محبت

موضوع: محبت
تاريخ پخش: 75/01/16

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي»

بوشهر آمديم و جلساتي داشتيم با اقشار مختلف از جمله با برادرهاي صياد، برادران زحمتکش و خوب، موضوع بحثمان درسهايي از قرآن است، که سالها است در شبهاي جمعه پخش مي‌شود، موضوعي که از قبل پيش بيني کرده بودم براي اين هفته بگويم منتها مستمعينش توفيقي بود خدمت شما رسيديم.
1- ريشه دين محبت است
موضوع، موضوع محبت است، راجع به محبت مسائلي مطرح است: اول اينکه اساس دين محبت است. داريم: «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ» (تفسيرفرات‌الكوفي/ص‌428)، ريشه دين محبت است، خدا را دوست دارند نماز مي‌خوانند، امام حسين را دوست دارند برايش عزاداري مي‌کنند، امام را دوست داشتند به حرفهايش گوش مي‌دادند همه حرکتها محورش محبت است. اگر مادران و پدران ما، ما را دوست نمي‌داشتند براي ما زحمت نمي‌کشيدند بعد از تولد ما را دور مي‌انداختند اصلا وجود ما براساس محبت است.
هر کس هر کاري مي‌کند براساس محبت است به همين خاطر روايت داريم: «هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ» (كافي/ج‌2/ص‌125) ايمان چيزي جز حب و بغض نيست همين که در فروع دين مي‌گويند.
نماز، روزه، خمس، زکات و يکي هم مي‌گويند تولي وتبري. يعني که او را دوستش داشته باشيم و دوستش نداشته باشيم، در نماز ما مي‌گوئيم «صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ» (فاتحه/7). خدايا زنده باد انبياء و شهدا و صديقين، «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ» مرگ بر مغضوبين «وَ لاَ الضَّالِّينَ» مرگ برضالين، آنهايي که مورد غضب خدا هستند، آنهايي که منحرف هستند، آنهائي که مورد تنفر من هستند امّا انبياء و شهدا مورد عشق من هستند و من آنها را دوست دارم، و گمراهان و غضب شده هارا دوست ندارم. در نماز اين مطرح است شما در آخر نماز که مي‌گوييد «السَّلَامُ عَلَيْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ»، درود بر بندگان خدا، يعني من طرفدار بندگان صالح هستم. «عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ» يعني بندگان خوب خدا را دوست دارم.
2- نشانه ايمان كامل دوستي و دشمني به خاطر خداست
يعني در نماز اين اظهار عشق هم نهفته است. روايت داريم کسي که براي خدا افرادي را دوست داشته باشد يا براي خدا افرادي را دوست نداشته باشد اين ايمانش کامل است علامت اينکه ايمان آدم کامل است اين است که غيرت ديني داشته باشد وقتي ديديم سلمان رشدي به پيغمبر جسارت کرد همه ما آماده باشيم که آن را تکه تکه کنيم اسم يزيد را که مي‌بريم مي‌گوييم لعنت خدا براو باد. نسبت به امام حسين بگوييم(ع) نسبت به يزيد بگوئيم خدا لعنتش کند. بي تفاوت نباشيم.
يک کسي را که مي‌بينيم گناه مي‌کند جلويش را بگيريم. اگر نمي‌توانيم جلوي او را بگيريم قيافه‌مان را عبوس کنيم، و ما لازم است عبوس کنيم، عبوس کردن يک ارزش است. اينکه مي‌گويند بعضي‌ها اسمشان عباس است، حضرت عباس، عباس يعني کسي که به آدم بد که برسد عبوسي کند نبايد بگوئيم حالا به ما چه هر کسي هر کاري که مي‌خواهد بکند، بکند. به ما چه يعني من سيب زميني هستم، يعني من آجرم، يعني من بي تفاوت هستم. انسان بايد نسبت به بديها غيرت داشته باشد و نسبت به خوبيها لبخند بزند. يعني از خودش بايد يک عکس العمل نشان بدهد. يک بچه‌اي که دروغ نمي‌گويد يک بچه‌اي که دروغ مي‌گويد، يک انساني که صاف راه مي‌رود و يک انساني که کج راه مي‌رود، به هر حال مسئله اين است که ما بايد بي تفاوت نباشيم حالا ايشان نماز مي‌خواند و ايشان نماز نمي‌خواند، به ما چه؟ مي خواهد بخواند و مي‌خواهد نخواند. نه خير، من اگريک جنسي را ميخواهم بخرم از آن کسي که نماز مي‌خواند بخرم، اگر مردم ايران به اين که من مي‌گويم عمل کنند ببينيد چه مي‌شود. بگويند تصميم بگيريم از کسي جنس بخريم که اهل نماز باشد البته نماز خالي هم فايده ندارد ممکن است نماز بخواند و هزار تا کلک هم بزند اين نمازش نماز نيست، يک نماز خوان درست.
وقتي مي‌رويم بازار از آن کسي جنس بخريم که اول ظهر مغازه را مي‌بندد با اين عمل شما تمام ايران، تا گفتند الله اکبر تاجرها مغازه هايشان را مي‌بندند ما داريم که اين رقمي رفتار مي‌کنند.
