امام جواد (علیه السلام)، دوران زندگی
موضوع: امام جواد(علیه السلام)، دوران زندگی
تاریخ پخش: 75/01/30
بسم الله الرحمن الرحیم
بینندگان عزیز بحث را در آستانهی شهادت امام جواد(ع) چون گوش میدهند، من خاطراتی از امام جواد(ع) نقل میکنم. در محضر مبارک برادران دانشجو و بعضی از اساتید هستم.
1- رهبر لایق به انسان انگیزه حرکت میدهد
مسئلهی امامت، اصل زندگی بند به امامت است، من برای این که چهرهی امامت و نقش امامت را بگویم، توجه بفرمایید انسان در حرکت خودش، یک حرکت چند تا چیز میخواهد: مقصد میخواهد، پایان میخواهد، وسیله میخواهد، راه میخواهد، راهنما میخواهد، انگیزه میخواهد، یک حرکت این چیزها را میخواهد و در همهی اینها مهمترین آن چیست. به نظر شما مهمترین کدام است؟
در یک حرکت همهی اینها لازم است بعضی از آنها اولویت دارد. آن که از همه مهمتر است به نظر من راهنماست. یعنی اگر یک رهبر لایق باشد به آدمهای بی انگیزه هم انگیزه میدهد. شعر بخوانم،
درس معلم گربود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را یعنی اگر معلم قوی باشد، آدمهای بی انگیزه و فراری را هم انگیزه دار میکند. پس اگر راهنما باشد، انگیزه بند راهنماست. اگر راهنما باشد آدم مقصد را گم نمیکند. اصلاً هدف چیست؟ راهنما میگوید هدف چیست، اگر راهنما باشد ما را تا پایان کار میبرد. اگر راهنما باشد ما راه را گم نمیکنیم وسیلهها بیخود حرکت نمیکند یعنی نقش اصلی با راهنماست. اصلاً جمهوری اسلامی و غیر جمهوری اسلامی همه چیز بند به امام بود امام ترسوها را شجاع کرد. امام سلیقههای مختلف را یک جا جمع کرد. امام در دل دشمن رعب انداخت یعنی به مردم انگیزه داد. الآن ما دیدیم در جبههها خودتان بودید افرادی حاضر بودند خط شکنی کنند و جوانهایی جبهه رفتند که دوچرخهاش را به داداشش نمیداد اگر داداشش صورتش را میشست میخواست با حولهی او صورت خود را خشک کند، داد میزد بابا حولهی من است، کسی که از حوله و دوچرخه نمیگذشت از جانش گذشت. این امام بود که توانست. نقش مهم با امامت است.
بگذارید یک مثال دیگر بزنم: الآن کشورهای اسلامی چه دارند و چه ندارند زیر پا نفت، روی پا کعبه، جمعیت میلیارد، هم سرمایهی اقتصادی دارند هم نیروی انسانی دارند هم جاذبههای معنوی دارند. هر مسلمانی هر کجای کرهی زمین نقش میکشد روزی 5 بار باید رو به حجاز بایستد، که چی؟ جاذبهی معنوی، کعبه. جاذبهی مادی: نفت نیروی انسانی. گیر این است چرا یک بشکهی خالی اگر در مسجدالحرام ول کنند همهی حاجیها رنگشان میپرد یک بشکهی خالی، یک ترقه، اصلاً یک ترقه در کنند. اصلاً پادشاهان آنها رؤسای آنها اصلاً گیر کشورهای اسلامی چیست؟ سرمایه ندارند، آدم ندارند، نه آن که ندارند، امام ندارند، یک امامی اگر بود همهی اینها درست به کار بسته شده بودند، این نقش امامت است.
ارتش همان ارتش است. چون حالا در آستانهی روز ارتش هم هستیم، ارتش همان ارتش است منتهی… نخ همان نخ است، اگر بند به سوزن شد میدوزد بند به سوزن نشد نمیدوزد یعنی امت مثل نخ هستند رهبر مثل سوزن اگر این نخ و سوزن به هم گره بخورند دوزندگی میشود. الآن علّت این که کشورهای اسلامی ذلیل هستند با این که مردم دارند جاذبه دارند نفت و امکانات هم دارند، نیروی انسانی دارند مواد طبیعی هم دارند، منابع طبیعی هست، نیروی انسانی هم هست، پس مشکل چیست؟ مشکل این است که یک رهبر که باید باشد، ندارند، یک ارتش وقتی رهبرش یک کسی شد همهی ارتش بله قربان گو میشود. یک ارتش هم وقتی رهبرش عوض شد، یک ارتش قوی و عزیز میشود.
