پیامبر اسلام(ص)، پیمانها و قراردادها – 1

موضوع: پیامبر اسلام(ص)، پیمان‌ها و قرارداد‌ها – 1
تاریخ: 02/12/63

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز در میان برادران و خواهرانی هستیم که در مجتمع آموزشی نابینایان هستند و با این که از نعمت چشم محروم هستند، به کمالات فوق العاده ‌ای رسیده ‌اند و پیام‌هایی هم دارند که انشاءالله آخر وقت پیام هایشان را می‌گویند.
در میان برادران و معلمین و مسئولین آموزشی این عزیزان و برادران و خواهران دیگر بحثمان را به طورطبیعی شروع می‌کنیم. در آخر وقت هم می‌گذاریم که خودشان بیایند و صحبت کنند. چون هر حرفی که از دل برآید، به دل می‌نشیند. شما خودتان صاحب پیام هستید، درست نیست که من پیام شما را برسانم، خودتان بیایید و حرف خودتان را بزنید.
موضوع بحث ما درس‌هایی از قرآن است و چند ماهی است درباره‌ی سیره و زندگی پیامبر و راجع به اینکه پیامبر اکرم چگونه زندگی می‌کرد، صحبت می‌کنیم. دو، سه هفته‌ای بود که درباره¬ی برخورد با مخالف صحبت می‌کردیم. راجع به اینکه پیامبر ما با مخالفینش چگونه برخورد می‌کرد. در این جلسه در مورد وعده‌ها و قراردادها کمی صحبت می کنیم.
پیغمبر که به مخالفانش قول می‌داد، به قولش وفا می‌کرد یا نه؟ اصولاً می‌شود به مخالف کلک زد یا نه؟ خدعه داریم یا نه؟ خدعه و حیله مسلمان نسبت به مسلمان، کلک است، اما نسبت به کافر چگونه است؟
در یک شب جمعه برخورد پیغمبر با مخالفین بی آزار را گفتیم. شب جمعه دیگری هم، مخالفین موزی و آزار دهنده را گفتیم. در این جلسه بحث ما درباره‌ی برنامه و روش زندگی مسلمان است، که اگر حتی به مخالفت قول دادی، باید به قولت وفا کنی.
پس موضوع بحث ما زندگی پیغمبر است. زندگی پیغمبر را از چند زاویه و بعد، بررسی می‌کنیم. خداوند چه وعده‌هایی داده است؟ چه تشویق‌هایی دارد؟ پیامبر با مخالفین چه برخوردی داشت؟ پیغمبر وعده‌هایی که داشت، چگونه بود؟ کمی در مورد وعده‌ها صحبت می‌کنیم. اول خوب است مقداری در مورد وعده‌هایی که با کفار است صحبت کنیم، بعد هم درباره قول و وعده و وفای به عهد صحبت کنیم.
1- وفاداری به تعهدات و پیمان‌ها
«بسم الله الرحمن الرحیم» قرآن می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»(مائده/1) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید به عقدها وفا کنید» قول دادید به قولتان وفا کنید. خدا وقتی بخواهد تعریف خوب‌ها را بکند می‌گوید: مؤمنین چند نشانه دارند: یکی از نشانه هایشان این است که «وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»(مومنون/8) کسانی هستند که به اماناتشان و عهدشان وفا می‌کنند، اگر قول دادند به قولشان عمل می‌کنند.
حدیث داریم که اگر کسی قول بدهد و عمل نکند منافق است و در شبانه روز پوست و گوشت و. . . ما می‌گوید: «مرگ برمنافق» حال یک شاخه‌ی نفاق این است که انسان حرف بزند و قول بدهد و عمل نکند. قرآن می‌فرماید: «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ»(اسراء/34) «أَوْفُوا»: وفا کنید. «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ» عهد بستید وفا کنید. در آیه‌ی دیگر می‌گوید: خوب‌ها، کسانی هستند که «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ»(بقره/177) و بندگان خوب خدا کسانی هستند که در مسائل وفا می‌کنند. در آیه‌ی دیگر داریم: «أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»(بقره/40) به عهد وفا کنید.
پس انسان اگر قول داد، روی قولش باید بایستد. حدیث داریم به بچه اگر قول دادی، مثلاً گفتی: برایت شیرینی می‌خرم، حتماً بخر! برای بازاری‌ها یک حدیث داریم که اگر بازاری به یک نفر گفت: بیا جنس را ارزان و به قیمت خرید به تو می‌دهم، وقتی قول دادی که ارزان می‌دهم و مراعات می‌کنم، خوب است که همان قیمتی که خریدی به او بدهی و سود نگیری، چون قول دادی که ارزان می‌دهم.