مثلا جواني که در نماز جمعه و نماز جماعت نمي‌آيد آمد خواستگاري دختر به او ندهيد عکس العمل نشان بدهيد بگو تو که مردم را قابل نمي‌داني چرا نمي‌آيي مسجد مردم براي تو ارزش ندارند، نعوذ بالله خدا براي تو ارزش ندارد، عبادت ارزش ندارد تو که خدا و جامعه و نماز و مسجد برايت ارزش ندارد تو هم نزد ما ارزش نداري ما دختر به تو نمي‌دهيم. به هر حال اين مسئله حب و بغض، يعني انسان غيرت داشته باشد، بي خيال نباشد.
مردم و گنهکارها توي جامعه اگر بدانند مردم غيرت دينيشان داغ است ديگر گناه نمي‌کنند اگراحساس کنند که اگر يک حرف زشتي زدنند مردم برخورد مي‌کنند. الان در خيابانها غيرت هست الحمدلله، از نظر رانندگي غيرت است يعني يک خياباني که يک طرفه است اگر يک ماشين خلاف بيايد همه ماشينها برايش چراغ مي‌زنند چرا خلاف مي‌آيي، يعني راننده‌ها روي مسئله رانندگي غيرت دارند.
حالا همين غيرت جايي ديگر هم باشد در مسافر سوار کردن، در معامله کردن، در ازدواج، اگر همين مسئله غيرت و حب و بغض زنده بشود خيلي از مسائل حل مي‌شود.
3- بي‌غيرت بي‌دين است
حديث داريم: «كُلُّ مَنْ لَمْ يُحِبَّ عَلَى الدِّينِ وَ لَمْ يُبْغِضْ عَلَى الدِّينِ فَلَا دِينَ لَهُ» (كافي/ج‌2/ص‌127)، کسي که بي غيرت است بي دين است يعني بگويد به ما ربطي ندارد. راست بگويد يا دروغ به ما چه. جنس وارد مي‌کند هروئين باشدبه ما چه؟ شما براي يک لقمه نان توي اين هواي داغ بوشهر مشغول صيادي هستيد لقمه حلال مي‌خوريد، افرادي هم هستند که قاچاق وارد مي‌کنند و باز گاهي قاچاق يخچال و تلويزيون و جاروبرقي است. و گاهي نه اصلا قاچاق هروئين است يا از اين مرز يا از جاهاي ديگه، به هر حال بگوييم براي ما فرق نمي‌کند يا نونش را آجر نمي‌کنيم به ما چه؟ حديث داريم کسي که بگويد به ما چه، بي دين است. همه‌اش به ما ربط دارد چون جامعه مثل کشتي مي‌ماند اگر يک عده‌اي سوار کشتي شدند يک کسي صندلي خودش را سوراخ مي‌کند همه بگويند آقا نکن، بگويد به تو چه من دارم صندلي خودم را سوراخ مي‌کنم. درست است جاي صندلي خودت را داري سوراخ مي‌کني ولي اگر آب آمد همه غرق مي‌شوند.
نمي‌شود گفت صندلي من است اينکه مي‌گويند آزادي ما، بايد آزادي را معني کنيم وگرنه يکي در خانه‌اش ساعت دوي بعد از نصف شب بگويد آزادي و طبل بزند همه مردم از خواب بيدار مي‌شوند، بگويد آقا خانه خودم و چوب و طبل خودم است ولي ما بايد بگوئيم بسمه تعالي، غلط کردي، معناي آزادي اين نيست که مزاحم آزادي ديگران بشويد، غيرت ديني، دو تا مسلمان که به هم مي‌رسند هر کدام عشقشان و محبتشان بيشترباشد، او ارزشش بيشتر است. حديث داريم، پس اين مقدار اهميت محبت، فطري بودن محبت، نقش محبت در مسائل خانوادگي، نقش محبت در مسائل سياسي، درمسئل تربيتي، در مسائل اجتماعي، محبت به چه کسي، ابعاد محبت، محبت نسبت به خداوند، خدا را دوست داشته باشيم، پيامبر خدا را دوست داشته باشيم، اهل بيت را دوست داشته باشيم، اولياي خدا را دوست داشته با شيم، والدين را دوست داشته باشيم.
در طول تاريخ زندان بوده، زندان مال الان نيست، در طول تاريخ زندان بوده، اين معناي زندان يعني فلاني را از جامعه‌اش جدا کنيم، چون انسان دوست دارد توي مردم باشد، تبعيد در طول تاريخ بوده، يک کسي را از اين شهر به آن شهرتبعيد مي‌كردند، حتي قبل از اسلام هم يک کسي را تبعيد مي‌کردندند از اين شهر به يک شهر ديگر، اين يعني محروم کردن قضائي است.
