نقش امامان و اولیای الهی در زندگی بشر(1)
2- وجود اولیای الهی، مانع نزول قهر الهی
3- پیروی از اهل بیت(علیهمالسلام)، مایه نجات اهل ایمان
4- اولیای الهی، اسوه و الگوی اهل ایمان
5- ایستادگی در برابر طاغوتها، سیره امامان معصوم
6- امامان معصوم، حافظ حدود و قوانین الهی
7- امامان معصوم، میزان و حجّت خدا بر مردم
موضوع: نقش امامان و اولیای الهی در زندگی بشر(1)
تاریخ پخش: 12/09/88
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث ما در ایام تولد امام هادی پخش میشود. در آستانهی غدیر هم هستیم. بعد از غدیر هم روز مباهله است که مربوط به اهل بیت است. چون چند تا مناسبت هست، گفتم: راجع به امامت صحبت کنم که چه نقشی در زندگی ما دارد. در خدمت شما این بحث مطرح میشود. نقش امام! وقتی میگوییم: نقش امام، فکر نشود که حالا این بحث تاریخ مصرفش گذشته است. موضوع؛ امامت.
1- اولیای الهی، واسطه فیض رحمت الهی
نقش امام! 1- امام واسطهی فیض است. از یک منبع قوی که برق بخواهد به یک لامپ کوچک بریزد، اینجا یک ترانسفورماتوری دارد که این برق را میرساند. واسطهی فیض. این سیم برق را میگیرد، به ما میدهد. به لامپ میدهد. «بِکُمْ فَتَحَ اللَّه» (زیارت جامعه) امام هادی یک زیارتی به نام زیارت جامعه دارد. بهترین زیارتها یا از بهترین زیارتها است. دربارهی امام میگوید: «بکُمْ فَتَحَ اللَّه وَ بِکُمْ یَخْتِم» خلاصه انرژی هستهای هستی اولیای خدا هستند. نفسشان، وجودشان، حتی آنهایی که بویی از ولایت به مشامشان خورده تصرّف میکنند.
من دیروز کاشمر بودم. سر قبر مدرس رفتم. یک چیزهایی مدرس گفته، که من گفتم: از کجا این حرفها را زده است؟! از کجا این حرفها را زده است؟ آیت الله مدرس از آنهایی بود که در امام هم اثر گذاشت. امام چند نفر در روحش اثر گذاشته بود. یکی از کسانی که در مغز و روح امام اثر گذاشته بود، مرحوم آیت الله مدرس بود. به رضاشاه میگوید که: هرکجا بمیرم، قبر من زیارتگاه میشود. تو هرکجا بمیری! نه آب خواهد بود و نه آبادی! این حرف را میزند، و سالها قبر مدرس گمنام، گمنام، گمنام، تا به مرور زمان یک ذره یک ذره، حالا آدم نگاه میکند که یک مزار و بارگاهی! اصلاً مدرس از کجا این را به رضاشاه میگوید؟
آیت الله اشرفی، بعد از اینکه آیت الله مدنی، آیت الله دستغیب، آیت الله صدوقی شهید شد، فرمود: شهید چهارم من هستم. این را از کجا میگفت؟ اینها خبرهایی دارند، این روحشان امواجی را میگیرد که ما نمیگیرد. گاهی یک رادیوی کوچک ده تا موج را میگیرد. گاهی یک رادیو اندازهی بشکه موج تهران را هم نمیگیرد. بعضیها یک اطلاعاتی دارند.
امامان، واسطهی فیض هستند. «بِکُمْ فَتَحَ اللَّه وَ بِکُمْ یَخْتِم» حتی امام به علیبن مهزیار، علی بن مهزیار از اصحاب امام است، در خوزستان گنبد و بارگاه دارد. به علیبن مهزیار نامه مینویسد میگوید: تو در اهواز باش، توسط شما خدا بلا را از منطقهی خوزستان دور میکند. این حرف در قرآن هم آمده است.
