طب و بهداشت در اسلام

موضوع بحث: طب و بهداشت در اسلام
تاریخ پخش: 15/11/66

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی»

درخدمت برادران دانشجو و بعضی اساتید و مسئولین دانشگاه در دانشکده دندان پزشکی هستیم. درباره‌ی پرستاری و اهمیت طب و تذکرات آن، قبلا من صحبت کردم. دیشب وقتی یادداشت هایم را نگاه می‌کردم، دیدم که باز هم حرف برای گفتن هست که نگفته‌ام. مقداری از آیات و روایات و دستورالعمل‌هایی که به درد عموم مردم می‌خورد، خدمت شما می‌گویم.
1- جامعیت اسلام و دستورات اسلامی
ما باید به اسلاممان، یک بار دیگر رجوع کنیم. هر دفعه که انسان قرآن را می‌خواند با یک دید نو می‌خواند، چیز نو دستگیرش می‌شود. من هفته‌ی گذشته درباره‌ی این که روش تبلیغ چیست صحبت کردم. چون الآن در دنیا برای تبلیغات دکتری بسیار تلاش می‌کنند. گفتیم: خوب ببینیم قرآن درباره‌ی تبلیغ چه می‌گوید؟ از اول قرآن تا آخر قرآن را یک نگاه ساده کردم، با این که من اطلاعاتم کم است، حدود 500، 600 آیه درباره‌ی تبلیغات درآوردم که شیوه‌ی تبلیغ را بیان می‌کند و قرآن چه درس‌های قشنگ و چه نکات لطیفی را می‌گوید. اصولی را در آوردیم که ما این‌ها را به مراکزی که مسئول تبلیغات هستند اعلام کردیم که این کارها نشده است. در هر وادی که وارد می‌شویم می‌بینیم که اسلام سخن دارد. منتها به سراغ آن نرفته‌ایم. از اسلام چیزی جز نماز و روزه نمانده بود، آن هم با آن تبلیغاتی که در زمان شاه انجام می‌شد. در جمهوری اسلامی هم جنگ و حوادث نگذاشت که ما قدم به قدم با متن اسلام روبرو بشویم. مثلاً الآن دنیا درباره‌ی کشف جرم، برای جرم شناسی و کشف جرم تشکیلاتی دارد و در ایران هم شاخه دارد. مثلاً یک کسی خودش را کشته است، بروند تحقیق کنند که این گلوله از چه فاصله‌ای خورده است، با دست راست بوده است یا با دست چپ بوده است. یا مثلاً گروه خون این مقتول چیست؟ از طریق گروه خون و کشف علمی جرم یک دنیایی دارد، ولی ما در قضاوت‌های حضرت امیر که نگاه می‌کنیم می‌بینیم عجب! حضرت یک راه‌هایی را رفته است که خیلی ابتکاری است. من یکی دو تا از آن راه‌ها را می‌گویم و بعد سراغ بحث خودمان می‌رویم. چون باز به آن برخورده‌ام خوب است که بگویم. گرچه ممکن است بعضی بدانند.
یک بچه‌ای متولد شد، دو زن سر آن دعوا می‌کردند. الآن ممکن است زایشگاه باشد، بچه‌ها قاطی بشوند. البته الآن قاطی نمی‌شوند. شک نکنید. ولی می‌شود که اگر دقتی نباشد اشتباه بشود. خدمت حضرت امیر(ع) آمدند و قرار بود حضرت قضاوت بکند. خوب، شاهدی هم که نیست. بالاخره هرچه حضرت امیر خواست این‌ها را با موعظه و نصیحت و تقوی پند دهد، دید که فایده ندارد. حضرت امیر(ع) فرمود: یک اره بیاورید تا من این بچه را نصف کنم. تا اره آورد و روی سر بچه گذاشت، آن که مادر بود گفت: آقا بچه مال این است به او بده برود. تا گفت: بچه را به او بده برود، حضرت امیر گفت: بچه مال توست. چون مادر بودی که دلت تاب نیاورد. بالاخره با این حرکت مادر واقعی را شناسایی کرد. حضرت امیر یک شیرین کاری‌هایی در زمینه‌ی کشف جرم کرده است، اگر این‌ها را به دنیا ارائه کنیم، این‌ها به عنوان طرح‌های خیلی ابتکاری مطرح می‌شود.
یک صحنه‌ی دیگر: یک جوانی می‌رفت و دائم می‌گفت: ‌ای داد بی داد، ‌ای داد بی داد، حضرت امیر گفت: چه شده است؟ گفت: مادرم می‌گوید تو بچه‌ی من نیستی. تو اصلاً مال من نیستی. حضرت امیر یک خرده فکر کرد و گفت: به مادرت بگو نزد من بیاید. مادر گفت: خیر این بچه مال من نیست. این خودش را به من می‌بندد و می‌گوید: تو مادر من هستی. اصلاً این بچه مال من نیست. بعد خلاصه هرچه حضرت امیر خواست از هر راهی وارد شود دید نمی‌شود. خویش و قوم خانم را آوردند. فرمود: خیلی خوب، شما خویش و قوم این خانم هستید؟ گفتند: بله. به پسر گفت: اجازه می‌دهی. گفت: خیلی خوب. حالا که من وکیل هر دوی شما هستم من همین ساعت این خانم را به عقد این جوان در آوردم. مهریه‌اش را هم از جیب خودم می‌دهم. یا الله بروید ازدواج کنید، و باید وقتی برمی گردید بعد از مراحل عروسی باشد. بلند شوید و بروید عروسی کنید. مادر یک مرتبه دید که این جا باید با پسرش ازدواج کند. گفت: آقا این بچه‌ی من است. بعد حضرت گفت: خوب، حالا بگو واقعیتش چه بوده است؟ گفت: واقعیتش این است که خویش و قوم‌ها‌ی من دور من جمع شدند، گفتند: حاشا کن.
