علم مفید

موضوع بحث: علم مفيد
تاريخ پخش: 26/09/66

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

در خدمت اساتيد و دانشجويان هستيم و به مناسبت هفته‌ي وحدت جا دارد در مورد علم مفيد و جهت دار صحبت كنيم. چون در اهميت علم بحثي وجود ندارد و علم مفيد و جهت آن مهم است. آمريكا و شوروي، وقتي با هم ملاقات مي‌كنند، چنين گزارش مي‌كنند كه ملاقاتشان بدين خاطر بوده كه جهت علمشان را كه منجر به امور نظامي شده عوض كنند و از جنايت خود بكاهند.
جهت علم كه منحرف شد، وقتي خوب پيشرفت كرديم تازه مثل ابرقدرت‌ها مي‌نشينيم كه از كارهاي خود كم كنيم، البته معلوم نيست كه هيچ كدام راست بگويند. پس چرا نبايد از ابتدا جهت علم را درست كنيم؟
1- ضرورت هدف و جهت‌گيري صحيح در علم و آموزش
پس موضوع بحث ما علم مفيد است. چون هر مسلماني مي‌داند كه در علم سه «هر» داريم:
1- هر مكان «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ»(منيةالمريد، ص‏103)
2- هر زمان
3- هر شخص
در اهميت علم شكي وجود ندارد. كسي در اهميت علم شك ندارد و اين كه از قوه‌ي قضائيه و مجريه و مقننه و شوراي نگهبان همه بايد با سواد باشند، شكي ندارد و در حديث داريم: نشستن با سواد بر روي خاك، بر نشستن بي سواد بر روي قالي شرف دارد. در صدر اسلام مهريه‌ي زني كه شوهرش هيچ چيز نداشت را ياد دادن سوره‌اي از قرآن قرار دادند كه كيست كه نداند فضل با سواد بر بي سواد و عالم و فاضل بر جاهل بيش‌تر است. و خدا حتي به پيامبرش مي‌گويد: «قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً» (طه/114) مسئله‌ي امروز دنيا علم و دانشگاه نيست و جهت آن است. از اولين سوره‌ي قرآن «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ»(علق/1) شروع مي‌شود و جهت آن هم كه بسم ربك است مشخص مي‌شود. چون اگر هدف از درس خواندنش فقط به خاطر رفاه باشد نه براي خدمت به مردم، حاضر است آلماني را معاينه كند ولي رزمنده‌ي زخمي را معاينه نكند.
در قرآن كلمه‌ي الله بيش از همه آمده است. چند مورد از آن را بگويم. «في‏ سَبيلِ اللَّهِ» در قرآن خيلي آمده است كه همان جهت است يعني در راه خدا باشد «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» (بقره/207) يعني براي رضاي خدا باشد. يا «لِوَجْهِ اللَّهِ» يعني براي خدا باشد «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»(دهر/9) يا «بِاسْمِ رَبِّك» اين كه مي‌گويند «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ»(تهذيب ‏الأحكام، ج‏1، ص‏83) يا اين كه نماز بي نيت ارزش ندارد، چون نيت همان هدف است.
من بارها گفتم چاقوكش و جراح هر دو شكم پاره مي‌كنند. از چاقوكش هزار تومان مي‌گيرند ولي به جراح هزارتومان مي‌دهند، چون هدفشان فرق مي‌كند.
بحث، بحث ساده‌اي است ولي همه در عمل در آن مانده‌اند و حتي در مملكت ما هم جهت علم جايگاه خود را ندارد. جايگاه كتاب درس و معلم با اين همه عنوان در نزد ما چيست؟ مثلاً تا مدرك و نمره را مي‌گيرد، ديگر درس نمي‌خواند. پس معلوم مي‌شود به خاطر درس نبوده است. مثلاً براي يك طلبه مثل من، جايگاه پست امام جمعه‌اي از مديريت دبيرستان بيش‌تر است و اين نشان مي‌دهد كه علم حتي در نزد خواص هم جايگاه خود را ندارد.
