شرایط و شیوه‌های کار فرهنگی(3)

1- نقش محبت به زیردستان، در پذیرش کارهای فرهنگی
2- باور به کار، نه اقدام برای رفع تکلیف
3- ایستادگی در کار، نه سازش برای جلب رضایت دیگران
4- دوری از بلندپروازی در نام و عنوان
5- دقت در پاسخگویی به سؤالات و شبهات
6- دوری از برخوردهای دوگانه با مخاطبان
7- دوری از پارتی بازی در امور اجتماعی

موضوع: شرایط و شیوه‌های کار فرهنگی(3)
تاریخ پخش: 12/06/94

بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

سومین برنامه راجع به کسانی که می‌خواهند کار فرهنگی کنند، تذکراتی را از قرآن برایشان بیان می‌کنیم. یکی از تذکرات این است که آدم باید زندگی معمولی داشته باشد. یکی از شرایط توفیق این است که مردم این مسئولین فرهنگی را یک آدم ممتاز، زندگی اشرافی و سلطنتی نبینند…
«أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ» (کهف/110) «یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ» (فرقان/7) عربی هایی که می‌خوانم قرآن است. پیغمبرها در بازار راه می‌رفتند. در مردم بودند. از مردم بودند، «رَسُولًا مِّنْهُمْ» (بقره/129) در مردم بودند «رسولا فیهم» با مردم بودند، «وَالَّذِینَ مَعَهُ» (اعراف/64)، «منهم، فیهم، معه» یعنی از مردم، در مردم، با مردم. گاهی یک غریبه که می‌آمد به جلسه پیغمبر نگاه می‌کرد، چون گرد بود هی نگاه می‌کرد نمی‌دانست کدام ها… آخر می‌گفت: «ایکم رسول الله» کدام یک پیغمبر هستید؟
یکی از شرط های توفیق این است که زندگی انسان اشرافی نباشد. یکی از اصول دیگر زندگی ساده است.
1- نقش محبت به زیردستان، در پذیرش کارهای فرهنگی
مسأله ی احوالپرسی و تفقد. این خیلی مهم است. تفقد اثر تربیتی بالایی دارد. اگر بنده خدمت امام رفتم. امام احوال بچه های مرا پرسید، یا مرا به اسم صدا زد. خیلی در من… می‌گویم: آقا اسم مرا هم بلد است. اسم بچه های مرا هم بلد بود. خیلی مهم است.
حضرت سلیمان از یک پرنده تفقد کرد و گفت: «مَا لِیَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ» (نمل/20) هدهد را نمی‌بینم. تفقد حتی از یک موجود کوچولو به نام هدهد. آن هم چه کسی؟ سلیمان. حضرت وقتی نماز می‌خواند برمی گشت به قیافه ها نگاه می‌کرد و می‌گفت: فلانی نیست. با چشم هایش حاضر و غایب می‌کرد. اگر می‌گفتند: مسافر است، می‌گفت: خدایا سفرش را بخیر بگذران. اگر می‌گفتند: مریض است. می‌گفت: عیادتش برویم. یک روز حضرت فرمود: هرکس مرد به من خبر بدهید. هرکس هم زایید به من خبر بدهید. من پیغمبر هستم، باید آخرین آمار دستم باشد. اصل تفقد اصل ارزشمندی است.
من اینجا خیلی حرف دارم. منتهی اینجا چون می‌خواهیم جمعش کنیم، فقط کد می‌دهم و رد می‌شوم.
