موضوع بحث: علم مفید
تاریخ پخش: 26/09/66
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
در خدمت اساتید و دانشجویان هستیم و به مناسبت هفتهی وحدت جا دارد در مورد علم مفید و جهت دار صحبت کنیم. چون در اهمیت علم بحثی وجود ندارد و علم مفید و جهت آن مهم است. آمریکا و شوروی، وقتی با هم ملاقات میکنند، چنین گزارش میکنند که ملاقاتشان بدین خاطر بوده که جهت علمشان را که منجر به امور نظامی شده عوض کنند و از جنایت خود بکاهند.
جهت علم که منحرف شد، وقتی خوب پیشرفت کردیم تازه مثل ابرقدرتها مینشینیم که از کارهای خود کم کنیم، البته معلوم نیست که هیچ کدام راست بگویند. پس چرا نباید از ابتدا جهت علم را درست کنیم؟
1- ضرورت هدف و جهتگیری صحیح در علم و آموزش
پس موضوع بحث ما علم مفید است. چون هر مسلمانی میداند که در علم سه «هر» داریم:
1- هر مکان «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ»(منیهالمرید، ص103)
2- هر زمان
3- هر شخص
در اهمیت علم شکی وجود ندارد. کسی در اهمیت علم شک ندارد و این که از قوهی قضائیه و مجریه و مقننه و شورای نگهبان همه باید با سواد باشند، شکی ندارد و در حدیث داریم: نشستن با سواد بر روی خاک، بر نشستن بی سواد بر روی قالی شرف دارد. در صدر اسلام مهریهی زنی که شوهرش هیچ چیز نداشت را یاد دادن سورهای از قرآن قرار دادند که کیست که نداند فضل با سواد بر بی سواد و عالم و فاضل بر جاهل بیشتر است. و خدا حتی به پیامبرش میگوید: «قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً» (طه/114) مسئلهی امروز دنیا علم و دانشگاه نیست و جهت آن است. از اولین سورهی قرآن «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ»(علق/1) شروع میشود و جهت آن هم که بسم ربک است مشخص میشود. چون اگر هدف از درس خواندنش فقط به خاطر رفاه باشد نه برای خدمت به مردم، حاضر است آلمانی را معاینه کند ولی رزمندهی زخمی را معاینه نکند.
در قرآن کلمهی الله بیش از همه آمده است. چند مورد از آن را بگویم. «فی سَبیلِ اللَّهِ» در قرآن خیلی آمده است که همان جهت است یعنی در راه خدا باشد «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» (بقره/207) یعنی برای رضای خدا باشد. یا «لِوَجْهِ اللَّهِ» یعنی برای خدا باشد «إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»(دهر/9) یا «بِاسْمِ رَبِّک» این که میگویند «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ»(تهذیب الأحکام، ج1، ص83) یا این که نماز بی نیت ارزش ندارد، چون نیت همان هدف است.
من بارها گفتم چاقوکش و جراح هر دو شکم پاره میکنند. از چاقوکش هزار تومان میگیرند ولی به جراح هزارتومان میدهند، چون هدفشان فرق میکند.
بحث، بحث سادهای است ولی همه در عمل در آن ماندهاند و حتی در مملکت ما هم جهت علم جایگاه خود را ندارد. جایگاه کتاب درس و معلم با این همه عنوان در نزد ما چیست؟ مثلاً تا مدرک و نمره را میگیرد، دیگر درس نمیخواند. پس معلوم میشود به خاطر درس نبوده است. مثلاً برای یک طلبه مثل من، جایگاه پست امام جمعهای از مدیریت دبیرستان بیشتر است و این نشان میدهد که علم حتی در نزد خواص هم جایگاه خود را ندارد.
