عمل، شرایط قبولی

موضوع بحث: عمل، شرایط قبولی
تاريخ پخش: 23/11/60

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

«رب اشرح لي دري و يسّر لي امري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي»

بحث‌هاي ما درس‌هايي از قرآن بوده است. منتهي در این جلسات درس‌هايي در رابطه با فقه و احكام بوده است و براي افرادي كه درجريان جلسات بحث پيشين نبوده‌اند، مباحث را فهرست‌وار در يكي دو دقيقه بيان مي‌كنيم.
در آغاز بحث گفتيم: كسي كه وارد مؤسسه‌اي مي‌شود، در ابتدا يك كارت ورودي دريافت مي‌كند كه در آن چنين چيزهايي ذكر مي‌شود. سلامتي، ميزان سن، مدارك تحصيلي، داشتن معرفي نامه و بعد از ورود به آن مؤسسه ملزم رعايت آيين و مقررات آن مؤسسه مي‌باشد و پس از عمل طبق آن مقررات، به مرحله‌ي مصاحبه و پذيرش مي‌رسد و بعد از كساني كه پذيرفته مي‌شوند، به برخي از آن‌ها امتيازاتي داده مي‌شود. اين مراحل كاري است كه ارگان‌ها و مؤسسات انجام مي‌دهند و عبارت است از: 1- كارت ورودي 2- آيين نامه 3- مقررات مصاحبه 4- پذيرش امتيازات.
1- مقررات ورود به فقه
همين كارها تقريباً در فقه انجام مي‌شود.
– كارت ورودي و اینكه چه كسي وارد فقه مي‌شود. بايد و نبايدهاي اسلام متوجه چه كسي است؟ كسي كه كارت ورودي داشته باشد و اين كارت ورودي عبارت است از: الف) عاقل بودن ب) بالغ بودن ج) آزاد بودن، يعني زير سلطه و تحت اجبار و سيطره‌ي كسي نبودن د) قدرت داشتن بر انجام كارها. اين‌ها شروط ورود در فقه مي‌باشند و اين تكليف بسيار ارزش دارد. يكي از علما سالروز بلوغش را جشن مي‌گرفت و مي‌گفت: من در چنين روزي بالغ شدم، يعني به آن جا رسيدم كه خدا با من حرف مي‌زند.
شرايط تكليف:
يكي از اين شروط، شرط صحت است كه آيين نامه چه مي‌باشد. گفتيم: آيين نامه اين است كه چه موقع عمل انسان قبول مي‌شود؟ عملي قبول مي‌شود كه هدفش خدا باشد. بخصوص عبادات قربة الي الله باشند. دوم اين كه نحوه‌ي انجام كار طبق دستورات باشد. اگر به او گفتند: بگو: «حطه» نگويد: «حنطه». اگر گفتند اين جمله را بگو، جمله‌ي ديگري نگويد. اگر گفتند روز شنبه ماهي نگير، كلك نزند و روز شنبه ماهي‌ها را در حوضچه اسير كند. آن وقت يكشنبه بيايد و از حوضچه بگيرد و بگويد: ما شنبه ماهي نگرفتيم. شنبه ماهي نگرفتي، اما شننبه حوضچه راكندي و ماهي را در آن اسير كردي. كلك نزند و رندي نكند. طبق همان دستورات مدون عمل كند، نه اين كه عبادت را تغيير دهد و نه شكل كار را تغيير دهد. درجلسه‌ي قبل شرايط قبولي را گفتيم. گفتيم عده‌ي زيادي پشت ماشين مي‌نشينند و مي‌روند، اما به هدف نمي‌رسند. عده‌ي زيادي از جان مايه مي‌گذارند، اما مورد قبول خدا نيست.
2- كيفيت عمل مهمتر از كميت آن است
حالا در زمينه‌ي شرايط قبولي با هم صحبت مي‌كنيم. شرايط قبولي اعمال در قرآن را می خواهم بگویم. افرادي تمام عمر مشغول انجام كار و زحمت هستند، منتهي زحمت چه كسي قبول است؟ همه بايد خوب گوش كنيد. نكند يك عمر سعي و تلاش كنيم و بعد بفهميم راه اشتباه رفته‌ايم. همه بايد دقت داشته باشيم كه آيا اين زحمتي كه مي‌كشيم، قبول مي‌شود يا نه؟ حضرت علي(ع) سفارشات بسياري دارد. فرموده است: مواظب قبولي هم باشيد. دائم زحمت نكشيد. گاهي كاري انجام داديد، ببينيد قبول شد يا خير؟ كتاب بحار عجب كتابي است. خدا علامه مجلسي را رحمت كند. علامه مجلسي حدود 200 جلد كتاب نوشته است كه يكي از آن‌ها بحارالانوار است كه خود بحارالانوار 120 جلد است و هر جلد حدود 400 صفحه است.
