتمام حجت کنم. شروع به صحبت کردن کرد، بعد فرمود: اگر قبول نمیکنید که من، آمدنم به این منطقه به خاطر دعوت شما بوده است. «وَ إِنْ لَمْ تُعْطُونِیَ النَّصَفَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ فَأَجْمِعُوا رَأْیَکُمْ» اگر نزد خودتان انصاف قائل نیستید فکرتان را جمع کنید. . .
حضرت نوح در مقابل کفار خیلی تلاش کرد. آخر فرمود که: «إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامی وَ تَذْکیری بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّهً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ»(یونس/71) حضرت نوح خیلی نصیحت کرد. آخر به کفار گفت: اگر واقعاً حرف من برای شما سنگین است و نمیخواهید حرف ما را قبول کنید، هر کاری که دلتان میخواهد، بکنید. امام حسین روزعاشورا آیهای خواند که حضرت نوح در مقابل کفار خواند و آیه، آیهی سوره یونس است. امام حسین این آیه راخواند «فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ» فکرتان را جمع کنید «وَ شُرَکاءَکُمْ» از شرکاء، از بتها، از دیگر نیروهایی که میپرستید، امداد بگیرید «ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّهً» طوری باشد که کارتان بر شما پوشیده نباشد. یعنی هر چه میخواهید، قدرت نشان بدهید. «ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ» به حیاتم پایان دهید و مهلت به من ندهید. فقط بدانید که من که هستم؟ من پسر فاطمه هستم، بدانید چرا به کوفه آمدم؟ به خاطر دعوت شما آمدم. بدانید چرا قیام کردم؟ چون یزید مفسد است. بدانید و بعد اگر نخواستید اعتنا کنید، بکشید، یک وقت روز قیامت نگویید: نفهمیدیم، نمیدانستیم، غافل شدیم.
6- امام حسین به آنها فرمود: به وجدانتان بازگردید
یکی دیگر از سخنان امام حسین(ع) این است «أما بعد فانسبونی فانظروا من أنا ثم ارجعوا إلى أنفسکم»(إرشادمفید، ج2، ص97) ای مردم گوش بدهید: ببینید من که هستم؟ «ثم ارجعوا الی انفسکم» به وجدانتان برگردید «و عاتبوها فانظروا هل یصلح لکم قتلی» دقت کنید، به وجدانتان برگردید، ایا قتل من جائز است؟ گناه من چیست که مرا میکشید؟ و این را میتوان به گروهکها گفت، برادر و خواهری که به تو گفتهاند به تلویزیون گوش نده! تحریم تلویزیون چیز تازهای نیست. کفار مکه گفتند: «لا تسمعوا لهذا القرآن» پیغمبر به میان مردم میآمد و قرآن میخواند، کفار گفتند این قرآن را استماع نکنید. یعنی گوش به قران ندهید. «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ»(فصلت/26) یعنی به قرآن گوش ندهید. این را کفار دربارهی پیغمبر گفتند.
روز عاشورا امام حسین(ع) وقتی میخواست صحبت کند، باز گفتند کف بزنیم که «لا تسمعوا بکلام الحسین» حرفهای امام حسین را گوش ندهید. چرا هلهله میکنید؟ ساکت باشید، من حرف بزنم و گوش بدهید، اگر نپسندیدید، قبول نکنید. اول بگویید: من که هستم؟ چرا میخواهید مرا بکشید؟ یک گناه برای مطهری بشمرید. گناه مطهری در ایران چه بود؟ گناه آیت الله مدنی چه بود؟ حساب کنید «أ لست ابن بنت نبیکم»(إرشادمفید، ج2، ص97) آیا من پسر فاطمهی زهرا نیستم؟ آیا من پسر علی بن ابیطالب نیستم؟ من پسر کسی نیستم که اولین نفر بود که به پیامبر ایمان آورد؟ من برادرزاده و حمزه عموی من نیست؟ جعفر طیار عموی دیگر من نیست؟ آیا نشنیدید که درباره من و حسن پیغمبر فرمود: اینها جوانان اهل بهشتند. همهی اینها را گفت. بعد باز اول سخنش گفت: «ارجعوا إلى أنفسکم» گیج نشوید، کمی دیرتر، عجله نکنید، اعلام جنگ مسلحانه برای چه؟ اسلحه داری! شک دارد که جمهوری اسلامی حق است؟ در اداره فلانی بد کرد، فلان غذا کم است، هر چه بگویی! ما قبول داریم.
