نیاز جامعه به مدیریت اسلامی

1- خداوند، مدبّر تمام امور هستی
2- مدیریت در آموزش و اشتغال
3- مدیریت زمان در برنامه‌‌ریزی‌ها
4- مدیریت دخل و خرج زندگی
5- انتخاب مدیر بر اساس لیاقت و صلاحیت
6- حضور نسل نو در مساجد
7- تعاون و مشارکت در اداره مساجد

موضوع: نیاز جامعه به مدیریت اسلامی

تاریخ پخش:  30/04/90

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

یکی از فارغ‌التحصیل‌های دانشگاه امام صادق، تفسیر نور را دیدند و سیصد تا آیه راجع به اصول مدیریت درآوردند. این کتاب چند بار چاپ شد و تغییراتی در آن پیدا شد تا اینکه چند روز قبل، معاون محترم ریاست جمهور فرمودند: من این کتاب را خواندم، این کتاب خوب است و شما بیایید این را در تلویزیون هم بگویید. البته ما چند هزار تا مدیر بیشتر نداریم، مگر اینکه مدیرهای آموزش و پرورش را هم حساب کنیم، اساتید دانشگاه، مدیرهای کارخانه، دولتی و غیر دولتی به یک معنا همه مدیر هستند، یعنی یک زن در خانه مدیریت می‌کند. مسأله‌ی مدیریت مسأله مهمی است.

ببینید این دستمال کاغذی، مدیریت می‌خواهد که جای آن کجا باشد. من دستمال کاغذی را درمی‌آورم و جعبه‌اش را نشان نمی‌دهم. برای اینکه اگر جعبه‌اش اینجا باشد افرادی می‌گویند: قرائتی از این کارخانه تبلیغ کرد. الآن ماه رمضان نیست که من فیلم را پر می‌کنم. اما با اینکه ماه رمضان نیست لیوان آب نمی‌گذارم. برای اینکه اگر لیوان آب باشد یک وقت تلویزیون خواست این فیلم را رمضان پخش کند، نمی‌تواند پخش کند و اگر پخش کند مردم می‌گویند: قرائتی ماه رمضان آب خورد. حالا نمی‌دانند که این… اینکه این دستمال کاغذی در کجا باشد، مدیریت می‌خواهد. این دستمال کاغذی است، این نزدیک‌ترین جیب من باشد، که اگر یک عطسه‌ای کردم سریعاً دربیاورم و لبم را پاک کنم. وگرنه اگر من عطسه کنم دنبال دستمال بگردم، افرادی که بیننده‌ی بحث من هستند، ناراحت می‌شوند. کتاب چیدن مدیریت می‌خواهد. مهر نماز مدیریت می‌خواهد. یک آقا می‌گفت: مهر من گرد بود، به پیشانی من چسبید. تا سرم را برداشتم مهر افتاد غلتید و رفت. من فکری بودم چه خاکی بر سرم بریزم؟ پیشنماز هستم، مهر ندارم، مردم هم پشت سر من هستند. می‌گفت: دیگر مهر گرد نگیر. مهر چهارگوش باشد که نچسبد.

 مسأله‌ی مدیریت یک مسأله‌ای نیست که برای مدیر کل و این حرف‌ها باشد، ما چون مدیریت نداریم، چهار بار پول گل‌کشی می‌دهیم برای یک خرده سبزی. یک سبزی که می‌خوریم، یکبار ماشین سبزی‌ها را با گل از بیرون شهر می‌آورد. وقتی ماشین را وزن می‌کنند، گل‌هایش هم وزن می‌شود. این برای کامیون! یک بار وانت می‌رود از میدان بار سبزی را به مغازه سبزی فروشی می‌برد. باز پول گلهایش را می‌گیرد. ما سبزی را با گل از مغازه‌ی سبزی فروشی به خانه می‌آوریم. سبزی را پاک می‌کنیم گل‌ها را می‌ریزیم در سطل زباله، باز شهرداری می‌آید برمی‌دارد و می‌برد. یعنی حرکت گل از صحرا به میدان بار. از میدان بار به مغازه سبزی‌فروشی، از مغازه سبزی‌فروشی به خانه، از خانه به صحرا، چهار بار پول گل‌کشی می‌دهیم، پس معلوم می‌شود سبزی خوردن هم مدیریت می‌خواهد.

این مدیریت، برنامه‌ریزی، نظارت، کنترل، این 5 اصطلاح نیست که شما می‌گویید. اصلاً خداوند مدیریت را در ذات هر انسانی قرار داده است. خود بچه به پدر و مادر درس مدیریت می‌دهد. چون یکی از اصول مدیریت نظارت است، پدر و مادر بچه‌اش را کنترل می‌کند. بچه‌اش را تشویق می‌کند می‌گوید: آفرین! توبیخ است، به بچه‌اش می‌گوید: غلط کردی. چرا این کار را کردی؟ برنامه‌ریزی است، زن‌هایی که دختر دارند از دو سه سالگی جهازیه جمع می‌کنند. تا یک سفری، یک سوغاتی چیزی گیرشان آمد می‌گوید: دختر دارم. قایم می‌کند برای جهازیه. اینها برنامه‌‌ریزی است. آینده‌نگری است. یعنی خیلی از این اصطلاح‌هایی که در کتاب‌های مدیریتی هست، اینها اتوماتیک در ذهن‌ها هست. پیش‌بینی‌های لازم، حالا منتهی من به عنوان اینکه معلم قرآن هستم، از این کتاب‌های مدیریت دانشگاهی چند تا خواندم. اما با نگاه قرآن به عنوان معلم قرآن، چون درسهایی از قرآن است، منتهی عنوانش مدیریت است. حالا سیصد تا آیه است در هر جلسه من بتوانم بیست، سی تا از این آیه‌ها را برای شما بگویم.