گفته‌اند «ديوانه شود مَحرم در ماه مُحرم» كسي نامش مَحرم بود و مي‌گفت: من در ماه محرم از عشق حسين(ع) ديوانه مي‌شوم. رفيقش كه كنارش بود گفت: «در ماه صفر هم، ده ماه دگر هم. » واقعيت اين است كه علم در دانشگاه و حوزه هم جاي خود را ندارد و روزي كه درس نيست خوب است، روزي كه درس است بد است و چرا برنامه‌ي علمي در تلويزيون بيننده ندارد؟ و پربيننده ترين بحث‌ها آبكي ترين بحث‌ها است؟ و چرا بيشترين انتشارات براي كتاب قصه است؟ و چرا پولي كه صرف منار مسجد مي‌شود بيش‌تر از پولي است كه صرف كتابخانه مي‌شود و مسجدي‌ها به دبيرستان كنار خودشان توجهي ندارند؟
حديث داريم: پيامبر به منزل فاطمه(س) آمد، خواست نماز بخواند، پرده‌اي آويزان بود و گل داشت. گفت: حواس من را پرت مي‌كند، گل را برداريد. و اگر اين حديث درست است، پس چرا اين همه خرج محراب و كاشي كاري مي‌كنيم؟
استاد دانشگاه مي‌گويد: امروز روز خوبي بود، چون مطالعه لازم نبود. ضعف از آيت الله و حجت الاسلام هم هست و فرقي نمي‌كند و همه با هم در اين كه نشاط علمي در ما كم شده است رفيق هستيم. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا»(نساء/136) يعني ‌اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، ايمان بيش‌تري بياوريد. پس دانشجو و طلبه سعي كنيد نشاط علمي‌تان بيش‌تر شود. ما خيلي زود مي‌توانيم باسواد شويم. و علم غير مفيد همه جا هست.
2- اهداف مفيد علم و دانش آموزي
اما در خصوص جهت علم بگويم: اولين آيه‌ي كه نازل شد اقراء بود و دو صفت را در خصوص خداوند بيان مي‌كرد، آفريدگاري و آموزگاري. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ»(علق/3-1) و جاذبه‌اش اين است كه «اقْرَأْ» دو بار تكرار شده و رب هم همينطور و به تكرارها بايد توجه كرد چون فرم دارد. و شما هم كه مهندس مي‌شويد، بايد به اين موضوع توجه داشته باشيد. پيامبر فرمود: «خَيْرَ الْعِلْمِ مَا نَفَعَ»(من ‏لايحضره‏ الفقيه، ج‏4، ص‏402) يعني بهترين علم آن علمي است كه منفعت و پيام داشته باشد. حضرت علي(ع) مي‌فرمايد: «خير العلوم ما أصلحك»(غررالحكم، ص‏46) يعني بهترين علم علمي است كه تو را اصلاح كند. «أفضل العمل [العلم] ما أخلص فيه»(غررالحكم، ص‏155) يعني علمي كه خالص باشد. يا «أنفع العلم ما عمل به»(غررالحكم، ص45) يعني پر منفعت ترين علم علمي است كه به آن عمل بشود. يا «ثمرة العلم العبادة»(غررالحكم، ص‏64) يعني بهترين علم علمي است كه وقتي با سواد شد، عبادتش بيش‌تر شود. البته با فرهنگ اسلامي خودمان. عبادت هم نماز است هم خدمت به جامعه، هم فكر و هم نوشتن است. مثلاً مهندس نبايد بگويد: من فقط مهندس هستم. يا آيت الله بايد براي بچه‌ها هم قصه بگويد. شهيد مطهري آيت الله بود و داستان راستان هم براي بچه‌ها مي‌نوشت و افراد زيادي بودند كه براي فرزند خودشان كتابي مي‌نوشتند و به تبع آن براي همه‌ي بچه مسلمان‌ها. ابراهيم پير مرد ريش سفيد بود. مي‌گفت: «يا بني» و يعقوب و لقمان هم همين طور بودند.
