موضوع بحث: کتاب – 2
تاریخ پخش: 9/11/65
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
بحث ما دنبالهی بحث کتاب است. اصولاً همین طور که مرز مملکت مرزبان دارد، فکر هم باید مرزبان داشته باشد. از نظر لغت به مرز(ثغور) میگویند. اهل ثغور یعنی مرزبانان و حدیث داریم علما و دانشمندان هم مرزبان هستند، یعنی باید مرز فکر را حفظ کنند که فکر انحرافی نباشد. نه تنها شما در امور تربیتی هستید، بلکه هر معلمی، هر پدری، هر مادری، هر برادر بزرگی و خواهر بزرگی در خانه نقش امور تربیتی میتواند داشته باشند. باید یک مقداری خودمان را به کتابخوانی مسلح کنیم، اجازه ندهیم هر کتابی چاپ بشود، یک مقدار کتابخانهها تصفیه شود.
1- کتب ضاله چرا حرام است؟
یعنی چه که کتاب ضاله حرام است؟ چرا در فقه شما خرید و فروش کتاب ضاله اشکال دارد؟ مرحوم صاحب جواهر در جلد 22 جواهر در مورد کتب ضاله بحثی کرده است که نگهداری¬اش هم در کتاب خانهها اشکال دارد. این معنایش آزادی علم نیست. مثل این که بگوییم: آقا اگر در جادهها گفتند ورود ممنوع، یعنی ورود آدمهای عادی ممنوع است. اما برای آن مهندس و معماری که میرود این جادهها را درست کند ورود ممنوع نیست. اگر در یک داروخانه روی یک قفسه خطر نوشتهاند، معنایش این است که برای مشتریهای عادی خطر است، اما خود داروشناس مشکل ندارد. اگر گفتند: به برق دست نگذار، یعنی افراد عادی، ولی وقتی کسی برق کش است، اگر دست بگذارد، اشکال ندارد. یعنی شما برق کش باش، دست بزن.
پس اگر گفتند: بعضی کتابها ممنوع است که مطالعه کنید، مثل ممنوعیت دست گذاشتن به برق یا عبور از جادهای که نوشتهاند ورود ممنوع است.
2- چه افرادی چه کتابهایی بخوانند؟
افرادی که «الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(زمر/18) یعنی میتوانند خیر و شر حرفها را تشخیص بدهند، برایشان مشکل ندارد. اگر کسی قدرت تشخیص خیر و شر را داشت، کتاب را مطالعه کند، عیب ندارد. علامه مطهری کتابهای مارکسیسم را مطالعه کند اشکال ندارد. کتابهای مجاهدین را مطالعه کند اشکال ندارد. اما یک بچهای که ضعیف است، برق کش نشده است، دست به برق میگذارد و برق او را میگیرد. قدرت تشخیص ندارد، شعارها زیباست و جذب میشود.
من چهار سال پیش داشتم میرفتم و در آن موقع منافقین خیلی تبلیغات میکردند، یکی از آنها آمد و یک اعلامیه دست من داد و رفت و گفت: دست قرائتی دادم. من اعلامیه را دیدم که یک سری اشکالاتی را از جمهوری اسلامی گرفته و در آن نوشته است. خوب ما که قبول داریم، ولی یک بچهای که چند سال توی سرش میزنند باید تمام استخوانهایش شکسته باشد، ولی شما میگویید: چرا موهایش ریخته است؟ البته خودمان هم اشکالات را میدانیم. اما تضعیف نباید کرد، باید تکریمش کرد. باید اشکالاتش را برطرف کرد. نقاط قوت را هم باید دید. بعد شعارهایشان را دیدم که نوشته بودند «ما خواهان رفاه کارگران هستیم» «ما خواهان عدالت اجتماعی هستیم» «ما خواهان حق بیمه و بهداشت هستیم» «ما خواهان حق مرخصی و حق اعتصاب برای کارگران هستیم» من نگاه کردم دیدم ما همهی اینها را داریم.
3- احکام رفاه و عدالت در اسلام
مثلاً در قرآن مسئلهی رفاه نیست، اما در نهج البلاغه هست. در نامهای میگوید: «وَ لْیَعْدِلْ بَیْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِی ذَلِکَ وَ بَیْنَهَا وَ لْیُرَفِّهْ عَلَى اللَّاغِبِ»(نهجالبلاغه، نامه 25) ای کسی که شترهای زکاتی را از منطقهای به منطقهای دیگر میبری، در راه شترها را خسته نکن. به شترها رفاه بده. این میگوید: ماخواستار رفاه انسانها هستیم. حضرت علی میگوید: ما خواهان رفاه شترها هستیم. این رفاهی که آقا برای انسانها میگوید، اسلام برای شترها خواسته است، چیز تازهای نیست. منتها باید نامهی نهج البلاغه را بلد باشید.