1- خداوند، مدبّر تمام امور هستی

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏». مدیر اصلی و مدبّر اصلی خداست که قرآن می‌گوید: «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» (یونس/3) یعنی تدبیر و مدیریت کار خداست. در مدیر باید انتخاب احسن شود. قرآن می‌گوید… حالا من عناوینش را بنویسم که اگر کسی پای تلویزیون خواست بنویسد، بنویسد. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»، موضوع: اصولی درباره‌ی مدیریت از قرآن.

1- تدبیر؛ قرآن می‌فرماید: «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» سوره‌‌ای به نام قدر داریم. «کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر» (قمر/49) قرآن می‌گوید: هر چیزی اندازه‌گیری دارد. اینطور نیست که… حدیث داریم هیچ سالی بارانش از سال دیگر کمتر نیست. منتهی اگر مردم خراب کردند، خداوند ابر را جای دیگر می‌برد. باران می‌بارد به اندازه هرسال، منتهی این باران نافع نیست، خشکسالی هست.

انتخاب احسن؛ قرآن می‌فرماید که: «یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها» (اعراف/145) بهترین حرف را بگویید. «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه‏» (زمر/18) حرف‌ها را بهترش را گوش دهید. «یَقُولُوا الَّتی‏ هِیَ أَحْسَن‏» (اسراء/53) بهترین حرف را بزنید.

اگر کسی نمره‌ی شانزده سراغ دارد، می‌خواهیم مثلاً رییس جمهور تعیین کنیم، یا نماینده مجلس، یا شورای شهر، یا شورای اسلامی. اگر کسی نمره‌ی شانزده سراغ دارد، ولی چون دوستش ندارد به نمره‌ی پانزده رأی می‌دهد. خائن به خدا و پیغمبر است. حدیث داریم. «من تقدم علی قوم» یعنی اگر کسی را جلو بیاندازی، «و هو یری فیهم من هو افضل» می‌دانی که در جامعه از او بهتر هم هست، نمره‌ی شانزده هست، منتهی دوستش نداری، هم‌شهری‌ تو نیست. هم‌لباسی تو نیست. اگر کسی به نمره‌ی شانزده رأی بدهد، با آنکه در جامعه نمره‌ی هفده باشد، «خان الله» خیانت کرده به خدا، «و رسوله و المؤمنین»

مسأله‌ی دیگر توجه به همه ابعاد است، در صلح حدیبیه، پیغمبر اسلام وقتی به مدینه هجرت کرد، جمعیتی را بعد از چند سال آورد مکه عمره انجام بدهد. مکه هنوز دست بت‌پرست‌ها بود. مشرکین آمدند بیرون مکه منطقه‌ی حدیبیه گفتند: نمی‌گذاریم بیایید. مکه دست ما است. آنجا نزدیک بود درگیری شود، خدا فرمود: نه! صلح بهتر است. پیغمبر صلح کرد، بعد فرمود: اگر شما به مکه حمله می‌کردید، در مکه یک مشت مؤمن هم بودند. منتهی هجرت نکرده بودند. شما همه را به هوای اینکه اینها مردم مکه هستند، می‌کشید، بعد هم تبلیغات می‌کردند که مسلمان‌ها خودشان، خودشان را کشتند. حضرت امیر فرمود: من کسی را که بخواهم بکشم نسلش را هم نگاه می‌کنم. ممکن است آدم بدی باشد ولی بچه‌هایش خوب باشند. یعنی عقبه‌ی کار را هم باید دید. گاهی وقت‌ها یک کاری عقبه دارد. یکی چیزی برای مدیریت بگویم.

نقل شد که آیت‌الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی که مرجع بسیار مهمی قبل از آقای بروجردی بود به یک کسی نمایندگی دارد در منطقه‌ای که ایشان نماینده‌ی من است. بعداً هم گزارش‌هایی دریافت کرد، دید این نماینده‌اش خیلی نماینده‌ی خوبی هم نیست. گفتند: آقا نماینده‌ات دسته گل آب داده. لایق نیست. گفت: فهمیدم. گفتند: خوب فهمیدی او را بردار. گفت: ببین این قبلاً نیم کیلو آبرو داشت. وقتی من حکمش دادم نماینده من شد، نیم کیلویش ده کیلو شد. اما اگر حکمم را پس بگیرم، ده کیلو می‌ریزد. من می‌خواهم یک کاری کنم، یک طوری او را بردارم که آن نیم‌ کیلوی خودش برایش بماند. این را می‌گویند: مواظب عقبه‌ها باشید.

