نقش امامان و اولیای الهی در زندگی بشر(1)

1- اولياي الهي، واسطه فيض رحمت الهي
2- وجود اولياي الهي، مانع نزول قهر الهي
3- پيروي از اهل بيت(عليهم‌السلام)، مايه نجات اهل ايمان
4- اولياي الهي، اسوه و الگوي اهل ايمان
5- ايستادگي در برابر طاغوت‌ها، سيره امامان معصوم
6- امامان معصوم، حافظ حدود و قوانين الهي
7- امامان معصوم، ميزان و حجّت خدا بر مردم

موضوع: نقش امامان و اولياي الهي در زندگي بشر(1)

تاريخ پخش:  12/09/88

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بحث ما در ایام تولد امام هادي پخش مي‌شود. در آستانه‌ي غدير هم هستيم. بعد از غدير هم روز مباهله است كه مربوط به اهل بيت است. چون چند تا مناسبت هست، گفتم: راجع به امامت صحبت كنم كه چه نقشي در زندگي ما دارد. در خدمت شما اين بحث مطرح مي‌شود. نقش امام! وقتي مي‌گوييم: نقش امام، فكر نشود كه حالا اين بحث تاريخ مصرفش گذشته است. موضوع؛ امامت.

1- اولياي الهي، واسطه فيض رحمت الهي

نقش امام! 1- امام واسطه‌ي فيض است. از يك منبع قوي كه برق بخواهد به يك لامپ كوچك بريزد، اينجا يك ترانسفورماتوري دارد كه اين برق را مي‌رساند. واسطه‌ي فيض. اين سيم برق را مي‌گيرد، به ما مي‌دهد. به لامپ مي‌دهد. «بِكُمْ فَتَحَ اللَّه‏» (زيارت جامعه) امام هادي يك زيارتي به نام زيارت جامعه دارد. بهترين زيارت‌ها يا از بهترين زيارت‌ها است. درباره‌ي امام مي‌گويد: «بكُمْ فَتَحَ اللَّه‏ وَ بِكُمْ يَخْتِم‏» خلاصه انرژي هسته‌اي هستي اولياي خدا هستند. نفسشان، وجودشان، حتي آنهايي كه بويي از ولايت به مشامشان خورده تصرّف مي‌كنند.

 من ديروز كاشمر بودم. سر قبر مدرس رفتم. يك چيزهايي مدرس گفته، كه من گفتم: از كجا اين حرف‌ها را زده است؟! از كجا اين حرف‌ها را زده است؟ آيت الله مدرس از آنهايي بود كه در امام هم اثر گذاشت. امام چند نفر در روحش اثر گذاشته بود. يكي از كساني كه در مغز و روح امام اثر گذاشته بود، مرحوم آيت الله مدرس بود. به رضاشاه مي‌گويد كه: هركجا بميرم، قبر من زيارتگاه مي‌شود. تو هركجا بميري! نه آب خواهد بود و نه آبادي! اين حرف را مي‌زند، و سالها قبر مدرس گمنام، گمنام، گمنام، تا به مرور زمان يك ذره يك ذره، حالا آدم نگاه مي‌كند كه يك مزار و بارگاهي! اصلاً مدرس از كجا اين را به رضاشاه مي‌گويد؟

آيت الله اشرفي، بعد از اينكه آيت الله مدني، آيت الله دستغيب، آيت الله صدوقي شهيد شد، فرمود: شهيد چهارم من هستم. اين را از كجا مي‌گفت؟ اينها خبرهايي دارند، اين روحشان امواجي را مي‌گيرد كه ما نمي‌گيرد. گاهي يك راديوي كوچك ده تا موج را مي‌گيرد. گاهي يك راديو اندازه‌ي بشكه موج تهران را هم نمي‌گيرد. بعضي‌ها يك اطلاعاتي دارند.

امامان، واسطه‌ي فيض هستند. «بِكُمْ فَتَحَ اللَّه‏ وَ بِكُمْ يَخْتِم» حتي امام به علي‌بن مهزيار، علي بن مهزيار از اصحاب امام است، در خوزستان گنبد و بارگاه دارد. به علي‌بن مهزيار نامه مي‌نويسد مي‌گويد: تو در اهواز باش، توسط شما خدا بلا را از منطقه‌ي خوزستان دور مي‌كند. اين حرف در قرآن هم آمده است.

