پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، آخرین پیامبر

بسم الله الرّحمن الرّحیم
لهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بینندگان عزیز بحث را در ماه رجب و در آستانه بعثت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم تماشا می‌کنند. موضوع بحث امروز ما راجع به «آخرین پیامبر» است. در سوره احزاب آیه 40 داریم که «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیماً» احزاب/40 پیامبر پدر هیچ یک از مردان شما نیست. پیغمبر یکی دو تا پسر داشتند، ولی همه از دنیا رفتند؛ یعنی پسرها به صورت مرد در نیامدند. می‌فرماید: پیغمبر پدر مردی از شما نیست. یعنی مردی در جامعه نیست که بگوید: پیغمبر پدر من است. البته منظورمان پدر طبیعی است وگرنه او بابای دینی ما است. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّهِ»(کمال‏الدین، ج‏1، ص‏261) من و علی پدر این امت هستیم. این پدر دینی است. پیغمبر پدر طبیعی شما نیست «وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیماً» در قرآن تنها آیه‌ای که نام پیغمبر و دو صفت آن حضرت در آن آمده این آیه است. هم اسم «مُحَمَّدٌ» آمده، هم اسم «رَسُولَ اللَّهِ» آمده و هم اسم: «خاتَمَ النَّبِیِّینَ» آمده است. در قرآن(به جز این آیه) آیه دیگری نداریم که در آن سه بار از پیغمبر نام برده شده باشد.
بحثمان در مورد کلمه «خاتَمَ النَّبِیِّینَ» است. «خاتَم» به معنای «مُهر» است. این هم که به انگشتر می‌گویند خاتم به این دلیل است که: در قدیم انگشتر که در دست میکردند اسمشان را هم رویش می‌نوشتند، وقتی می‌خواستند مهر بزنند با همان انگشتر مهر می‌زدند. هم انگشتر بود و هم مهر. «خاتَمَ النَّبِیِّینَ» یعنی پیغمبر اسلام مهر انبیاء است. مهر را همیشه پای نامه می‌زنند. یعنی وقتی حرفها تمام میشود مهر می‌زنند. «خاتم» به معنای زینت نیست وگرنه آدم به تاج هم می‌گفت خاتم، به لوستر هم می‌گفت خاتم. خاتم به معنای آخر است. وقتی می‌گوید: «خاتَمَ النَّبِیِّینَ»، «خَاتَمِ الْمُرْسَلِین» هم هست. شما اگر گفتید: مایعات در اینجا نیست، آب هم حتما نیست. چون مایعات همیشه اعم از آب است. وقتی اعم نبود اخص هم نخواهد بود. اگر گفتند: در اینجا انسانی نیست. دیگر نمی‌شود پرسید: بچه هست؟ بزرگ هست؟ وقتی گفتند: انسانی نیست یعنی هیچ کس نیست. وقتی گفتند: «خاتَمَ النَّبِیِّینَ» یعنی «خَاتَمُ الْمُرْسَلِین» یعنی «خَاتَمُ الْأنبیاء» دیگر چانه نزنید چون « نبی» عام است.