2- وجود اولیای الهی، مانع نزول قهر الهی
وقتی خدا به فرشتهها گفت: بروید شهر لوط را زیر و رو کنید، برای غلطهایی که میکنند. فرشتهها گفتند:… عربیهایی که میخوانم قرآن است. فرشتهها گفتند: «إِنَّ فیها لُوطا» (عنکبوت/32) در این شهری که میگویی: زیر و رو کنیم حضرت لوط است. مگر میشود یکجایی که یک پیغمبر هست من زیر و رو کنم؟ یعنی جایی که ولی خدا هست آنجا بیمه است. خدا فرمود: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فیها» (عنکبوت/32) ما میدانیم او است. به او میگوییم: برو، وقتی رفت… یک کسی میگفت: هواپیما به این بزرگی را چطور میدزدند؟ گفت: در زمین بزرگ است، نمیشود دزدید. میگذارند در آسمان برود، کوچک که شد آنجا میدزدند. میگوییم: برود، وقتی رفت زیر و رو کنید.
اولیای خدا واسطهی فیض هستند. حالا نمیدانم زشت است یا قشنگ؟ دیگر در معلمی باید آدم مثل بزند برای اینکه طرف حرف را برساند. ممکن است حالا بعضی از مثالها هم قشنگ نباشد. در اسکناس، حالا شما همه کارمند بانک هستید، مدیران و مسئولین بانک هستید، بانک رفاه، این را شما خوب میدانید. در همهی پولهای تراول و چکها و پولها یک نخ است. آن نخ به آن اسکناس ارزش میدهد. نخ را برداری کاغذ میشود. پولهای آخر دوره صدام فقط فتوکپی بود. این نخ در آن نبود. آن نخ هستی، امامت است.
مسئلهی راهنما؛ ما امام میخواهیم به دلیل اینکه راهنما میخواهیم. خوب مگر عقل نداریم؟ عقل داریم، کوتاه است. اگر عقل ما کوتاه نبود، پشیمان نمیشدیم. یک نفر را پیدا کنید که بگوید: من کمتر از صد بار پشیمان شدم. هرکسی صدها بار پشیمان میشود. پشیمانی یعنی چه؟ یعنی عقلمان نرسید. خوب با مشورت، با انتخابات، اگر انتخاباتها درست بود که هیچکس همسرش را طلاق نمیداد. همهی آنهایی که طلاق میگیرند، یک زمانی این عروس و داماد به هم می گفتند: قربانت بروم. اینهایی که قربان هم میرفتند، بعد میروند طلاق میگیرند. این یعنی چه؟ طلاق یعنی چه؟ یعنی انتخاب من درست نبود. آنکسی که من میخواستم تو نیستی. این هم میگوید: آن کسی که من میخواستم تو نیستی. اگر عقل ما میکشید هیچکس پشیمان نمیشد. خیلی دلیل قشنگی است. اگر انتخاباتهای ما درست بود، هیچکس زنش را طلاق نمیداد. ما نیاز به راهنما داریم.
3- پیروی از اهل بیت(علیهمالسلام)، مایه نجات اهل ایمان
«قول فصل» حرف آخر. در عربی میگویند: «و قول فصل» یعنی این قول فیصله میدهد. یعنی حرف را تمام میکند. بالاخره هرکسی یک چیزی میگوید. یک کسی باید حرف آخر را بزند. از پیغمبر یک حدیثی هست هم شیعه نقل کرده، و هم سنی. بعضی حدیثها به قدری زیاد است، میگویند: متواتر! متواتر یعنی بیش از ده و بیست و سی و چهل است. فرمود: یهودیها هفتاد و یک فرقه شدند. مسیحیها هفتاد و دو فرقه میشوند. مسلمانها هفتاد و سه فرقه میشوند. بعد فرمود: «فِرْقَهٌ نَاجِیَه» (بحارالانوار/ج30/ص335) تنها یکی از این فرقهها نجات پیدا میکند. این هفتاد و سه تا همه میگویند: نمیگوید. آنچه پیغمبر فرمود: یک فرقه اهل نجات است، من هستم. مثل یک پدری که به بچههایش میگوید: یکی از بچههایم را دوست دارم. او میگوید: من را میگوید. این میگوید: من را میگوید. این میگوید: من را میگوید.