2- وجود اولياي الهي، مانع نزول قهر الهي

وقتي خدا به فرشته‌ها گفت: برويد شهر لوط را زير و رو كنيد، براي غلط‌هايي كه مي‌كنند. فرشته‌ها گفتند:… عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. فرشته‌ها گفتند: «إِنَّ فيها لُوطا» (عنكبوت/32) در اين شهري كه مي‌گويي: زير و رو كنيم حضرت لوط است. مگر مي‌شود يكجايي كه يك پيغمبر هست من زير و رو كنم؟ يعني جايي كه ولي خدا هست آنجا بيمه است. خدا فرمود: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فيها» (عنكبوت/32) ما مي‌دانيم او است. به او مي‌گوييم: برو، وقتي رفت… يك كسي مي‌گفت: هواپيما به اين بزرگي را چطور مي‌دزدند؟ گفت: در زمين بزرگ است، نمي‌شود دزديد. مي‌گذارند در آسمان برود، كوچك كه شد آنجا مي‌دزدند. مي‌گوييم: برود، وقتي رفت زير و رو كنيد.

اولياي خدا واسطه‌ي فيض هستند. حالا نمي‌دانم زشت است يا قشنگ؟ ديگر در معلمي بايد آدم مثل بزند براي اينكه طرف حرف را برساند. ممكن است حالا بعضي از مثال‌ها هم قشنگ نباشد. در اسكناس، حالا شما همه كارمند بانك هستيد، مديران و مسئولين بانك هستيد، بانك رفاه، اين را شما خوب مي‌دانيد. در همه‌ي پول‌هاي تراول و چك‌ها و پول‌ها يك نخ است. آن نخ به آن اسكناس ارزش مي‌دهد. نخ را برداري كاغذ مي‌شود. پول‌هاي آخر دوره صدام فقط فتوكپي بود. اين نخ در آن نبود. آن نخ هستي، امامت است.

مسئله‌ي راهنما؛ ما امام مي‌خواهيم به دليل اينكه راهنما مي‌خواهيم. خوب مگر عقل نداريم؟ عقل داريم، كوتاه است. اگر عقل ما كوتاه نبود، پشيمان نمي‌شديم. يك نفر را پيدا كنيد كه بگويد: من كمتر از صد بار پشيمان شدم. هركسي صدها بار پشيمان مي‌شود. پشيماني يعني چه؟ يعني عقلمان نرسيد. خوب با مشورت، با انتخابات، اگر انتخابات‌ها درست بود كه هيچ‌كس همسرش را طلاق نمي‌داد. همه‌ي آنهايي كه طلاق مي‌گيرند، يك زماني اين عروس و داماد به هم مي گفتند: قربانت بروم. اينهايي كه قربان هم مي‌رفتند، بعد مي‌روند طلاق مي‌گيرند. اين يعني چه؟ طلاق يعني چه؟ يعني انتخاب من درست نبود. آنكسي كه من مي‌خواستم تو نيستي. اين هم مي‌گويد: آن كسي كه من مي‌خواستم تو نيستي. اگر عقل ما مي‌كشيد هيچ‌كس پشيمان نمي‌شد. خيلي دليل قشنگي است. اگر انتخابات‌هاي ما درست بود، هيچ‌كس زنش را طلاق نمي‌داد. ما نياز به راهنما داريم.

3- پيروي از اهل بيت(عليهم‌السلام)، مايه نجات اهل ايمان

«قول فصل» حرف آخر. در عربي مي‌گويند: «و قول فصل» يعني اين قول فيصله مي‌دهد. يعني حرف را تمام مي‌كند. بالاخره هركسي يك چيزي مي‌گويد. يك كسي بايد حرف آخر را بزند. از پيغمبر يك حديثي هست هم شيعه نقل كرده، و هم سني. بعضي حديث‌ها به قدري زياد است، مي‌گويند: متواتر! متواتر يعني بيش از ده و بيست و سي و چهل است. فرمود: يهودي‌ها هفتاد و يك فرقه شدند. مسيحي‌ها هفتاد و دو فرقه مي‌شوند. مسلمان‌ها هفتاد و سه فرقه مي‌شوند. بعد فرمود: «فِرْقَةٌ نَاجِيَة» (بحارالانوار/ج30/ص335) تنها يكي از اين فرقه‌ها نجات پيدا مي‌كند. اين هفتاد و سه تا همه مي‌گويند: نمي‌گويد. آنچه پيغمبر فرمود: يك فرقه اهل نجات است، من هستم. مثل يك پدري كه به بچه‌هايش مي‌گويد: يكي از بچه‌هايم را دوست دارم. او مي‌گويد: من را مي‌گويد. اين مي‌گويد: من را مي‌گويد. اين مي‌گويد: من را مي‌گويد.

