قرآن، پاسخگوی نیازهای بشر (2)
2- نیاز انسان به مواعظه و تذکرهای قرآنی
3- مقایسه سرانجام مؤمنان و کافران
4- شیوه جدال و مناظره با منکران قیامت
5- لزوم رجوع به قرآن در برنامههای فرهنگی
6- توجه به نماز نسل نو در برنامههای فرهنگی
7- بهرهگیری از فرصتهای تابستانی و ماه رمضان
موضوع: قرآن، پاسخگوی نیازهای بشر (2)
تاریخ پخش: 02/06/88
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بینندگان عزیز بحث را در رمضان 88 میبینید. رمضان ماه قرآن است. «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآن» (بقره/185) جالب این است که نمیگوید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیام» نمیگوید: ماه رمضانی که روزه واجب است. میگوید: ماه رمضانی که قرآن نازل شد. پیداست قرآن از رمضان اهمیتّش در ماه رمضان بیشتر است. راجع به قرآن یک دو جلسه صحبت کردیم. این جلسهی سوم است. بحث به اینجا کشید که انسان به چه نیاز دارد؟ هرچه میخواهید در قرآن هست. در جلسهی قبل گفتیم: اگر راهنما میخواهید، قرآن راهنما است. اگر میخواهید ربّانی شوید، ربّانی بودن قرآن میگوید: «کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ» (آلعمران/79) از راه قرآن. اگر انسان نور میخواهد، قرآن نور است. اگر انسان عدالت و قانون میخواهد، در قرآن عدالت و قانون مطرح است. شعار هم ندادیم حرفهایش را استدلالی گفتیم.
تا رسیدیم به اینکه اگر انسان امید میخواهد، در قرآن امید هست. اگر انسان منجی و ناجی میخواهد، قرآن منجی و ناجی است. اگر منطق و استدلال میخواهد، قرآن منطق و استدلال است. حالا اگر هفتم. راجع به اینکه هرچه میخواهیم در قرآن هست، این را باز کنیم. تا بلکه انشاءالله این بحثها مقدمّهای شود که دیگر در ایران ما تحصیل کردهای نداشته باشیم که قرآن را باز میکند نتواند بخواند. این همه سازمان تبلیغات، دفتر تبلیغات، روحانیّون مهاجر، مستقر، معلمیّن، دبیرهای تعلیم دینی، رادیوها، سیمای قرآن، شبکههای قرآن، این همه پیشرفتهای مختلف در زمینههای مختلف، یک زمانی بعضی از استانهای ما چند تا لیسانس ریاضی داشتند. الآن ما میلیونها لیسانس داریم. آنوقت دیگر در این زمان کسی نتواند قرآن را بخواند این خیلی بد است. بعد هم قرآنی که علم است. آخر ما الآن گیرمان این است که ثابت کنیم که قرآن حرف دارد برای زدن، حرفی که بشر نمیداند.
1- قرآن، راه دریافت حقایق دور از دسترس بشر
فرق این دو تا کلمه را به شما بگویم. «ما لا تَعْلَمُون» یک معنا دارد. یعنی چیزی را که «لا تَعْلَمُون» شما معنا کنید. با هم! میگوید: چیزی که نمیدانید. یک آیه داریم میگوید: «ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون» (بقره/151) این هم یک آیهی قرآن است. «ما لا تَعْلَمُون» یعنی چیزی را که نمیدانید. «ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون» یعنی چیزی که نمیتوانید بدانید، جز از راه وحی. «ما لا تَعْلَمُون» را دبیر فیزیک و شیمی و هر دبیری میتواند بگوید: چیزی به تو یاد دادم که بلد نبودی. از کلاس نهضت و دانشگاه و سواد آموزی تا آن طرف دانشگاه. آدم یک چیزهایی یاد میگیرد که نمیداند. اما قرآن یک آیه دارد میگوید: یک چیزهایی یاد شما دادم که «لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون»، «لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون» غیر «لا تَعْلَمُون»، «لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون» یعنی نمیتوانید بدانید. یعنی اگر قرآن نباشد اصلاً شما نمیدانید. مثلاً بحث ملائکه، دانشگاه نمیداند، حوزه هم نمیداند. بحث جن، بحث عالم برزخ، بحث حوادث قیامت، علم غیب، اینها چیزی نیست که در آزمایشگاه و با تجربه آدم بفهمد. یک خبرهایی است که نمیداند. «ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون» یعنی یک چیزهایی به شما میدهد که هرچه با عقلتان با تجربهی شما، عقل ما مثل ترازوی زرگری میماند. میتواند بکشد، اما هندوانه را نمیشود با ترازوی زرگری کشید و خدا میگوید: این هندوانه چند کیلو است. وگرنه باید ذرّه ذرّه کنی، با ترازوی زرگری آخرش هم درست حساب نمیشود. یعنی آدمی که ایمان دارد از یک اطلاعاتی