معادشناسی – 4، دلائل معاد، حکمت

موضوع: معادشناسي (4)، دلائل معاد، حکمت
تاريخ پخش: 70/12/20

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

1- معاد شناسي
بحث ما در باره معاد بود. دليل عدل را گفتيم، دليل حكمت را بگوييم موضوع بحث: معاد به دليل حكمت، درباره اينكه خداوند حكيم است بسياري آيه در قرآن داريم. من آيات را يك جايي ضبط كردم. شايد حدود 100 بار در قرآن حكيم داريم و بيشترين كلمه حكيم با عزيز، عزيز و حكيم، حميد و حكيم، بعضي جاها عليم و حكيم، خلاصه صفت حكمت خيلي در قرآن است.
2- خداوند حكيم است
اگر يك كسي يك كاري را شروع كند و هدفي نداشته باشد اين كار حكيمانه نيست. يك حركتي را شروع كند ولي به مطلوب نرسد، حكيمانه نيست. قرآن مي‌فرمايد كه كل هستي روي هدفي آفريده شده است، «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ» (حجر/85)، مي‌فرمايد كه كل هستي بر اساس حكمت آفريده شده است. از عايشه پرسيدند يك خاطره از پيغمبر(ص) بگو، گفت پيغمبر(ص) همه زندگيش خاطره بود، اما سحرها پا مي‌شد به آسمان نگاه ميكرد و اين آيات را مي‌خواند آيات آخر سوره آل‌عمران: «إِنَّ في‌ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‌ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في‌ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ» (آل‌عمران/191-190). «إِنَّ في‌ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ»، خدايا در آفرينش آسمانها و زمينها نشانه‌هايي است براي آدمهاي متفكر هر كه اهل دل و فكر باشدو اين هستي عبث نيست. حكمتي در آن است.
هزار ميليون ستاره را گفتند تا حالا هست، ما الآن نگاه مي‌كنيم چندصد تا ستاره ممكن است بشماريم با چشم فعلي هزارميليون ستاره، همه ستاره‌ها را هم قرآن ميگويد براي بشر است، «سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ» (لقمان/20)، كل هستي براي ما، ما براي اينكه چند كيلو برنج و روغن و گندم بخوريم بميريم و هيچ بشويم؟!! يك ميليون ستاره براي اينكه من و شما چندهزار ليتر آب بخورد ادرار كند؟!!! آخر اين حكيمانه است؟ چند هزار ميليون، البته هزار ميليون كه تا حالاست، ممكن است بعداً هم بيشتر باشد، اصلاً ما نمي‌دانيم شايد دارد خداوند اضافه هم خلق مي‌كند چون قرآن يك آيه دارد مي‌گويد: «وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ» (ذاريات/47)، يعني داريم هي كش مي‌دهيم، ما نمي‌فهميم. هستي پر از اسرار است و ما سر و ته آن را نمي‌فهميم. فقط دو تا كلمه دخان توي قرآن است، «ثُمَّ اسْتَوى‌ إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ» (فصلت/11)، «فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبينٍ» (دخان/10) يكي مي‌گويد آسمانها قبل از خلقشان دخان يعني دود بوده است، يكي مي‌گويد بعد از خلقشان به صورت دخان بوده است، دو تا دخان است و سطحش هم آسمان، اما حالا آن طرفش چيست؟ نمي‌فهميم چيست؟
دو تا «مُدَّتْ» توي قرآن است، «وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ» (انشقاق/3)، «وَ هُوَ الَّذي مَدَّ الْأَرْضَ» (رعد/3) يكي مال زمين قبل از آفرينش زمين، يكي هم مال پايان عمر زمين، دو تا مَدّ داريم، دو تا دخان داريم توي قرآن، آقايان تا الآن نوشتند هزار ميليون ستاره داريم، قرآن هم گفته كل هستي براي ماست. آن وقت ما براي چي خلق شده‌ايم؟ براي اينكه كنكور قبول شويم و دانشگاه و بعد استخدام شويم. خانه و ماشين و قسط تلويزيون و ازدواج، بچه و جواني و پيري و دندان عملي و عينك و كمر قوزي و بعدهم هيچي بلندگو لاالااله الله؟ اصلاً براي همين؟
آدم نمي‌تواند به خودش بقبولاند. معاد را از زندگي برداريم زندگي مي‌شود مثل يك صفحه‌اي از يك كتاب كه آدم پيدا مي‌كند، اين ورش حذف شده آن طرفش گم شده، زندگي منهاي معاد مي‌شود يك تك ورق كه آدم اين ور و آن ورش را نمي‌داند.