یکی باید باشد حرف آخر را بزند. «قول فصل» چه کسی میتواند حرف آخر را بزند؟ میگوییم: یا رسول الله! شما گفتی: در این هفتاد و سه فرقه یکی اهل نجات است. باقی هلاک میشوند. هرکسی میگوید: من را گفت. او میگوید: من را گفت، این میگوید: من را گفت. خودت بگو. فرمود: «مثلُ» این حدیث هم از آن حدیثهایی است که شیعه و سنی نقل کردند. «مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی کَمَثَلِ سَفِینَهِ نُوح» (بحارالانوار/ج23/ص123) مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح است. «مَنْ رَکِبَهَا» هرکس سوار شود، «نَجَا» نجات پیدا میکنند. آنهایی که در خط اهل بیت هستند اهل نجات هستند. چون پیغمبر فرمود: مثل اهل بیت من مثل سفینهی نوح است، هرکس سوار شود، «نَجَا» نجا همان ناجی است. یعنی آنهایی که در خط اهل بیت هستند، اهل نجات هستند. باید کسی باشد حرف آخر را بزند. خود پیغمبر حرف آخر را زد که اینکه میگویم: «فرقه ناجیه» بگذارید من بگویم: ناجی چه کسی است؟ با هم دعوا نکنید.
4- اولیای الهی، اسوه و الگوی اهل ایمان
الگو بودن، در تعلیم و تربیت یک الگو میخواهیم. مثل چه کسی باشیم؟ مثلاً قرآن سفارش کرده این کار را بکنید، این کار را نکنید. خوب الگو چه؟ گاهی هم الگو نشان میدهد. کلمهی الگو، در عربی اُسوه میشود. دو بار کلمهی اُسوه در قرآن آمده است. یکبار میگوید: ابراهیم برای شما اسوه است. الگویتان ابراهیم است. با کسی رودروایسی نداشت. با عمویش هم قطع رابطه کرد. گفت: شما راهت جداست من راهم جداست. خداحافظ! یکی هم درباره پیغمبر اسلام داریم، «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَه» (بحارالانوار/ج2/ص271) اُسوه یعنی الگو. کلمهی اُسوه دو بار آمده است.
یکجایی هم یک خانم را خدا گفته: همهی مردها از این خانم یاد بگیرید. این خانم الگوی همهی مردها! الگوی مردها؟! بله هم الگوی مردها و هم الگوی زنها. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمنوا…» (تحریم/11) «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» یعنی خدا یک نمونه گفته است. یک مثل زده است. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً» آیهی قرآن است. خدا یک مثلی زده است. یک نمونه بیان کرده است. چه گفته است؟ «لِلَّذِینَ آمَنُوا» برای تمام مردم با ایمان، «امْرَأَتَ فِرْعَوْن» زن فرعون، همه از زن فرعون یاد بگیرید. یعنی زن فرعون الگوی هر زن و مرد، مگر زن فرعون چه کرد که باید الگوی ما باشد؟ زن فرعون پول دید جذب نشد. کاخ دید جذب نشد. تهدید دید، جذب نشد. تنها بود، خودش را نباخت. در یک رژیم فرعونی یک زن در خانهی شاه طرفدار موسی میشود. میخواهد بگوید: اینکه میگویند انسان تابع اقتصاد است، دروغ است. زن فرعون سر سفرهی فرعون غذا میخورد، اما خط فرعون را دنبال نمیکرد.
برعکس زن نوح نان حضرت نوح را میخورد، زن لوط نان حضرت لوط را میخورد، اما طرفدار پیغمبر نبود. اینطور نیست که حالا هرکس نان به من داد، یک مثلی است می گویند: هرجا نمک خوردی، نمکدان نشکن. قرآن میگوید: یک عمری موسی نان فرعون را خورد، آخرش هم فرعون را در آب غرق کرد. مکتب بالاتر است. حالا بابا نان و نمک برای زاییدن ما سکه آورد. حالا تریاک میبرد کاری با او نداشته باشید، با ما رفیق است. ندیدی برای ما سکه داد. یعنی یک سکه چشم روشنی برده است. این خانم میفهمد که فلانی 50 کیلو تریاک جابجا میکند، برای اینکه یک سکه گرفته هیچ چیز نمیگوید. حالا به ما چه؟ رفاقت ما به هم میخورد. مشتری ما کم میشود. اگر من این حرف را بزنم این مثلاً پولهایش را در بانک ما نخواهد آورد. جای دیگر خواهد برد. من این حرف را بزنم، میرود جنسهای فرد دیگر را میخرد.