4- علاقه و محبت فطري است
داريم زن و شوهرهايي که بايد در يک شرايطي از هم جدا شوند، اينکه کسي را از جامعه جدا مي‌کنند زندانش مي‌کنند، از شهر جدا مي‌کنند تبعيدش مي‌کنند، همسر از همسر جدا مي‌شود، اين جدائي‌ها پيداست يک تنبيه است واين تنبيه‌ها اين است که انسان يک چيزي را که دوست دارد ومورد علاقه‌اش هست از او بگيرند و اين در طول تاريخ بوده و از همين پيداست که علاقه به وطن، علاقه به مادر، علاقه به همسر، اين علاقه‌ها فطري است. وقتي کسي را مي‌خواهند گوش ماليش بدهند اين علاقه را جلويش را مي‌گيرند گاهي بچه گريه مي‌کند، گرسنه‌اش است؟ نه شير خورده، لباسهايش خيس شده مشکل دارد؟ نه، نمي‌فهميم چرا گريه مي‌کند، عروس و دامادها که تازه بچه دار مي‌شوند مي‌گويند نمي‌دانيم که چه مشکلي دارد تابغلش مي‌کنند ساکت مي‌شود. اين بچه مي‌خواهد بگويد گرسنه‌ام نيست، تشنه هم نيستم، محبت مي‌خواهم، يک کسي من را بغل کند.
5- چه كنيم خدا را دوست داشته باشيم؟
مسئله نياز به محبت ريشه دارد، راجع به محبت خدا، ما بيش از هر چيزي بايد خدا را دوست داشته باشيم. ما چطوري خدا را دوست داشته باشيم؟ نعمتهاي خدا را بنشينيم حساب کنيم، خدا به ما چي داد و ما چي بوديم؟ قرآن آيات زيادي دارد که‌اي بشر مي‌داني چي بودي، هيچ بودي، يک آيه داريم مي‌گويد هيچ و هيچ بودي، محبت به خدا: چگونه خدا را دوست داشته با شيم چون ما اگر خدا را دوست داشته باشيم هر چه گفت انجام مي‌دهيم، ديگر تارک الصلوة نداريم. آنهائي که نماز نمي‌خوانند مشکل محبت دارند يعني اگر شما من را دوستم داشته باشيد حتماَ دعوتم مي‌کنيد و پذيرائي هم مي‌کنيد، اگر توي خيابان ديدي محلّم نگذاشتي پيداست دوستم نداري، آن کسي که نماز نمي‌خواند خدا را دوست ندارد.
حالا چه کنيم که خدا را دوست داشته باشيم: يک يادي از نعمت‌ها، از باب نمونه قرآن مي‌گويد: «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» (دهر/1) يعني هيچي بودي، پنجاه سال پيش من هيچ بودم بعضي‌ها بيست سال پيش، بعد يک آيه ديگه مي‌گويد که، «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً»، نه که هيچ بودي، بودي ولي چيز به درد بخوري نبودي.
اول مي‌گويد کلاس اولت هيچ و هيچ، بعد که تازه پيدا شدي «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً»، چيز قابل ذکري نبودي ريا، اينکه بشود اسمت را يک جائي گفت نبودي بعد مي‌گويد: «مِنْ ماءٍ مَهينٍ» (مرسلات/20)، از يک آب پستي بودي، نطفه، يک تک سلول و اسپرم بودي، بعد مي‌گويد که: «يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» (طارق/7)، تو که الان گردن کلفتي مي‌کني يک تک سلولي بودي که از کمر پدر سفر کردي به رحم مادر، آنجا چه خبر است، آنجا تاريکي، في ظلمات در آن تاريکي منتها سه رقم، في ظلمات ثلاث، توي شکم مادر، توي سه تا تاريکي بودي، تاريکي پوست بدن، تاريکي رحم، ويک تاريکي ديگر، خوب توي تاريکي چي، هيچ کس به فکر تو نبود، نه پدرت به فکرت بود نه مادرت بلکه وقتي سنگين مي‌شود به فکرش هستند، بعد وقتي به دنيا مي‌آيد قرآن مي‌گويد: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (نحل/78)، از مادر که متولد شديد «لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً»، هيچي بلد نبودي توي قنداق که بودي دست مي‌کردي ماه را بگيري، يعني اصلاًَ فاصله سرت نمي‌شد بچه حيوان از پشت بام پرت نمي‌شود امّا بچه انسان پرت مي‌شود يعني بچه حيوان فاصله را مي‌فهمد ولي بچه انسان فاصله را نمي‌فهمد. بسياري از حيوانات دشمنانشان را مي‌شناسند ولي بچه وقتي به دنيا مي‌آ يد دشمن ودوست راتشخيص نمي‌دهد.
«لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً»، بعد مي‌گويد «وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ»، گوش، چشم، عقل، بعد مي‌گويد هيچ چيز بلد نبودي. سواد ياد گرفتي، حرف زدن، راه رفتن ياد گرفتي، در حرف زدن با چي حرف مي‌زني، با يک تکه گوشت، زبان، با چي مي‌شنوي با استخوان، با چي مي‌بيني، باپي، با پي مي‌بيني، با استخوان مي‌شنوي وبا گوشت حرف مي‌زني، بعد فرم اين گوشت، طوري خلق کرديم که راحت زبان بگردد، هيچ کس در تاريخ زبانش خسته نمي‌شود، هر عضو آدم خسته مي‌شود ولي نمي‌گويد زبان من خسته شد. بعد براي حرکت زبان، شما که اسکناس مي‌شماريد يک خورده که بشماريد دست خشک مي‌شود نياز به آب داريد ولي اين آب است ويک چشمه اتوماتيک هم دارد که اين زبان که حرکت کي کند آب رساني آن اتوماتيک باشد يعني زير زبان شما چشمه آب است. چشمه آب هم آبش شيرين است. حالا اگر آبش تلخ بود يک احوالپرسي مي‌کرديد آب تلخ اذيت مي‌کرد برعکس چشمه‌اي که در چشم است، آب چشم شور است چرا؟ چون چشم ما از پي است، پي اگر آب نمک مخلوطش نباشد خراب مي‌شود يعني چشم شما بايد با آب نمک مخلوط باشد و زبان شما با آب شيرين، توليد هم به مقدار است يعني آب دهان زياد توليد نمي‌شود.
