قرآن، مايه بصيرت در زندگي

1- شناخت دام‌هاي دشمنان
2- ملاک شناخت مدعيان ايمان
3- داستان‌هاي قرآن، عبرت‌آموز، نه سرگرم کننده
4- خبرهاي غيبي قرآن از آينده و جهان
5- عرفان واقعي، از مسير فقاهت
6- دعوت از جوانان مؤمن براي حوزه‌هاي علميه

موضوع: قرآن، مايه بصيرت در زندگي

تاريخ پخش: 12/04/93

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين، اللهم صل علي محمد و آل محمد.

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

درباره‌ي اهميت ماه رمضان بحث بود که «شَهْرُ‌ رَ‌مَضَانَ الَّذِي أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْ‌آنُ» (بقره/185) عظمت ماه رمضان به قرآن است. داشتيم راجع به قرآن شناسي جملاتي را مي‌گفتيم. سي دليل من اينجا نوشته ام، چند موردش را در جلسات قبل گفتيم. که قرآن نور ما است. شفاي ما است. اختلافاتمان را حل مي‌کند. شفيع ما است. عزت ما است. مايه‌ي وحدت ما است. اينها را گفتيم. حالا امشب چه مي‌خواهم بگويم؟ قرآن وسيله‌ي بصيرت ما است. کسي اگر قرآني باشد، گول نمي‌خورد. در آياتي داريم، قرآن مي‌فرمايد که من وسيله‌ي بصيرت شما هستم. بشنويد.

1- شناخت دام‌هاي دشمنان

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. «قَدْ جَاءَكُم بَصَائِرُ‌ مِن رَّ‌بِّكُمْ» (انعام/104) «بَصَائِرُ‌ مِن رَّ‌بِّكُمْ» بصائر جمع بصيرت، بصيرت يعني بينش، حکمت. کسي اگر آدم قرآني باشد، حواسش جمع است. مثلاً گول گريه را نمي‌خورد. چون قرآني است. آدم قرآني مي‌گويد که برادران يوسف، يوسف را در چاه انداختند، آمدند و زار زار گريه کردند که گرگ او را خورده است. اين قصه چه مي‌گويد؟ تاريخ مي‌گويد؟ مي‌گويد: نه! ممکن است گريه‌ي قلابي هم داشته باشيم، گول اين گريه را نخور! بصائر جمع بصيرت! چشمت را باز کن.

دوم! گول مسجد را هم نخور. قرآن راجع به مسجد قلابي يک آيه دارد. « وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَ‌ارً‌ا» (توبه/107) «مَسْجِدًا ضِرَ‌ارً‌ا» قرآن مي‌گويد مسجد ساخته است، منافقين در مدينه مسجد ساختند ولي هدفشان نماز نبود، هدفشان «ضِرَ‌ارً‌ا» اين بود که به مسلمانان ضرر بزنند. مسلمان‌ها را دو تکه کنند. تفرقه بياندازند. «وَإِرْ‌صَادًا لِّمَنْ حَارَ‌بَ اللَّـهَ» کمينگاه باشند براي دشمنان خارجي! گول مسجد را هم نخور. ديگر چه؟

سوم! گول قسم را هم نخور. بعضي‌ها قسم مي‌خورند، ولي نااهل هستند. «اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّـهِ» (مجادلة/16) «جُنَّةً» يعني سپر! «اتَّخَذُوا أَيْمَانَ» «أَيْمَانَ» يعني «يمين» يعني قسم! قسم مي‌خورد، اما پشت قسم کمين مي‌کند و نامردي مي‌کند. قسم مي‌خورد و آدم فکر مي‌کند که راست مي‌گويد. اما قسم دروغ هم داريم. ببينيد به اين بصيرت مي‌گويند. گول گريه نخور، گول مسجد نخور، گول سوگند نخور، بصيرت!

