هدایت و ضلالت

موضوع بحث: هدایت و ضلالت
تاريخ پخش: 13/09/59

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

بحث امروز ما درباره هدايت و ظلالت است. بحث مهمي است ولي من مقداري از آن را برايتان مي‌گويم. يك بحث بسيار روان و آساني از هدايت ارائه مي‌كنم كه آيات زيادي دارد.
1- برنامه استعمارگر براي انحراف ملت
براي انحراف يك امتي كه در حركت است، براي ملت ها، ابر قدرت ‌ها و استعمارگر ‌ها چند برنامه پياده مي‌كنند. گاهي مي‌خواهند ملت نفهمند، سعي مي‌كنند كتمان كنند. كتمان يك سدي است كه امت و ملت در صحنه نباشند و از مسائل دور باشند. گاهي ملت فهميده ابرقدرت مي‌آيد، ترس بوجود مي‌آورد تا حركت نكنند. اول ابرقدرت ‌ها مي‌خواهند ملت نفهمد. دوم اگر فهميدند مي‌خواهد با شكنجه و ساواك جلو حركت را بگيرد. اگر ديد نه و ملت هم فهميدند و حركت كردند. مي‌آيد و گام سوم را بر مي‌دارد كه حالا كه ملت فهميده است و راه افتاده است شاخه، شاخه كند. نيرو ‌ها پراكنده بشود كه اين وحدت نباشد. چون اين اتحاد خيلي مهم است. همين نوري كه شما از آن استفاده مي‌كنيد، به خاطر اتحاد است. قطرات باران با هم جمع شد و جوي به وجود آمد. جوي ‌ها با هم متحد شد رودخانه شد. آب رودخانه‌ها پشت سد جمع شد و مسئله برق مطرح شد. يعني تا قطرات جمع نشود جوي نمي‌شود. جوي ‌ها جمع نشود رودخانه نمي‌شود. تا آب رودخانه پشت سد متحد و جمع نشود برق توليد نمي‌شود. ابرقدرت ‌ها مي‌خواهند كه ما نفهميم و اگر فهميديم راه نيفتيم. مي‌خواهند اگر فهميديم و راه افتاديم با هم يك جا نرويم.
لذا در قرآن تعبيرات عجيبي است. گاهي مي‌گويد: «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» راه بستن را مطرح مي‌كند. اصلاً مي‌آيد راه را مي‌بندد. گاهي راه را منحرف مي‌كند. گاهي ايجاد تحيّر مي‌كند. ايجاد شك مي‌كند. گاهي قرآن مي‌گويد: «وَ يَبْغُونَ ‌ها عِوَجاً»(اعراف/45) مي‌آيند راه را كج مي‌كنند. گاهي شما در اين سالن راه را به روي من مي‌بندي. گاهي هم يك در ديگر باز مي‌كني. گاهي راه مرا باز مي‌گذاري ولي فكر من را مي‌بندي. پس گاهي به پا و گاهي به مغز قفل مي‌زني. اگر راه را بستي يعني اينكه قفل را به پا زدي. اگر ايجاد شك كردي يعني ايجاد يأس كردي. ملتي كه با حركت و حماسه دارد به جلو حركت مي‌كند وقتي دلسرد شد و در او ايجاد شك شد، ايجاد شك و ايجاد يأس قفل زدن به مغز است.
2- افراط و تفريط محكوم، ميانه‌ر‌وي مورد تأييد اسلام
در بحث ضلالت مي‌خواهيم مطرح كنيم كه چطور خط، خط انحرافي مي‌شود. معناي انحراف را مي‌دانيد؟ يعني از خط مستقيم منحرف شدن. حالا يا افراط يا تفريط. شما در نماز كه روزي17 ركعت است، 10 ركعتش را حمد مي‌خواني و7 ركعتش را هم سبحان الله والحمدلله مي‌خواني. روزي10 مرتبه كه حمد مي‌خواني مي‌گويي «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» نزديكترين فاصله ميان دو نقطه، راه صاف است. راه غير صاف يا افراط است يا تفريط است. آن وقت افراط و تفريط در همه مسائل هست. گاهي براي عقيده به قدري اصالت قائل مي‌شوند كه مي‌گويند عقيده‌اش خوب است ولي هيچ عمل خوبي ندارد. گاهي مي‌گويند اصل عمل است. چنان فعاليت ‌ها را بخود مي‌كشند اما از نظر اعتقادي و كتبي معتقد نيست. گروهي عقيده‌شان خوب است ولي كار نمي‌كنند. گروهي كار مي‌كنند ولي عقيده خوبي ندارند.