2- امامان همه یک هدف دارند شیوه کارشان فرق میکند
خلاصه این مسئلهی رهبری، مسئلهی مهمی است. و ما امامانی که داریم همهی امامها یک خط هستند ممکن است شیوههای کارهایشان فرق میکند. آخر یک تقسیم بندی میکنیم من این تقسیم بندی را درش حرف دارم. یعنی برای من سؤال است مثلاً میگویند: «و شجاعه الحسینیه و الحلم الحسنیه»، نه این طور نیست. آخر وقتی این طور تقسیم بندی میکنیم یعنی مثلاً امام حسین(ع) شجاع بود امام حسن(ع) حلم داشت شجاع نبود، نه خیر این طور نیست. می خواهم مثالی بزنم میترسم توهین باشد ولی درقرآن یک آیه داریم میگوید که: «إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَهً فَما فَوْقَها» (بقره/26). یعنی وقتی بنا است آدم یک چیزی را بفهماند نباید گیر ضرب المثل باشد.
شمایازده نفرید که میخواهید گل بزنید به رقیب. یازده نفر این طرف خط هستند یازده نفر آن طرف خط. یازده نفر همه یک جور بازی میکنند، منتهی وقتی شما نگاه میکنی میگویی این یکی توپ را زیر پایش نگه داشته یکی میبینی توپ را برد هوا. یکی میبینی گل زد نه این آقا اگر آن جا باشد توپ را نگه میدارد و این هم جای او باشد توپ را بالا میاندازد یعنی هر کدام طبق آن شرایط خاص همان رقم بازی میکنند این طور نیست که فقط ایشان بلد است توپ را بالا بیندازد.
او هم اگر در این شرایط بود توپ را هوا میکرد. ایشان نزدیک به دروازه بود گل زد ولی او که گل نزده، فاصلهاش به دروازه نزدیک نبود. حالا اگر جابجا شوند برعکس میشود کارها. خلاصهاش امامهای ما همه یک جور هستند منتهی شرایط فرق میکند. گاهی هم حرکتها مختلف است. اما هدف یکی است من یک وقت در تلویزیون یک مثال زدم گفتم: فرض کنید ما یک پارچهای را در آب فرو میکنیم وقتی میآوریم بیرون حرکت دست فرق میکند این دست رو به این طرف میچرخد این دست رو به این طرف حرکتها فرق میکند اما هدف چیست؟ هدف یکی است، نوع حرکت فرق میکند ولی هدف یکی است. ممکن است امام حسن(ع) با بنی امیه همچین کند و امام حسین همچین کند، ولی هر دو هدفشان محو بنی امیه است. شیوهها فرق میکند. بنابراین این طور نباشد که…
یک امام انقلاب فرهنگی میکند یک امام انقلاب…
انبیاء هم همین طور هستند مثلاً حضرت لوط بعد ازعقاید بیشتر کارش به مسئله نهی از لواط بود چون امت، امتی بودند که به آن گناه مبتلا شده بودند. حضرت شعیب افتاده بود به جان کاسبها که چرا کم فروشی میکنید چون گناه آن روز کم فروشی بود. معجزات هم همین طور است در زمانی که دنیا دنیای سحر و جادو است معجزه، عصا اژدها میشود در دنیایی که پزشکی پیش رفته عیسی مرده را زنده میکند در دنیایی که فصاحت و بلاغت اوج گرفته پیامبر با قرآن میآورد. بنابراین آمدن معجزه، برخوردها، اینها همه طبق شرایط است.
شما لابد شنیدید در این ایام کنگرهای است در قم بنام عنصر زمان و مکان. عنصر زمان و مکان فرق میکند اثر میگذارد در مغز.
مرحوم مطهری میفرمود: کسانی که در نجف فتوی دادند چون نجف کویر است و کم آبی گفتند: اگر یک بار آب بریزید پاک است علمایی که در سامرا فتوی دادند سامرا چون دجله و رودخانه هست گفته دوبار آب بریزید. بچهها هم همین طور هستند. بچههایی که در محلههای مرفه زندگی میکنند اگر به آنها بگویید مقاله بنویسید در مقالهشان مینویسند که استخر منزل ما آلوده بود و من خودم با چشم خودم سه پر کاه روی استخر دیدم چون در یک جوی زندگی میکند که سه پر کاه برایش آلودگی است. یک منطقهی دیگر مثلاً میبینی که نخیر اگر تا کلی لجن در استخر نباشد اصلاً به استخر کثیف نمیگوید.
و از این مسائل در جامعه زیاد دیدیم این وانتیها و ماشینهایی که جنسهای کهنه میخرند در محلهی فقیر این طوری جار میزنند نان خشک، سماور… میخریم در شمال شهر میگویند تلویزیون رنگی، تعویض قالی، یعنی اصل یعنی فرم آهنگشان فرق میکند. او در مقالهاش پر کاه میگوید، او میگوید لجن، دیدها فرق میکند. مکان، زمان، شرایط در فهم انسان اثر میگذارد. البته این معنایش نیست که حالا بعضی از آقایان… آخر شنیدم که یکی میگفته فلانی هم از این حرفها میزند نه من نمیخواهم بگویم همهی دین این طوری هست. ما احکام ثابتی داریم که هرچی پایین و بالا بروی همین است که هست. چند هزار قانون ثابت داریم تکان نمیشود داد آن را. برف میآید خوب بیاید. گرم است خوب باشد. هر سیستمی حکومت کند هر درجه حرارتی باشد علم و تکنولوژی هر سویی برود همین هست که هست. چانه هم نزن. ما احکام ثابت داریم.