مسأله ی دیگر سوء استفاده نکنیم. حالا که شاگرد ما آمده، بگویم: برو یک نان برای ما بگیر. برای من چای دم کن. آمده خیاطی یاد بگیرد، بگو: آقا برو اتاقم را جارو کن. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللَّـهُ» بشر حق ندارد بخاطر اینکه «أَن یُؤْتِیَهُ اللَّـهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّه» اگر خدا به کسی کتاب آسمانی داد، حکمت و حکم داد، نبوت داد، حق ندارد «ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَادًا لِّی» (آل عمران/79) بگوید: نوکر من باشید. درس بزرگواری می‌رفتیم. در باز شد. خود این آقا کتاب را گذاشت و در را بست و روی زمین نشست. خیلی اثر تربیتی در ما داشت. بابا خوب شما آن بالا بودی، می‌فرمودی ما این در را می‌بستیم. این مهم است. یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
2- باور به کار، نه اقدام برای رفع تکلیف
کسی که می‌خواهد کار فرهنگی کند باید به کارش ایمان داشته باشد. بخاطر یک مسأله و عذر جزئی دست از کارش نکشد. من این مثال را قبلاً زدم، حالا همین مثال را تکرار می‌کنم. بنده دارم مسجد می‌روم، عمامه من به شاخه درخت بند می‌شود و می‌افتد. گلی شد. بروم مسجد بگویم عمامه من گلی است. امشب من عمامه ندارم. «قد قامت الصلاه»! زنگ نزنم مسجد و بگویم: آقا یک حادثه ای رخ داده و امشب نماز تعطیل است. تو اینقدر به نماز ایمان نداری که اگر یک شب عمامه نبود، باید نماز تعطیل شود؟ ایمان به کار داشته باشیم. والله اگر ماشین بیاید من می‌آیم، بلیط هواپیما گرفتید من می‌آیم. حالا یکوقت مریض است. ممکن است بگوید: ویلچر بیاورید، ماشین بیاورید، خوب شرایط مریضی اش را باید در نظر گرفت. اما افرادی هستند به خاطر یک چیز جزئی کار را تعطیل می‌کنند.
مسأله دیگر اگر یک چیزی را علم نداریم، تکذیب نکنیم. ممکن است سر کلاس در مسجد یک کسی چیزی بگوید و شما برایت جا نیافتاده باشد. تکذیب نکن و بگو: حالا باشد تا بعد. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: یکی از عیب ها این است که یک چیزی را که نمی‌فهمند، تکذیب می‌کنند. آیه اش این است: «کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ» (یونس/39) «کَذَّبُوا» تکذیب می‌کنند، چرا؟ چون «َلمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ». چون خودش نمی‌داند، تکذیب می‌کند… حضرت امیر فرمود: «الناس اعداء ما جهلوا». مردم وقتی چیزی را نمی‌دانند، دشمنش می‌شوند. نگو نیست. بگو: آقا من این را الآن شنیدم. تابحال نشنیده بودم. این حرف تازه ای برای من است. اجازه بده بعداً تحقیق کنم. در جلسه، فی المجلس نه نگویید. چون یکوقت می‌بینی یک سندی پیدا می‌شود، یک دلیلی پیدا می‌شود و یک فیلمی نشان می‌دهند، شما شرمنده می‌شوی. چیزهایی را که برای شما شنیدنش وحشت آور است، نه اصرار کنید و نه نفی کنید. بگویید: باشد برای بعد.
3- ایستادگی در کار، نه سازش برای جلب رضایت دیگران
تسلیم خواسته های نابجا نباشید. یک کسی از شما یک توقع نابجایی دارد. به پیغمبر می‌گفتند: «ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَـٰذَا» (یونس/15) این قرآن هست، اما یک قرآن دیگر بیاور. فرمود: نخیر من این کار را نمی‌کنم. «مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاءِ نَفْسِی» من نمی‌توانم این قرآن را بردارم و یک قرآن دیگر بیاورم. می‌آمدند می‌گفتند: اگر می‌خواهی به تو ایمان بیاورم، پدربزرگ من مرده است، زنده اش کن. «فَأْتُوا بِآبَائِنَا» (دخان/36)پدران ما را که مرده اند را زنده کن! تسلیم خواسته های ناحق نشویم.
به حضرت گفتند: یک خرده تو کوتاه بیا و یک خرده ما کوتاه بیاییم. نسبت به بت های ما کوتاه بیا. ما هم نسبت به خدای تو کوتاه می‌آییم. فرمود: «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ» (کافرون/1و 2) من هرگز کوتاه نمی‌آیم. «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ» (کافرون/6) تقاضای نابجا را، جذب مردم به این قیمت نیست که حالا هرچه آنها گفتند، ما هم انجام بدهیم. از اصول عقب نشینی نکنید. جذب شدند، شدند. نشدند، التماس دعا.