كرم داران عالم را درم نيست***درم داران عالم را كرم نيست
افراط و تفريط در هر دو بعدش محكوم است. به مسئله ميانه روي در اسلام خيلي تأكيد شده است. حتي در پول خرج كردن هم بسيار توصيه شده است. آيه داريم كه مومن نبايد هرچه دارد در راه خدا خرج كند. متعادل خرج كن. مقداري هم براي خودت و زن و بچه‌ات نگه دار. البته ايثار يك بعدي دارد كه قبلا در مورد آن بحث كرده ايم. بحث ضلالت به معني از مدار دور شدن و از اخلاق خارج شدن است.
3- خدا گمراه مي‌كند يعني چه؟
ما در قرآن چند رقم ضلال داريم. «ضلال بعيد» داريم و «ضلال مبين» داريم. معمولاً بيشتر وقت ‌ها در مسائل فكري اگر كسي منحرف بشود «ضلال بعيد» مي‌گويند و در مسائل عملي «ضلال مبين» مي‌گويند. آيا گمراه شدن دست خودمان است يا دست خدا است؟ خدا ما را گمراه مي‌كند يا خودمان گمراه مي‌شويم؟ جواب چيست؟ خودمان منحرف مي‌شويم. پس قرآن كه مي‌گويد: «يُضِلُّ بِهِ»(بقره/26) «يُضِلُّ اللَّه»(ابراهيم/27) خدا گمراه مي‌كند يعني چه؟ ببينيد اين هم در بحث جبر و اختيار مطرح است. در كارهايي كه ما مي‌كنيم هم دست خدا در كار است و هم خدا يك قدرت و اراده‌اي به خود ما مي‌دهد. شما يك منبع آبي را فرض كنيد. منبع آب دست شما نيست. شهرداري و سازمان آب فراهم مي‌كند. بعد لوله كشي مي‌كند و دست شما نيست. خيابان ‌ها دست شما نيست. كوچه ‌ها دست شما نيست. اين منبع و لوله كشي و خيابان كشي دست شما نيست اما بالاخره باز كردن و بستن شير دست ماست. شما مي‌تواني محكم شير خانه را ببندي و نگذاري كه يك قطره آب هم هدر برود. بنابراين سر شير دست شماست. نظام هستي هم همينطور است. در اين نظام هستي پدر دست من نيست. مادر دست من نيست. محيط دست من نيست. جامعه دست من نيست. هيچكدام از اين ‌ها دست من نيست اما شير اراده در دست من است. آدم مي‌تواند با اراده با اينكه پدرش بد، مادرش بد، محيط بد، مدرسه بد اگر همه هم بد باشند، مبارزه كند. البته مشكل است كه آدم در سرازيري خودش را نگه دارد اما نشدني نيست. مسئله هدايت و ضلالت دست ماست. قرآن مي‌گويد: ما قرآن را مي‌فرستيم اما همين قرآن «يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَ يَهْدي بِهِ كَثيراً»(بقره/26) همين آيات قرآن يك عده را گمراه مي‌كند و يك عده را هدايت مي‌كند.
فرض كنيد در يك حوضي موش مرده‌اي باشد. بعد در اين حوض باران شروع به باريدن مي‌كند. يك حوض ديگر هم فرض كنيد كه پر از گلاب است. به اين حوض هم باران مي‌بارد و بوي گلاب همه جا را پر مي‌كند ولي وقتي در حوضي كه لاشه‌اي در آن افتاده است باران مي‌بارد بوي تعفنش بلند مي‌شود. اين قرآن باران رحمت است. آيه‌هايي كه مثل باران است وقتي وارد قلبي شد كه لاشه دارد، حسادت، تكبر، بخل، حرص، عقده وارد آن مي‌شود. اگر دل لاشه داشت «في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَض»(بقره/10) اين آيه ‌ها كه آمد اين را بيشتر زير و رو مي‌كند. مثل اينكه بنده به يك آخوندي حسادت مي‌كنم. پس من آخوند مريض هستم. حسادت دارم. تا براي اين آقا يك صلوات مي‌فرستند، من بيشتر كلافه مي‌شوم. هرچه بيشتر صلوات مي‌فرستند، جان من بيشتر بالا مي‌آيد. آيات قرآن مي‌آيد. حوضي كه در آن لاشه است بوي تعفنش بيشتر مي‌شود.
«إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ»(شعراء/89) ما چند نوع قلب داريم. در قرآن بعضي از آيه ‌ها مي‌گويد «قَلْبٍ سَليمٍ»(شعراء/89) بعضي جا ‌ها مي‌گويد «قَلْبٍ مُنيبٍ»(ق/33) قلب سليم يعني قلبي كه پاك است. يعني هيچ كينه و بخل و مرضي ندارد. قلب مريض گرچه گاهي كج شده اما منيب، انبه كرده و توجه دارد كه اين از نظر اخلاقي خوب نبود و دارد خودش را مذمت مي‌كند.