زن فرعون، کاخ دید جذب نشد. تهدید دید جذب نشد. طلا دید جذب نشد. ناز فرعون را دید جذب نشد. خدا میگوید: این مثل است. این مثل است. اینکه ما اینقدر کربلا را مطرح میکنیم به خاطر این است که هیچ چیز در کربلا فرو نرفت. محاصرهی اقتصادی آب به شما نمیدهیم. زیر بار میروید؟ نه!از تشنگی شهید میشویم به شما بله نمیگوییم. محاصرهی اقتصادی دیگر آب بالاترین محاصرهی اقتصادی آب است. محاصرهی اقتصادی، محاصرهی نظامی. شما اهل بیت، یاران امام حسین هفتاد و دو نفر هستید. ما سی هزار نفر هستیم. محاصرهی نظامی، هفتاد و دو نفر به سی هزار نفر. قبول نمیکنیم. بدنتان را سوراخ سوراخ میکنیم. میگوید: بدنمان را سوراخ سوراخ بکنید، اما روحمان سوراخ نمیشود. شما نمیتوانید در قلب ما اثر بگذارید.
بچهی کوچولوی امام حسین اسیر شده است. او را کوفهی و شام بردند. به این بچه گفتند: چطوری؟ تا گفتند: چطوری، الله اکبر! الله اکبر! گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَدَدَ الرَّمْلِ وَ الْحَصَى» (بحار الانوار/ج45/ص110) به عدد دانههای شن الحمدلله! آخر یک بچهی کوچولو با چشمهایش دید پدرش را کشتند، خیمههایش را آتش زدند. این همه سختی دیده، این کوچولو نمیگوید: الحمدلله! حالا ما تازه حزباللهیهایمان، درجه یکهایمان، وقتی میخواهد شکر کند میگوید: ای خدا صد هزار بار شکر! خیلی هم گران حساب کردم. دیگر قدر مرا داشته باشید. صد هزار بار! صد هزار تا یعنی چه؟ صد هزار تا یعنی یک مشت شن. شما یک مشت شن را برداری صد هزار تا میشود.
بچهی کوچولو هزار و چهارصد سال پیش گفت: به عدد همهی دانههای شن. حالا پدر بزرگ ما وقتی اشکش جاری میشود میگوید: صد هزار بار شکر. یعنی پدر بزرگ ما به بچههای کوچک کربلا نمیرسد. همه چیز ما همینطور است. حضرت امیر بعضی شبها هزار رکعت نماز میخواند. هزار رکعت با توجه، در کل عمرمان یک رکعت نماز با توجه نمیتوانیم بخوانیم.
گاهی آدم رسالهی مراجع را میخواند غصه میخورد. مثلاً در رسالهی مراجع نوشته شک بین دو و پنج! اُه اُه… این دیگر سر نماز گیج گیج است. (خنده حضار) آخر آدم سر نماز یا شک یک و دو، دو و سه، سه و چهار، این اصلاً مثل اینکه مست است. شک بین دو و پنج، این پیداست که بعضیها واقعاً سر نماز گیج گیج گیج هستند. میرود سر نماز همهی بدنش میخارد. اینجا را میخاراند. آنجا را میخاراند. عطسه میکند. دست در بینی میکند. دست در گوشش میکند. خوب این چه نمازی است؟ کل هفتاد سال عمر ما یک دقیقهاش به علی نمیرسد. یعنی یک دقیقهاش به نماز علی نمیرسد.حالا شجاعتش، سخاوتش، علمش، همهی کمالات را کنار میگذاریم. فقط نماز را میگیریم. یعنی هفتاد سال ما یک هزارم یک شب علی نیست. امام قول فصل است.