پیغمبر اسلام «خاتَمَ النَّبِیِّینَ» است. سؤال: چرا دیگر بعد از پیغمبر اسلام پیغمبری نیاید؟ چطور خدا برای همه مردم پیغمبر بفرستد به ما که رسید بگوید: تمام شد! چرا تمام شد؟ آیا لطف خدا تمام شد؟ لطف خدا که تمام شدنی نیست. آیا نیاز ما تمام شد؟ نه، ما همیشه نیازمندیم و نیاز به راهنما داریم. اینکه می‌گویم تمام شد دلایلی دارد. خدا می‌فرماید: «وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیماً» خدا عالم است. یعنی می‌داند که چه کرده است. بچه یک مدتی لازم است معلم داشته باشد. اما همینکه رسید به جایی که خودش مجتهد شد و دکتر شد، می‌گوییم: آقا شما دیگر معلم نمی‌خواهی خودت با اطلاعات و مقدماتی که در مدارس یاد گرفته‌ای برو کتابهای مختلف را بخوان. اگر کسی قدم به قدم سؤال کند و مثلا بپرسد: فلان منطقه کجاست؟ به او باید گفت: برو سر چهار راه بپرس. وقتی به چهار راه رسید باید به او گفت: برو سر دو راه بپرس و. . . یعنی اگر یک قدم یک قدم می‌خواهد بپرسد، نیاز به راهنماهای متعدد دارد. اما اگر همین فرد کروکی داشته باشد و تمام راهها در آن مشخص باشد با بودن کروکی کامل، نیاز به راهنما نیست. اگر چراغ قرمز نبود باید سر هر چهارراه یک پلیس بایستد که ماشین‌ها را راهنمایی کند، اما اگر چراغ قرمز اتوماتیک بود و دوربین مخفی هم بود نیاز به پلیس نیست. پس ببینید: آب حوض را وقتی عوض می‌کنید که کثیف باشد. اما اگر آب حوض همچنان مثل بلور باشد نیاز به عوض کردن نیست. ما نیاز نداریم پیغمبر اسلام را عوض کنیم چون مانند بلور است. آیه‌اش این است: «لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ» فصلت/42 یک حرف باطل در قرآن نیست. در حالیکه کتابهای آسمانی دیگر عوض شدند، در تورات و انجیل تحریف ایجاد شد. وقتی آب آلوده شد باید عوض شود. اما اگر آب زلال است نیاز به عوض کردن نیست. لباسی را که لک برمی دارد می‌شویند. ما قانون نداریم که هر چیزی باید عوض شود. عوض شدن دلیل می‌خواهد: یا باید مردم عوض شوند یا باید قانون عوض شود. یک دلیلی باید باشد تا چیزی عوض شود. انسان بی دلیل خانه‌ای را که ساخته خراب نمی‌کند تا دوباره آن را بسازد، باید بگوید: این خانه به درد امروز نمی‌خورد. این خانه چون در قدیم ماشین نبوده درش را تنگ درست کرده‌اند، ولی برای امروز که هم ما و هم مهمانها و هم همسایه‌ها ماشین دارند باید درِ گاراژی داشته باشد. پس اگر تغییر پیدا کرد و مثلا دوچرخه، ماشین شد، درِ خانه هم عوض می‌شود. اما الان هیچ چیز تغییر پیدا نکرده است. چون قوانین قوانینی نیست که هر لحظه لازم باشد اسلام بگوید چه کنیم. مثلا گفته بعد از چهار فرسخ، نماز را شکسته بخوان، حالا با دوچرخه بروی یا با هواپیما؟ اینطور نیست که بین الاغ و دوچرخه و هواپیما در چهار فرسخ رفتن تفاوتی قائل باشد. قوانین اسلام قوانینی است تغییر ناپذیر. البته گاهی یک سری نیازهایی پیدا میشود که آنجا امام هست، مجتهد هم هست. بنابراین نیازی به پیغمبر جدید نیست. اینها از امتیازات اسلام است.
دلایل آخرین پیامبر بودن، پیامبر اسلام(ص):
1- مثالهایی که زدیم عبارت بودند از: تغییر آب، تغییر آب مربوط به آنجایی است که آب کثیف باشد. اگر در قرآن تحریفی بود یک پیغمبر می‌آمد و کتابی می‌آورد که در آن تحریف نباشد. اگر تحریفی نیست به چه دلیل باید عوض شود؟ مثلا در انجیل تحریف شده، می‌گوید: عیسی با مادرش رفتند عروسی، شراب کم آمد! حضرت عیسی گفت: غصه نخورید همه ظرفها را پر از آب کنید، خودم معجزه می‌کنم و از آنها شراب می‌سازم! وقتی پیغمبر را شراب ساز معرفی کردند پیداست که این کتاب، کتاب آسمانی نیست. یا مثلا در تورات می‌خوانیم خدا با یعقوب کشتی گرفت و یعقوب خدا را به زمین زد و خدا شست پای یعقوب را به دندان گرفت! خوب، هر کسی این مطالب را بخواند می‌خندد. پیداست اینها تحریف شده. یعنی این تورات آن تورات واقعی نیست. خلاصه باید حساب کنیم که چرا آسفالت این خیابان را عوض کنیم؟ یک چاله پیدا کن تا شهرداری آنجا را آسفالت کند. اگر یک لک در خیابان نباشد دلیلی نیست آسفالت آنجا عوض شود. عوض کردن دلیل می‌خواهد. تغییر دلیل لازم دارد.