3- احکام ثابت و احکام شناور
قرآن بخوانم. «وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ» (بقره/233). مادر دو سال به بچهاش شیر دهد چه زمستان چه تابستان. چه شرق چه غرب چه دنیای الاغ سوری چه دنیای آپولوسواری. مادر به بچهاش دو سال شیر دهد. نماز صبح دو رکعت است. هر جا میخواهد باشد. ما یک احکامی داریم ثابت یک احکامی داریم شناور. احکام ثابت، ثابت است. احکام شناور تابع. گوشت خوک حرام است اما ثابت نیست اما اگر «فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ» (بقره/173) اما اگر یک کسی مضطر شد دید اگر گوشت خوک نخورد میمیرد. روزه واجب است اما ثابت نیست تا مریض شدی بخور. اما نماز ثابت است تکان هم نمیشود داد. حتی در غرق شدن با اشاره باید به نماز اشاره کنی.
پس احکامی داریم ثابت احکامی داریم شناور. احکام شناور مربوط به شرایط زمانی، مکانی، اضطرار، حوادث، قوانین ثانویه، اینها میباشد امامان ما یک خط ثابتی داشتند.
4- خط همه انبیاء و اوصیاء دعوت به خدا و دوری از طاغوت
یک: دعوت مردم به خدا
دو: دور کردن مردم از طاغوت.
این مبارزه با طاغوت در همهی امامها بوده. امام رضا(ع) را آوردند ولیعهدش کردند. امام رضا را کردند ولیعهد طاغوت خوب کسی که ولیعهد است باید فتوکپی شخص اول باشد.
اما در عین این که ولیعهد بود دو نفر آمدند دیدن امام رضا(ع) گفتند: آقا، ما مسافر هستیم، فرمودند: تو نمازت را چهار رکعتی بخوان و تو دو رکعتی. گفتند: ما دو تا برادر از یک جا آمدیم چه طور یکی از ما چهار رکعت و دیگری دو رکعت. فرمود: این برادر که آمده به قصد زیارت مأمون الرشید طاغوت آمده. کسی که برای دیدن طاغوت برای زیارت طاغوت سفر کند، سفرش حرام است. سفر حرام هم نمازش چهار رکعتی است شکسته نیست. ولی تو به قصد زیارت من آمدی سفر تو درست است چهار رکعتی میشود دو رکعت. یعنی همان وقتی هم که ولیعهد بود کنار طاغوت بود میگفت: نگاه به طاغوت گناه کبیره است. حرف خود را میزد. امام حسین(ع) را شهید کردند. بچه هایش را اسیر کردند در کوفه و شام گرداندند حالا یک متلک یزید دارد میگوید به یکی از کوچولوها. به یکی از کوچولوها گفت: بچه، گفت: بله گفت: تو بهتری یا پسر من؟ گفت: پسر مرا دوست داری؟ یک همچین سؤالی کرد سؤالش حالا یادم نیست. ایشان گفت: یک شمشیر بده تا من به تو بگویم. حالا کسی که در کربلا شهادت هفتاد و دو نفر را با چشمان خود فیلمبرداری کرده، داغ دیده، نشسته، خسته، دویده، اسیر شده، تحقیر شده در عین حال نشکن است. زینب کبری یک سخنرانی کرد در کوفه و شام، کاخ حکومت را زیر رو رو کرد. یعنی اینها یک چیزی دارند که مثل آیینه. آیینه را میزنی میشکانی ریز ریزش میکنی. ولی باز همان ریزش را برمیداری میگوید این جایت سیاه است. یعنی آیینه بزرگ هم میگوید این جایت سیاه است. آیینهی ریز هم همین را میگوید. یعنی در آیینه یک حکم ثابت است امامان ما یک خط ثابت داشتند دعوت به سمت خدا و مبارزه با طاغوت این خط اصلی همهی انبیاء بوده. بگذارید قرآن بخوانم.
«أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل/36). این خط کلی همهی انبیاء است.
ما امام سازش کار و پیامبر سازش کار نداریم. و لذا قرآن دو تا آیه دارد:
یکی میگوید: «وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ» (آلعمران/112). یعنی همهی انبیاء را کشتند. یکی میگوید: «وَ یَقْتُلُونَ النّبیین» و داریم که تمام امامها شهید شدند یک امام نداریم به مرگ خدا از دنیا رفته باشد و این دلیل بر این است که امامها استخوان بودند در گلوی طاغوت.