5- ایستادگی در برابر طاغوتها، سیره امامان معصوم
حاکمیت الهی در برابر طاغوت، در دنیا همیشه طاغوتها هستند ولی یک کسی باید در مقابل طاغوت بایستد. بویی از امامت به آیت الله مدرس خورده بود. امام میفرمود: نسیمی از اسلام به ما خورده است. نسیمی از اسلام به ما خورده است. رضاشاه به مدرس گفت: پا روی دُم من نگذار. مدرس گفت: ببینم دُم شما تا کجا است؟ چون ما هرجا پا میگذاریم دُم تو است. این خیلی جگر میخواهد. آنوقت با لباس کرباسی، قبای کرباسی، دوغ و نان خشک، اینها از آدم نگاه میکند میفهمد که بیامام نمیشود. رییس جمهور و وکیل و وزیر و سفیر در کشور خیلی دیدیم. هزار و یک محاسبه میکنند. هیچ حساب نمیکنند که «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» (انعام/91) آیهی قرآن است. «قُلِ اللَّهُ» بگو: خدا، « قُلِ اللَّهُ» بگو: خدا، «ثُمَّ ذَرْهُمْ» باقی را دور بریز. چه کسی میتواند این کار را بکند. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» حاکمیت الهی! در مقابل طاغوتها چه کسی باید پرچم را دست گیرد و بایستد؟
یک روز منصور دوانقی گفت: این امام صادق مثل استخوان در گلوی من است. نه میتوانم او را فرو برم. نه میتوانم تحملش کنم. تمام امامان ما شهید شدند یعنی چه؟ یعنی همه آنها استخوان در گلوی طاغوت بودند. یک امام به مرگ خدایی نرفت. پیداست همه پرچمدار مبارزه بودند.
محور وحدت، بالاخره اگر قرار باشد وحدت باشد، ما دور چه کسی جمع شویم؟ محور وحدت چه کسی باشد؟ چه کسی مقدس باشد؟ برای ما قداست داشته باشد؟ از نظر علمی، امام هست که علمش محور وحدت.
6- امامان معصوم، حافظ حدود و قوانین الهی
حافظ حدود، این کشاورزهایی که آبیاری میکنند با بیل عقب آب میروند. چون اگر عقبش نباشی یک خرده از این طرف میرود، یک خرده از آن طرف میرود. چیزی به مزرعه نمیرسد. روایت داریم «إِنْ زَادَ الْمُؤْمِنُونَ شَیْئاً رَدَّهُم» (کافی/ج1/ص178) امام میخواهیم که اگر یک خرده زیادی رفتند اینها را برگرداند. «وَ إِنْ نَقَصُوا شَیْئاً أَتَمَّهُ لَهُم» اگر کمش گذاشتند، یعنی باید مواظب باشد. این «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» راه اعتدال! ما همه از اعتدال بیرون میرویم. خوشمان میآید، میگوییم: آزاد باید گردد. بدمان میآید میگوییم: اعدام باید گردد. امام میگوید: هیچ نباید گردد! سؤال گردد، جوابش گوش گردد. بعد ببینیم چه گردد؟ یا تبرئه گردد، یا آزاد گردد. ما در ایران چهل ستون داریم. بیستون هم داریم. یعنی وقتی دور برمیداریم، چهل ستون، وقتی هم از این طرف میافتیم بیستون. محرم که میشود همهی شبکهها سینه میزنند. عید که میشود همه چرت و پرت میگویند. یعنی به عید که میافتیم از این طرف میافتیم. به محرم میافتیم از این طرف. سالی یکبار شب جمعه بحثمان قطع میشود. آن هم عید است. میگوییم: چرا؟ میگویند: آخر عید است. میگوییم: خوب، من در هر بحثم چند بار مردم را میخندانم. با هر حسابی میخندانم. شما چرت و پرت میگویید میخندانید. یعنی میگویند: از بس که دنیای چرت و پرت قوی است، حتی بحث قرائتی هم باید حذف شود. محرم هم که میشود، گاهی به سیم آخر میزنیم.
یک کسی همهی لباسهایش سبز بود، ریشهایش را هم سبز کرد. گفتند: دیگر چرا ریشت را سبز کردی؟ گفت: من میخواهم یک ضرب چهارده معصوم شوم. (خنده حضار) ما یا افراط هستیم، یا تفریط. با یک کسی رفیق میشویم، پارکمان، حماممان، سینمایمان، کشتیمان، نمیدانم هرجا میرویم اصلاً دیگر نمیتوانیم از هم جدا شویم. یکوقت هم که قهر میکنیم، اصلاً شش ماه است یک تلفن به او نزدیم. افراط و تفریط!