2- مدیریت در آموزش و اشتغال

مسأله‌ی دیگر جامع‌نگری؛ بعد از نزول آیات جهاد یک عده از منافقین جبهه نرفتند و خداوند اینها را توبیخ کرد. دفعه دوم گفتند همه برویم.آیه فرمود: نه، همه نروید. یک عده باید باشید. اینطور نیست که گاهی وقت‌ها همه مثلاً توجه می‌کنند به، مثل الآن جامعه ما، همه دانشگاه می‌روند. بعد یک مرتبه می‌بینی چند میلیون لیسانس و فوق لیسانس کار نیست. بعد نگاه می‌کنیم دهها هزار مسجد داریم که عالم و روحانی ندارد. طلبه کم داریم. گاهی وقت‌ها توجه به یک چیزی می‌شود در مدیریت باید نگاه کنیم مثلاً جمهوری اسلامی چند تا فقیه می‌خواهد. چند تا قصه‌گو می‌خواهد. چند تا هنرمند می‌خواهد. بعد چه کسی لیاقت دارد با چه سلیقه‌ای ذوقش می‌سازد. خیلی این مدیریت مهم است. یک قصه بگویم از آموزش و پرورش.

اگر مدیر، مدیر خوبی نباشد، برنامه می‌گذارد صبح که بچه‌ها صبحانه خوردند، خواب کردند بچه‌ها را می‌دواند. می‌دوانند و خطاطی و طراحی و توپ بازی و ساعت یازده هوا که داغ شد، درس ریاضی می‌گذارد. سه چهار ساعت مخ خسته است، ریاضی، بعد هم تابستان که شد یک میلیون تجدیدی. برای اینکه مدیر از مخ آزاد اینها استفاده توپ‌بازی کرد، مخ خسته را سر کلاس ریاضی نشاند. این خیلی مهم است. 

من به طلبه‌ها گفتم: هر کدام که سخنرانی‌ می‌کنید، منبری هستید باید جلوی عمامه‌تان قشنگ باشد. چون مردم اینجا را می‌بینند. هرکس پیشنماز است باید پشت عمامه‌اش خوب باشد. چون مردم پشت عمامه‌اش را می‌بینند. هرکس آخوند تخت سیاهی است، باید پشت سرش خوب باشد. این مسأله‌ی خیلی مهمی است ساده نگیرید.

مدیریت را از خدا یاد بگیرید. یک شکاف وسط صورت گذاشته به نام لب. مدیر خوب کسی است که از چیز کم بهره‌ی زیاد ببرد. خداوند از چیز کم یک شکاف به نام لب. ببین چقدر بهره گرفته است. با همین لب سینه مادرش را می‌مکد. با همین لب حرف می‌زند. با همین لب اکسیژن می‌گیرد. با همین لب کربن پس می‌دهد. با همین لب می‌بوسد. با همین لب فوت می‌کند. با همین لب سوت می‌کشد. حالا اگر به یک مهندس می‌دادند، یک لوله‌کشی می‌کرد برای خروجی کربن. از این طرف یک تأمین اعتبار برای ورود اکسیژن. این دکمه برای چشیدن، مکیدن، بوسیدن، کله‌ی ما را پر از دودکش و دکمه می‌کردند.

مدیریت را از خدا یاد بگیرید. که چه چیزی کجا لازم است، کجا لازم نیست. چون دست ما از این طرف خم می‌شود خدا اینجا یک خرده پوست اضافه گذاشته که دست ما از این طرف خم شود. و هیچ انسانی در هیچ کاری نیازی ندارد که دستش از این طرف خم شود. ولذا نه استخوان‌ها از این طرف خم می‌شود، نه اینجا پوست زاپاس است. اینجا زاپاس نیست، ولی اینجا زاپاس هست. این مدیریت است. مدیریت یعنی اینکه حالا که چشم از پی است، اشکت شور باشد. چون پی باید در آب و نمک بخوابد. اشک ما اگر شیرین بود، چشم ما کور می‌شد. اصلاً ما مدیر نیستیم. مدیر خداست. اردک بالش چرب است، چون می‌خواهد در آب بپرد، بال چرب آب را پس می‌زند. اگر بال اردک چرب نبود، آب را پس نمی‌زد، آب در بال فرو می‌رفت اردک را پایین می‌کشید. همین که ما اکسیژن می‌‌گیریم، کربن می‌دهیم، درخت‌ها کربن می‌گیرند اکسیژن می‌کنند. این تعادل است که این تنظیم شود. چه زمانی؟

3- مدیریت زمان در برنامه‌‌ریزی‌ها

گاهی وقت‌ها کار سعدی است در وقت نحسی. همین دیروز بود یک کسی از من دعوت کرد و گفت آقا مسئولین فرهنگی یک کلاسی دارند، شما بیا صحبت کن. خوب من یک دویست تا آیه نوشتم، در یک کتابی برای متولیان فرهنگی. بعد گفتم: چه ساعتی؟ گفتند: نماز ظهر یا قبل از ظهر. گفتم: نمی‌آیم. گفتند: چرا؟ گفتم: مدیریت زمان هم یک مدیریتی است. شما از هفت و نیم این بندگان خدا را سر کلاس می‌نشانی، تا ساعت دوازده دیگر مخی نمی‌ماند. اصلاً آدم بیست دقیقه اول حرف را می‌فهمد. بیست دقیقه اول بحث را اینطوری گوش می‌دهند که چون نشاط دارند قیافه‌اش اینطوری است. بیست دقیقه دوم خسته می‌شود، دیگر آن نشاط را ندارد. قیافه‌اش هم چنین می‌شود، بیست دقیقه سوم نه دل می‌دهد و نه گوش می‌دهد. قیافه‌اش چنین می‌شود. (خنده حضار)

