سیره پیامبر اسلام (صلّی الله و علیه و آله) -1

«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

رمضان امسال سیره پیامبر را می‏گوئیم پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) چه جوری بود. چون قرآن داریم: «ولقد کان لکم من رسول الله اسوه» همه تان باید فتوکپی پیامبر باشید، ما ببینیم پیامبر چه جوری بود حالا ما که نمی‏توانیم مثل پیامبر باشیم سعی کنیم کمی به پیامبر نزدیک بشویم خود حضرت امیر (علیه السلام) فرمود: شما نمی‏توانید مثل من باشید، ولی یه جوری باشیم ضد پیامبر هم نباشیم، ضد امیر المؤ منین هم نباشیم در خط او باشیم، در خط او باشیم دیگه باقی اش را می‏بخشند جلسه قبل مطالبی گفتم،
رحمت پیامبر نسبت به امّت
توی این جلسه: خیلی پیامبر رحمت داشت اصلاً پیامبر ما؛ «رحمه للعالمین» رحمت همه بود. این، پیامبر ما پیامبر رحمت بود. یه آیه داریم قرآن که حضرت عیسی (علیه السلام) به خدا می‏گوید: «ان تعذبعم» اگر مردم را به خاطر عمل بدشان عذاب کنی «انهم عبادک» بنده خودت هستند هر کاری می‏خواهی بکن «و ان تغفرلهم فانک انت العزیز الحکیم» در شأن تو بخشی است تو عزیزی تو حکیمی. این آیه قرآن است وقتی پیامبر این آیه قرآن را خواند. «فرفع یده» پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) دستهایش را بالا برد گفت: من رسیدم قرآن می‏خوانم به این آیه رسیده‏ام که «ان تعذبهم» نکند خدا امت مرا عذاب کند گریه می‏کنم که مبادا خدا امت مرا عذاب کند. خداوند به جبرئیل گفت؛ «اذهب الی محمد» برو سراغ محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم) «و قل»به پیامبر بگو «انا سنرضیک فی امتک» من یه کاری می‏کنم که تو راضی بشوی. واقعاً صلواتهایی که می‏فرستیم باید با جگر و جان صلوات بفرستیم که 1400 پیش اشک می‏ریخته که نکنه ما گرفتار قهر خدا بشویم این پیامبر.
عیادت پیامبر از بیماران
(و حیف نیست شما بچه دار می‏شوی اسمت را پیامبر نمی‏گذاری، توی هر خانه‏ای یک پیامبر یه محمد یه علی، یه زهرا باشد. «فأخبره» بهش بگو خدا گفت: «انا سنرضیک فی امتک و لا نسوءک» ما نمی‏گذاریم تو غمناک باشی حتی در مقابل یه آدم‏هایی پررو و بی حیا، یکی آمد توی مسجد پیامبر شروع کرد ادرار، مسلمان‏ها ریختند او را بزنند. گفت بگذار ادرارش را بکند، گفت بیا آقا جان مسجد محل اجتماع مسلمانان‏ها و جای نماز و ذکر خدا است چرا همچنین کردی؟ حالا آب بیاورید من بشویم، آبی آوردند و شروع کردند شستن. یعنی حتی نسبت به افراد بسیار، حالا ما اگر توی مسجد اگر جارتی بکند از مسجد جوری بیرونش می‏کنیم که وصیت کند بچه هایش هم مسجد نیایند.)
– اگر سه روز یه نفر را نمی‏دید سئوال می‏کرد. «ان کان غائبا دعی له» اگر می‏گفتند سفر است می‏گفت: خدایا سفرش را بی خطر کن، «ان کان شاهدا» اگر توی شهر بود و نمی‏آمد می‏گفت برویم خانه‏اش، دیدنش، «ان کان مریضاً عاده» اگر مریض بود عیادتش می‏کرد. یعنی بیش از سه روز اجازه نمی‏داد کسی رفیقهایش را نبیند حالا مثلاً رفتار ما گاهی زهرا خانم و زهره خانم 9 ماه با هم قهر هستند که چرا در عروسی فاطمه خانم به او گفتند برو توی سواری به این گفتند برو توی اتوبوس، دو تا حاجی با هم قهر هستند که چرا به او کانادا دادند و به او پپسی، مسائل جزئی و یک کلمه. سه روز بیشتر، حدیث داریم: اگر دو مسلمان سه روز باهم قهر کنند و اگر روز چهارم بهم تلفن نکرده و احوالپرسی نکنند و آشتی نکنند، پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود: این‏ها از دایره اسلام واقعی خارجند.
تواضع پیامبر در برابر محرومان
«کان اشد امن العذراء فی حذرها»: از عروسی که دفعه اول داماد را می‏بیند، البته عروس‏های قدیم خیلی با حیاء بود، چون عروس‏های امروز شش ماه قبل ا زاینکه داماد را ببینند می‏روند توی پارک بستنی می‏خورند (خنده حضار) بعضی‏هاشون، هنوز هم عروس‏های، ولی مسئله خجالت توی عروس یه کمال است، زن برای‏اش کمال است که هر چه می‏تواند عفتش بالا باشد برای او ارزش است. پیامبر را که می‏خواهد تشبیه کند «کان اشد حیاءاً من العذراء فی حذرها» مثل دختر باکره در شرایط خاص مثلاً روش نمی‏شود با داماد چیزی بگوید پیامبر با حیاء بود، یکی از چیزهایی که ما باید به آن توجه کنیم مسئله حیاء است، بچه‏ها نسبت به پدر، دختر نسبت به پدر و پدر هم نسبت به بچه‏اش حیا داشته باشد، تو چرا همچنین کلمه‏ای به پدرش گفتی، خیلی وقت پدر و مادرها فکر می‏کنند که حق دارند فحش بدهند، شما حق داری نه حق فحش، چرا به بچه گفتی نکبت، احمق. سئوال: آیا پدر و مادر جایز است به بچه‏اش بگوید احمق؟ نکبت، برگم شو؟ حیاکم رنگ شده، جسارت می‏کنند نه پدر و مادر حق دارد جسارت کند نه اولاد، حتی حدیث داریم که: اولاد وقتی می‏خواهد حرف بزند صدایش را زیر صدای پدر بگذارد، یعنی: اگر پدر من گفت محسن باید بگویم بله نه (بلند) بله اگر درجه 13 دارد من‏14 حرف نزنم من باید نمره 12 حرف بزنم. حدیث داریم که: صدای شما زیر صدای پدر و مادر باشد. نه بالای آن، حدیث داریم.