يكي بايد باشد حرف آخر را بزند. «قول فصل» چه كسي مي‌تواند حرف آخر را بزند؟ مي‌گوييم: يا رسول الله! شما گفتي: در اين هفتاد و سه فرقه يكي اهل نجات است. باقي هلاك مي‌شوند. هركسي مي‌گويد: من را گفت. او مي‌گويد: من را گفت، اين مي‌گويد: من را گفت. خودت بگو. فرمود: «مثلُ» اين حديث هم از آن حديث‌هايي است كه شيعه و سني نقل كردند. «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوح‏» (بحارالانوار/ج23/ص123) مثل اهل بيت من مثل كشتي نوح است. «مَنْ رَكِبَهَا» هركس سوار شود،  «نَجَا» نجات پيدا مي‌كنند. آنهايي كه در خط اهل بيت هستند اهل نجات هستند. چون پيغمبر فرمود: مثل اهل بيت من مثل سفينه‌ي نوح است، هركس سوار شود، «نَجَا» نجا همان ناجي است. يعني آنهايي كه در خط اهل بيت هستند، اهل نجات هستند. بايد كسي باشد حرف آخر را بزند. خود پيغمبر حرف آخر را زد كه اينكه مي‌گويم: «فرقة ناجيه» بگذاريد من بگويم: ناجي چه كسي است؟ با هم دعوا نكنيد.

4- اولياي الهي، اسوه و الگوي اهل ايمان

الگو بودن، در تعليم و تربيت يك الگو مي‌خواهيم. مثل چه كسي باشيم؟ مثلاً قرآن سفارش كرده اين كار را بكنيد، اين كار را نكنيد. خوب الگو چه؟ گاهي هم الگو نشان مي‌دهد. كلمه‌ي الگو، در عربي اُسوه مي‌شود. دو بار كلمه‌ي اُسوه در قرآن آمده است. يكبار مي‌گويد: ابراهيم براي شما اسوه است. الگويتان ابراهيم است. با كسي رودروايسي نداشت. با عمويش هم قطع رابطه كرد. گفت: شما راهت جداست من راهم جداست. خداحافظ! يكي هم درباره پيغمبر اسلام داريم، «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة» (بحارالانوار/ج2/ص271) اُسوه يعني الگو. كلمه‌ي اُسوه دو بار آمده است.

يكجايي هم يك خانم را خدا گفته: همه‌ي مردها از اين خانم ياد بگيريد. اين خانم الگوي همه‌ي مردها! الگوي مردها؟! بله هم الگوي مردها و هم الگوي زن‌ها. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمنوا…» (تحريم/11) «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» يعني خدا يك نمونه گفته است. يك مثل زده است. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً» آيه‌ي قرآن است. خدا يك مثلي زده است. يك نمونه بيان كرده است. چه گفته است؟ «لِلَّذِينَ آمَنُوا» براي تمام مردم با ايمان،  «امْرَأَتَ فِرْعَوْن‏» زن فرعون، همه از زن فرعون ياد بگيريد. يعني زن فرعون الگوي هر زن و مرد، مگر زن فرعون چه كرد كه بايد الگوي ما باشد؟ زن فرعون پول ديد جذب نشد. كاخ ديد جذب نشد. تهديد ديد، جذب نشد. تنها بود، خودش را نباخت. در يك رژيم فرعوني يك زن در خانه‌ي شاه طرفدار موسي مي‌شود. مي‌خواهد بگويد: اينكه مي‌گويند انسان تابع اقتصاد است، دروغ است. زن فرعون سر سفره‌ي فرعون غذا مي‌خورد، اما خط فرعون را دنبال نمي‌كرد.

برعكس زن نوح نان حضرت نوح را مي‌خورد، زن لوط نان حضرت لوط را مي‌خورد، اما طرفدار پيغمبر نبود. اينطور نيست كه حالا هركس نان به من داد، يك مثلي است مي گويند: هرجا نمك خوردي، نمكدان نشكن. قرآن مي‌گويد: يك عمري موسي نان فرعون را خورد، آخرش هم فرعون را در آب غرق كرد. مكتب بالاتر است. حالا بابا نان و نمك براي زاييدن ما سكه آورد. حالا ترياك مي‌برد كاري با او نداشته باشيد، با ما رفيق است. نديدي براي ما سكه داد. يعني يك سكه چشم روشني برده است. اين خانم مي‌فهمد كه فلاني 50 كيلو ترياك جابجا مي‌كند، براي اينكه يك سكه گرفته هيچ چيز نمي‌گويد. حالا به ما چه؟ رفاقت ما به هم مي‌خورد. مشتري‌ ما كم مي‌شود. اگر من اين حرف را بزنم اين مثلاً پول‌هايش را در بانك ما نخواهد آورد. جاي ديگر خواهد برد. من اين حرف را بزنم، مي‌رود جنس‌هاي فرد ديگر را مي‌خرد.