در جلد 71 بحار، حضرت علي(ع) مي‌فرمايد: «كُونُوا عَلَى قَبُولِ الْعَمَلِ أَشَدَّ عِنَايَةً مِنْكُمْ عَلَى الْعَمَل»(بحارالانوار، ج‏67، ص‏312) دلتان بيش از انجام كار، براي قبولي بسوزد. غصه‌ي خود كار را زياد نخورید، اما غصه قبولي كار را بخورید. مثلاً فرض كنيد: من چند ساعت در تلويزيون حرف زدم، زياد دنبال اين نباش كه چند ساعت حرف زدم، ببين چقدر از اين حرف‌ها مورد قبول واقع شده است. گاهي 10 ساعت قبول مي‌شود و گاهي 1000 ساعت قبول نمي‌شود. توجه شما و عنايت شما به قبولي باشيد. به قولي توجه به كيفيت داشته باشيد نه كميت. كيفيت يعني چگونگي انجام کار و كمیت يعني تعداد کار. آخر براي بعضي كميت ارزش دارد. مثل راننده اتوبوس که به كميت توجه دارد، می بیند که آیا اتوبوس تكميل است يا نه؟ دلش خوش است كه مسافر، تكميل است، حالا هر كه مي‌خواهد سوار شود، برایش فرقی نمی‌کند. او مي‌خواهد كرايه‌اش را بگيرد و دلش مي‌خواهد تعدادش زياد باشد. بعضي خيلي به تعداد كار ندارند. دلش مي‌خواهد يك نفر سوار شود، اما او شخص با اهميتي باشد. اين را كيفيت مي‌گويند. «كُونُوا عَلَى قَبُولِ الْعَمَلِ أَشَدَّ عِنَايَةً مِنْكُمْ عَلَى الْعَمَل» يعني عنايت شما به قبولي بسيار شديد باشد. به قبول شدن عنايت كنيد.
3- تقوا شرط قبولي عمل
حالا عمل چه كسي قبول مي‌شود؟ قرآن مي‌فرمايد: شروط قبولي عمل تقوا است. «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ»(مائده/27) خدا عمل را فقط از متقين قبول مي‌كند. شرط قبولي اعمال اين است كه طرف تقوا داشته باشد. تقوا چيست؟ براي تقوا مثالي مي‌زنم. شما اگر روي زميني كه تيغ دارد، راه بروي، پاچه هايت را بالا مي‌زني. آدم با تقوا در رانندگي هم با تقوا است. مواظب است از قوانيني كه يك دولت دل سوز وضع مي‌كند، تخلف نكند. بعضی همين طور خلاف مي‌كنند. دليلش را مي‌پرسي؟ مي‌گويد: مي‌خواهم به نماز جمعه برسم. مي‌خواهم نرسي! خدا چنين نمازي را كه به خاطرآن در خيابان راهبندان به وجود آوردي، قبول نمی کند. لباست را مي‌تكاني، خاكش به گلوي مردم مي‌رود. در اين راه چنان بوقي زدي كه مسلمان را ترساندي. آن‌ها را از جا پراندي. مي‌بيني در يك نماز جمعه از خانه براي وضو آب زيادي مي‌ريزي و اسراف مي‌كني. يا مثلاً می پرسی به كجا مي‌روي؟ می گوید به روضه و سخنراني می روم. خوب، آقا! در اين منطقه كه خانه داري بيابان است و امنيت نيست. خانم تو در خانه تنها مي‌ترسد، يا همسايه‌ها آدم‌هايي هستند كه لازم است زودتر به خانه بروي، آنوقت خانم خود را در دلهره رها مي‌كني و 2 بعد از نيمه شب به سخنراني و روضه رفته‌اي؟ اين غلط است. تو تقوا نداري. يعني حاضرشدي يك مسلمان به خاطر تو رنج ببيند و كسي كه حاضر باشد يك مسلمان به خاطر او آزرده شود، تقواي او كم است. «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ» تا تقوانداشته باشي، عمل تو قبول نمي‌شود.