گفتهاند «دیوانه شود مَحرم در ماه مُحرم» کسی نامش مَحرم بود و میگفت: من در ماه محرم از عشق حسین(ع) دیوانه میشوم. رفیقش که کنارش بود گفت: «در ماه صفر هم، ده ماه دگر هم. » واقعیت این است که علم در دانشگاه و حوزه هم جای خود را ندارد و روزی که درس نیست خوب است، روزی که درس است بد است و چرا برنامهی علمی در تلویزیون بیننده ندارد؟ و پربیننده ترین بحثها آبکی ترین بحثها است؟ و چرا بیشترین انتشارات برای کتاب قصه است؟ و چرا پولی که صرف منار مسجد میشود بیشتر از پولی است که صرف کتابخانه میشود و مسجدیها به دبیرستان کنار خودشان توجهی ندارند؟
حدیث داریم: پیامبر به منزل فاطمه(س) آمد، خواست نماز بخواند، پردهای آویزان بود و گل داشت. گفت: حواس من را پرت میکند، گل را بردارید. و اگر این حدیث درست است، پس چرا این همه خرج محراب و کاشی کاری میکنیم؟
استاد دانشگاه میگوید: امروز روز خوبی بود، چون مطالعه لازم نبود. ضعف از آیت الله و حجت الاسلام هم هست و فرقی نمیکند و همه با هم در این که نشاط علمی در ما کم شده است رفیق هستیم. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا»(نساء/136) یعنی ای کسانی که ایمان آوردهاید، ایمان بیشتری بیاورید. پس دانشجو و طلبه سعی کنید نشاط علمیتان بیشتر شود. ما خیلی زود میتوانیم باسواد شویم. و علم غیر مفید همه جا هست.
2- اهداف مفید علم و دانش آموزی
اما در خصوص جهت علم بگویم: اولین آیهی که نازل شد اقراء بود و دو صفت را در خصوص خداوند بیان میکرد، آفریدگاری و آموزگاری. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ»(علق/3-1) و جاذبهاش این است که «اقْرَأْ» دو بار تکرار شده و رب هم همینطور و به تکرارها باید توجه کرد چون فرم دارد. و شما هم که مهندس میشوید، باید به این موضوع توجه داشته باشید. پیامبر فرمود: «خَیْرَ الْعِلْمِ مَا نَفَعَ»(من لایحضره الفقیه، ج4، ص402) یعنی بهترین علم آن علمی است که منفعت و پیام داشته باشد. حضرت علی(ع) میفرماید: «خیر العلوم ما أصلحک»(غررالحکم، ص46) یعنی بهترین علم علمی است که تو را اصلاح کند. «أفضل العمل [العلم] ما أخلص فیه»(غررالحکم، ص155) یعنی علمی که خالص باشد. یا «أنفع العلم ما عمل به»(غررالحکم، ص45) یعنی پر منفعت ترین علم علمی است که به آن عمل بشود. یا «ثمره العلم العباده»(غررالحکم، ص64) یعنی بهترین علم علمی است که وقتی با سواد شد، عبادتش بیشتر شود. البته با فرهنگ اسلامی خودمان. عبادت هم نماز است هم خدمت به جامعه، هم فکر و هم نوشتن است. مثلاً مهندس نباید بگوید: من فقط مهندس هستم. یا آیت الله باید برای بچهها هم قصه بگوید. شهید مطهری آیت الله بود و داستان راستان هم برای بچهها مینوشت و افراد زیادی بودند که برای فرزند خودشان کتابی مینوشتند و به تبع آن برای همهی بچه مسلمانها. ابراهیم پیر مرد ریش سفید بود. میگفت: «یا بنی» و یعقوب و لقمان هم همین طور بودند.
پیامبر فرمود: «من غلب علمه هواه فذاک علم نافع»(مشکاهالأنوار، ص85) کسی که علمش بر هوسش پیروز شود، این علم نافع است. اگر هوس کرد تریاک بکشد ولی علمش به او گفت: مضر است. این علم نافع است. خلاصه علم به تنهایی مضر است. و لذا داریم که علم حجاب اکبر است. هر کجا علم جلوی حقی را گرفت، آن علم مضر است. مثلاً قبلاً سلام میکردی و علم باعث شد که سلام نکنی. مثل همین برادری که به من نامه نوشت که چرا امروز وارد شدی سلام نکردی؟ البته اگر از روی فراموشی نباشد، چون خداوند فراموشی را میبخشد. ولی در غیر این صورتای کاش من سواد نداشته باشم که چون روحانی هستم سلام نکنم تا دیگران به من سلام بکنند.