به خانه يكي از علما رفتم. ديدم چشمانش خيلي سرخ شده است. در را زدم و خودم را معرفي كردم و داخل شدم. ديدم يك حالي دارد. گفتم كه شاداب نيستي؟ گفت: يك فكري داشتم قبل از اينكه تو بيايي. مدتي است كه اين فكر من را مي‌سوزاند. داشتم غصه مي‌خوردم و گريه مي‌كردم. گفتم چه اتفاقي براي شما افتاده است؟ گفت: الآن فكر مي‌كردم كه اگر شخص امام زمان(عج) بيايد خانه من و به من بگويد: بلند شو برو در خيابان ببين اين لبو فروش چه مي‌گويد. آيا من حاضرم كه پيش آن لبو فروش بروم و بگويم فرمايش شما چيست؟ ديدم سنگين است. آن وقت غصه مي‌خوردم كه اگر امتحان پيش بيايد من با اين عدم آمادگي در امتحان چه كنم؟ اين عالم چون در خط خودسازي است مي‌نشيند فكر مي‌كند كه آيا مثلاً من اينقدر خودم را شكسته‌ام كه حق را از دهان هر كسي بپذيرم؟ بچه، بزرگ، عنوان داشته باشد يا عنوان نداشته باشد.
گاهي وقت ‌ها در جلسات عمومي يك كوچولو كه حرف مي‌زند، هيچكس گوش به حرفش نمي‌دهد. يا مثلاً يك كسي حرف مي‌زند مي‌گويد: ببينيد آقا هم وارد سياست شد. حال آنكه مي‌بيني گاهي يك آدم معمولي چنان تفسير و تحليل سياسي مي‌كند كه حقوقدان و سياستمدار نمي‌تواند چنين تحليلي را بكند. قرآن مي‌فرمايد: ما اين قرآن را مي‌فرستيم اما اگر دل آلوده باشد «يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَ يَهْدي بِهِ كَثيراً»(بقره/26)
4- خداوند فاسقان و ظالمان را گمراه مي‌كند
خدا چه كسي را گمراه مي‌كند؟ در قرآن داريم «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقين»(بقره/26) گمراه نمي‌كند توسط قرآن مگر كساني را كه فاسقند. پس بايد اول من فاسق باشم تا خدا من را گمراه كند. بي خودي خدا كسي را گمراه نمي‌كند. «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»(صف/5) وقتي اين ‌ها ضيغ و زنگ و كجي را قبول مي‌كنند، ما هم ايشان را هل مي‌دهيم. برنامه‌هاي خدا يك برنامه‌هاي طبيعي است. مي‌گويد «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»(عنكبوت/69) اگر كسي ده هزار تومان نسيه برد و آورد داد، دفعه ديگر بيست هزار تومان به او نسيه مي‌دهيم. اگر دبستان را خوب اداره كرد ما او را رييس دبيرستان مي‌كنيم. «وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً»(محمد/17) يكي از انتقادهايي كه بعضي از دوستان در بعضي از نامه‌ها نوشته‌اند اين بود كه شما گاهي بعضي از آيه ‌ها را غلط مي‌خواني. گاهي بعضي از كلمات يا حروف از حرف هايت مي‌افتد و اين بخاطر اين است كه من حافظ همه آيات قرآن نيستم. من با قرآن از لطف خدا مأنوس هستم اما چون همه آيات را حفظ نيستم اين است كه نمي‌توانم همه آيات را درست بخوانم. حالا اگر يك وقتي اهل تحقيقي پاي تلويزيون تشريف دارد مي‌تواند خودش به آيات مراجعه كند.
سراغ بحث ضلالت بياييم. آيه ديگر مي‌فرمايد: «وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمينَ»(ابراهيم/27) خدا كسي را كه ظالم است، گمراه مي‌كند. پس هدايت و گمراهي كار خداست. همان خدايي كه گمراه مي‌كند، هدايت هم مي‌كند. حكيم هم هست. يعني بي جهت اين كار را نمي‌كند. آخر يك كسي يك سوال از من كرد. گفت: آقاي قرائتي! بگو ببينم خدا قدرت دارد يا قدرت ندارد؟ گفتم: خدا قدرت دارد. گفت: حالا كه خدا قدرت دارد، شمر را هم به بهشت ببرد. گفتم: خدا قدرت دارد. اما حكيم هست. بردن شمر به بهشت حكيمانه نيست. خدا مي‌تواند علي را به جهنم ببرد؟ بله مي‌تواند اما اين كار را نمي‌كند. چون اين كار، كار حكيمانه‌اي نيست. الآن من قدرت دارم يقه خودم را پاره كنم. اما پاره كردن يقه كار حكيمانه‌اي نيست. خدا قدرت دارد كه از يك نطفه مست يك مغز مثل ابوعلي سينادرست كند. آيا قدرت دارد كه اگر ما تخم هندوانه كاشتيم خربزه بدهد؟ ما به تبريز برويم اما خدا ما را به شيراز ببرد؟ اين غلط است. آخر خدا قدرت دارد اما حكيم هم هست. بنابراين اگر خدا گمراه مي‌كند. اگر خدا هدايت مي‌كند، هدايت وگمراه كردنش ملاك و معيار و حكمت هم دارد.