اگر زياد توليد مي‌شد هر کس از خانه‌اش مي‌آمد بيرون يک سطل هم زير چانه‌اش بود که چک، چک، بچکد، واگر کم بود همه مي‌بايست يک شلنگ مثل سرم به خودمان آويزان مي‌کرديم، گوش شما چين وچروک دارد، اين چين و چروکها باعث مي‌شود که ما مي‌فهميم صدا از کدام طرف است اگر گوش ما مثل پيشاني صاف بود تا مثلاَ مي‌گفتند قرائتي، من به شش طرف نگاه مي‌کردم، امّا الان تا مي‌گويند قرائتي مي‌فهمم صدا از کدام طرف است. چين و چروکها باعث مي‌شود که جهت صدا را تشخيص بدهيم، شما اگر مي‌خواهيد تلويزيون برفک نداشته باشد بايد آنتن را به يک جهت خاصي نگه داريد، اگر در راديو و تلويزيون برويد بعضي اتاقها را قوض قوض مي‌کنند‌ يعني خود ديوار را برمي دارند يک چيزي به آن مي‌چسبانند به ديوار صاف چين وچروک مي‌دهند آنها که آنجا حرف مي‌زنند صدايشان توي اين چين وچروکها پخش بشود و صدا تنظيم بشود اين چين وچروکها که راديو و تلويزيون با ايجاد قوض و برآمدگيها روي ديوار ايجاد مي‌کنند چيزهايي مثل بوشکه روي ديوار مي‌چسبانند تا بلنديهاي ديوار صدا را تنظيم کنند اين چين وچروکهاي گوش هم همينطور هستند.
تا حالا کسي نگفته الحمدلله بيني دارم، بيني هواي سرد را گرم مي‌کند، بدن ما گرم است لذا اگرهواي سرد برود توي ريه داغ اذيت مي‌کند، اما اين لوله کشي‌ها يک جوري است که هوا را يک کمي داغ مي‌کند و هوا را مناسب با ريه مي‌کند هواي سرد را گرم مي‌کند، اگر هواي خشک به ريه برسد آدم اذيت مي‌شود. ما بنشينيم فکر کنيم تا علاقه‌مان به خدا زياد بشود شما در غذا چانه‌ات تکا ن مي‌خورد، حالا اگر چانه مي‌ايستاد و براي غذا خوردن کله تکان مي‌خورد، چانه يک سير است، کله يک کيلو و اگر گچ داخل آن باشد که دو کيلو، اگر عقل در آن باشد يک کيلو، وما در غذا نمي‌توانيم سر را تکان بدهيم لذا سر ايستاده و چانه تکان مي‌خورد چون سبک است، اگر بنا باشد براي يک لقمه غذا يک کيلو سر تکان بخورد کله‌مان درد مي‌گيرد، دندان جلو قيچي مي‌کند، دندان بغل سوراخ مي‌کند، دندان آسياب مال جويدن است، اگر دندان آسياب، دندانهاي عقب، دندان کرسي اگر صاف بود مثل سنگ مرمر دو سه ساعت طول مي‌کشيد تا يک لقمه جويده بشود، شما يک تکه نان را بگذار روي سنگ صاف هر چي به سنگ صاف بزني جويده نمي‌شود امّا اگر يک تکه نان را بگذاريد روي سنگ چاله چوله جويده مي‌شود، چون دندان آسياب مال جويدن است خدا چاله چوله قرارش داده، صاف نيست.
اگر خواسته باشيم خدا را دوست داشته باشيم بايد نعمتهاي خدا را حساب کنيم، نعمت خورشيد، نعمت ماه، نعمت دريا، دوستي خدا، دوستي پيغمبر، پيغمبر چه حقّي به گردن ما داشت ما چه کسي بوديم، اين عربها بودند فقط که بت پرست بودند پس ايراني‌ها چي پرست بودند، اصلاَ در نماز بعثت دنيا در چه حالي بود خدا رحمت کند شهيد باهنر را، بحثي دارد جهان در عصر بعثت، يعني خيال نکنيد وقتي پيامبر ظهور کرد فقط عربها بت پرست بودند ژاپن، چين چه طور بود، اروپا چه طور، کل کره زمين وحشي بودند منتهي ما مي‌زنيم توي سر عربها مي‌گوئيم عربها بت پرست بودند در حاليکه غيرعربها بدتر بودند.
مقدسات عربها بت بود بت با آب از بين نمي‌رود مقدسات ما آتش بود که آتش با آب ازبين مي‌رود خاموش مي‌شود، چه زجري کشيد پيغمبرما، اگر ما بدانيم ائمه ما چه کردند.