2- آقا الان ماهواره آمده، کامپیوتر آمده، تلفن آمده، موبایل آمده و. . . . خوب آمده باشد اسلام می‌گوید: دروغ حرام است. چه به زبان، چه با تلفن و چه با تلگراف و. . . . حرام بودن دروغ با تغییر امکانات ازبین نمی‌رود. دنیا عوض شده، مهر خانمها بالا رفته، . . قرآن می‌گوید: با خانمت خوشرفتاری کن، حالا مهرش یک سکه باشد یا بیشتر. سکه‌ها در خوشرفتاری اثری ندارد. کم فروشی حرام است. حالا یک زمانی با قپون بوده یک زمانی با کیلو بوده یا با من بوده حالا با باسکول و. . . با هر چیزی که باشد حرام بودن کم فروشی ازبین نمی‌رود یعنی حرام بودن کم فروشی کاری به تغییر وسایل ندارد، هر رقم وسیله مدرنی که بیاید. . . قواعد کلی در همه چیز داریم.
3- اسلام دین جامعی است. اگر اسلام فقط یک گوشه را می‌دید و مثلا مسایل اخلاقی را می‌گفت: می‌گفتیم: خیلی خوب، اسلام یک دین اخلاقی است. الان هزار تا مسئله سیاسی پیش آمده، آیا برای مسایل سیاسی قانون ندارد؟ برای مسایل حکومتی قانون ندارد؟ مثلا برای رهبری قانون ندارد؟ اگر اسلام یک چیزی را می‌گفت و یک چیزی را نمی‌گفت، آنوقت می‌گفتیم: باید یک پیغمبر دیگر بیاید و آن چیزهایی که این پیغمبر نگفته بگوید. اما اگر دین دین جامعی بوده دلیلی برای این کار وجود ندارد. راجع به جامعیت اسلام آیه‌ای داریم که می‌فرماید: «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسى‏ وَ عیسى‏ أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ» شورى/13 که برای شما آوردیم همان حرفهایی است که به نوح گفتیم، حرفهایی که به شما گفتیم همان حرفهایی است که به همه انبیاء دیگر گفتیم چون صد آمد نود هم پیش ماست. باز در آیه دیگری می‌فرماید: «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ» انعام/38 چیزی پیدا نمی‌کنید مگر آنکه در قرآن هست. آقا! در کجای قرآن نوشته: مقابل چراغ قرمز بایست و مقابل چراغ سبز بایست؟ آن زمانی که قرآن نازل شد برق، چهارراه و. . . نبوده! بله قرآن چراغ قرمز نیست اما داریم: «وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ»(نهج‏البلاغه، نامه‏47) یعنی کارهایتان را منظم کنید یعنی دو دقیقه این طرفیها بروند و دو دقیقه آن طرفیها. این جزء نظم است. کلمه چراغ در این جمله نیست اما کلمه « نظم» هست. اگر کسی روزه‌اش را خورد باید 60 نفر را غذا بدهد. حالا قدیم‌اش رشته می‌دادند امروز ساندویچ می‌دهند. فرقی بین‌اش رشته و ساندویچ نیست مهم پر کردن و سیر کردن شکم گرسنه است و شکم گرسنه عوض نشده، اگر چه نوع غذاها عوض شده است. ممکن است هزار سال دیگر یک غذای جدیدی به بازار بیاید. پس قوانین، قوانینی است که کش دارد یعنی ظرفیت دارد. مثل این است که می‌گویند: به بزرگ احترام کنید. احترام شامل دیدن هم می‌شود. دست بوسیدن هم می‌شود، به او تلگراف کن، . . . موضوع احترامی را شامل می‌شود. «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» بقره/83 احسان شامل سوار الاغ کردن و سوار بنز کردن هم می‌شود. مدرن بودن ابزار کاری به اصول ندارد. جامعیت یعنی چیزی دراسلام نیست مگر اینکه موجود است. به هر سمت برویم قانونی نیست. امام رضا(ع) فرمود: « هر چه از لب من بیرون می‌آید بپرسید از کدام آیه است. من می‌گویم که این حرف از