امامت – 1، آیه اولی الامر

موضوع: امامت – 1، آیه اولی الامر
تاریخ: 27/05/58

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا و نبينا محمد و على اهل بيته و لعنة الله على اعدائهم اجمعين.

رشته بحث هايى كه درباره اصول عقايد در سطح فكر عموم صحبت مى ‏شد، رسيديم به بحث امامت، نبوت را در جلسه قبل، تقريباً خطوط كلى آن را مطرح كرديم.
1- امامت از اصول عقائد و ادامه رسالت
در بحث امامت، امامت ادامه رسالت است و دليل امامت همان دليل رسالت است، به همان دليلى كه ما پيامبر مى‏خواهيم، به همان دليل هم امام مى‏خواهيم، چون انسانها همان انسانها هستند و نيازها همان نيازها و شك و سهوها، همان شك و سهوها و محدوديت علم ما همان علمى، بنابراين آنچه كه باعث مى‏شد كه ما نياز به پيامبر داشتيم، بعد از پيامبر هم همان عوامل هست، ما چرا پيامبر مى‏خواستيم؟ چون اختلاف مى‏شد، قانون حق مى‏خواستيم، چون رهبر معصوم مى‏خواستيم، چون علم ما محدود بود، چون علم و عقل ما محكوم غرايض بود، يك سرى نيازها باعث شد كه ما پيغمبر بخواهيم، همان نيازها بعد از پيغمبر هم هست و از ديد ما اين است كه امامت از اصول عقايد ما است، چون روايتى است كه همه مسلمانها قبول دارند روایت اينست كه: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» (كمال‏ الدين،ج‏2،ص‏409) اصولاً جمعيتى روى كره زمين نمى‏توانيم پيدا كنيم مگر اينكه مسئله رهبرى را جزء اصول مى‏داند.
2- امام و ولي امر بايد معصوم باشد
خود صحابه پيامبر بعد از آنكه پيامبر از دنيا رفت هنوز پيامبر را كفن نكرده بودند و غسل نداده بودند كه رفتند در جايى به نام سقيفه و رهبر تعين كنند، اين معلوم مى‏شود رهبر خيلى مهم است كه از دفن پيغمبر هم اهميتش بيشتر است، مسئله رهبر را در تمام كشورها، در تمام ملل، فرقه‏ ها، مسئله رهبرى، مسئله مهمى است و واقعاً از اصول زندگى است، منتها بحثى كه هست اين است كه هر گروهى براى امامت يك شرط هايى را قائل هستند و ما هم عقيده مان اين است كه امام بايد معصوم باشد.
يك آيه‏اى هست در قرآن مى‏خوانيم «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» (نساء/59) اين آيه در قرآن است و همه ما قبول داريم لكن گاهى نظرها در اين است كه اينها چه كسانى مى‏توانند باشند و چه صفاتى بايد داشته باشد ولى در اينكه اصل پيروى، رهروى و رهبرى، اين دو مسئله بايد باشد، رجوع به كارشناس يك اصل عقلايى است بايد باشد، حالا، در الله اختلافى نيست «أَطيعُوا اللَّهَ» مطيع خدا باشيد، خوب مسلم است، در (رسول) هم هيچ نظرى نيست، فقط بحث ما در اولى الامر است. اولى الامر يعنى صاحبان امر، خدا به ما گفته است در قرآن مطيع الله باشيد، مطيع رسول خدا باشيد و مطيع صاحبان فرمان باشيد، ما قبول داريم، منتها صاحبان فرمان چه كسانى هستند؟ من يك مثال مى‏زنم كه همه شما بتوانيد خيلى راحت حل كنيد. فرض كنيد يك ماشينى را، شما اگر فرض كنيد كه يك راننده‏اى اينجا نشسته و دارد مى‏رود، در جاده و بيابان دارد مى‏رود و وزارت راه هم يك تابلو زده اينجا و به آن گفته كه عبور آزاد، نشانه‏اى داده كه از اين راه برو، عبور آزاد برانيد مثلاً آقاى راننده هم تكيه مى‏كند به اين تابلو و خاطرش جمع مى‏شود و مى‏رود و بعد مى‏رود و مى‏بيند يك درّه اينجاست و مى‏افتد توى درّه و ماشينش قراضه مى‏شود، فقط يك سوال مى‏كنم با هم جواب بدهيد، در اين جاده درّه دار، وزارت راه كه به من گفت برو، اين وزاتخانه مقصر هست يا مقصر نيست؟ مقصر است، يك بار ديگر بگوييد: مقصر است، كسى هست كه بگويد نيست، چرا؟ خوب باید آنجا يك تابلوى خطر بزند، اينجا خطر است، زنگ خطر. اينكه بگويد برو و بعدش هم تابلو نزدن معناش اينست كه اين جاده تا آخرش، آنكه اينجا تابلو مى‏زند كه برو، پس بايد اينجا هم تابلو بزند كه نرو. اينجا تابلو زده است كه برو و غير از اين هم تابلوى ديگرى هم نيست. در جاده درّه دار به من بگويند برو، مقصر هست يا نيست؟ مقصر هست.