امام سجاد(ع) فرمود: خدایا هرچه عنوان اجتماعیام بیشتر میشود، ادب من را بیشتر کن. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَهً إِلَّا حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا»(صحیفه سجادیه، دعاى20) دراین حالت علم نافع است. امام رضا(ع) میفرماید: «أَلَا إِنَّ الْفَقِیهَ مَنْ أَفَاضَ عَلَى النَّاسِ خَیْرَهُ وَ أَنْقَذَهُمْ مِنْ أَعْدَائِهِمْ وَ وَفَّرَ عَلَیْهِمْ نِعَمَ جِنَانِ اللَّهِ وَ حَصَّلَ لَهُمْ رِضْوَانَ اللَّهِ تَعَالَى»(عوالی اللآلی، ج1، ص19) فقیه حقیقی کسی است که خیرش به دیگران برسد و مردم را از دشمنانشان نجات بدهد. یعنی مردم را از شر طاغوت نجات بدهد. امام هادی(ع) فرمود: «لَوْ لَا مَنْ یَبْقَى بَعْدَ غَیْبَهِ قَائِمِنَا ع مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِینَ إِلَیْهِ وَ الدَّالِّینَ عَلَیْهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْ دِینِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ وَ الْمُنْقِذِینَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللَّهِ مِنْ شِبَاکِ إِبْلِیسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِیَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِینِ اللَّهِ وَ لَکِنَّهُمُ الَّذِینَ یُمْسِکُونَ أَزِمَّهَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّیعَهِ کَمَا یُمْسِکُ صَاحِبُ السَّفِینَهِ سُکَّانَهَا أُولَئِکَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»(عوالی اللآلی، ج1، ص19) یعنی اگر فقها نبودند بعد از این که حضرت مهدی(عج) غائب میشد، مردم مرتد میشدند. یعنی فقها دین را حفظ کردند و فقیه ارزش فراوانی دارد. ولی عالم خوب و بد و دانشجوی خوب و بد داریم. و جهت علم خیلی مهم است.
3- گروه دردسر ساز
حدیث مفصلی در بحار، جلد دوم است که ده گروه هستند که گروهی اسباب دردسر خود و دیگران میشوند و همه اهل تحقیق و مطالعه و کتاب هستند. 1- کم سوادی که میخواهد مطلب علمی بگوید، «ذُو الْعِلْمِ الْقَلِیلِ یَتَکَلَّف» (بحارالانوار،ج2،ص51) چون انسانی که تکبر میکند که احساس میکند کم دارد و با تبلیغات میخواهد به هدفش برسد. امام کاظم(ع) میفرماید: هرکس کمبود دارد، خود را باد میکند. چنانکه پول خرد صدا دارد و اسکناس صدا ندارد، مشک پر صدایش از مشکی که کمی آب دارد کمتر است. یا کسی که تازه ساعت مچی خریده و مرتب به ساعتش مینگرد، یا کسی که سوادش کم است، یا کسانی که واقعاً مطلب ندارند ولی آن چنان حدیثها را غلط و اشتباه میخوانند تنها برای اینکه در جامعه بگوید: من اسلام شناس هستم. یا کسی که عربی را خیلی خراب حرف میزند و گاهی برخی طلبهها انگلیسی صحبت میکردند، در حالی که چند لغت بیشتر یاد نگرفته بود. پس
1- «یَتَکَلَّفُ أَنْ یُعَلِّمَ النَّاسَ کَثِیراً» (بحارالانوار،ج2،ص51)
قرآن در آخرین آیهی سورهی ص میفرماید: «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ»(ص/86) یعنی پیامبر تکلف ندارد. از پیامبر بسیار در مورد قیامت میپرسیدند «یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی»(اعراف/187) خدا به پیامبر میگوید: بگو «قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی» نمیدانم. ولی طلبه یا دانشجو نمیخواهد که بگوید: نمیدانم. انسان در دو چیز باید شهامت داشته باشد. 1- بگوید نمیدانم 2- برود و یاد بگیرد.