کدام آیه قرآن است. » یعنی لبم که تکان می‌خورد بند به یکی از آیات قرآن است. این که می‌خواهم الان بگویم مقداری فهمش مشکل است ولی شما تعبداً قبول کنید: مسئله‌ای نیست مگر اینکه در قرآن جوابش هست. قرآن می‌فرماید: «لَقَدْ کانَ فی‏ یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسَّائِلینَ» یوسف/7 قرآن می‌گوید: هر که هر سؤالی دارد من جوابش را می‌دهم. منتها باید کسی باشد که جواب این سؤال‌ها را از قرآن استخراج کند. «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ» انعام/59 قرآن می‌فرماید: ‌تری نیست، خشکی نیست الا اینکه در قرآن است. شما اگر خانمت گفت: برویم بازار و چیزی بخریم. شما اگر گفتی: خانم، چیزی نیست جز اینکه من آن را خریده‌ام. دیگر بازار رفتن نیاز نیست. قرآن می‌فرماید: «لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ» انعام/115 یعنی کسی نیست که این کلمات را تبدیل کند. حتی یک واو هم در قرآن تبدیل نشده است. قرآن می‌فرماید: «لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً» فرقان/1 پیغمبر، پیغمبر یک زمان نیست پیغمبر همه جهانیان است. یک حرف باطل در قرآن نیست. «لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ» فصلت/42 یک کلمه باطل در قرآن نیست. یک پر کاه در این استخر نیفتاده. برای چه آبش را عوض کنیم. گاهی وقتها من تو تلویزیون « اِنَّ» را «اَنَّ» می‌خوانم کلی به من تلفن می‌کنند که آقای قرائتی شما اشتباه خواندی! در طول تاریخ افرادی داشتیم حافظ قرآن بودند. حتی خلفایی که زور داشتند و آدم می‌کشتند _ ده هزار تا ده هزار تاـ جرات نمی‌کردند نسبت به قرآن یک کلمه کم و زیاد بکنند. . . یک روز معاویه نماز می‌خواند بسم الله را نخواند! گفت: الله اکبر «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» فاتحه/2 فوری مردم یقه او را گرفتند که «أسَرقْتَ‌ام نسیتَ»: بسم الله را دزدی یا فراموش کردی؟ روی قرآن حساسند. کلمه‌ای از قرآن عوض نشده است. تغییر دلیل می‌خواهد. اسلام دین جامعی است.
4- درب اجتهاد باز است. اجتهاد مثل کلید سازی است. هرقفلی خراب شود اگر کلید ساز در محل باشد ما مشکلی نداریم. چون ابزار کلید سازی دارد، آهنش را هم دارد علمش را هم دارد. ما اگر دریک جایی به بن بست رسیدیم مثل مسئله بیمه می‌گویید: آقای قرائتی در صدر اسلام که بیمه نبوده(تأمین اجتماعی)، در صدر اسلام بانک که نبوده شما که می‌گویید در اسلام همه چیزی هست الان در دنیایی هستیم که بیمه و بانک و. . . است. اینها را باید چه کرد؟ می‌گویم: ما یک اصولی داریم. مثلا در قرآن داریم: «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» مائده/1 به عقد(پیمانهایتان) وفا کنید. بیمه هم یک عهد و پیمان است. می‌گویم: آقا! بنده ماشینم را با پولی که به شما می‌دهم بیمه می‌کنم یعنی اگر تصادف کردم خرج ماشین را بدهی. این قرارداد است. (عقد) یعنی قرارداد. دختر را به شما عقد کردم یعنی قرارداد بستم که این دختر همسر شما شود. واجب است به پیمانها وفا کنید این آیه قرآن است. حالا این پیمان یکبار بیمه است، یکبار بازنشستگی است. کارمند با دولت قرارداد می‌بندد که دولت مثلا ماهی 2 هزار تومان از حقوق او کم کند و در عوض بعد از 30سال کار