5- جوانترین امام، امام جواد(ع)
منتها هر امامی یک جوری بود. اما وضع امام جواد(ع) چگونه بود. امام جواد(ع) جوانترین امام است که شهید شد. مسئلهای که دربارهی امام جواد هست. چند تا خاطره برایتان نقل کنم. شخصی خدمت امام رضا(ع) رسید از امام رضا پرسید اگر برای شما اتفاقی بیفتد چه کسی بعد از شما امام است؟ حضرت اشاره کرد به فرزندش فرمود: امام جواد. امام جواد(ع) سه سالش بود. راوی گفت: بچهی سه ساله امام است؟ ! یعنی کیلویی حساب میکرد. که مثلاً امام باید چند کیلو و چند متر باشد باباجان گاهی وقتها یک رادیو قد یک بشکه موج تهران را هم نمیگیرد گاهی یک رادیو قد قوطی کبریت موج دور دنیا را میگیرد. گاهی یک کسی کوچولو هست شاگرد اول میشود گاهی یک کسی یک صد و هفتاد کیلو است شانزده تا تجدید میآورد.
گفت: آخر بچهی سه ساله، حضرت فرموند: بله، مگر حضرت عیسی(ع) در دو سالگی پیامبر نشدند علی بن مهزیار قبرش در اهواز است یکی از شهرهایی است که خیلی ریشهی تاریخی دارد. ماروایتهایی داریم و روایاتی داریم.
در ایران چند تا شهر داریم که سابقه اش بالای هزار سال است و از این شهرها راوی هم برخاسته شده و از شهرهایی است که درخشیده. مثلاً نیشابور شهر درخشیدهای است. قم شهر درخشیدهای است که اینها مثلاً ما راوی داریم که از زمان امام مثلاً امام حسن عسگری(ع) نامه به ایشان نوشته و از شهرهای درخشندهای است اهواز همین طور است علی بن مهزیار قبرش در اهواز است. ایشان از نور چشمهای امام جواد(ع) بوده. و یک روز علی بن مهزیار به امام جواد(ع) نامه نوشت که: آقا در اهواز زلزله زیاد میشود.
امام جواد یک نامه نوشتند که: شما به مردم اهواز بگویید که چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه را روزه بگیرند و غسل کنند و لباس تمیز بپوشند روز جمعه بیرون بیایند دعا کنند و اگر این طور شود، زلزله تمام میشود. ایشان هم این دستور را به مردم اهواز داد مردم اهواز هم اطاعت کردند و آن زمان که هر شب زلزله میشد به ارادهی خدا زلزله ایستاد باز در این مسائل معلوم میشود یک مسئلهی معنوی در مادی اثر میکند.
ما یک چیزهایی را نمیدانیم ببینید بچه را وقتی نگاه میکند میبیند بابایش رفت در ماشین نشست استارت میزند اگزوزش دود میدهد میگوید بابا تو چرا این کار را کردی جلوی ماشین چه کار دارد به عقب. خوب این بچه خبر از سیستم ماشین ندارد ما یک سری چیزهایی داریم که در یک سری چیزها اثر میکند واقعاً هم نمیفهمیم که الآن 35 سال است آخوندهستم نمیفهمم. میگوید اگر کسی ایستاده ادرار کند فشار قبر میبیند. هر چه فکر میکند ادرار ایستاده چه ربطی به فشار قبر دارد ولی از آن طرف هم باید قبول کنیم که به خاطر این که هر چیزی را ما نمیفهمیم معنایش که این نیست.
ما سه رقم قانون داریم: یک سری قانون داریم ضد عقل ممکن است باشد ممکن است قانون فوق عقل باشد ممکن است قانون طبق عقل باشد. در اسلام قانونی ضد عقل ما نباید داشته باشیم. یعنی یک چیزی که خلاف عقل است. اما لازم هم نیست که تمام قوانین طبق عقل باشد ممکن است چیزی باشد فوق عقل. حالا فوق عقل هم دو قسم است: فوق عقلی که بعد معلوم شود و فوق عقلی که بعد هم ممکن است معلوم نشود.
6- قوانین اسلام یا مطابق عقل است یا فوق عقل
یک سری چیزها هست که در یک زمان فوق عقل است بعد عقل میشود. مثل این که اسلام میگوید: گوشت خوک نخور، چهار بار در قرآن میگوید: «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ» (مائده/3). در سورهی انعام، بقره، مائده، نحل، چهار بار میگوید: گوشت خوک نخور. شصت سال پیش گفتند: گوشت خوک کرم کدو دارد حالا میگویند آقا در فلان حرارت داغش میکنیم کرم آن کشته میشود باز هم میگوییم نخور. میگوییم آقا. این انگل گوشت خوک را چند وقت است که فهمیدید.