6- ياد زحمت‌هاي پدر و مادر باعث محبت به آنها مي‌شود
محبت به پدر و مادر، اگر بچه‌ها بدانند پدر و مادر چقدر زحمت مي‌کشند چقدر پدر زحمت مي‌کشد مگر مي‌شود بچه بي ادب باشد نسبت به پدرش، بچه هائي که بي ادب هستند يادشان ميرود که بابا چقدر زحمت کشيده.
خدا رحمت کند اموات را، طلبه بودم پانزده سالم بود رفته بودم قم، از چهارده سالگي طلبه شدم، پدر من يک جعبه انار از کاشان آورده بود قم، روي دوشش گرفته بود و آورد قم، من وقتي ديدم بابايم با ريش سفيد جعبه انار برايم آورده، رفتم جعبه را از روي دوشش بردارم ديدم اين جعبه انار کشيده شده به گردن بابايم و گردن بابايم خراشيده شده و خون مي‌آيد براي اينکه به من انار بدهد گردنش خراشيده شده بود. چقدر شبها تا صبح مادر بي خوابي مي‌کشيد ما يا دمان مي‌رود که پدر و مادر چه کرده‌اند.
7- ياد نعمت‌هاي خدا عامل عشق به خداست
عشق به خدا اين است که ياد نعمتهايش باشيم. «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً» (نبأ/6)، زمين را جاي استراحت تو قرار داديم، «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ» (بلد/8) يعني به تو دو چشم نداديم، «وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ» (بلد/9)، يک جفت لب به تو نداديم، «وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ» (بلد/10). قرآن مي‌گويد: «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ» (ملك/30)، اگر صبح هر چي کندي چاه عميق ونيمه عميق به آب نرسيدي به چه کسي تلگراف مي‌کنيد. آب شيرين، «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً» (واقعه/70). اگر بخواهيم آبها را تلخ مي‌کنيم، چه مي‌کنيد براي شيرين کردن آب، «لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً» (واقعه/65)، اگر بخواهيم درختها را خشک نگه داريم چه مي‌کنيد براي سبز شدن، ما خيال مي‌کنيم درختها بايد سبز بشوند وحالا هم بايد چيده بشود نه خير بايد نيست. به پيغمبر مي‌گويند لازم نيست من تو را پيغمبرت کنم وحي را قطع مي‌کنم تو ديگر پيغمبر نيستي، اگر بخواهيم: «وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ» (اسراء/86)، اگر بخواهيم وحي را قطع مي‌کنيم تا به تو ديگر وحي نازل نشود. ما خودمان نيستيم، شاعر خيال نکند شاعر خوبي است، خدا به ذهنش مي‌اندازد شعر بگويد، همين مغز توي کله افراد ديگر هم هست هر چي فکر مي‌کنند نمي‌توانند شعر بگويند.
همين حلقوم و بيان و زبان توي حلق ديگر هست صدا ندارند. من يک حديث را در يک جائي خواندم زار زار گريه کردم. اين حديث را در يک مجلس ديگري خواندم قه قه خنديدم. من قرائتي، همان قرائتي هستم زبان و بيان همان ولي خدا مي‌خواهد يک بار اين رقم اثر بگذارد و يک بار آن رقم، يک موسي يک عصاء به دريا مي‌زند خشک مي‌شود به سنگ مي‌زند چشمه مي‌شود همه کار خداست اکر ما بنشينيم نعمت‌هاي خدا را بشماريم خدا را دوست داريم. آقاياني که حال نماز ندارند يادشان مي‌رود که خدا چقدر به آنها نعمت داده، يک خورده برق به شما دولت مي‌دهد مي‌بينيد چه حواله‌هايي برايتان مي‌آيد، هر کس دوتا کولر گازي داشته باشد هفتاد هشتاد هزار تومان توي اين منطقه‌هاي بوشهر، بندرعباس و اهواز، پول برق کمر شکن است. يک خورده برق دولت به شما مي‌دهد آنوقت خورشيد هميشه برق مفت به شما مي‌دهد هيچ حواله‌اي هم برايتان نمي‌آيد آنوقت راجع به خالق خورشيد حال نداريم نماز بخوانيم حيف نيست به هر حال.