تمام بدیها و انتقادات درست است. اما یک مسئله این جا هست، در حقانیت جمهوری اسلامی شک دارید؟ در این که ایران نه شرقی و نه غربی است شک دارید؟ شک دارید که شعار ایران هم مرگ بر آمریکاست و هم مرگ بر شوروی. این جمهوری را میخواهی بربیندازی؟ آن وقت چه کسی میخواهد روی کار بیاید؟ یک سؤال این جا مطرح است: اگر جمهوری اسلامی واژگون شود، چه کسی میخواهد سر کار بیاید؟ بنابراین «ارجعوا إلى أنفسکم» این سخن امام حسین است در روز عاشورا. عجب جملهی جالبی است و جوانان و فریب خوردههایی که به خودشان باز نمیگردند، اینها از بت پرستان به مراتب بدترند. چون ابراهیم وقتی با بت پرستان حرف زد، قرآن میگوید: «فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ»(انبیاء/64) وقتی حضرت ابراهیم با بت پرستان حرف زد، بت پرستان به نفسشان مراجعه کردند. یعنی به وجدانشان بازگشتند. بت پرست به وجدانش بازگشت و اگر کسی با این همه سخنرانی، با این همه وعظ، با این همه شهید، با این همه آرزو اگر برنگردد، از آن بت پرستان بدتر است.
گناه شهید مطهری و آیت الله مدنی چه بود؟ بگویید گناهشان چه بود؟ اگر«فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ» نیست، این آقایان به مراتب از بت پرست بدترند، چون آیهی قرآن است. قرآن میگوید: بت پرست به وجدانش برگشت، چرا من نماز نمیخوانم؟ چطور وقتی کسی یک دوربین عکاسی آورده، تشکر میکنم. فکر کن! به سگ یک لقمه نان میدهی، تشکر میکند. دم تکان میدهد. آخر من این همه نعمت میگیرم، چرا گردنی نزد خدا خم نمیکنم؟ مگر نماز هفده رکعت بیشتر است؟ چرا من تا حالا به جبهه کمک نکردهام؟ خون من رنگینتر است؟ مگر من از این آب و خاک استفاده نمیکنم. مرز این آب و خاک را باید حفظ کرد. من جزو این آب وخاک نیستم؟ «فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ» اگر گاهی به وجدانش باز نگردد و کلاهش را قاضی نکند، به مراتب از بت پرستان بدتراست. بت پرستان برگشتند و اینها برنگشتند. امام حسین فرمود: «ارجعوا إلى أنفسکم» مردم کمی فکر کنید: گناه من چیست؟ یعنی یزید از من بهتر است؟ این یک سؤال و بعد امام حسین(ع) برای انکه باز وجدان ایشان را تحریک کند، شروع به فریاد زدن کرد، فریاد زد: ای مردم! هر کدام از شما جوانید و در صحنه نیستید، سؤال کنید. ممکن است بگویید، ما جوانیم، نمیدانیم تو نوهی چه کسی هستی؟ در میان لشکر شما افرادی هستند که میدانند. جابر بن عبدالله انصاری و ابا سعیدحذری هستند. از آنها بپرسید. سهل بن سعد صائبی هست، زید بن ارقم هست، اگر شما سنتان کم است، از پیرمردهایتان بپرسید که در فلان صحنه و فلان کار چه شد؟ در همین انقلاب خودمان هم همینطور است.