5- خداوند متواضع را عزيز و متكبر را خوار مي‌كند
مثلاً آيه‌اي هست كه مي‌گويد: «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»(آل عمران/26) عزت و ذلت دست خداست. اما يك سر آن دست من و شما هم هست. خدا يك اختياري به ما داده است. «مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ وَ مَنْ تَكَبَّرَ وَضَعَهُ اللَّهُ»(كامل‏ الزيارات، ص‏270) كسي كه براي خدا تواضع كند خدا او را بزرگ مي‌كند. اين خط اوست. رهبر انقلاب وقتي مرجع تقليد بود، فرمود: من دست مراجع را مي‌بوسم. بيشتر مردم رو به او آوردند. ايشان گفت: من دست بقال ‌ها را مي‌بوسم. رهبر انقلاب شد و بسيار موفق شد. فرمود: به من رهبر نگوييد. به من خدمتگذار بگوييد. جمع شدند و گفتند: (روح مني، بت شكني) ايشان فرمود: رهبر من آن پسر 13 ساله‌اي است كه به خودش نارنجك مي‌بندد و كاري مي‌كند كه همه زبان ‌ها و قلم ها. . . و هرچه عظمتش بيشتر مي‌شود تواضعش بيشتر مي‌شود. تا مي‌بينيم شب كه خواهر ‌ها مي‌آيند ديدنش مي‌گويد: شما زن ‌ها ما را نصيحت كنيد. گاهي مي‌گويد: من از خلق در محضر مردم شرمنده هستم. من به حال شما غبطه مي‌خورم. «مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ» در اصول كافي حديث است، كسي كه براي خدا تواضع كند خدا او را بالا مي‌برد. «وَ مَنْ تَكَبَّرَ وَضَعَهُ اللَّهُ» كسي كه زور بزند به پايين مي‌آيد. اين است كه اين كار ‌ها زور زدني نيست. مثلاً بياييد عكس را پخش كنيم. بياييد عكسش را پاره كنيم. «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ»(آل عمران/54) اگر بنا بود كسي با عكس پيش برود، اين كارهايي كه ما مي‌كنيم كانال يك است. ما در اين دنيا و در اين نظام هستي دو كانال داريم. يك كانال داريم كه جمع شويم، بزرگش كنيم، بكوبيمش، بشكنيمش، تهمتش بزنيم، عكسش را بالا ببريم، عكسش را پايين ببريم، اين ‌ها همه كانال يك است. پشت اين كانال يك، يك كانال دويي هم هست كه خدا دارد آن را طراحي مي‌كند. بعد ببينيم كه روي كانال يك، شاه با تمام ابرقدرت ‌ها زور مي‌زنند كه خودشان را نگه دارند. روي كانال دو اين ‌ها را واژگون مي‌كند.
قرآن كه اين همه قصه دارد مي‌خواهد يكقدري هم ما را متوجه كانال 2 كند. ابرهه ارتش قوي درست كرد. سوار فيل شد. گفتند: الان دستور مي‌دهيم: آتش! و كعبه را منفجرمي كنيم. ابرهه يك خانه ساخت و به مردم گفت: شما كه مي‌رويد دور كعبه طواف مي‌كنيد. بياييد دور خانه من طواف كنيد. مردم هم اعتنا نكردند و ايشان گفت: حالا كه دور خانه من نگشتند، من هم كعبه را خراب مي‌كنم. ارتش تشكيل داد. همه سربازان و سپاهيانش سوار فيل شدند و رفتند كه كعبه را خراب كنند. كانال چيست؟ «وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابيلَ»(فيل/3) كانال اين بود كه پرنده آمد و چيزهايي را پرتاب كرد كه در تفسير داريم از عدس بزرگتر و از نخود كوچكتر بود. پرنده ‌ها آمدند اين ‌ها را به روي سر اين ‌ها انداختند و وقتي هم به سرشان مي‌خورد از پايشان بيرون مي‌آمد. بعد قرآن مي‌گويد: «فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ»(فيل/5) عصف به معني كاه است. مأكول به معني خورده شده است. (كاه خورده شده پهن) چنان اين سنگها به مخشان مي‌خورد كه پهن مي‌شدند. خاك مي‌شدند. اين كانال دو است. كانال يك فيل است. كانال دو ابابيل است. ما يك مقداري بايد روي كانال كار كنيم. يك مقدار هم بايد وقتمان را صرف كانال بكنيم. كانال يك «لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ»(يوسف/67) حضرت يعقوب وقتي مي‌بيند پسرانش با هم دارند حركت مي‌كنند، مي‌گويد: با هم وارد نشويد. شايد چشمتان بزنند. چشم زخم از نظر اسلام درست است. «وَ إِنْ يَكادُ الَّذينَ كَفَرُوا»(قلم/51) واقعيت دارد. از نظر علمي هم بحثهايي در اين زمينه شده است. اما اين كه عطسه كردي بايست اين دروغ است. حديث داريم هركس عطسه كرد تند برود. يكسري حرف ‌ها خرافات است. يعقوب به بچه هايش گفت: شما 10، 12 نفر كه داريد با هم مي‌رويد يك مرتبه وارد نشويد. ممكن است شما را چشم بزنند. در عين حال مي‌گويد «و توكلوا» توكل هم داشته باشيد.