برخوردار است، یک بینشی دارد که و لذا آدم مخلص چون خط را از خدا میگیرد در عمرش پشیمان نمیشود. این قوانین بشری دائماً قانونشان عوض میشود. امروز یک مصّوبه دارند، فردا یک مصوّبه ضد مصوبّه! ولی آیات قرآن، روایات پیغمبر و اهل بیت اینها هیچوقت تغییر پیدا نمیکند. بله آیاتی داریم که نسخ شده است. نسخ نه اینکه خدا پشیمان شده است. یا فهمیدیم اشتباه کردیم نسخه را عوض کنیم. یعنی این تا این مرحله، مثل کتاب بچهها که عوض میشود. اگر کلاس اوّلی رفت کلاس دوّمی، کتابش عوض میشود. نه یعنی معلم یا آموزش و پرورش پشیمان شده است. فرصت مصرف این کتاب… مثلاً میگوید: این کار را تا اینجا انجام بده. امروز این قرص را صبح و ظهر و عصر بخور. بعد صبح و شب بخور، بعد 24 ساعت یکی بخور. دکتر پشیمان نیست، از اول میداند که باید این تغییر پیدا کند.
حالا راجع به قرآن داشتیم صحبت میکردیم. خیلیها به من میگویند: نمیشود از مقام معظم رهبری وقت بگیری، من بروم یک چیزی به او بگویم؟ جمکران میروند، نمیشود ما امام زمان را ببینیم؟ نمیشود من خواب پدربزرگم را ببینم؟ خیلیها دلشان میخواهد با یک آدم صاحب نفسی ملاقات کنند، حرف بزنند. آقای فلان نمیشود تلفنت را به من بدهی؟ من دلم میخواهد گاهی دلم میگیرد با تو حرف بزنم. خیلیها دلشان میخواهد با یک کسی که صاحب نفس است رابطه داشته باشند. قرآن! خالق تو است. هروقت میخواهی رابطه داشته باشی، باز کن ببین خود خدا میگوید چه؟ با چه کسی می خواهی حرف بزنی؟ «مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ»، «عزیز»، «عَلیمٍ» حالا اگر انسان نیاز به تذکّر و تعقّل دارد، قران هم تذکّر است و هم تعقّل. اگر چیز است.
2- نیاز انسان به مواعظه و تذکرهای قرآنی
موضوع: نیاز بشر، هفتم را گفتیم، هشتم: انسان به موعظه و تذکّر و تعقّل نیاز دارد. و قرآن همه را تأکید میکند. قرآن هم موعظه هست. چه موعظههای خوبی! فلان قوم، موعظههایش هم در قالب قصّه است. در قرآن تقریباً بیش از 260 قصّه است. میگوید: چنین شد. فلانی چه کرد. چه کرد، چه کرد. قصّهی یوسف حالا دیگر فیلمش را هم شما دیدید. چقدر حرفها در قصّهی یوسف بود. قلّهها، درّهها، چقدر یوسف قلّه داشت؟ چقدر درّه داشت؟ قلّه، درّه، قلّه، درّه، قلّه، درّه، قلّه، درّه، نابینا، بینا. هم نابینا در قصّه بود، هم بینا. فراق، وصال، هم جدایی بود و هم وصلت. شد؟ هم عشق به بشر، هم عشق به خدا! هم تهمت، هم پاکی. هم گردن کلفتی، هم شرمساری، یعنی هم قحطی، هم باران و فراوانی. هم عزّت، هم ذلّت. هم چاه، هم جاه. آنوقت لا به لای این قصههای پر فراز و نشیب، آخر فیلمهایی که هست گاهی فیلمها مثلاً بزن بزن است. گاهی عشق و شهوت است. گاهی بزن بزن است، بکوب بکوب است. فیلمها یک راه است. ولی من یک وقت شمردم در تفسیر 20 قلّه و 20 درّه، بعد قسمتهای مدیریتی است. که چطور میشود مثلاً یک حکومت تشکیل داد بدون خونریزی؟ یا با اَقل خونریزی. میشود مثلاً جنایت و عفو. قلّهی جنایت برادر کشی، قلّه عفو بخشش فوری. وقتی به یوسف گفتند: ما را ببخش. گفت: همین الآن شما را بخشیدم. «لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» (یوسف/92) «الْیَوْمَ» یعنی همین الآن شما را بخشیدم. آخر گاهی وقتها خیلی خوب حالا برو داخل ببینیم. من فکرهایم را بکنم. بعد به تو خبر میدهم. حالا برو ببینیم نیست. همین الآن. بالاترین جنایت عفو فوری است. چطور مثلاً همه تصمیم گرفتند نباشد، خدا تصمیم گرفت باشد. کُشتی ارادهی مردم، با ارادهی خالق. خالق میخواست یوسف عزیز باشد، خلق میخواستند یوسف ذلیل بشود. چطور نگاهها مختلف است؟ یوسف یک آدم بیشتر نبود. هرکسی یک عینکی، یکی عینک سرخ میگذاشت. فکر میکرد لبو است. یکی عینک سبز میگذاشت، فکر میکرد سبزی است. هرکسی یوسف را با یک عینکی میدید. برادرها که عینک گذاشتند، گفتند: این رقیب ما است. پدر ما این را بیشتر دوست دارد. این را برداریم که دیگر جلوی چشم پدر نباشد. پدر مجبور شود توجّهاش به ما باشد. این مانع است. با عینک برادرها یوسف مانع بود. او را در چاه انداختند. از چاه که او را بیرون آوردند، به عینک آنهایی که از چاه او را بیرون آوردند، اوه چه میارزد او را میفروشیم پول است.