زن فرعون، كاخ ديد جذب نشد. تهديد ديد جذب نشد. طلا ديد جذب نشد. ناز فرعون را ديد جذب نشد. خدا مي‌گويد: اين مثل است. اين مثل است. اينكه ما اينقدر كربلا را مطرح مي‌كنيم به خاطر اين است كه هيچ چيز در كربلا فرو نرفت. محاصره‌ي اقتصادي آب به شما نمي‌دهيم. زير بار مي‌رويد؟ نه!از تشنگي شهيد مي‌شويم به شما بله نمي‌گوييم. محاصره‌ي اقتصادي ديگر آب بالاترين محاصره‌ي اقتصادي آب است. محاصره‌ي اقتصادي، محاصره‌ي نظامي. شما اهل بيت، ياران امام حسين هفتاد و دو نفر هستيد. ما سي هزار نفر هستيم. محاصره‌ي نظامي، هفتاد و دو نفر به سي هزار نفر. قبول نمي‌كنيم. بدنتان را سوراخ سوراخ مي‌كنيم. مي‌گويد: بدنمان را سوراخ سوراخ بكنيد، اما روحمان سوراخ نمي‌شود. شما نمي‌توانيد در قلب ما اثر بگذاريد.

بچه‌ي كوچولوي امام حسين اسير شده است. او را كوفه‌ي و شام بردند. به اين بچه گفتند: چطوري؟ تا گفتند: چطوري، الله اكبر! الله اكبر! گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَدَدَ الرَّمْلِ وَ الْحَصَى‏» (بحار الانوار/ج45/ص110) به عدد دانه‌هاي شن الحمدلله! آخر يك بچه‌ي كوچولو با چشم‌هايش ديد پدرش را كشتند، خيمه‌هايش را آتش زدند. اين همه سختي ديده، اين كوچولو نمي‌گويد: الحمدلله! حالا ما تازه حزب‌اللهي‌هايمان، درجه يك‌هايمان، وقتي مي‌خواهد شكر كند مي‌گويد: اي خدا صد هزار بار شكر! خيلي هم گران حساب كردم. ديگر قدر مرا داشته باشيد. صد هزار بار! صد هزار تا يعني چه؟ صد هزار تا يعني يك مشت شن. شما يك مشت شن را برداري صد هزار تا مي‌شود.

بچه‌ي كوچولو هزار و چهارصد سال پيش گفت: به عدد همه‌ي دانه‌هاي شن. حالا پدر بزرگ ما وقتي اشكش جاري مي‌شود مي‌گويد: صد هزار بار شكر. يعني پدر بزرگ ما به بچه‌هاي كوچك كربلا نمي‌رسد. همه چيز ما همينطور است. حضرت امير بعضي شب‌ها هزار ركعت نماز مي‌خواند. هزار ركعت با توجه، در كل عمرمان يك ركعت نماز با توجه نمي‌توانيم بخوانيم.

گاهي آدم رساله‌ي مراجع را مي‌خواند غصه مي‌خورد. مثلاً در رساله‌ي مراجع نوشته شك بين دو و پنج! اُه اُه… اين ديگر سر نماز گيج گيج است. (خنده حضار) آخر آدم سر نماز يا شك يك و دو، دو و سه، سه و چهار، اين اصلاً مثل اينكه مست است. شك بين دو و پنج، اين پيداست كه بعضي‌ها واقعاً سر نماز گيج گيج گيج هستند. مي‌رود سر نماز همه‌ي بدنش مي‌خارد. اينجا را مي‌خاراند. آنجا را مي‌خاراند. عطسه مي‌كند. دست در بيني مي‌كند. دست در گوشش مي‌كند. خوب اين چه نمازي است؟ كل هفتاد سال عمر ما يك دقيقه‌اش به علي نمي‌رسد. يعني يك دقيقه‌اش به نماز علي‌ نمي‌رسد.حالا شجاعتش، سخاوتش، علمش، همه‌ي كمالات را كنار مي‌گذاريم. فقط نماز را مي‌گيريم. يعني هفتاد سال ما يك هزارم يك شب علي نيست. امام قول فصل است.