2- مدیریت صحیح
داستان دیگری هست که می‌گویند وقتی می‌خواستند بیمارستان بسازند می‌گویند: کجا بیمارستان بسازیم؟ ایشان فرمود: چهار قسمت شهر، چهار قطعه گوشت آویزان کنید، هر جا دیرتر گوشت فاسد شد، آنجا برای بیمارستان مناسب‌تر است، چون هوایش خنک‌تر است. تاریخ بیمارستان را می‌خواندم، امروز صبح دیدم که مثلا در اسلام داریم که دانشکده‌ی پزشکی در کنار بیمارستان بود. هزار سال پیش مسلمان‌ها وقتی بیمارستان درست می‌کردند می‌گویند: دانشجویانی که در رشته‌ی طب درس می‌خوانند، محل تدریسشان کنار بیمارستان باشد. ما متأسفانه گاهی این دید را در کارهای اقتصادی نداریم. ما اقتصاد سرمان نمی‌شود اما می‌فهمیم آن‌هایی که سرشان می‌شود، گاهی دسته گل آب می‌دهند. یعنی نقاش نیستیم اما زشت و زیبایی را می‌فهمیم. به یک کسی گفتند: معقول خواندی؟ گفت: معقول نخواندم، ولی عقل دارم.
ما الآن نگاه می‌کنیم. در کشور چین در آن بیابانی که پنبه می‌کارند، ماشینی که پنبه را از دانه جدا می‌کند، کارخانه‌اش همان جاست. کارخانه‌ای که پنبه‌ها را نخ می‌کند در همان بیابان است. همان جا کارخانه‌ی خیاطی است. فرودگاهی که لباس‌های دوخته شده را صادر می‌کند در همان بیابان است. کارخانه شمع سازی و روغن گیری از دانه‌های پنبه هم همان جاست. این یک مدیریت در چین است. یک مدیریت هم زمان شاه پیاده می‌شد. ذوب آهن را در اصفهان می‌گذارند، سنگش در کرمان است و در تبریز هم می‌فروشند.
ما گاهی نگاه می‌کنیم که چه چیز باعث شد که اینطور بشود، راهی است که ما نمی‌فهمیم. البته دکترای مدیریت خواندند، اما هرکای کردند نمی‌گوییم غلط بود. اما بسیاری از کارهایی که انجام شده ضد مدیریت بوده است. هزینه‌ی زیاد و زمان زیادی صرف شده است. ما یک خرده به خودمان برگردیم و ببینیم که چه چیزی کم داریم؟ چه چیزی زیاد داریم؟ پیغمبر می‌فرماید: رسالت دانشگاه این است «أَعْلَمُ النَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ»(من‏ لایحضره ‏الفقیه، ج‏4، ص‏394) باسوادترین مردم کسی است که اطلاعات دیگران را به علم خودش اضافه کند. یعنی خودش مثل معده باشد. مواد غذایی خوب دیگران را جذب کند. یعنی اول یک علمی داشته باشد، اصل علم خودش باشد، منتهی علم دیگران را به علم خودش اضافه کند. اصل معماری قدیمی باشد، معماری جدید را هم یاد بگیرد و به آن اضافه کند. گیوه دوزی را بلد باشد، کفاشی را هم یاد بگیرد و به آن اضافه کند. طب قدیم را بلد باشد، طب جدید را هم اضافه کند. علوم قدیم را بلد باشد، اطلاعات روز را هم به آن اضافه کند. الآن یک طوری شده است که علم خودمان برای ما هیچ چیز شده است. یعنی معماری قدیم و طب قدیم هیچ شده است. معماری قدیم و طب قدیم به فراموشی سپرده شده است. الآن اگر آثار باستانی ایران خراب بشود، معماری که بتواند آن را بسازد یا نیست یا خیلی نادر است. به طور کلی طب قدیم، معماری قدیم و هنر قدیم محو شده است. (علم ناس) هم متوسطش گرفته شده است. یعنی یک اصلی را دادیم، اصل دیگران را هم خوب نگرفتیم. یک مقداری به عزت خودمان و به قدرت خودمان عنایت داشته باشیم و به این که خودمان را کشف کنیم.
یک ضرب المثل است، می‌گویند: هرکس را دوستش نداری، ماهی به او بده می‌خورد و می‌خوابد. هرکس را که دوست داری، به او تور بده تا خودش برود و ماهی بگیرد. هرکس را خیلی دوست داری به او توربافی یاد بده. شغل کلیدی است. پنجاه سال است که ما به خارج دانشجو فرستادیم اما هنوز هواپیما از خارج می‌خریم.