پيامبر فرمود: «من غلب علمه هواه فذاك علم نافع»(مشكاةالأنوار، ص‏85) كسي كه علمش بر هوسش پيروز شود، اين علم نافع است. اگر هوس كرد ترياك بكشد ولي علمش به او گفت: مضر است. اين علم نافع است. خلاصه علم به تنهايي مضر است. و لذا داريم كه علم حجاب اكبر است. هر كجا علم جلوي حقي را گرفت، آن علم مضر است. مثلاً قبلاً سلام مي‌كردي و علم باعث شد كه سلام نكني. مثل همين برادري كه به من نامه نوشت كه چرا امروز وارد شدي سلام نكردي؟ البته اگر از روي فراموشي نباشد، چون خداوند فراموشي را مي‌بخشد. ولي در غير اين صورت‌اي كاش من سواد نداشته باشم كه چون روحاني هستم سلام نكنم تا ديگران به من سلام بكنند.
امام سجاد(ع) فرمود: خدايا هرچه عنوان اجتماعي‌ام بيش‌تر مي‌شود، ادب من را بيش‌تر كن. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا»(صحيفه سجاديه، دعاى‏20) دراين حالت علم نافع است. امام رضا(ع) مي‌فرمايد: «أَلَا إِنَّ الْفَقِيهَ مَنْ أَفَاضَ عَلَى النَّاسِ خَيْرَهُ وَ أَنْقَذَهُمْ مِنْ أَعْدَائِهِمْ وَ وَفَّرَ عَلَيْهِمْ نِعَمَ جِنَانِ اللَّهِ وَ حَصَّلَ لَهُمْ رِضْوَانَ اللَّهِ تَعَالَى»(عوالي ‏اللآلي، ج‏1، ص‏19) فقيه حقيقي كسي است كه خيرش به ديگران برسد و مردم را از دشمنانشان نجات بدهد. يعني مردم را از شر طاغوت نجات بدهد. امام هادي(ع) فرمود: «لَوْ لَا مَنْ يَبْقَى بَعْدَ غَيْبَةِ قَائِمِنَا ع مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِينَ إِلَيْهِ وَ الدَّالِّينَ عَلَيْهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْ دِينِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ وَ الْمُنْقِذِينَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللَّهِ مِنْ شِبَاكِ إِبْلِيسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِيَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِينِ اللَّهِ وَ لَكِنَّهُمُ الَّذِينَ يُمْسِكُونَ أَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّيعَةِ كَمَا يُمْسِكُ صَاحِبُ السَّفِينَةِ سُكَّانَهَا أُولَئِكَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»(عوالي‏ اللآلي، ج‏1، ص‏19) يعني اگر فقها نبودند بعد از اين كه حضرت مهدي(عج) غائب مي‌شد، مردم مرتد مي‌شدند. يعني فقها دين را حفظ كردند و فقيه ارزش فراواني دارد. ولي عالم خوب و بد و دانشجوي خوب و بد داريم. و جهت علم خيلي مهم است.