5- ايستادگي در برابر طاغوت‌ها، سيره امامان معصوم

حاكميت الهي در برابر طاغوت، در دنيا هميشه طاغوت‌ها هستند ولي يك كسي بايد در مقابل طاغوت بايستد. بويي از امامت به آيت الله مدرس خورده بود. امام مي‌فرمود: نسيمي از اسلام به ما خورده است. نسيمي از اسلام به ما خورده است. رضاشاه به مدرس گفت: پا روي دُم من نگذار. مدرس گفت: ببينم دُم شما تا كجا است؟ چون ما هرجا پا مي‌گذاريم دُم تو است. اين خيلي جگر مي‌خواهد. آنوقت با لباس كرباسي، قباي كرباسي، دوغ و نان خشك، اينها از آدم نگاه مي‌كند مي‌فهمد كه بي‌امام نمي‌شود. رييس جمهور و وكيل و وزير و سفير در كشور خيلي ديديم. هزار و يك محاسبه مي‌كنند. هيچ حساب نمي‌كنند كه «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» (انعام/91) آيه‌ي قرآن است. «قُلِ اللَّهُ» بگو: خدا، « قُلِ اللَّهُ» بگو: خدا، «ثُمَّ ذَرْهُمْ» باقي را دور بريز. چه كسي مي‌تواند اين كار را بكند. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» حاكميت الهي! در مقابل طاغوت‌ها چه كسي بايد پرچم را دست گيرد و بايستد؟

يك روز منصور دوانقي گفت: اين امام صادق مثل استخوان در گلوي من است. نه مي‌توانم او را فرو برم. نه مي‌توانم تحملش كنم. تمام امامان ما شهيد شدند يعني چه؟ يعني همه آنها استخوان در گلوي طاغوت بودند. يك امام به مرگ خدايي نرفت. پيداست همه پرچم‌دار مبارزه بودند.

محور وحدت، بالاخره اگر قرار باشد وحدت باشد، ما دور چه كسي جمع شويم؟ محور وحدت چه كسي باشد؟ چه كسي مقدس باشد؟ براي ما قداست داشته باشد؟ از نظر علمي، امام هست كه علمش محور وحدت.

6- امامان معصوم، حافظ حدود و قوانين الهي

حافظ حدود، اين كشاورزهايي كه آبياري مي‌كنند با بيل عقب آب مي‌روند. چون اگر عقبش نباشي يك خرده از اين طرف مي‌رود، يك خرده از آن طرف مي‌رود. چيزي به مزرعه نمي‌رسد. روايت داريم «إِنْ زَادَ الْمُؤْمِنُونَ شَيْئاً رَدَّهُم‏» (كافي/ج1/ص178) امام مي‌خواهيم كه اگر يك خرده زيادي رفتند اينها را برگرداند. «وَ إِنْ نَقَصُوا شَيْئاً أَتَمَّهُ لَهُم‏» اگر كمش گذاشتند، يعني بايد مواظب باشد. اين «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» راه اعتدال! ما همه از اعتدال بيرون مي‌رويم. خوشمان مي‌آيد، مي‌گوييم: آزاد بايد گردد. بدمان مي‌آيد مي‌گوييم: اعدام بايد گردد. امام مي‌گويد: هيچ نبايد گردد! سؤال گردد، جوابش گوش گردد. بعد ببينيم چه گردد؟ يا تبرئه گردد، يا آزاد گردد. ما در ايران چهل ستون داريم. بي‌ستون هم داريم. يعني وقتي دور برمي‌داريم، چهل ستون، وقتي هم از اين طرف مي‌افتيم بي‌ستون. محرم كه مي‌شود همه‌ي شبكه‌ها سينه مي‌زنند. عيد كه مي‌شود همه چرت و پرت مي‌گويند. يعني به عيد كه مي‌افتيم از اين طرف مي‌افتيم. به محرم مي‌افتيم از اين طرف. سالي يكبار شب جمعه بحثمان قطع مي‌شود. آن هم عيد است. مي‌گوييم: چرا؟ مي‌گويند: آخر عيد است. مي‌گوييم: خوب، من در هر بحثم چند بار مردم را مي‌خندانم. با هر حسابي مي‌خندانم. شما چرت و پرت مي‌گوييد مي‌خندانيد. يعني مي‌گويند: از بس كه دنياي چرت و پرت قوي است، حتي بحث قرائتي هم بايد حذف شود. محرم هم كه مي‌شود، گاهي به سيم آخر مي‌زنيم.

يك كسي همه‌ي لباس‌هايش سبز بود، ريش‌هايش را هم سبز كرد. گفتند: ديگر چرا ريشت را سبز كردي؟ گفت: من مي‌خواهم يك ضرب چهارده معصوم شوم. (خنده حضار) ما يا افراط هستيم، يا تفريط. با يك كسي رفيق مي‌شويم، پاركمان، حمام‌مان، سينمايمان، كشتي‌مان، نمي‌دانم هرجا مي‌رويم اصلاً ديگر نمي‌توانيم از هم جدا شويم. يكوقت هم كه قهر مي‌كنيم، اصلاً شش ماه است يك تلفن به او نزديم. افراط و تفريط!