معلم و مدیر خوب کسی است که بداند چه زمانی چه حرفی را بزند. زیر نمره‌ی صفر اگر نصیحت کردی، کسی به حرفت گوش نمی‌دهد. وقتی که معلم نمره‌ی بیست می‌دهد، یعنی در چه زمانی نصیحت کنیم؟ «هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا» (آ‌ل‌عمران/38) در چه زمانی زکریا دعا کرد که مستجاب شد. «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» (ذاریات/18) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. سحر استغار کردند.

نیروی مسلح چقدر می‌خواهیم، الآن به خاطر اینکه مدیریت‌ها کامل نیست، گاهی وقت‌ها چقدر آدم الاّف است. و نیروی زیاد هم جلوی کار را می‌گیرد. مثل پیرمرد و پیرزنی که چاق باشند پی دارد. آدمی که پی دارد توان کار ندارد. قران می‌گوید: اگر می‌خواهید مکه بروید با شتری مکه بروید که پی‌هایش آب شده باشد. «وَ عَلى‏ کُلِّ ضامِر» (حج/27) آیه قرآن است. ضامر یعنی حیوانی که پی‌هایش آب شده نه حیوان لاغر. بعضی‌ ترجمه‌ها نوشتند حیوان لاغر است. لاغری خوب نیست. اگر چاق هست یا لاغر، آنچه مهم است پی نداشته باشد.

الآن اداره‌های ما پی دارد. این چه کسی است؟ مسئول عطسه. او کیست؟ مسئول سرفه. این آقا چه کسی است؟ هماهنگی بین عطسه و سرفه. چهارمی کیست؟ روابط عمومی بین عطسه و سرفه. یعنی نصف، حالا نصف نگویم. بسیاری از جمعیت اداره‌ها اگر بیرون بروند طوری نمی‌شود. مجله‌های مملکت هم همینطور است. بسیاری از مجله‌ها اگر حذف شود، اصلش طوری نمی‌شود. خیلی حرف‌ها را ما نزنیم طوری نمی‌شود. چقدر در حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش حرف‌هایی را بچه‌های ما، نسل ما یاد می‌گیرند که دانستن آن نه واجب است، نه مستحب است، نه مشکل فرد را حل می‌کند و نه جامعه را. اصلاً خاک باغچه را باید عوض کرد. مسأله‌ی تحول، مقام معظم رهبری به وزیر آموزش و پرورش گفته بود، تغییر کافی نیست، در آموزش و پرورش باید تحول پیدا شود. باید تحول پیدا شود. باید اندازه‌گیری کنیم که عربی که در دبیرستان می‌گذاریم می‌خواهیم چه کنیم؟ می‌خواهیم این دبیرستانی وقتی با عربی آشنا شد، قرآن بفهمد. ولی ما در کتاب عربی‌مان آوردیم، «العصفور طار» گنجشگ پرید. «عصفور» در عربی یعنی گنجشک، «طار» یعنی پرید. بله دبیرستانی ما عربی می‌خواند، نمره‌ی بیست هم می‌گیرد، ولی دیپلم که گرفت نمی‌تواند قرآن بخواند. چون یا جهالت بود یا خیانت که موادی در کتاب آوردیم که سر از قرآن و دین در نیاورد.

مسأله‌ی مدیریت در همه چیز، تفریح ما، تفریح‌های ارزان و تفریح‌های پر خرج. در ورزش برای اینکه بگوییم ما از دنیا عقب نیفتیم، دختر یازده ساله را آن طرف دنیا می‌فرستیم توپ بازی کند. خوب همین‌جا توپ بازی کن. آن پولی که خرج او می‌کند، جهازیه دختر را بخر، آینده اش تأمین شود. هر دختری خوب بازی کرد، برنده شد 20 میلیون به حسابش بریزید. شما 20 میلیون خرج می‌کنید آن طرف دنیا برود، هم خودش گرسنه و هم پدر و مادرش گرسنه.

4- مدیریت دخل و خرج زندگی

گل سر قبر فلانی می‌ریزیم. ختم‌هایی که می‌شود این گلی که می‌ریزید، یک مشکلی را حل کنید. بسیاری از چیزهایی که جهاز می‌دهیم، به خاطر اینکه مدیریت ما غلط است، چهازیه خوب است، پسر هم تالار گرفت، اما هردو دنبال یک اتاق مستأجری می‌گردند که اگر این پولهای اشرافی و تشریفاتی را روی هم بگذارند، یک خانه بخرند، رهن کنند، از اول زندگی عروس و داماد خوشبخت می‌شوند. حالا من آرزو دارم. یک دختر که بیشتر ندارم. این آرزو دارد، آرزو دارد، هی آرزو دارد چند صد هزار تومان پول آرایش، چند صد هزار تومان پول پیراهن، چند صد هزار تومان پول گل، چند صد هزار تومان میلیون‌ها پول تالار، چه و چه و چه… یکوقت می‌بینی حساب می‌کنیم عجب! پول رهن خانه را ما الک دلک بازی کردیم. از اول زندگی عروس و داماد هر شش ماهی، یک سالی باید اثاث‌کشی کنند.

