پیامبر اسلام (ص)، زندگانی شخصی

موضوع بحث: پيامبر اسلام(ص)، زندگاني شخصي
تاريخ: 16/12/63

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث ما درباره سيره‌ي زندگي پيغمبر بود. چند هفته درباره‌ي اين صحبت كرديم كه پيغمبر با دشمنانش چگونه برخورد مي‌كرد.
1- زندگي پيامبر، صراط مستقيم
اين هفته بحث ما اين است كه زندگي پيغمبر در خط مستقيم بود و در اين كه خدا به پيغمبر مي‌گويد: «إِنَّكَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»(زخرف/43) اين را سوژه قرار مي‌دهيم.
«إِنَّكَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» اين آيه‌ي 43 قرآن در سوره زخرف است. تو در خط مستقيم هستي. خط مستقيم چيست؟ خيلي خوب است كه ما بفهميم كه خط مستقيم چيست. چون روزي چند مرتبه در نمازمان هم مي‌خوانيم كه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»(فاتحه/6)
خط مستقيم چيست؟ خدا هم در خط مستقيم است. چون قرآن مي‌گويد: «إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»(هود/56) خدا هم در خط مستقيم است. عبادت هم مي‌گويد راه مستقيم است «وَ أَنِ اعْبُدُوني‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ»(يس/61). انتخاب راه خدا، بندگي خدا، خود خدا، رسول خدا، اين‌ها در خط مستقيم هستند.
روايتي داريم كه امام سجاد(ع) مي‌فرمايند: «نَحْنُ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ»(معاني‏الأخبار، ص‏35) به خدا قسم راه مستقيم راه ما است. پس «اهدنا الصراط المستقيم» يعني «اهدنا الصراط ربي» چون «إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» (هود/41)، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» يعني: «اهدنا صراط نبيك»، «اهدنا صراط وليك»، «اهدنا صراط عبادتك» چون ولي خدا و عبادت خدا و رسول خدا و خود خدا همه با هم شدند. خصوصيات راه مستقيم را برايتان بگويم.
2- امتيازات و خصوصيات راه مستقيم
راه مستقيم:
1- راه نزديك: نزديك ترين فاصله بين دو نقطه خط مستقيم است. پس امتياز اول راه مستقيم نزديکي است.
2- راه محكم: چون داريم كه راه‌هاي اطراف خطرش بيشتر است. البته حالا نگاه نكنيد كه زندگي ماشيني شده است. پياده رو سالم‌تر است و در يك مسير وسط جاده بهتر است.
3- راه مستقيم يكي است و لذا در قرآن صراط جمع نيست، صراط فقط مفرد است. چون يك صراط بيشتر نداريم. اما سبيل جمع است. راه‌هاي غير خدا خيلي است، اما راه خدا يكي است. چون خدا يكتا است، راهش هم يكتا است. راه خدا يكي است اما راه‌هاي مختلف يكي نيست. اگر شما خواسته باشي يك حرف راست بزني مي‌گويي: امروز برنج خوردم. خوب حرف راست يك كلمه است. اگرخواسته باشي دروغ بگويي مي‌گويي: امروز ظهر لوبيا خوردم، امروز صبح نخود خوردم، عدس خوردم. يعني در مقابل يك كلمه راست هزار تا كلمه دروغ مي‌گويي. يعني راه راست يكي است و راه باطل متعدد است.
4- راه راست ما را به مقصد مي‌رساند، اما راه متعدد و راه‌هاي انحرافي ما را به مقصد نمي‌رساند.
راهي هم كه انسان دنبال اولياي خدا برود اين هم راه مستقيم است. قرآن مي‌فرمايد: «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ»(يَعْتَصِم): يعني: پناه ببرم، عصمت يعني محفوظيت. كسي كه «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ» كسي كه در خط حفاظتي خدا قرار بگيرد، يعني خودش را به خدا بسپارد، بر خدا توكل بكند، به ريسمان خدا چنگ بزند «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»(آل عمران/101) به تحقيق(هدايت شده) «إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» اگر كسي برخدا توكل كند و كارش را به خدا بسپارد، حفاظت خودش را از خدا بخواهد، درپناه خدا بيايد، اين را هم خدا مي‌گويد: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»
حالا چه كنيم كه خودمان به خدا پناه ببريم؟ در زيارت جامعه كبيره داريم: «وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ»(كسي كه به شما پناه ببرد) «وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ»(من ‏لايحضره ‏الفقيه، ج‏2، ص‏613) «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» كسي كه خودش را در دامن حفاظتي امامان بيندازد، گويا خودش را در دامن حفاظتي خدا انداخته است و كسي كه در حفاظت خدا قرار بگيرد، در خط مستقيم است. «وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ»(من ‏لايحضره‏ الفقيه، ج‏2، ص‏613) «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» اين آيه‌ي قرآن است. اين جمله در زيارت جامعه است. يك صغري و كبري قشنگي است. ‌اي امام رضا، ‌اي حسين بن علي، هر كه راه تو را انتخاب كند، راه خدا را انتخاب كرده است. بنابراين اگر كسي گفت: راه من راه حسين است، يعني راه من راه خداست، حرف حسين حرف خداست، راه حسين راه خداست، توسل به امام حسين توسل به خداست. كسي نگويد: آقا شما كه راست به قبر مطهر امام مي‌روي، مي‌گويي: ‌اي امام حسين، به امام حسين متوسل شدي. چرا التماس مي‌كني؟ براي اين كه «وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ»(من ‏لايحضره‏ الفقيه، ج‏2، ص‏613) «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»
«افراط و تفريط » عجب بحثي است! بحث «افراط و تفريط » چيست؟ پيغمبر هم كه نماز مي‌خواند، در نمازش بايد بگويد خدايا «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» اين راه مستقيم چيست، كه همه ما بايد بگوييم؟ آن هم نه يك بار و دو بار، بلكه روزي ده بار واجب است، اگر نماز واجب را بخوانيم هفده ركعت است. هفت سبحان الله والحمدلله است، ده تا هم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» است. هر انساني روزي ده بار واجب است كه بگويد: «خدايا راه مستقيم را مي‌خواهم»
3- راه مستقيم تنها راه صحيح از ميان راهها
راه غير مستقيم چقدر زياد است و بسيار هم خطرناك است. راه مستقيم چيست؟ اصولاً راه‌ها را بررسي كنيم و ببينيم كدام راه‌ها مستقيم است و كدام راه‌ها غير مستقيم، يك نگاهي به راه‌ها كنيم. راه شيطان، راه طاغوت، راه هوس خود، راه هوس ديگران. بالاخره كارهايي كه آدم مي‌كند، به صورت يكي از اين هاست:
1- يا شيطان وسوسه‌اش مي‌كند «راه شيطان».