يك محوري مي‌خواهيم خط‌كش مي‌خواهيم. كه بگويد: اينجا كوتاه است. خود امام صادق فرمود: اين قرآن خط‌كش باشد. روايت‌هايي كه از من نقل شده، اگر طبق قرآن بود عمل كنيد. اگر ضد قرآن بود عمل نكنيد. چون ما خيلي حديث دروغ داريم. كه علامه در الغدير گفته است. مگر مي‌شود هر خانم جلسه‌اي حديث نقل كند؟ مگر مي‌شود هر كسي روي منبر يا سخنراني… اصلاً خيلي از چيزهايي كه مي‌گوييم از بن دروغ است. چون با خط‌كش قرآن نمي‌خورد. با خط‌كش قرآن نمي‌خورد. يك كسي بايد باشد كه با خط‌كش قرآن مثلاً يك حديثي است همه شنيده‌ايد. حالا كه بگويم مي‌گوييد: اِ.. اِ… خوب به من چه ديگر، حالا بگو ديگر.

حضرت رسول روزهاي آخر عمرش فرمود: من چند روز ديگر از دنيا مي‌روم. اگر كسي از من طلبي دارد، طلبش را وصول كند. كه ما مديون مردم نباشيم. يكي گفت: يا رسول الله يك روز در يك ماجرايي چوبت را به خطا به من زدي. حضرت فرمود: برو چوب را بياور و قصاص كن. شنيديد يا نه؟ شنيده‌ايد؟ خوب حالا اين حديث درست است؟ چقدر هم اين حديث را مطرح كردند. سياسيون از اين حديث استفاده كردند، حكومت حق حكومتي است كه اگر رهبرش هم خلاف كرد بايد چوب بخورد. پيغمبر اسلام هم گفت: برو چوب را بياور و بزن. استفاده‌ي سياسي مي‌كنند. منبري‌ها استفاده‌ي حق‌الناسي مي‌كنند. دو، سه روز ديگر مي‌ميريد. اگر به مردم بدهكار هستيد بدهي‌تان را بدهيد. مديون مردم نشويد. يعني او استفاده‌ي موعظه‌اي مي‌كند. او استفاده‌ي سياسي مي‌كند.

ولي وقتي با قرآن خط مي‌زني، مي‌بينيم قرآن چيز ديگر مي‌گويد. قرآن مي‌گويد: پيغمبر دستش خطا كند؟ پيغمبر تمام اعضايش معصوم است. زبان پيغمبر معصوم است. «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏» (نجم/3) نطقش بر اساس هوي و هوس نيست. چشم پيغمبر معصوم است. «ما زاغَ الْبَصَر» (نجم/17) چشم‌هاي پيغمبر كج نديد. قلب پيغمبر معصوم است. «ما كَذَبَ الْفُؤاد» (نجم/11) پيغمبر معصوم است. خوب اگر ما بگوييم: دستش خطا كرده است، يك جوان مي‌گويد: آقا ببخشيد ما از كجا بدانيم فكرش خطا نكرده است؟ از كجا بفهميم عقلش خطا نكرده است؟ اصلاً اگر خطا، اگر چرخ اول پنچر شد اين مسافر مي‌گويد: يا ابالفضل ديگر چرخ دوم پنچر نشود؟ يك راننده كه يك لاستيكش پنچر مي‌شود مسافرش نسبت به باقي لاستيك‌ها هم شك مي‌كند.

اگر پيغمبر دستش خطا كند ما از كجا بفهميم فكرش خطا نكرده است؟ قرآن مي‌گويد: «ما زاغَ الْبَصَر» آيه‌ي قرآن است. «ما كَذَبَ الْفُؤاد» آيه‌ي‌ قرآن است. «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏» آيه‌ي قرآن است. پيغمبر معصوم است. خوب وقتي پيغمبر معصوم است اين حديث چيست؟ به ما گفتند بايد يكجايي باشد كه اين حديث شناسي شود. حالا از اين نمونه‌ها زياد است. من مي‌ترسم يك خرده ادامه بدهم پايم را در كفش مثنوي بكنم، چه شعرهايي مثنوي گفته كه ضد قرآن است. چه شعرهايي سعدي گفته است؟ با اينكه مثنوي و سعدي از شعراي خوب ما هستند. بسياري از حرف‌هايشان برخاسته از قرآن و حديث است. حرف‌هايشان حكيمانه است. منتهي چون معصوم نيستند، آنها هم گاهي… معصوم كه نيستند.