3- گروه دردسر ساز
حديث مفصلي در بحار، جلد دوم است كه ده گروه هستند كه گروهي اسباب دردسر خود و ديگران مي‌شوند و همه اهل تحقيق و مطالعه و كتاب هستند. 1- كم سوادي كه مي‌خواهد مطلب علمي بگويد، «ذُو الْعِلْمِ الْقَلِيلِ يَتَكَلَّف‏» (بحارالانوار،ج2،ص51) چون انساني كه تكبر مي‌كند كه احساس مي‌كند كم دارد و با تبليغات مي‌خواهد به هدفش برسد. امام كاظم(ع) مي‌فرمايد: هركس كمبود دارد، خود را باد مي‌كند. چنانكه پول خرد صدا دارد و اسكناس صدا ندارد، مشك پر صدايش از مشكي كه كمي آب دارد كم‌تر است. يا كسي كه تازه ساعت مچي خريده و مرتب به ساعتش مي‌نگرد، يا كسي كه سوادش كم است، يا كساني كه واقعاً مطلب ندارند ولي آن چنان حديث‌ها را غلط و اشتباه مي‌خوانند تنها براي اينكه در جامعه بگويد: من اسلام شناس هستم. يا کسي که عربي را خيلي خراب حرف مي‌زند و گاهي برخي طلبه‌ها انگليسي صحبت مي‌كردند، در حالي كه چند لغت بيش‌تر ياد نگرفته بود. پس
1- «يَتَكَلَّفُ أَنْ يُعَلِّمَ النَّاسَ كَثِيراً» (بحارالانوار،ج2،ص51)
قرآن در آخرين آيه‌ي سوره‌ي ص مي‌فرمايد: «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ»(ص/86) يعني پيامبر تكلف ندارد. از پيامبر بسيار در مورد قيامت مي‌پرسيدند «يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي»(اعراف/187) خدا به پيامبر مي‌گويد: بگو «قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي» نمي‌دانم. ولي طلبه يا دانشجو نمي‌خواهد كه بگويد: نمي‌دانم. انسان در دو چيز بايد شهامت داشته باشد. 1- بگويد نمي‌دانم 2- برود و ياد بگيرد.
2- «الْكَثِيرِ لَيْسَ بِذِي فِطْنَةٍ الَّذِي يَطْلُبُ مَا لَا يُدْرِكُ وَ لَا يَنْبَغِي لَهُ وَ الْكَادُّ غَيْرُ الْمُتَّئِدِ وَ الْمُتَّئِدُ الَّذِي لَيْسَ لَهُ مَعَ تُؤَدَتِهِ عِلْمٌ وَ عَالِمٌ غَيْرُ مُرِيدٍ لِلصَّلَاحِ وَ مُرِيدٌ لِلصَّلَاحِ وَ لَيْسَ بِعَالِمٍ وَ الْعَالِمُ يُحِبُّ الدُّنْيَا وَ الرَّحِيمُ بِالنَّاسِ يَبْخَلُ بِمَا عِنْدَهُ وَ طَالِبُ الْعِلْمِ يُجَادِلُ فِيهِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ فَإِذَا عَلَّمَهُ لَمْ يَقْبَلْ مِنْهُ»(خصال ‏صدوق، ج‏2، ص‏437) برخي سواد ندارند، ولي عقلشان سرجايش نيست. امام يك زمان در مورد رجايي فرمود: ايشان عقلش بيش از علمش است. حكيم غير از عالم است، يعني ممكن است كسي اطلاعاتش كم باشد ولي دركش بالا باشد.
3- «الَّذِي يَطْلُبُ مَا لَا يُدْرِكُ وَ لَا يَنْبَغِي لَهُ» كساني كه سراغ علمي مي‌روند كه آن را درك نمي‌كنند و نمي‌فهمند، يعني قالبي و ماشيني ياد مي‌گيرد و اگر جمله‌اي مقداري عوض شود قدرت تحليل ندارد. زمان شاه دختري چند ساله را در تلويزيون آوردند كه نابغه است و اگر اسم 40 كشور را بگويي، پايتخت آن را مي‌گويد. ولي تا گفتند پايتخت كشور عزيز ما چيست؟ نتوانست بگويد: تهران. يا كسي چون دختر عموهايش ديپلم گرفتند، او هم بايد به زور ديپلم بگيرد. خوب اگر نمي‌تواني برو خياطي ياد بگير. بچه‌اي كه سال‌هاي اول تجديد مي‌شود، معلوم است كه سالي كه نكوست از بهارش پيداست. و اين‌ها وقتي كه به ديپلم مي‌رسند فلج مي‌شوند كه نه به دانشگاه مي‌توانند بروند و نه كارگر خوبي خواهند شد.