2- يا طاغوت بخش نامه وآيين نامه‌اي اجباري و ابلاغي دارد.
3- يا ديد كه خودش كيفش كشيده است.
4- يا ديگران خوششان آمده است و اين به خاطر خوش آمدن ديگران بوده است.
بالاخره آدم يك كاري كه مي‌كند، راه هايش در مقابل راه مستقيم اين است: وسوسه شيطان، ابلاغ طاغوت، هوسش، تقاضاي ديگران، اين‌ها راه‌هايي است كه در مقابل راه مستقيم است و درباره‌ي همه‌ي اين‌ها آيه داريم.
اما شيطان: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ»(يس/60) بشر به تو نگفتم كه راه شيطان را نرو؟ «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذي يُوَسْوِسُ في‏ صُدُورِ النَّاسِ»(ناس/5-4) «خناس» يعني شيطان مي‌آيد و وسوسه مي¬کند، يك بار ديگر مي‌ايد آن قدر مي‌گويد تا بالاخره. . .
و اما راه طاغوت: و همه انبيا را فرستاديم تا خدا را عبادت کنيد و از طاغوت پيروي نکنيد. «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت»(نحل/36) قرآن مي‌گويد: كسي كه در صورت طاغوت بخندد گناهکار است. کسي که دوات طاغوت را مركب مي‌كند، گناهکار است. اگر اين مقدار راضي باشد كه طاغوت پول از جيبش در بياورد و به شما ببخشد، به همين يك دقيقه‌اي كه زنده باشد و شما راضي باشي كه زنده باشد، گناه است.
راه هوس خود: «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»(جاثيه/23) كسي خداي او هوسش باشد.
راه هوس ديگران: «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ»(مائده/48) دنبال هوس ديگران نباش، «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ» دنبال هوس خودت نباش. «اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» دنبال هوس رفتي؟ طاغوت و شيطان در جستجوي راه هستند.
4- راه مستقيم راه اعتدال و ميانه‌روي
سيره‌ي پيغمبر را مي‌گوييم. خدا در قرآن مي‌گويد: يا رسول الله «إِنَّكَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»(زخرف/43) راه تو راه مستقيم است. راه مستقيم چيست؟ نكند ما عمري نماز مي‌خوانيم، اما آخرش هم نفهميم راه مستقيم چيست؟ برايتان بگويم راه مستقيم چيست؟
كنزالعمال كتاب سني هاست که حديث درباره‌ي افراط و تفريط نقل كرده است. مثل بحار‌الانوار كه كتاب شيعه هاست. همين طور كه كتاب بحار‌الانوار 110 جلد است، در همه آن حديث از شيعه است. همه كنزالعمال حديث ازسني هاست. در كتاب كنزالعمال جلد3 صفحه 175 حديث نقل كرده است. از آنها 5 مورد را برايتان مي‌خوانم.
حديث داريم پيغمبر فرموده است: در بين امت من آن‌هايي خوب هستند كه افراط و تفريط ندارند. چقدر خوب است وقتي آدم پول دارد، زياد خرج نكند. چقدر خوب است وقتي كه آدم بي پول است زياد بخيل نباشد. چقدر خوب است آدم وقتي عبادت هم مي‌كند زياد از حد عبادت نكند. يعني عبادت اندازه داشته باشد. پول خرج كردن، سخاوت، بخشش، همه اندازه داشته باشد و ما الان گرفتاريمان به خاطر همين افراط و تفريط است.
يك بار كه با كسي رفيق مي‌شويم بدون او مدرسه نمي‌رويم، دبيرستان نمي‌رويم، حمام نمي‌رويم، ميدان ورزش نمي‌رويم، زورخانه نمي‌رويم، توپ خانه نمي‌رويم. يك بار كه با كسي رفيق شديم انگار دو قلو هستيم و نمي‌خواهيم از هم جدا شويم. يك وقت هم كه به كسي مي‌گوييم: خداحافظ، ديگر نامه نمي‌نويسيم، تلفن هم نمي‌كنيم. ما آدم‌هايي را داشتيم كه با هم مدير كل بودند، با هم معاون بودند، با هم وزير بودند، باهم وكيل بودند. حالا كه از هم جدا شدند ماه‌ها و سال هاست دو ريال خرج هم ديگر نمي‌كنند. نمي‌گويند: خوش انصاف يك وقتي ما با هم دور يك ميز مي‌نشستيم و لذا حديث داريم، «اگر دوست كسي بودي، بعد دوستت به پست و مقامي رسيد، رئيس شد، اگر يك دهم دوستي قبل را حفظ كرد، باز هم آدم خوبي است» يعني رياست آن قدر خطرناك است كه پيش بيني مي‌شود كه دوستي صد در صد از بين برود. باز اگر ده درصدش مانده باشد يا يك دهمش مانده باشد، باز هم معلوم مي‌شود كه آدم خوبي است. يعني اگر كسي با ايشان دوست بوده است و سالي ده بار به خانه شما مي‌آمده، اما حالا رئيس شده است و سالي يك بار خانه شما مي‌آيد، باز هم معلوم مي‌شود كه چه قدر آدم خوبي است. رياست اين قدر آدم را مست مي‌كند.
درباره‌ي مستي و رياست قرآن بخوانم. حضرت يوسف سه خطر برايش پيش آمد 1 – درچاه افتاد 2 – در زندان افتاد 3 – رئيس شد.
وقتي در چاه افتاد نگفت: خدايا عاقبتم را به خير كن. وقتي هم در زندان افتاد، نگفت: خدايا عاقبتم را به خير كن، اما همين كه رئيس شد گفت: «تَوَفَّني‏ مُسْلِماً»(يوسف/101) خدايا ما را به مسلماني بميران. يعني رياست خطر اين را دارد كه انسان دينش را از دست بدهد. حالا چه رياستي؟ رياست‌هايي كه. . .