امام حسين صبح عاشورا ارتش خود را درست مي‌كند. نظامش را درست مي‌كند اما روي كانال دو مناجات هم مي‌كند. امام حسين روي كانال يك، شب عاشورا شمشيرش را تيز مي‌كند و با خدا هم مناجات مي‌كند. هم كانال يك و هم كانال دو دارد. با يك دست قرآن و با يك دست اسلحه را نگه داشته است. اسلحه كانال يك است. مكتب كانال دو است و هميشه پشتوانه‌ي كانال يك، كانال دو است.
چه كساني ما را گمراه مي‌كنند؟ قرآن مي‌گويد: چند طايفه ما را گمراه مي‌كنند. گفتيم كه خدا نسبت گمراهي(گمراه كننده) را به خودش داده است. اما گفته است كه من بي خود كسي را گمراه نمي‌كنم. حكيمانه گمراه مي‌كنم. اما گمراه كنندگان باطل اين ‌ها هستند كه خودشان هم باطل هستند:

6- دوست و بزرگان و دانشمندان مي‌توانند گمراه كننده باشند
1- دوست آدم را گمراه مي‌كند. شما اگر روي كره زمين يك نفر را پيدا كردي كه سيگاري باشد و از طريق دوستش سيگاري نشده باشد. تمام سيگاري ‌ها از طريق دوست سيگاري شده اند. اين مثال جزئي بود. حالا مثال كلي را بگويم. برادران و خواهران آيا پرسيده‌اي كه چرا مي‌گويند با آخوند ‌ها تماس نگير؟ وقتي مي‌خواهند كاناليزه كنند، مي‌گويند: با اين مرتجع ‌ها تماس نگير. آقا بيا بنشينيم حرف بزنيم اگر بد بود، ديگر تماس نگير. به قول قديمي ‌ها اگر بد روضه خواندم تو گريه نكن. اما از اول پيش خريد مي‌كند. «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» است. سعي مي‌كند كه اينطور باشد و در برنامه‌شان مي‌گويند: چنان وقت دختر ‌ها و پسر ‌ها و هواداران را پر كنيم كه مهلتي براي تماس گرفتن با مخالفين را نداشته باشند. دوست آدم را گمراه مي‌كند. قرآن مي‌گويد: «يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً يا وَيْلَتى‏ لَيْتَني‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً»(فرقان/28-27) روز قيامت ظالم دو تا دستش را گاز مي‌گيرد. بعد داد مي‌زند كاش با فلاني دوست نمي‌شدم. «لَقَدْ أَضَلَّني‏ عَنِ الذِّكْرِ»(فرقان/29) آن دوست مرا گمراه كرد. بنابراين يكي از اشخاص كه ما را گمراه مي‌كند، دوست است. اگر شما جوان انقلابي هستي بايد در انتخاب رفيق هم يك تغييرات و يك تصفيه‌هايي بشود. هيچ مانعي ندارد كه شما بگويي آقا ما با ايشان سالهاست كه رفيق هستيم. حالا ديگر نمي‌توانيم قهر كنيم. خوب بايد بتواني قهر كني. مگر نشنيدي كه امام صادق يك دوست بيست ساله داشت. يكبار دوست بيست ساله يك فحش ناموسي به مادر نوكرش داد. امام صادق فرمود: چه گفتي؟ هيچ نگفتم. فقط عصباني شدم. فرمود: تو به مادرش تهمت زدي. گفت: اولاً اين نوكر من است. خوب حالا اگر كسي نوكر داشت مي‌تواند به او فحش بدهد؟ اميرالمومنين وقتي لباس مي‌خريد براي غلامش4 درهمي مي‌خريد و براي خودش لباس2 درهمي مي‌خريد. در ثاني مگر مي‌شود به او فحش داد. مگر مي‌شود به شاگرد فحش داد. آيا استاد حق دارد به شاگردش بگويد: خاك بر سرت؟ نه! از نظر اسلام حق ندارد چنين بگويد. چرا به او فحش دادي؟ آقا هم نوكر من است و هم مادرش مسلمان نيست. مادرش مسلمان نباشد مگر به غير مسلمان مي‌شود ناسزا گفت.