درباره‌ی نذر قرآن می‌فرماید: «وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ»(حج/29) اگر نذر کردید باید وفا کنید. اجمالاً در اسلام روی وفای بر پیمان، خیلی صحبت شده است. فکر نمی‌کنم این مطلب را مسلمانی یا انسانی باشد که نداند. فقط روی کره‌ی زمین تنها کسانی که مدعی هستند از همه با سوادتر هستند و از همه بی انصاف‌تر با مسأله برخورد می‌کنند، حقوقدان‌های کشورها هستند. با این که این‌ها به عنوان حفظ حقوق ملت¬ها قول دادند، دور هم جمع بشوند و حمایت کنند، اما توسط خودشان یا سرپرست هایشان حقوق ملت‌ها زیر پا گذاشته می‌شود.
فکر نمی‌کنم در اسلام مسأله ‌ای باشد که به اندازه‌ی این ارزش داشته باشد و همه هم می‌دانند. مثلاً یک بچه کوچک یک سیب به شما می‌دهد، می‌گوید: این سیب را نگهدار من بروم دستم را بشویم و بیایم. بعد می‌گوید: «نخوری ها» شما هم می‌گویی: نه! نمی‌خورم. بعد می‌رود دستش را می‌شوید و برمی گردد. می‌بیند شما سیبش را خورده‌ای. بچه با تمام چشم و ابرویش می‌گوید: « ‌ای خائن! » یعنی زشتی خیانت را بچه یکی، دو ساله هم می‌فهمد. یا بچه در قنداق است، شیرینی دستش است. دهنت را باز می‌کنی و می‌گویی: به من بده! فکر می‌کند که با او شوخی می‌کنید، او روی حساب شوخی شیرینی را جلوی دهان شما می‌آورد. یک مرتبه شما می‌بلعی و این بچه در قنداق گریه می‌کند. با زبان بی زبانی می‌گوید: که ‌ای بی انصاف من شوخی کردم. یعنی مسأله‌ی نامردی و مسأله‌ی پیمان شکنی نیازی به دانشگاه و حوزه‌ی علمیه ندارد، چون وجود هر موجودی این را قبول دارد.
2- قرارداد و پیمان با مخالفان
حالا اگر آدم به مخالف قول داد، چگونه است؟ تا اینجا مسائلی را که گفتیم، در مورد قول مسلمان به مسلمان و مؤمن به مؤمن بود. اما اگر به مخالفین قول بدهیم، چگونه است؟ سیره‌ی پیغمبر ما در این رابطه چه بوده است؟ پس در این بخش موضوع بحث ما قراردادها و پیمان‌هایی است که مسلمان‌ها با مخالفین داشتند.
قرآن می‌فرماید: «وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلى‏ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ»(انفال/72)
بد نیست در همین بین یک ماجرای تاریخی برایتان بگویم. پیغمبر ما چهل سالگی در شهر مکه به پیغمبری رسید. تا 53 سالگی، یعنی 13 سال فعالیت کرد و زحمت کشید، ولی مردم گوش ندادند. از مکه به مدینه هجرت کرد. بعد مسلمان‌ها هم هجرت کردند. مسلمان‌هایی که حال و حوصله داشتند، هجرت کردند. یک عده مسلمان شل و بی حال، حال نداشتند از زندگی بگذرند و اهل هجرت نبودند، حاضر بودند در همان منطقه بمانند. مسلمان‌ها به مدینه هجرت کردند و به رهبری شخص پیغمبر یک حکومت هم تشکیل دادند. بعد مسلمان‌هایی که در مکه مانده بودند، به مردم مدینه پیام دادند که ما چند نفر مسلمان هستیم و اینجا در فشار هستیم، خواهش می‌کنیم که شما به ما کمک کنید. آیه این است: «وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ» اگر این‌ها از شما نصرت و یاری خواستند «فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ» باید کمکشان کنید. اما به شرط «إِلاَّ عَلى‏ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ» با مردم مکه و بت پرستان قرار و پیمان نداشته باشید. ممکن است شما مردم مسلمان با کفار و مشرکین مدینه قرار داشته باشید، که شما در شهر مدینه و کفار هم در مکه باشند و دخالت در کار همدیگر نکنید. اگر چنین قراری دارید، حتی اگر مسلمانی گفت: به فریادم برسید، به فریادش نرسید. یعنی اگر مسلمان در دست کفار گیر کرده و داد می‌زند، خدا می‌گوید: مسلمان را کمک کن، اما اگر پیمانی دارید، دخالت نکنید. با اینکه مسلمان هم گیر کرد و داد زد، قرارتان را به هم نزنید.
در یک قراردادی قرار بستند که هرکس از مکه به مدینه آمد(کفار در مکه، مسلمان‌ها در مدینه) نزدیک بود جنگی بشود، جنگ نشد و صلحی شد که صلح حدیبیه نام گرفت. قرارداد بستند که قرارشان را برایتان می‌خوانم. گفتند: ما مشرکان مکه با مسلمان‌های مدینه قرار می‌بندیم به این شرط یکی از شرط‌ها این بود که اگر کسی وارد مدینه شد وپناهنده شد، پس بدهید. مسلمان در مکه آمده و به پیغمبر می‌گوید: یا رسول الله من مسلمانم به من پناهندگی بدهید. شهر مدینه مرکز پناهندگی است، به من پناه بدهید. پیغمبر فرمود: ‌ای مسلمان! گرچه که تو مسلمان هستی و پناهندگی می‌خواهی اما چون ما با کفار قرار داریم، که هر کس از مکه به مدینه بیاید، باید پس بدهیم و لذا ما شما را پس می‌دهیم. بعد مردم مکه شخصی را به مدینه فرستادند. گفتند: یا رسول الله! قرار این بوده هرکس از مکه به مدینه آمد، او را پس بدهی. حالا فلانی را به ما پس بده. پیغمبر هم او را پس داد. هرچه التماس کرد، پیغمبر گفت: ما قرارمان را با کفار به هم نمی‌زنیم.