هزار و چهارصد سال پیش گفتهاند نخور ولی تو پنجاه سال پیش فهمیدی یعنی هزارو سیصد و پنجاه سال نمیدانستیم چرا. حالا هم که میگویی انگل آن را میکشیم باز هم اسلام میگوید نخور. ممکن است باز هم هزار و سیصد و پنجاه سال دیگر معلوم شود که ولو باز هم داغش کنی انگل را بکشی باز هم ممکن است دلیل دیگر داشته باشد. اسلام میگوید نخور. اسلام میگوید ایستاده ادرار نکن. اخیراً فیلمبرداری کردند از مجرای ادرار که انسانی که مینشیند مجرای ادار باز است وقتی میایستد تاب دارد. برای خروج ادرار بهترین نحو نشستن است حالا تا این دستگاه فیلمبرداری نیامده اسلام گفته. خوب گوش میدهیم.
فوقش عقل ممکن است در آینده کشف شود. ما نمیدانیم چرا، مگر علوم طبیعی فهمیده چرا برگ درخت انار باریک است برگ درخت انگور چرا پهن است. حتماً این اندازهی برگها در رابطه با مزه هایشان در ارتباط هست. لازم نیست که ما بفهمیم. ما چیزی نمیدانیم ما چیزی بلد نیستیم.
اصلاً لیسانس ما دویست تا کتاب خوانده ما دویست میلیون کتاب نخوانده داریم. تازه میگوید شماها با این دویست کتابی که خواندید با آن دویست میلیونی که نخواندی همهتان بی سواد هستید. قرآن میگوید: «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً» (اسراء/85).
یعنی علم انسان چیزی نیست. مگر آدم با چند تا کتاب میخواهد بگوید من میخواهم همه چیز را بهفمم. بنابراین ما ادعا نکنیم که همه چیز را فهمیدیم. فقط آن جایی که باید حساسیت نشان دهیم اگر چیزی ضد عقل بود حساس شویم. بگوییم دین ضد عقل نیست. اما بگوییم من میخواهم همه چیز را بفهمم این هم یک خورده غرور علمی هست. بوعلی سینا میگوید: هر چیزی را فهمیدی، الحمدلله. هر چیزی را هم نفهمیدی ضد عقل بود بگذار کنار اما اگر فوق عقل بود بگو خیلی خوب من تا این جایش آمدم. باقی آن را دیگران ممکن است بدانند.
یک آیه داریم در قرآن میفرماید که: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَهٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ» (یوسف/105). «آیَهٍ» یعنی نشانه «فِی السَّماواتِ». چه آیهها و نشانههایی در آسمانها و زمین است. «وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ». ترجمهاش این است. نشانههایی در آسمانها و زمین است که بشر مرور میکند از کنارش میرود ولی غافل است. در آسمان نشانههایی است که انسان از کنار آنها عبور میکند ولی غافل است. قدیم که هنوز هواپیما و هلی کوپتر نبود میگفتند آخر چه طور میشود که انسان… آیهها و نشانهها در آسمان هاست ولی انسان زمینی مرور میکند از کنار آیات آسمانی میرود آخر انسان زمینی که نمیتواند از آن جا برود. میگفتند: میدانی «یَمُرُّونَ» یعنی نشانههایی در آسمان و زمین است که انسان از کنار آنها عبور میکند یعنی چشمش مرور میکند یعنی نشسته نگاه میکند وقتی انسان پرواز کرد دیدند نه بابا «یَمُرُّونَ» یعنی«یَمُرُّونَ».
خود شما هم همین طور هستید اگر چهل سال پیش یک نفر میآمد خانهی پدر شما میگفت بیرون غذا خوردم میگفتی بیرون غذا خوردم غذای بیرون چیست؟ کباب، حلیم، عدس.
ساندویچ و کالباس و سوسیس و اینها نبود که چون نبود ذهن شما متوجه آن نمیشد الآن اگر یک کسی آمد گفت بیرون غذا خوردم چون ساندویچ هست ذهن شما متوجه ساندویچ میشود و حال آن که پدر شما هرگز ذهنش به ساندویچ نمیرفت. یعنی گاهی به مرور ایام.
و لذا علامه طباطبایی میفرماید: دو سال به دو سال باید تفسیر قرآن عوض شود یعنی به موازات پیشرفت علم یک سری آیهها معنا پیدا میکند مثل همین «یَمُرُّونَ» تا هواپیما ساخته نشده بود «یَمُرُّونَ» یعنی «یُنفرون».
7- همه چیز تحت ازاده خداست
زلزله چیست. آیا زلزله با رفتارها اثر دارد؟ بله، اثر دارد. به ما میگوید اگر باران نمیآید نماز باران بخوان. این ارتباط ما با خدا با آمدن باران اثر دارد. و این معنایش این نیست که ما طبیعت را منکر هستیم. بله خورشید میتابد بخار میشود، بخار هم ابر میشود ابر هم باران میشود اما باز همهی اینها فرمول است و این فرمولها تحت ارادهی خداست.