گول سخنراني را هم نخور! قرآن يک آيه دارد که بعضي که حرف مي‌زنند، به قدري قشنگ حرف مي‌زنند، که تو پيغمبر هم تعجب مي‌کني. خيلي قشنگ حرف زد. اما «وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ» (بقره/204) خيلي آدم نااهلي است. بشنويد. «وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» (بقره/204) «يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ» يعني حرف که مي‌زند تو پيغمبر هم «يُعْجِبُكَ» تعجب مي‌کني. «وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ» از دشمنان سرسخت است، اما قشنگ حرف مي‌زند. گول سخنراني را نخوريد. اينها همه بصيرت است.

گول شعار را هم نخوريد. وقتي مي‌خواستند يوسف را از نزد پدر ببرند، پدرشان گفت مي‌ترسم گرگ پاره اش کند، گفتند: چطور گرگ پاره اش کند؟ «وَنَحْنُ عُصْبَةٌ» (يوسف/14) ما يک جمعي از برادران با کم و زيادش صد و بيست کيلويي، آدمي که ده برادر قهرمان دارد، چطور مي‌شود گرگ او را بخورد؟ «وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (يوسف/12) «لَهُ لَحَافِظُونَ» ما حفظش مي‌کنيم. آيه ديگر هم داريم «وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ» (يوسف/11) «نَاصِح» يعني خيرخواهش هستيم. «حافظ» يعني حفظش مي‌کنيم. ما هم خيرخواهش هستيم و هم حفظش مي‌کنيم. نترس! يوسف را بده به ما تا برويم و بيرون از شهر ورزش کنيم. پس ببينيد شعار دادند «حَافِظُونَ»، دروغ مي‌گويند. «نَاصِحُونَ» دروغ مي‌گويند. «وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً يَبْكُونَ» (يوسف/16) گريه مي‌کنند، دروغ مي‌گويند. «اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً» دروغ مي‌گويند. چه مي‌گويم؟ مي‌گويم: قرآن گفته است من بصيرت هستم.

2- ملاک شناخت مدعيان ايمان

گاهي وقت‌ها انسان خودش هم خودش را نمي‌شناسد. الان شما که اينجا نشسته ايد و بنده که حرف مي‌زنم آدم خوبي هستم؟ قرآن يک آيه دارد، گفته است خودت را با اين آيه متر کن. با اين آيه متر کن که آدم خوبي هستي يا نيستي؟ چندبار آمدم مشهد، چند بار رفتم عمره، نمي‌دانم فرض کنيد که… اينها درست. اما متر آخر اين است. قرآن مي‌گويد هر کس مي‌خواهد ببيند چطور آدمي است خودش را با اين آيه مقايسه کند. «قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّـهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ» (جمعه/6) «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ» يعني نبايد از مرگ بترسيد. چه کسي است که از مرگ نترسد؟ اگر الان يه برگه به من بدهند که آقاي قرائتي! شما فردا شب نيستي! همين الان سخنراني ام را قطع مي‌کنم و شروع مي‌کنم به گريه و توبه کردن. پيداست خودم هم به سخنراني خودم اطمينان ندارم. هر کس فکر مي‌کند که آدم خوبي است؛ بايد از مرگ نترسد. بسم الله! چه کسي است که از مرگ نمي‌ترسد؟ نمي‌گويد: «لا تخافون» نمي‌گويد از مرگ خوف نداشته باشد. مي‌گويد: «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ» اصلاً بايد عاشق مرگ باشيد. چون مي‌رويد پهلوي سلمان و ابوذر، مي‌رويد پهلوي حورالعين. مي‌رويد پهلوي کاخ‌ها و باغ‌ها و نهرها. هر کس از مرگ مي‌ترسد، پيداست که يک ريگي در کفشش است. قرآن بصائر است، يعني قشنگ مي‌گويد گول نخور! آدم گاهي خودش هم خودش را نمي‌شناسد. من ممکن است ده شب راجع به عدالت اجتماعي سخنراني کنم. اما يک بزغاله… به من هم مي‌گويند: معلم قرآن! مفسر قرآن! استاد! حجت الاسلام! همه‌ي اين لقب‌ها را هم مي‌گويم. اما حضرت عباسي من چطور آدمي هستم. مي‌گويد: يک بزغاله بدهيد به آقاي قرائتي و بگوييد تقسيم کن. کبابي هايش را براي خودش برمي دارد. پس من در تقسيم يک گوسفند ممکن است عادل نباشم. اما بيست جلسه راجع به عدالت سخنراني کنم. آدم خودش هم گول خودش را مي‌خورد.