مثل یک زمینی کسی نگاه میکند میگوید: اینجا به درد والیبال میخورد. اینجا به درد فوتبال میخورد. یکی میگوید: سبزی بکاریم. یکی میگوید: بفروشیم. یکی میگوید: برای انبار سوله بسازیم. یعنی یک قطعه زمین را هرکسی یک نگاهی… یوسف پهلوی برادرها مانع بود. از چاه بیرونش آوردند، متاع شد. که او را بفروشیم یک پولی بگیریم. در خانه رفت، معشوق شد. زن شاه عاشق شد. در زندانش کردند، تعبیرگر خواب شد. یعنی گفتند: ما خواب دیدیم خواب ما را تعبیر کن. یعنی دیگر فکر کردند، تا بالاخره آن که از همه مهمتر بود، نزد خدا بندهای بود. بندهی صالح بود. هرکسی یوسف را یک نگاهی میکرد. ببین چطور نگاههای مختلف.
3- مقایسه سرانجام مؤمنان و کافران
دنیا هم همینطور است. یک حدیث پریشبها دیدم که امام میگوید که: مؤمنین برنده هستند، کفّار باختند. چطور؟ برای اینکه همان چیزی که از گلوی کفّار پایین میرود، از گلوی مؤمن هم پایین میرود. او آبگوشت میخورد. پلو میخورد. برنج میخورد. سیبزمینی میخورد، نمیدانم میوه میخورد، مؤمن هم اینها را میخورد. او میخندد. او هم میخندد. او همسر دارد، او هم همسر دارد. او خواب دارد، او هم خواب دارد. او بیداری دارد، او بیداری دارد. او از اکسیژن استفاده میکند، او از نور استفاده میکند. او گردش میرود، او هم گردش میرود.بعد امام فرمود: برنده شما هستید. چون تمام لذّتهای کافرها را دارید، قیامت هم دارید.
بگذار یک حساب ریاضی بکنم. بد نیست خواهش میکنم همه شما عزیزان و آنهایی که تلویزیون را میبینند، این را همینطور روی فرمول ریاضی حساب کنند. اگر ما برای آخرت کار بکنیم، هم آخرت داریم، چون نیّت ما خدا بوده است، هم دنیا. عرض کردم دنیا از آب و گاز و برق و تلفن و سفر و خنده و گریه و همسر و هرچه استفادههای دنیا هست خوب مسلمانها محروم نیستند. از هیچ چیز محروم نیستند. بله مثلاً ممکن است از گوشت خوک محروم باشند. گوشت خوک که کمال نیست. ممکن است مثلاً از شراب محروم باشند. شراب چه بهتر، محروم باشند. از تمام لذّتهای طبیعی هر دو هم… حالا این دنیا هم آخرت صد در صد، دنیا هم ممکن است برسند، ممکن هم هست 50 درصد که میرسیم حالا ممکن است که بعضیها به خاطر اینکه ایمان دارند کمفروشی نکنند، دزدی نکنند. بعضیها هم ممکن است به خاطر ایمانشان زندگیشان کمرنگ باشد. بعضیها هم دین دارند و هم زندگیشان پررنگ است. ما آدمهایی را داریم که هم دین دارند و هم زندگیشان پررنگ است. ممکن هم هست به خاطر دین، یک جایی باید از پول بگذرند. پس ما این را 50 درصد حساب میکنیم.