نمی دانم قصه‌ي انار دزد را برايتان گفتم، یا نه؟ كسي داشت مي‌رفت، دو انار دزديد، پنهان كرد و به جايي رفت و دو نان دزديد، كمي رفت و يك فقير ديد، انارها و نان‌ها را به فقير داد و رفت. امام صادق(ع) كه اين منظره را ديد، او را فرا خواند. گفت: مثل اين كه شما پول اين‌ها را ندادي؟ گفت: نه، دزديدم. پرسيد: خب، چرا؟ گفت: مؤمن بايد زرنگ باشد. دو انار دزديدم و دو گناه كردم. دو نان هم دزديدم و دو گناه ديگر، روي هم چهار گناه شد. بعد اين‌ها را به فقير دادم و قرآن مي‌گويد: هركار خوبي انجام دهد به او ده صواب مي‌دهيم و من چهل صواب كردم. چهار گناه از آن كم مي‌شود، 36 صواب باقي مي‌ماند. امام فرمود: چه مي‌گويي؟ قرآن گفته: عمل را از آدم با تقوا قبول مي‌كنيم. از دزد که قبول نمي‌شود. بعضي از سرهنگ‌هاي طاغوتي كه بازنشست شدند، در زمان طاغوت هر تلاشي در حفظ شاه و قدرت طاغوت انجام مي‌دادند، البته الآن اين‌هايي كه روي كار هستند، خوب هستند. بعضي از بازنشسته‌ها هم آدم‌هاي خوبي هستند، ما دست اين‌ها را هم مي‌بوسيم. اما مهره‌هاي بدي هم بودند كه منظور من به همان هاست. بعد روز عاشورا به ده مي‌رفت و مثلاً سقف يك مسجد را كاشي كاري مي‌كرد و یک کار خیری را انجام می داد. تيمسار يا سرهنگي، يك زيلويي مي‌داد، يك كار در اصطلاح خوب انجام مي‌داد و نزد خود فكرمي كرد که آن كار او كارهاي دیگرش را جبران مي‌كند. اين اعمال از آدم‌هاي با تقوا قبول مي‌شوند. كسي كه از طاغوت حمايت مي‌كند و بعد مثلاً گنبد فلان امام زاده را كاشي مي‌كند، اين ارزش ندارد. «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ» عمل فقط از افراد با تقوا قبول مي‌شود.
ما چند نوع قبولي داريم. شما كه يك ليوان آب مي‌آوري، گاهي من ليوان آب را مي‌گيرم و مي‌گويم: دست شما درد نكند. گاهي مي‌گيرم و با نشاط قبول مي‌كنم و با روي خوش تشكر مي‌كنم. لذا در قرآن مي‌گويد: «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ»(آل عمران/37) يعني خدا با رضايت پذيرفت. گاهي آدم بچه‌اش را بیرون مي‌كند، بعد كسي مي‌آيد و ميانجي گري مي‌كند و مي‌گويد: آقا حالا او را ببخش، اين دفعه اشتباه كرد، مي‌گويد: خب، بيا داخل. اما گاهي وقت‌ها آدم مي‌گويد: خوش آمدي، قدمت روي چشم هايم. در دعا داريم: خدايا از ما به بهترین نحو، قبول كن! «اللَّهُمَّ فَتَقَبَّلْهُ مِنَّا بِأَحْسَنِ قَبُولِك»(كافى، ج‏4، ص‏165) پس مشخص مي‌شود قبولي هم داراي درجاتي است. شايد درجات قبولي مربوط به درجات تقوا باشد.