اگر هم قرار دارید، قرارتان را به هم نزنید. خیلی مسأله‌ی مهمی است. قرآن در باره‌ی افرادی می‌فرماید: «فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً»(نساء/89) این کفار را بگیرید و این کفار پیمان شکن را بکشید. «وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً» آن هارا بگیرید و بکشید و نگذارید آن‌ها حکومت کنند و سرپرستی داشته باشند. «إِلاَّ الَّذینَ یَصِلُونَ إِلى‏ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ»(نساء/90) مگر این که قول و قراردادی بین شما باشد. اگر قول و قراردادی بود دست از پا خطا نکنید. همانی را که خدا می‌گوید: بگیر و بکش. اگر قراری هست، خدا می‌گوید: کاری نکن.
3- پرهیز از بدقولی و پیمان شکنی
الله اکبر! دین ما چه جالب است، حالا امان نامه برایتان می‌خوانم، که اگر کسی به کسی امان داد، گفت: من قول می‌دهم که تو را نکشم، باید دیگر او را نکشد، می¬خواهد هر کس باشد و هر کجا باشد. اگر کافر هم باشد، باید بگذاری برود. اگر به او قول دادی که کاری ندارم حتی یقیناً واجب القتل است. چون به او قول دادی که تو را نمی‌کشم نباید بکشی.
الآن اگر رضا شاه از قبرش بیرون آمد. (خدا عذابش را زیاد کند) و تو به او گفتی: بیا کاری با تو ندارم، اگر به رضاشاه هم گفتی: کاری با تو ندارم، خانه‌ی شما آمد، نباید کاری به او داشته باشی. به پست ترین آدم‌ها اگر گفتی: کاری با تو ندارم و به او امان دادی نباید با او کاری داشته باشی.
پیغمبر فرمود: هرکس یک کافر «ذمی» را اذیت کند، من روز قیامت دشمن او هستم. برنامه این است. مسیحی‌ها و یهودی‌ها که در جمهوری اسلامی زندگی معمولی دارند و توطئه و تخریب و خطری ندارند، کسی نباید این‌ها را اذیت کند.
«من قتل معاهدا» (بحار‌الانوار/ج16/ص217) اگر قول دادی کسی را نکشی، بعد او را کشتی، بوی بهشت به تو نمی‌رسد. اگر به کافری گفتی: بیا کاری با تو ندارم بعد اگر با او کاری داشتی، من از تو دور هستم، چون تو به قولت وفا نکردی، گرچه او کافر است، حقش این است که کشته شود، اما چون تو قول دادی باید به قولت عمل کنی، امان نامه داده‌ای.
اگر در جبهه سرتیپ هست، سرهنگ هست، سرگرد هست تا به یک سرباز معمولی می‌رسد اگر به یک سرباز معمولی، به یک بسیجی معمولی بگوید و قول بدهد کاری به تو ندارم، فرمانده سپاه و لشکر هم حق تعرض به ایشان را ندارد. یعنی به خاطر قول یک نفر همه جامعه و حکومت اسلامی باید پابند باشیم. این مطلب خیلی مهم است. زن و شوهرها قول می‌دهند، شاگردها و شریک‌ها قول می‌دهند، مسأله‌ی بی وفایی به قول مسأله مهمی است. چندین حدیث داریم تحت این عنوان «الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ»(کافى، ج‏6، ص‏187) یعنی اگر قول دادی باید به قولت عمل کنی.
4- نمونه‌هایی از پیمان‌شکنی در قرآن
دیشب من عقدنامه‌ی دختری را دیدم و با دقت آن را مطالعه کردم. دیدم عجب شرط‌هایی گذاشتند، حسابی مرد را در منگنه گذاشتند به خاطر این که مرد وقتی به خواستگاری می‌آید و به زنش می‌گوید: لابد تو زن خوبی هستی، من قول می‌دهم که غیر از تو چنین و چنان. . . بعد هم می‌بینی، همین که وضع مرد خوب شد همه‌ی قول‌ها بی قول. اول می‌گوید: حرف مرد یکی است. بعد می‌گوید: چه کسی گفته است که حرف مرد یکی است؟ اصلاً این قانون را چه کسی گفته است؟ نه که ما نسبت به همدیگر اینطوری هستیم، نسبت به خدا هم اینگونه هستیم.