ما خواهان عدالت اجتماعی هستیم. در همان نامه میگوید: اگر خواستی چند شتر را به عنوان زکات ببری، یک طور سوار شو، یک شتر را سه ساعت سوار نشو، ده دقیقه سوار یک شتر شو «وَ لْیَعْدِلْ بَیْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِی ذَلِکَ» او میگوید: عدالت میان انسانها، حضرت امیر میگوید: حتی میان حیوانها هم باید عدالت رعایت شود.
حق بیمه و بهداشت، حضرت امیر حتی به یک نفر از اقلیتهای مذهبی که در پیری گدایی میکرد، فرمود: چرا تا جوان بوده از آن کار کشیدهاید، حالا که پیر شده بیمهاش نکردهاید؟ از بیت المال حقش را بدهید. ما حتی برای اقلیتهای مذهبی هم حق بیمه داریم.
در مورد مرخصی باید گفت که در قرآن در سورهی نور برای مرخصی آیه داریم. کارگران خندق میکندند، آمدند گفتند: یا رسول الله ما چند روز است خندق کندهایم به ما مرخصی بدهید، آیه نازل شد: «فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ»(نور/62) هرگاه برای بعضی از شئونات زندگیشان اجازه خواستند به آنها اجازه بدهید.
ما خواهان حق اعتصاب هستیم. در قرآن اعتصاب آمده است، پیغمبر دستور بسیج داد، سه نفر شرکت نکردند، پیغمبر رفت و برگشت، فرمود: همه با این سه نفر که در جبهه نیامدهاند، اعتصاب کنید. حرف نزنید. همه اعتصاب کلام کردند. پیش هرکس رفتند با آن سه حرف نزد. آخرش ناراحت شدند و گفتند: پس خودمان هم حرف نزنیم. رفتند این طرف و آن طرف گریه و زاری کردند و آیه نازل شد: «وَ عَلَى الثَّلاثَهِ الَّذینَ خُلِّفُوا»(توبه/118) آن سه نفری که تخلف کردند و به جبهه نرفتند، چون توبه کردند اعتصاب را بشکنید. خلاصه این که من دیدم که تمام شعارهایشان یا در قرآن است یا در نهج البلاغه است. «وَ عَلَى الثَّلاثَهِ الَّذینَ خُلِّفُوا» آیهی سورهی نور برای مرخصی و بیمه است. من گفتم که اگر کسی یک مقدار کمی با اسلام آشنا باشد گول نمیخورد.
این که میگویند: هرکسی هر کتابی را نخواند، برای کسانی است که ضعیف هستند. افراد ضعیف هر کتابی را نخوانند. شما قوی باش هر کتابی را میخواهی بخوانی، بخوان. ما میخواستیم دربارهی کتاب صحبت کنیم. اصولاً نوشتن کتاب و نقل کتاب در قدیم احترامی داشته است، اما حالا خیلی آبکی شده است.
4- لطیفه
یک دیوانه، یک دیوانهی دیگر را دید. دید آن دیوانه یک پرچمی را به دستش گرفته و میگوید: دارم کربلا میروم. دیوانهی قبلی گفت: کجا میروی؟ گفت: کربلا میروم. گفت: چه وقت دیوانه شدی؟ گفت: امروز صبح. گفت: من بیست سال قبل از تو دیوانه شدم، هنوز امام زادهی اول شهر نرفتهام، تو اول دیوانگیات میخواهی کربلا بروی؟
ما گاهی در کتابها یک چیزهایی میخوانیم، میگوییم: اگر علم این چیزها است، پس ما مرخص هستیم. بعد نگاه میکنیم، بعضیها از ما مرخصتر هستند ولی از ما پرروتر هستند. سابق وقتی میخواستند کتابی را بنویسند اجازه میگرفتند. شخصی به نام حاج آقا بزرگ تهرانی است، آیت اللّه بروجردی از ایشان اجازه میگیرد که اجازه میدهید من حدیث نقل کنم؟ علامه طباطبایی از ایشان اجازه میگیرد. سید شرف الدین اجازه میگیرد. یعنی حتی بروجردیها، علامه طباطباییها از حاج آقا بزرگ تهرانی اجازه میگیرند. آقا اجازه میدهید یک حدیث نقل کنم؟
یعنی در نقل حدیث اجازه میگرفتند، ولی ما راحت حدیث نقل میکنیم، از هیچ کس هم اجازه نمیگیریم. یک مقدار انتشارات، کتابداری، کتابخانه، تألیف و. . . یک مقدار در و دروازه¬اش وسیع شده است. قلمها خیلی شل شده است. قلم به دستها خیلی زیاد شدهاند. و عمده برای این است که نان در آن هست. الان یک ناشر کتاب رمان پخش کند، جاذبهاش نسبت به یک کتاب دیگر بیشتر است. هدف را فراموش نکنیم. کار، کار مقدسی است و کار مقدس را با نیت غیر مقدس از بین نبریم.