4- ايمان شرط قبولي اعمال
شرط ديگر ايمان است. 5 آيه در قرآن در اين رابطه داريم. مي‌فرمايد: «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحات‏» (نساء/124) كسي كه عمل صالح انجام بدهد «و هو مؤمن» در حالي كه مؤمن باشد، ما عمل او را قبول مي‌كنيم. 5 آيه در قرآن درايم كه وقتي مي‌گويد: كار خيري انجام دهيد، بعد از آن مي‌گويد: در حالي كه او مؤمن باشد. اگر مؤمن نباشد، عمل او قبول نمي‌شود. پس اين افرادي كه دين ندارند، عملشان پذیرفته نمی شود. مثلاً فلان مخترع دين ندارد ولي به اين جامعه خدمت كرده است. جامعه هم حق او را به وي مي‌دهد و مثلاً يك خيابان را به نام او مي‌كند. آخر كسي كه براي خدا كار نكرده، از خداطلبي ندارد. آدم كافر اصلاً به خدا پشت كرده است. آن كه به خدا پشت كرده است، از خداطلبي ندارد. البته اگر آدم پاك و خوبي باشد، طبق روايات ما از شكنجه و عذابش كاسته مي‌شود. اگر به خدا رو بياورد، خدا هم به او رو مي‌كند. اما کسانی هستند که به خدا پشت می كنند، باز اين افراد هم چند نوع هستند: گاهي افراد حق را مي‌فهمند و لج مي‌كنند و به خاطر لجاجت خدا را قبول نمي‌كنند. نه فقط كافر، بنده‌ي طلبه هم اگر كار خيري بكنم، و در كنار آن كار عيب داري انجام دهم، خدا آن را قبول نمي‌كند و لذا داريم افراد با ايمان صفاتي بدی دارند که همان صفت بد ايشان باعث عدم قبولي عمل خير ايشان مي‌شود. پس از مؤمن هم به خاطر صفت بد او اعمالش قبول نمي‌شوند. از كافر هم به خاطر روح لجاجتش، كارهاي خوبش قبول نمي‌شود.
بله، بعضي كفار هستند كه خدمت به جامعه و نسل انسان هم مي‌كنند و كفرشان هم از روي لجبازي نبوده است. اسلام را نفهميده‌اند. نه اين كه مثل بعضی فهميدند و قبول نكردند. باید بدانید که به هر كس نمي‌شود كافر گفت. قرآن مي‌فرمايد: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ»(تحريم/10) خداوند نمونه‌ي كافر را زن نوح معرفي كرده است. اين همه نوح فرياد زد و زن او لج كرد. بايد به كسي كافر گفت كه حق را به او مي‌گوييم و او لجبازي مي‌كند.
5- اعمال خوب و بد در يكديگر اثر مي‌گذارد
اگر مخترعي صد اختراع داشته باشد، اختراع خوب است، اما صفت لجبازي او بد است و اين بد باعث از بين رفتن آن خوبي مي‌شود. مثل كسي كه دائم براي تقويت كباب مي‌خورد، و از آن طرف بدنش را زخم كرده است و از او خون مي‌رود. اين مانند استخري است كه از اين طرف آب مي‌ريزي و از آن طرف آب مي‌رود. اين پسته و كباب هيچ فايده‌اي ندارد. صفت لجبازي بد است، خدمت به جامعه خوب است و به خاطر آن صفت بد، صفت خوبش نقش نمي‌بندد. البته نه تنها در كافر، در ما هم همين طور است. من در جلسه‌ي قبل گفتم که نماز خوب است، ولی توهين به زن بد است. نماز خوب است و توهين به شوهر بد است. به خاطر اين توهين‌ها آن نمازها هم قبول نمي‌شود. يعني كارها در يكديگر اثر دارند. كار خوب در بداثر مي‌گذارد. «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»(هود/114) قرآن مي‌گويد: ما به خاطر كارهاي خوب شما از كارهاي بد شما صرف نظرمي كنيم. از آن طرف هم می گوید كار بد، كار خوب را از بين مي‌برد. قرآن مي‌گويد: «حَبِطَت» از اين مطلب درس اجتماعي هم مي‌شود گرفت. ما در قرآن دو دسته آيه داريم. يك سري آيات هست كه كار بد را خنثي مي‌كند. آيه‌اش اين است «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ»(توبه/69) كار بد، كار خوب را از بين مي‌برد و لذا آيات زيادي داريم كه «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» يعني فلان كس و فلان گروه به خاطر فلان گناه، كارشان حبط مي‌شود. حبط يعني استخري باشد، لوله كشي مي‌كنيم، آب داخل استخر مي‌ريزيم. وقتي پرشد، يك سوراخ باعث هدر رفتن اين همه آب مي‌شود. گناه هم همينطور است. گاهي گناه مانند آن سوراخ است.