چقدر خوب است كه انسان رئيس مي‌شود، پول دار مي‌شود، فقير مي‌شود. چقدر خوب است كه آدم در وقتي هم كه پول دار است، نگويد: حالا كه ما داريم. به خدا قسم اگر با بي حالي كار كردي، خدا هم درست تحويل نمي‌گيرد. يعني اگر شما، نسبت به من بنده خدا هستم، يك آبي آوردي و با نشاط تحويل من دادي، من هم با نشاط تحويل مي‌گيرم. اما اگر يك آبي آوردي و گفتي: بگير! و آب را با بي نشاطي آوردي، من هم همين طور كه رويم اين طرف است مي‌گيرم و مي‌گويم: بگذار اينجا و برو. تحويل گرفتن خدا هم فرق مي‌كند، خدا همه چيز را از ما يك طور تحويل نمي‌گيرد. خدا در قرآن مي‌گويد: «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ»(آل عمران/37) گاهي خدا قبول حسن مي‌كند، خوب قبول مي‌كند. در دعا داريم: «اللَّهُمَّ فَتَقَبَّلْهُ مِنَّا بِأَحْسَنِ قَبُولِكَ»(كافى، ج‏4، ص‏165) گاهي خيلي خوب تحويل مي‌گيرد، گاهي هم نه. يعني گاهي خدا قبول مي‌كند. گاهي قبول حسن، گاهي قبول. . . البته خدا جسم نيست.
حديث داريم با مردم حرفي را كه مي‌زنيد افراط و تفريط را مواظب باشيد. يك چيزي نگوييد كه در ذوقشان بخورد يك چيزي نگوييد: كه جيغ بزنند و يك چيزي بگوييد باور كردني باشد. يك وقت من حساب كردم چندين بارخود من با اين كه طلبه كم سوادي هستم، شايد صد بار سخنراني كردم، كه به درد تلويزيون نمي‌خورد به خاطر اين كه ظرفيت‌هاي همه‌ي مردم، فرق مي‌كند. برادران عزيزي هستند، حجة الاسلام‌ها، آيت الله‌ها، ملاهاي شهرستان‌ها، گاهي تلفن مي‌كنند، نامه مي‌نويسند، پيام مي‌دهند كه آقا خواهش مي‌كنيم اين مطلب را در تلويزيون بگوييد. مي‌گويم: آقاجان! اين مطلب مناسب تلويزيون نيست. مي‌گويد: آقا حكم خداست، مي‌گويم: حكم خداست. اما بايد مزاج طرف را هم در نظر گرفت. اگر حتي عسل هم است، بايد طرف را هم در نظر گرفت. يك چيزي بايد گفت كه طرف وحشت نكند. ما براي اولياي خدا خيلي مقام قائل هستيم. امام‌هاي ما هم همينطوري بودند.
5- نمونه‌هاي افراط و تفريط و خروج از اعتدال
نمونه‌هاي افراط و تفريط: يك كسي توسل كردن به امام حسين را شرك مي‌داند. مثل اين وهابي‌ها، سني‌هاي وهابي، نه سني‌هاي ايران، سني‌هاي وهابي مي‌گويد: هركه بگويد يا حسين شرك است. يك كسي از اين طرف مي‌افتد. و يك كس ديگر به قدري تندروي مي¬کند که به درخت هم نخ مي‌بندد. از درخت حاجت مي‌خواهد، يعني گاهي توسل به امام حسين شرك است. گاهي از آن طرف مي‌افتند، گاهي هم از يك درخت مي‌افتند و از يك چشمه‌ي آب از يك سنگ حاجت مي‌خواهند. افراط و تفريط آنها بسيار بد است. حديث داريم. دين، دين خوبي است شما با افراط و تفريط خرابش مي‌كنيد.
آقا، آب خوردني است اما اگر ديدي مردم آب را نمي‌خورند دو تا مسئله دارد:
1- يا توي اين آب مگس است، كه گاهي به خاطر يك عدد مگس، آدم آب را نمي‌خورد. يعني دين خوب است اما در اين دين يك خرافه مي‌افتد، خرافه در دين مثل مگس در آب است. آدم انگار دين را رها مي‌كند به خاطر يك مگس. گاهي هم آن كسي كه دين را معرفي مي‌كند، يك آدمي است كه آدم نمي‌خواهد او را ببيند. يك آدمي آب را مي‌آورد كه فرض كنيد يك آدم بسيار عجيب و غريبي است. سرش، دماغش، لباسش، بوي بدنش آدم را ديوانه مي‌كند. به طوري كه آدم مي‌گويد: اصلاً نمي‌خواهم. گاهي هم آدم تميزي است و مگس هم در آن نيست اما اين آب را در سفال مي‌كنند و مي‌آورند. باز هم آدم مي‌گويد: نمي‌خواهم. خلاصه كساني كه آب نمي‌خورند، بايد ديد كه چرا نمي‌خورند؟ همه‌شان حرام زاده‌اند؟ همه‌شان خبيثند؟ خيلي وقت‌ها دين را قبول نمي‌كنند يا به خاطر خرافه، يا به خاطر كسي كه دين را معرفي مي‌كند، چون خودش يك كپسول خرابي است قبول نمي‌كنند. يا اين كه اين دين يك موقع بدي معرفي مي‌شود.
6- توصيه اسلام به ميانه روي و پرهيز از افراط و تفريط
كار يك ساعت و تفريح هم يك ساعت باشد. به روحتان استراحت بدهيد. يك ساعت كار و يك ساعت تفريح، آقاياني كه مرتب كار مي‌كنند، خيال نكنند كه جدي هستند. اين‌ها بعداً به روغن سوزي مي‌افتند. آقاياني كه پر خور هستند نگويند: دو پرس خوردم، فردا زخم معده مي‌گيري و از خوردن صد پرس محروم مي‌شوي. گاهي يك لقمه مانع مي‌شود لقمه‌هاي آدم از دستش برود.