5- حکایت
آقای حکیمی میگوید: در حرم امام رضا علامه حاج آقا بزرگ تهرانی را دیدم، گفتم: که شما یک اجازهای به ما بده که ماحدیث نقل کنیم. تا گفتم در حرم امام رضا، گریه کرد. گفتم: آقا چرا گریه میکنی؟ گفت: تو دراین زمان اولین کسی هستی که برای نقل کردن حدیث اجازه میخواهی. ما حدیث غلط خیلی داریم. پیغمبر فرمود: بعد از من حدیثهای دروغین نقل خواهند کرد.
حجاج یک روز گفت: چرا مردم دور کعبه میگردند؟ بیایند دور کاخ من بگردند. یعنی خلیفهی رسول اللّه به حجاجی رسید که میگوید: دور کاخ من بگردند. یک حدیثهایی داریم که آدم شاخ در میآورد. اجازهی نقل مسئلهی مهمی بوده که الان فراموش شده است.
6- تهمت کتابسوزی به مسلمانان
مسئلهای که باید عرض کنم، خاطراتی از ماجرای ضایعات کتاب بود. به ما تهمت زدند، گفتند: وقتی مسلمانها، ایران را گرفتند، کتابخانهها را آتش زدند. این شبهه از دو جا به ما وارد شد. یکی لیبرالها که ملی گرا بودند که میخواستند بگویند: ایرانی بودن منهای اسلام ارزش است. و قبل از این که ما مسلمان بشویم کتابهایی داشتیم، این عربها و مسلمانها آمدند کتابخانههای ما را سوزاندند. برای این که یک پزی بدهند که ما از اول کتابهایی داشتیم. نه بابا علمی نبود. اسلام آمده و گفته است «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ»(مشکاهالأنوار، ص135) گرچه تا چین بروید. اسلام آمد گفت: ز گهواره تا گور دانش بجوی. اسلام آمد گفت: نگاه به در خانهی عالم ثواب دارد. اسلام فرهنگ و علم آورد، حالا میخواهی ایران را از اسلام جدا کنی؟ یک مشت آتش پرست بودند که فقط علم را برای شاه و بچه شاه میدانستند. ما چه کتابهایی داشتیم. یک سری ملیگراهایی میخواستند بگویند: داشتیم، داشتیم. یک سری هم بعد از جنگهای صلیبی از قرن هفتم، مسیحیها به ما گفتند: ایرانیها کتابخانهها را میسوزاندند و این هم به خاطر این که جنایت خودشان را بپوشانند. یادتان نرود، شاه سینما رکس آبادان را سوزاند تا بگوید: اینها بچههایی هستند که میخواهند حکومت اسلامی تشکیل دهند. اگر به قدری تبلیغ کرده بودند که اولین سخن امام در بهشت زهرا، این بود که ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالف هستیم.
مرحوم علامهی مطهری در کتاب خدمات متقابل، حدود چهل صفحه بحث میکند و میگوید: تهمت کتاب سوزاندن به مسلمانها، صد در صد دروغ است. و ایشان میگوید: اگر یک نفر یک دلیل تاریخی آورد، من از همهی حرفهایم بر میگردم.