داريم كه كار خوب، كار بد را مي‌پوشاند يعني خدا به خاطر كار خوب شما از كار بد شما مي‌گذرد. آيه اين است: «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ» يعني به درستي كه كارهاي خوب گناهان را از بين مي‌برد. اين جا حاشيه‌ي خوبي به ياد آوردم. گوش بدهيد برايتان بگويم. ما در جامعه دو نوع آدم داريم. يك سري آدم‌ها هستند كه مصداق «حَبِطَتْ» هستند. يعني اگر محسن قرائتي خوبي داشته باشد، به خاطر يك بدي «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» می شود و ديگر براي من به اندازه‌ي يك حيوان ارزش قائل نيستند. اين درست نيست. يك سري داريم مصداق «حسنات» هستند. يعني فلاني بزرگ ترين جنايات را كرده است، به خاطر يك كار خوب كه زماني جايي انجام داده است، او را قبول دارند. نه بايد جزءدسته‌ي اول باشيم كه به خاطر يك بدي طرف را كنار مي‌گذارند و نه هم از دسته‌ي دوم باشيم كه مثلاً فلاني يك عمر جنايت كرده، حالا يك كمك هم به جنگ كرد و به خاطر این کارش او ديگر صد در صد خوب شده است. يك عده در جامعه‌ي ما جزء دسته‌ي اول هستند و يك عده جزء دسته‌ي دوم هستند. يعني يك عده به خاطر يك نقطه ضعف آدم را نابود مي‌كنند و يك عده به خاطر يك كار خوب، آدم را تا آسمان بالا مي‌برند.
يك عالم در اصفهان بود، مرحوم شد. خدا رحمتش كند. ايشان به حمام رفته بود. اين حمامي مي‌خواست خدمت كند. يك كيسه کش داشت كه نماز شب مي‌خواند. آمد و گفت: حضرت آقا، اين آقايي كه شما را كيسه مي‌كشد، نماز شب او ترك نمي‌شود. گفت: بنده نماز شب خوان نخواستم. من كيسه كش مي‌خواهم و او وضع كيسه كشي خوبي ندارد. به خاطر اين كه او نماز شب مي‌خواند، دليل نمي‌شود كه كيسه كش خوبي باشد. گاهي افرادي را به خاطر يك نقطه قوت بالا مي‌برند و افرادي راهم به خاطر يك نقطه ضعف پايين مي‌آورند و هيچ كدام درست نيست. بگذريم.
6- روي كردن و پشت كردن دنيا به انسان
خدا نكند روزگار براي كسي برگردد. اگر روزگار بر كسي پشت كند، در عرض چند لحظه نابود می شود. بناست مثلاً فلان شخص كوبيده شود. مي‌گويد: اصلاً من از قديم كه به او نگاه مي‌كردم، از او بدم مي‌آمد. ديگري مي‌گويد: والله من يك پسر عمو دارم، خواب ديده بود او به شكل قورباغه است. ديگري مي‌گويد: از اول كه او سخنراني كرد، من فهميدم ريگي به كفش دارد. وقتي روزگار به كسي پشت مي‌كند، از در و ديوار برايش مي‌تراشند و اگر هم روزگار به كسي رو كند گفت:
هركسي بخت از او برگردد *** اسب او در طويله خر گردد.
آن كسي كه بخت از او برگشته، در طويله هم كه مي‌رود، مي‌بيند اسبش خر شده است. حضرت علي(ع) مي‌فرمايد: «إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ»(نهج‏البلاغه، حكمت 9) وقتي به كسي اقبال رو كرد و رو به او آورد، همه‌ي خوبي‌ها‌ي مردم را هم به او مي‌دهند و اگر دنيا به او پشت كرد، خوبي‌هاي خود او را هم مي‌گيرد. انسان بايد دقت داشته باشد، مدح و ذمش، حسن و قبحش، حب و بغضش ميزان باشد. محيط گرفته و جو زده نباشد.
قرآن مي‌فرمايد: «وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»(مائده/5) كسي كه كافر شود، كسي كه ايمانش را بپوشاند، كسي كه مي‌فهمد و روي فهم خود پرده مي‌گذارد و لج مي‌كند، اعمالش حبط مي‌شود. پس نگو آقا فلاني دين ندارد و در عوض زياد خدمت كرده است، چون دين ندارد، خدماتش قبول نيست.
بد نيست اين جا خاطره‌اي را برايتان بگويم. بت پرستان براي ساختن مسجد الحرام پول دادند. وقتي مردم به مكه مي‌آمدند، مكه شلوغ مي‌شد و مي‌گفتند: شلوغ شدن مكه براي منافع اقتصادي مردم حجاز خوب است، اجناسي را مي‌آورند و مي‌فروشند و اجناسي را مي‌خرند، بازار مكه به جريان مي‌افتد. آيه نازل شد: «ما كانَ لِلْمُشْرِكينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ»(توبه/17) «إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللَّه»(توبه/18) حق آباد كردن و ساختن مسجد را فقط كساني كه ايمان دارند، دارند. اگر مشرك براي مسجد قالي داد، قالي او را پس بدهيد. طاغوت اگر مسجد ساخت، در مسجد سازي به او كمك نكنيد. «لَا تُعِنْهُمْ عَلَى بِنَاءِ مَسْجِدٍ»(تهذيب‏ الأحكام، ج‏6، ص‏338) امام مي‌فرمايد: اگر ظالمي مسجد ساخت، به او كمك نكنيد. چون اين مسجد، سرپوش براي بقيه‌ي كارهايش است.