ما يك كسي را مي‌خواهيم كه مطمئن باشيم. يك كسي باشد حرف آخر را بزند ديگر دغدغه نداشته باشيم. نمي‌توانيم دستمان را در دست شعرا بگذاريم. يك مرتبه داغ مي‌كند: «خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو» همه‌ي ايراني‌ها هم حفظ هستند. خوب اصلاً قرآن مي‌گويد كه: اهل بهشت از اهل جهنم مي‌پرسند. «ما سَلَكَكُمْ في‏ سَقَرَ» (مدثر/42) چطور شما جهنمي شديد؟ مي‌گويند: به چهار دليل، «لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّين‏» (مدثر/43) پابند نماز نبوديم. «وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ» (مدثر/44) به مسكين و فقير اطعام نمي‌كرديم. بي‌توجه به نماز، بي‌توجه به فقرا، بعد مي‌گويد: «خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو» «وَ كُنَّا نخَُوضُ مَعَ الخَْائضِينَ» (مدثر/45) يعني هرطور زدند همانطور رقصيديم. نان را به نرخ روز مي‌خورديم.

يك كسي بايد باشد چك كند. الآن تبليغات ما در خيابان‌ها كسي نيست چك كند. مداد ما سوسمار است. پتوي ما گرگ رويش است. پتو روي خودت مي‌اندازي يك پلنگ روي تو خوابيده است. (خنده حضار) روي حوله‌ي ما گربه است. تا روي سبيل‌مان مي‌كشيم سبيل ما با سبيل گربه قاطي مي‌شود. بدنه‌ فلان تلويزيون‌مان عكس شغال مي‌كشد. او فيل مي‌كشد. او نمي‌دانم زرّافه مي‌كشد. يعني اگر كنترل نشود ايران باغ وحش مي‌شود. واقعاً اگر كنترل نشود.

استاندارد چيز خوبي است. منتهي ما استاندارد را براي رب گوجه گذاشتيم. اين مخ ما استاندارد ندارد. كه چه حرفي وارد شود و چه حرفي وارد نشود. در اتاق پخش تلويزيون بايد سي، چهل تا مغز متفكر باشد. كه اين فيلم بد آموزي دارد يا ندارد. چه چيزي به خورد مردم مي‌دهيد؟ در كتاب‌هاي آموزش و پرورش بايد سي، چهل نفر اسلام‌شناس، هنر شناس، مردم شناس باشند. چه چيزي در اين كتاب‌ها نوشتيم. راست است يا دروغ است؟ تازه راست باشد مگر هر راستي را مي‌شود گفت؟ ممكن است اين حرف، حرف راستي است. براي اين صلاح نيست. لحاف كرسي چيز خوبي است. روي بچه بياندازي خفه مي‌شود. پوستين چيز خوبي است. بندرعباس مصرف ندارد.

7- امامان معصوم، ميزان و حجّت خدا بر مردم

ما يك خط‌كش مي‌خواهيم. امام خط‌كش ما است. تند‌ها را كنترل كند. كند‌ها را… اينها نقش امامت است. به مناسبت تولد امام هادي گفتم. تمام اين نقش‌ها را امام فرموده: فقيه عادل بي‌هوس. سه تا شرط دارد. فقيه، فقيه غير عالم است. فقيه يعني مسائل را عميق مي‌داند. يعني اسلام‌شناس عميق است نه اسلام‌شناس با چهار تا كتاب و صد تا كتاب! اسلام‌شناس عميق، عادل، يعني گناه كبيره از او نديده باشيم. هوي و هوسي هم نباشد كه جوش بياورد و داغ كند. يا غيظش بگيرد يا از روي هوسش تصميم بگيرد. ولذا امام معصوم فرمود: نزد زكريا بن آدم برو. آمد گفت: آقا من راهم دور است. نمي‌توانم دسترسي به شما پيدا كنم. ما شما امامان را كجا پيدا كنيم؟ امام فرمود: «عليك بزكريا بن آدم» زكريا بن آدم از علماي قم بود. فرمود: «اِنَّه الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّينِ وَ الدُّنْيَا» (وسايل‌الشيعه/ج27/ص146) در دين و دنيا امين ما است. دينتان را از او بگيريد.

يك كساني را امام تعيين كرد. امام هادي نماينده داشت. امام عسگري نماينده داشت. امام جواد نماينده داشت. امام كاظم هم نماينده داشت. بعضي‌ نماينده‌هايشان هم بد درمي‌آمدند. امام كاظم يك نماينده داشت خمس و سهم امام را گرفت. تا مي‌خواست پول‌ها را به امام كاظم بدهد، امام كاظم شهيد شد. اين ديد اگر بگويد: امام رضا امام است بايد پول‌ها را بدهد. دلش نيامد بدهد. گفت: اصلاً ديگر امام نداريم. امام هفت تا بيشتر نبودند. اصلاً صورت مسئله را پاك كرد. گروهي به نام واقفيه شدند. واقفيه يعني تا امام هفتم را قبول دارند، آنجا توقف كردند.