عايشه مي‌گويد: پيغمبر (ص) پا مي‌شد اين آيه را مي‌خواند: خدايا! در آفرينش آسمانها و زمين و دگرگوني‌هاي شب و روز براي متفكرين علاماتي است. متفكرين چه كساني هستند؟ اولوالالباب چه كساني هستند؟ صاحبان دل و عقل و فكر «الذين» آنهايي هستند كه «يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً»، آنهايي هستند كه ياد مي‌كنند ازخدا، ايستاده و نشسته و خوابيده. «وَ عَلى‌ جُنُوبِهِمْ»، حتي در خواب «وَ يَتَفَكَّرُونَ في‌ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» فكر مي‌كنند در خلقت آسمانها و بعد از عمق جانشان مي‌گويند «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً فَقِنا عَذابَ النَّارِ» » اين جهان باطل نيست يك حكمتي تويش هست، خب حكمت چيست؟ حكمت اين است كه اين جهان مقدمه‌اي براي يك زندگي ابدي است.
«رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمينَ مِنْ أَنْصارٍ» (آل‌عمران/192). خدايا هر كسي را به جهنم ببري خوارش كردي. تازه مي‌گويد هر كه رفته توي جهنم معلوم مي‌شود خوارش كردي يعني معلوم مي‌شود خواري مهمتر از دوزخ است، آيه مفصل است.
3- دليل حكيم بودن خداوند
حكمت: دليل حكمت. اگر يادتان باشد طرحي را داشتيم به اين صورت كه اين زمين است اين هم ريشه درختهاست. ريشه درختها مواد غذايي را از زمين مي‌مكند. ريشه، گياهان مواد غذايي را از زمين مي‌مكد و مي‌دهد به گل و ساقه، گل و ساقه مي‌شود ميوه، ميوه مي‌شود خوراك انسان، سلول بدن انسان، از همين ميوه نطفه درست مي‌شود، نطفه مي‌شود علقه، خون بسته و كم كم در رحم مادر رشد پيدا مي‌كند سمع و ابصار و گوش و چشم و به دنيا مي‌آيد «وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً» (نحل/78) به دنيا مي‌آيد در حالي كه هيچي بلد نيست. نوزاد انسان هيچي بلد نيست. گاهي توي قنداق دست مي‌كند ستاره بگيرد، اصلاً حاليش نيست. از پشت بام پرت مي‌شود. چقدر ما تا حالا ديديم بچه از پشت بام پرت شده، فاصله را متوجه نيست پايش را بر مي‌دارد پايين مي‌گذارد.
قرآن مي‌گويد «لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً»، هيچي بلد نيست. بعد كم كم حرف زدن ياد مي‌گيرد راه رفتن ياد مي‌گيرد. كودك و دبستان و راهنمايي و دبيرستان و دانشگاه و يك انسان كامل مي‌شود اين انسان كامل چه بود؟ انسان كامل همان طفل بود، طفل همان نطفه بود، نطفه همان ميوه بود، ميوه همان مواد غذايي در خاك بود. ما شما را از خاك آفريديم يك معنايش اين است كه ما شمارا از خاك آفريديم، يعني اگر پيچهايي كه به خودت پيچيده‌اي، مي‌رسيد به خاك البته اين غير از آن است كه حضرت آدم(ع) را از خاك آفريديم. آن هم معنايش درست است. بعد شده يك انسان كامل، سوپر دولوكس قوي، بعد يك ذره يك ذره مي‌آيد پايين، زلفهايش سفيد مي‌شود، چشمهايش عينكي مي‌شود، دندانهايش عملي مي‌شود، صورتش چين مي‌خورد كمرش خم مي‌شود، فراموشي، ضعف اعصاب، يك ذره يك ذره پير مي‌شود و مي‌ميرد جنازه را خاك مي‌كنند، كفن خاكي مي‌شود استخوانها مي‌پوسد، تراكتور مي‌آيد زيرورو مي‌كند. سازمان زمين شهري هم مي‌آيد تقسيم مي‌كند، جدول بندي مي‌كند و هيچي، چي شد؟ خاك بوديم چي شد، خاك شديم. اين وسط چي شد؟ چندكيلو برنج و گندم و چندهزار ليتر آب خورديم. از خاك درست شديم به خاك برگشتيم و بعد پودر شديم. اولش هيچي بعدش هم هيچي، مثل يك كلمه خود هيچي، شما وقتي بگويند بخوان مي‌گوييم اين كلمه را بخوان، با هم بخوانيد، هيچي، يكبار ديگر هيچي، حالا بخوانيد حالا هم هيچي، يعني خود كلمه هيچي باشد هيچي نباشد، اول هيچي بعد هيچي، اينطور است آن وقت هزار ميليون ستاره مال هيچي، آقا كجا مي‌رويد هيچي؟
يكي از كلماتي كه خيلي توي همه كشورها وتوي همه مكتبها است، اين است كه مي‌گويند: انسان مسئول و متعهد است. مي‌گويم اگر قيامت نباشد، من مسئول چه كسي هستم؟ اصلاً مسئول اسم مفعول است، اسم مفعول، اسم فاعل مي‌خواهد، اگر من مسئولم، مسئول، يك سائلي مي‌خواهد. من مسئول در مقابل چه كسي هستم؟ وقتي مرديم هيچي مي‌شويم شما الكي آمدي من هم الكي مسئول ديگر چيست؟ چون آن كسي كه معتقد به خدا و معاد نيست، مي‌گويد بابا جون! من معتقد نيستم. يعني اصلاً صاحب و حسابي ندارد. هيچي بوديم حالا هم هيچي يك مشت هيچ پهلوي هم جمع شديم، هيچ كه در مقابل هيچ مسئوليتي ندارد. مسئول وقتي معنا دارد.
اگر معاد نباشد بهتر است كه آدم فوري خودكشي كند. چون شما كه مي‌خواهي بعد از عمري، هيچي بشوي، آدم زودتر خودش را هيچ كند و وصل به برق بشويم هيچي بشويم. مثل اين مي‌ماند كه آقا يك ساختمان را رنگ كنيم، فرش كنيم، موكت كنيم، لوستر، كاغذديواري، نمي‌دانم تصفيه، تهويه، چي چي چي، همه كار بكنيم بعد بخواهيم با بمب منفجرش كنيم. خب اگر مي‌خواهي منفجر كني اين همه كاغذ ديواري؟ آقا مسواك كن، شانه كن، لباسهايت را اتو كن، مي‌خواهيم اعدامت كنيم. خب اگر مي‌خواهي اعدام كني ديگر اتو مي‌خواست چه كند؟ اگر بناست ما رو به نيستي برويم، اگر قطار دارد رو به نيستي مي‌رود، قطار هستي دارد رو به نيستي مي‌رود، چه دليلي دارد شما مي‌نشينيد قانون وضع مي‌كنيد؟ آقا اين طرف بنشين. هر جا مي‌خواهي بنشين ديگر توي اين كوچه بنشينيم يا توي آن كوچه، تو اين واگن بنشينيم يا توي آن واگن، همه‌اش لغواست، چون كل كاروان دارد هيچ مي‌شود، كارواني كه دارد مي‌رود رو به هيچي، قانونگذاري براي كاروان هيچ معنا ندارد.