يک آيه داريم روز قيامت جهنمي‌ها مي‌گويند: خدايا! ما را به دنيا برگردان «نَعْمَلْ صَالِحًا» عربي‌هايي که مي‌خوانم قرآن است. «نَعْمَلْ صَالِحًا» يعني برگردان عمل صالح انجام بدهيم. «نَعْمَلْ صَالِحًا غَيْرَ‌ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ» (فاطر/37) غير از آن کارهايي صالحي که انجام مي‌داديم. علامه در تفسير مي‌فرمايد. علامه طباطبايي(ره) که اين «غَيْرَ‌ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ» اينجا چيست. همين مقدار کافي است که خدايا ما را برگردان به دنيا کار خوب انجام بدهيم. بس است ديگر! مي‌گويد برگردان به دنيا کار خوب انجام بدهيم يک چيزي اضافه مي‌گويد، مي‌گويد: «غَيْرَ‌ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ» غير از آن خوبي‌هايي که انجام داديم. علامه مي‌گويد: معنايش اين است. يعني خدايا در دنيا کارهايي هم که مي‌کرديم، خيال مي‌کرديم کارهاي خوب بود، فکر مي‌کنيم سالي دو بار مشهد بياييم. به مشهد آمدن اصرار داريم، براي ازدواج دخترمان مرتب طفره مي‌رويم. حالا دهانش بوي شير مي‌دهد. حالا بگذار ليسانسش را بگيرد. من نامه دارم از دختر دانشجوي فوق ليسانس، به من نوشته بود خدا پدر و مادرم را لعنت کند. من خواستگارهاي خوبي داشتم، سال اول دانشگاه و پيشدانشگاهي. مرتب پدر و مادرم گفتند: ليسانس بگير! ليسانس بگير! ليسانس گرفتم گفتند برو فوق ليسانس! حالا فوق ليسانس گرفتم ديگر خواستگارهايم کم شده اند، خدا پدر و مادرم را لعنت کند. نامه دست من رسيده است، چون من، در دانشگاه تهران نماز مي‌خوانم.

دلش خوش است هر سال عمره مي‌رود، حالا پسرش چه مي‌کند؟ جوان است بگذار خوش باشند. بگذار ما عمره برويم، لبيک! اللهم لبيک! چه لبيکي؟ برو پسرت را داماد کن. ما گاهي وقت‌ها، يا مثلاً مي‌بيني عزاداري مي‌کند، نماز صبحش قضا مي‌شود. قمه ميزند، سينه مي‌زند، زنجير مي‌زند، نمازش پر از غلط است. ما بايد خودمان را با قرآن خط کشي کنيم. قرآني هستيم، قرآن که براي خواندن نيست. براي خواندن و فهميدن، بالاتر از خواندن و فهميدن به اين است که خودمان عمل کنيم. خودمان را به قرآن عرضه کنيم. من آياتي را که به آن عمل نکردم، نوشتم. گاهي مي‌خوانم، از قرآن آياتي را که عمل نکردم.

1- «يقتلون» دشمن را کشت. من که در جبهه کسي را نکشتم.

2- «يقتلون» در راه خدا شهيد شد. شهيد هم که نشدم.

3- «وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى» (نازعات/40) جلوي هوسش را گرفت. كي من جلوي هوسم را گرفتم.