3- توجه به خودباوری و استقلال
به خارج رفته بودم تا برای دانشجوها سخنرانی کنم. به 10 کشور سفر کردیم و برگشتیم. دانشجوها چند حرف حسابی داشتند، یکی این که چرا دولت ایران ارز نمی‌دهد؟ گفتیم: به عده‌ای از شما می‌دهد. اما چرا به عده‌ی دیگر نمی‌دهد؟ این دانشجوهایی که به خارج رفتند و برگشتند چقدر در ایران ایستادند؟ و چقدر عقربه‌ی روحشان رو به ایران است؟ یا اگر هم در ایران هستند، چراغ سبزشان روشن است. شما بگو ببینم آخر ما کامی ندیدیم. پنجاه سال به خارج دانشجو فرستادیم، به خارج رفت و برگشت. مدام به ما ماهی دادند. یعنی هواپیمای ساخته دادند، اما هواپیماسازی را یاد بچه‌های ما ندادند. اگر ذوب آهن و کارخانه‌ی پارچه بافی هم دادند، اما باز یک طوری گیر داشت. اگر تور دادند، تور بافی یاد ندادند.
کسی ما را دوست ندارد، باید این را بدانیم. باید هم بدانیم که خودمان می‌فهمیم. گاهی وقت‌ها انسان نمی‌داند که چقدر توان دارد. هم باید بدانیم دیگران ما را دوست ندارند، اگر هم ما را می‌خواهند برای خودشان می‌خواهند، هم باید بدانیم که، الآن هم که از کشورهای دیگر طبیبی آوردیم، مثلاً شما روی پزشک‌هایی که آمده‌اند چه تحلیلی دارید؟ خوب، این‌ها اگر در کشور خودشان باشند حقوقشان خیلی کم است، این جا دلار می‌گیرند و پول می‌گیرند و حقوقشان را هم می‌گیرند، من زندگی یک استاد دانشگاه را هم در چین، هم در هند، هم در کشورهای دیگر بسیار دیدم. بسیار زندگی آن‌ها روی شمعک است. این جا خیلی به ایشان خوش می‌گذرد. بنابراین وضعشان بهتر است. این طور نیست که واقعاً دلش برای ما سوخته است و برای ما پزشک دادند. باید بدانیم کسی ما را دوست ندارد. اگر هم یک وقت کسی به ما کمک کرد، فندق می‌دهد که گردو پس بگیرد. بنابراین به خودمان و استعدادهای خودمان برگردیم.
4- اهمیت طبابت و پزشکی
این دانشکده‌ی پزشکی باید در نظر مردم باید مثل مسجد باشد. بله حالا دانشکده‌های دیگر ما خیلی فرق کرده است، می‌گویند: آخوند خوب کیست؟ می‌گویند: آخوند خوب کسی است که اگر بمیرد جایش خالی باشد. الآن اگر بسیاری از رشته‌ها در ایران نباشد احساس نمی‌کنیم که فلج هستیم. اما اگر پزشک نداشته باشیم احساس می‌کنیم فلج هستیم. حساب این دانشکده با بقیه‌ی دانشکده‌ها فرق می‌کند و مردم هم باید بدانند که اگر یک خوابگاه برای دانشکده پزشکی بسازند ثوابش کمتر از مسجد ساختن نیست. و باید بدانیم که خوب می‌فهمیم و مردم بدانند که این رشته با بقیه رشته‌ها فرق می‌کند.
روایت داریم علم دو قسم است: «الْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمُ الْأَدْیَانِ وَ عِلْمُ الْأَبْدَانِ»(کنزالفوائد، ج‏2، ص‏107) فقیه در کنار پزشک قرار داده شده است. من حدیثش را برای شما بخوانم. امام صادق می‌فرماید: «لَا یَسْتَغْنِی أَهْلُ کُلِّ بَلَدٍ عَنْ ثَلَاثَهٍ یَفْزَعُ إِلَیْهِ فِی أَمْرِ دُنْیَاهُمْ وَ آخِرَتِهِمْ فَإِنْ عَدِمُوا ذَلِکَ کَانُوا هَمَجاً فَقِیهٍ عَالِمٍ وَرَعٍ وَ أَمِیرٍ خَیِّرٍ مُطَاعٍ وَ طَبِیبٍ بَصِیرٍ ثِقَهٍ»(تحف ‏العقول، ص‏319) مردم هر شهری از سه چیز بی نیاز نیستند. مردم هر شهری سه چیز را می‌خواهند. 1- «فَقِیهٍ عَالِمٍ وَرَعٍ» 2 – «وَ أَمِیرٍ خَیِّرٍ مُطَاعٍ » 3 – «وَ طَبِیبٍ بَصِیرٍ ثِقَهٍ»
چه جمله‌ی زیبایی است. مردم برای شناخت دین فقیه می‌خواهند. منتها چه فقیهی را نیاز دارند؟ فقیهی که ورع داشته باشد. تقوی داشته باشد. بالاتر از تقوا، این است که ورع داشته باشد. چون باز اگر فقیه تقوا نداشته باشد کلک می‌زند. به مردم می‌گوید: دنیا که ارزش ندارد، یعنی شما برندارید، من بردارم. و لذا فقیه باید ورع داشته باشد. امیر باید خیر باشد و مردم به حرف او گوش بدهند. اگر امیر عیاش باشد دیگر همه بیچاره می‌شوند. اگر امیر آدم خوبی باشد کسی گوش به حرفش ندهد، بدبختی را به همراه دارد. هم خودش در خط خوبی باشد، هم مردم به حرف او گوش بدهند. سوم پزشک، منتها پزشکی که بصیر باشد. تخصص داشته باشد. حاذق باشد.