2- «الْکَثِیرِ لَیْسَ بِذِی فِطْنَهٍ الَّذِی یَطْلُبُ مَا لَا یُدْرِکُ وَ لَا یَنْبَغِی لَهُ وَ الْکَادُّ غَیْرُ الْمُتَّئِدِ وَ الْمُتَّئِدُ الَّذِی لَیْسَ لَهُ مَعَ تُؤَدَتِهِ عِلْمٌ وَ عَالِمٌ غَیْرُ مُرِیدٍ لِلصَّلَاحِ وَ مُرِیدٌ لِلصَّلَاحِ وَ لَیْسَ بِعَالِمٍ وَ الْعَالِمُ یُحِبُّ الدُّنْیَا وَ الرَّحِیمُ بِالنَّاسِ یَبْخَلُ بِمَا عِنْدَهُ وَ طَالِبُ الْعِلْمِ یُجَادِلُ فِیهِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ فَإِذَا عَلَّمَهُ لَمْ یَقْبَلْ مِنْهُ»(خصال صدوق، ج2، ص437) برخی سواد ندارند، ولی عقلشان سرجایش نیست. امام یک زمان در مورد رجایی فرمود: ایشان عقلش بیش از علمش است. حکیم غیر از عالم است، یعنی ممکن است کسی اطلاعاتش کم باشد ولی درکش بالا باشد.
3- «الَّذِی یَطْلُبُ مَا لَا یُدْرِکُ وَ لَا یَنْبَغِی لَهُ» کسانی که سراغ علمی میروند که آن را درک نمیکنند و نمیفهمند، یعنی قالبی و ماشینی یاد میگیرد و اگر جملهای مقداری عوض شود قدرت تحلیل ندارد. زمان شاه دختری چند ساله را در تلویزیون آوردند که نابغه است و اگر اسم 40 کشور را بگویی، پایتخت آن را میگوید. ولی تا گفتند پایتخت کشور عزیز ما چیست؟ نتوانست بگوید: تهران. یا کسی چون دختر عموهایش دیپلم گرفتند، او هم باید به زور دیپلم بگیرد. خوب اگر نمیتوانی برو خیاطی یاد بگیر. بچهای که سالهای اول تجدید میشود، معلوم است که سالی که نکوست از بهارش پیداست. و اینها وقتی که به دیپلم میرسند فلج میشوند که نه به دانشگاه میتوانند بروند و نه کارگر خوبی خواهند شد.
امام فرمود: کسی که نمیتواند درک کند، درس نخواند. در حوزه هم کسانی را داریم که آیت الله بشو نیستند، ولی حوزه را رها نمیکنند. خوب بروند در روستاها همین چیزی که بلد هستند بگویند. مگر مصعب چقدر سواد داشت؟ او جوانی بود که اطلاعات مختصری از اسلام داشت و به مدینه رفت و مبلغ شد. پس اگر میدانیم نمیکشیم و نمیتوانیم مسیر را عوض کنیم، مثل داروین که پدرش پزشک بود و در رشتهی پزشکی رفت و موفق نشد و در رشتهی روحانیت هم موفق نشد و در رشتهی طبیعی رفت و صاحب نظریه شد. حالا کاری نداریم که نظراتش درست بود یا غلط؟
4- «وَ الْکَادُّ غَیْرُ الْمُتَّئِدِ وَ الْمُتَّئِدُ الَّذِی لَیْسَ لَهُ مَعَ تُؤَدَتِهِ عِلْمٌ» عجولانه تلاش میکند، در حالی که علم باید هضم شود. 5- «وَ عَالِمٌ غَیْرُ مُرِیدٍ لِلصَّلَاحِ» عالم بی تعهد. عالم است ولی سوز ندارد و کاری به اصلاح ندارد.
6- «وَ مُرِیدٌ لِلصَّلَاحِ وَ لَیْسَ بِعَالِمٍ» کسی که میخواهد خوب کار کند ولی بلد نیست.
7- «وَ الْعَالِمُ یُحِبُّ الدُّنْیَا» عالمی که عاشق دنیا و مال دنیا است، خودش و جامعه را به درد سر میاندازد.
8- «وَ الرَّحِیمُ بِالنَّاسِ یَبْخَلُ بِمَا عِنْدَهُ» رحیم بخیل دلش میسوزد، ولی پول نمیدهد. در تلویزیون بسیجیها را میبیند و گریه میکند یا کمکها را میبیند و میگوید: خدا خیرشان بدهد ولی جان به عزرائیل نمیدهد.
9- «وَ طَالِبُ الْعِلْمِ یُجَادِلُ فِیهِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ» کم سواد است ولی با انسان باسواد جدل میکند تا بگوید: من با سواد هستم.