4- «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظ» (آل‌عمران/134) عصباني شد، خودش را نگه داشت. كي من عصباني شدم، خودم را كنترل كردم.

5- «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِم‏» (حشر/9) از خودش كم كرد، به فقرا داد. كي من اين كار را كردم؟ من اگر چيزي زياد بيايد، به فقيرها مي‌دهم.

6- «في‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون/2) در نمازش حضور قلب دارد. كي من در نمازم حضور قلب دارم؟

قرآن براي اين است كه بخوانيم، ببينيم به كدام آيه عمل كرديم، به كدام آيه عمل نكرديم؟ اصلاً قرآن براي اين است. قرآن «بصائر» است، يعني به شما بصيرت مي‌دهد. يك صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)

3- داستان‌هاي قرآن، عبرت‌آموز، نه سرگرم کننده

يكي از بركات قرآن اين است كه تاريخ حق است. تاريخ‌هاي ديگر را آدم نمي‌داند راست است يا دروغ. تاريخ صحيح، قرآن راجع به تاريخ مي‌گويد: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» (كهف/13) «نَقُصُ» يعني قصه مي‌گويد. تاريخ مي‌گويد. «نبأ» خبرهاي مهم را به حق مي‌گويد. خبرهاي حقيقي! به قول شهيد مطهري، داستان راستان. يعني قصه‌هاي راست! خيلي از قصه‌‌ها يافتني نيست، بافتني است. مي‌نشيند يك چيزهايي مي‌بافد. رمان‌هاي ما خيلي‌هايش همينطور است. بيشترين فروش كتاب در دنيا كتاب قصه است. منتهي قصه‌هاي ديگران بافتني است، قصه‌هاي ما يافتني است. قصه‌هاي ديگر را مي‌بافند كه پولي بگيرند. قصه‌هاي ديگر عامل تخدير است. ما را خواب مي‌كند. قصه‌هاي قرآن بيدار باش است. وقتي قصه‌ي يوسف را مي‌گويد. يوسفي بود. جوان‌ها همه شما يوسف هستيد. حسود داشت، جوان‌ها همه شما حسود داريد. او را بردند، همه شما را مي‌برند. به اسم بازي مي‌برند. حواست را جمع كن، تو را هم به اسم بازي مي‌برند. پرتش كردند، حواست جمع باشد، شما را هم پرت مي‌كنند. شعار دادند، حافظ او هستيم. ناصحش هستيم، خيرخواهش هستيم. شما را به شعار مي‌برند. شبانه آمدند گريه كردند، يعني صحنه‌سازي مي‌كنند. اصلاً قصه اين است، وگرنه يوسفي بود و او را بردند، خوب من چه خاكي بر سرم كنم. بود كه بود! قصه‌هاي قرآن براي اين است كه من فتوكپي‌اش را روي خودم صادر كنم. خوب اين براي او، ما چه؟ قصه‌هاي يوسف را كه مي‌گويد، در آخر مي‌گويد: «وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ» (يوسف/22) جواني كه قصه يوسف را شنيدي، تو هم اگر مثل يوسف از امتحاناتي بيرون بيايي، آنچه به يوسف داديم، به تو هم مي‌دهيم. «وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ» يعني يوسف كارهايي كرد، ما به او پاداش داديم. همان كارها را تو هم انجام بدهي، چيزي كه به يوسف داديم به تو هم مي‌دهيم.

«وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ» (انبياء/88) يعني اگر يونس در دل ماهي گفت: «سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ» (انبياء/87) ما نجاتش داديم، تو هم اگر به لغزش خودت اقرار كني و از خدا عذرخواهي كني، تو را هم نجات مي‌دهيم. قصه‌هاي حقيقي كه قصه‌هاي واقعي است. قصه‌گويش خداست. قصه‌هاي كوتاه، چند سطري و چند صفحه‌اي، قرآن تاريخ است، منتهي تاريخ صحيح است. يك صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)

4- خبرهاي غيبي قرآن از آينده و جهان

قرآن خبرهاي غيبي به ما مي‌دهد. ما مي‌خواهيم بفهميم آينده چه مي‌شود؟ هيچ منبعي نداريم. چه كسي است كه از آينده خبر داشته باشد. ولي قرآن اينقدر از آينده خبر داده است. انبياء از آينده خبر مي‌دهند. بعضي از مؤمنين با تقوا از آينده خبر مي‌دهند. خدا شهيد مدرس را رحمت كند. به رضاشاه گفت: من هركجا بميرم، قبرم زيارتگاه مي‌شود. رضاشاه تو هركجا به درك بروي، نه آب است و نه آبادي است! الآن شما كاشمر برو، قبر مدرس يك زيارتگاه شده است. قبر رضاشاه را پسرش هم نمي‌داند كجاست. از غيب خبر دارند.

ما چهارصد تا شهيد در مكه داشتيم. شهيدها شش ذي‌الحجه، يعني چهار روز مانده به عيد قربان شهيد شدند. دو، سه روز جلوتر، امام پيامي براي حجاج داد. «وَ مَنْ يُهاجِرْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ» (نساء/100) اگر كسي در راه خدا هجرت كند. بميرد، يا شهيد شود. وزير امور خارجه آن زمان مي‌گفت: به امام گفتيم: اينها مكه رفته‌اند. چرا شما آيه‌ي مرگ مي‌نويسي؟ هركس از خانه‌اش بيرون برود، از دنيا برود يا كشته شود، حاجي‌ها از اين آيه مي‌ترسند.

يك عده در تهران در صف اتوبوس بودند. اتوبوس آمد، همه فرار كردند. گفتند: بابا شما از آن موقع تا به حال منتظر اتوبوس بوديد، پس چرا فرار مي‌كنيد، بايد سوار شويد؟ گفتند: آخر نوشته بود، كشتارگاه! چون بالايش نوشته بود كشتارگاه، فرار كرديم. بابا اين مكه رفته است. آيه‌اي كه شما مي‌نويسي، مي‌گويد: مي‌روي و مي‌ميري. وزير امور خارجه به من مي‌گفت: به امام گفتم: آقا اين آيه چه مي‌خواهد بگويد؟ گفت: شما كاري به اين كارها نداشته باش.

امام فرمود: به صدام سيلي مي‌زنم. زد يا نزد؟ به شاپور بختيار گفت: من در دهان اين دولت مي‌زنم. زد يا نزد؟ قرآن مي‌گويد: «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» (اعراف/128) افراد با تقوا عاقبت دارند. شد يا نشد؟ اينها همه خبر غيبي است. بالاخره موسي ماند يا فرعون؟ شما قبر حضرت رقيه در سوريه را ببين، مي‌درخشد. قبر معاويه معلوم نيست كجاست. البته من با يك خرده پول پيدا كردم. پول به يك نفر دادم و گفتم: مرا سر قبر معاويه ببر. از چند خانه مرا سر قبر معاويه برد. يك خانه‌ي محقري بود، يك قبري آنجا بود، يك گربه هم روي قبر بود. بالاخره رقيه برنده شد يا معاويه؟ «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» از غيب خبر مي‌دهد.

گاهي مثلاً مي‌گويند: آقا واقعاً امام زمان مي‌تواند دنيا را اداره كند؟ چطور؟ اينطور كه در ايران شد. بالاخره امام كه آمد شاه را برداشت يا نه؟ اگر امام شاه را برداشت، پس مي‌شود امام امام، رهبر امام، ولي امام، حضرت مهدي(ع) همه طاغوت‌ها را بردارد. (صلوات حضار)

مي‌شود مستضعفين قوي شوند؟ بله. شهيد رجايي يك معلم شكنجه شده در زندان، بعد از انقلاب كه رئيس جمهور شد، آمريكا رفت سخنراني كند، از رئيس جمهور آمريكا اجازه‌ي ملاقات خواست، رجايي معلم ايراني به رئيس جمهور آمريكا اجازه‌ي ملاقات نداد. مي‌شود ادم با دست خالي حكومت را به دست گيرد؟ بله، امام دست خالي بود و شاه همه چيز داشت.