حديث داريم، عبادت خدا را بر بندگان تحميل نكنيد. «يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ»(بقره/215) يا رسول الله سؤال مي‌كنند مي‌خواهند پول خرج كنند، چه چيزي ببخشند؟ حديث داريم: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع): فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ قَالَ الْعَفْوُ الْوَسَطُ»(كافى، ج‏4، ص‏52) سؤال مي‌كنند مي‌خواهند پول خرج كنند، چقدرخرج كنند؟ «قُلِ الْعَفْوَ» يعني چه؟ يعني به اندازه‌ي ميانه «إِنَّ لِرَبِّكَ عَلَيْكَ حَقّاً إِنَّ لِجَسَدِكَ عَلَيْكَ حَقّاً وَ لِأَهْلِكَ عَلَيْكَ حَقّاً فَصُمْ وَ أَفْطِرْ وَ صَلِّ وَ نَمْ وَ أَعْطِ كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّهُ»(مجموعةورام، ج‏1، ص‏2)
حديث داريم بدنت برتو حق دارد، خسته‌اش نكن و «وَ لِأَهْلِكَ عَلَيْكَ حَقّاً» زن و بچه‌ات هم به تو حق دارند «إِنَّ لِرَبِّكَ عَلَيْكَ حَقّاً» اين حديث از آن حديث‌هايي است كه وقتي از تلويزيون پخش مي‌شود بايد سعي كنيم، تلويزيون را خاموش كنيم. چون گاهي وقت‌ها من در تلويزيون بحث‌هايي مي‌كنم كه قبل از آن كه بحث پخش شود، فوري مي‌دوم و تلويزيون را خاموش مي‌كنم. چون اگر زن و بچه خودمان هم بفهمند مي‌گويند: پس چرا خودت عمل نمي‌كني؟ اين از آن حديث‌هايي است كه من الان براي شما مي‌گويم، ولي قبل از پخش خودم بايد تلويزيون را خاموش كنم.
يك وقت گفتم که يك كسي گفت: آقا شما هرچه مي‌گوييد به حرف¬هايت عمل مي‌كنيد؟ گفتم: شما شغلت چيست؟ گفت: كفاش. گفتم: شما هرچه كفش مي‌دوزي پايت مي‌كني؟ عرض كنم به حضور شما كه ما قيامتمان مشكل داريم. حالا «إِنَّ لِرَبِّكَ عَلَيْكَ حَقّاً إِنَّ لِجَسَدِكَ عَلَيْكَ حَقّاً وَ لِأَهْلِكَ عَلَيْكَ حَقّاً فَصُمْ وَ أَفْطِرْ وَ صَلِّ وَ نَمْ وَ أَعْطِ كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّهُ» «افطر»: افطار كن. «صم»: روزه بگير. «قم»: نماز شب بخوان. «نم»: بخواب. خلاصه اين روايت افراط و تفريط است.
«وَ النَّارُ غَايَةُ الْمُفَرِّطِينَ»(نهج‏ البلاغه، خطبه 157) اميرالمؤمنين فرمود: عاقبت كساني كه تند روي مي‌كنند جهنم است. كسي كه با مردم آرام زندگي كند، خدا هم در روز قيامت آرام با او رفتار مي‌كند. «و من شق علي امتي شق الله عليه» اما اگر كسي به مردم سخت بگيرد، خدا هم با او سخت مي‌گيرد.
شخصي از يك كسي پول مي‌خواست. گفت: بده! گفت: برو فردا بيا. گفت: الآن بايد پول مرا بدهي. گفت: يك خورده‌اش را بگير. گفت: نه الان بايد همه‌اش را بدهي. تا يك قران آخرش را بايد بدهي. خيلي سخت گيري كرد خسته شد. بدهكار عصباني شد. خدمت آقا آمد گفت: آقا فلاني خيلي بد وصول است، طلبي از ما دارد و خيلي خشونت مي‌كند، مته به خشخاش مي‌گذارد و مو را از ماست مي‌كشد. همين طور كه بدهكار شكايت مي‌كرد، بستانكار وارد شد. سلام كرد و آمد و نشست. امام فرمود: با ايشان چه كردي؟ گفت: هيچ كاري با او نكردم، طلب دارم به او مي‌گويم: پول مرا بده! مي‌خواهد تأخير بياندازد. من مي‌گويم: نه بايد تا قران آخرش را بدهي. امام فرمود: قرآن خواندي؟ گفت: بله قرآن خوانده‌ام. گفت: اين آيه را خواندي «و يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ»(رعد/21) روز قيامت از بد حسابي مي‌ترسند؟ گفت: بله خوانده‌ام. گفت: مگر خدا بد حساب است كه مؤمنين از بد حسابي مي‌ترسند؟ گفت: بله! كساني كه در دنيا مثل تو سخت مي‌گيرند، خدا هم روز قيامت به آن‌ها سخت مي‌گيرد. امام فرمود: كساني كه در دنيا به مردم سخت مي‌گيرند، خدا هم با اين‌ها سخت مي‌گيرد، كساني كه با مردم رفيقند، خدا هم روز قيامت با آنها رفيق است. البته رفاقت در حق شخص بسيار خوب است.
7- گزينش و شناسايي و معيارهاي آن
حالا چه كسي از راه مستقيم جدا مي‌شود؟ كساني كه از راه مستقيم جدا مي‌شوند، منحرفين هستند. (اهل انحراف) افرادي كه «عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ»(مومنون/74) كساني كه از صراط مستقيم منحرف مي‌شوند، بعضي در عقايد منحرف هستند، بعضي در عمل منحرف هستند، بعضي در گفتار و برخورد منحرف هستند و بعضي در تداوم منحرف هستند. حديث داريم كه گاهي خداوند عقايد كسي را دوست دارد اما عملش را دوست ندارد. گاهي خداوند به عكس است. افرادي هستند كه عقايدشان خوب است ولي عملشان خوب نيست. عقيده‌اش خوب است، يعني آدم خوش باطني است، اما رفتارهاي تكبّر گونه‌اي دارد. ولي خوش باطن است.