امام حسین(ع) باز فرمود: «فَإِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ هَذَا أَ فَتَشُکُّونَ أَنِّی ابْنُ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ»(إرشادمفید، ج2، ص97) ایا شک دارید در این که در مشرق و مغرب تنها کسی که از رسول خدا باقی است، من هستم؟ کمی صحبت کرد. آیا من مال دیگری را گرفتم و حرام کردم؟ آیا حلالی را حرام کردم؟
شعاری است برای تمام انقلابیون دنیا. شعاری است برای تمام ملتهای تحت ستم. شعاری است برای همهی کارگرها و همهی کشاورزان و همهی بازاریها و همهی محصلان، همهی اداریها، یک شعار است، برای هر انسان آزادهای شعار است. شعار این است: «لَا وَ اللَّه لَا أُعْطِیکُمْ بِیَدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ» این از سخنان امام حسین در روز عاشورا است. «إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ» «لَا وَ اللَّه» یعنی به خدا هرگز عطا نمیکنم دستم را به شما، یعنی دستم را به شما نمیدهم، مثل آدم ذلیلی که از روی ذلت چیزی را قبول میکند. «لَا وَ اللَّه» نه به خدا «وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِید» به خدا قسم، اهل فرار نیستم. من بنی صدر نیستم که نعره میکشید کسی که در ریگهای خوزستان آمادهی شهادت است، در دادگاه هم آمادهی پاسخ گویی است. من این را در روزنامه خواندم. یک تیتر بزرگ که خواسته بود، حالا که به خوزستان نزد ارتشیها میروم، و من که در ریگهای خوزستان حاضر هستم که خون بدهم، در دادگاه هم میآیم. ولی وقتی دید نزدیک است کار به آن جا بکشد، فرار کرد. امام حسین فرمود: من که بنی صدر نیستم. «وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِید» من از شما فرار نمیکنم. «وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِید» مثل فرار کردن بردهها فرار نمیکنم. بردهها هستند که پا به فرار میگذارند. برده باید فرار کند. آزاده باید حرفش را بزند وپای حرفش هم بایستد و مرگ آزادانه بهتر از فرار خائفانه است. من مرد هستم. گفتم با یزید بیعت نمیکنم. پای حرفم هم میایستم و هر کاری هم بکنید، بیعت نمیکنم.
7- امام حسین فرمود: شیطان در شما نفوذ کرده
یکی از دیگر سخنان امام حسین است که فرمود: ای مردم، ای ارتش یزید، میدانید چرا شما آمدید مرا بکشید؟ یک ریشه دارد: «لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیْکُمُ الشَّیْطَان»(المناقب، ج4، ص100) شیطان در شما لانه کرده است. من یک بحث در بارهی شیطان داشتم. گفتم که دو رقم و دو نوع شیطان داریم. گاهی شیطان میآید و یک نفر را هل میدهد. تا او هل خورد، متوجه میشود که این وسوسه بود. شیطان بود، خیال و وهم بود. فوراً میگوید: به خدا پناه میبرم. خدایا حفظ کن. میفهمد و سپس با اراده و تصمیم وپناه بردن به خدا خودش را نجات میدهد. گاهی شیطان نمیتواند وارد آدم شود. فقط از بیرون هل میدهد. گاهی نه اینطور نیست. شیطان کاملاً وارد رگ و پوست و افکار و روان آدم لانه میکند. در مورد مؤمن، شیطان فقط میآید و هل میدهد. «مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا»(اعراف/201) طائف، یعنی دوره گرد. کسی که دوره میگردد. «طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ» یعنی شیطانهای دوره گرد میآیند و هل میدهند و تا این شیاطین او را هل میدهد، متذکر میشود و خودش را جمع میکند. اما یک سری را میرود و در روحشان لانه میکند «فَهُوَ لَهُ قَرینٌ»(زخرف/36) قرآن میگوید: شیطان با ایشان قرین است. یعنی اصلاً خانهاش را به شیطان اجاره داده است.