ما یکجاهایی داریم که خدا می‌گوید: دیگر ولشان کن. لازم نیست خودت را بکشی. «اعرض عنهم» ولشان کن. «دعهم» ولش کن. «قل الله ثم ذرهم» بگو خدا و باقی را کنار بگذار. خلاصه اصل برای شما رضایت مردم نیست. اصل رضایت خداست.
4- دوری از بلندپروازی در نام و عنوان
مسأله دیگر باید مواظب خودمان باشیم. باید خدا ما را حفظ کند. ما که نمی‌توانیم مواظب خودمان باشیم. از خدا بخواهیم به ما توفیقی بدهد مواظبت کنیم که هدف ما از این کارها بلندپروازی نباشد. چون قرآن یک آیه دارد می‌گوید: بهشت برای کسانی است که در دلشان بلند پرواز نباشند. آیه اش این است «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ» این سرای قیامت، «نَجْعَلُهَا» قرار بر این بوده که «لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ» (قصص/83) بلند پرواز نباشیم. مثلاً می‌گوید: من می‌آیم به شرطی که این مجری به من آقای دکتر بگوید. من می‌آیم به شرطی که این آقا به من مفسر بگوید. به من آیت الله بگوید. بابا بیا حرفت را بزن. حالا یا آیت الله یا حجت الاسلام، یا دکتر یا غیر دکتر. نه! من می‌آیم به شرطی که بلند پروازی…
جلسه تان خیلی ساده باشد. مثلاً حالا چهار ساعت مطالعه کردی بگو: چهار ساعت مطالعه کردم. من ساعت های زیاد مطالعه کردم. این دروغ است. اگر صفحات تاریخ را ورق بزنید…بیا ببینم خودت چند صفحه ورق زدی؟ اینجا نظر فلاسفه این است. بیا… تو فیلسوف هستی؟! یک مسأله می‌پرسند بگو: بلد نیستم. نگو: والله اینجا نظر فقها مختلف است.
در حرف ها، در ژست ها، بلند پروازی نکنیم. یک قیافه ای به خودمان می‌گیریم که… بلند پروازی. حدیث داریم اگر کسی بند کفشش طوری باشد که خواسته باشد جلوه کند. دکمه لباسش، زنگ موبایلش، خانه ای که می‌سازد. کتابخانه ای که درست می‌کند. مثلاً مهمان هایش را در کتابخانه می‌برد که بگویند: هو… اگر کسی ژستی بگیرد و حرفی بزند و مطالبی را بگوید که بوی  بلند پروازی داشته باشد قطعاً از بهشت محروم است. «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا» این قیامت را قرار بدهیم برای کسانی که «لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا»در دلش هم قصد بلند پروازی نداشته باشد. هدف خدمت باشد.
عقاید و گفتارهای خوب دیگران را بپذیریم و اقرار کنیم. گاهی کسی یک حرفی می‌زند، بگوییم: آقا حق با شماست. اینجا تو درست می‌گویی. ممکن است یک ظالمی، مظلوم هم باشد. بگوییم: آقا گرچه تو ظالم هستی. ولی اینجا حق با تو…ضمن اینکه در یک جهت ظالم هستی، از یک جهت هم مظلوم هستی. خوبی های دیگران را قبول کنیم. از قرآن یاد بگیریم. قرآن می‌گوید: شراب یک خوبی هایی دارد. می‌دانی از شراب چقدر آدم نان می‌خورد؟ کسی که کشاورزی انگور دارد، کارخانه شراب سازی، بطری سازی، کارتن سازی، حمل و نقل بطری های شراب، مالیات، شراب فروش و دلال، اوه… انبار، سردخانه، شاید میلیون ها آدم از شراب نان بخورد. قرآن می‌گوید: من منکر این نیستم. «فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ» (بقره/219)شراب و قمار بالاخره منافعی هم دارد. منتهی می‌گوید: «وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ» ضررش بیشتر است. یعنی خوبی دیگران را قبول کنیم. قرآن چند جا از یهودی ها تعریف کرده است. گفته: بعضی از یهودی ها امین هستند، پول بدهی پس می‌دهند. بعضی ها هم پولشان بدهی، پس نمی‌دهند. خوبی دیگران را قبول کنید. چون اگر خوبی قبول نکنید، این شاگرد شما، کسی که تحت تربیت شماست لجباز است. خوبی‌های شما را  هم قبول نمی‌کند.