آدم‌هايي هستند كه قيافه خيلي ملكوتي دارند اما فكرش درست نيست. من يك وقت در گزينش گفتم: آقاياني كه مي‌خواهيد به همه اداره‌ها و نهادها گزينش كنيد، يك چند نمره‌اي هم براي درون طرف بگذاريد. ممكن است كسي در ايدئولوژي هر مسئله‌اي كه از او مي‌پرسي جواب بدهد. تعليمات ديني را حفظ است، قرآن را حفظ است، حديث را حفظ است. مثل بلبل حمد و سوره‌اش را مي‌خواند و درست هم مي‌خواند، وقتي از او سؤال مي‌پرسي حالا سؤال سياسي، سؤال اقتصادي، اجتماعي، كه آيا نماز جمعه شركت مي‌كند يا نه؟ يك وقت مي‌بيني هرچه بازي مي‌كني و با او ور مي‌روي، مي‌بيني در اعمال خيلي امين است. اما در ذاتش يك كمي شيشه خرده دارد. يك وقت هم مي‌بيني يك كسي ايدئولوژي¬اش صفر است، اما خوش ذات است. ذاتش خوب است. براي يك سري كارها، نه همه كاري اما براي يك سري كارها اگر ذاتش خوب است او را بگير و بساز.
يك وقت يك كسي در نهضت بود. به او گفتيم: ايدئولوژي بلد هستي؟ گفت: من ايدئولوژي بلد نيستم. نمازت را بخوان، ديديم نمازش هم غلط است. گفت: آقا بنده صافكار خوبي هستم، خيانت هم نمي‌كنم. فلاني و فلاني هم مرا مي‌شناسند. مواظب بيت المال هم هستم، هنرم هم خوب است. حمد و سوره‌ام هم غلط است، هرچه بپرسي بلد نيستم ولي اگر آدم تشنه ببينم به او آب مي‌دهم. اين شوفر يك طوري براي ما حرف زد و ديدم عملش درب و داغون است اما هرچه مي‌گويي، روحش خيلي صفا دارد. گفتيم: خيلي خوب با اين مي‌شود كار كرد. ذاتش خوب باشد، ماشين و موتورش خوب باشد، اگر اطراف ماشينش، اتاق ماشينش خراب باشد مي‌شود درست كرد. بعضي‌ها ماشينشان شيك است ولي موتور خراب است.
در گزينش بايد يكي دو نمره هم براي خصلت‌ها و روحيه‌ها قرار داد. امام صادق(ع) يك ياري داشت. به قول امروزي‌ها از اين يارهاي چاله ميداني و از اين لات‌ها بود. يك چند نفر هم يار مقدس داشت، مقدس‌ها گفتند: آقا ايشان يار خوبي نيست، اين را از دور خودت رد كنيد. اين به‌شأن شما نمي‌خورد. بالاخره يك بار امام نياز به پول داشت، يك نامه هم به آن سبوح القدوسيه نوشت، يك نامه هم به آن لات نوشت. آن مقدسه گفت: كه والله ما وجوهات شرعي را داديم، هم خمسمان را داديم، هم زكاتمان را داديم و الان هيچ بدهكاري هم نداريم. به امام سلام برسان و بگو پول نيست. نامه را كه به آن لات دادند، لات گفت: آقا نامه داده¬اند. گفت: چشم و رفت. خلاصه لات‌ها را جمع كرد و گفت: آقا پول مي‌خواهد خانه‌تان را هم مي‌فروشيد، بايد بفروشيد و بايد پول آقا را داد و خلاصه امام صادق با آن عمل نشان داد كه هركس عملش خراب است، معنايش اين نيست كه عقيده‌اش هم خراب است.
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْعَبْدَ وَ يُبْغِضُ عَمَلَهُ» (بحار‌الانوار/ج29/ص600) گاهي خدا آدم را دوست دارد، گرچه عملش خراب است.
8- راه مستقيم افراد، پرهيز از افراط و تفريط
گاهي وقت‌ها هم عمل خوب است. اجمالاً هم بايد يك مقدار روي آن كانال دقت كرد و هم روي اين کانال!
حالا راه مستقيم چيست؟ يك جا راه مستقيم سكوت است. يك جا راه مستقيم فرياد است. يك جا راه مستقيم مطالعه است. يك جا راه مستقيم اين است كه آدم جلو بيايد و پست را بگيرد. يك جا راه مستقيم اين است كه پست را تحويل بدهد.
موارد راه مستقيم فرق مي‌كند و مردم يا افراطي يا تفريطي هستند. بعضي‌ها پيغمبر را قبول نداشتند و به پيغمبر ساحر، مجنون و شاعر گفتند. ولي حضرت علي مي‌گفت: «أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ(ص)»(كافى، ج‏1، ص‏89) حضرت علي يكي از اصحاب پيغمبر است، شاگرد پيغمبر است. علي را در حد خدا پيش مي‌برند، بعضي «علي اللهي» مي‌شوند، از آن طرف بعضي پيغمبر را به پيغمبري قبول ندارند، (افراط وتفريط).
بعضي مي‌گويند: دين از سياست جداست، بعضي براي همه‌ي حرف‌ها تحليل سياسي مي‌كنند. مي‌گوييم: آقا ديدن شما آمديم. راستش را بگو، والله به اين قرآن آمدم كه تو را ببينم. اصلاً باور نمي‌كنند كه يك مسلماني براي خدا خانه‌ي كسي رفته باشد. مي‌گويند: نه اين كه رفت خانه‌ي ايشان اين يك خط هست يك جريان است،
بعضي مي‌گويند: دين از سياست جداست. بعضي به سيب زميني خط مي‌گويند، به پياز خط مي‌گويند. تكان مي‌خوري مي‌گويند خط است و اصلاً احتمال نمي‌دهند كه آدم براي خدا يك كسي را ديد و به او سلام كرد. مريض شد به عيادتش رفتم. مي¬گويد: نه! بگو ببينم چرا به عيادت او رفتي؟ هر دو غلط است يا افراط و يا تفريط است.