امام فرمود: كسي كه نمي‌تواند درك كند، درس نخواند. در حوزه هم كساني را داريم كه آيت الله بشو نيستند، ولي حوزه را رها نمي‌كنند. خوب بروند در روستاها همين چيزي كه بلد هستند بگويند. مگر مصعب چقدر سواد داشت؟ او جواني بود كه اطلاعات مختصري از اسلام داشت و به مدينه رفت و مبلغ شد. پس اگر مي‌دانيم نمي‌كشيم و نمي‌توانيم مسير را عوض كنيم، مثل داروين كه پدرش پزشك بود و در رشته‌ي پزشكي رفت و موفق نشد و در رشته‌ي روحانيت هم موفق نشد و در رشته‌ي طبيعي رفت و صاحب نظريه شد. حالا كاري نداريم كه نظراتش درست بود يا غلط؟
4- «وَ الْكَادُّ غَيْرُ الْمُتَّئِدِ وَ الْمُتَّئِدُ الَّذِي لَيْسَ لَهُ مَعَ تُؤَدَتِهِ عِلْمٌ» عجولانه تلاش مي‌كند، در حالي كه علم بايد هضم شود. 5- «وَ عَالِمٌ غَيْرُ مُرِيدٍ لِلصَّلَاحِ» عالم بي تعهد. عالم است ولي سوز ندارد و كاري به اصلاح ندارد.
6- «وَ مُرِيدٌ لِلصَّلَاحِ وَ لَيْسَ بِعَالِمٍ» كسي كه مي‌خواهد خوب كار كند ولي بلد نيست.
7- «وَ الْعَالِمُ يُحِبُّ الدُّنْيَا» عالمي كه عاشق دنيا و مال دنيا است، خودش و جامعه را به درد سر مي‌اندازد.
8- «وَ الرَّحِيمُ بِالنَّاسِ يَبْخَلُ بِمَا عِنْدَهُ» رحيم بخيل دلش مي‌سوزد، ولي پول نمي‌دهد. در تلويزيون بسيجي‌ها را مي‌بيند و گريه مي‌كند يا كمك‌ها را مي‌بيند و مي‌گويد: خدا خيرشان بدهد ولي جان به عزرائيل نمي‌دهد.
9- «وَ طَالِبُ الْعِلْمِ يُجَادِلُ فِيهِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ» كم سواد است ولي با انسان باسواد جدل مي‌كند تا بگويد: من با سواد هستم.
كسي آمده است به من بگويد: من سؤالي دارم و هيچ كس نتوانسته جواب من را بدهد. ‌اي آدم دروغ گو! يا كسي از همه جا استخاره مي‌كند و بعد به من مي‌گويد: آقاي قرائتي من فقط شما را قبول دارم، در حالي كه هندوانه زير بغل مي‌گذارند ومي خواهند انسان را با تجليل خر كنند.
ما 4 رقم شيطان داريم:
الف) شيطاني كه «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ»(طه/120) يعني نمي‌تواند نزديك برود و از دور چراغ مي‌زند و وسوسه مي‌كند.
ب) «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا»(اعراف/201) يعني با گروهي تماس مي‌گيرد.
ج) گروهي را «الَّذي يُوَسْوِسُ في‏ صُدُورِ النَّاسِ»(ناس/5) «نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ»(زخرف/36) يعني در روحشان رسوخ مي‌كند.
د) «فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوينَ»(اعراف/175) يعني با شيطان قرين مي‌شود و شيطان دنبال اين‌ها مي‌آيد.