حالا متخصص چیست؟ متخصص خالی فایده ندارد. مورد ثقه باشد. اگر دختر مردم پیش او رفت، اگر پسر مردم پیش او رفت، موثق باشد. تقوا داشته باشد. اگر می‌تواند که از طریق آینه معاینه کند، یا اگر لازم است بازو را ببیند، دیگر تمام دست را بلند نکند. اگر می‌گویند: برو کلاه را بیاور، سر نیاورد. (در تحف العقول، در بحار، و در سفینه البحار هم هست) اگر کسی پزشکی بود و به بیماران اعتنا نکرد، اعتصاب کرد، گفتند: جبهه لازم است نرفت. شب در خانه‌اش را زدند گفتند: ایشان خواب است. گفت بگو نیست. کشیک بود کوتاهی کرد. دردمندی ناله کرد، ایشان گوش نداد.
یک نکته در میان بحث بگویم. ما حرف‌های حضرت عیسی و حضرت موسی را قبول داریم. حالا چون ممکن است به مناسبت شب ژانویه این بحث پخش بشود، ما با اهل کتاب خیلی مشترکات داریم. قرآن این قدر آیه دارد، آیه‌های مشترک را ببینید. یک آیه در قرآن است که می‌فرماید: «إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ»(عنکبوت/46) مسیحی‌ها، یهودی‌ها، خدای ما با خدای شما یکی است. «تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ»(آل عمران/64) بیایید سراغ یک حرفی که «سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ» که ما و شما حرفمان یکی است. در مشترکات با هم باشیم. بعد می‌گوید «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ»(مائده/46) من چیزهایی که در تورات و انجیل است را تصدیق می‌کنم. من آن چه قبل از من آمده است را تصدیق می‌کنم «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراهَ فیها هُدىً»(مائده/44) درتورات هدایت است. «مِنْهُمْ قِسِّیسینَ»(مائده/82) رهبران مسحیت بخشی از ایشان را تعریف می‌کند. و یک عده از یهودی‌ها امین هستند. بعد هم می‌گوید «یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فی‏ إِبْراهیمَ»(آل عمران/65) چرا جدل می‌کنید؟ حالا که فهمیده‌اید. «لِمَ تَکْفُرُون» شما که فهمیده‌اید چرا روی آن پرده می‌گذارید؟ یعنی لحن لحنی است که اول مشترکات را می‌دهد، بعد هم می‌گوید: «لم آیات لم» بیشتر آن برای اهل کتاب است. «یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ»(آل عمران/70) «یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی‏ دینِکُمْ»(نساء/171) عیسی را در مرز خدایی و حد خدایی نبرید. لحن دعوت اهل کتاب، لحن شیرینی است. و لذا خود پیغمبر ما گاهی وقت‌ها که می‌خواهد دعوت کند، لحن دعوت کردن اهل کتاب، یک لحن بسیار شیرین و منطقی است.
5- اهمیت پزشک و آثار و برکات درمان دیگران
روایاتی را هم حضرت عیسی نقل می‌کند. یک روایتش را که مربوط به شغل پزشکی است، را بد نیست با هم بخوانیم. «کَانَ الْمَسِیحُ(ع) یَقُولُ إِنَّ تَارِکَ شِفَاءِ الْمَجْرُوحِ مِنْ جُرْحِهِ شَرِیکُ جَارِحِهِ لَا مَحَالَه»(وسائل‏ الشیعه، ج‏2، ص‏409) کسی چاقو کشیده است، کسی را زخمی کرده است. به آقای پزشک می‌گویند: بدو. اگر ایشان ندود و حمایت نکند، گناه ایشان مثل گناه چاقوکش است. چرا؟ چون ما طلبه‌ها یک اصطلاحی داریم، می‌گوییم: «علت محدثه علت مبقیه» یعنی یک علت حادثه را به وجود آورد، یک علت حادثه‌ی بوجود آمده را شرح می‌دهد. اگر چاقوکش حادثه را آفرید، این آقایی هم که نیامد و عنایت نکرد، حادثه را کش داد.
درباره‌ی طب یک جمله‌ی قشنگی است. حیفم می‌آید این را ننویسم. می‌فرماید: طب چیست؟ طب «دینیه ضروره اجتماعیه رساله اخلاقیه» است. خیلی جمله‌ی قشنگی است. طبابت یک مسئولیت دینی است. یک ضرورت اجتماعی است. یک رسالت اخلاقی است. پزشک اگر کسی را در‌مان کرد و اگر او یک کار خیری کرد، تا ابد کارهای خیرش به او بند می‌شود. پرستار، پزشک، بنده مریض می‌شوم، می‌افتم. شما می‌آیی من را از مرگ نجات می‌دهی. وقتی خوب شدم، تا آخر عمرم هر کار خیری بکنم، شما هم شریک هستی. بنابراین مشمول این آیه می‌شود. قرآن می‌فرماید: «وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ»(یس/12) ما خدماتی که کردند می‌نویسیم. «وَ آثارَهُمْ» یعنی شما من را خوب کردی، خدمت است، اما آثار این که خوب شدم چیست؟ بعد از این که خوب شدم، بیست سال کار می‌کنم. آن پزشک قلبی که تلاش کرد، امام را با اراده خدا نجات داد، امام بعد از این که به حمدالله سالم شدند، هر خیری از امام سر بزند، پزشک قلب هم در کار امام شریک است.