یکوقت یک کسی آمد با امام صادق بحث کند. امام صادق(ع) فرمود: با اینها بحث کنید. من می‌نشینم تماشا می‌کنم. اینها بحث کردند و شاگرد که رفت، گفتند: آقا خوب با او بحث کردیم؟ فرمود: اما تو… اما تو… به یکی گفت: اما تو… حق طرف را هم قبول نمی‌کردی. مثلاً طرف می‌گفت: الآن شب است یا روز؟ خوب روز است بگو: الآن روز است. بگو: نه چه کار داری؟ حالا یا شب است یا روز؟ بابا آنچه حق است را بگو. می‌گفت: تو حق طرف را هم قبول نکردی. از ترس اینکه یکوقت به باطل کشیده نشود. اینها قرآن است.
5- دقت در پاسخگویی به سؤالات و شبهات
یک سوال هایی هست که جوابش بو دارد. سوالی می‌کنند که جوابش بویی دارد که ممکن است در این جواب فتنه باشد. رد شو و طفره برو. فرعون به موسی گفت: پدر من کجاست؟ پدر فرعون در جهنم است دیگر… کجاست! «قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَىٰ» (طه/51) نیاکان ما کجاست؟ موسی گفت: «قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی» (طه/52) خدا می‌داند نیاکان ما کجا هستند. «فِی کِتَابٍ ۖ لَّا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنسَى» چون فرعون می‌خواست، موسی بگوید: پدر تو در جهنم است. بگوید: ببین ببین الآن به من می‌گوید: پدرت در جهنم است. به من می‌گوید: پدر سوخته!
گاهی یک سوالی می‌کنند، آقا نظر شما در مورد فلانی چیست؟ بابا به فلانی چه کار داریم؟ یک سوالاتی می‌کنند که در جواب این سوالها فتنه است. سوالهایی که جوابش فتنه است، رد شو. از من می‌پرسند حتی فتنه هم درونش نباشد، ولی ولوله می‌افتد. ممکن است فتنه هم نباشد. آقا تو مقلد چه کسی هستی؟ به مرجع من چه کار داری؟ تو برو ببین علمایت چه می‌گویند؟ می‌خواهند ببینند شما مقلد چه کسی هستی، این را مثلاً یک نقطه قوت یا نقطه ضعفی پیدا کنند. مهریه دخترت چقدر بود؟ می‌خواهند مثلاً اگر مهریه اش بالا بود، این را یک نقطه ضعف پیدا کنند و بگویند: بله، این آقایی که استاد ما هم هست، مهریه اینقدر گرفته است. سوالهایی که جوابش بو دارد طفره بروید. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه موسی از جواب به فرعون طفره رفت. تا فرعون گفت: پدر کجاست؟ گفت: چه کار به پدرت داریم؟ علم دست خداست. «فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی»
6- دوری از برخوردهای دوگانه با مخاطبان
برخورد دوگانه نکنید. این هم قرآن می‌گوید. برخورد دوگانه نکنید و همه را با یک چشم ببینید. جلسه ای بود پیامبر اسلام بود. جمعیت دیگر هم بودند. یک نابینایی وارد شد. ام مکتوم، بلند بلند حرف زد. نمی‌دانست در جلسه چه کسی است. یک نفر در جلسه عبوس کرد. حالا عبوس کننده هرکس می‌خواهد باشد. آیه نازل شد. «عَبَسَ» عبوس کرد؟! «وَتَوَلَّىٰ» (عبس/1) پشت کرد؟ اگر یک نابینای فقیری آمد، باید برخورد سرد کنیم؟یک کسی که پولدار است باید تحویل بگیریم؟ «فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّىٰ» (عبس/6) «فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّىٰ» (عبس/10) تو چرا نسبت به پولدارها گرم می‌گیری و نسبت به فقیرها سرد هستی؟ چرا برخورد دوگانه می‌کنید؟
زهرا خانم… فاطی… می‌گوید: چه شد؟ در حاضر و غایب خانم معلم به او خانم گفت. به من فاطمه گفت؟ خوب به من هم فاطمه خانم بگوید؟ در حاضر و غایب یک کسی را خانم می‌گوید و یک کسی را نمی‌گوید. به یکی نگاه می‌کند و به یکی نگاه نمی‌کند. یک کسی را آقا می‌گوید و یکی را نمی‌گوید.