خداوند به بشر گفته است كه بشر برو، منتها تابلو را از اينطرف زده است، برو عقب پيامبر، پس بايد صاحبان فرمان هيچ درّه ‏اى، گناهى، نقطه ضعفى نداشته باشند. شما ببينيد، مى‏گويد در جاده‏اى به من مى‏گويند برو كه آن جاده دست انداز نداشته باشد، خدا هم در قرآن به اولى الامر و صاحب فرمانى مى‏تواند بگويد كه عقبش بروند كه اين صاحب فرمان نقطه ضعف نداشته باشد، غلط است كه در جاده دره دار به من بگويند برو و غلط است كه پشت سر اولى الامر جنايت كار، به من بگويند كه عقبش برو، عقب معاويه بروم، عقب يزيد بروم، عقب نمى‏دانم انور سادات بروم، عقب چه كسى بروم؟ چون عده‏ اى مى‏گويند انور سادات چى است؟ صاحب فرمان است ديگر، قدرت دست آن است. معاويه صاحب فرمان است، قدرت دست آن است. هر كسى كه قدرت را به دست بياورد آن مى‏شود صاحب فرمان. خدا هم گفته است كه همينطور كه مطيع الله و مطيع رسول باشيد، مطيع حسن بكر و مطيع انور سادات و مطيع زيد و عمرو و مطيع معاويه و مطيع همه اينها باشيد، آنوقت اولى الامرهاى مختلف. مثلاً فرض كنيد كه در سوريه يك اولى الامر داريم، در عراق يكى داريم، در مصر هم يكى داريم، اينها هم همه فكرهايشان با هم متفاوت است، يك مسلمان كه صبح ساعت هشت عراق است و ساعت ده فرض كنيد كه مى‏رسد به مصر بايد از ساعت هشت تا ساعت ده نوع عملش دو جور باشد، خوب بالاخره كدامهاى اينها راست مى‏گويند؟ چون گاهى اولى الامرها با هم تضاد دارند، حرفهايشان به هم نمى‏خورد و بنده اگر خواستم با هواپيما يك مسافرتى بروم بايد در يك روز صد رقم كار ضد و نقيض بكنم، چون همه آنها اولى الامر هستند.
3- مراجع نايبان اولي‌الامر
اولى الامر درست است كه يعنى صاحبان فرمان، اما همانطورى كه در وزارت راه، آن جاده‏اى را بايد بگويند برو كه دست انداز نداشته باشد و خدا هم اولى الامرى را كه گفته است كه عقبش برو و ما گوش به فرمانش باشيم بايد گوش به فرمان كسى باشيم كه نقطه ضعف نداشته باشيم. مراجعى هم كه گوش به حرفشان مى‏دهيم اينها هم بلندگوهاى آن اولى الامرهاى معصوم هستند، مفسر بيان آنها هستند، بيان آنها را تفسير مى‏كنند، نايب آن اولى الامرها هستند، به اين عنوان ما گوش به حرف اينها مى‏دهيم والا آن كسى را كه بايد تسليمش باشيم اولى الامرى است كه بايد معصوم باشد. يك مثال ديگر هم بزنم كه خيلى. يك كسى كه كنار يك كسى مى‏نشيند، بايد يك سنخيتى داشته باشد و بايد به هم بخورد، اولى الامرى كه كنار خدا و رسول است، بايد كارهايش هم كنار خدا و رسول باشد، نمى‏شود خدا و رسول باشد و يك جنايت كار هم باشد. يك اولى الامرى دستور مى‏دهد تير اندازى كنيد و ده هزار نفر را مى‏كشد، بعد اين جنايتكار را بگذاريد كنار خدا و رسول. اولى الامرى كه در قرآن در كنار خدا و رسول است، بايد كارها و فكر و سياست و تدبيرش هم در كنار خدا و رسول باشد و اين فقط مكتب ما هست كه مى‏گوييم اولى الامر بايد داراى صفات خاصى باشد.