ما وقتی میگوییم خداوند. شرایط مادی را منکر نمیخواهیم بشویم. شرایط مادی هم سرجایش است ولی خوب آنها هم سر جایش است. قصهی طلبهای هست یک جایی گفتم حالا یا در رادیو گفتم یا در تلویزیون یا در جای دیگر. هر که نشنیده دفعهای اول بشنود هر که شنیده یک بار دیگر هم بشنود.
آدم گل را دوبار بو میکند ده بار بو میکند. میگفت: رفتیم در حرم حضرت امیر(ع) گفتیم: یا علی شنیدیم شما در خانه فقرا چیزی میداری حالا ما خیلی فقیر هستیم بی پول بی پول شدیم حالا نمیخواهد تو بیایی در خانهی ما ما میآییم در خانهی تو. یک صد تومانی بفرست برای ما. البته صد تومانی پنجاه سال پیش پول بود. میگفت: متوسل شدیم در حرم حضرت امیر(ع) و گفتیم: صد تومان بفرست بیا. یک خورده با حضرت صحبت کردیم و وقتی میخواستیم از حرم بیرون برویم. یک نفر آمد گفت: سلام چه خوب شد دیدمت. چند روز پیش ایران بودم میخواستم بیایم زیارت کربلا و نجف اتفاقاً حاج آقای شما را در بازار دیدم. گفتم: ممکن است آقازاده را در نجف ببینم کاری نداری. ایشان هم صد تومان داد میگفت: صد تومان را گرفتم و تشکر کردم از ایشان.
رفتم حرم گفتم: یا علی این مال آقام است اگر میخواهی بدهی از خودت بده. میگفت: بعد آمدیم داخل اتاق و رفتیم برداریم دیدیم نیست دویدم رفتیم حرم که ببینم آن جا انداختهام دیدم نه آن جا نیفتاده. خوب بدتر شد. آدم بچه دار نشود طوری نیست ولی بچه دار شود و داغ ببیند میسوزد. آخ این پول آمد دستم و رفت. خیلی میگفت جوش خوردیم.
یک دو سه روزی حالم گرفته شد بعد به استادم قصه را گفتم. گفت: تو بی ادبی کردی درست است آقات داده ولی هزار و یک شرط و فرمول باید جور شود که ایشان باید پدر شما را در بازار ببیند وقتی دید اصلاً گاهی وقتها آدم طرف را میبیند متوجه نمیشود. گاهی آدم نگاه میکند دقت نمیکند نگاه میکند متوجه نمیشود.
ممکن است یک لحظه بابایت رویش را آن طرفی میکرد، همهی فرمولها به هم میریخت. آن وقتی هم که آمد حرم ساعت انطباقش ممکن است تو از این در بروی و او از آن در. آخر هزار و یک شرط باید با هم جور شود تا این صدتومانی به دست شما برسد. درست است آقایت داده اما باید هزار و یک شرط جور شود تا به دستت برسد. بالاخره استادم گفت: تو بی ادبی کردی برو توبهی فارسی کن. توبه دو رقم است. یکی عربی است که میگوییم «استغفرالله ربی و اتوب الیه». یک توبه هم داریم فارسی است که در تلویزیون نمیتوانم بگویم ولی حرف(گ) در آن هست. گفت: باید بروی توبهی فارسی کنی چون بی ادبی کردی. گفت: نه آقا. ما نه پول را میخواهیم نه توبه فارسی را. از خیرش گذشتیم میگفت: بعد که چند مدتی گذشت گفتیم حالا امتحان کنیم حرف استادمان را. حالا میرویم توبه فارسی میکنیم کسی که نمیفهمد. منتهی نمیدانست که او به من خواهد گفت و من در تلویزیون خواهم گفت.
آخر گاهی وقتها آدم میخواهد کسی نفهمد همهی دنیا میفهمند. زلیخا همهی درها را بست که کسی چیزی نفهمد همه فهمیدند امان از وقتی که خدا بخواهد لو بدهد همه میفهمند. کسی رفته بود جایی میهمانی روی تاقچه یک ساعت لوکسی دیده بود خیلی خوشش آمد گفت عجب ساعتی است برداشت و گذاشت در کیسهاش. صاحب خانه آمد و احوالپرسی کرد و همین طور دید ساعت نیست گفت ساعت نیست میهمان هم چیزی نگفت. همین طور که غذا میخوردند ساعت در کیف او صدا کرد.