بعضي مي‌گويند(ماركسيست ها): اصل اقتصاد است. بعضي مي‌گويند: دنيا هيچ ارزشي ندارد. يكي افراط و يكي تفريط است. بعضي مي‌گويند: اصل فرد است. بعضي مي‌گويند: اصل جامعه است. (يكي افراط يكي تفريط) بعضي مي‌گويند: جامعه فداي فرد شود و سرمايه داري آزاد باشد. يك سرمايه دار مي‌تواند به قيمت نابودي جامعه پول دار شود. بعضي مي‌گويند: اصل جامعه است، اصلاً نبايد بگذاريم كسي پول دار شود، اصل جامعه يا اصل فرد هر دو غلط است. هم اصل جامعه است و هم اصل فرد است. هر دو اصل است. بعضي غرق در دنيا مي‌شوند و بعضي مرتاض و رهبان مي‌شوند.
يهودي‌ها موسي را به اندازه‌ي مربي هم قبولش نداشتند، هرچه حضرت موسي مي‌گفت: بلند شويد. گفتند: دنبال كارت برو «إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ»(دخان/34) ما اين جا نشسته‌ايم خوب است. اينقدر يهودي‌ها در شناخت پيغمبر كوتاه آمدند كه به پيغمبرشان لبيك نگفتند. مسيحي‌ها اينقدر پيغمبر را بزرگ كردند كه گفتند: عيسي خداي ما است. يعني يكي پيغمبر را به عنوان يك رهبر معمولي قبول نكرد، اما يكي پيغمبرش را در حد خدايي پيش برد.
يكي اينقدر غيرت دارد كه اسم خانمش را در خانه نمي‌برد، مثلاً وقتي مي‌خواهد بگويد: زهرا خانم، مي‌گويد: آهاي. . . ! يكي اينقدر بي غيرت است كه زنش را لخت در خيابان مي‌فرستد. چرا هردو اين چنين هستند؟ يكي هر روز صبح به صورتش تيغ مي‌زند، يكي به ريش خود دست نمي‌زند، كه تا ناكجا بيايد. چرا اينقدر ريش خود را بلند مي‌كني؟ حديث داريم كه اگر كسي ريشش را در مشت گرفت و از دنباله مشتش ريشش بيرون آمد، احمق است. پرسيدند كه چرا خدا به بعضي از زن‌ها احمق گفته است؟ جوابش دادند: خدا به بعضي از مردها هم احمق گفته است، هفتاد حديث داريم كه مردها احمق هستند يكي از آنها اينجاست، حالا چهار تا از آنها هم گفته است كه زن‌ها احمق هستند.
مي خواهي ريش بگذاري معمولي ريش بگذار. جوان بود، تا ديروز مي‌تراشيد، حالا يك ريشي درست كرده كه من آخوند پهلوي آن خجالت مي‌كشم. زير لب مي‌پرسم اين كجا بود؟ اين خيلي حزب اللهي است، يك خورده اسلامتان را ميزان كنيد. مي‌خواهي مو و زلف بگذاري به ميزان بگذار، يك بار تيغ مي‌زند، يك بار هيپي مي‌شود. خلاصه‌اش «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم»(فاتحه/6) است.
يكي از غيرت هنگام صدا زدن همسرش مي‌گويد: آهاي! يكي از بس غيرت ندارد، زنش را بي حجاب بيرون مي‌آورد. اما پيغمبر در قرآن مي‌گويد: اگر پول هم مي‌خواهي خرج كني به اندازه خرج كن! قرآن مي‌گويد: مؤمن كسي است كه «الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً»(فرقان/67) كسي كه وقتي مي‌خواهد پول خرج كند يك مقدارش را خرج مي‌كند و يك مقدارش را به خودش مي‌گذارد، اين طور نيست كه حالا كه خوشش آمد تمام اموالش را در راه خدا بدهد و لذا كسي كه تمام اموالش را در راه خدا داد، پيغمبر عصباني شد و فرمود: اگر مي‌دانستم، نمي‌گذاشتم او را در قبرستان مسلمانان خاكش كنيد، اين مرده هيچ چيز براي بچه هايش نگذاشت، يك عده گدا را گذاشته و از دنيا رفته است.
گاهي وقت‌ها انسان بايد بداند اين به درد چه كاري مي‌خورد. مي‌گويد: آقا من به سرم افتاده كه به جبهه بروم، مي‌گوييم: آقا اگر بروي جبهه به اندازه‌ي يك بچه بسيجي و بچه سرباز كه زور نداري. اما در اين طرفي كه هستي به اندازه‌ي هزار نفر از تو كار بر مي‌آيد. مرحوم مطهري اگر در جبهه مي‌رفت، در تيراندازي و دوندگي و جست و خيز توانايي ندارد. مرحوم مطهري به اندازه‌ي يك سرباز معمولي توان رزمي ندارد اما در بعد فكري به اندازه‌ي ميليون مغز دارد.
9- راه مستقيم راه اهل بيت پيامبر
بايد ديد صراط مستقيم هركسي چيست؟ در جلد 24 بحار روايت هايش را شمرديم، حديث داريم كه امامان همه فرمودند: راه مستقيم همان راه اهل بيت است. حالا بد نيست اينجا هم دو كلمه لطيف بگويم، چون امروز داريم ناخودآگاه يك خورده فلسفي حرف مي‌زنيم. «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»(آل عمران/101) در زيارت جامعه هم مي‌خوانيم «وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ»(من ‏لايحضره‏ الفقيه، ج‏2، ص‏613) «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» يك جمله‌ي ديگر هم هست، روايتي است كه همه قبول دارند كه در فرقه‌ي ناجيه پيغمبر فرمود: موسي از دنيا رفت و امت او فرقه شدند. عيسي از دنيا رفت و امت او فرقه شدند. و من هم كه از دنيا مي‌روم امتم فرقه مي‌شوند. پيغمبر فرمود: در ميان امت من تفرقه از همه انبيا بيشتر است. (فرقه‌ي كج و فرقه‌ي ناجيه) يك فرقه‌شان ناجيند، يعني نجات پيدا مي‌كنند. حالا آن فرقه‌ي ناجي كيست؟ هركس مي‌گويد: فرقه‌ي ناجيه منم، اما خود پيغمبر همان پيغمبري كه گفته فرقه‌ي ناجيه فرمود: «إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمِثْلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا»(صحيفةالرضا، ص‏57) راه اهل بيت مثل كشتي نوح است «مَنْ رَكِبَهَا نَجَا»، «نجا»: ناجي» يك گروه نجات پيدا مي‌كنند، آن گروه كيست؟ بهتر است از خود پيامبر بپرسيم كه يا رسول الله گروه ناجيه كيست؟ فرمود«مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي» مثل اهل بيت من، مثل كشتي نوح است «مَنْ رَكِبَهَا نَجَا» يعني آن فرقه‌ي ناجيه فرقه‌اي است كه در خط عصمت باشد، بايد پيغمبر و امام معصوم باشند اين جزء عقيده‌مان است. يك شعري است كه من مقداري از آن را مي‌خوانم، نصف ديگر را همه با هم بخوانيم:
هرچه بگندد نمكش مي‌زنند*** واي به روزي كه بگندد نمك
ما رهبر مي‌خواهيم براي اين كه بدون رهبر مي‌گنديم و منحرف مي‌شويم. پس رهبر ما بايد معصوم باشد. واي به روزي كه رهبر چپه شود، پس رهبر بايد معصوم باشد، اگر رهبر معصوم نباشد، چه مي‌شود. معصوم نباشد يعني چه؟ يعني اين كه همينطور كه ما چپه مي‌شويم و آن هم چپه مي‌شود. ما شك مي‌كنيم، او هم شك مي‌كند. ما خطا داريم، او هم خطا مي‌كند. ما سهو مي‌كنيم او هم سهو كند، ما گناه مي‌كنيم او هم گناه كند، پس واي به روزي كه رهبر اينطور باشد. بنابراين، اين جز عقيده ما است كه رهبر بايد معصوم باشد. اميرالمؤمنين فرمود: ناله من از كساني است كه از صراط مستقيم رد مي‌شوند.