4- تناقضي در قرآن نيست
حالا، يك مثال ديگرى هم بزنم، آقا، خوب گوش بدهيد شما الان سن شما سيزده، چهارده، پانزده، شانزده سال است، در اين سن‏ها كه هستيد، آماده هستيد كه مطلب را بگيريد. بهترين فرصتى است براى اينكه شما خوب عنايت كنيد و اگر شما ساعتهايي را كه در مجالس مذهبى و يا غير مذهبى، در همين كلاس‏هاى درسى كه مى‏نشينيد، به قصد چيزى ياد گرفتن، گوش بدهيد، ديگر تا آخر عمرتان راحت هستيد. شما اگر سى ساعت به قصد تعليم بروى، راننده مى‏شوى اما اگر هزار ساعت در ماشين بنشينى و به قصد تعليم نباشى، راننده نمى‏شوى.
فرض كنيد همين بحث را مى‏خواهيم صحبت كنيم، تا آخر عمر. حالا، در قرآن يك آدم عاقل، خود قرآن گفته كه در من تناقضى نيست «وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً» (نساء/82) يعنى اگر قرآن از طرف غير از خدا بود، تناقض و ضد و نقيض زياد در آن بود، چون شما الان ده سال پيش يك وقت، يك خواسته‏اى دارى و حالا هم يك خواسته‏اى و سى سال ديگر هم شايد خواسته‏ات عوض شود، انسان عادى خواسته هايش عوض مى‏شود ولى خداست كه بى نهايت است و شك و پشيمانى در آن نيست، خواسته هايش قابل تغیير نيست.
خداوند تناقض در حرفهايش نيست. در قرآن چند تا آيه داريم، اين آيه را، (لا) يعنى چه؟ يعنى نه. «لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً» (دهر/24) «آثم» از اثم يعنى گناهكار، يعنى از آدم گناهكار پيروى نكنيد. پس اينجا كه خدا گفته است اطاعت از اولى الامر كن، آيه‏اى ديگر هم دارد كه اطاعت نكن از گناهكار، معلوم مى‏شود كه آن اولى الامر بايد گناهكار نباشد.
«أَوْ كَفُوراً» (دهر/24) قرآن مى‏گويد از آدم كافر اطاعت نكن، معلوم مى‏شود كه جايى هم كه مى‏گويد از اولى الامر پيروى كن، بايد اولى الامر كافر نباشد.
5- اولي‌الامر نمي‌تواند گناهكار يا سابقه گناه داشته باشد
در قرآن داريم «لا تُطِعْ» پيروى نكن «وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهينٍ» (قلم/10) حلف يعنى كسى كه هى سوگند مى‏خورد و پَست است، هى سوگند مى‏خورد از پستى. افراد رذل و پستى كه، هى مى‏خواهند مردم را گول بزنند با سوگند قلابى اينها را هم «لا تُطِعْ» معلوم مى‏شود كه صاحب امر بايد از اين افراد هم نباشد.
«لا تَتَّبِعْ» يعنى چه؟ يعنى تبعيت نكن، يعنى اطاعت نكن، پيروى نكن. «وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدين» (اعراف/142) يعنى راه مفسدين را پيروى نكنيد، پس اولى الامرى كه خدا گفته است كه گوش به حرفش بده بايد آدم مفسد نباشد، مفسد فى الارض نباشد. «وَ لا تُطيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفينَ» (شعراء/151) ترجمه‏اش را بلد هستيد، «لا تَتَّبِعْ» يعنى تبعيت نكن فرمان، پس اولى امرى كه خدا گفته است كه گوش به حرفش بده بايد آدم ولخرجى نباشد، چون درست نيست كه هم خدا به من بگويد كه گوش به حرف اولى الامر بده، خوب ما گوش به حرف آقاى معاويه مى‏دهيم، بعد مى‏بينيم معاويه مفسد فى الارض است، معاويه كاخ ‏هاى مختلف دارد، زر و زيور و مال بيت المال را اسراف مى‏كند. اگر خدا به من مى‏گويد كه گوش به حرف اولى الامر بده، اين آيه را قبول مى‏كنم، اما اين آيه‏ ها را هم بايد قبول كنم، پس اولى الامر، يك اولى الامرى كه گناه، كفر، پستى، فساد، اسراف، نكند. حالا، يك اولى الامرى است كه خيلى آدم خوبى است اما سابقاً وضعش خراب بوده، مثلاً سابقه جنايت داشته، سابقه شرك داشته، بت پرست بوده، قرآن مى‏گويد «وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْل» (مائده/77) «ضَلُّوا» يعنى ضلالت. ضلالت يعنى گمراهى. «قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْل» كسانى كه قبلاً گمراه بودند، گرچه حالا آدم خوبى شده‏اند، توبه كردند، آدم خوبى هم هستند «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات» (هود/114) خدا مى‏بخشد و ممكن است كه اينها را هم بهشت هم ببرد «الْإِسْلَامُ يَجُبُّ مَا قَبْلَهُ» (عوالي‏اللآلي،ج‏2،ص‏224) اسلام گذشته‏ها را مى‏بخشد، همه را قبول داريم اما بالاخره سابقه شرك و گناه در اينها بوده است، قرآن مى‏گويد از افرادى كه سابقه شان خراب بوده، گوش به حرفشان نده، پس اينجا كه به ما مى‏گويد كه اولى الامر را اطاعت كنيد، بايد اولى الامرى باشد كه بد سابقه هم نباشد.