مدیریت خرج، مدیریت دخل، مدیریت برخورد، حتی برای توبیخ ما مدیریت داریم. حدیث داریم ملامت تو باید کنترل شود. چقدر یک آدمی که کج‌کاری کرده حق داری ملامتش کنی؟ کافی است به او بگویی که: بد کردی. اگر گفتی: بد کردی، بد کردی، حدیث داریم اگر در ملامت فتیله را بالا بکشی، زیاد او را ملامت کنی، این اصلاح نمی‌شود لجباز می‌شود. خیلی کارها یکی عیبی ندارد، دو تا گیر دارد. مدیریت در تشویق، مدیریت در تنبیه، مدیریت در جایزه. امیرالمؤمنین می‌فرماید: اگر کسی را تشویق می‌کنی، بیش از اندازه تشویقش کنی، تملّق است، تشویق نیست. «الثَّنَاءُ بِأَکْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَق‏» (نهج‌البلاغه/ص535) یعنی اگر یک کسی را بیش از اندازه تشویقش کردی، دیگر تشویق نیست، تملّق است. در مدیریت خیلی حرف هست.

به حضور جنابعالی عرض کنم اگر افراد مناسب در جای مناسب گذاشته شوند خوب است. افراد مناسب، در جای مناسب. این را مدیریت می‌گویند. مدیر می‌تواند خیلی کار بکند.

یک کسی یک تابلو بالای سرش نوشته بود، خیلی کلمه‌ی قشنگی بود. من این را به مسئولین مملکتی به بعضی‌هایشان گفتم. مثلاً گفتم این کار می‌شود؟ گفت: «وَ اللَّهُ» نمی‌شود. گفتم: ببینید. یک تاجر یک تابلو بالای سرش بود، نوشته بود: هر کاری را بخواهی بکنی، راهش را پیدا می‌کنی. هرکاری را نخواهید بکنید، بهانه‌اش را پیدا می‌کنید. اگر یک کاری را کارمندهای دولت بخواهند بکنند، می‌گویند: منع قانونی ندارد. اگر نخواهند بکنند می‌گویند: الزام قانونی ندارد. مثل این دزدها که سیخ دارند همه‌ی قفل‌ها را باز می‌کنند. سرش را کج می‌کند، این را باز می‌کند. یک خرده این طرف را… بعضی از کارمندهای دولت مثل اینهایی که قفل می‌کشند، با یک سیخ همه قفلی را می‌کشد. می‌خواهند انجام بدهند می‌گویند: منع قانونی ندارد. پس انجام بدهیم. نمی‌خواهند انجام بدهند، چه می‌گویند؟ الزام قانونی نداریم.

ما یک کسی را پیدا کردیم که حالا «الْحَمْدُ لِلَّه‏» حذف شد، می‌گفت: من پول آموزش و پرورش را نمی‌توانم خرج نماز کنم. قانوناً اجازه نمی‌دهم. گفتیم: آقا، خرج تحصیل و تربیت، گفت: بله تربیت، نماز که جزء تربیت نیست. ببین تو که مسلمان هستی. قرآن می‌گوید: اصل تربیت در نماز است. اگر بچه‌های ما نمازخوان شوند، اتوماتیک تربیت می‌شوند. مثل آدمی که برود لباس بشوید، دست‌های خودش هم پاک می‌شود. عرق بدنش هم درمی‌آید. غذایش هم هضم می‌شود. ایام فراغتش هم پر می‌شود. اگر برای مملکت خطر پیش آمد بچه‌های کجا جبهه می‌روند؟ بالای 95 درصد از بچه‌هایی که جبهه رفتند از مسجد رفتند. از جای دیگر بچه جبهه نمی‌رود برای کشور دفاع کند. خلاصه نزد معاون اول در آن زمان رفتیم. آوردیم تعلیم و تربیت و نماز… گفتیم: حالا راحت شدی؟ تو مریض هستی. مسئول مملکتی هستی ولی مریض هستی. یعنی می‌گویی: پول خرج تعلیم شود، خرج تربیت شود ولی خرج نماز قانوناً نیست. حالا که آوردیم یک پولی هم دولت داد، به این مسئول دادیم. این مسئول دوباره این پول را برد و خرج موسیقی کرد. نمی‌خواست نماز اقامه شود. اگر کسی نخواسته باشد، این منابع مالی، انگیزه‌ها باید انگیزه یک حالا این را «إِنْ شاءَ اللَّه‏» باید بگوییم. چه چیزهایی انگیزه را بالا می‌برد؟ بالای 115 نکته راجع به بالا بردن انگیزه جمع‌آوری شده از قرآن و روایات، یا تجربه.