کسی آمده است به من بگوید: من سؤالی دارم و هیچ کس نتوانسته جواب من را بدهد. ای آدم دروغ گو! یا کسی از همه جا استخاره میکند و بعد به من میگوید: آقای قرائتی من فقط شما را قبول دارم، در حالی که هندوانه زیر بغل میگذارند ومی خواهند انسان را با تجلیل خر کنند.
ما 4 رقم شیطان داریم:
الف) شیطانی که «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ»(طه/120) یعنی نمیتواند نزدیک برود و از دور چراغ میزند و وسوسه میکند.
ب) «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا»(اعراف/201) یعنی با گروهی تماس میگیرد.
ج) گروهی را «الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ»(ناس/5) «نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ»(زخرف/36) یعنی در روحشان رسوخ میکند.
د) «فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ»(اعراف/175) یعنی با شیطان قرین میشود و شیطان دنبال اینها میآید.
شیطان نمیتواند در پیامبران تأثیر بگذارد ولی «أَلْقَى الشَّیْطانُ فی أُمْنِیَّتِهِ»(حج/52) یعنی دست از اینها برنمی دارد «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ»(طه/120) یعنی از دور وسوسه میکند، ولی اثر نمیکند. اما با مؤمنین تماس میگیرد «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا» ولی «تَذَکَّرُوا» یعنی متوجه میشود، میایستد اما مثل ما را «الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ»، «فَهُوَ لَهُ قَرینٌ» یعنی اگر از بغل آنها عبور میکرد، به اینها داخل میشود. اما شیطان به دانشمندانی که منحرف میشود میگوید: تو از من بهتری و من عقب تو میآیم. «فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ»
«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ»(اعراف/175) دانشمندی بود که علوم را به او دادیم ولی از علمش استفاده نکرد و درباری شد و در خدمت طاغوت از علمش استفاده کرد. شیطان به او میگوید: پس من از تو پیروی میکنم. حدیث داریم در آخرالزمان تا انسان مشهور میشود دیگر عارش میشود که اذان بگوید و تا به ما آیت الله واستاد و دانشجو میگویند مغرور میشویم، یا تاجر عارش میشود که اذان بگوید و به شاگردش میگوید، که برو اذان بگو. یا استاد دانشگاه به انجمن اسلامی میگوید: اذان بگوید. آخر چرا خودت نمیگویی؟
10- بردبار و با حوصله ولی نفهم است. یعنی انسان حلیمی است ولی چیزی نمیداند. حدیث داریم دانشمند کسی است که اگر از دنیا برود «إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَهٌ لَا یَسُدُّهَا شَیْءٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ»(المحاسن، ج1، ص233) شکافی واقع شود و چنان کار کلیدی داشته باشد که «إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ» چیزی جای خالی آن را پر نمیکند.
4- آموزش براساس نیازها و رشد و کاربردی
حالا هر کتابی را میخوانی بگو: اگر من این را نخوانم شکافی در جامعه ایجاد میشود. مثلاً ادبیات چیز خوبی است ولی انسان باید ببیند شاگرد نخواند چه میشود؟ و ما خیلی از چیزهایی را که میخوانیم، اگر نخوانیم طوری نمیشود. ولی بسیاری از چیزهایی را که باید بخوانیم، نمیخوانیم. حال این خط کش در دستانتان باشد و ببینید آیا همهی چیزهایی که دختر دبیرستانی میخواند باید بخواند، در حالی که این طور نیست. و دختر دبیرستانی باید روان شناسی کودک بداند که نمیداند. آن وقت وقتی میخواهد به بچهاش غذا بدهد میگوید: اگر نخوری به فلانی میدهم و در او اشتهایی بر اساس حس حسادت ایجاد میکند. و در دانشگاه و حوزه هم همین طور است. یعنی چیزهایی را که لازم نیست میخوانند و چیزهایی را که باید بدانند، نمیخوانند.