«لا تَتَّبِعْ» پيروى نكن از افرادى كه «لا يَعْلَمُونَ» افرادى كه جاهل هستند «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ» (جاثيه/18) از افراد جاهل هم نبايد پيروى كنيد، پس معلوم مى‏شود قرآنى كه گفته است از اولى الامر پيروى كنيد، اولى الامرى است كه همه چيزى بلد باشد، معلوم شد كه چى مى‏خواهم بگويم، مى‏خواهم بگويم در قرآن در مورد امامت و رهبرى به ما گفته‏اند كه از صاحبان فرمان پيروى كنيد، ما قبول مى‏كنيم از صاحبان فرمان پيروى كنيم منتها صاحبان فرمان را در كنار آيه‏هاى ديگر مى‏گذاريم، صاحبان فرمانى كه گناه و كفر و پستى و فساد و اسراف و گمراهى قبلى و جهلى در آنها نباشد. آنوقت صاحب فرمانى كه اين نقاط ضعف را ندارد چه كسى است؟ من لازم ندارد كه بگويم چه كسى است، شما خودتان ببينيد كه چه كسى است. تاريخ است، تجربه هست، دوست هست، دشمن هم هست، همه نوشته‏اند، نقاط ضعف همه رهبران نوشته شده. كسانى كه اين نقاط ضعف را ندارند چه كسانى هستند، ما از نظر روايات كارمان سفت است، از نظر روايات، روايات زيادى داريم كه اولى الامر، على ابن ابيطالب و يازده فرزند آن هستند، اين دوازده امام اولى الامر هستند. ما مى‏خواهيم آن روايات را اصلش مطرح نكنيم، گيرم روايات را كنار بگذاريم.
مى‏گوييم آقا روايات را مى‏بوسيم و مى‏گذاريم كنار، با آنكه قبول داريم ولى فعلاً كنار مى‏گذاريم، روايت را هم كه كنار بگذاريم، خود قرآن گفته است كه اولى الامر، خود قرآن هم گفته «لا تُطِعْ»، «لا تَتَّبِعْ» همين «أَطيعُوا» را در كنار «لا تُطِعْ»، «لا تَتَّبِعْ» مى‏گذاريم، ببينيم چى از آن بيرون مى‏آيد. اينجا گفته است از صاحبان فرمان پيروى كنيد، اينها هم گفته كه اگر كفرى، پستى، گناهى، فسادى، اسرافى، سوء سابقه‏ اى، جهلى بود از اين گروه پيروى نكن، پس معلوم مى‏شود كه اولى الامر بايد از اين گروه نباشد، ما خودمان از متن قرآن در مى‏ آوريم، شد، البته كمكش هم، رواياتى است كه اولى الامر را معنا كرده است. اين فشرده‏اى خيلى كوتاه درباره آشنايى با آيه اولى الامر. از همه گذشته اگر اولى الامر افرادى باشند كه همینكه قدرت را به دست گرفتند، مثلاً معاويه قدرت را بدست گرفت، بگوييم اولى الامر است، اگر اولى الامر اين سرى افراد باشد، تناقض است.