یکی دیگر از مسائل فرهنگی این است که کار فرهنگی بازنشستگی ندارد. اصلاً ما در قرآن بازنشسته نداریم. از کار افتاده داریم. دیگر نمی‌تواند کار بکند. ولو ممکن است ده سال کار کند، اما دیگر نمی‌تواند کار کند. بازنشسته نه سی سالم شده باید خانه بروم! این را نداریم. قرآن می‌گوید: «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ» (شرح/7) وقتی فارغ شدی، برو یک کار نو شروع کن. «وَإِلَىٰ رَبِّکَ فَارْغَب» (شرح/8) کار فرهنگی حتی لب مرگ کار فرهنگی کنید. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: لحظه مرگ حضرت یعقوب، «حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ» (بقره/133) عربی هایی که می‌خوانم قرآن است. «حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ» مرگ سراغ یعقوب آمد. فوری به بچه هایش گفت: «إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ» من دارم می‌روم. شما بعد از من از خط توحید خارج نشوید. یعنی کار فرهنگی حتی در لحظه آخر.
امام صادق لحظه آخر فرمود: فامیل ها را جمع کنید، همه که جمع شدند فرمود: اگر کسی نماز را سبک شمرد، ما او را شفاعت نمی‌کنیم. حضرت امیر بعد از ضربت خوردن وصیت هایی داشت که در نهج البلاغه هم هست که این سخنان حضرت علی بعد از ضربت خوردن است. کار فرهنگی تعطیلی و بازنشستگی ندارد.
کسی که می‌خواهد کار فرهنگی کند گاهی باید تغافل کند. اصلاً شتر دیدی، ندیدی. تهمتش هم می‌زنند و متلک هم می‌گویند، اصلاً به روی خودت نیاور. برادران یوسف قبل از اینکه معلوم شود این خود یوسف است، نمی‌دانستند این یوسف است فکر می‌کردند پادشاه مصر است. گفتند: بله این لیوانی که در خورجین گم شده است، ناراحت نباشید، این یک برادر دیگر هم داشت، او هم دزد بود. «سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ» (یوسف/77) یعنی قبل از این یک برادری داشت که سرق، سرقت کرد. یوسف یک نگاهی کرد و قرآن می‌گوید: «فَأَسَرَّهَا» سری نگه داشت، «یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ» در دلش این را نگه داشت. «وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ» لو نداد که آن کسی که می‌گویید: دزد است، من هستم. که الآن پادشاه شدم.
گاهی وقت ها یک متلکی می‌گویند. من یکجایی بودم گفت: آقا این آخوندها همه شمال شهر رفتند. از جنوب تهران رفتند خانه های میلیاردی خریدند. نگاهش کردم و گفتم: بسیار خوب! شما لیست آخوندهایی که از جنوب به شمال شهر رفتند، لطفاً بنویس به من بده. وقتی می‌گویی: بنویس. آقا بردند، خوردند. این همه برج در ایران است. یکی از این برج ها برای یک آخوند هست؟ این همه مزرعه در ایران است. یکی از این مزرعه ها برای یک آخوند هست؟ این همه کارخانه در ایران است. یکی از این کارخانه ها برای یک آخوند هست؟ خوش انصاف، حالا بر فرض هم یک آخوندی پولدار بود. بود که بود… مگر یوسف پولدار نبود. مگر سلیمان پولدار نبود؟ حالا در 25 پیغمبر، یکی هم پولدار شد.
گاهی وقت ها یک چیزی می‌گویند، در دل رد کنید. «فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ» چون خواسته باشید درگیر شوید، با اینکه این آقا حرف را زد، ثابت کن. من از سرت نمی‌گذرم. باید پرونده اش را بیاوری. تو آبروی مرا ریختی. هیچی مشغول می‌شویم. ولش کن! روی خودت نیاور. بخشیدن را تمرین کنید.