علي بن ابيطالب در جنگ ديد كه مردم دارند به معاويه فحش مي‌دهند. حضرت فرمود: فحش ندهيد. اگر ما هم جنگي داشتيم، حق ناسزا گفتن نداشتيم. قرآن مي‌گويد: به بتها فحش ندهيد. براي اينكه آن ‌ها هم عصباني مي‌شوند و فحش به خداي شما مي‌دهند. اصلاً فحش غلط است. امام صادق فرمود: چرا فحش دادي؟ گفت: هم نوكر من است و هم مادرش مسلمان نيست. فرمود: من بيست سال است كه با تو رفيق هستم. از اينجا ديگر قطع رابطه كرديم. امام صادق دوست بيست ساله خودش را به خاطر يك حرف ناسزا كنار گذاشت. برادر عزيز! خواهر محترم! چطور شد كه وقتي شما دوستانت را در دبيرستان و دانشگاه و. . . مي‌يبني كه دارند به مردان خدا تهمت مي‌زنند، دليل و سند شرعي هم به تو ارائه نمي‌دهند و دوستي‌ات را با اين ‌ها قطع نمي‌كني؟ فكر نمي‌كني مي‌ميري؟ آن وقت اگر من و تو مرديم جواب خدا را چه بدهيم؟
خدا يكي از علماي بزرگ را رحمت كند. به او گفتند: اگر تو هفته ديگر بميري، چه مي‌كني؟ گفت: من هيچ تغييري در زندگيم نمي‌دهم. همين كاري كه از اول بچگيم كردم. چون من از اول پانزده سالگي هر كاري كه مي‌خواستم بكنم به فكر اين بودم كه شايد هفته آخر عمر من باشد. اگر شما بدانيد كه 10 روز ديگر 20 روز ديگر از دنيا مي‌روي آيا باز هم حاضر هستي اين حرفهاي بي سند را قبول كني؟ دوست ما را گمراه مي‌كند. در انتخاب دوست بايد مواظب باشيد. حديث داريم با دوستي كه نقطه ضعف تو را مي‌گويد رفيق شو و با او دوست بشو. دوستي كه به تو غرور مي‌دهد.
2- دوم كسي كه ما را گمراه مي‌كند بزرگان است. مهره‌هاي درشت هستند. روز قيامت افرادي مي‌گويند: خدايا «إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ»(احزاب/67) بزرگمان را اطاعت كرديم. من والله راهنمايي بودم. ديدم دبيرستاني ‌ها اين كارها را مي‌كنند. من دبيرستاني بودم، ديدم دانشجويان اين كار را مي‌كنند. دانشجو مي‌گويد: چون ديدم رييس دانشگاه اين كار را مي‌كند. كارگر مي‌گويد: كار فرما اين كار را مي‌كند. شاگرد مي‌گويد: استادم اين كار را مي‌كند. طلبه مي‌گويد: آيت الله فلان كار را كرد. هر قشري نسبت به آن مهره‌هايي كه برايش ارزش قائل است منحرف بشود و اين خيلي مهم است. «إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ» اگر يك زماني يك خانم معلم با كفش ساده سر كلاس برود، تمام دخترهاي مدرسه ديگر براي كفش در خانه اشك نمي‌ريزند و اين يك عمل انقلابي است. درس عالي، زندگي ساده. آن وقت بچه ‌ها نمره درسشان بالا مي‌رود. فشارشان نسبت به پدر ‌ها و مادر ‌ها پايين مي‌آيد. «إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا»
3- سوم دانشمندان و علماء هستند. اين سه دسته گمراه كننده هستند. دانشمندان و علماء هم مي‌توانند گروهي را گمراه كنند. بزرگان و قدرتمندان و دولتمندان مي‌توانند در هر قشري افرادي را گمراه كنند. «يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّه»(بقره/79) چيزهايي را مي‌نويسند و مي‌گويند اين ‌ها از طرف خداست.