شخصی به نام «ثعلبه» که یکی از اصحاب پیغمبر بود و از مسلمان‌های زمان پیغمبر اسلام بود. آمد و به پیغمبر گفت: یک دعایی بکن وضع ما خوب بشود، ما در فقر و بدبختی می‌سوزیم و خلاصه وضعمان خراب است. پیغمبر این دست وآن دست می‌کرد، ثعلبه هم سماجت و التماس می‌کرد. گاهی وقت‌ها آدم برای گرفتن چیزی خیلی سماجت می‌کند. این قصه را داشته باشید، یک قصه دیگر یادم آمد، یکی از دوستان می‌گفت: یک چیزی را می‌خواستم، گفتم: ‌ای خدا، اگر فلان چیز را به من بدهی، چهل مرتبه به حج عمره می‌روم. خدا حاجتش را داد و چهل مرتبه به عمره رفت، می‌گفت: در عمره‌ی چهلمی گفتم: خدایا! ‌ای کاش از تو می‌خواستم که خدایا یک روحی به من بده که تسلیم تو باشم. من راضی باشم به آنچه که تو می‌خواهی. من تسلیم تو باشم، تو را تسلیم خودم نکنم. من تا حالا می‌گفتم: خدایا آن چیزی که من می‌خواهم انجام بده. ‌ای کاش در عوض چهل تا عمره انجام می‌دادم و می‌گفتم: خدایا ثواب عمره من را چیزی قرار بده که من راضی باشم و هر چه که تو می‌خواهی، من بخواهم نه هرچه من می‌خواهم تو بخواهی.
خلاصه آقای ثعلبه بر حسب ظاهر یار پیغمبر بود، وضع مالی‌اش خراب بود به پیغمبر گفت: دعا کن وضعمان خوب شود. پسر عمویش مرد و ارث زیادی به او رسید. ارث هم طبقه طبقه است. اگر من مردم، ارث من به زن و بچه هایم می‌رسد. ولی اگر زن و بچه و پدر و مادر نداشتم، ارث من به یک طبقه‌ی دیگر می‌رسد. خلاصه اگر کسی مرد و هیچ کس را نداشت برای ولایت فقیه است. باید خرج حکومت اسلامی شود. ثعلبه پسر عمویی داشت خلاصه ارث زیادی از پسر عموی ثعلبه به آقای ثعلبه رسید. به! به! عجب پول‌هایی، دامداری، گوسفند و گاو و میش و بزغاله بسیار داشت. در مدینه دامداری راه انداخت و مدتی مشغول بود. قبلاً صبح و ظهر و شب به مسجد می‌رفت، ولی بعد فقط یک بار به مسجد می‌رفت. حیواناتش زیاد شد، چند فرسخی مدینه رفت. آنجا یک مزرعه و یک دامداری مفصل راه انداخت. کم کم پایش از مسجد قطع شد. می‌دانید که باید برای دام هایشان زکات بدهند، یعنی پر درآمدها به کم درآمدها بدهند. پیغمبر ما مأمور بود، افراد را می‌فرستاد و به افراد می‌گفت: که زکاتتان را بدهید. یک نفر را مزرعه‌ی جناب آقای ثعلبه فرستاد، آنجا رفت و گفت: پیغمبر گفته است که زکات بده. گفت: مگر ما نا مسلمان هستیم که باج بدهیم. گفت: ما باج نمی‌دهیم، زکات نمی‌دهیم. دنبال کارت برو. آن وقت آیه نازل شد. جالب این است که ثعلبه وقتی پول نداشت اینگونه می‌گفت: ‌ای خدا تو به من پول بده و آنوقت ببین چقدر شکم‌ها را سیر می‌کنم. آیه نازل شد که این نامرد قولش قول نیست. هیچ ارزشی برای حرف هایش قائل نیست. قرآن می‌فرماید: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ»(توبه/75) یک عده مردم هستند که «عاهَدَ اللَّهَ»، با خدا پیمان می‌بندند که «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ» اگرخدا وضعمان را خوب کند «لَنَصَّدَّقَنَّ» ما صدقه می‌دهیم و زکات می‌دهیم و چه‌ها می‌کنیم اما «فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ»(توبه/76) همین که به دست آورد بخل می‌کند. ‌ای خدا اگر چنین شد، چنان می‌کنم. چقدر آدم‌هایی که کنار خیابان می‌ایستند، ماشین‌های خالی رد می‌شوند، می‌گویند: ‌ای خدا اگر من یک پیکان بخرم، من هر کسی را ببینم سوار می‌کنم، اما همین که ماشین خرید یا قرعه‌ی ماشین به او افتاد، همه چیز یادش می‌رود. تقریباً همه‌ی ماهمینطور هستیم.
5- پایداری بر تعهدات، گرچه به نفع ما نباشد
قرآن می‌فرماید: عده ‌ای هستند که مشرک هستند و ایمان به خدا ندارند «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ»(عنکبوت/65) وقتی دارند غرق می‌شوند سوار کشتی می‌شوند و می‌گویند: یا الله «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ» هنگامی که نجات می‌یابند بشکن می‌زنند و یادشان می‌رود. وقتی گیر کردند می‌گویند(یا الله) وضعشان که خوب شد، فراموش می‌کنند. این خیلی مسأله مهمی است.