اگر خدا اراده کند کسی را رسوا کند، رسوا میکند با در بستن نمیشود به هر حال میگفت: ما رفتیم حرم گفتیم که: یا علی(ع) ما چند وقت پیش آمدیم این جا و به هر حال یک همچین قصهای شد و من معذرت میخواهم من غلط کردم میگفت تا گفتم غلط کردم یک زن عرب پیدا شد گفت: آقا من چند شب پیش آمدم این جا فلان ساعت این جا یک پولی پیدا کردم اگر کسی پرسید نشانهاش این است من به او گفتم مال من است. گفتم یا علی از بابایم نیست، از تو است از تو است. یعنی ما خلاصهاش تا سیلی نخوریم حاضر نیستیم بگوییم خدا. ما خدا را میخواهیم برای آخر. چه جوری خوب شدی؟ قرصها را خوردم خوب شدم. خدا پدر این قرصها را بیامرزد. اول میگوییم قرص، بعد که خورده بالاتر میرود میگوییم زنده باد دکتر خدا سایهی دکتر را از سر من کم نکند. بعد میگوییم واقعاً دنیای علم پیشرفت کرده به همه میگوییم زنده باد زنده باد آخرش میگوییم باید بگوییم خداوند لطف کرد به مغز دکتر انداخت تشخیص داد و یک اثری هم در این قرار داد که من خوب شدم. یعنی فهم دکتر از خدا است اثر دارو هم از خداست از ما نیست.
8- باید فرمولها را قبول کنیم، فرمولها دست خداست
من یک حدیثی یک جا خواندم زار زار گریه کردند. گفتم چه حدیثی عجب اثری گذاشت در مردم. جای دیگر خواندم قه قه خندیدند. گفتم: این که همان حدیث است چرا این جا خندیدند.
حضرت موسی(ع) چوب را که میزند به آب خشک میشود به خشکی میزندتر میشود قرآن میگوید: «اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ» (بقره/60).
یعنی به دریا میزند سنگ میشود به سنگ میزند دریا میشود. یک دست و یک موسی یک دست و یک گوشت. این موی این جا هر هفته بلند میشود اصلاح میکنی باز بلند میشود اما موی ابرو ثابت است با این که یک پوست و یک گوشت و یک غذا و یک اکسیژن است. خدا این مو را ثابت کرده و موی یک سانتی را. بابا دست خداست چونه نزنید دست خداست همهی فرمولها را قبول داریم اما سر فرمولها دست خداست.
علی بن مهزیار نامه نوشت به امام جواد(ع) که آقا زلزله. فرمود: سه روز چهارشنبه. پنج شنبه، جمعه روزه بگیرید غسل کنید لباس تمیز بپوشید بروید بیرون روز جمعه و دعا کنید. آقا دعا در طبیعت اثر دارد. منتهی ما تا مادامی که فرمولها هست. من باید این جا تشکر کنم از هواپیمایی، اخیراً هواپیمایی بخشنامه کرده حالا نمیدانم این بخشنامه به خاطر تذکر مردم بود یا خود آقایان به ذهنشان رسید یا من در تلویزیون گفتم چون هم من در تلویزیون گفتم و هم مردم تذکر داشتند.
ما یک بار در هواپیما نشسته بودیم که دیدیم هواپیما گفت که تا چند لحظهی دیگر هواپیما در فرودگاه مینشیند من به این سرمهماندار هواپیما گفتم بگو انشاءالله گفت: انشاءالله ندارد کامپیوتر نشان داد.
گفتم: آقا در دنیا هواپیماهایی که میافتد آنها کامپیوتر ندارند که ساقط میشوند.
گفتم: پس خدا اگر بخواهد کامپیوتر هم در آن باشد میافتد آخر اگر خدا خواسته باشد غضب کند نمیگوید که چون کامپیوتر هست غضب نمیکنم این طور نیست. غضب خدا کار به کامپیوتر ندارد. بگو انشاءالله… جوانی میخواهد بگوید: «بسم الله الرحمن الرحیم» میگوید این جا نمیگوید. دانشجو زشت است بگوید: بسم الله. خوب حالا مگر دانشجو چه هست دانشجو چه هست. مثلاً میخواهد تشکر کند میگوید دانشجو زشت است بگوید الله اکبر حتماً باید سوت بکشد. حتماً باید کف بزند. خوب حالا مثلاً چه زود آدم رأی عوض میکند خط خودت را برو چرا شل شدی. آدم باید یک چیزی را که قبول میکند، اول فکر کند بدون فکر قبول نکند اما وقتی برایش حل شد به خاطر این و آن رنگش را نبازد.