بعضي‌ها امام كه بود او را قبول داشتند. مي‌گفتند: ولايت فقيه. بعد از امام افرادي واقفيه شدند. ايستادند. اينها واقفيه‌هاي جمهوري اسلامي هستند. اگر كسي امامت را قبول كرد بايد از اول تا آخر بله، اگر فسق ديد اصلاً لازم به خبرگان هم نيست. اگر فسقي ديديم، گناه كبيره‌اي ديديم. اصلاً خبرگان هم عزل نكنند، اتوماتيك‌وار عزل مي‌شود. اگر يك تصميم براساس هوي و هوس بود، اتوماتيك‌وار حذف مي‌شود. اگر فقيه نبود، حذف مي‌شود. اما كسي كه فقه‌اش و عدالتش و كارهايش از روي هوس نيست، انجام شد. اين امام هادي نماينده داشت. امام عسگري نماينده داشت. امام زمان چهار تا نماينده داشت. بعد هم فرمود: غيبت من كه طولاني مي‌شود برويد اين افراد را پيدا كنيد. ما يك خط‌كش مي‌خواهيم. تندها را كُند كند. كندها را تند كند. ميزان شود.

انشاءالله خدا قسمت كند نجف برويد. در زيارت اميرالمؤمنين اين جمله است. «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مِيزَان‏» (بحارالانوار /ج97/ص373) يعني ميزان تو هستي. خوب اگر ميزان او است كه خوب هيچي! نمازمان را با نماز علي، واي واي واي! اخلاقمان را، همسرداري‌مان را، شجاعت و سخاوت امام ميزان است. حرفش حجت است. حجت يعني ميزان. مثلاً شما در اينترنت يك چيزي را ديدي آيا حجت است. چون آقا من در اينترنت ديدم، خوب ببين. حجت نيست. اينها گاهي ممكن است يك چيزي را دروغ بنويسند. مگر اينترنت نمي‌تواند دروغ بنويسد؟ اينترنت حجت نيست. در روزنامه‌ها بود، حجت نيست. اينقدر در روزنامه‌ها حرف هست كه خودشان هم بعداً مي‌گويند: تكذيب مي‌شود. حجت نيست. مگر مي‌شود؟ اينترنت حجت نيست. روزنامه حجت نيست. به من تلفن كردند. به من گفتند! حتي آدم‌هاي عادي هم بگويند، حجت نيست. حتي اگر دو تا شاهد عادل هم گفتند، اگر دو تا شاهد عادل ديگر آمد گفت اينطور نيست، آن دو تا شاهد اول ماليده است. يعني به هم در! آن دو تا گفتند: بله، آن دو تا گفتند: نخير! هر دو سقوط مي‌كند. ما حجت مي‌خواهيم، يعني بايد محكم باشيم.

خدايا تو را به حق محمد و آل محمد، اينكه مي‌گويند: هركس امام را با معرفت زيارت كند. معرفت اين است. البته حالا من اينجا حدود سي، چهل تا نكته نوشتم. سه، چهار تا را بيشتر نتوانستم بگويم. خدايا به آبروي امام هادي و فرزندش امام عسگري و نوه‌اش حضرت مهدي، هرچه به عمر ما اضافه مي‌كني، معرفت ما را نسبت به خودت و دينت و راهت بيشتر بفرما.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

«سؤالات مسابقه»

1- زیارت جامعه از كدام امام نقل شده است؟
1) امام صادق(علیه‌السلام)
2 ) امام رضا(علیه‌السلام)
3) امام هادی(علیه‌السلام)
2- پیامبر گرامی اسلام، چه چیزی را به كشتی حضرت نوح تشبیه كردند؟
1) قرآن كریم
2) اهل بیت(علیهم‌السلام)
3) هر دو مورد
3- قرآن كریم، چه كسی را به عنوان الگوی همه مؤمنان معرفی كرده است؟
1) همسر حضرت نوح
2) همسر حضرت ابراهیم
3) همسر فرعون
4- نقش و جایگاه امامان معصوم در زندگی بشر چیست؟
1) میزان شناخت حق از باطل
2) اسوه و الگوی جامعه
3) هر دو مورد
5- كدام ویژگی امامان، باعث شهادت آنان می‌گردید؟
1) مبارزه با طاغوت‌ها و ستمگران
2) عبادت و نیایش به درگاه خداوند
3) رسیدگی به محرومان و مستمندان

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3260

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.