شيطان نمي‌تواند در پيامبران تأثير بگذارد ولي «أَلْقَى الشَّيْطانُ في‏ أُمْنِيَّتِهِ»(حج/52) يعني دست از اين‌ها برنمي دارد «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ»(طه/120) يعني از دور وسوسه مي‌كند، ولي اثر نمي‌كند. اما با مؤمنين تماس مي‌گيرد «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا» ولي «تَذَكَّرُوا» يعني متوجه مي‌شود، مي‌ايستد اما مثل ما را «الَّذي يُوَسْوِسُ في‏ صُدُورِ النَّاسِ»، «فَهُوَ لَهُ قَرينٌ» يعني اگر از بغل آن‌ها عبور مي‌كرد، به اين‌ها داخل مي‌شود. اما شيطان به دانشمنداني كه منحرف مي‌شود مي‌گويد: تو از من بهتري و من عقب تو مي‌آيم. «فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ»
«وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوينَ»(اعراف/175) دانشمندي بود كه علوم را به او داديم ولي از علمش استفاده نكرد و درباري شد و در خدمت طاغوت از علمش استفاده كرد. شيطان به او مي‌گويد: پس من از تو پيروي مي‌كنم. حديث داريم در آخرالزمان تا انسان مشهور مي‌شود ديگر عارش مي‌شود كه اذان بگويد و تا به ما آيت الله واستاد و دانشجو مي‌گويند مغرور مي‌شويم، يا تاجر عارش مي‌شود كه اذان بگويد و به شاگردش مي‌گويد، كه برو اذان بگو. يا استاد دانشگاه به انجمن اسلامي مي‌گويد: اذان بگويد. آخر چرا خودت نمي‌گويي؟
10- بردبار و با حوصله ولي نفهم است. يعني انسان حليمي است ولي چيزي نمي‌داند. حديث داريم دانشمند كسي است كه اگر از دنيا برود «إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْ‏ءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»(المحاسن، ج‏1، ص‏233) شكافي واقع شود و چنان كار كليدي داشته باشد كه «إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ» چيزي جاي خالي آن را پر نمي‌كند.
4- آموزش براساس نيازها و رشد و كاربردي
حالا هر كتابي را مي‌خواني بگو: اگر من اين را نخوانم شكافي در جامعه ايجاد مي‌شود. مثلاً ادبيات چيز خوبي است ولي انسان بايد ببيند شاگرد نخواند چه مي‌شود؟ و ما خيلي از چيزهايي را كه مي‌خوانيم، اگر نخوانيم طوري نمي‌شود. ولي بسياري از چيزهايي را كه بايد بخوانيم، نمي‌خوانيم. حال اين خط كش در دستانتان باشد و ببينيد آيا همه‌ي چيزهايي كه دختر دبيرستاني مي‌خواند بايد بخواند، در حالي كه اين طور نيست. و دختر دبيرستاني بايد روان شناسي كودك بداند كه نمي‌داند. آن وقت وقتي مي‌خواهد به بچه‌اش غذا بدهد مي‌گويد: اگر نخوري به فلاني مي‌دهم و در او اشتهايي بر اساس حس حسادت ايجاد مي‌كند. و در دانشگاه و حوزه هم همين طور است. يعني چيزهايي را كه لازم نيست مي‌خوانند و چيزهايي را كه بايد بدانند، نمي‌خوانند.
در حوزه هم براي فقه سنتي بايد مثل قدما درس خواند. همان طور كه امام فرمود. اما براي آيين سخنوري هم لازم است، مثل آن‌ها درس خواند؟ نه، قرآن حرف خداست ولي همه‌اش يك جا نازل نشد و در حادثه‌هايي آيه‌هايي نازل شد كه به آن‌ها ‌شأن نزول مي‌گوييم و ما اگر صحنه‌هايي كه در هر كجا چه طور و چه آيه‌اي نازل شده بخوانيم، فصاحت وبلاغتمان خوب مي‌شود و نيازي به خواندن بسياري از كتاب‌هاي ديگر حوزه نيست. من خودم 20 سال است كه هر جايي سخنراني كردم، ولي باز جوان هستم و با آدم‌هايي كه، 50 سال است سخنراني مي‌كنند، مشورت كردم كه آيا فصاحت و بلاغتي كه ما در حوزه خوانده‌ايم آن نقش را دارد؟ گفتند: نه، فصاحت و بلاغت شعور مي‌خواهد كه انسان در كجا، براي چه كسي، چه بگويد و اين علم نيست.