کارهای شما را می‌نویسیم، آیه‌ی قرآن است. آثارش را هم می‌نویسیم. قرآن درباره‌ی نجات مردم می‌فرماید: «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً»(مائده/32) اگر کسی یک نفر را از مرگ نجات بدهد یا گمراهی را هدایت کند، گویا همه‌ی مردم را نجات داده است و آنها را هدایت کرده است. چه جملات قشنگی است. «أَعْلَمُ النَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ»(من ‏لایحضره ‏الفقیه، ج‏4، ص‏394) دین طبابت «مسئولیه دینیه، ضروره اجتماعیه، رساله اخلاقیه»
6- ضرورت ابتکار و نوآوری و به روز بودن
مگر نه این است که قرآن می‌فرماید: «وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا»(مریم/12) حضرت یحیی بچه بود، حضرت مسیح بچه بود. گفت: «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی‏ نَبِیًّا»(مریم/30) حضرت مسیح در گهواره گفت من پیغمبر هستم. مگر کیلو می‌خواهد؟ یعنی باید حتماً 65 کیلو باشد، کشیدنی که نیست. متری که نیست. قالب بندی که نیست. رشد انسانی در یک قالب‌هایی که می‌رود، این قالب‌ها باید شکسته شود. ما بسیاری از قالب بندی‌هایی که خودمان کردیم، خودمان را دچار مشکل کرده‌ایم. بسیاری از روستاهای ایران دخترهایشان را دنبال قالی می‌فرستند، پسرهایشان را دنبال چوپانی می‌فرستند. نهضت سواد آموزی هر کاری می‌کند مدرسه بسازد، نمی‌آید. می‌گوید: من خرجم را کم می‌آورم. باید دخترم و پسرم و زنم همه کار بکنیم، تا بتوانیم خودمان را اداره کنیم. اگر خواسته باشم پسر و دخترم را به مدرسه بفرستم، خرجی کم می‌آورم. خوب، حرفش منطقی است. چون شکمش گرسنه است. باید چه کرد؟ شما بچه‌ات را دنبال کار بفرست، ما مدرسه را شبانه می‌کنیم. تابستان کارداری، ما زمستان کلاس می‌گذاریم. زمستان کار داری، کلاس تابستانی می‌گذاریم. یعنی باید برنامه‌های آموزش و پرورش را تنظیم کنیم. نمی‌شود گفت: آقا، گرسنگی بچش و بچه‌ات را هم به مدرسه بفرست. او می‌بیند که یا باید بچه‌اش با سواد بشود و به او بد بگذرد، یا برای جهیزیه دخترش، دخترش از 8 سالگی باید دنبال قالی بافی برود. تا وقتی17 ساله شد در این سال‌هایی که قالی بافی کرده است، بتواند جهیزیه‌ی دخترش را تهیه کند.
فقر به او فشار می‌آورد که دخترش را دنبال کار بفرستد. ما باید یک خرده مقرراتمان را شناور کنیم تا بتوانیم آن‌ها را جذب کنیم. چرا دعای سحر یک ساعت طول می‌کشد ولی دعای افطار 7 ثانیه طول می‌کشد؟ چون خدا می‌داند که من گرسنه‌ام. وقتی خدا می‌داند که من گرسنه‌ام، دعای افطار را گفته است که 7 ثانیه بس است. نماز صبح دو رکعت، نماز شب را خوابیده بخوان، نشسته بخوان، بدون قل هو الله بخوان. چون یک پیوندی سحر داشته باشد. حتی اگر دو دقیقه، ده دقیقه، با چشم و ابرو، رکوع و سجود کن. ما می‌خواهیم در سحرها دلت با خدا گره بخورد. نمی‌خواهیم اذیتت هم بکنیم. دعای سحر طول می‌کشد.
ما خودمان یک قالب بندی‌هایی درست کردیم، هم وزارت علوم، هم وزارت آموزش و پرورش در این قالب بندی‌ها گیر افتاده است. گاهی وقت‌ها قوانین دست و پا گیر می‌شود. اصل را رشد قرار بدهیم. اگر اصل را رشد قرار بدهیم، آن وقت تمام مقررات ما تابع این رشد قرار می‌گیرد. هر طوری شد، یک کس گفت: آن چیست که هم آویزان، هم سبز است، هم می‌خواند. گفت: ماهی. گفت: ماهی که آویزان نیست، گفت: آویزانش می‌کنیم. گفت: ماهی که سبز نیست. گفت: سبزش می‌کنیم. یعنی وقتی قرار شد که ماهی این چنین باشد، می‌شود. ما دیدیم که میلیون‌ها بچه هستند که به مدرسه نمی‌روند، می‌توانیم بچه‌ها را به سوی سواد بکشیم، حتی اگر مجبور باشیم قانون هایمان را تغییر بدهیم. اگر بگوییم قانون همین هست که هست آن وقت یک سری از قانون محروم می‌شوند. محروم که شدند، آن وقت هرچه نهضت سواد آموزی التماس کند، نمی‌آیند، چون آن وقتی که باید بیایند نیامدند، حالا می‌آید که ادامه تحصیل بدهد.