8- نقش محبت در مسائل خانوادگي
محبت خدا، محبت اولياء خدا، ياد نعمت‌هاي اينها، واما نقش محبت، نقش محبت در مسائل خانوادگي، توي خانه اگر همديگر را دوست داشته باشند خيلي زندگي ارزان است عروس و داماد همديگر را دوست داشته باشند، من خيلي‌ها را سراغ دارم که چون عروس وداماد همديگر را دوست دارند عروس به داماد مي‌گويد که ببين من تو را دوست دارم و داماد هم به عروس مي‌گويد من تو را دوست دارم پس همديگر را اذيت نکنيم، من مي‌گويم حتماً بايد فاميل باشند، حتماً تالار باشد، مهريه اينقدر باشد، من چون تورا دوست دارم به تو رحم مي‌کنم بنابراين خيلي از پولهائي که مي‌خواهي خرج کني خرج نکن. اگر عروس داماد را دوست داشته باشد نمي‌گويد نه خير، اگر دوست نداشته باشد با زور بگويد بايد برويم بازار برايم طلا بخري، دوستي مربوط به طلا نيست. مردم امام را دوست داشتند امام حسين را دوست دارند، مادر بچه‌اش را دوست دارد، بحث طلا هم مطرح نمي‌شود اگر زن وشوهر دوست داشته باشند، خيلي از شرايط عروسي آسان مي‌شود تمام قيد و بندهائي که در عروسيها هست براي اينها با زور پول و طلا و مهريه مي‌خواهند يعني خودشان چسب ندارند از بيرون با چسب طلا مي‌خواهند بچسبانند وگرنه اگر عروس وداماد همديگر را دوست داشته باشند ديگه سر مهريه چانه نمي‌زنند، آقا اگر خانه شخصي داري من با توازدواج مي‌کنم، اگر مي‌خواهي خانه بابايت زندگي کني من با شما ازدواج نمي‌کنم. اين مي‌داني يعني چه، عروس مي‌خواهد بگويد داماد من تو را دوست ندارم. خانه شخصي دوست دارم، اصلاً اگر عروس و داماد همديگر را دوست داشته باشند خيلي از مشکلات و کارها حل ميشود در مسائل اقتصادي.
9- محبت كه رفت، كلاهبرداري پيش مي‌آيد
نجار اگر من را دوست داشته باشد يک در مي‌سازد که گلوله هم داخلش فرو نمي‌رود، اگر من را دوست نداشته باشند طوري کلاه سرم مي‌گذارد که اگر يک مشت بزني در که کنده مي‌شود چهار چوبش هم کنده مي‌شود. بنا اگر طرف را دوست داشته باشد اينقدر سر هم بندي نمي‌سازد آنهائي که خانه مي‌سازند بعد از شش ماه چکه مي‌کند مي‌آيد تعمير مي‌کند بعداز دو ماه خراب مي‌شود. کارگر صاحب کار را دوست ندارد، بازاري مشتري را دوست ندارد و مشتري هم بازاري را دوست ندارد محبت که رفت کلاهبرداري پيش مي‌آيد وگرنه هيچ مادري حاضر نيست کلاه سر بچه‌اش بگذارد، اگر محبت باشد توليدات سالم مي‌شود کارگر ما مردم را دوست داشته باشد. اصلاً بياييم ايران را دوست داشته باشيم اگر ايران را دوست داشته باشيم توي بازار مي‌رويم مي‌گوييم جنس ايراني، مي‌گويد جنس خارجي بهتر است، مي‌گويي مي‌دانم بهتر است اما من مي‌خواهم کارگر ايراني نان بخورد حالا اين بشقاب من گلش ايتاليايي نباشد. من چيني ايران را مصرف مي‌کنم و الحمدلله چيني ايران صادر مي‌شود، ما در چيني از خارجي‌ها هم بهتر مي‌شويم اصلاً ما اگر ايران را دوست داشته باشيم من پارچه که مي‌خواهم بخرم مي‌گويم که پارچه اصفهاني باشد که اگر يک پولي مي‌دهم از گلوي ايراني پائين برود، ما ايران را دوست نداريم که چسبيده‌ايم به اينکه جنس خارجي باشد البته توليدات خارجي بعضي هايش بهتر از ايران است اگر ايران را دوست داشته باشيم مهر به ايراني بهتر از گل خارجي است. نقش محبت در مسائل خانوادگي بسياري از شرايط عروس و داماد حل مي‌شود، نقش محبت در مسائل اقتصادي اگر همديگر را دوست داشته باشيم کارگر چون دوست دارد خوب توليد مي‌کند، مشتري هم چون ايراني و کارگر ايراني دوست دارد جنس ايراني مصرف مي‌کند.
10- نقش محبت در مسائل سياسي
محبت در مسائل سياسي، مثلاً الان مقام معظم رهبري پا مي‌شود مي‌رود به شهرستانها، استانها مردم با تبصره، آئين نامه جمع مي‌شوند کسي پول مي‌دهد به مردم مي‌گويد برويد اظهار عشق کنيد به رهبر، اصلاً مردمي که امام را دوست داشتند مي‌رفتند به جبهه، آئين نامه بود يا پول بود فقط محبت است. قرآن مي‌گويد موسي و خضر آمدند در روستا به مردم روستا گفتند ما گرسنه هستيم يک تکه نان بدهيد ما بخوريم، مردم روستا نان به اين دو تا پيغمبر ندادند. حالا هر کدام جزو آنها باشيم مي‌گوئيم گور پدر مردم، رهايشان کنيد اين مردم بي فرهنگ، بخيل، کنس را، اگر ما مردم را دوست نداشته باشيم. موسي و خضر با اينکه نان کسي به آنها نداد بخورند داشتند مي‌رفتند ديدند يک ديواري کج شده حضرت خضر گفت که اين ديوار را بايد صاف کنيم لخت شد بنايي کند اين ديوار کج است صافش کند موسي عصباني شد گفت اين مردم که يک تکه نان ندادند ما بخوريم حالا بياييم مفت برايشان کارگري کنيم: «لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً» (كهف/77). اگر مي‌خواهيد پول بگيريد ما براي اين مردم نبايد مفت کار کنيم. اما خضر گفت اشتباه مي‌کني، من که مفت کار مي‌کنم، منتظر آئين نامه نبود، منتظر شرح وظايف نبود، منتظر تبصره و ماده نبود چون خضر مردم را دوست داشت، آخرش موسي گفت چرا بايد بنائي مفت بکنيم، گفت ببين يک مرد خوبي بوده ودو سه تا هم بچه يتيم داشته، يک مقداري طلا زير اين ديوار مخفي کرده براي بچه هايش که وقتي مرد بچه هايش بزرگ شدند براي آنها باشد، اين ديوار که کج شده اگر بيافتد طلاها پيدا مي‌شوند مردم طلاها را مي‌برند چيزي گير بچه يتيمها نمي‌آيد کار، کار خوبي است و چون کار، کار خوبي است من آن را انجام مي‌دهم چه کار دارم به من نان دادند يا خير، نان هم ندهند من کار خودم را مي‌کنم، مردم وقتي کسي را دوست داشته باشند مي‌گويند ما به فلاني گفتيم يک کار بکند ولي نکرد پس ما هم کاري برايش نمي‌کنيم. اگر او ديدن شما نيامد تو برو، خيلي از زنها مي‌گوئيم فلاني بچه دار شده برو ديدنش مي‌گويد من که بچه دار شدم او نيامد پس من هم نمي‌روم.