اصلاً اگر معاد نباشد زندگي معنا ندارد كل هستي مي‌رود رو به نيستي!!! خب پس ما چي چي؟ «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ» (مومنون/115)، شما خيال مي‌كنيد ما شما را عبث آفريديم، «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً»، بگذار اين را بازش كنم حالا يك مثال بزنم. شما افطاري دعوت مي‌كنيد خب مرد صبح تا شام زحمت مي‌كشد، مي‌خرد مي‌آورد زن زحمت مي‌كشد، درست مي‌كند، سفره‌اي، ترشي، مربا، غذا، خورشت قيمه، سبزي، چي چي چي، چه لامپي! چه پرده‌اي! همه‌ي اين بساط، بعدهم دو سه تا موش دو سه تا گربه بيايند همه سفره را به هم بريزند و بعد هم سفره را ورچينيد. اين كار عبث نيست؟
حالا ببينيد خدا يك سفره‌اي درست كرده سفره نو، «بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (بقره/117)، زمين سفره خدا، سفره زيبا، «الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ» (سجده/7)، سفره حساب شده مربا كجا، ترشي كجا، «وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدار» (رعد/8)، بر اساس رحمت اين سفره را چيده، «كَتَبَ عَلى‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» (انعام/12)، همه چيز توي اين سفره هست، «هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً» (بقره/29)، همه غذاها دلپسند، «رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ» (اسراء/70)، سقف زيبا، «إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ» (صافات/6)، آسمانها را زينت داديم، كارگرداناني همه مدبر و منظم، «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» (نازعات/5)، «فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً» (ذاريات/4). كنار اين سفره يك پزشك خوب، پيغمبر(ص). قَالَ اميرالمؤمنين(ع): «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ» (نهج‌البلاغه/خطبه 108)، سفره‌اي بنام زمين، لامپي به نام خورشيد، چراغ خوابي مثل ماه، هوايي اين چنين، توي اين سفره انواع ديدنيها، آبشارها و رودها، انواع سنگها، انواع خاكها، انواع سبزي‌ها، انواع ميوه‌ها، انواع بوها، انواع مزه‌ها، اين هستي را آفريد بعد دو سه تا ظالم گربه، دوسه تا مظلوم موش بيايند هيچ به هيچ بشود. اگر معاد نباشد حكيمانه نيست.
گفتم حدود صد مرتبه توي قرآن فرموده «حَكيم»، «عَليمٌ حَكيمٌ»، «عَزيزٌ حَكيمٌ»، «حَكيمٍ خَبيرٍ»، «تَوَّابٌ حَكيمٌ»، «حَكيمٍ حَميدٍ»، «عَلِيٌّ حَكيمٌ» خلاصه صد مرتبه توي قرآن گفته من حكيمم. و آثار حكمتش را هم مي‌بينيم. آثار حكمت را مي‌بينيم كه چون سنگيني بدن روي پاست كف پا گود خلق شده است. از گودي كف پا گرفته تا مژه چشم، همه‌اش بر اساس حكمت. خب همه اينها براي اين كه ما بخوريم پوچ بشويم،
4- نمونه‌هايي از حكمت خداوند
خداوند حكيم است، دليل حكمتش، حالا يك جاي ديگر مي‌فرمايد: در سوره نبأ باز دليل حكمتش را براي شما بگويم. سوره «عَمَّ يَتَساءَلُونَ» باز دليل حكمت را اين طور مي‌خوانيم «عَمَّ يَتَساءَلُونَ» (نبأ/1) از چي مردم سؤال مي‌كنند چرا گيجيد؟ نمي‌خواهد بپرسيد روشن است، «عَنِ النَّبَإِ الْعَظيمِ» (نبأ/2)، از خبر بزرگ قيامت سؤال مي‌كنند، «الَّذي هُمْ فيهِ مُخْتَلِفُونَ» (نبأ/3)، در قيامت بگو مگو است، «كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ» (نبأ/4)، چانه نزنيد خواهيد ديد، بعد مي‌گويد خودت بنشين فكر كن، «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً» (نبأ/6)، زمين را گهواره قرار نداديم؟ «وَ الْجِبالَ أَوْتاداً» (نبأ/7)، كوهها را مثل كوه قرار نداديم؟ اين كوهها هم از تهش ريشه دارد توي زمين و هم قله‌اش پنجه انداخته توي هوا. نوكش پنجه انداخته توي هوا، عمقش پنجه انداخته روي زمين، و باعث شده كه اين زمين تعادلش را حفظ كند، «وَ الْجِبالَ أَوْتاداً»، كوهها را مثل ميخ قرار نداديم؟ «وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً» (نبأ/8)، جفت خلقتان نكرديم؟ ما ساده مي‌گيريم، حالا فرض كنيد مردم 35 سال همه دختر بزايند عجب مشكلي پيش مي‌آمد.