یک محوری میخواهیم خطکش میخواهیم. که بگوید: اینجا کوتاه است. خود امام صادق فرمود: این قرآن خطکش باشد. روایتهایی که از من نقل شده، اگر طبق قرآن بود عمل کنید. اگر ضد قرآن بود عمل نکنید. چون ما خیلی حدیث دروغ داریم. که علامه در الغدیر گفته است. مگر میشود هر خانم جلسهای حدیث نقل کند؟ مگر میشود هر کسی روی منبر یا سخنرانی… اصلاً خیلی از چیزهایی که میگوییم از بن دروغ است. چون با خطکش قرآن نمیخورد. با خطکش قرآن نمیخورد. یک کسی باید باشد که با خطکش قرآن مثلاً یک حدیثی است همه شنیدهاید. حالا که بگویم میگویید: اِ.. اِ… خوب به من چه دیگر، حالا بگو دیگر.
حضرت رسول روزهای آخر عمرش فرمود: من چند روز دیگر از دنیا میروم. اگر کسی از من طلبی دارد، طلبش را وصول کند. که ما مدیون مردم نباشیم. یکی گفت: یا رسول الله یک روز در یک ماجرایی چوبت را به خطا به من زدی. حضرت فرمود: برو چوب را بیاور و قصاص کن. شنیدید یا نه؟ شنیدهاید؟ خوب حالا این حدیث درست است؟ چقدر هم این حدیث را مطرح کردند. سیاسیون از این حدیث استفاده کردند، حکومت حق حکومتی است که اگر رهبرش هم خلاف کرد باید چوب بخورد. پیغمبر اسلام هم گفت: برو چوب را بیاور و بزن. استفادهی سیاسی میکنند. منبریها استفادهی حقالناسی میکنند. دو، سه روز دیگر میمیرید. اگر به مردم بدهکار هستید بدهیتان را بدهید. مدیون مردم نشوید. یعنی او استفادهی موعظهای میکند. او استفادهی سیاسی میکند.
ولی وقتی با قرآن خط میزنی، میبینیم قرآن چیز دیگر میگوید. قرآن میگوید: پیغمبر دستش خطا کند؟ پیغمبر تمام اعضایش معصوم است. زبان پیغمبر معصوم است. «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (نجم/3) نطقش بر اساس هوی و هوس نیست. چشم پیغمبر معصوم است. «ما زاغَ الْبَصَر» (نجم/17) چشمهای پیغمبر کج ندید. قلب پیغمبر معصوم است. «ما کَذَبَ الْفُؤاد» (نجم/11) پیغمبر معصوم است. خوب اگر ما بگوییم: دستش خطا کرده است، یک جوان میگوید: آقا ببخشید ما از کجا بدانیم فکرش خطا نکرده است؟ از کجا بفهمیم عقلش خطا نکرده است؟ اصلاً اگر خطا، اگر چرخ اول پنچر شد این مسافر میگوید: یا ابالفضل دیگر چرخ دوم پنچر نشود؟ یک راننده که یک لاستیکش پنچر میشود مسافرش نسبت به باقی لاستیکها هم شک میکند.
اگر پیغمبر دستش خطا کند ما از کجا بفهمیم فکرش خطا نکرده است؟ قرآن میگوید: «ما زاغَ الْبَصَر» آیهی قرآن است. «ما کَذَبَ الْفُؤاد» آیهی قرآن است. «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» آیهی قرآن است. پیغمبر معصوم است. خوب وقتی پیغمبر معصوم است این حدیث چیست؟ به ما گفتند باید یکجایی باشد که این حدیث شناسی شود. حالا از این نمونهها زیاد است. من میترسم یک خرده ادامه بدهم پایم را در کفش مثنوی بکنم، چه شعرهایی مثنوی گفته که ضد قرآن است. چه شعرهایی سعدی گفته است؟ با اینکه مثنوی و سعدی از شعرای خوب ما هستند. بسیاری از حرفهایشان برخاسته از قرآن و حدیث است. حرفهایشان حکیمانه است. منتهی چون معصوم نیستند، آنها هم گاهی… معصوم که نیستند.