اجمالاً مسأله کتاب سوزی به اسم اسلام نبوده است. البته ما کتاب سوزیهایی داشتهایم. منتها نه به خاطر این که مسلمانها آمدند و وارد ایران شدند. کتابخانهها را سوزاندند مسئلهی شخص با شخص و گروه با گروه بوده است. مثلاً کتاب خانهی شیخ طوسی در بغداد را به دلایل قومی و فکری آتش زدند. اما این که ایران متمدن و عربها وحشی آمدند، آتش زدند این دروغ است. قدر کتاب را ندانستیم. علامه مجلسی یک کتابخانه مهمی داشت. کتابهای علامه مجلسی را روی ترازو گذاشتند و کیلو، کیلو فروختند. سلطان محمود سبک تکین، کتابخانهی بزرگ شهر ری را سوزاند.
7- غیرت علما نسبت به علم
اولین کتابی که در صدر اسلام نوشته شد، کتاب علی ابن ابیطالب است. چون جرجی زیدان یک حرفی زده و گفته است که این شیعهها آثار قابل توجهی ندارند. میگویند: که یک نفر یک سوزن داخل چاه میاندازد، آن وقت چهل نفر باید بروند و سوزن را در بیاورند، یک کلمه پرانده است، گفته: که شیعه گروهی هستند خیلی کم و آثاری هم ندارند. تا گفته آثاری ندارند، سه نفر شریک شدهاند، گفتهاند: باید این حرف را جواب بدهیم. 1- یکی گفته من آمار کتابهای علمای شیعه را به دنیا عرضه میکنم. چهل سال زحمت کشید و بیش از پنجاه و پنج هزار کتاب از علمای شیعه را نوشته و گفته: ای جرجی زیدان تو که میگویی شیعه کتاب ندارد، این پنجاه وپنج هزار جلد کتاب است. تازه میگوید: چندین هزار کتاب هست که دست من به آنها نرسیده است.
2- آیت اللّه سید حسن صدر، یک کتاب به نام تأسیس الشیعه لعلوم الاسلامی مینویسد و میگوید: من ثابت میکنم که مؤسس بسیاری از علوم شیعه بوده است.
3- کاشف الغطاء هم چهار جلد کتاب مهم مینویسد. اینها را غیرت دینی میگویند. نباید به خودمان بر بخورد که کسی میگوید: از هند برایتان دکتر میآید. روان شناسیهای غربیها کتابهای تربیتی شما را باید ترجمه کنند. اگر ما یک خورده غیرت حاج آقا بزرگ تهرانی و غیرت آیت الله صدر را داشتیم، بیست سال زحمت میکشیدیم تا بگوییم: خودمان هم قواعد جامعه شناسی داریم. بله شاید از یک سری از تجربیات عقب باشیم اما در علوم انسانی عقب نیستیم.
فیض کاشانی از بیست سالگی تا هشتاد و سه سالگی کتاب نوشتن را شروع کرد. شصت و سه سال مرتب نوشت. در زندگی میرحامد حسین هندی نوشته بود که وقتی دست راست ایشان خسته میشد با دست چپ کتاب مینوشت. آن وقت ایشان کتابی به نام کتاب عبقات نوشته است که رهبر کبیر انقلاب در کشف الاسرار میفرماید: بر علما، لازم است که کتاب میر حامد حسین را چاپ کنند.
برادرها شما کارشناس امور تربیتی هستید، شما باید کتاب زیاد مطالعه کنید. شما باید تمام قصههای قرآن را بلد باشید و بگویید. چون قصه در تربیت خیلی نقش دارد. در قرآن کریم قصه است. باید تفسیر تمام این قصهها را بلد باشید. هنر قصهگویی مهم است. در مملکت ما قصه نویس کم است. باید گریه کنیم که چرا در یک سری کارها دیگران از ما جلو افتادند. پیغمبر ما جوانی را سراغ تبلیغ فرستاد. رفت و برگشت، گفت: آقا مردم گوش به حرف من نمیدهند. فرمود: علیک! گفت: برو بچهها را جمع کن و روی بچهها کار کن. روی بچهها کار کردن خیلی مهم است، اما ما عارمان میشود. ما آخوند اطفال نداریم، اما پزشک اطفال داریم. ما قصه گو و قصه نویس نداریم.
8- چه کتابهایی بخوانیم؟
صمد بهرنگی، کتابهای قصهاش به سی و پنج زبان ترجمه شده است و این جای این است که ما گریه کنیم، بی خود نگویید حزب اللهی. باید کمبودها را جبران کنید. عدهای در جبههها میجنگند، عدهای باید خوب کار کنند، کار تربیتی مهم است.