آدم مؤمن آخرتش صد در صد است. دنیا هم شاید رسید. شاید… نرسید. حالا گیرم مؤمن فقیر. گیرم مؤمن فقیر به خاطر اینکه تقوا داردیک غذایی را نخورد، از یک جایی محروم شد. یک لذّتی را چشم پوشید. گاهی هم نه رسید. پس مؤمن 150 درصد است. آخرتش صد در صد است. دنیا هم شاید رسید، شاید نرسید. اما منحرف. آخرتش هیچ چیز ندارد. آخرت صفر است. دنیا چه؟ یک سؤال می کنم شما جواب بدهید. دنیای کافر صد در صد است یا پنجاه درصد؟ 50 درصد است. (همه حضار با هم میگویند) چون کافرها هم همهی کافرها، همهی دزدها موفّق نمیشوند. دزد می رود دزدی کند، آخرتش را از دست داده است. دنیا هم پلیس او را میگیرد. اینطور نیست که هرکس دزدی کند، صد در صد به دزدی برسد. خیلیها میروند جنایت کنند، گیر میکنند. ما خیلی آدمها را داریم. آدمهایی که دست به جنایت میزند. اما از آخرت مانده به جنایت هم… پس شاید رسید، شاید نرسید. بسم الله، پس حالا شما اینجا یک فرمول ریاضی است. مؤمن آخرتش صد در صد است. دنیایش هم شاید رسید، شاید نرسید. منحرف آخرتش هیچ، دنیا هم 50 درصد. پس این چقدر دارد؟ 150 درصد. این چقدر؟ 50 درصد خلاص!
4- شیوه جدال و مناظره با منکران قیامت
بگذار یک چیز دیگر هم بگویم.اینها فرمولهایی است که برای مباحثات شما خوب است. یعنی اگر با یک جوان بیدینی با یک دختری با یک پسری، دخترها با دختری، پسرها با پسری راجع به عقیده، اسلام، ما را ول کن بابا شیخها چه میگویند! اگر با یک آدم نااهلی، بگو: آقا ببینید یا قیامت هست یا نیست. این را سالهای قبل هم گفتم. چون سی سال است در تلویزیون هستیم. اگر شش بار هم تکرار کنم، طوری نیست. یعنی هر پنج سالی یکبار. زیادی گوش بدهید این تکّه از خودم نیست. از امام رضا است. امام رضا فرمود: با آدم نااهل که برخورد کردی، این طور حرف بزن طرف میشکند. دیگر چیزی ندارد بگوید. بگو: ببین، تو میگویی: ول کن بابا دین چیست؟ بیخودی روزه بگیریم. بیخودی نماز بخوانیم. حجاب چیست؟ ول کن این آهنگ حلال است، یا حرام است. ول کن اینها را آخوندها درست کردند. دو روز خوش باش. بنشین و به او اینطور بگو. بگو: آقا ببینید یا قیامت نیست، یا قیامت هست. خیلی هم نگو قیامت هست. غیظ نکن. شل بگیر که او مشتری شود. تعاونی حساب کن. بگو: حالا یا قیامت هست یا نیست. شل بگیر که جلو بیاید. اگر قیامت نباشد، میخواهیم ضررهای مؤمن را حساب کنیم. در سال سی روز نهارش را پنج ساعت عقب میاندازد. پنج ساعت تأخیر نهار. یعنی چون ایمان دارد، روزه میگیرد. نهاری که باید دو بخورد، هفت میخورد. هشت میخورد. پس نهارش را در سال سی روز عقب میاندازد. دیگر چه؟ این خانم 80 کیلو است. یک نیم کیلو هم حجاب دارد میشود هشتاد و نیم کیلو. این نیم کیلو هم حجاب. چون یک سری از لباسها را که همه بیحجابها میپوشند. آن فرق خانم با حجاب و بیحجاب، نیم کیلو است. وگرنه یک سری از لباسها را که باید بپوشند. دیگر چه؟ نماز هم 17 رکعتش را بگو بیست دقیقه. هر 24 ساعتی 20 دقیقه هم نماز میخواند. نماز ظهر و عصر و همه 20 دقیقه هم نمیکشد. اگر مکّه رفت، پول یک موتور گازی، یک موتور هُندا، یک میلیون، دو میلیون هم مکّه میرود. در عمرش بگو دو میلیون، سه میلیون هم مکه میرود. چه شد؟
گیرم قیامت نبود، فرض کنید قیامت نیست. نیست، نیست، نیست. از این بالاتر که نیست. ضرر ما این است که در سال چند روز نهار عقب انداختیم. نیم کیلو اضافه وزن داشتیم. دیگر 20 دقیقه نماز خواندیم. 20 دقیقه نماز چیست؟ اینقدر که راست آینه بایستی، زلفهایت را از شمال شرقی به جنوب غربی ببری. (خنده حضار) به اندازهای که مثلاً دو تا آستین را اتو کنی. اگر قیامت نبود، تمام غم ما همین است. تمام غم همین است. که این هم چیزی نیست. اما اگر قیامت بود، که به هزار و یک دلیل هست، تارک الصلاه چه خاکی بر سرش خواهد کرد؟ خدا به او می گوید: با هر کس و ناکسی حرف زدی، آنوقت نخواستی با من دو تا کلام حرف بزنی؟ برای دو فلس پول این همه مثل فنر خم شدی. بله قربان گفتی. نعمتهای من به اندازهی یک الحمدلله نمیارزید. با هرکسی رابطه داشتی، با اولیای من رابطه نداشتی. این همه سفر این طرف و آن طرف رفتی. یک زیارت امام رضا و کربلا نرفتی؟ نمیتوانستی چند ساعت نهارت را عقب بیاندازی؟ اگر قیامت بود که به هزار و یک دلیل هست، آدم لا ابالی چه خاکی بر سرش خواهد کرد؟ عقل میگوید: باید دین داشته باشید. جوانهایی که دین ندارند از نظر عقلی محکوم هستند. بگذار مثال را تکرار کنم. صد تا اتوبوس میآید جمعیتی را دویست کلومتری ببرد. از این صد تا اتوبوس 50 تا اتوبوس یک چیزهایی صندوق عقب میگذارند. جک، زاپاس، چراغ قوّه، زنجیر، یک کمکهایی یک وقت برای خطری پیش آمد، یک چیزهایی صندوق عقب میگذارد. 50 تا ماشین اینها را برمیدارد، 50 تا ماشین برنمیدارد. میگوید: ول کن بابا! ول کن بابا! میرویم یا نیازی نیست، اگر نیازی نبود، رانندهای که یک جک و زاپاس و یک چراغ قوه و نمیدانم زنجیری گذاشته است، اگر نیازی به اینها نداشت ضرر آن رانندهای که اینها را برداشته با خودش برده است، ضررش چقدر است. چیزی ضررنکرده است. این همه وزن ماشین است. این همه وزن مسافر است. حالا بگذارید یک 5 کیلو هم، 10 کیلو هم، 20 کیلو هم یک چرخ و زاپاس اضافه کند. اگر نیازی نبود، بین صدها کیلو یک ده، بیست کیلو اضافه برداشتید. اما اگر نیاز بود و راننده جک و زاپاس و زنجیر نداشت، چه خاکی بر سرش خواهد کرد؟ بنابراین عقل میگوید: انسان باید دین داشته باشد. ما که باید به حرف کسی گوش بدهیم. گوش به حرف کسی بدهیم که تقوایش بیشتر است.
5- لزوم رجوع به قرآن در برنامههای فرهنگی
حالا، رجوع به قرآن. بحث ما این است. ماه قرآن است. یک نهضتی باید و شانسی هم که امسال و سال قبل و یک سال بعد هم ممکن است داشته باشیم این است که رمضان به تعطیلات خورده است. یعنی دیگر درس هم نداریم. یعنی اگر واقعاً کسی اراده داشته باشد، میتواند همین ماه رمضان منتهی مسئولین فرهنگی یک مقدار کارهایشان پخش می شود. ببین وقتی دست را چنین میزنی، دست میشکند کسی هم دردش نمیآید. این باید این انگشت ها جمع شود مشت شود تا بخورد. ما گیرمان این است که یک سری مسائل ما چون همینطور پخش میشود، اخرش هم میبینی هنوز بعد از سی سال دهها هزار، دهها هزار مدرسه داریم، سی سال از انقلاب میرود، جوان میخواهد نماز بخواند جا ندارد. یعنی مدرسهی ما سالن نمازخانه ندارد. بعد از سی سال! چرا؟ کار فرهنگی که خیلی شده است. از بس کامپیوتر خریدیم و اردو بردیم و تواشیح و نمیدانم مسابقات فلان و مسابقات فلان و پوستر و همایش و یعنی از بس که نیروهای ما پخش میشود، آنوقت آن نیروی اصلی مثل آدمی که از بس قاشق و چنگال و مربّا وترشی میگذارد آخرش میبیند سر سفره نان نیست. آن نانی که جز واجبات است، نیست. بعد نگاه میکنی در سفره بیست رقم قلم است. ما گاهی وقتها در مسائل فرهنگی به اموری میرسیم که نیازش مثل شال گردن میماند. یعنی نیاز چهارم و پنجم است. نمیگویم نباشد. ولی نیاز چه؟
6- توجه به نماز نسل نو در برنامههای فرهنگی
ما یک استانی رفتیم. استاندار بود. گفت: بله پارسال، در این چند ساله، مثلاً فلان مشکل را حل کردیم. فلان مشکل را حل کردیم. همهی حرفهایش را که زد، گفتم: بله تنها مشکلی که حل نکردید مشکل نماز بچهها است. مشکل نماز بچهها حل نشده است. ما میتوانیم در این شهریوری که ماه رمضان در آن هستیم یک حرکتی شود، پیشنماز، بسیج دانشجویی، بسیج دانشجویی، یک حرکتی بکند. نهاد رهبری، جهاد دانشگاهی، در دانشگاه اینقدر گروههای اسلامی هستند. یک حرکت کنند، کلک را بکنند. دیگر دانشجو نداشته باشیم، قرآن را باز کند نتواند بخواند. دبیرستان بسیج دانشآموزی داریم. نمیدانم هلال احمر تقریباً یکی دو میلیون دانشجو دارد. انجمنهای اسلامی هستند. نمیدانم هیئت امنا هستند. چه پولدارهایی هستند. یک پولهایی خرج میکنند. بعضیهایشان را میشناسم. مثلاً دویست میلیون خرج یک چیز الکی میکنند. دلشان هم خوش است. الکی خوش است. یک سری امکاناتمان را اگر بسیج کنیم مسئلهی قرآن باید در کشور ما حل شود. پوست قرآن، اینقدر خانم هست جلسات ختم انعام میگیرد. چه سفرههایی میکشند. چه افطاریهایی میدهند. چه روضهخوانیهایی میکنند؟ در هیئتها چه علامتهایی میخرند؟ یک آهنی میخرد سر دل میکشد. خوب پول آهن را به دو تا استاد بده بچههای محله قرآن یاد بگیرند. این آهن را سالی یکبار سر دل می کشی. ولی اگر این بچههای محله پول این آهن را بدهی خرج آموزش و مخ اینها بکنی، این بچه تا آخر عمر از تو یادگاری دارد. میگوید: من قرآنم را از این آقا، این رئیس هیئت عوض اینکه علامت بخرد، دو تا استاد دانشگاه، دو تا دبیر تعلیمات دینی، دو تا طلبه آورد و همهی بچههای هیئت را قرآن خوان کرد. نمیدانم چرا در کارهای… البته شیطان نمیگذارد. در قرآن یک آیه داریم میگوید که: این آیه خیلی قشنگ است. میگوید: «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ» (انفال/48) یعنی شیطان عملشان را نزد آنها زیبا قرار میدهد. فکر میکند کار خوبی است. یک آیهی دیگر داریم این را احتمالاً شنیده باشید. در قرآن سه تا «یَحسَبون» است. یک آیه داریم میگوید: «یَحْسَبُون» یعنی خیال میکند چه؟ «أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» خیال میکند فکرش درست است. کج میرود خیال میکند درست است. یک آیه داریم «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُون» (کهف/104) خیال میکند کارهایش درست است. اولی خیال میکند فکرش درست است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون» دومی خیال میکند کارش درست است. سوم «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَیْء» (مجادله/18) خیال میکند یک کسی است. یک آدم پوکی است، خیلی شخصیت پوکی است، منتهی در دنیای خیال فکر میکند یک کسی است. مثلاً شاه است. خان است. نمیدانم فرض کنید که مقام چه است. چه کسی است؟
انجمنهای اسلامی، در همهی روستاها هستند. خانه به خانه میشناسند. این انجمنهای اسلامی حرف حسابش چیست؟ میخواهی چه کنی؟ اگر میخواهی به مردم خدمت کنی، پول که نداری، انجمنهای اسلامی بودجهای ندارند. ولی همین انجمنهای اسلامی اگر کمر ببندند برای گرفتن زکات، زکات را از روستایی میگیرند در همان روستا خرج فقرا میکنند. فقرا میگویند: خدا پدرت هم بیامرزد. از وقتی که ایشان انجمن اسلامی شد، هم حکم خدا زنده شد، هم مال اغنیا پاک شد، هم شکم فقرا سیر شد. مال اغنیا پاک شد. شکم فقرا سیر شد. حکم خدا اجرا شد. خوب انجمن اسلامی حرف حسابش چیست؟ مگر انجمن اسلامی فقط برای انتخابات است؟ انجمن اسلامی اگر میخواهد فقرا را سیر کند، پرچم زکات را دست بگیرد. زکات هم خیلی پول است. خمین یک شهر کوچک است. فاصلهی سه سال از شش میلیون زکاتش رفت و به دویست، سیصد میلیون رسید. یزد شهر کشاورزی نیست. از یازده میلیون زکاتش رفت دو میلیارد و دویست میلیون. که دو میلیارد و دویست میلیون هم دولت روی آن میگذارد. میشود چهار میلیارد و … با چهار میلیارد و چهارصد میلیون میشود خیلی از مشکلات فقرا را حل کرد. انجمنهای اسلامی اگر میخواهید، برای خودتان هم اگر هست، پرچم زکات را دست بگیرید. با کمیتهی امداد همکاری کنید. زیر نظر روحانی بگیرید، منتهی زکات هم نمیشود از روستا بیرون برد. تا روستا فقیر دارد، کسی حق ندارد. غیر خمس است. خمس و سهم امام بخشیاش را باید داد سهم مراجع و حوزههای علمیّه، ولی زکات تا در اینجا فقیر هست، نباید جای دیگر ببری. تقریباً 500 میلیارد تومان زکات گندم کشور ما است. تقریباً! بعد آقای انجمن اسلامی حرف حسابت چیست؟ میخواهی خدمت فرهنگی بکنی؟ در همین روستا، خانه به خانه میدانی چه کسی بیسواد است. امسال هم نهضت سوادآموزی دیگر، ببینید درخت را که پر میوه است، تا تکانش دادی میوههایش میریزد. دیگر بعداً هرچه تکانش میدهی نمیریزد. باید نوک درخت رفت یک میوه، یعنی باید دانه دانه چید. ما الآن دیگر نمیتوانیم کلاس بیسوادی جمع کنیم. که با یک «قد قامت الصلاه» بیست نفر بیسواد در کلاس بیاید. الحمدلله در ایران بیسوادی به دوازده درصد، مثلاً از هشت درصد است تا تقریباً بیست درصد. در این روستا تو که انجمن اسلامی هستی، میدانی کدام خانه بیسواد است. این بیسوادها را تحویل ما بده ما با استاد قرارداد تن به تن، میگوییم: استاد یک نفر اینقدر میگیری، با سواد میکنی. یک سوّمش را پیش میگیری، نصف یک سومّش را وقتی بازدید میآییم، یک سومّش را هم روز آخر. آموزش تن به تن. تا انجمن اسلامی هستی بیسوادها را برای ما جمع کن. آقای انجمن اسلامی میخواهی مردم بدانند، تو که خانه نداری، امکانات نداری، چراغ مسجد را روشن کن، بگو: هرکس با من کار دارد در مسجد بیاید. گفتوگوها در مسجد باشد هم چراغ خانهی خدا روشن میشود، هم مردم که در مسجد آمدند نمازشان را میخوانند. هم تو را میبینند. چیزهای دینی ارزانتر است. راحتتر است. آنوقت بعداً سه سال، چهار سال که شما شورای اسلامی شدی،مردم روستا میگویند: چیست؟ میگویند: آن زمانی که ایشان شورای اسلامی بود، جهازیهی دخترمان درست شد، زمانی که ایشان شورای اسلامی بود من را با زور سر کلاس نهضت سواد آموزی آوردند، ولو تن به تن با سواد شدیم. آن روزی که ایشان چیز شد، این مشکلات حل شد. ما میتوانیم.
7- بهرهگیری از فرصتهای تابستانی و ماه رمضان
الآن اردوهای تابستانی چقدر از دانشگاهها و خیلی از طلبهها گروههای اردویی میروند، تابستان در یک جایی میروند بیست روز میمانند. یک مشکلی را حل میکنند، برمیگردند. این اردوها خیلی اردوهای با برکتی است. ما چه کاری را نمیتوانیم بکنیم؟ کاری که نتوانیم بکنیم وجود ندارد. همه کار میشود کرد. ما نمیتوانیم یک نهضتی برای قرآن راه بیاندازیم. این آقا که منبر میرود. من تقاضا میکنم همهی عزیزانی که بحث مرا گوش میدهید، از همهی روحانیون مسجد بخواهید سلام مرا هم به عنوان یک نوکر، یک برادر، یک شاگردشان بگویید: آقا قرائتی سلام رساند، گفت: خواهش میکنم قرآن را دست بگیرید، یک آیه قرآن تفسیر کن. قرآن حتی شب قدر هم غریب است. شب قدر «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَهِ الْقَدْر» (قدر/1) شب قدر هم که شب نزول قرآن است باز قرآن غریب است. مداحی سهم دارد. بیست دقیقه، یک ساعت. «بک یا الله» قرآن سر میگیریم سهم دارد. بیست دقیقه، یک ساعت. شعر سهم دارد. روضه سهم دارد. پول جمع کنیم برای اینکه فرشهای مسجد را قالی کنیم، پشت بام مسجد را ایزوگام کنیم، یعنی همهچیز سهم دارد. ولی خود قرآن، شب قرآن خود قرآن سهم ندارد. یعنی شب قدر یک مردمی که میآیند در مسجد، با تفسیر یک آیه آشنا نمیشوند. فضائل حضرت علی باید باشد. روضه باید باشد. مناجات باید باشد. نمیگویم آنها نباشد. آنها باید باشد، اما فهم قرآن یک آیه هم تفسیر شود. آخر شب قدر شب قرآن است. بعد میبینیم شب قرآن همه کاری کردیم، ولی با یک آیه آشنا… وقتی در مسجد رفتیم بلد نبودیم… نهضتی باید برای فهمیدن شود. سی سال هم میخوانیم «اَنجَزَ، اَنجَزَ، اَنجَزَ وحده» «نَصَرَ، نَصَرَ، نَصَرَ عبده» زشت است که معنایش را ندانیم. پس ببینید شهریور است. تابستان است. حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش و تربیت معلمها، همه تعطیل هستند. ماه قرآن هم هست. ماشینهایی که هوا گرفته در سرازیری روشن میشود.