قرآن اينطور نمي‌گويد، قرآن مي‌گويد مردم نان به پيغمبر ندادند اما پيغمبر کار مفت براي مردم کرد، در صحيفه سجاديه مي‌گويد شما چرا همه جا معامله مي‌کنيد امام زين العابدين مي‌گويد خدايا جوري به من بده که: «وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِي إِلَى حُسْنِ الذِّكْرِ وَ أَنْ أَشْكُرَ الْحَسَنَةَ، وَ أُغْضِيَ عَنِ السَّيِّئَةِ» (صحيفه سجاديه/دعاى20)، يک خصلتي به من بده که اگر او غيبت من را مي‌کند من خوبيش را بگويم.
آقاي قرائتي فلاني فحشي به تو داد ايشان نظرش محترم است لابد در من عيبي ديده حالا. طرف چه کسي بود فحش داد من بايد شکايت کنم پدرش را در بياورم به او مي‌گويم فحش به کي داد، امام زين العابدين مي‌گويد خدايا روحيه‌اي به من بده که حتي کسي پشت سرم بد مي‌گويد من او را ببخشم. «وَ أُغْضِيَ عَنِ السَّيِّئَةِ»، به من بدي کرد من انتقام نگيرم.
حالا گيرم به من بدي کرد خانم غذا نپخت، پيراهنم را اتو نکرد، خانه را تميز نکرد حالا فردا صبح خانم مي‌گويد که اگر پول داري مقداري به من بده. مي‌گويد براي آبگوشتي که ديشب درست کردي، براي لباسهائي که اتو کردي من پول بدهم به تو. اين حرفها را رها کن مگر معامله مي‌کني. خانم توي خانه کار نکرد هر وقت پول مي‌خواهد تو به او بده. انتقام مي‌گيري مگر بچه هستي بزرگوار باشيد. امام زين العابدين مي‌گويد خدايا ايمانم بده که اگر کسي غيبتم را کرد من غيبتش را نکنم، او با من قطع رابطه کرد من با او قطع رابطه نکنم. افرادي هستند مي‌گويند آقاچرا مي‌روي خانه‌اش او که نمي‌آيد خانه تو، مگر من معامله مي‌کنم او اگر هزار بار هم خانه من نيايد من بايد بروم، بزرگوار باشيد. محبت به مردم، عشق به مردم.