کردن ماهی فلان مقدار به او بدهد. از حالا کم کن بعداً به من بده. آقا این پول را بگیر بعد از نماز به من پس بده. این هم نوعی قرار داد است. اینها که چیزهای مهمی نیست که بعضی می‌گویند: در صدر اسلام که این چیزها نبود. این رقم شیرینی نبوده اما شکرش که بوده. باب اجتهاد باز است یعنی دست شیرینی ساز باز است. شیرینی ساز خوش سلیقه می‌تواند با این شکر طبق زاج شیرینی بسازد. منتها برای اینکه کشمکش نشود و هر کسی از خودش دین نتراشد گفته‌اند: مجتهد باید عادل و بی هوس باشد و باید آشنا به زمان باشد. خیلی‌ها سواد دارند، مجتهد هم هستند اما ممکن است خدای ناکرده عادل نباشد. عادل یعنی من از ایشان گناه سراغ ندارم. چون اگر کسی یک دروغ بگوید از پیشنمازی ساقط می‌شود. اگر قاضی است از قضاوت ساقط می‌شود. اگر امام جمعه است از امام جمعه گی می‌افتد، اگر آیت الله است از آیت اللهی می‌افتد، اگر مرجع تقلید است از مرجعیت می‌افتد و اگر رهبر است از رهبری می‌افتد. اتوماتیک هم می‌افتد. یعنی نیاز به خبرگان هم نیست. یک دروغ کافی است که شخصی از قله پرت شود یک گناه کافی است. ما اینقدر سخت گرفته‌ایم. گفته‌ایم: اجتهاد یعنی همینطور که شیرینی ساز شکر دارد و می‌تواند همه رقم شیرینی درست کند، مجتهد هم آیه و حدیث دراختیار دارد با یک اصول کلی از آن آیه‌ها و حدیث‌ها و اصول کلی می‌تواند قانون درست کند. منتها برای اینکه قانون تراشی باب نشود و هر کسی نتواند قانون تراشی کند گفتند: باید این آقا گناهی نداشته باشد و باید هوس هم نداشته باشد. و باید. . . و گرنه اگر هوی و هوس باشد، مثلا جریان حدیث تراش در فیلم امام علی(ع) می‌شود که یک پیاز فروش، پیازها روی دستش مانده بود. به حدیث تراش گفت: این پول را بگیر و یک حدیث بساز تا مردم بیایند پیازهای مرا بخرند. او هم رفت روی منبر گفت: هر کس یک پیاز از این قریه بخورد یک باغ بهشت به او می‌دهند هر کس دو پیاز بخورد. . . با این کار پیازهای آن شخص به فروش رفت. یک کسی باید باشد که آمریکا هر چه اف 14 و اف 16 بفرستد بگوید: آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. بگوید: والله قسم در عمرم نترسیدم! یک گناه نکند. یک شب در عمرش نماز شبش ترک نشود. وقتی یک همچین فقیهی پیدا کردی او را سفت بگیر. اگر یکجا هم قانون بود شورای مصلحت درست می‌کند می‌گوید: الان وضع تریاک این است، ما باید برای خنثی کردن این توطئه برخورد شدید کنیم و گرنه ترس این می‌رود که جوانهایمان را تریاکی کنند. یک قانون در شورای مصلحت است. در شورای مصلحت مجتهد است. کارشنای است، و زیر نظر رهبری است. قرآن هست آیه هست، مصلحت امت، جان جوانها، حفظ نظام اسلامی، . . . اینها یک سری اصول است و می‌گویند: اشکالی ندارد که برای این اصول، فلان چیز فدا شود. درست مثل شورای پزشکی. پزشکان جمع شوند که: با این بیماری چه کنیم؟ می‌گویند: باید این رگ پایش را برداشت استخوان پایش را برداشت و عمل جراحی انجام داد. قیچی می‌کنند و به جای دیگرش پیوند می‌دهند و جان بیمار را نجات می‌دهند. شکر هست باید چگونه ساختن شیرینی را یاد بگیریم. این کار هم از عهده هر کسی بر نمی‌آید. باید مجتهد باشد مجتهد یعنی چه؟ یعنی کسی که بتواند استنباط کند(یعنی بکَند و به آب برسد) یعنی تمام آیات و احادیث در دستش باشد. قواعد کلی در دستش باشد و آشنا باشد. مثل کسی نباشد که وقتی می‌خواهد چشم کسی را معالجه کند بزند و او را کور کند. پس وقتی در اجتهاد باز بود مسلمان‌ها در هیچ قانونی به بن بست بر نمی‌خورند. قبلا که ولایت فقیه مطرح نبود(در کتابها مطرح بود ولی در جامعه مطرح نبود) من تازه طلبه شده بودم. حدود 20 سالم بود(سی و چند سال پیش) رفته بودم نجف درس بخوانم، رسائل و مکاسب می‌خواندم. امام هم ترکیه بود. وقتی امام را آوردند بغداد و در فرودگاه گذاشتند امام و آقا مصطفی تنها بودند. هیچ مأموری هم با آنها نبود. از بغداد آمدند کاظمین، کاظمین و بغداد کنار هم هستند مثل حضرت عبدالعظیم و تهران. آمدند کاظمین برای زیارت امام کاظم و امام جواد علیهما السلام. رفتند مسافرخانه و در خواست خانه اجاره‌ای کردند. صاحب مسافرخانه گفت: اسم؟ فرمود: «روح الله». لقب؟ فرمود: « خمینی». گفت: شما آقای خمینی هستید که در ایران. . . فرمود: بله گفت: شما کجا بودید؟ فرمود: در تبعید بودیم، ما را آوردند به فرودگاه عراق و رفتند، یک اتاق اجاره کردند. صاحب مسافرخانه آدم محترمی بود. گفت: درست نیست شما در مسافرخانه باشید بیایید برویم در خانه ما. آقا را سوار کردند و به خانه بردند. تلفن زدند به نجف که امام آمده کاظمین. یک مینی بوس اجاره کردیم و خدمت امام رسیدیم وارد کاظمین شدیم و رفتیم مسافرخانه، گفتند: آقا خانه خودمان است(ما هنوز هم شک داشتیم که آقا آمده باشد، چون در ترکیه بودند.) گفتیم: اگر می‌شود ما را به دیدن ایشان ببرید. رفتیم خانه گفت: آقا خواب است. گفتیم: آقا با عمامه‌اش که نمی‌خوابد عمامه‌اش را بیاور تا ببینیم. رفت عمامه آقا را آورده و دیدیم که بله، عمامه عمامه امام است. خیال همه راحت شد. بعد هم از نجف بزرگان آمدند آنجا. در خدمت امام رفتیم کربلا، ما در اتاق نشسته بودیم که یک کسی آمد و گفت: آقا! مردم کره زمین یک عده مسلمانند و بین مسلمانها فقط عده‌ای پول دارند، بین پولدارها عده‌ای می‌روند مکه. آنجا اینقدر تنگ بود که وقتی طواف می‌کردم نزدیک بود استخوانهایم بشکند! حالا اگر یک زمانی مردم به حرف شما آخوندها گوش بدهند و همه مسلمانها شوند و همه پولدارها مکه بروند چگونه می‌خواهند طواف کنند؟ ! امام فرمود: حرام می‌کنیم دوبار مکه رفتن را برای افراد. می‌گویم: حج مستحبی حرام است. و هر کسی که رفت مکه می‌گوییم: فقط یک طواف واجبش را انجام دهد. الان حاجیها بعد از طواف واجب، برای همه فامیلها هم طواف می‌کنند. مثل زیارت مشهد که وقتی یک نفر می‌رود به جای همه زیارت می‌کند و نماز زیارت می‌خواند(این اولین باری بود که من فهمیدم ولایت فقیه یعنی چه؟) آن شخص گفت: آقا شما می‌توانید مستحب خدا را حرام کنید؟ امام فرمودند: بله. این را می‌گویند: باب اجتهاد یعنی مجتهد می‌نشیند و حساب می‌کند که: 1- مکه کوچک است. 2- جمعیت زیاد است. 3- اگر این آقا حج مستحبی انجام دهد آن آقا از حج واجبش می‌ماند. مثل این است که بگویند: در حمامهای عمومی، حرام است که کسی بین الطلوعین غسل جمعه کند. ممکن است یکی غسل واجب داشته باشد و اگر زود غسل نکند نمازش قضا می‌شود. آنوقت شما دارید غسل جمعه می‌کنید؟ بیا بیرون. وقتی باب اجتهاد باز است ما نیاز نداریم که پیغمبر عوض شود.