ما همينطور ساده رد مي‌شويم ساده رد مي‌شويم. اصلاً گاهي من فكر مي‌كنم طبق نياز مردم خداوند چيزي خلق مي‌كند. مثلاً اين مردم تهران الآن اگر مي‌خواستند خودشان را با هيزم گرم بكنند، اصلاً امكان داشت همين كه جمعيت زياد شد نفت و گاز پيدا شد. باز ممكن است جمعيت زياد بشود چيز ديگري پيدا شود. اصلاً الآن اگر روغن نباتي نبود، فرش ماشيني نبود، اصلاً اگر مي‌خواستيم با نمد زيرانداز تهيه كنيم، اصلاً آن قدر پشم نبود كه نمد باشد، موكت مي‌آيد فرش ما شيني مي‌آيد، اصلاً طبق نيازهاي جمعيت خداوند خلق مي‌كند، آخر ما يك چيزهايي را مي‌فهميم باقيش را حساب نمي‌كنيم. مثلاً مي‌دانيم كه بچه وقتي دارد رشد مي‌كند. پستان مادرش هم شير مي‌آيد تا بچه نبود پستان شير نداشت وقتي بدنيا مي‌آيد شير هم مي‌آيد، مي‌فهميم اين شير مال اين بچه است خوب اين را فهميديم.
گاهي وقتها نياز كه پيش مي‌آيد به خاطر اين كه آن نياز حل بشود خداوند به بعضي مغزها جرقه مي‌زند دست به يك ابتكاري مي‌زنند كه آن ابتكار و اختراع مشكل مردم را حل كند، يعني مسأله شير و بچه نيست گازي هم كه الآن توي خانه هاست، همين مثل شير است، منتهي ما ياد شير هستيم، ياد گاز نيستيم تمام نيازهاي بشر به طور طبيعي اتوماتيك اين طور مي‌شود، «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً»، زمين را گهواره قرار داديم بستر «وَ الْجِبالَ أَوْتاداً»، كوهها مثل ميخ البته كوهها يك فايده‌اش ميخ هست. همين كوهها برف را نگه مي‌دارند براي تابستان اگر زمين مسطح بود امروز برف مي‌آمد، فردا آب مي‌شد. اصلاً تابستان آب نبود، منبع بايگاني برفها است، اين كوهها جلوي طوفانها را مي‌گيرد. در هوا چقدر اثر مي‌گذارد سنگش براي ساختمانها چه فايده‌هايي دارد. گياهان دارويي بيشتر در دامنه كوهها است. سنگش، گياهش، ريشه‌اش كه توي زمين است، قله‌اش كه توي فضاست. همه‌اش فايده است، «وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً»، «وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً» (نبأ/9)، خوابتان را وسيله‌اي قرار داديم كه استراحت كنيد. «وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً» (نبأ/10)، شب را مثل لباس قرار داديم و روز را وسيله، بعد مي‌گويد، «وَ بَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِداداً» (نبأ/12)، بالاي سرتان هفت آسمان را محكم قرار داديم، «وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً» (نبأ/13)، يك خورشيد پرنور براي شما قرار داديم، «وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً» (نبأ/14)، اين هوا و محيط زيست را خود خدا برنامه ريخته، نور خورشيد مقداري محيط را سالم مي‌كند. حرارتش، بخاري كه بالا مي‌رود، بالا رفتن بخار باز هوا را محيط زيست را سالم مي‌كند. باز باران كه مي‌آيد محيط زيست سالم مي‌شود. باز برگ درختها محيط زيست را سالم مي‌كند.
خداوند با چهار فرمول محيط زيست را سالم سازي مي‌كند: نور (يك)، بخار مي‌رود بالا (دو) باران مي‌آيد پايين (سه) درخت مي‌رود بالا (چهار) اين همه بده بستونها براي تصفيه محيط زيست، بعد مي‌گويد، «وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً»، از ابرهاي به هم فشرده آب برايتان فرستاديم، «لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَباتاً وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً» (نبأ/16-15)، درختها در هم پيچيده، گياهها، نباتها، بعد همه را كه مي‌گويد، مي‌گويد ديدي همه‌اش براي اين كه بخوريم و بخوابيم!!! هيچي! معاد نيست!! ‌اي خوش انصاف!، «إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ ميقاتاً» (نبأ/17)، يك سري خداوتد روضه مي‌خواند آخرش گريزش اين است، «إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ ميقاتاً»، نمي‌شود معاد نباشد، ابروباد و مه خورشيد و فلك دركارند، تا شما تخمه كدو بشكني بخوري بخوابي، نمي‌شود نمي‌شود، «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً وَ الْجِبالَ أَوْتاداً وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً…» (نبأ/6-11) همه را درست كرديم براي اينكه بعد هيچي، نه اين طور نيست كه هيچي، «إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ ميقاتاً»، اينها براي اين است كه اينجا سكو براي يك جهان ديگر است، چه روزي؟ «يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً» (نبأ/18)، روزي كه در صور دميده مي‌شود، دسته دسته مي‌آيند براي آخرت، اين هم دليل بر حكمت.