7- نشانه قبولي نماز
حالا نمازهايي كه شما خوانده‌ايد، قبول شده است يا خير؟ برادر و خواهر، شما نيم دقيقه فكر كن كه آيا نمازهايت قبول شده است يا خير؟ نشانه‌ي قبولی آن اين است که امام صادق فرمود: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَعْلَمَ أَ قُبِلَتْ صَلَاتُهُ‌ام لَمْ تُقْبَلْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلَاتُهُ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ فَبِقَدْرِ مَا مَنَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنْهُ»(بحارالأنوار، ج‏79، ص‏198) كسي دوست دارد ببيند تا به حال نماز قبول خوانده است يا خير، باید ببیند که اگر نماز او را از خلاف بازداشته است، معلوم مي‌شود، نمازش قبول شده است. یعنی به هر مقداري از فساد دوري کرد، به همان مقدار نمازش مورد قبول واقع شده است. پس آدم‌هايي كه صبح تا شام دست اندركار، فعل خراب هستند، نمازشان قبول نمي‌شود. چون «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»(عنكبوت/45) نماز بايد ما را از فحشاء و منكر باز دارد. اين نمازي كه خوانيدم و فساد از ما دور نشد، فقط لب خود را تكان داده‌ايم و نماز واقعی نخوانده‌ايم و حواس ما سر نماز پرت است.
حديثي ديدم و دلم سوخت. حديث داريم که وقتي آدم سر نماز حواسش پرت مي‌شود، خدا به فرشتگان مي‌گويد برو به او بگو كجا رفتي؟ من منتظر تو هستم، كجا رفتي؟ درخانه‌ي چه كسي مي‌روي؟ گذشته‌ات دست چه كسی بود؟ زمان حال تو دست چه كسي است؟ چرا حواست پرت است؟ كجا مي‌روي؟ حديث ديگري داريم که خدا منتظر انسان است. منتظر رشد انسان است. البته انتظار نه به اين معنا، به آن معنا كه در مورد خدا تحقق دارد. شما به بچه‌ات پول دادي و گفتي: برو يك كيلو ماست بگير و بياور. اين بچه هم به خيابان و كوچه مي‌رود، چرخ و فلك مي‌بيند. كاسه را كنار كوچه مي‌گذارد و پول‌ها را براي چرخ و فلك مي‌دهد و بازي مي‌كند. بابا سر سفره منتظر ماست نشسته است، بچه هم مشغول چرخ و فلك است.
8- خدا نعمت داد تا انسان رشد كند
حديث دیگری داريم که می فرماید: من به شما نعمت دادم كه باعث رشد خود شويد، بعد رفتي به چرخ و فلك بازي مشغول شده‌اي؟ همه‌ي ما بچه هستيم. يعني ما كار بچه را مي‌فهميم، اولياء خدا هم كار ما را مي‌فهمند.