عده ‌ای با خدا قول می‌بندند و زیرش می‌زنند، عده ‌ای به پیغمبر قول می‌دهند «إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ»(فتح/10) قرآن می‌گوید: کسی که با پیغمبر پیمان می‌بندد و قول می‌دهد، گویا به خدا قول داده است.
دو نفر سر کشاورزی دعوایشان شد. سر آبیاری و بیل و گندم کاری با هم دعوا کردند. گفتند: نزد پیغمبر برویم. برای قضاوت نزد پیغمبر آمدند، پیغمبر هم گوش به حرف هر دو داد. فرمود: حق با فلانی است، تا گفت حق با فلانی است، این آقا گفت که چون فلانی خویش و قوم پیغمبر بود، پیغمبر خویش و قوم بازی کرد. آیه نازل شد «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ»(نساء/65) به خدا دین ندارد، کسی که وقتی پیغمبر حرف می‌زند، نق بزند. خواهران و برادرانی که امشب پای تلویزیون نشسته‌اید. می‌خواهید امشب یک مسأله بگویم که تلویزیون را خاموش کنید؟ می‌خواهید یک طوری حرف خدا را بزنم که بگویید انشاءالله خدا این شیخ را خفه کند. چون بعضی از ما ضعیف هستیم، حکم خدا را نمی‌شود گفت. اگر یک خرده حرف خدا ما را ناراحت کند. ما هنوز نمی‌توانیم بگوییم که ایمان داریم. خواهر، برادر، زن، شوهر زود به خودت نگو که حزب اللهی هستی. حزب اللهی کسی است که «ویسلموا تسلیما» (نسا/65) حزب اللهی کسی است که تسلیم خدا باشد.
این برادرانی که امروز پای جلسه هستند، برادران و خواهرانی هستند که چشم ندارند اما از خدا راضی هستند. عضوی مهم آن هم مانند چشم، از آنها گرفته شده است و راضی هستند.
شخصی زنش را طلاق داد و از آن جدا شد. بعد تصمیم گرفت که دوباره رجوع کند و با هم زندگی کنند. پشیمان شده بود. زن گفت: به دو شرط به خانه‌ات برمی گردم. اول اینکه قول بدهی دیگر مرا طلاق ندهی، دوم اینکه قول بدهی هوو بالای سرم نیاوری. ایشان هم قول داد. قصه را به امیرالمؤمنین گفتند: حضرت علی گفتند: مرد قول داده و باید به قولش عمل کند.
ما قرآن داریم که اگر قرآن را باز کنیم و بخوانیم، می‌بینیم از این افرادی که تا حالا چند سال است پای تلویزیون و بحث ما بودند، دیگر تلویزیون را روشن نمی‌کنند. اگر حق به نفعشان بود، می‌گویند: عجب شیخ خوبی بود و اگر به نفعشان نبود. . . اگر فردا صبح رهبر انقلاب گفت: توجه توجه! نماز صبح ساقط است. می‌گویند: الهی قربان این آقا برویم این آقای خوبی است. اما اگر گفتند: توجه توجه! نمازهایتان را پنج دفعه بخوانید، چون در اسلام داریم که نمازهایتان را در پنج دفعه بخوانید. ما نماز ظهر و عصر را با هم می‌خوانیم، نماز مغرب و عشاء را با هم می‌خوانیم. این خیلی جالب نیست. نماز جالبی که اسلام می‌گوید، این است که اول نماز ظهر را بخوانی، بعد دیگر نخوانی تا عصر شود. عصر، نماز عصر را بخوانی تا مغرب و بعد هم نماز عشا را بخوان. اگر به ما بگویند: نمازتان را در پنج وعده بخوانید، برای این که باید پنج بار وضو بگیریم و پنج بار سجاده پهن کنیم، این است که می‌گوییم: چیزی نمی داند. «وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَق‏»(نور/49) اگر حق به نفعشان بود «یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنینَ» (نور/49) با اذعان می‌آیند و می‌گویند: این دین، دین خوبی است. اگر حق علیه آنها بود گوش نمی‌دهند.
برادران و خواهران توجه بفرمایید، سعی کنید تسلیم باشید و گاهی وقت‌ها خودتان را مقایسه کنید و شاید این که می‌گویم تسلیم باشید، نمی‌دانم خودم تسلیم هستم یا نیستم.