يعقوب مرتب گريه مي‌كرد. بچه‌هايش گفتند: «قالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفي‏ ضَلالِكَ الْقَديمِ» (يوسف/95) بچه‌هاي يعقوب گفتند: چقدر گريه مي‌كني؟ بابا سي سال پيش يوسف تمام شد. گفت: از يك چيزهايي خبر دارم. همينطور گريه مي‌كرد. گفتند: تو ديگر عقلت را از دست دادي. «ضَلالِكَ الْقَديمِ» يعني انحراف كهنه داري. تو ديگر درد بي‌درمان شدي. يعقوب مي‌گفت: شما نمي‌دانيد. افرادي يك خبرهايي از جايي دارند.

5- عرفان واقعي، از مسير فقاهت

من دو نفر را سراغ دارم كه از فضلاي قم بودند. از بس شاه به خانه‌ي اينها حمله مي‌كرد و بگير و ببند، اينها با هم در كوچه كه راه مي‌رفتند، گفتند: بابا بيا عمامه‌مان را برداريم و از آخوندي بيرون برويم. ما هميشه تحت تعقيب شاه هستيم. دو نفري با هم مي‌گفتند و هيچكس هم در كوچه نبود. رفتند و رفتند در خانه آيت الله بهجت رسيدند. گفتند: خدمت آقا برويم و يك سلامي بكنيم. مي‌گفت: وارد خانه‌ي آقاي بهجت شديم، سلام كرديم، آقاي بهجت يك نگاهي كرد و گفت: بعضي‌ها تا ديدند در فشار هستند، مي‌گويند: بياييد عمامه‌مان را برداريم. بياييد از آخوندي بيرون برويم. ما رنگمان پريد! اين چه مي‌گويد! ما جز از راه قرآن و قرآني‌ها راهي به غيب نداريم. البته من پيش‌گوها و كف‌بين‌ها را قبول ندارم. اينها كه كف بيني مي‌كنند كف دست خودشان را ببينند، ببينند كجا گنج است، بردارد. اينهايي كه خبر از غيب مي‌دهند حقه‌باز هستند. ما عارفي را قبول داريم كه از راه  فقه به عرفان برسد. نه از راه غير فقه! شما چاي را مي‌خوري كه در فنجان باشي، چاي در آفتابه باشد، مي‌خوري. ما عرفاني را قبول داريم كه از لوله فقه باشد. غير از فقيه سير و سلوك نمره‌اش صفر است. چون حقه‌باز زياد شده است.

يك آقايي يك مرغ به نوكرش داد، گفت: اين را با مغز گردو درست كن، خوب بود آزادت مي‌كنم. به عشق آزادي فسنجان درست كرد. آن مرد هم مغز گردوها را خورد. مرغ را نخورد. گفت: فردا اين مرغ را در زودپز بگذار، با لپه درست كن. خوشمزه بود، آزادت مي‌كنم. باز به عشق آزادي درست كرد. مرد هم لپه‌ها را خورد و مرغ را نخورد. گفت: فردا با اين مرغ خورشت سبزي درست كن. خوشمزه بود، آزادت مي‌كنم. نوكر گفت: ببخشيد، نمي‌خواهد مرا آزاد كني، اين مرغ را آزاد كن. هي در قابلمه مي‌رود و بيرون مي‌آيد. حالا به اين كف‌بين‌ها بگو: نمي‌خواهد كف مرا ببيني، لطفاً كف خودت را ببين. دروغ است!