در حوزه هم برای فقه سنتی باید مثل قدما درس خواند. همان طور که امام فرمود. اما برای آیین سخنوری هم لازم است، مثل آنها درس خواند؟ نه، قرآن حرف خداست ولی همهاش یک جا نازل نشد و در حادثههایی آیههایی نازل شد که به آنها شأن نزول میگوییم و ما اگر صحنههایی که در هر کجا چه طور و چه آیهای نازل شده بخوانیم، فصاحت وبلاغتمان خوب میشود و نیازی به خواندن بسیاری از کتابهای دیگر حوزه نیست. من خودم 20 سال است که هر جایی سخنرانی کردم، ولی باز جوان هستم و با آدمهایی که، 50 سال است سخنرانی میکنند، مشورت کردم که آیا فصاحت و بلاغتی که ما در حوزه خواندهایم آن نقش را دارد؟ گفتند: نه، فصاحت و بلاغت شعور میخواهد که انسان در کجا، برای چه کسی، چه بگوید و این علم نیست.
خدا علامه طباطبایی را رحمت کند، به ایشان گفتند: برای ما اخلاق بگذار. ایشان گفتند: اخلاق علم نیست و عمل است و معلم باید حرکات و رفتارش طوری باشد که شاگرد را تربیت کند و بسازد.
هفتهی پیش یکی از کتابهای درسی دانشگاه را آوردند، دیدم عجب چیزهای چرندی در آن است. گفتیم: این از دست چه کسی در رفته است؟ و حرفهای غلط و دروغ و باطلی در آن بود. و بر فرض این که درست هم باشد، اگر دانشجو اینها را نداند کجای مملکت خراب میشود؟ ما الآن دکتر کم داریم و اگر مریض بشویم دستمان را جلوی دکتر هندی و پاکستانی و بنگلادشی دراز میکنیم و کمبود ماما هم داریم. حال این دختر که فلان رشته را میخواند، میخواهد گره از کدام مشکل باز کند؟ پس روی علم مفید عنایت داشته باشید. ممکن است چیزی در آمد داشته باشد، مثل جمع کردن تمبر و چوب سیگار و. . . که در آینده قیمت داشته باشد، ولی آیا من برای پول جمع کردن آفریده شدهام؟ پس علم مفید بسیار مهم است.
5- پذیرش آداب و سنتهای صحیح
خلاصه «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»(فاطر/28) و 10 گروه هم مردم را به درد سر میاندازند. امیدواریم فرهنگیان و طلبهها عنایت داشته باشند که جو زده نشوند که حالا که چند میلیون خرج محراب شده است، چون مصلحت است. بلکه بگویند: پیامبر جلوی پردهای که گل داشت نماز نخواند و اصل پیامبر است، نه این که دیگران چه میکنند؟ من به جایی رفتم و نمیگویم چه دیدم، در مسجد آن چند نماز جماعت است و برگشتم. گفتند: چرا نماز نمیخوانید؟ گفتم: در یک مسجد یک نماز جماعت است. آنها گفتند: از قدیم در این جا رسم این طور بوده است. گفتم: به من نمیگویند از قدیم چطور بوده است «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِى»(عیون أخبارالرضا، ج2، ص62) و در حدیث رسم مردم نیامده است. ضمناً از نظر فقهی هم اشکال ندارد. ولی میدانم که اگر حضرت مهدی وارد بشود و این وضع را ببیند، خندهاش میگیرد که جد من اینطوری نگفته بود. و اگر چه دلیل فقهی ندارم ولی وجدانم این را درست نمیداند. و امام زمان هم به آن میخندد و آن را نمیپسندد.
پس سنتهای خوب را قبول کنیم.
امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر میگوید: هرچه خوب است قبول کنیم. قدیم در بیرون خانه جایی میگذاشتند تا عابر یا پیرزن و پیرمردی که عبور میکند، در آنجا بنشیند و خستگیاش رفع شود و او هم دعا میکرد، خدا پدر و مادرش را بیامرزد. یا قدیم زنگهای در خانه فرق میکرد و یک زنگ برای مردها داشت و یک زنگ حلقهای برای زنان و اندرونی و بیرونی داشت و مثل آپارتمانهای الآن نبود و خلاصه باید سنتهای خوب را بپذیریم.
در دانشگاه هم ما پزشک و مجتهد و ماما کم داریم و نباید کار داشته باشیم که در آلمان شرقی یا شوروی چه رشتهای هست و این همان نه شرقی نه غربی است و باید به نیاز مملکت خودمان کار داشته باشیم که کدام علم مفید است.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»