شاهزاده‌های قدیم دستشان را به کمرشان می‌گذاشتند و راه می‌رفتند. یکی از آن‌ها در چاه افتاد، طناب انداختند، گفتند: بگیر. گفت: اگر دستم را به طناب بگیرم، شاهزادگیم به هم می‌خورد. گفت: پس همان جا بمان تا پدرت درآید. یک واقعیتی است که می‌توانیم خیلی از چیزها را خودمان حل کنیم. الآن دانشگاه آزاد با شکستن یک سری مقررات توانست یک عده را تعلیم بدهد. حالا بعداً کیفیتش را می‌بینیم. ولی اصل این است که یک سری مقررات شکسته بشود تا در دنیای علم باز بشود. اصل کار، کار خوبی است. این قیدها پدر ما را در می‌آورد.
7- ممنوعیت و مجازات انجام کارهای تخصصی بدون تخصص
اسلام درباره‌ی طب عنایت دارد و حتی می‌گوید: دو گروه باید به زندان بروند. عالم فاسق، پزشک غیر متخصص. اگر پزشکی با جان مردم بازی کرد و حال آن که اطلاعات ندارد به دروغ گفت: من پزشک هستم، باید به زندان برود. پریروز یک فردی که نابینا بود در دفتر نهضت سواد آموزی آمد. گفتم: چه وقت نابینا شدی؟ گفت: من تا چهار سالگی چشم داشتم، بعد نابینا شدم. گفتم: چطور شد نابینا شدی؟ چند سال داری؟ گفت: پنجاه سال دارم. 46 سال هست که نابینا هستیم. چشمم درد می‌کرد، من را به یک جایی بردند و در چشمم دوا ریختند و کور شدم. اگر پزشکی ناشیانه کار بکند باید به زندان برود. این حدیث است. عالم فاسق و پزشک غیر حاذق باید به زندان برود. بد نیست حدیثش را بخوانم.
علی(ع) فرمود: «یَجِبُ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ یَحْبِسَ الْفُسَّاقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْأَطِبَّاءِ وَ الْمَفَالِیسَ مِنَ الْأَکْرِیَاءِ وَ قَالَ ع حَبْسُ الْإِمَامِ بَعْدَ الْحَدِّ ظُلْمٌ»(من ‏لایحضره ‏الفقیه، ج‏3، ص‏31) بر حاکم اسلامی واجب است «أَنْ یَحْبِسَ الْفُسَّاقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْأَطِبَّاءِ» که اگر چیزی را نمی‌داند، بگوید: نمی‌دانم. این باز نسبت به عالم هست. نسبت به طبیب هم هست. می‌گوید: «تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ»(نور/15) یعنی چرا یک چیزی را می‌گویی که به آن علم نداری؟ اگر نمی‌دانی هیچ چیز نگو.
بنده مشکل دارم. شما هم که دانشجو هستی مشکل داری. شما دانشجوی پزشکی هستی، بنده هم طلبه هستم. پیش من می‌آیی و می‌گویی: یک استخاره کن. استخاره می‌کنم نمی‌فهمم. خجالت می‌کشم که بگویم نفهمیدم. نگاه می‌کنم و می‌گویم: بله. این آیه متوسط است. یک صدقه بدهید ان شاءالله خوب است. خوب بگو نفهمیدم. طرف را راحت کن. بگو نفهمیدم. شما چه کار می‌کنی؟ شما هم یک ویزیت می‌نویسی، می‌گویی: بله. شما این نسخه را ببرید عمل کنید تا 48 ساعت دیگر بیایید تا من ببینم که زنده ‌اید یا مرده؟ این کارها را نکنید. بگذارید قرآن بخوانم. «تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ» کار شما کار خیلی ارزشمندی است.
8- اهمیت مسواک و بهداشت دهان و دندان
اما دو سه جمله هم آخر وقت درباره‌ی مسواک بگویم، اول که من خیال می‌کردم، 15 حدیث هم برای مسواک نداریم. بعداً که تحقیق کردم دیدم حدود 180 حدیث برای مسواک داریم. پنج، شش مورد از آن را بخوانم. یکی این که پیغمبر ما قبل از خواب مسواک می‌کرد. از خواب هم که بلند می‌شد، مسواک می‌کرد.