5- انتخاب مدیر بر اساس لیاقت و صلاحیت

در مدیریت باید انتخاب براساس لیاقت باشد. نه براساس تعداد و نیرو و تشکیلات. یک گیری که بچه‌های یعقوب داشتند، گفتند: «وَ نَحْنُ عُصْبَه» (یوسف/8) چرا پدر ما یوسف را بیشتر دوست دارد؟ بنیامین را بیشتر دوست دارد؟ «وَ نَحْنُ عُصْبَه» عصبه یعنی به هم وصل هستیم، یعنی تشکیلاتی هستیم. او که کج کار می‌کند. خیلی‌ها به بعضی‌ها که می‌خواهند انتقاد کنند می‌گویند: آدم خوبی است، موفق هم هست، اما تشکیلاتی نیست. یک چیز درست کردند، گردن تمام کتاب‌ها را می‌زنند. کارشناسان، چه کسانی اسمشان کارشناس است؟ می‌گویند: بله مطهری کتاب‌هایش خوب است. اما درسی نیست. بهشتی و باهنر هم کتاب‌هایش خوب است، اما درسی نیست. تمام کتاب‌های مطهری و دکتر بهشتی را با شمشیر می‌‌زنند، خودشان یک کتابی می‌نویسند که بچه‌ها از آنها متنفّر هستند. چه کنیم؟ زنها وقتی می‌خواهند بچه‌هایشان را از شیر بگیرند، به سینه‌شان فلفل می‌مالند. تا بچه می‌رود بخورد، کم‌کم از سینه جدا می‌شود. ما یک دینی معرفی می‌کنیم فلفل مالی! وقتی فلفل‌مالی کردیم…

ما یکوقتی در یک مسجدی رفتیم، یک بنده خدایی بچه دو، سه ساله‌اش را آورده بود. این بچه در صف‌ها راه می‌رفت. بعد از نماز یک آدم محترمی گفت: چرا بچه‌ات را مسجد می‌آوری؟ بچه نباید مسجد بیاید. اسلام گفته سگ در مسجد نیاید. دیوانه در مسجد نیاید، بچه هم در مسجد نیاید، وسایل الشیعه، جلد فلان، صفحه فلان. من هم پشت سرش نشسته بودم، چون بلند بلند این پدر بچه را خراب کرد، بلند شدم یک نعره در مسجد کشیدم. گفتم: آقایان «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏». بچه باید در مسجد بیاید. آن حدیثی که می‌گوید: بچه نیاید، بچه را کنار سگ و دیوانه گذاشته است. سگ نجس است، بچه که نجس نیست. دیوانه نمی‌تواند خودش را نگه دارد. همین که بچه می‌تواند ادرارش را بگوید طوری نیست. پیغمبر ما سر نماز زنها، بچه‌هایشان را می‌آوردند. یکبار پیغمبر نمازش را زود خواند. گفتند: یا رسول الله! زود نماز خواندی؟ فرمود: جیغ بچه را ندیدی؟ من نماز را زود خواندم که مادر زودتر به بچه متصل شود. یعنی معلوم می‌شود بچه‌ها را می‌آوردند، مادرها به پیغمبر اقتدا می‌کردند، بچه‌هایشان را هم می‌آوردند. اصلاً پیغمبر ما سجده که رفت، بچه‌های کوچولو روی کمرش رفتند، بازی کردند. پیغمبر سجده را طول داد. گفتند: یا رسول الله! سجده‌ات طول کشید. فرمود: کمرم میدان ورزش بود. خواستم بازی بچه‌ها به هم نخورد.

6- حضور نسل نو در مساجد

پیغمبر اسلام(ص) (صلوات حضار) روی منبر بود، امام حسن و امام حسن کوچولو بودند. راه می‌رفتند و گاهی هم زمین می‌خوردند. یعنی هنوز نمی‌توانستند درست راه بروند. هی پیلی پیلی می‌خوردند. وارد شدند پیغمبر از بالای مسجد، از بالای منبر آمد لب در بچه‌ها را بغل کرد، برد روی منبر روی زانویش نشاند، نصیحت کرد. باید بچه منبر برود، پایین بیاید، اصلاً از سر و کول نمازخوان‌ها بالا برود. این مسجدهایی که بچه در آن نیست یک مشت آدم آهنی هستند. نسل منقرض، ما باید نسل نو بیاوریم. قرآن می‌گوید: بچه زینت است. «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَهُ» (کهف/46) مال و اولاد زینت است. بعد می‌گوید: مسجد می‌روی زینت ببر. «خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِد» (اعراف/31) مال زینت است، مسجد می‌روی زینت ببر. یعنی چه؟ یعنی پول در جیبت بگذار به یک فقیر بده. بچه زینت است. بعد می‌گویی: مسجد می‌روی زینت ببر. یعنی دست بچه را بگیر، بچه مسجد نیاید یعنی چه؟ این مدیریت یک چیزی نیست که بشود با صد جلسه تمامش کرد. خود مدیریت مسجد، صدها ساعت حرف دارد. وقتی می‌گویند: رو به آتش نماز نخوان، یعنی چه؟ یعنی مهندسی که ساختمان را می‌سازد باید چراغ گاز را، بخاری گازی را رو به قبله نگذارد. اگر مثلاً بنده رو به قبله نشستم، چراغ گازی اینجا نباشد، این طرف باشد. عمل کنیم. وقتی می‌گویند: پیغمبر فرمود: فاطمه جان، این پرده جلوی من گل دارد، بردار. یعنی چه؟ یعنی گل جلوی پیش‌نماز و نمازخوان نباید باشد. محراب کاشی‌کاری ممنوع! پس چرا ساختند؟ باسمه تعالی بی‌خود ساختند. محراب نباید کاشی‌کاری باشد. دلیل شما؟ نهج‌البلاغه! فرمان پیغمبر، می‌فرماید این پرده گل دارد. مدیریت محراب.