يكي از اين حقه‌بازها كه يك زماني در تلويزيون هم آمد و اسم خودش را هم دكتر گذاشته بود، ده، بيست تا موبايل خريده و پخش كرد و به خانم‌ها گفت: تلفن كنيد، من به شما مي‌گويم: آينده چه مي‌شود؟ دختر من به ايشان زنگ زد و نگفت: من دختر قرائتي هستم. گفت: قرآن را باز كن. گفت: چشم. گفت: آيه اول سمت راست را بخوان. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ» (نور/62) گفت: خوب سمت چپ بيا. آيه آخر را بخوان. «بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعيراً» (فرقان/11) گفت: چند سالي ازدواج شما عقب مي‌افتد. دير شوهر مي‌كني. بعد هم كه شوهردار مي‌شوي، چند سالي بچه‌دار نمي‌شوي. هم از دير شوهركردنت ناراحت نشو، هم از دير بچه‌دار شدنت. دختر من گفت: آقا من چند تا از بچه‌هايم دانشجو هستند. اينها عرفاي زمان ما هستند. مگر هركسي مي‌تواند عارف باشد. خواب هم همينطور است. مگر كسي از خواب مي‌تواند راه خودش را پيدا كند؟

مردي به من گفت: شش ماه است همسرم من با من قهر كرده است، به من مي‌گويد: من خواب ديدم تو يك زن ديگر گرفته‌اي. خانم حجابش بد است. مي‌گويد: خواب ديدم يك سيد بزرگواري، بعد هم مي‌گويد: خود ابالفضل بود. آخر اين همه زن محجبه داريم به خوابشان نيامد، به خواب تو با اين حراجي كه مي‌كني مي‌آيد؟ سر و صورتت را در خيابان حراج كردي. خواب هيچ ارزش ندارد، مگر خواب اولياي خدا. عرفان اگر از لوله‌ي فقه بود روي چشم است. ما راهمان در خبرهاي غيبي قرآن است. در قرآن سه بار گفته: مسلمان‌ها، اسلام كره‌ي زمين را خواهد گرفت. يكبار ديگر اسلام كره‌ي زمين را خواهد گرفت. اسلام كره‌ي زمين را خواهد گرفت. آيه‌اش اين است: «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» (توبه/33) خدايي كه هدايت و دين حق را همراه پيغمبر مي‌فرستد، «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه» يعني اسلام بر همه‌ئ مكاتب و اديان غالب خواهد شد. بعد مي‌گويد: «وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» گرچه مشركين ناراحت هستند. ناراحت باشند. اين خبر غيبي است.

6- دعوت از جوانان مؤمن براي حوزه‌هاي علميه

شما مهمان امام رضا هستيد. اگر پسري داريد كه طلبگي را دوست دارد. بعضي‌ها اصلاً درس خواندن را دوست ندارند، آن مقداري هم كه دبيرستان ديپلم گرفته، به زور گرفته است. ترم و نمره و واحد و فشار پدر و مادر بوده است. اگر دوست ندارد كاري با او نداشته باشيد. يا علم را دوست دارد، اما آخوندي را دوست ندارد. يك كسي دوست ندارد، خوب هيچي! اگر پسري داريد كه هم درس را دوست دارد و هم در درس‌ها علوم ديني را دوست دارد، هلش بدهيد بيايد طلبه شود. چون خدا در قرآن وعده داده اسلام كره زمين را مي‌گيرد. اگر اسلام كره زمين را بگيرد، لااقل ما بيست هزار آخوند مي‌خواهيم كه به زبان چيني حرف بزند. ما الآن دو نفر هم نداريم. يك ميليارد كافر چين است. آنها كه نمي‌توانند بيايند زبان كاشاني ياد بگيرند. من بايد زبان چيني ياد بگيرم. من هم كه ديگر ريشم سفيد شد و تاريخ مصرفم تمام شد. نسل نو بيايد، يك اسلام شناس چيني، يك اسلام شناس ژاپني، قرآن ما حدود 50 زبان ترجمه شده است. كتاب مسيحي‌ها به دو هزار زبان ترجمه شده است. ما خيلي عقب هستيم. خدا قول داده است كه اسلام كره زمين را مي‌گيرد. براي اينكه اسلام كره زمين را بگيرد، يك رهبر مي‌خواهيم. خدا امام زمان را ذخيره كرده است. يك قانوني مي‌خواهيم، قانون تحريف نشده قرآن را داريم. مكتب و رهبر را داريم، آمادگي نداريم. آمادگي به اين است كه ما اسلام شناس‌هاي زياد داشته باشيم. آفريقا 51 كشور است. من چند بار آفريقا رفتم. هرجا كه مي‌رفتيم، مي‌گفتند: آقا، دويست، سيصد نفر مثل دكتر بهشتي براي ما بفرستيد. گفتيم: در ايران هم نيست. اگر پسري داريد، دختري داريد، كه علاقه به درس دارد و دوست دارد طلبه شود، همين‌جا با امام رضا گره‌اش را ببند. بگو: يا امام رضا اين وقف تو باشد. حمايتي هم از او بكنيد كه دغدغه نداشته باشد. مثلاً گاهي وقت‌ها مي‌گويد: ليسانس باشم استخدام مي‌شوم. آخوند باشم، چه؟ بگو: آقا من يك كمكي هم به شما مي‌كنم كه هلش بدهيد طلبه شود. نترسيد. يكي از بچه‌هايتان را وقف اسلام كنيد. با امام زمان معامله كنيد.