ما یک کسی را میخواهیم که مطمئن باشیم. یک کسی باشد حرف آخر را بزند دیگر دغدغه نداشته باشیم. نمیتوانیم دستمان را در دست شعرا بگذاریم. یک مرتبه داغ میکند: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» همهی ایرانیها هم حفظ هستند. خوب اصلاً قرآن میگوید که: اهل بهشت از اهل جهنم میپرسند. «ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ» (مدثر/42) چطور شما جهنمی شدید؟ میگویند: به چهار دلیل، «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّین» (مدثر/43) پابند نماز نبودیم. «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ» (مدثر/44) به مسکین و فقیر اطعام نمیکردیم. بیتوجه به نماز، بیتوجه به فقرا، بعد میگوید: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» «وَ کُنَّا نخَُوضُ مَعَ الخَْائضِینَ» (مدثر/45) یعنی هرطور زدند همانطور رقصیدیم. نان را به نرخ روز میخوردیم.
یک کسی باید باشد چک کند. الآن تبلیغات ما در خیابانها کسی نیست چک کند. مداد ما سوسمار است. پتوی ما گرگ رویش است. پتو روی خودت میاندازی یک پلنگ روی تو خوابیده است. (خنده حضار) روی حولهی ما گربه است. تا روی سبیلمان میکشیم سبیل ما با سبیل گربه قاطی میشود. بدنه فلان تلویزیونمان عکس شغال میکشد. او فیل میکشد. او نمیدانم زرّافه میکشد. یعنی اگر کنترل نشود ایران باغ وحش میشود. واقعاً اگر کنترل نشود.
استاندارد چیز خوبی است. منتهی ما استاندارد را برای رب گوجه گذاشتیم. این مخ ما استاندارد ندارد. که چه حرفی وارد شود و چه حرفی وارد نشود. در اتاق پخش تلویزیون باید سی، چهل تا مغز متفکر باشد. که این فیلم بد آموزی دارد یا ندارد. چه چیزی به خورد مردم میدهید؟ در کتابهای آموزش و پرورش باید سی، چهل نفر اسلامشناس، هنر شناس، مردم شناس باشند. چه چیزی در این کتابها نوشتیم. راست است یا دروغ است؟ تازه راست باشد مگر هر راستی را میشود گفت؟ ممکن است این حرف، حرف راستی است. برای این صلاح نیست. لحاف کرسی چیز خوبی است. روی بچه بیاندازی خفه میشود. پوستین چیز خوبی است. بندرعباس مصرف ندارد.
7- امامان معصوم، میزان و حجّت خدا بر مردم
ما یک خطکش میخواهیم. امام خطکش ما است. تندها را کنترل کند. کندها را… اینها نقش امامت است. به مناسبت تولد امام هادی گفتم. تمام این نقشها را امام فرموده: فقیه عادل بیهوس. سه تا شرط دارد. فقیه، فقیه غیر عالم است. فقیه یعنی مسائل را عمیق میداند. یعنی اسلامشناس عمیق است نه اسلامشناس با چهار تا کتاب و صد تا کتاب! اسلامشناس عمیق، عادل، یعنی گناه کبیره از او ندیده باشیم. هوی و هوسی هم نباشد که جوش بیاورد و داغ کند. یا غیظش بگیرد یا از روی هوسش تصمیم بگیرد. ولذا امام معصوم فرمود: نزد زکریا بن آدم برو. آمد گفت: آقا من راهم دور است. نمیتوانم دسترسی به شما پیدا کنم. ما شما امامان را کجا پیدا کنیم؟ امام فرمود: «علیک بزکریا بن آدم» زکریا بن آدم از علمای قم بود. فرمود: «اِنَّه الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّینِ وَ الدُّنْیَا» (وسایلالشیعه/ج27/ص146) در دین و دنیا امین ما است. دینتان را از او بگیرید.
یک کسانی را امام تعیین کرد. امام هادی نماینده داشت. امام عسگری نماینده داشت. امام جواد نماینده داشت. امام کاظم هم نماینده داشت. بعضی نمایندههایشان هم بد درمیآمدند. امام کاظم یک نماینده داشت خمس و سهم امام را گرفت. تا میخواست پولها را به امام کاظم بدهد، امام کاظم شهید شد. این دید اگر بگوید: امام رضا امام است باید پولها را بدهد. دلش نیامد بدهد. گفت: اصلاً دیگر امام نداریم. امام هفت تا بیشتر نبودند. اصلاً صورت مسئله را پاک کرد. گروهی به نام واقفیه شدند. واقفیه یعنی تا امام هفتم را قبول دارند، آنجا توقف کردند.