یک روز یکی به امام صادق گفت: این‌ها همه آدم هستند. فرمود: هر کدام مسواک نمی‌کنند، آدم نیستند، بقیه آدم هستند. این خیلی مهم است. یعنی تندترین حرف را امام صادق(ع) به کسی می‌زند که مسواک نمی‌کند. عبارت عربی آن را بخوانم یابن رسول الله: «أَ تَرَى هَذَا الْخَلْقَ کُلَّهُمْ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ أَلْقِ مِنْهُمُ التَّارِکَ لِلسِّوَاکِ»(المحاسن، ج‏1، ص‏11) این‌ها همه جزء آدم‌ها هستند. «فَقَالَ أَلْقِ مِنْهُمُ التَّارِکَ لِلسِّوَاکِ» آن که مسواک نمی کند را کنار بگذار. باقی همه آدم هستند. امام صادق به کسی که مسواک نکند، خیلی تشر می‌زند. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «نَظِّفُوا طَرِیقَ الْقُرْآنِ»(الجعفریات، ص‏15) دهانی که قرآن می‌گوید باید با مسواک باشد. پیغمبر فرمود: این قدر جبرئیل مسواک را سفارش کرد که گفتم: الآن واجب می‌شود. (اصول کافی)
سنن ابن ماجه از کتابهای مهم اهل سنت است. ابن ماجه از علمای درجه یک اهل سنت است و قزوینی است. برای هزار سال پیش است. ایشان کتابی از کتاب‌های مهم دارد، روایتی در آن نقل می‌کند. پیغمبر فرمود: اگر نبود به طوری که مردم به درد سر بیفتند، مسواک را واجب می‌کردم. یک رکعت نماز که انسان با مسواک بخواند ثواب 70رکعت نماز را دارد. اما مسواک را می‌گوید «وَ اسْتَاکُوا عَرْضاً»(من ‏لایحضره ‏الفقیه، ج‏1، ص‏54) یک حدیثی داریم می‌گوید: مسواک را رو به چانه و بینی به صورت عرضی بزنید. «مَنِ اسْتَاکَ فَلْیَتَمَضْمَضْ»(المحاسن، ج‏2، ص‏563) اگر کسی مسواک کرد، بعد مضمضه فراموش نشود و حتی دست هایتان را بشویید و اگر هیچ نداشته باشید، با دست و انگشت که شد دندانتان را مسواک کنید و امام حسن مجتبی(ع) با گلاب مسواک می‌کردند.
روایتی داریم که یک گروهی خدمت پیامبر آمدند، پیامبر دید دندان هایشان زرد است. فرمود: «مَا لِی أَرَاکُمْ قُلْحاً مَا لَکُمْ لَا تَسْتَاکُونَ»(کافى، ج‏6، ص‏496) چرا شما مسواک نکرده و پیش من آمدید؟ در اولین برخورد با این که میزبان باید مهمانش را تحویل بگیرد، با این که این‌ها مهمان پیغمبر بودند، فرمود: که من ناراحت هستم. چوب مسواک پیغمبر روی گوشش بود. مثل نجارها که قلم پشت گوش می‌گذارند و آن شبی که پیغمبر از دنیا رفت وقتی بدن مقدسش را برداشتند، دیدند چوب مسواک زیر متکای اوست. و لقمان به پسرش می‌گوید: وقتی به مسافرت می‌روی، حتما مسواکت را با خودت ببر.
در مسواک زدن روایت داریم. روایتش در کتاب آداب الطبیعه است. یک کتاب خیلی جالبی است. چهل صفحه درباره‌ی مسواک نوشته است. 26 خاصیت برای مسواک نقل کرده است. من چند مورد از آن را می‌خوانم.
1- «وَ مَجْلَاهٌ لِلْبَصَرِ»(کافى، ج‏6، ص‏495) مسواک در دید چشم اثردارد. حالا دیگر شما در دانشکده دندان پزشکی هستید و این را بهتر می‌دانید.
2- «یَشُدُّ اللِّثَهَ»(کافى، ج‏6، ص‏495) مسواک در محکم کردن لثه اثر دارد.
3- «وَ یُشَهِّی الطَّعَامَ»(کافى، ج‏6، ص‏495) اشتها را زیاد می‌کند.
4- «وَ یُنْبِتُ الشَّعْرَ»(مکارم‏ الأخلاق، ص‏50) مسواک در روئیدن مو مؤثر است.
5- «إِصْلَاحِ الْمَعِدَهِ»(مصباح ‏الشریعه، ص‏123) سلامتی معده بستگی به سلامتی دندان دارد.
6- «وَ یَذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ»(کافى، ج‏6، ص‏495) «وَ یَذْهَبُ بِالْغَمِّ»(وسائل‏ الشیعه، ج‏2، ص‏7) بلغم را دفع می‌کند و در نشاط روحی، روانی مؤثر است. «لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ طَهُورٌ وَ طَهُورُ الْفَمِ السِّوَاک»(من ‏لایحضره‏ الفقیه، ج‏1، ص‏53) برای هر چیزی پاک کننده‌ای است و پاک کننده دهان مسواک است.
26خاصیت درباره‌ی مسواک زدن هست که من چند مورد ازآن را نقل کردم. خواهرها و برادرها که پای تلویزیون نشسته‌اید، یک چوب‌هایی از مکه به نام چوب اراک می‌آورند، که مثل قلم و مداد است. وقتی پوست رویش را می‌کنی، پوستش مثل مداد تراشیده می‌شود و داخلش ریش ریش می‌شود، عین مسواکی که ما می‌زنیم. در آلمان یک تحقیقاتی روی این شده است و در ترکیه هم این کار انجام شده است. این چوب بسیار مفید است. چوب مسواک با آن چوب سفارش شده است. مثل آن چیزی هست که در آب برای استخرهای شنا می‌ریزند، که نامش کلر است، در این چوب موادی برای سم زدایی است، خیلی جالب است.