يك جمله مى‏گويم، ببينيد تناقض است يا نه، بنده هيچ وقت چايى نمى‏خورم، گاهى هم دو، سه تا چايى مى‏خورم، اينها جور در مى‏آيد؟ نه، به قول ما طلبه ‏ها يك قانونى داريم، مى‏گوييم: سالبه كليه با موجبه جزئيه تناقض دارد. هيچ وقت چايى نمى‏خورم، گاهى هم دو، سه تا چايى مى‏خورم، اين با هم تناقض است «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ» (نسا/59) مطيع خدا و رسول باشيد، يعنى هيچ گاه گناه نكنيد، بعد «أُولِي الْأَمْرِ» پيرو اولى الامر هم باشيد، يعنى اولى الامر معاويه است، پيروش باشيد، گاهى گناه مى‏كند، شما هم گاهى گناه كنيد. يك جمله كه اولش مى‏گويد هيچ وقت نه، بعدش مى‏گويد گاهى آره، اين جمله با هم تناقض دارد. و يك آدم عاقل هيچ وقت در يك جمله كوتاه تناقض صحبت نمى‏كند، كه اول بگويد «أَطيعُوا اللَّهَ» مطيع خدا باشيد، هيچ لغزشى نداشته باشيد و بعد هم بگويد مطيع معاويه هم بودى طورى نيست، مطيع انور سادات هم بودى طورى نيست.
بنابراين اولى الامر براى ما خيلى روشن است، در جاده درّه دار نبايد به من بگويند برو، اولى الامر لغزش كار را هم نبايد به من بگويند كه عقبش برو، اين تا اينجا.
6- امام نار و امام نور
اصولاً رهبر در قرآن دو جور است. دو نوع امام در قرآن معرفى شده است. امام يعنى رهبر، دو نوع امام در قرآن مطرح شده است. يك امام است به نام امام نار، يك امام است به نام امام نور. امام نار و امام نور. قرآن درباره امام نار مى‏گويد كه «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ‏ِ» (قصص/41) ائمه يعنى امام‏هایى هستند كه «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» مردم را به آتش مى‏كشند «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» يعنى اينكه دعوت به نار مى‏كنند، امام نارند و يك عده هم امام نور هستند، قرآن مى‏فرمايد «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدين» (انبياء/73) امام هايى هستند كه «يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» امام نار داريم و امام نور. حالا، نشانه هايش در قرآن پخش است، بايد جمع كنيم و قشنگ دستمان مى‏آيد كه چه امامى. امام نار اهل استبداد است، شناسنامه امام نار:
7- ويژگي‌هاي امام نار
1 – استبداد، فرعون مى‏گفت هر چه من گفتم همين است، استبداد.
2 – مهلت انتقاد به كسى نمى‏دهد. مهلت انتقاد به احدى نمى‏دهد. فرعون وقتى راه مى‏رفت، حركت مى‏كرد، همه مردم راست جلويش مى‏ايستادند و در حال احترام بودند و مى‏ترسند به آن بگويند كه كار تو غلط است، آن هم چون همه بله قربان مى‏گفتند و مى‏ترسيدند از آن كه بگويند اين كار تو غلط است، خيال مى‏كرد كه همه كارهايش درست است. قرآن مى‏گويد «وَ كَذلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ» (غافر/37) فرعون عمل هايش سوء بود، سوء عمل داشت. عملش سوء بود اما «زُيِّنَ» بله قربانگوها يك جورى مى‏كردند كه، چون مهلت انتقاد به كسى نمى‏داد، فكر مى‏كرد همه كارهايش درست است. «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» (هود/19) امام نار راه خدا را جلويش را مى‏بندد. يك منطقه كه مى‏خواهد كشاورزى بشود، يك تابلو مى‏زدند، جنگلبانى، هر كجا كه يك زمين به درد بخور بود، يك تابلو مى‏زدند «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» جلوى كشاورزى كه راه خداست، مى‏گرفتند.