گاهی آدم تحقیر هم می‌شود. قرآن می‌گوید: به پیغمبر می‌گفتند: «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ» (حجر/6) اوه… شاعر، در قرآن آمده است. به پیغمبر می‌گفتند: تو شاعر هستی. کاهن، تو پیشگویی می‌کنی. ساحر، سحر می‌کنی. گاهی می‌گفتند: مسحور، اصلاً خودت سحر شده هستی. هم می‌گفتند: سحر شده ای. هم می‌گفتند: دیگران را سحر می‌کنی. ساحر، مسحور، شاعر، کاهن، «یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» (نحل/103) این حرف ها از خودش نیست. یک کسی یادش می‌دهد. «وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ» (فرقان/4) یک گروهی پشت پرده به او کمک می‌کنند. «إِنَّا لَنَرَاکَ فِی سَفَاهَهٍ» (اعراف/66) خل هستی. «إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ» (اعراف/60) منحرف هستی. به هر حال یک کسی که می‌خواهد یک کاری را بکند، این سختی ها هم هست.
7- دوری از پارتی بازی در امور اجتماعی
خویش و قوم بازی نباید داشته باشیم. خدا به نوح می‌گوید: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ» (هود/46) پسر تو هم هست، چون منحرف است باید غرق شود. اینکه حالا چون پسر من است. پسر برادر من است. پسر خواهر من است. دختر من است. همسر من است. فامیل من است. همسایه من است. مرید من است. شاگرد من است. اگر اینها باشد اصلاً حرف اثر نمی‌کند. یعنی اگر جان هم بکنی و یک دور قرآن را برایش تفسیر هم بگویی، یک دور نهج البلاغه را هم بگویی، می‌گوید: برو بابا! این هرچه گیرش می‌آید با خویش و قوم های خودش تقسیم می‌کند. الآن کار فرهنگی کم نیست. خیلی کار فرهنگی می‌شود. منتهی یک چیزهایی را هم خنثی می‌کند.
می گویند: یک روز شیری به یک گربه گفت: خاک بر سرت! چون شیر و گربه شکلشان مثل هم است. من و تو از یک نژاد هستیم. من برگ زرد می‌خورم. شیر در جنگل هستم. تو در خانه حاجی ها جوجه کباب می‌خوری و مثل هروئینی ها مردنی هستی! گربه گفت: من جوجه کباب می‌خورم. اما گاهی به من می‌گویند: پیش! هرچه خوردم آب می‌شود. ولی تو که برگ زرد می‌خوری دیگر کسی پیش نمی‌گوید. ما خیلی کار فرهنگی در مملکت می‌کنیم، اما گاهی یک رفتاری و یک برخوردی همه آب می‌شود. در تلویزیون می‌خوانیم: هرگز نشه فراموش… لامپ اضافه خاموش…
بچه یاد می‌گیرد. فردا می‌بیند اِ… لامپ های شهر تا دم ظهر روشن است. می‌گوید: خوب این لامپ برای خانه ما اسراف است. برق خیابان اسراف نیست؟ این مسأله تضاد…
هرچیزی یک شعاری در ایران است. شعار غلطی است که مسئولین فرهنگی باید این شعار را حذف کنند. مثلاً در ایران یک شعار است می‌گوید: آدم هرچه بداند بهتر از آن است که نداند. چه کسی گفته است؟ قرآن می‌گوید: خیلی از چیزها دانستنش ضرر دارد. «وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ» (بقره/102) «یتعلمون» ولی «یضرهم». خدا می‌داند در آموزش و پرورش و دانشگاه و حوزه علمیه ما چقدر حرف ها هست، که اگر اینها را حذف کنند و چیز دیگر جایش بگذارند بهتر است. اطلاعات بی خاصیت!