سؤال: آیا محسن قرائتی دین دارد یا ندارد؟ از سخنرانی بنده معلوم نمی‌شود که بنده دین دارم یا ندارم. چون علی تهرانی (فراری به عراق) سوادش از من بیشتر است. دین من از اینجا معلوم می‌شود: اگر به من بگویند: از شب جمعه‌ی آینده قرائتی در تلویزیون صحبت نکند. بگویند: ماشینی که نخست وزیر به شما داده است پس بدهید. بگویند: تو دیگرمسئول نهضت سوادآموزی نیستی. اگر این مسئولیت را گرفتند، ماشین و خانه را گرفتند، تلویزیون را هم گرفتند، اگر چیزی نگفتم، آن وقت من دیندار می‌شوم. اگر هیچ عکس العملی نشان ندادم، دیندار می‌شوم. اما اگر تا پست دارم دین دارم. . . ؟ ما افرادی را داشتیم که همین که گفتند: آقا از اینجا پاشو برو آنجا قهر کرده‌اند، همین که قهر کرده معلوم است که تسلیم نیست. عزادار امام حسین است می‌گویند: آقا در عزای امام حسین این آهنگ حرام است. می‌گوید: آقا ما این آهنگ را که می‌زنیم، سینه زنیمان شور برمی دارد. به خاطر این که روضه خوانی شور بردارد، کار حرام می‌کند. تسلیم نیستیم.
6- برخورد پیامبر با طلب‌کار
آخرین حدیث را بخوانم و بعد پیام نابینایان را هم می‌خواهیم بشنویم. برادران و خواهران، شخص یهودی از پیغمبر طلب داشت. در وسط کوچه جلویش را گرفت، گفت: یا رسول الله پولم را بده. گفت: ندارم. گفت: نمی‌گذارم تکان بخوری. پیامبر گفت: همین جا خدمت شما هستیم. همان جا ایستاد تا ظهر شد پیغمبر کنار کوچه نماز خواند. گفت: نمی‌گذارم بروی پولم را بده. پیامبر گفت: ندارم. گفت: نمی‌گذارم بروی. نماز عصر را خواند. نماز مغرب را خواند. نماز شب را خواند. 24 ساعت پیغمبر را کنار کوچه نگه داشت مسلمان‌ها ریختند، تا یهودی را بزنند. پیغمبر گفت: او را نزنید. او از من طلب دارد و حق می‌گوید، حتی اگر من پیغمبر هستم ولی چون حق است کنار کوچه می‌مانم. اگر به این مرحله رسیدید، این سیره‌ی پیغمبر است. تسلیم باشیم.
7- توجه به داشته‌های خود و نیازمندی دیگران
14 اسفند نزدیک است. ‌ای کسانی که شوهرانتان وضع مالی‌شان خوب نیست، به شوهرانتان فشار نیاورید. نوروز نزدیک است، لازم نیست لباس نو بخرید. بگذارید وقتی رزمندگان ما پیروز شدند، لباس نو بخرید. ‌ای خانم‌ها اگر می‌توانید یک لباس ارزان‌تر تهیه کنید، مردها پول ندارند. کارمندهای دولت حقوقشان کم است. این همه سختی و فشار نیاورید. مرد به گریه افتاده است. ایام عید نزدیک است یک مقداری تجملات را کم کنید. کمیته امداد را دریابید و بیشتر کمک کنید. کمیته امداد هم به جبهه و هم به فقرا هم به محرومین خیلی کمک می‌کند. شما که برای بچه‌ات کفش خریدی، یک کفش چند تومانی بخر و یک کفش هم برای کمیته امداد بخر و کنار بگذار، یک مقدار از زندگی خودت کنار بگذار. کمیته امداد را کمک کنید تا به محرومین جامعه برسد. 14 اسفند تأسیس کمیته امداد است. دومین نهاد انقلابی کمیته‌ی امداد است و باید به این کمیته و خدماتش توجه داشته باشیم. بهترین و خالص ترین کار برای مردم مسلمان و مستضعف برای جبهه و پشت جبهه این است که قدر نعمت‌هایی که دارید را بدانید. خیال نکنید انسان اگر یک نعمتی را از دست داده است، نمی‌داند. ما در همین جا شخصی را داریم که لیسانس دارد اما نابینا است.
برادرمان آقای محبی، دوره‌ی ابتدایی بعد دبیرستان، لیسانس، طلبگی را خوانده است و بعد در جبهه شهید شد، در حالی که نابینا هم بود. همین خواهران نابینا که در اینجا نشسته‌اند، همین عزیزان نابینا برای پشت جبهه بلوز و کلاه می‌بافند. همین نابیناها درس می‌خوانند و این آموزشگاه خیلی ظرفیت دارد. برادران و خواهران سراسر ایران کسانی که بچه هایشان نابینا هستند، این مؤسسه می‌تواند تا حدود هزار نفر نابینا را تدریس کند. برادران و خواهران متخصص در اینجا استاد هستند و هزار نفر را در اینجا تدریس می‌کنند. اما الآن حدود 200 نفر بیشتر نیستند، 800 نفر دیگر ظرفیت دارد. به نابیناها که می‌رسید با دید ترحم نگاه نکنید، نابینا فقیر نیست.