خدا علامه طباطبايي را رحمت كند، به ايشان گفتند: براي ما اخلاق بگذار. ايشان گفتند: اخلاق علم نيست و عمل است و معلم بايد حركات و رفتارش طوري باشد كه شاگرد را تربيت كند و بسازد.
هفته‌ي پيش يكي از كتابهاي درسي دانشگاه را آوردند، ديدم عجب چيزهاي چرندي در آن است. گفتيم: اين از دست چه كسي در رفته است؟ و حرف‌هاي غلط و دروغ و باطلي در آن بود. و بر فرض اين كه درست هم باشد، اگر دانشجو اين‌ها را نداند كجاي مملكت خراب مي‌شود؟ ما الآن دكتر كم داريم و اگر مريض بشويم دستمان را جلوي دكتر هندي و پاكستاني و بنگلادشي دراز مي‌كنيم و كمبود ماما هم داريم. حال اين دختر كه فلان رشته را مي‌خواند، مي‌خواهد گره از كدام مشكل باز كند؟ پس روي علم مفيد عنايت داشته باشيد. ممكن است چيزي در آمد داشته باشد، مثل جمع كردن تمبر و چوب سيگار و. . . كه در آينده قيمت داشته باشد، ولي آيا من براي پول جمع كردن آفريده شده‌ام؟ پس علم مفيد بسيار مهم است.
5- پذيرش آداب و سنت‌هاي صحيح
خلاصه «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»(فاطر/28) و 10 گروه هم مردم را به درد سر مي‌اندازند. اميدواريم فرهنگيان و طلبه‌ها عنايت داشته باشند كه جو زده نشوند كه حالا كه چند ميليون خرج محراب شده است، چون مصلحت است. بلكه بگويند: پيامبر جلوي پرده‌اي كه گل داشت نماز نخواند و اصل پيامبر است، نه اين كه ديگران چه مي‌كنند؟ من به جايي رفتم و نمي‌گويم چه ديدم، در مسجد آن چند نماز جماعت است و برگشتم. گفتند: چرا نماز نمي‌خوانيد؟ گفتم: در يك مسجد يك نماز جماعت است. آن‌ها گفتند: از قديم در اين جا رسم اين طور بوده است. گفتم: به من نمي‌گويند از قديم چطور بوده است «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِى»(عيون ‏أخبارالرضا، ج‏2، ص‏62) و در حديث رسم مردم نيامده است. ضمناً از نظر فقهي هم اشكال ندارد. ولي مي‌دانم كه اگر حضرت مهدي وارد بشود و اين وضع را ببيند، خنده‌اش مي‌گيرد كه جد من اينطوري نگفته بود. و اگر چه دليل فقهي ندارم ولي وجدانم اين را درست نمي‌داند. و امام زمان هم به آن مي‌خندد و آن را نمي‌پسندد.
پس سنت‌هاي خوب را قبول كنيم.
اميرالمؤمنين(ع) به مالك اشتر مي‌گويد: هرچه خوب است قبول كنيم. قديم در بيرون خانه جايي مي‌گذاشتند تا عابر يا پيرزن و پيرمردي كه عبور مي‌كند، در آنجا بنشيند و خستگي‌اش رفع شود و او هم دعا مي‌كرد، خدا پدر و مادرش را بيامرزد. يا قديم زنگ‌هاي در خانه فرق مي‌كرد و يك زنگ براي مردها داشت و يك زنگ حلقه‌اي براي زنان و اندروني و بيروني داشت و مثل آپارتمان‌هاي الآن نبود و خلاصه بايد سنت‌هاي خوب را بپذيريم.
در دانشگاه هم ما پزشك و مجتهد و ماما كم داريم و نبايد كار داشته باشيم كه در آلمان شرقي يا شوروي چه رشته‌اي هست و اين همان نه شرقي نه غربي است و بايد به نياز مملكت خودمان كار داشته باشيم كه كدام علم مفيد است.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1740

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.