در جمله‌ي نصيحت‌ها مي‌فرمايد: اين بشر چيست؟ اين انسان چه چيزي است؟ «فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ وَ إِنْ هاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ الْحِرْصُ وَ إِنْ مَلَكَهُ الْيَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَيْظُ وَ إِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَى نَسِيَ التَّحَفُّظَ وَ إِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ وَ إِنِ اتَّسَعَ لَهُ الْأَمْرُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّةُ وَ إِنْ أَفَادَ مَالًا أَطْغَاهُ الْغِنَى وَ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِيبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ وَ إِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَةُ شَغَلَهُ الْبَلَاءُ وَ إِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ وَ إِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ كَظَّتْهُ الْبِطْنَةُ فَكُلُّ تَقْصِيرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ كُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِدٌ»(نهج ‏البلاغه، حكمت 108) اگر اميد پيدا كني «أَذَلَّهُ الطَّمَعُ» يعني اميدش طمع مي‌شود «وَ إِنْ هاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ الْحِرْصُ» اگر طمع پيدا كرد به قدري به آن شور مي‌دهد كه طمع به حرص تبديل مي‌شود، «وَ إِنْ مَلَكَهُ الْيَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ» اگر از يك چيزي مأيوس شد ديگر چنان خودش را مي‌بازد كه مي‌گويد: درهاي دنيا بر من بسته شد. درهاي رحمت به رويم بسته شد. در هفت آسمان يك ستاره ندارد. «وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَيْظُ» اگر غضب پيدا كند، غضبش شور برمي دارد و غيض مي‌شود. چون غيض و غضب فرق مي‌كند اگر آدم عصباني شود، مي‌گويند: غضب كرده است. اما اگر از عصبانيت رد شود، غيض مي‌شود. مي‌گويد: انسان زياده روي مي‌كند. افراط و تفريط است و خط مستقيم نيست «وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَيْظُ» اگر غضب بردارد، غضب او شور بر داشته و غيض مي‌شود. «وَ إِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَى نَسِيَ التَّحَفُّظَ» اگر خوشش بيايد، عربده مي‌كشد. خوشي كند سر مي‌رود و ناراحت شود مأيوس مي‌شود. يعني خلاصه بشر ميزان نيست «وَ إِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ» اگر بترسد باز چنان حذر مي‌كند كه وارد هيچ كاري نمي‌شود «وَ إِنْ أَفَادَ مَالًا أَطْغَاهُ الْغِنَى» اگر پول پيدا كند، مال پيدا كند، فنا را به طاغوت و طغيان مي‌كشد «وَ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِيبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ» و اگر براي او ناراحتي پيش بيايد، جيغ مي‌زند و علي‌اي حال وقتي گرسنه‌اش شود، ناله مي‌كند. اين بشر عجب موجودي است به يك قاشق ماست سردي‌اش مي‌شود و به يك دانه كشمش گرمي‌اش مي‌شود و ميزان نيست. يك زماني همه‌ي مسئوليت‌ها را به كميته مي‌دادند، قاضي از كميته، مصادره‌ي اموال توسط كميته، همه چيز به عهده كميته، ولي يك زمان هيچ كاره مي‌شود.
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» يك زماني مسواك مي‌خريم، صبح، ظهر، شب مسواك مي‌زنيم. يك زمان هم يكدفعه بيست روز مسواك نمي‌زنيم. يك زمان تازه ساعت مچي خريديم هر دو دقيقه يكبار آن را نشان مي‌دهيم. يك بار هم مي‌بيني چند ماه است كه ساعتت خراب شده و آن را تعمير نمي‌كني. صله‌ي رحم‌ها، پول خرج كردن‌ها، مهماني‌ها، يك زمان هرروز به يكجا مي‌رويم، يك زمان به هيچ جا نمي‌رويم. يك زماني جمعه‌ها مرتب به نماز جمعه مي‌رويم، افرادي هستند هر شب چهار شنبه مرتب يا به جمكران مي‌روند، يا به قم مي‌روند، يا به حضرت عبدالعظيم مي‌روند، يا به حرم امام رضا مي‌روند، بعضي از افراد هم مرتب به حج عمره مي‌روند. يك زماني هم، همه چيز را رها مي‌كنند و هيچي به هيچي. يك زماني مرتب به مسجد مي‌روند و يك زمان ديگر نمي‌روند. يك بار چنان سينه مي‌زنند و زنجير همه بدنش را سرخ مي‌كند، يك مرتبه مي‌بيني محرم شده و يك بلوز سياه هم نپوشيده است.
حرفهايم را جمع بندي مي‌كنم.