امام حسین روز عاشورا به مردم گفت: «لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیْکُمُ الشَّیْطَان» شیطان بر شما حکومت کرده و به شما نفوذ کرده «فَأَنْسَاکُمْ ذِکْرَ اللَّهِ الْعَظِیم» دیگر خدا را فراموش کردید، و لذا دل شما سفت شده است. قرآن گاهی میگوید: انسان از خاک پستتر است. گاهی میگوید: انسان از سنگ سفتتر است. گاهی میگوید: انسان از گرگ درندهتر است. انسان از خاک پستتر است، چون اگر به خاک یک دانه گندم بدهی، یک خوشه گندم میدهد و انسانهایی هستند، این همه نعمت خدا را میگیرند، هیچ چیز پس نمیدهند. پس انسان گاهی از خاک پستتر میشود. و میگوید: «یا لَیْتَنی کُنْتُ تُراباً»(نبأ/40) روز قیامت میگویی کاش خاک بودم. خاک یک دانه میگیرد، یک خوشه میدهد. من هیچ کاری نکردم. گاهی انسان از سنگ سفتتر است. قرآن میگوید: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَهِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ»(بقره/74) قلوب اینها مثل حجاره و سنگ است. بعد میگوید: «وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَهِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ» از کنار سنگ گاهی چشمهی آبی بیرون میآید، دلهایی هست که نصیحت امیرالمؤمنین(ع) و امام حسین هم در آنها اثر نمیکند. دل سنگ و قلب سنگ اینگونه است.
8- امام حسین (ع) فرمود لقمه شما حرام بود
حالا چطور شد که ارتش یزید امام حسین را دیدند، پسر پیغمبر را دیدند، بچهی شیرخواره را دیدند، تشنگی را دیدند، رحم نکردند؟ میدانید ریشهاش یک کلمه است. امام حسین فرمود: دل شما از حرام پر شده است. یعنی لقمهی شما حرام بود. برادر و خواهری که پای تلویزیون هستید، لقمهی حرام اثر میکند. لقمهی حرام کار را به جایی میرساند که اگر امام حسین را هم نزدت تکه تکه کنند، تحت تأثیر قرار نمیگیری. دلیل این که حسین(ع) را کشتند، مهر دنیا بود. دلیل این که امام حسین را کشتند، قساوت بود و امام حسین خودش فرمود: دلیل قساوت لقمهی حرام است. شما که پای تلویزیون هستی، نمیدانم درآمدت از کجاست؟ برای آن حقوقی که میگیری! کار میکنی یا نه؟ اگر ما این هشت هزارتومان را میگیریم، به اندازهی این هشت هزار تومان، کار میکنیم یا نمیکنیم. بازاری در آمدی که دارد، حقش هست، یا نه؟ برای آن معامله اینقدر باید سود ببری؟ این سود حق توست؟ این سود انصاف است؟ اگر نصیحتها را نپذیری، اگر لقمههای حرام در غذایت باشد، شاخهای از عمر سعد و یزید هستی! منتهی هنوز امام حسین را با خود نمیبینیم.
خدایا به آبروی امام حسین به ما توفیق بده که از لقمهی حرام دوری کنیم که لقمهی حرام در بچه اثر میگذارد. اگر کسی با مال حرام به مکه برود و لبیک بگوید، خدا میگوید: لا لبیک نمیخواهم بیایی و اگر لقمهی حرام را صدقه بدهی، ارزش ندارد که: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ»(مائده/27) امام حسین را به خاطر قساوت کشتند و خود امام حسین فرمود: قساوت به خاطر لقمهی حرام است. از خود خدا بخواهید، . زندگی کم رنگ چیزی نیست. فوق مسئله آن است که اگر انسان مال حرام را کنار بگذارد، زندگی او ساده میشود و این مشکل مهمی نیست. جهنم داغ است. قساوت مهم است. گاهی رهبر انقلاب، هر چه ندا میدهد و هشدار میدهد، در کسی اثر ندارد.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»