9- باید به ایمان و اعتقادمان عمل کنیم
سید جمال الدین اسد آبادی رفت اروپا آن جا دست هایش را شست و رفت شروع کرد به غذا خوردن با دست. قه قه خندیدند. گفت: چه مرضتان هست؟ گفتند چه قدر تو امل هستی با دست چرا میخوری؟
گفت: نخیر من روشنفکر هستم چون دستهای خودم را فهمیدم چگونه شستم. قاشق را نمیدانم شما چگونه شستید. من به خودم ایمان دارم به شما ایمان ندارم. من به خاطر اتکا به خودم میخورم نه به خاطر این که امل هستم شما امل هستید. ما گاهی وقتها فکر میکنیم اگر وسط جشن عروسی برویم نماز بخوانیم امل هستیم نه خیر من جهت دارم من آدمی نیستم که موج عوضم کند. من همینم که هستم سلام و صلوات خدا بر امام. درود بر امام. امام روزی که شاه فرار کرد صدها دوربین خبرنگار آمدند پاریس جلوی امام. مهمترین روز تاریخ سخنان امام مستقیم به کرهی زمین پخش میشد آخر صبحت مستقیم خیلی مهم هست. امام مستقیماً با کرهی زمین حرف میزند. حاج احمد آقا خدا رحمتش کند گفت که: احمد وقت شده. گفتم: آقا الآن اول وقت هست یک مرتبه رفتند گفتم: آقا کجا میروی؟ گفت: نماز اول وقت. اصلاً نگفت من دارم با دنیا. ولش کن دنیا را. من باید با خدا رابطه برقرار کنم اول نماز اول وقت. ما گاهی وقتها تا مثلاً خیال میکنیم ترم چهارم هستیم میگوییم دیگر ما نباید به او سلام کنیم او باید به ما سلام کند. ای بابا سلام کن رفیق شو. خیال میکنیم زشت است ظرف بشوییم زشت است خرید کنیم. زشت است گاو را بدوشیم. خیال میکنیم زشت است برف پشت بام را پارو کنیم. این حرفها چیست. آخردویست تا کتاب که این قدر غرور ندارد.
پیامبر ما بزغاله میدوشید. امیرالمومنین در خانه عدس پاک میکرد. علی بن ابیطالب(ع) آمد دید بچههای یتیم غم زده هستند هر چه خواست بچهها را بخنداند دید غم زده هستند. حضرت علی(ع) بادستها و زانوهایش چهار دست و پا رفت و صدای بزغاله در آورد یک مرتبه بچه خندید. آمدند گفتند، آقا زشت است شما صدای بزغاله در میآورید. فرمود: ولش کن خندهی یتیم برای من ارزش دارد. بنده هم همین طور هستم مثلاً در خیابان میبینم یک ماشین افتاده در جوی آب میگویم من بیایم حجه الاسلام ماشین را در بیاورم؟ خوب بله مگر چه میشود حجه الاسلام باش مگر چه میشود. مثلاً خیال میکنم چون حجه الاسلام هستم نباید کمک مردم کنم. یک مقداری گیر میکنیم و علتش این است که سوادمان کم است. چون اگر سواد زیاد باشد گیر نیست. سواد کم آدم را گیر میکند. ابوعلی سینا گیر ندارد شیخ مفید گیر ندارد. گیر در آنهایی است که دو تا کلمه درس خواندند آن وقت مثل پول خورد جرق جرق صدا میدهند. اسکناس هیچ وقت صدا ندارد. این پنج ریال و دو ریالیها جرق جرق صدا دارند. خورده پول و خورده علم آدم را اذیت میکند.
امام رضا(ع) به امام جواد(ع) فرمود که: شنیدهام شما از یک در خصوصی میآیید چرا؟ شما هم مثل بقیهی مردم از در عمومی بیا. البته حالا یک وقت امنیت هست و یک وقت راه بندان است و یک دلیلی داشته باشد طوری نیست اما حرف این که من چون استاد هستم از آن در بیایم نه شما هم مثل باقی مردم هستید. اگر دلیل خاصی نیست. مثل بقیهی مردم زندگی کنیم. به امید روزی که این امتیازات پوچ از ما برطرف شود الآن طوری است که اتاق کارمندان معمولی بیست متر است اتاق معاون سی متر مدیر کل چهل متر یعنی هر که رئیستر است اتاقش بزرگتر است نه آقا بزرگی اتاق باید بر اساس مراجعین باشد.
سلام بر اساس تواضع باشد نه این که کوچک به بزرگ سلام کند.
به امام جواد(ع) فرمود شما چرا از این دری که مردم وارد میشوند وارد نمیشوی. قاتی مردم باش. من باز هم حرف هایم ماند. یعنی حرفهای دیگر پیش آمد و حرف هایم ماند.
خدایا به ما توفیق فهم صحیح اسلام و عمل خالص به اسلام و نشر اسلام مرحمت بفرما.
خداوندا کشور ما، رهبر ما، ناموس ما، نسل ما، دین ما، امت ما، مرز ما، عقائد ما، هویت ما حفظ بفرما.
خداوندا سال نو را بر ما مبارک و روز بروز بر وحدت و انسجام و ابتکار و اختراع و استقلال و عزت فکری، علمی، ایمانی به انواع عزتها ما را معزز بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»