حالا مي‌گويم راجع به اين قيامت اگرما يقين داشته باشيم كه خوشا به حالمان، «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» (بقره/4)، اگر هم يقين نداشته باشيم، احتمالش را هم بدهيم بايد آدم خوبي باشيم، ببين آقا يك خرده زيادي گوش بده، دو سه دقيقه حرفم يك خرده فرمول رياضي دارد، شما هم كه همه تحصيل كرده‌ايد. يك وقت يك مردي مي‌آيد مي‌گويد: آقا در اتاق مگسي است مي‌گي خب باشد، درست است، مرد، خيلي مرد محترمي اما خبرش يك مگس بود ولو آدم حسابي بود ولي چون خبرش مگس بود وحشت نمي‌كند.
اما اگر يك بچه دوساله آمد گفت: بابا! بابا! مامان! مامان! يك مار بود ولو بچه كوچولو، ولي چون خبرش مهم است، ما حواسمان را جمع مي‌كنيم، نبايد نگاه كنيم گوينده كيست؟ بايد ببينيم خبر چه خبري است؟ خبر هر چه مهم باشد حساسيت بيشتر است، اگر يك درصد احتمال بدهيم كه سود 5 ميليون است، اقدام مي‌كنيم. مي‌گوييم: ولو احتمالش كم ولي اگر بگيرد، اگر احتمال بيشتر شد ولي اين 500 هزارتومان شد باز اقدام مي‌كنيم اگر احتمال 60% شد ولي پول آمد 50 هزارتومان باز هم اقدام مي‌كنيم. اگر احتمال 90% شد ولي سود 30 هزارتومان، اگر احتمال 99% ولي سود 2 هزارتومان شد. ببين آقا هر چي احتمال زياد باشد ما نگاه به احتمالات نمي‌كنيم. چنددرصد نگاه به آن چيزي كه ما را راه مي‌اندازد، سود هر چي احتمال كم باشد اگر سودش بيشتر باشد.
سؤال از من جواب از شما، احتمال كم يعني بچه حرف زده، اما اگر مار است، مگس نيست، زنبور نيست، اگر گوينده هر چي، حرفش رقيق باشد اگر خطر مهم باشد يا احتمال سود كم باشد اما اگر درآمد زياد باشد اقدام مي‌كنيم يا نمي‌كنيم؟ با هم بگوييد: مي‌كنيم.
بالاخره من اين را مي‌خواهم بگويم: ميخواهم بگويم 124 هزار پيغمبر آمدند، گفتند: قيامت هست شما اگر از 124 هزار پيغمبر 99% احتمال بدهي كه الحمدالله. اگر از همه گفته‌هاي اديان آسماني يك درصد احتمال بدهي حرف پيغمبرها باشد 99% هم بگويي قيامت نيست اگر يك درصد هم باشد بايد اقدام كني. چرا؟ براي اينكه اگر حرف پيغمبرها باشد، «خالِدينَ فيها»، مسأله يك ميليون و صد ميليون نيست يا بهشت ابدي يا جهنم ابدي، ولو احتمال كم بدهي. چون سود و زيان مهم است. آدم عاقل بايد حواسش را جمع كند.
حرفم تمام شد 124 هزار پيغمبر گفتند: معاد هست، خود پيغمبر ما توي اين قرآن هزار تا آيه دارد مي‌گويد معاد هست، هرچه هم احتمال كم باشد، آدم هرچه هم لجباز و مغرور باشد، هر چه هم آدم يك‌دنده و لجباز باشد از همه‌ي هزار تا آيه يك درصد احتمال بدهيم بايد قيام كنيم. چون عوضش هست يا جهنم ابدي يا بهشت ابدي، چون سود و زيان مهم بايد اقدام كنيم.
خدايا ايمان و يقين ما را به معاد روز به روز بيشتر بفرما.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1997

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.