فيض كاشاني مطلبی در محجة گفته که وقتي آن را خواندم، بسيار به آن جذب شدم. فيض كاشاني مي‌گويد: اگر اسبي به تو دادند، بايد براي آن اسب شكر كني. اما براي نعمت‌هايي كه خدا به شما داده است، نه براي نعمت شكر مي‌كنيم، نه از خدا تشكر مي‌كنيم. حتي سوار آن سوار اسبي كه خدا داده مي‌شويم و به خدا پشت كرده و فرار مي‌كنيم. فرض كنيد من شما را مهمان مي‌كنم، سوئيچ ماشين به شما دادم كه شما شب به خانه‌ي ما بيايي. شما ماشين را سوار می شوی و فرار می کنی. اين بسيار بي انصافي است كه ما از ماشين صاحب خانه عليه صاحب خانه استفاده كنيم. خدا به ما نعمت داده كه ما به سمت او حركت كنيم. خدا برای ما اسب فرستاد تا به او نزديك شويم. ما اسب خدا را سوار شديم و از خدا دور شديم و با همان نعمات خدا گناه كرديم. يعني خدا به ما چشم داد تا در آثار آفرينش نظاره كنيم و فكر كرده و به خدا نزديك شويم. ما با اين چشم به دختر مردم نگاه بد كرديم و از خدا دور شديم. خدا به من دست داد تا به محروم كمك كنم. با همین دست بر سر محروم كوبيدم. باهمان دستي كه خدا به من داد تا به او نزديك شوم، با همان دست از خدا دور شدم
«وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً»(احزاب/72) چقدر خوب است اگر انسان فكر كند، خدا كدام نعمت را به ما داده است كه ما از آن نعمت پا به فرار نگذاشته‌ايم. به شما صد تومان مي‌دهد بعد مي‌گويد: از اين صد تومان، بيست تومانش را بده. مي‌گوييم: نمي‌دهم. می گوییم: خمس است. نمي‌دهم. به ما گفته‌اند: نماز بخوان، تلفن خدا ظهر زنگ مي‌زند. الو، بفرماييد: نماز، مي‌گذاريم زمين و گوش نمي‌دهيم. اين تلفن خدا همين طور زنگ مي‌زند تا غروب و اين خيلي بي انصافي است كه خدا از ظهر دعوت كند و ما دم غروب گوشي را برداريم. بي انصافي نيست؟ تازه دم غروب هم كه گوشي را بر مي‌داريم، درست با خداحرف نمي‌زنيم. اين خيلي بد است. اميدوارم اين حرف‌هايي كه مي‌زنيم در من و شما و ديگران اثر كند و تصميم بگيريم تا تلفن خدا زنگ زد، گوشي را برداريم. من كسي را سراغ دارم، اسمش را نمي‌برم. خانمي را سراغ دارم كه دارد سه استكان مي‌شويد، دو تا را شسته بود، يك مرتبه گفتند: «الله اكبر» ظرف شستن را رها كرد. دستانش را شست، نمازش را خواند و بعد برگشت و استكان سوم را شست. اگر از دفتر امام به شما تلفن كنند و مشغول شستن استكان باشي، چه مي‌كني؟ مي‌گويي از خانه‌ي امام است، رها مي‌كني. از جانب خدا به تو تلفن شده است، چراگوشي را بر نمي‌داري؟ خيلي خوب است كه وقت اذان تلويزيون هم ده دقيقه تعطيل كند. چون خيلي وقت‌ها انسان پاي تلويزيون نشسته است، فيلم جالبي در حال پخش است، بعد مي‌گويد: اگر الآن بروم نماز بخوانم، حيف است، فيلم را از دست مي‌دهم. اين ده دقيقه را تعطيل كنند، همه به نماز برويم. بعد از نماز برگرديم و دوباره ببينيم. عيبي هم ندارد. شب‌ها هم كه اكنون بلند است.
9- ويژگي عمل ممتاز
شرايط امتياز: چه كاري بسيار خوب است؟ يعني در صد نفر كه نماز مي‌خوانند، بهترين نماز كدام است؟ بهترين خدمت به جامعه كدام است؟ در اين‌هايي كه به جبهه مي‌روند، بهترين فرد كدام است؟ بهترين سرباز، بهترين افسر، بهترين پاسبان، بهترين آخوند، بهترين كفاش، بهترين كشاورز کدامند؟ عمل ممتاز كدام است؟ عمل ممتاز آن است كه مشكل‌تر باشد. هركس كار مشكل‌تري مي‌كند، ارزش آن كار بيش‌تر است. معلمي كه در ده درس مي‌دهد، اجر او از معلم شهر بيش‌تر است «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ»(نساء/95) كسي كه با زحمت و جهاد تلاش مي‌كند، تلاشگران سخت كوش از كساني كه تن به سختي و خطر نمي‌دهند، اجرشان بيش‌تر است. اكنون جوان‌هاي زيادي داريم كه نماز شب مي‌خوانند، منتهي در مورد بعضي خواندن نماز شب اينطور است. ساعت 30/11 دقيقه نيمه شب شرعي است، يعني ديگر مي‌شود نماز شب خواند. نشسته است و ساعت 30/11 دقيقه مي‌گويد: نيمه شب شده، وضو مي‌گيريم و دو ركعت نماز هم مي‌خوانيم. اين نماز شب خوب است، اما آن نماز شبي خوب است كه آدم خودش را از رختخواب بكند. آن وقت اگرآن نماز شب بود، ارزش دارد. و حالا ديگرمن خجالت مي‌كشم درباره‌ي نماز شب بگويم، چون بايد خودم ابتدا نماز شب بخوانم، بعد بيايم و بگويم. ضمناً به شما بگويم: شما آدم خوبي باشيد، كاري به من نداشته باشيد.