خبر غيب، ما چه كنيم از آينده خبر داشته باشيم؟ از راه قرآن و بعضي از اولياي خدا… اين هم يك مسأله است. صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)

تشويق و توبيخ، قرآن هم تشويق مي‌كند و هم توبيخ مي‌كند. آياتي در قرآن افراد را تشويق مي‌كند. بعضي جوان‌ها را تشويق مي‌كند. بعضي پسرها را تشويق مي‌كند. بعضي دخترها را تشويق مي‌كند. خدا در قرآن از چه كساني تجليل مي‌كند؟ خدا در قرآن گوش چه كساني را مي‌كشد و توبيخ مي‌كند؟ اين يك بحثي است، نيم ساعت وقت مي‌خواهد. براي فردا شب مي‌گذاريم.

خدايا نسل ما را بازوي حضرت مهدي قرار بده. اين مسأله‌ي مهمي است. خدايا امشب بحث ما اين بود كه قرآن به ما بصيرت مي‌دهد. گول گريه نخور، گول سخنراني نخور، خدايا تا به حال هرچه گول خورديم، ببخش. از الآن تا ابد يك عقل و حكمت و بصيرتي به ما بده كه ديگر گول چيزي را نخوريم. خود ما، نسل ما، مرز ما، انقلاب ما، مسؤولين ما، رهبر ما، ناموس ما، آبروي ما، هر نعمتي به ما دادي، در پناه امام زمان حفظ بفرما.  

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

«سؤالات مسابقه»

1- آيه 104 سوره انعام، به کدام ويژگي قرآن اشاره دارد؟

1) مايه رشد و برکت

2) مايه بينش و بصيرت

3) مايه نور و هدايت

2- منافقان مدينه براي ضرر زدن به مؤمنان از چه پايگاهي استفاده کردند؟

1) مسجد ضرار

2) مسجد قبا

3) مسجد النبي

3- آيه 6 سوره جمعه، نشانه صداقت در ايمان را چه مي‌داند؟

1) نترسيدن از دشمن

2) نترسيدن از مرگ

3) نترسيدن از فقر

4- در سوره توبه، کدام خبر غيبي از آينده آمده است؟

1) غلبه اسلام بر ديگر اديان

2) غلبه مسلمانان بر مشرکان

3) غلبه ايرانيان بر روميان

5- آيه 16 سوره مجادله به کدام شيوه دشمنان اشاره دارد؟

1) دروغ و تهمت

2) شايعات دروغ

3) سوگند دروغ

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3576

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.