سرازیری قرآن ماه رمضان است. در ماه رمضان باید چراغ قرآن را روشن کنیم. از منبریها بخواهید از نیم ساعت ده دقیقهاش را دو تا آیه برای ما تفسیر کن. ده دقیقهاش را هم تاریخ بگو. خواب بگو. شعر بگو. هرچه میخواهی بگو. اما خدا هم سهم دارد. یک فشاری باید، تقاضایی باید، خواهشی باید… و اگر هم دیدیم نمیشود خودمان، چون ما که نمیتوانیم منتظر هیئت امنا باشیم. ممکن است هیئت امنا بگوید: نخیر اینجا مراسم همین است که هست. شما میخواهید قرآن یاد بگیرید جای دیگر بروید. اگر هیئت امنا با قرآن اینطور برخورد کرد وسط کوچه فرش بیاندازید یک معلم قرآن پشت دیوار مسجد جلسه درست کنید. هرکس هم آمد بگویید: این هیئت امنا نمیگذارد. هیئت امنا میگوید: مسجد جای قرآن نیست. ولی جای ختم و شش و اربعین هر پیر زن و پیرمردی هست. گیر هیئت امنا هم هستیم. مشکل ما این است که هیئت امنا بعضیهایشان پیر پیر پیر هستند، مخشان جوان پسند نیست. و قرآن بخوانم. دقیقهی آخر یا ثانیههای آخر، قرآن میگوید: هیئت امنا باید یک بچه در آن باشد یک پیرمرد. این آیهی قرآن است. «طَهِّرا بَیْتِی» (بقره/125) ابراهیم تو صد ساله هستی، اسماعیل تو 13 ساله هستی. هردو با هم باید مسجد الحرام را تطهیر کنید. یعنی هیئت امنا باید یک پیر باشد، یک جوان. الآن هیئت امنا هشت نفر همه 85 ساله. 9 نفر همه 64 ساله. این هیئت امنا که یک طبقه هستند، فکرشان یک طور است خوب در را روی نسل نو میبندند. «طَهِّرا بَیْتِی» یکی ابراهیم صد ساله است، یکی اسماعیل 13 ساله است. صد ساله و سیزده ساله. در هیئت امنا باید یک خانم هم باشد. قرآن بخوانم. قرآن میگوید: مریم جز هیئت امنا بود. مادر مریم، مریم در شکم مادرش بود، مادرش نذر کرد خدایا وقتی من این را زاییدم خادم مسجد شود. زایید دید دختر است. گفت: دختر باشد. قنداقش کرد او را در مسجد الاقصی برد. به حضرت زکریای پیغمبر داد. گفت: این هم بزرگ که شد خادم شود. یعنی در هیئت امنا باید یک خانم هم باشد، خانم با فضیلت نه پیرزنی که باز بد اخلاق باشد. خانم دانشمند. یک استاد دانشگاه، یک دانشجو، یک دبیرستانی، اگر اینها باشد یک حرکتی باید برای قرآن بکنیم. خودتان بنشینید راه پیدا میکنید. قرآن میگوید: بنشین فکر کن، تلاش کن، من به تو میگویم چه کن. بعد از سی سال قابل تحمل نیست، قرآن به این وضعی که هست باشد.
خدایا بینندهها ماه قرآن بحث را میبینند. تو را به آبروی قرآن مزهی قرآن را به ما بچشان و توفیق بده به نسل نو بچشانیم.