10- خلاصه بحث صراط مستقيم
چه چيز‌هايي گفتم؟ بحث ما اين است، خدا درباره‌ي زندگي پيغمبر يك مدالي مي‌دهد كه خوب است اين مدال درس اين هفته‌ي ما باشد. گاهي ما يك شعار مي‌نويسيم، مثلاً به مناسبت هفته‌ي درختكاري، روز ارتش، روز زن، روز سپاه، روز 22 بهمن، گاهي به مناسبت يك روز ما يك تابلو شعار مي‌كنيم. خدا يك شعاري درست كرده و به همه مسلمان‌ها گفته است روزي10بار بايد اين شعار را بگوييد. آن پلاكارتي را كه خدا علم كرده است و به همه گفته است روزي 10 بار بگوييد اين است: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»
پيدا است كه همه‌ي ما در اين مسأله لغزش پيدا مي‌كنيم. براي اسلحه حديث داريم كسي كه اسلحه ياد گرفت بايد گاه و بي گاه تمرين كند. بعضي افراد يك مدتي به تيراندازي مي‌روند و براي يك مدت زيادي تيراندازي را رها مي‌كنند. افرادي مرتب درس مي‌خوانند و يك مرتبه درس و كتاب و مطالعه را همه را كنار مي‌گذارند. خدا به پيغمبر مي‌گويد: برنامه تو اين است «إِنَّكَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» (زخرف/43) تو كارهايت ميزان است.
راه خدا راه مستقيم است، راهي است كه نزديك باشد، محكم باشد، راه‌هاي خدا يكي است. راه‌هاي غير خدا زياد است. حرف راست يكي است. در مقابل راه مستقيم، راه شيطان زياد است. «وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ»(بقره/168) «لا تَعْبُدِ الشَّيْطان»(مريم/44) «اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»(جاثيه/23) «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ»(مائده/48) راه طاغوت، راه هوس خود، راه هوس ديگران، اين‌ها راه غير مستقيم است. راه مستقيم همان قرآن و حديث است. «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» اين آيه هم مي‌گويد که اگر كسي واقعاً به خدا پناه ببرد اين راه مستقيم است. به خدا پناه ببريم يعني خودمان را در خط اهل بيت بيندازيم «وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ»(من ‏لايحضره ‏الفقيه، ج‏2، ص‏613) «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» گفتم افرادي كه در راه مستقيم هستند، يا افراطي يا تفريطي هستند. بعضي توسل به امام حسين را شرك مي‌دانند. بعضي به درخت نخ مي‌بندند و حاجت مي‌خواهند كه هر دو اينها غلط است. بعضي به پيامبر ساحر و مجنون مي‌گويند و او را قبول ندارند. بعضي اميرالمؤمنين را شاگرد پيامبر مي‌دانند، كه به آنها علي اللهي مي‌گويند. گروهي دين را از سياست جدا مي‌كنند، بعضي اشكنه و چايي خوردن را تحليل سياسي مي‌كنند. بعضي مي‌گويند: اصل دنيا و اقتصاد است، بعضي مي‌گويند: دنيا هيچ است. يكي مي‌گويد اصل كار است، يكي مي‌گويد اصل فكر است. يكي مي‌گويد اصل عمل است، يكي مي‌گويد اصل هدف است. يكي مي‌گويد اصل فرد است، يكي مي‌گويد اصل جامعه است. يكي همه‌ي اسباب را مادي مي‌داند. يكي همه‌ي وسائل را معنوي مي‌داند. يكي غرق در دنيا است. يكي مرتاض و رهبان است. يهودي‌ها موسي را به عنوان يك رهبر معمولي قبول نداشتند. مسيحي‌ها حضرت عيسي را تا مرز خدا پيش بردند. يكي ولخرج است، يكي بخيل است. يكي از غيرت زياد زنش را صدا نمي‌زند، يكي از بي غيرتي زنش را بي حجاب بيرون مي‌برد. همه ما از اصلاح زلف گرفته تا سينه زدن تا عبادت تا غذا خوردن تا زن داري تا بچه داري تا دوست داري تا مردم داري تمام كارهايمان يا افراط يا تفريط است و اين نشانه‌ي اين است كه ما جاهل هستيم. اميرالمؤمنين فرمود: آدم جاهل است، ناشي است كه گاهي گاز مي‌دهد و گاهي ترمز مي‌كند، راننده حسابي ميزان رانندگي مي‌كند.
در جلد 24 بحار 56 مورد حديث داريم ، كه امام‌ها فرموده‌اند: ما راه مستقيم هستيم. خدايا تو را به حق آن‌هايي كه در راه مستقيم هستند، يعني خدايا تو را به حق خودت «إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» و تو را به حق پيغمبرت و تو را به حق امام‌ها كه در اين حديث امام‌ها فرمودند: راه ما، راه مستقيم است و تو را به حق كساني كه به دامن تو چنگ زدند و به حفاظت تو درآمدند و به حق تمام كساني كه در راه مستقيم هستند، خودت اين جمهوري اسلامي را از افراط و تفريط از اين كه در دامن شرق و غرب بيفتد، و امت اسلام را از اين كه در افكار و اعمال و عقايدش به افراط و تفريط بيفتد، خود ما و نسل ما را از افراط و تفريط حفظ بفرما. خدايا تو را به حق محمد و آل محمد قسمت مي‌دهيم، نعمت‌هايي كه به ما دادي از ما نگير و ما را حافظ قرآن و اسلام و مكتب و انقلاب قرار بده!
نماز جمعه يادتان نرود. حتماً نماز جمعه برويد. يك مقداري در «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» فكر كنيد. يک مدت چنان به اين و آن زنگ مي¬زند که وقتي قبض تلفن آمد، فريادش بلند مي‌شود و تلفن را قطع مي¬کند، بعد مي‌گويد که راضي نيستم حتي به مادرت زنگ بزني! عرض كردم افراط و تفريط يك چيزي است كه در همه‌ي زندگي‌ها مويرگ هايش هست و اگر كسي بتواند در حد مستقيم باشد خيلي كار مهمي است و اين كه مي‌گويند: در قيامت پل از مو باريك‌تر است، چون واقعاً خط مستقيم خيلي باريك است. اميدوارم كه خدا همه‌تان را حفظ كند. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1641

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.