ابزار تحريف چيست؟ ابزار گمراهي چيست؟
7- ايجاد شك، شعار، وعده، تزيين و سوگند ابزار گمراهي است
1- ايجاد شك. قرآن مي‌گويد: حضرت صالح مي‌آمد و مردم را هدايت مي‌كرد. بعد مي‌آمدند مي‌گفتند، بگوييد ببينم «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ»(اعراف/75) آيا مي‌دانيد كه او مرسل و پيامبر است. نكند مرسل و پيامبر نباشد. ايجاد شك مي‌كردند. مي‌دانيد درست مي‌گويد! از كجا مي‌دانيد كه او درست مي‌گويد؟
2- گاهي وسيله گمراه كردن شعارهاست. در زمان طاغوت يكي از معلمين چپي سر كلاس رفته بود تا به بچه ‌ها حساب ياد بدهد. گفته بود: بچه ‌ها در شهر شما خانه‌اي يازده هزار متري است ولي يك زن و شوهر و يك سگ در آن زندگي مي‌كنند. هر كدام از اينها چند متر مربع زمين دارند. در جنوب شهر خانه ي50 متري است و در اين خانه 5 نفر زندگي مي‌كنند. حساب كنيد كه به هرنفر چند متر مي‌رسد. بعد مثلاً مي‌گفت: در شمال شهر هر نفر چند هزار متر و در جنوب شهر هر نفر چند متر زمين دارند. بعد مي‌گفت: اين سيستمي است كه ما به آن مملكت اسلامي مي‌گوييم. اما در نظام اقتصادي ماركسيسم اين مسئله حل شده است. معلم رياضي دارد درس تقسيم مي‌دهد. اما لابلاي درس تقسيم، بچه ‌ها را به مكتب خودش آشنا مي‌كند. خوب جوابش اين است. در شمال شهر غلط است. در جنوب شهر هم غلط است اما دواي اين غلط حتماً در كشكول جناب ماركس نيست. دوايش در اسلام هست. مسئله عدالت اجتماعي در ما هم هست. حرفش درست است اما نتيجه گيريش غلط است. مي‌گويد: تو بيمار هستي. پس بيا به دكتر برويم. نه اين آمپول زن نيست. دليلش هم اين است كه تا الآن چند نفر را كشته است. مريضي را قبول دارم ولي جناب دكتر را قبول ندارم.
رفتم وارد يك دبيرستاني بشوم و سخنراني كنم. تا وارد شدم ديدم قبل از سخنراني من يك عده گفتند: بايد سرمايه را گرفت. بعد معلوم شد چند تا دختر چپي در اين ‌ها هستند و اين شعار ‌ها را گفتند و دختر ‌ها هم دنبال اينها مي‌گفتند كه(سرمايه را بايدگرفت). گفتم: اين شعار را از كجا مي‌گوييد. شعار اسلام اين است. اسلام مي‌گويد «ارْفَعْ إِلَيَّ حِسَابَك»(نهج‏ البلاغه، نامه 40) اميرالمومنين مي‌گويد: حساب را پهلوي من بياور. بايد حساب سرمايه رسيد. اما سرمايه را بايد گرفت، غلط است. اول بايد به حساب سرمايه رسيد كه از كجا آورده است. بعد حرامهايش چيست؟
يك فيلمي بود كه در آن چند كارگر و چند سرمايه دار بود و درآمد ‌ها و پول ‌ها حرام را از ايشان گرفتند. بعد قم خدمت آيت الله گلپايگاني رسيدم. ايشان فرمود: خوب اين سرمايه‌اي كه از سرمايه دار گرفته مي‌شود به حساب چه كسي بايد داده بشود؟ بحث اين نيست كه اگر از رباخوار پول را گرفتيم، اموال را به نفع مستضعفين مصادره كنيم. نه خير! اموال رباخوار را بايد گرفت و به آن كسي داد كه ربا داده است. متوجه شديد. ممكن است من سرمايه دار باشم. سرمايه من هم از راه احتكار، دزدي بدست آمده باشد. حالا اموال من را كه مصادره مي‌كنند نبايد به نفع مستضعفين مصادره كنند. هر كدام كه صاحبش معلوم است بايد به صاحبش بدهند. اگر مجهول بود ولايت فقيه و يك مسئله ديگر بوجود مي‌آيد. بنابراين گاهي وقتها سرمايه را بايد گرفت. اين يكي از ابزارهاي گمراهي است.
3- يكي ديگر از ابزار گناه وعده است. وعده ‌ها از ابزار گمراهي است. علت اينكه اين انقلاب ما دارد توطئه ‌ها را خنثي مي‌كند اين است كه يك گروه خلقي مدام گفتند: خلق و خلق و خلق. ايران اين ‌ها را ديد. بعد ديدند اين خلقي ‌ها نه در سپاه پاسداران و نه در جهاد سازندگي آمدند. نه دوايي و نه درماني است. هيچ خبري نبود. فقط نوشتند خلق. وعده دادند ما قربان خلق مي‌رويم ولي وعده هايشان از مرز شعار بيرون نرفت. آن چيزي كه انقلاب ما را حفظ كرد يك سهمش به دوش اين نهادهاي انقلابي است كه توانست آن روستايي را كه چهل سال از وعده برقي كه به آن‌ها دادند مي‌گذرد. ديدند 2- 3 تا دانشجو در اين تعطيلات دانشگاهي به اين روستا رفتند و اين روستا را برق كشي كردند. اگر اين نهادهاي انقلابي نبود انقلاب ماخيلي راحت ضربه خورده بود. علت اينكه امت ايران گمراه نشد همين نهادهاي انقلابي بود. البته وعده‌هايي هم كه جمهوري اسلامي داده است، هنوز همه‌اش عملي نشده است. بايد صبر كنيم امام زمان بيايد. اما يك وقت خط، خط خوبي است. جريان رو به بهبودي است. همين مقداري كه رو به بهبودي است، دفاع ما روي اين است كه در مسير خوب شدن هستيم. نه اينكه بگوييم حكومت ما در كشور نقطه ضعف نيست. با همه نقطعه ضعفش خط، خط خوبي است. بين جاده‌اي كه جاده كربلاست و دست انداز دارد با جاده‌اي كه جاده‌ي آمريكاست و دست انداز ندارد، خيلي فرق است. خوب جاده‌ي كربلا را مي‌شود لكه گيري كرد و چاله هايش را پر كرد و رفت. چون جاده، جاده‌ي خوبي است. اما جاده‌ي آمريكا خوب نيست.