5- مسأله دیگر فطری بودن قانونهای اسلام است. چرا قانون عوض نمی‌شود؟ چرا پیغمبر نو نمی‌آید؟ چیزهایی عوض میشود که عادت است. مثلا شما می‌گویید من عادت کرده‌ام سیگار بکشم. بعد هم می‌گویی: من عادتم را ترک کردم. عادت را می‌شود ترک کرد. یک زمانی بنده کت و شلواری بودم. حالا آخوند شده‌ام. این عادت را می‌شود ترک کرد. ولی دین ما عادی نیست بلکه فطری است. فطرت چهار تا «هر» دارد. هر موضوعی که این چهار تا «هر» را داشته باشد آن مسأله فطری است. مثلا: علاقه مادر به بچه‌ها فطری است. چرا؟ چون در هر زمان. در هر مکان، در هر سن و در هر رژیم، مادر بچه‌اش را دوست دارد. پس علاقه مادر به بچه، فطری است. اما کلاه شاپو! فطری نیست. یک کشور شاپو دارد یک کشور ندارد. یا کراوات! کت و شلوار. . . . یکی فلفل می‌خورد. یکی غذای شور میخورد و یکی غذای بی نمک می‌خورد. هر کسی یک لباسی و یک غذایی دارد. اینها فطری نیست. از چیزهایی که فطری است نیاز انسان به همسر است. در هر زمان، در هر رژیم، در هر مکان در هر سنی به همسر نیاز است. نیاز انسان به غذا، خواب و. . . وقتی قانون اسلام فطری شد، ثابت است و نیازی به تغییر ندارد. سؤال: چرا پیغمبر ما آخرین پیغمبر است؟ چون دینش فطری است. فطرت عوض نمی‌شود، دین هم عوض نمی‌شود. اساس دین، فطرت است. تاریخ بردار نیست. یکبار مصرف نیست. راجع به فطری بودن خیلی می‌شود صحبت کرد. در صد جلد بحار الانوار 300 مرتبه کلمه: «خَاتَمِ النَّبِیِّین» آمده است. یعنی در سیصد حدیث، کلمه «خَاتَمِ النَّبِیِّین» آمده است. بعضی مسایل است که از یک امام در مورد آن مسأله حدیث داریم و بعضی مسایل از دو امام حدیث داریم. ولی مسئله «خَاتَمِ النَّبِیِّین» را هر چهارده معصوم(ع) گفته‌اند. پیغمبر فرمود: «لَا نَبِیَّ بَعْدِی»(کافی، ج‏8، ص‏25) و به همین تربیت معصومین دیگر در این رابطه احادیثی دارند. در مورد خاتمیت تک تک معصومین حدیث دارند. در نهج البلاغه داریم: «خَاتَمُ رُسُلِهِ»(نهج‏البلاغه، خطبه 173)، «خَتَمَ بِهِ الْوَحْی»(نهج‏البلاغه، خطبه 133)، «الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ»(نهج‏البلاغه، خطبه 72)، «خَاتَمِ النَّبِیِّینَ ص»(نهج‏البلاغه، خطبه 87)، «إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ»(نهج‏البلاغه، خطبه 1) و. . . در تعبیرها معنای خاتمیت وجود دارد. البته ممکن است یک نیازی پیش بیاید، نیاز جدید باشد حادثه‌ای رخ بدهد، مجتهد می‌نشیند و بررسی می‌کند. . . . چراغانی برای نیمه شعبان خیلی خوب است(برای امام زمان) اگر یادتان باشد، آخرهای زمان شاه بود، امام برای نیمه شعبان فرمود: امسال مساجد چراغانی نکنند. چرا؟ من از این شاه ناراحتم. خوب است آدم وقت نماز یک عبا روی دوشش بیندازد. ممکن است بگوید: همه روحانیون بی عبا بروند مسجد. می‌گویند: عبای آقا کو؟ می‌گوید: آقا از کدخدا ناراحت است. یعنی می‌شود برای اینکه یک شوری در جامعه انداخت، یک همچنین عملی مرتکب شد، ایجاد موج کرد. امام برای ریشه کن کردن شاه فرمود: نماز جماعت نخوانید! یادتان هست زمان انقلاب مدتی مساجد تعطیل شد. با این کار عصبانیت مردم زیادتر می‌شد از رژیم. امام دستور داد: سربازها از سربازخانه‌ها فرار کنند. یعنی گاهی وقتها چراغانی برای امام زمان(ع) ممنوع می‌شود. طواف ممنوع می‌شود. نماز جماعت ممنوع می‌شود اینها در اختیار مجتهد است تا شرایط چه شرایطی باشد.