پدر و مادر محترم، حاجی خانم، شما حداقل کتابهای تربیتی را بخوان. کتاب آقای فلسفی، کتاب آقای امینی، کتابهای تربیتی را بخوانید و کمک کنید، همهی کار را به دوش امور تربیتی نیندازید. باید یک مقدار به کتاب رو بیاوریم. در مملکت ما کتاب جایگاه اصلی خودش را از دست داده است. کتاب گوش است، گوشی که صدای قرنهای قبل را میشنود. کتاب چشم است، چشمی که آثار قرنهای قبل را میبیند. کتاب مغز است، مغزی که افکار قرنهای قبل را در اختیار دارد. کتاب دست است، دست بیعت با علمای زمان قبل است. کتاب رفیق آرامی است. باید برای معلم و کتاب ارزش قائل باشیم.
قرآن در مورد معلم میفرماید: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ»(عبس/24) یعنی انسان در غذایش باید دقت کند. بعد امام باقر میفرماید: طعام فقط این نیست که از گلو پایین میرود. «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» یعنی «فلینظر الانسان الی استاده». یعنی انسان درمورد استادش دقت کند. معلم بچهام کیست؟ ما گاهی وقتها در انتخاب داماد خیلی دقت میکنیم، اما در انتخاب معلم دقت نمیکنیم و حال این که انتخاب معلم مهمتر از انتخاب داماد است. داماد را وقتی انتخاب میکنند که دختر خودش شخصیتی پیدا کرده و شکل گرفته باشد. اما بچه شش سالهای که آدم به مدرسه میفرستد، هنوز شکل نگرفته است، روی مسائل تربیتی خیلی باید دقت کرد. در زمستان شبها که طولانی است بیایید همه با هم مطالعه کنیم. ما در زمستان در شبهای طولانی بهتر میتوانیم درس بخوانیم.
چه سفرهایی برای تهیه کتاب میکردند. علامه امینی به هندوستان برای تهیه کتاب سفر کرد. ایشان کتابخانههای هندوستان را گشته و نوشته در فلان کتابخانه چقدر کتابهای خطی است. یکی از علمای بزرگ هند، ناصر حسین است. ناصر حسین حدود دهها جلد کتاب خیلی مهم دارد. ایشان وصیت کرده است که خواهش میکنم مردم در جلسهی ترحیم من دربارهی فضیلت من صحبت نکنند. یک حدیثی نقل کند، یک کمی از تاریخ بگوید، یک چیزی بگوید که مردم علمشان زیاد شود. یک شاعری پهلوی یکی از بزرگان آمد، در مورد آن بزرگ یک شعر گفت، وقتی میخواست برود دو تومان به او داد. شاعر گفت: آقا به شاعر قبلی ده تومان دادی. گفت: آن شاعر قبلی از امام صادق گفت. اما تو از من گفتی. میخواستم هیچ چیز به تو ندهم، ولی چون فقیر هستی دو تومان به تو دادم.
9- خدمات دیگران را پای بداریم
علامه ناصر حسین وصیت میکند، میخواهم در کتابخانه جان بکنم. میخواهم نفس آخرم در کتابخانه باشد. دیگران از ما در کتاب جلو افتادهاند. در ایران در زمان فتحعلیشاه، اولین چاپخانه به ایران آمد. اما یک نفر جهان گرد فرانسوی میگوید: بنده به اصفهان رفتم، مسیحیهای جلفای اصفهان از صد و پنجاه سال قبل از فتحعلیشاه چاپخانه داشتند. منتها مسلمانها خبر از این چاپخانه نداشتند. چقدر دستور دادیم که اگر یک حدیثی را دیدید بنویسید. امام صادق فرمود: اگر جوانهای شیعه را ببینم، شلاق میزنم که چرا دنبال علم نمیروند؟ دوست دارم شلاق بزنم تا اینها باسواد بشوند، ببینید امام صادق چقدر برای علم دل میسوزاند. مسلمانها کاغذ را اختراع کردند، بعد از مسلمانها کاغذ را به اسپانیا فرستادیم، از اسپانیا کاغذ به ایتالیا رفت، یعنی صدور کاغذ از ایران بوده است.