كسي نزد آخوندي آمد و گفت: اين حرف‌هايي كه مي‌زني، آيا خودت به اين‌ها عمل مي‌كني؟ گفت: شغل شماچيست؟ گفت: بنده كفاش هستم. گفت: شما همه‌ي كفش‌هايي كه مي‌دوزي، خودت به پا مي‌كني؟ بله! بايد امام بيايد و راجع به نماز شب صحبت كند.
حضرت علي آدم خوبي بوده است. متن از حضرت علي مي‌گويم. به من كاري نداشته باشيد. حضرت علي(ع) مي‌فرمايد: «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ مَا أَكْرَهْتَ نَفْسَكَ عَلَيْهِ»(نهج‏ البلاغه، حكمت 249) بهترين كارها، كاري است كه خود را به انجام آن مجبور كني. يعني با زور آنرا انجام دهي، يعني ميل نداري، بر خلاف تمايلت عمل كني. مسئولين معمولاً گرفتارند. حالا شايد مسئولي امشب پاي تلويزيون نشسته باشد، لازم هم نيست از آن مسئولين درجه يك باشد. از شمای مسئول يك سؤال مي‌كنم: به خدا قسم اگر رئيس هستي، امشب به شما بگويند که شما ديگر رئيس نباش، معاون باش، آيا عشقت به كار كم نمي‌شود؟ فكر كن كه چرا اينطور است كه وقتي دلت مي‌سوزد كه خودت رئيس باشي؟ اگر بنا باشد، معاون باشم، ديگر آن سوز و گداز را ندارم. تا چه برسد كه بگويند: اصلاً يك آدم معمولي باش. اگر چنين گفتند، باز علاقه‌ام كمتر مي‌شود. اصلاً اگر به ماگفتند: ما مي‌خواهيم تو در اين نظام كار نكني، اصلاً ضد نظام مي‌شوم و ما افرادي را داشتيم كه مثلاً قبل از اين كه آخوند اين منطقه شود، هر چه با هم در باره‌ي مشكلات اين منطقه صحبت كرده‌ايم، فقط در حرف تأييد كرده است. بعد وقتي رفته و در آن جا مسئوليتي قبول كرده است، بعد تلفن مي‌كند و مي‌گويد: اين جا خيلي مشكل دارد. همين شخص مسئولي كه اين چنين دلش مي‌سوزد، از آن مسئوليت برداشته مي‌شود مي‌بينيم ديگر دلش آنطور نمي‌سوزد. دلش مي‌سوزد چون رئيس است. براي خدا دلمان زياد نمي‌سوزد. نه اين كه دلمان نمي‌سوزد، كم دلمان مي‌سوزد. اميدوارم دلمان به گونه‌اي بسوزد، كه خودمان در آن مطرح نباشيم. مثالی بزنم خود شما چون خودتان خواسته‌ايد گوش كنيد، به این بحث‌ها عنايت داريد، وقتي هم پاي بحث مي‌نشينيد به مادر و خواهرتان مي‌گوييد ببينيد اين ما هستيم كه پاي بحث آقاي قرائتي نشسته‌ايم. يعني آن جا كه خودش هست، هم عنايت دارد و هم خود را به رخ ديگران مي‌كشد. اما اگر من اينجا بهترين بحث‌ها را داشته باشم، ولي خودش نخواهد، خيلي گوش نمي‌دهد. ما پاي تلويزيون مي‌نشينيم كه خود را به رخ ديگران بكشيم. ما مي‌خواهيم خودمان را مطرح كنيم. ما بايد برسيم به جايي كه خودمان ديگر مطرح نباشيم. برنامه‌هاي تلويزيوني خوب است به شرط اين كه من ايدئولوژي را بگويم و اگر هفته‌ي ديگر ببينم، كس ديگر ايدئولوژي مي‌گويد، مي‌گويم، اين ديگر كيست؟
به مقام شهدا قسم، خدا ما را به نحوي هدايت كند و رشد بدهد كه اين قدر خود بين و خود خواه نباشيم. كمي به سراغ خدا برويم.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1481

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.