ما چند تا پیغمبر اولوالعزم داشتیم که مذهب رسمی داشتند. باقی پیغمبرها مبلغ بودند. یا گاهی وقتها در یک زمان ممکن است صد تا پیغمبر داشته باشیم. یکی از آنها کتاب آسمانی دارد، آن صد تا بلند گوی او هستند. اینطور نیست که هر امتی یک پیغمبر جدیدی داشته باشد. ائمه ما بلند گو بودند برای رسول اکرم(ص) و الان مراجع و علمای متقین بلندگوی امام صادق(ع) هستند. فکر نکنید که هر پیغمبری یک دین جدید می‌آورد تا شما بگویید: چطور به ما که رسید دین جدید نیامد؟ در آن زمان هم اینطور بود. مثلا وقتی حضرت عیسی(ع) که بود ده‌ها سال دیگر پیغمبر نبوده. شاگرد عیسی حرفهای آن را به مردم می‌گفتند: الان هم شاگردان امام صادق(ع) دین را می‌گویند. دین وقتی جامع و کامل بود نیازی به تجدید ندارد. بچه که شیر مادر می‌خورد به آب و غذا دیگری نیاز ندارد چون شیر مادر غذای کامل است. «أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ» مائده/3 به نظر من ولایت فقیه بحث نمی‌خواهد. دو تا سؤال می‌کنم: 1- مردم کشور ما مسلمانند یا غیر مسلمان؟ جواب: اکثریت مسلمانند. 2- مسلمانها حکومت می‌خواهند یا هرج و مرج؟ جواب: حکومت می‌خواهند. 3- حاکمشان باید دین شناس باشد یا نه؟ باید دین شناس باشد. 4- دین شناس باید عادل باشد یا ناعادل؟ باید عادل باشد. اسلام شناس عادل همان ولایت فقیه است. هی این مسئله را پیچ می‌دهند و گیج می‌شوند. این مسئله گیری ندارد. منتها افرادی هستند «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» بقره/10 نمی‌خواهند. در یکی از روزنامه‌ها گفتند: عکس فلانی را بگیریم. گفت: صبر کنید کراواتم را بزنم. کسی که از امام جدا می‌شود از نماز جمعه جدا می‌شود از امت جدا میشود، ولی از کراواتش جدا نمی‌شود، مردم او را نمی‌خواهند. نمی‌خواهم بگویم کراوات حرام است یا مباح. مسئله اینجاست که طرف نمی‌خواهد از کراواتش جدا شود. می‌خواهم بگوییم: کسی که اینقدر برای غرب می‌میرد که با اینکه 20 سال از انقلاب می‌گذرد او برای عکس انداختن کراوات می‌زند. بچه‌هایی که در قنداق بودند- آن وقتی که تو مهندس بودی- رفتند از وطن دفاع کردند و تو یک آخ نگفتی! یعنی مملکت ما بمباران شد، او هیچ کاری نکرد و حاضر نشد از مملکت دفاع کند. نماز جمعه ابدا، 20 سال است که پایش را نمی‌گذارد! مسجد نمی‌رود. نهج البلاغه و تفسیر اصلا. این کسی است که باید نسبت به ولایت فقیه حرف بزند چون ناراحت است تا ولایت فقیه باشد نوبت به او نخواهد رسید. اینها مشکل دارند و این مشکل از خود آنهاست. وگرنه کسی که دستش را از دست امام بردارد دستش را در دست کی می‌گذارد؟ ما از ماشین جمهوری اسلامی پایین بیاییم سوار کدام ماشین می‌شویم؟ یک ماشین راننده‌اش صدام است. یکی راننده‌اش طالبان است. راننده دیگر را ببینید! همه مشکلات و عیبهایی که مردم می‌گویند درست است. مردم راست می‌گویند. ولی ماشینی بهتر از جمهوری اسلامی و راننده‌ای بهتر از مسؤولین ما نیست. اینطور نیست که حالا که درمانگاه فلان مشکل را دارد یا با فلان آمپول زن مشکل داریم، بگذاریم تا بچه بمیرد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2474

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.