فرش مسجد، جعبه مهر مسجد، مفاتیح‌های مسجد، آخوند مسجد، قیافه آخوند، حمد و سوره آخوند، مکبّر مسجد، مؤذن مسجد، موقوفات مسجد، هیئت امنای مسجد، مدیریت مسجد. کارخانه یک مدیریت دیگر دارد. بازار یک مدیریت دیگر دارد. اصلاً شکم مدیریت دارد. هواپیمای مسافربری دو تا خلبان دارد. حق ندارند دوتایی یک غذا بخورند. یکی اگر کتلت خورد باید آن یکی نان و پنیر بخورد. برای اینکه اگرگوشت فاسد باشد، یک مرتبه گوشت فاسد هردو بخورند، هردو حالشان به هم بخورد، هواپیما پایین می‌افتد. یعنی باید اگر او گوشت می‌خورد این حاضری بخورد که اگر یکی حالش به هم خورد، دیگری سالم باشد.

شکم مدیریت دارد. به خاطر عدم مدیریت شکم است که اینقدر مریض شدیم. اگر بفهمیم چه چیزی بخوریم، چه چیزی نخوریم، خوب می‌شویم. بعضی‌ها بلند می‌شوند می‌گویند: امروز سردم شده است. چای دارچین می‌خورند. بعد می‌گوید: گرمم شد. کاهو می‌خورد. بعد می‌گوید: سردم شد. حلوا می‌خورد. باز می‌گوید: گرمم شد، خیار می‌خورد. باز می‌گوید: سردم شد. زنجبیل می‌خورد. بابا نخور. نخور خوب می‌شوی. اصلاً ما شکممان مدیریت می‌خواهد. شهوت ما مدیریت می‌خواهد. «لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ إِلَّا عَلىَ أَزْوَاجِهِمْ» (مؤمنون/5و6) مدیریت این است که گاهی وقت‌ها استخوان‌ها را برای گوسفندها می‌ریزیم، علف‌ها را برای سگ‌ها می‌اندازیم. یک افرادی یک جایی به یک مسئولیتی می‌روند که اصلاً… یک کسی را دوست داریم. هرچه پول و پست می‌خواهد به او می‌دهیم. تمام مملکت را دست کسی می‌دهیم که این را دوست دارم. به این ایمان دارم. حالا کاری نداریم این باسوادترین است. با تقواترین است. من کاری ندارم. من این را قبول دارم. اینها همه ضد اسلام است. 

7- تعاون و مشارکت در اداره مساجد

بعضی از مسجدهای ما پیشنمازهایش پیر هستند ولی آدم‌های عالم، محترم و سابقه‌دار هستند. اینها باید چه کنند؟ همان طرح قرآنی، قرآن می‌فرماید: وقتی به موسی گفتیم: نزد فرعون برو. گفت: دوتایی برویم. با هارون با هم باشیم. «وَ أَشْرِکْهُ فی‏ أَمْری» (طه/32) او را شریکش کن. مدیریت شریکی. «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی‏» (قصص/34) او بیانش از من روانتر است. این پیرمرد آدم محترمی است، پیشنماز باشد. اما همین پیرمرد یا پسرش طلبه است، یا دامادش طلبه است یا برادرخانمش طلبه است، یا شاگرد طلبه‌ی جوان دارد. یک طلبه‌ی جوان با این پیرمرد باشند، نماز را پیرمرد بخواند. ارتباط با نسل نو، دانشجو، شاگرد اول، ارتباطاتش را این جوان برقرار کند. این مسجد را شریکی اداره کنیم. طوری می‌شود؟ اصلاً مسائل پولی را ما دخالت نکنیم. خیلی عزیزتر هستیم. یک آدم امینی پیدا کن بگو: آقا صندوق را تو باز کن. حالا بنده هم در محراب بیایم و پولها را بشمارم. مگر من آمدم که پول بشمارم. بگذریم. من که یک صدم از حرف‌هایم را هم نزدم. اشاره می‌کنند وقت تمام شد.

لیاقت مهم است یا سابقه؟ یک کسی خیلی سال است سر کار است. اما یک جوان تازه‌کار است، ولی این تازه‌کار لیاقتش بیشتر از قدیمی است. ما سابقه را بگیریم یا لیاقت را؟ قرآن می‌گوید: لیاقت. خدا به فرشته‌ها گفت: به آدم سجده کنید. و حال آنکه فرشته‌ها قبل از آدم خلق شده بودند. فرشته‌ها قبل از آدم، سابقه‌ی فرشته‌ها بیشتر بود. اما لیاقتش، ولذا ابلیس گفت که نژاد مهم‌تر است یا لیاقت؟ شیطان سجده نکرد. گفتند: چرا سجده نکردی؟ گفت: نژاد من از آتش است. نژاد او از خاک است. آتش برتر از خاک است من به او سجده نمی‌کنم. نژاد مهم نیست، لهجه مهم نیست. سابقه مهم است ولی کم مهم است. قد و قواره مهم نیست. بلال سیاهپوست بود، سین را هم نمی‌توانست بگوید. (شین) به جای «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» می‌گفت: «أَسْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» گفتند: یا رسول الله، این هم برده است. هم سیاه است و هم نمی‌تواند اشهد را بگوید. فرمود: کمالاتی دارد که به خاطر آن کمالاتش باید مؤذن و سخنگوی اسلام این باشد. گاهی وقت‌ها ما آدم‌ها را کیلویی حساب می‌کنیم. مثلاً چه کسی خوش تیپ است. گاهی هم مثلاً یک نفر ضعیف است، می‌گوییم: این مثلاً به درد چیز می‌خورد. گاهی وقت‌ها اینطور نیست که…