9- نظافت ظاهری و باطنی و ادای حقوق دیگران
حالا من یک چیزی هم برای همه‌ی ملت ایران بگویم. خواهر، برادر، آقازاده، دخترخانم، پدر، مادر، چطور شد که دندان شما زرد شد؟ می‌روید جرم گیری می‌کنید. قرآن می‌گوید: کسی که غیبت بکند، گویی که گوشت مرده‌ی برادرش را می‌جود، پس باید جرم گیری بشود. اگر دندان را با مسواک سفید می‌کنیم، باید زبانی هم که فحش داد با عذرخواهی مسواک بشود. چون هدف مسواک جرم گیری است. هدف مسواک صفا دادن به دهان است. اگر دهانی که برای حفظ ظاهر با مسواک صفا می‌دهی، با زبان سی گناه می‌کنیم، حالا نمی‌خواهم بشمارم ولی همین متلک انداختن، فحش دادن، مسخره کردن، تهمت زدن، غیبت کردن، شهادت به ناحق دادن، دروغ گفتن، قسم دروغ خوردن، اگر یک غذایی که می‌خوری، این همه سفارش شده که مسواک کن برای حفظ ظاهر است آن وقت اسلام برای حفظ باطن چقدر عنایت داشته است. چقدر خوب است که ظاهر ما با باطن ما یکی باشد. و پزشکی که لباس سفید می‌پوشد، این سفیدی نشانه‌ی پاکی و صفای او است. کسی که ظاهرش با یک پیراهن سفیدی که می‌پوشد می‌گوید: من پزشک هستم، باید با باطنش یکی باشد. اصلاً چرا به او طبیب می‌گویند؟ چون طبیب با حرف خودش به انسان نشاط می‌دهد. شنیدن درد آرامش می‌دهد. گاهی وقت‌ها آدم باید بنشیند درد مریض را گوش بدهد. همین که آدم دردش را گفت، سبک می‌شود. حضرت امیر سرش را در چاه می‌کرد و دردهایش را به چاه می‌گفت. حرفش را بشنو حتی اگر آدم دوا نکند. همین آرامش بخشیدنش مهم است.
بین مریض‌ها فرق قائل نشدن، به فکر محرومین ومستضعفین بودن. هیچ مانعی ندارد که یک پزشک بگوید: من هفته‌ای یک روز برای مستضعفان هستم. یک پزشک بسیار متخصص سراغ دارم که خدا سلامتش بدارد می‌گوید: مادرم وصیت کرده است من خرج تو را می‌دهم که تو پزشک بشوی به شرطی که هر هفته دو روز در فلان محله بروی و فقرا را مجانی ببینی. برو محله‌ی پول دارها، پولشان را بگیر. هفته‌ای دو بار هم محل فقیرها بیا و مجانی طبابت کن.
ببینید این دانشکده‌ای که شما دارید از صدقه سر آن روستایی است. من الآن که با شما حرف می‌زنم بیست هزار روستا داریم که دبستان ندارد. آن جا دبستان ندارد و برای شما دبیرستان و دانشگاه ساختند. وقتی شما با سواد شدی از صدقه سر آن روستایی است. حالا که پزشک شدی چهار روستایی را هم مجانی معاینه کردی طوری نیست.
آخر حرف هایم یک نکته بگویم. پدری داشت می‌رفت، دست بچه‌اش را گرفته بود، به یک معرکه گیری رسیدند و ایستادند. پدر قد بلند بود و معرکه را می‌دید، بچه گفت: بابا نمی‌بینم. گفت: بغل من بیا. او را بغل گرفت. گفت: نمی‌بینم. گفت: پایت را روی دوش من بگذار، پایش را روی دوش پدر گذاشت. پایش را که گذاشت، قدش از پدر بلندتر شد. گفت: بابا می‌بینم. خیلی خوب، گفت: بابا من بهتر از تو می‌بینم. گفت: خیلی خوب، گفت: بابا اصلاً من می‌بینم و تو نمی‌بینی. گفت: خیلی خوب، آخر پدر خسته شد گفت: بچه جان، اگر تو آن بالا می‌بینی به خاطر این است که من نردبان تو شدم. آقای دندان پزشک و آقای جراح و آقای مهندس و آیت الله، اگر ما با سواد هستیم، آن‌ها نردبان ما شدند تا ما با سواد شدیم. ما به آن‌ها بدهکار هستیم.
خود من از مخ تا پا به روستایی‌ها بدهکار هستم. روی سر من عمامه است که از پنبه است، تولید کشاورز است. کفش من چرم، پوست گاو، گاو هم تولید کشاورز است، یعنی من حجه الاسلام از مخ تا پا به روستایی بدهکار هستم والله همه‌ی ما بدهکار هستیم. هیچ مانعی ندارد از حالا تمرین کنیم. یک طوری باشد که از حالا تمرین کنیم. من یک وقتی می‌گفتم: کاش خوابگاه دانشجوها، در کوچه‌ها و محله‌ها باشد. وقتی دانشجوها را همه یکجا کردند و خوابگاه‌ها را سلف سرویس کردند، بعد از 6 سال دیگر حال رفتن به روستا‌ها را ندارد. یک طوری باشد. خدا ان شاءالله همه‌ی شما را «طبیبٍ بصیرٍ ثقهٍ» قرار بدهد، ان شاءالله نظام مملکت ما را را نظامی قرار بدهد که «فَقِیهٍ عَالِمٍ وَرَعٍ وَ أَمِیرٍ خَیِّرٍ مُطَاعٍ وَ طَبِیبٍ بَصِیرٍ ثِقَهٍ»(تحف ‏العقول، ص‏319) به مسئولیت دینی و ضرورت اجتماعی ورسالت اخلاقی عمل کنیم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1747

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.