11- عشق به امام رمز سقوط شاه بود
اصلاً رمز اينکه شاه سقوط کرد محبت بود چرا؟ ، چون مردم امام را بنيانگذار جمهوري را دوستش داشتند مي‌گفتند روح من هستي خميني، بت شکني خميني، خميني عزيزم بگو تا خون بريزم. مردم خميني را دوست داشتند رفتند شاه را بيرونش کردند و رمز اينکه شاه فرار کرد عشق مردم به خميني بود، به امام(ره)، عاشورا را عشق مردم به امام حسين نگه داشت، يا تبصره و آيين نامه و ميز و قانون کسي شاه را نمي‌تواند بيرون کند زندگي‌هايي که عروس و داماد همديگر را دوست دارند با يک پول کم زندگي شيرين است. عروس و دامادهايي که همديگر را دوست ندارند با يک پول زياد هم زندگيشان شيرين نيست، محبت خيلي مهم است، محبت، محبت به خدا نماز مي‌آورد، محبت به پيغمبر اطاعت مي‌آورد، محبت به امام شاه را بيرون مي‌کند، محبت به ايراني جنس ايراني مي‌خرم، محبت به ايراني خوب توليد مي‌کنم، محبت بنّا به کارفرما خوب مي‌سازد، محبت به بچه محبت به پدر و مادر، ريشه همه کارها محبت است، محبت عنصر مهمي است و ما بايد بدانيم چه کسي دوستمان دارد و چه کسي دوستمان ندارد برادرها و خواهران آمريکا و اروپا، اصلا دنيا ما را دوستمان ندارد اين را بايد باورمان بيايد، يک چيزي دارند به نام پپسي و اين پپسي که ما مي‌خوريم يک موادي دارد يک موادش را به هيچ کس نمي‌دهند يعني حتي فرمول مواد پپسي را حاضر نيستند ياد ما بدهند حالا اينکه پپسي‌شان است، فرمول هواپيماي اف شانزده را به ما نمي‌دهند، اما بچه ما مي‌رود آدامس بخرد مي‌بيند لاي آن عکس يک زشت است عکس سکسي است يعني عکس سکسي‌شان را لاي شکلات براي ما مي‌فرستند اما فرمول و اف شانزده را ياد ما نمي‌دهند. بايد بفهميم آنها ما را مي‌خواهند عياش بشويم اما نمي‌خواهند مغزمان کار بکند تمام اين تلويزيون هائي که اطراف را مي‌گيرد چون شما بوشهري هستيد مي‌گويم، شما نگاه کنيد فيلم‌ها راپيداست مارا مي‌خواهند خوابمان کنند، نه ما را، همه اين کشورهاي خليج را، عرب و عجم را. ببينيد دنيا مارا دوست ندارد بمباران شديد کي کمکتان کرد؟
هيچ کس روي کره زمين شما را دوست ندارد ولي خدا دوست دارد، آنوقت ما آنکه ما را دوست ندارد دل به او مي‌بنديم ولي آنکه ما را دوست دارد از توي رحم مادر با ما بوده، موقع تولد با ما بوده، بعد از مرگ با ما بوده آنکه صبح تا شب با او هستيم دوستش نداريم، آنکه دوستمان ندارد دو ساعت مي‌نشينيم فيلم خارجي مي‌بينيم که اين خانم دارد براي من مي‌رقصد حالا اين خانم براي من مي‌رقصد چه چيز مي‌خواهد، اين خانم مي‌خواهد فکر من، جواني من را مشغول کند، من را مشغول رقص خودش کند تا نفهمم جواني و استعدادم کجا مي‌رود، اين من را دوستم ندارد اگر دوستم داشت فرمول اف شانزده‌اش را به من ياد مي‌داد، علم و صنعتش را ياد من مي‌داد، اينکه رقصشان را ياد ما مي‌دهند، سيگارشان را مي‌فرستند، رقصشان را مي‌فرستند، فسادشان را مي‌فرستند، نوار ويدئويشان را مي‌فرستند، مشروبات الکلي‌شان را مي‌فرستند. همه اينها را صادر مي‌کنند اما فرمول علمي را نمي‌دهند از اين پيداست که ما را دوست ندارند تا کي من دل بسپارم به اين فيلمي که من را دوست ندارد.
آنوقت خدايي که از اول تا آخر هميشه کارهايم بند به اواست ونياز به او دارم و با لطف او حرف مي‌زنم با لطف او مي‌بينم، مي‌فهمم، اگر يک لحظه لطف خدا از من قطع بشود من هيچ هستم من يک لامپي هستم که به برق روشن هستم برق قطع بشود لامپ يک شيشه خالي بيش نيست وما يک شيشه خالي بيشتر نيستيم هر چي داريم از لطف اوداريم، آنوقت آنکه همه چيز ما از او است دوستش نداريم اما اين فيلم‌هايي که جز فساد ما را نمي‌خواهند به اين فيلم‌ها عشق بورزيم.
بحمدلله داريم مي‌فهميم، نه اينکه مي‌فهميم، بلکه فهميديم و شاه را هم بيرون کرديم، صدام را هم بيرون کرديم، الان دنيا دارد مي‌فهمد که ابرقدرتها مردم را مثل انار کردند. مي‌دانيد انار را چکار مي‌کنند؟ انار تا آب دارد دست به آن مي‌مالند، تا آبش را كشيدند پرتش مي‌کنند. اين کشورهاي عربي تا نفت دارند آمريکا مي‌گويد بله بله، تا نفت آنها را مکيد روزگار اينها که غافل هستند سياه است اينها حاليشان نيست که چکار‌شان مي‌کنند دستي به سر و صورتشان مي‌کشند و نفتشان را مي‌مکند و وقتي نفتشان را مکيدند، وقتي انار آب نداشت، مي‌کوبنش به ديوار، روزگارشان سياه است.
زنده باد خودمان که زودتر از همه فهميديم، ما الان امام هستيم يعني هر جاي دنيا که مي‌خواهد حرکتي بشود مي‌گويد ايران، الله اکبري که در آفريقا مي‌گويند از ايرانيها ياد گرفتند. ما الان هر کس در هر کجا خوني در بدنش مي‌جوشد مکتب ما او را به جوش آورده، بدون اينکه ما دخالت کنيم او خودش مي‌فهمد، عطري که بو مي‌دهد خود مردم مي‌روند به سراغش.
مواظب باشيم عشق به خدا، محبت به خدا، عشق به پيغمبر، عشق به پدر و مادر، عشق به علم، عشق به معلم، عشق به کتاب، عشق به کتابخانه، عشق به ايران، به ايراني، به کار، اين محبت‌ها در ما زنده بشود و بدانيم اين محبت‌ها کار ساز است.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2297

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.