آقایان محققین تمدن ایران را از چند کتاب بخوانند. یکی جلد یازده کتاب ویل دورانت، یکی هم دانش مسلمین است. مرحوم سید شرف الدین کتابی تحت عنوان «مؤلف الشیعه فی صدر الاسلام» نوشته است. یعنی کسانی که در زمان پیغمبر شروع به کتاب نویسی کردند و ما حدود صد سال از اهل سنت جلوتر هستیم. چون خلیفه دوم حدیث نویسی را منع کرد. دلیل هم آورد که میترسم، حدیثهای پیغمبر با آیههای قرآن قاطی بشود و مقدار توجهی که باید به قرآن بشود، نشود و توجه به حدیث زیاد شود. به خاطر این که همهی توجهها به قرآن شود، حدیث نویسی منع شد.
بعد از حدود صد سال در زمان عمربن عبد العزیز، سد برداشته شد و کتابها نوشته شد. یعنی ما صد سال نوشتههایمان عقب افتاد و ضرر کردیم. باید در آن چه میخوانیم دقت کنیم. در صحیح بخاری یک کتابی دیدم، خندهام گرفت. ابو هریره، یک حدیث درمسجد گفت، یک نفر گفت: این حدیث از کیست؟ گفت: از پیغمبر. گفت: «یا ابوهریره هذا من قاله رسول الله من» گفت: «لا هذا من» مردم هم زیر خنده زدند.
یک وقت یک مهمان پهلوی ما آمد، پدرم گفت: ناهار خوردی؟ گفت: بله. گفت راست میگویی یا دروغ؟ گفت: دروغ. حالا این گفت: این حدیث از کیست؟ گفت: از پیغمبر، گفت: راست میگویی یا دروغ؟ تاریخها خیلی تحریف شده است.
باید روح تحقیق داشته باشیم. دانشجویان ما باید محقق باشند. یادتان نرود که میآمد مغازهی کتاب فروشی را از شب تا صبح کرایه میکرد، چون پول نداشت کتاب بخرد، از شب تا صبح مطالعه میکرد و رونویس بر میداشت. یادداشت کنید و یادداشتهایتان شکل و نظام داشته باشد. مطالعهتان برنامه ریزی داشته باشد. الان بچههای دبیرستانی سی رقم کتاب میخوانند، این بچه قاطی میکند. کلهها را پر میکنیم، اما جهت ندارد. تفریحها با کارمان سنخیت ندارد. اجمالاً کارهایمان باید فرم داشته باشد.
برادران و خواهران، جوانیمان از بین میرود، از مطالعات بریده پر میشویم. آخرش مثل یک اقیانوس میشوم، ولی اقیانوسی با عمق یک سانت. از همه چیز بلد هستیم اما از هر کدام یک ذره. به امید روزی که یک مقدار عمیقتر باشیم. مثلاً بچههای کاشان، زندگینامهی فیض کاشانی را بلد باشند، بچههای تبریز، زندگینامه خیابانی را بلد باشند. یک مقداری باید راجع به مسائل علمی، کتابها، تبلیغات فیلمها، یک هماهنگی بشود. به امید روزی که این هماهنگی زیاد شود. ما برای هرچیزی یک گروه متفکر داریم. اما در مملکت ما هم باید یک گروهی آستین بالا بزنند، فکر کنند، هماهنگ کنندهی بین امور تربیتی، تبلیغات، ارشاد، صدا و سیما و. . . باشند. اگر یک گروه متفکر فکر کنند، اینها همدیگر را نقض نمیکنند. الان با کمال تأسف شاهد این هستیم که این، آن را نقض میکند، آن، این را نقض میکند و هیچ پیوندی با هم ندارند. مثلاً آموزش و پرورش بخشنامه میکند که مقنعه قهوهای، سرمهای، شب در تلویزیون یک طور دیگر نشان میدهد.
خدایا! تو را به حق محمّد و آل محمّد نشاط علمی ما، خط فکری ما، هماهنگی و سوز و خلوص ما و وحدت ما را روز به روز بیشتر و حالا که رزمندگان ما این چنین در جبههها از خودشان رشادت نشان میدهند، ما روز قیامت در برابر آنها شرمنده و خاسر نباشیم. خدایا! ما را پاسدار افکار علمای قدیم و ما را زمینه ساز حکومت آینده قرار بده. خدایا! رهبر عزیز را به سلامت بدار. خدایا! توطئهها خنثی، توطئه گران نابود بفرما.
امیدوارم فایدهی این جلسه حداقل این باشد که ایرانیان، یک برنامه ریزی مطالعه و کتاب خوانی داشته باشند، تا ببینیم این کتاب خانههای گرد زده، چه وقت از غربت در خواهند آمد. امیدوارم که عزیزترین چیز کتاب باشد.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»