8- وفاداری به تعهدات
حرف هایم را جمع کنم، پیغمبر قول می‌داد و عمل می‌کرد، حتی با مخالف. قرآن می‌گوید: اگر مسلمان‌های مکه گفتند: کمک! اگر قرار دارید که دخالت نکنید، حتی کمک به مسلمانان هم نکنید، چون قول دادید. به مخالفین قول دادید، باید عمل کنید. مسلمان باید روی شرط خود بایستد. اگر قول خوب و بد دادی باید وفا کنی. پیغمبر چند تا قرارداد بست، که در جلسه بعد می‌گویم. اگر امان نامه به کسی دادی و گفتی کاری با تو ندارم، باید به امان نامه عمل کنی. پیغمبر فرمود: اگر قول دادی کاری نداشته باشی، اگر با آن کاری داشته باشی من دشمن تو هستم و من از تو بری هستم. و با این که لازم است او کشته شود ولی چون قول دادی نباید کاری با او داشته باشی. گفتم: یک نفر مسلمان به پیغمبر پناهنده شد، پیغمبر گفت: برگرد. گفت: آقا مسلمانم برگردم به مکه دینم را بگیرند؟ پیغمبر فرمود: قرار داریم، قول دادیم که هر مسلمانی به مدینه آمد او را به مکه برگردانم. برو انشاءالله خدا نجاتت می‌دهد. فعلاً باید روی قولمان بایستیم، چقدر قول اهمیت دارد. و حتی اگر به بچه قول دادی باید به قولت وفا کنی. و در آخر حرف هایم گفتم که ما باید تسلیم و عبد باشیم. یعنی اگر به بنده گفتند: آقای قرائتی عمامه‌ات را بردار و دنبال نجاری برو! بگویم: چشم. آقای قرائتی بحث تلویزیون تعطیل شد. آقا چشم! معاون نیستی، مدیر کلی هستی. مدیر کل نیستی، معاونی هستی. امام جمعه نیستی، امام شنبه هستی. چشم! آقا از این اداره به آن اداره برو. چشم!
به یک پست و لباس نچسبید، که این خود ممکن است بت بشود. بت پرستی فقط سنگ و چوب نیست. گاهی آدم مسجدش را می‌پرستد، کتابخانه و پست و مقامش را می‌پرستد. ما باید طوری بشویم که هرچه خدا گفت، بگوییم: چشم! اگر کسی چیزی را شنید و با میلش جور در نیامد و تسلیم نشد در ایمان خودش شک کند، که معلوم می‌شود من ایمانم قوی نیست.
کشاورزها با هم سر آبیاری دعوایشان می‌شود. پیغمبر حکم می‌کند آن کسی که به ضررش حکم می‌شود. می‌گوید: پیغمبر پارتی بازی کرد. آن وقت آیه نازل شد. «به خدا دین ندارند کسانی که تسلیم دین خدا نیستند. » خواهران و برادران تسلیم باشید. عید در پیش است تجمل و خرید را کم کنید. کمیته‌ی امداد را حتماً کمک کنید. برادران و خواهران ما نابینا هستند ولی تسلیم هستند. پیام هایشان را بشنوید.
9- پیام‌های روشندلان برای بصیرت مردم
سخنان نابینایان
بسمه تعالی: اگر چشم ندارم گناه چشم از من سرنمی زند و شما هم با چشمانتان می‌توانید گناه نکنید. حاضرم عمری نابینا باشم، اما لحظه ‌ای کوردل نباشم.
(آقای قرائتی): کوردل کسی است که با دادن پانزده قران، چهار رقم نان داغ می‌خورد و بعد می‌گوید: انقلاب وضعمان را به هم زد. صبح زود نان داغ سنگک، بربری، لواش دارد. همیشه با یک تومان و دو تومان نان و گوشتش بوده است. البته یک چیزهایی هم کم بوده، اما همین که یک مقدار ضعف را می‌بیند، کل انقلاب و حکومت و نماز جمعه، پیروزی رزمندگان، عزت سیاسی و عزت اقتصادی، رئیس جمهور و نمایندگان خودمان را همه‌ی این‌ها را نمی‌بیند. اما یک چیز کم را می‌بیند، این را کوردل می‌گویند، یعنی صد کار خوب را نمی‌بیند، یک عیب را می‌بیند. حاضرم عمری نابینا باشم ولی یک لحظه کوردل نباشم.
من که نابینا هستم، سواد آموختم و شما هم اگر سواد ندارید چنان که اراده کنید می‌توانید سواد بیاموزید.
(آقای قرائتی) می‌گوید: من نابینا هستم می‌توانم سواد بیاموزم اما اگر کسی چشم دارد و در کلاس نهضت شرکت نمی‌کند، روز قیامت یقه‌اش را می‌گیرند و می‌گویند: من نداشتم بلد شدم، تو داشتی و اراده نداشتی! بی سوادها بجنبید، می‌توانید.
من از معلم خود تشکر می‌کنم که با بودن نابینایی به من خواندن و نوشتن آموخت.
(آقای قرائتی) حدیث داریم: کسی که از مخلوق تشکر نکند، تشکر از خالق هم نکرده است.
نابینایی علت فقر نیست، پس از مردم می‌خواهم که به نابیناها از چشم فقیر نگاه نکنند.