بعضیها امام که بود او را قبول داشتند. میگفتند: ولایت فقیه. بعد از امام افرادی واقفیه شدند. ایستادند. اینها واقفیههای جمهوری اسلامی هستند. اگر کسی امامت را قبول کرد باید از اول تا آخر بله، اگر فسق دید اصلاً لازم به خبرگان هم نیست. اگر فسقی دیدیم، گناه کبیرهای دیدیم. اصلاً خبرگان هم عزل نکنند، اتوماتیکوار عزل میشود. اگر یک تصمیم براساس هوی و هوس بود، اتوماتیکوار حذف میشود. اگر فقیه نبود، حذف میشود. اما کسی که فقهاش و عدالتش و کارهایش از روی هوس نیست، انجام شد. این امام هادی نماینده داشت. امام عسگری نماینده داشت. امام زمان چهار تا نماینده داشت. بعد هم فرمود: غیبت من که طولانی میشود بروید این افراد را پیدا کنید. ما یک خطکش میخواهیم. تندها را کُند کند. کندها را تند کند. میزان شود.
انشاءالله خدا قسمت کند نجف بروید. در زیارت امیرالمؤمنین این جمله است. «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مِیزَان» (بحارالانوار /ج97/ص373) یعنی میزان تو هستی. خوب اگر میزان او است که خوب هیچی! نمازمان را با نماز علی، وای وای وای! اخلاقمان را، همسرداریمان را، شجاعت و سخاوت امام میزان است. حرفش حجت است. حجت یعنی میزان. مثلاً شما در اینترنت یک چیزی را دیدی آیا حجت است. چون آقا من در اینترنت دیدم، خوب ببین. حجت نیست. اینها گاهی ممکن است یک چیزی را دروغ بنویسند. مگر اینترنت نمیتواند دروغ بنویسد؟ اینترنت حجت نیست. در روزنامهها بود، حجت نیست. اینقدر در روزنامهها حرف هست که خودشان هم بعداً میگویند: تکذیب میشود. حجت نیست. مگر میشود؟ اینترنت حجت نیست. روزنامه حجت نیست. به من تلفن کردند. به من گفتند! حتی آدمهای عادی هم بگویند، حجت نیست. حتی اگر دو تا شاهد عادل هم گفتند، اگر دو تا شاهد عادل دیگر آمد گفت اینطور نیست، آن دو تا شاهد اول مالیده است. یعنی به هم در! آن دو تا گفتند: بله، آن دو تا گفتند: نخیر! هر دو سقوط میکند. ما حجت میخواهیم، یعنی باید محکم باشیم.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد، اینکه میگویند: هرکس امام را با معرفت زیارت کند. معرفت این است. البته حالا من اینجا حدود سی، چهل تا نکته نوشتم. سه، چهار تا را بیشتر نتوانستم بگویم. خدایا به آبروی امام هادی و فرزندش امام عسگری و نوهاش حضرت مهدی، هرچه به عمر ما اضافه میکنی، معرفت ما را نسبت به خودت و دینت و راهت بیشتر بفرما.
1- زیارت جامعه از کدام امام نقل شده است؟
1) امام صادق(علیهالسلام)
2 ) امام رضا(علیهالسلام)
3) امام هادی(علیهالسلام)
2- پیامبر گرامی اسلام، چه چیزی را به کشتی حضرت نوح تشبیه کردند؟
1) قرآن کریم
2) اهل بیت(علیهمالسلام)
3) هر دو مورد
3- قرآن کریم، چه کسی را به عنوان الگوی همه مؤمنان معرفی کرده است؟
1) همسر حضرت نوح
2) همسر حضرت ابراهیم
3) همسر فرعون
4- نقش و جایگاه امامان معصوم در زندگی بشر چیست؟
1) میزان شناخت حق از باطل
2) اسوه و الگوی جامعه
3) هر دو مورد
5- کدام ویژگی امامان، باعث شهادت آنان میگردید؟
1) مبارزه با طاغوتها و ستمگران
2) عبادت و نیایش به درگاه خداوند
3) رسیدگی به محرومان و مستمندان