آقای قرائتی! بفرمایید… نماز در قطب شمالی چگونه است؟ قطب شمالی شش ماه شب است و شش ماه روز است. آنجا مردم چگونه نماز می‌خوانند؟می گویم: هروقت تشریف بردید در فرودگاه که می‌خواهید سوار شوید و قطب شمالی بروید، از فرودگاه زنگ بزنید، جوابش را بگویم. آخر مادرت قطب شمالی رفته است؟ پدرت رفته است؟ تو می‌خواهی بروی؟ چرا وقتت را سر چیزی که وجود خارجی ندارد، تلف می‌کنی؟
همه خانه های آپارتمانی دیگر شیر آب است و حوضی وجود ندارد. این آقا هنوز می‌گوید: اگر حوض داشتیم و یک وجبش کم شد. از کر بالا رفت. از کر پایین رفت… بابا دیگر کر نیست، شیر آب است. گاهی یک چیزی می‌گوییم که وجود خارجی ندارد. می‌خواهیم مسأله بگوییم… مسائلی بگوییم که مورد نیاز است. شکیات می‌گویید، شک یک و دو و دو و سه بگویید. شک بین دو و پنج را نگویید. چون من در عمرم فکر نمی‌کنم هیچ جنی در تاریخ نماز شک بین دو و پنج کرده باشد. بگو:پس چرا مراجع نوشتند؟ مراجع حکمشان حکم دارو فروشی است. در دارو فروشی همه دارویی هست. اما شما حق نداری همه داروها را به مریض ها بدهید. کسی که کار فرهنگی می‌کند در کل توضیح المسائل، چند مسأله را که مورد نیاز است بگوید.
لحن گفتن باید طبیعی باشد. بگویید: اینجا دو نظر است. نظر امام این است و نظر فلانی هم این است. این را هم می‌شود گفت: امام بر خلاف این آیت الله العظمی گفته است. و این آیت الله العظمی بر خلاف امام گفته است. هی می‌گوید: خلاف خلاف! اینکه نشسته می‌گوید: بابا آخوندها هم دعوا دارند. بگو: همینطور که یک بیماری پیش می‌آید دو دکتر دو نظر می‌دهند، گاهی در مسائل فقهی هم نظرها مختلف است. یک نظر این است و یکی نظر او است. این خلاف این است. او خلاف این است. هی کلمه خلاف را تکرار می‌کنند. بعضی وقت ها آدم می‌فهمد این مریض است. چه کار داری؟ بگو: دو نظریه… اختلاف نظر هم طوری نیست. در دکترها و مهندس ها هم هست. هر صاحب نظری ممکن است نظری داشته باشد.
ما ضامن وظیفه هستیم و ضامن نتیجه نیستیم. شما اذان بگو، کسی هم مسجد نیاید، شما ثواب اذان را دارید. گاهی وقت ها می‌گوید: آقا ما برای چه جان کندیم؟ما این همه حرف زدیم و کسی گوش نداد. شما امر به معروف کن، حتی اگر گوش ندهند یازده فایده دارد. من یک کتابی نوشتم به نام امر به معروف و نهی از منکر. نوشتم: اگر امر به معروف کردی و گوش دادند یک فایده دارد. اگر گوش ندادند یازده فایده دارد. شما اجرت را داری. سکوت را شکستی. چون اگر من حرف نزنم، او هم حرف نزند، همه راجع به منکر خفه شوند، جامعه خفقان می‌شود. این شکستن سکوت یک ارزش است. خود شهامت گفتن شما مثل چاقویی است که هی می‌کشند تیزش می‌کنند. اینکه او بگوید، او بگوید. چند نفر که با هم گفتند، این صفت شهامت را در انسان زیاد می‌کند.