4- مسئله ديگر تزيين است. تزيين از ابزار گمراهي است. «وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ»(نمل/24) گاهي انسان خودش كار خودش را زينت مي‌دهد. (توجيه گرايي) يعني اينكه بنده بيايم غلط‌هايي را ناديده بگيرم. چشم روي هم بگذارم و توجيه كنم. تزئين هم يكي از ابزارهاي گمراهي است. گاهي انسان خودش را گمراه مي‌كند. چرا؟ براي خاطر اينكه كار خلافي مي‌كند اما كار خلافش را توجيه مي‌كند.
5- يكي ديگر مسئله سوگندهاست. قرآن مي‌فرمايد: «اتخذوا ايمانهم جنّة فصدّوا عن سبيل الله» گاهي قسم دروغ مي‌خورند و با همين قسم دروغ روي كارهايشان سر پوش مي‌گذارند و هر جنايتي را مي‌كنند.
خلاصه: اول گفتم كه خدا گمراه مي‌كند اما همان خدايي كه قدرت دارد گمراه بكند، بي خود هر كسي را گمراه نمي‌كند. خود خدا گفته است كه من كسي را كه مسرف و كذاب و فاسق است، گمراه مي‌كنم. بنابراين خدا گمراه مي‌كند اما گمراهي خدا با حكمت است. گفتم خدا قدرت دارد اما حكمت هم دارد. كساني كه ما را منحرف مي‌كنند، گفتم ابرقدرت ‌ها و استعمارگر ‌ها سه تاخط را بوجود مي‌آورند. اول خط جهل است. يك كاري مي‌كنند كه نفهميم. بعد اگر فهميديم يك كاري مي‌كنند كه راه نيفتيم. بعد اگر راه افتاديم يك كاري كنند كه با هم حركت نكنيم. مسئله سوم دسته‌هايي كه در قرآن گمراه كننده معرفي شده‌اند دوست و بزرگان، سياستمداران، دانشمند ‌ها و علما هستند كه مي‌توانند گمراه كنند و ابزارگناهشان گاهي ايجاد شك و يأس است. گاهي شعارهايي مي‌دهند. از راه شعار ‌ها خط را عوض مي‌كنند. گاهي وعده ‌ها مي‌دهند و گاهي تزيين مي‌كنند. غلط‌هاي خودشان را توجيه مي‌كنند. گاهي انسان يك غلطي را مي‌بيند و دلش از دست فلاني سرد مي‌شود. مي‌گويد: ديدي فلاني هم به درد فلان مقام نمي‌خورد. گاهي آدم غلطي را از شخصيتي مي‌بيند و مي‌خواهد دلسرد بشود. فوري هواداران آن شخص يا گروه مي‌آيند و تزيين مي‌كنند. يعني آن غلط را توجيه مي‌كنند. باز مردم را در خط گمراهي نگه مي‌دارند. تزيين دوستان، رفو كردن هواداران، سوگندهاي دروغين، وعده ‌ها و شعار ‌ها و ايجاد يأس، اين ‌ها گوشه‌اي از ابزار گمراهي است. از گمراهي‌هايي كه در قرآن گفته شده بود مثال زدم. گفتم: مثل ظرف آبي مي‌ماند كه اگر لاشه‌اي در آن باشد بارندگي هم كه بشود بوي تعفن بيشتر مي‌شود. اگر ما مريض باشيم، قلبمان از نظر معنوي مريض باشد هر چه هم ما را نصيحت بكنند، عصبانيتمان بيشتر مي‌شود و لذا ببينيم كه آقاي مشكيني در درس اخلاق چه مي‌گويد؟ پاي فيلم مراد برقي ننشينيم. همان وقتي كه آمريكا داشت آپولو مي‌ساخت من و تو پاي مراد برقي نشستيم. حالا كه آقاي مشكيني، آقاي منتظري مي‌خواهند به ما بگويند خداي تو چه گفته است. «في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» خدا انشاءالله همه را از اين گمراهي ‌ها حفظ كند اميدوارم كه بيشتر با اسلام آشنا بشويم.

«والسلام علیکم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1443

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.