ازدواج راه خداست، هزارها، صدها قانون حل مى‏كردند كه جلوى ازدواج را بگيرند و ازدواج‏ها عقب بيفتد. تجارت و كسب راه خدا است، يك شرايطى براى كسب و تجارت مى‏گذاشتند كه مردم حال كاسبى و تجارت نداشته باشند. مى‏خواهد خانه بسازد، آجر روى آجر نمى‏گذاشتند، بگذارد. «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» تهديد مى‏كند، فرعون مى‏گفت هر كسى كه به موسى ايمان بياورد، دستش را مى‏برم با پايش. دست راستش را مى‏بُرم با پاى چپ و يادست چپ را مى‏برم با پاى راست، تهديد مى‏كرد. گاهى به افرادى پول مى‏داد، به ساحرها گفت، ساحرها جمع شويد، آبروى موسى را ببريد و اگر شما موفق شديد من به شما پول مى‏دهم، ساحرها جمع شدند و گفتند اى فرعون ما اگر آبروى موسى را ببريم، پولى هست «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً» (شعراء/41) آيا ما اجرى داريم، «قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ» (شعراء/42) گفت: بله، يك كارى به شما مى‏دهم كه همه جا مجانى است، بتوانيد استفاده كنيد. تهديد است، تهديد است، تطمیع است، گروهى را با پول، گروهى را با زور، تهمت است، به مردم مى‏گفت كه حضرت موسى مى‏خواهد كه دين شما را از دست شما بگيرد. به مقدسين مى‏گفت «إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دينَكُم»(غافر/26) موسى مى‏خواهد دين شما را عوض كند، به كشاورزان مى‏گفت «يُريدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ» (اعراف/110) مى‏خواهد زمينهاى شما را از شما بگيرد. فرعون براى اينكه تهمت بزند به موسى، به كشاورزها مى‏گفت كشاورزها گوش به حرف موسى ندهيد، مى‏خواهد «يُريدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ» «أَرْضِكُمْ» يعنى مى‏خواهد زمينهاى شما را بگيرد. به مقدسين هم مى‏گفت «يُبَدِّلَ دينَكُم» مى‏خواهد دين شما را بگيرد، اين امام نار است.
8- ويژگي‌هاي امام نور
امام نور هم كه هر چى بخواهيد، كمالاتى كه پيغمبر داشت، سودى كه پيغمبر داشت، اخلاصى كه داشت، صفايى كه داشت، زهدى كه داشت، اينها درباره امام نور بايد مفصل بحث كنيم. امام نور سود دارد «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ» (نهج ‏البلاغه،خطبه 108) طبيبى بود كه دور مى‏گشت، سراغ مريض مى‏گشت. «طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏» (طه/2 -1) به قدرى پيغمبر خودش را به مشقت مى‏انداخت و مى‏سوخت پيغمبر براى مردم، كه آيه نازل شد كه چقدر مى‏سوزى، چقدر تلاش مى‏كنى! كمتر تلاش كن. امام نور، سوز دارد. امام نور بى تكلف است. پيغمبر جلسه‏اش گردى بود كه صدر آن معلوم نشود. شخصى آمد در مسجد و ديد يك جلسه گردى است و هر چه نگاه كرد ديد كه پيغمبر پيدا نمى‏شود، آخرش پرسيد كه «أَيُّكُمْ رَسُولُ اللَّهِ» (كنزالفوائد،ج‏1،ص‏212) كدام‏هاى شما پيغمبر هستيد؟ بى تكلف و خودمانى و دستورات را روى عشق انجام مى‏داد. سعه صدر داشت، جسارت‏ها به پيغمبر مى‏شد، پيغمبر اينها را در خودش هضم مى‏كرد. اصولاً بعضى افراد مثل يك استكان هستند، بعضى افراد مثل ليوان هستند و بعضى افراد مثل سطلاند و بعضى افراد مثل حوضاند و بعضى افراد مثل استخرند و بعضى افرد مثل اقيانوس، هر چه ظرفيت بيشتر باشد، تحملش در برابر ناگوارى‏ها بيشتر است، پيغمبر روح بزرگ داشت، سعه صدر داشت. يك جسارت مختصر به امام نار بشود كه، دستور قتل و اعدام مى‏كند ولى انواع جسارتها را به پيامبر و اولياء خدا مى‏كردند و اينها همه را تحمل مى‏كردند، روح بزرگ داشت. درباره اينكه امام نار چه جور صفاتى دارد و امام نور چه جور صفاتى است، سى، چهل تا صفحه است كه من تقريباً پيدا كرده‏ام ولى چون جلسه بناست كه مختصر باشد و در سطح عموم باشد، از گفتن همه آنها خوددارى مى‏كنيم. پس ما اولى الامر را شناختيم، دو رقم امام را در قرآن شناختيم، امام نار و امام نور. امامت هم در ديد ما، به همان دليل كه نياز به پيغمبر داريم به همان دليل نياز به امام داريم، در اين چند دقيقه اين خلاصه بحث ماست، تا نشست بعد كه بحث ديگرى را عنوان كنيم، شما را تا جلسه بعد به خدا مى‏سپارم.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1379

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.