بستگان کسی که کار فرهنگی می‌ کنند حواسشان جمع باشد. خانم آخوند است. خانم استاد است. خانم وزیر است. خانم وکیل است. خدا در قرآن می‌گوید: «یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ» ای زنان پیغمبر! حساب شما با باقی ها فرق می‌کند.شما زن پیغمبر هستی. عنوان دینی و مذهبی و اجتماعی داری. «مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَاحِشَهٍ مُّبَیِّنَهٍ» شما زن پیغمبر خلاف کنید، عذاب شما دو برابر است. اگر یک روحانی سیگار بکشد، بدی اش دو برابر کت و شلواری است. این روحانی اگر در مسجد سیگار بکشد، خلافش چهار برابر می‌شود. اگر در مسجد در محراب برود، سیگار بکشد. شش برابر می‌شود. یعنی باید دید، گاهی وقت ها زمان و مکان و جسم و آبرو، عزت، فرق می‌کند با دیگران. باید مواظب باشیم بستگان ما…
کار شما برای خدا باشد. دنیا مشکلش این است که «اقرا» دارد. اسلام می‌گوید: «اقرأ» کافی نیست. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ» (علق/1) این تعلیم و تربیت باید در خط خدا باشد. اگر در خط خدا بود نتیجه دارد. وگرنه الآن متأسفانه هرچه باسواد می‌شوند، افت پیدا می‌کند. یعنی هر کشوری دانشگاهش بیشتر است، آماد فسادش هم بیشتر است. چون «اقرأ» هست. اما «بسم رب» نیست. «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّـهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» (فاطر/28) علم باید طوری باشد که هرچه آدم باسوادتر شود، تواضعش بیشتر شود. ما الآن بررسی کنیم دبستانی ها بیشتر به معلم سلام می‌کنند یا راهنمایی ها؟ راهنمایی ها بیشتر احترام معلم می‌کنند یا دبیرستانی ها؟ دبیرستانی ها بیشتر احترام معلم می‌گیرند یا دانشجوها؟ امیرالمومنین می‌فرماید: «ثمره العلم العبودیه» کار فرهنگی باید خروجی اش نماز باشد. بالاخره این کسی که سر کلاس شما آمد، آخرش به نماز می‌رسد یا نه؟ فقط یک اطلاعاتی را حفظ کرده است. این دانشجو وقتی باسواد شد، ادبش نسبت به استاد و پدر و مادر، بیشتر شد یا نه؟ «ثمره العلم العبودیه» امام سجاد می‌گوید: خدایا هرچه در جامعه عزیزترم می‌کنی، تواضع مرا بیشتر کن. خروجی کارهای فرهنگی… این همه مجله، این همه پوستر و بنر، این همه فیلم و این همه جشنواره، بالاخره مسجدها پر شد یا خالی شد؟ خروجی کارتان را ببینید. اگر خروجی نیست معلوم می‌شود کار ما درست نیست و یک جایش خراب است. اگر هرچه گندم در انبار می‌ریزیم و بعد هم در انبار را باز می‌کنیم و می‌بینیم خالی است، پیداست یک موشی در این انبار است. با بودن آن موش هرچه هم گندم بریزی، باز هم هروقت در انبار را باز کنی، انبار خالی است. چه موشی در انبار ما است که خیلی کار فرهنگی می‌کنیم باز هم نتیجه کم می‌بینیم؟ این یک مقدار به خاطر اخلاص است. یک خرده بخاطر این است که راه غلط است. خیلی از کارهای فرهنگی سلیقه ای است. خیلی از کارهای فرهنگی آداب و رسوم است. اسمش را فرهنگ گذاشتیم. خیلی از کارهای فرهنگی ولخرجی و اسراف درونش است. کار فرهنگی کار مهمی است.
خدایا تو را بحق محمد و آل محمد دست ما را بگیر. وظیفه ما چیست به ما یاد بده و توفیق بده عمل کنیم. وظیفه ما چه نیست یاد ما بده و تقوا بده دوری کنیم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته» 


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 7 سوره فرقان، به کدام ویژگی پیامبران اشاره دارد؟
1) زندگی عادی آنان
2) زهد و تقوای آنان
3) مافوق بشر بودن آنان
2- از نظر قرآن، وظیفه ما در برابر خواسته‌های نابجای مخالفان چیست؟
1) پذیرش، با هدف جذب و جلب آنان
2) مقاومت، با هدف حفظ اصول و ارزش‌ها
3) سکوت، با هدف حفظ آنان
3- آیه 219 سوره بقره، درباره‌ی شراب چگونه برخورد می‌کند؟
1) پذیرش منافع مادی
2) اعلام گناه کبیره
3) هر دو مورد
4- آیات اولیه سوره عبس از چه چیزی مذمّت می‌کند؟
1) توجه به ثروتمندان
2) توجه به مشرکان
3) برخورد دوگانه میان ثروتمندان و ضعیفان
5- برخورد حضرت یوسف با برادرانش بر اساس کدام اصل تربیتی بود؟
1) تغافل
2) تقابل
3) تشکّر

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3673

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.