در سمینار ائمه‌ی جمعه، یک امام جمعه خواب بود. به او گفتند: بیدار شو. گفت: من که خواب هستم از شما بیدارها بهتر می‌فهمم. (خنده حضار) حالا گاهی وقت‌ها یک کسی نشسته‌اش از ایستاده‌اش، شتر بخوابد باز هم از گوسفندی که ایستاده باشد قدش بلندتر است. ممکن است کسی فوق لیسانس نباشد، دیپلم و فوق دیپلم است ولی دائماً طرح جدید می‌دهد. مدرک برای ما بت نشود. لیاقت اصل است. البته مدرک و علم مهم است. سابقه مهم است. اما لیاقت از سابقه و علم مهمتر است. ملاک‌ها را حساب کنیم قرآن چه می‌گوید؟

به امید روزی که این پرسنل و کارمندهای حکومت اسلامی همه یک دوره‌ی کامل با قرآن و اسلام آشنا شوند. البته دیر شده. این طرح‌ها باید سال اول انقلاب داده می‌شد. خیلی از عزل و نصب‌ها بی‌خود بود. روی خط سیاسی بود. روی باندبازی بود. یک حزب که حاکم می‌شد حزب قبلی را درو می‌کرد. مثل اینکه کل اینها فاسق هستند و خودشان عادل هستند. ما خیلی ضربه دیدیم به خاطر اینکه مدیریت ما اسلامی نبود. یک جایی ما با هم نزاع کردیم. قرآن می‌گوید: «وَ لا تَنازَعُوا» (انفال/46) ما با هم نزاع کردیم. قرآن فرمود: «وَ لا تَنازَعُوا» نزاع نکنید. وقتی می‌گوید: نزاع نکنید، ما نزاع کردیم. چوبش را هم خوردیم. حدیث داریم وای به حال کسی که عیب کسی را نگه دارد برای روز حساس آبروریزی کند. بنده قرائتی عیب دارم، بسیار خوب. شما تلفن را دستت بگیر بگو: آقای قرائتی چنین عیبی داری. پسرم، دخترم، خانمم، پاسدارم، شریکم، همسایه‌ام، بستگانم، عیب مرا در تلفن به من بگو. اینکه عیب من را نگه می‌داری یک روز حساس آبروریزی کنی، حدیث داریم وای به حال کسی که عیب کسی را نگه می‌دارد که روز حساس آبروریزی کند. چقدر این آدم روز قیامت رو سیاه است؟ چه حدیث‌هایی برای اینها داریم؟  برگردیم دوباره از خدا عذرخواهی کنیم. موبه مو به گفته‌های قرآن و اهل بیت عنایت کنیم. بعد می‌بینیم چقدر زندگی ما شیرین می‌شود.

خدایا هرچه خراب کرده‌ایم ببخش. توبیخ کردیم، تندش کردیم. تشکر کردیم، او را بالا بردیم. بعد از امام زمان نفر دوم این است. چه کسی گفت؟ چه کسی گفت؟ یک کسی را که دوستش داریم، تا آسمان هفتم او را بالا می‌بریم. یک کسی را که بدمان می‌آید، تا قعر زمین او را فرو می‌کنیم. باید لجن‌مالش کنیم. اینطور نیست. اینها اسلامی نیست. خوردن، خوابیدن، تشکر، توبیخ، تحصیل، تفریح، همه مدیریت می‌خواهد. خرج کردن، درآمد، رابطه، قطع رابطه همه اینها قدم به قدمش مو به مو دستور دارد و این دستورها را مدیریت زندگی می‌گویند.

‏«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- بر اساس آیه‌ی 3 سوره‌ی یونس، تدبیر امور عالم به دست کیست؟
1) خداوند
2) فرشتگان
3) خدا و فرشتگان
2- آیه 18 سوره‌ی زمر بر چه امری تأکید می‌کند؟
1) گفتن بهترین سخن
2) پیروی از بهترین سخن
3) انتخاب بهترین سخن
3- از نظر قرآن، بهترین زمان برای استغفار کدام است؟
1) پس از نماز صبح
2) پس از نماز جمعه
3) هنگام سحر
4- از آیه‌ی 31 سوره‌ی اعراف، چه امری برداشت می‌شود؟
1) زینت کردن مساجد
2) همراه بردن فرزندان به مسجد
3) دوری از زینت مساجد
5- آیه‌ی 46 سوره‌ی انفال از چه امری نهی می‌کند؟
1) دروغ و تهمت
2) نزاع و درگیری
3) انزوا و گوشه‌گیری

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3362

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.