(آقای قرائتی) می‌گوید: نابینا هستم ولی فقیر نیستم. در خیابان به نابیناها پول می‌دهند، به آن‌ها توهین می‌شود. نابینا را احترام بکنید، نابینا فقیر نیست.
با چشم خود به طبیعت نگاه کن و درس خداشناسی بگیر.
(آقای قرائتی) می‌گوید: من که چشم ندارم اما تو که چشم داری به طبیعت نگاه کن. ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند تا شما سیزده به در تخمه و گردو بشکنی.
اگر چشم ندارم زبان و عقل و فکر دارم، خدایا شکر.
(آقای قرائتی): خیلی مهم است خدا شعور این بچه را به همه‌ی ضد انقلاب‌ها تقدیم کند و باید همه‌شان عاقل شوند.
ما ثابت کردیم که نداشتن چشم عیب نیست نداشتن بصیرت عیب است.
(آقای قرائتی) این دو برادر چشم هایشان را در جبهه دادند.
خواستم به استکبار جهانی گوشزد کنم که فکر نکند با نابینا کردن ما توانسته ما را از صحنه‌های انقلاب خارج کند.
(آقای قرائتی) چشم ما را گرفت، اما جبهه هایمان شلوغ‌تر شد، درود بر شما.
من افتخار می‌کنم که یک دست و دو چشم را در جبهه فدا کردم. برادر رزمنده! نمی‌توانم با سلاح به همراه تو در جبهه بجنگم ولی با تبلیغ در راه تو حضور فعال دارم.
(آقای قرائتی): در جبهه نیستم چون چشم و دست ندارم اما تبلیغ خواهم کرد. افرادی هستند جبهه نرفتند تبلیغ هم نمی‌کنند و فقط نق می‌زنند. خدا انشاءالله ایمانشان بدهد.
(نابینای خواهر): هر بنده ‌ای که چشمش را از دست بدهد و صبوری ورزد خدایش او را بیامرزد.
(آقای قرائتی): هرکس گرفتار شد و صبر کرد خداوند او را مورد لطف خودش قرار می‌دهد.
(نابینای خواهر): من امروز از دست هایم به جای چشم هایم استفاده می‌کنم، چون استثنایی و برترم.
(آقای قرائتی): می‌گوید: چشم ندارم ولی از دست هایم استفاده می‌کنم. عرض کردم که تعداد زیادی تاکنون ژاکت بافته‌اند، کلی خدمات دیگر کرده ‌اند و این مؤسسه‌ها در اصفهان، در مشهد و تبریز و شیراز هم هست.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد کسانی که این مؤسسه را تأسیس کرده‌اند، پول داده ‌اند و شبانه روز زحمت کشیده ‌اند و این عزیزان را از شهرستان‌ها جمع کردند و هنر، علم، اخلاص و تربیت دادند همه‌شان را در پناه خودت موفق و منصور بدارد.
(خواهر نابینا): خدای را سپاس که چشم سر را از من گرفته و چشم دل را به من عطا نموده است.
(آقای قرائتی): قدر چشم هایتان را بدانید! بچه مدرسه ای‌ها هنگام غروب مطالعه نکنید. حدیث داریم هرکس چشمش را دوست دارد، نیم ساعت به غروب تا موقعی که هوا تاریک می‌شود، مطالعه نکند. هوا تاریک که شد برق روشن کنید. با شکم پر مطالعه نکنید. با آب تمیز وضو بگیرید. حدیث داریم هرکس در آبی غسل کند که دیگری هم در همان آب غسل کرده است. هر مرضی بگیرد تقصیر خودش است.
حدیث داریم سه چیز شریکی نباید باشد: شانه، مسواک، حوله این‌ها را استفاده نکنید. مراعات چشم را بکنید. کتاب‌هایی که کاغذش زیاد سفید است مطالعه نکنید. خیلی ریز ننویسید. پدر و مادرها هم در وقت مسائل آمیزشی یک سری مراعات‌ها را هم بکنند، که آن‌ها هم مهم است. خدایا همانطور که عزیزان گفتند: چشم دل ما را باز و خدابین بکن، دل ما را تسلیم فرمان خودت بکن.
خدایا ثعلبه گفت: پول دار بشوم به فقرا می‌دهم. پولدار شد برای نماز هم نیامد، زکات هم نداد. خدایا ما را وفا کننده به پیمان‌ها قرار بده. پیغمبر 24 ساعت در کوچه ماند تا به قولش وفا کند. خدایا ما قول دادیم به رزمندگان که اگر شما جان دادید ما از جمهوری اسلامی حفاظت خواهیم کرد. خدایا ما را در قول عبودیت پایدار، در قول مبارزه با آمریکا پایدار بدار. به امام قول دادیم که ما اهل کوفه نیستیم. خدایا ما را در پیروی خط امام پایدار بدار. از همه‌ی شما عزیزان نابینا و مسئولین ومؤسسین محترم برای نابیناها و ناشنواها تشکر می‌کنم.
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1639

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.