مسئله حیا ساختمان‏ها دارد بی حیا شده، اول آشپزخانه اوپن بود، بعد حمام‏ها، بعد مستراح‏ها اوپن می‏شود، همه، همدیگر را می‏بینند، اصلاً همه دیوارها اوپن شده، اونورو اینور پیدا، یه مقدار ساختمان‏ها و کلماتی که گفته می‏شود باید با حیاء باشد، اصلاً فیلم‏های تلویزیون بعضی هایش بچه‏ها را بی حیا می‏کند، توسعه جسارت و حیاست، احترام چیزی، مایه جشن فارغ التحصیلان دانشگاه بود دعوت شدیم برای سخنرانی تهران ما هم فکر کردیم که همه این‏ها مثلاً باید یک بحث سطح بالا بگوئیم یه چیزهایی جور کرده بودیم، که رئیس دانشگاه رفت خیر مقدم بگوید. گفت آقایان خیر مقدم می‏گوئیم، سپس آقایان فارغ التحصیل امروز که شما تشریف می‏برید من تقاضایم به عنوان رئیس دانشگاه این است شما سالی یک تلفن به ما بکنید، گفتم آخ آخ یعنی ما باید وضعمان به اینجا برسد که رئیس دانشگاه برای یک تلفن به دانشجو التماس کند. این سقوط اخلاق است، شاگرد باید به استاد بگوید: «بنفسی انت»، خدا جون مرا قربانت کند، «روحی لدالفداء» خداجون مرا قربانت کند ما باید نسبت به معلم و استاد و مربی عشق بورزیم نسبت به روحانی محل دین را از او گرفته‏ام عشق بورزیم چرا ما باید تقاضا کنیم که خواهش می‏کنم یک تلفن کنیم فارغ التحصیل‏ها باید یادشان نرود که این معلم کلاس اولشان است و او بعضی از شاگردها سوادشان از استادشان بیشتر بشود ولی در عین حال او حق استادی دارد. مسئله حیا و ادب و احترام کم رنگ شده، افراد توی اتوبوس نشسته‏اند 120 کیلو زن حامله وارد می‏شود یکی پا نمی‏شود، پیرمرد وارد می‏شود احترام نمی‏گذارند. بچه بغل کسی پا نمیشود، بابا یه زن حامله و بچه بغل، پیرمرد وسیه، استاد، مریض پاشو جایت را بده.)
– «لایسئل من شی الما اعطائه»: هر کسی می‏گفت چیزی بده بهش می‏داد. حالا امام حسن (علیه السلام) که قربانش بروم نگفته می‏داد. امام حسن مجتبی (علیه السلام) دید یه کسی نگاه، نگاه می‏کنه، پرسید چرا بمن نگاه می‏کنی؟ گفت: خیلی اسبت قشنگ است. پیاده شد گفت: بگیر افسارش را مال تو، اگر تو جذب اسب من شدی مال تو.
یه کسی که دلش به یه چیزی برات شد بهش بدهید؛ یکی از وزرا می‏گفت: یه جانبازی پایش را در جبهه داده بود و در ویلچر نشسته بود ما رفتیم روبوسی کنیم، گفت آقای وزیر چه عطر قشنگی بوی عطر از شما می‏آید این شیشه عطرت را می‏شود به من بدهی، می‏گفت: این جانباز پایش را در جبهه برای اسلام داده ولی من دلم نیامد شیشه را بدهم گفتم، فکر کردم این جانباز است، عطر را هم دوست دارم، گفتم یک شیشه عطر برایت می‏خرم، گفت می‏خواهی بدهی همین را بده منم سفت گفتم نمی‏دهم، یکی می‏خرم سال‏ها وزیر بود. می‏گفت خلاصه ندادیم و رد شدیم یه مقداری که آقای وزیر می‏رود ادرارش می‏گیرد می‏رود ادرار کند تا پا می‏شود شیشه عطر می‏افتد توی مستراح و می‏رود. آقای وزیر می‏گوید درب مستراح را بستم و یک ساعت به خودم سیلی زدم که چیزی که در راه خدا ندهی جایش در مستراح است. این را خود وزیر برای من می‏گفت. یه کسی که چشم دارد به یه چیزی حالا یه دختر و پسر همدیگر را می‏خواهند، هر دو، یه وقت مصلحت نیست، پسر فاسد و فکر حلال و حرام نیست و دختر توراهم بگیرد لقمه حرام بهش می‏دهد، بچه‏ها گرایش فساد پیدا می‏کنند و یه وقت بچه و پسر خوبی است، ایشان آخه من دلم می‏خواهد همچی، همچی باشد، دختر نمی‏دهد و دنبال یه آدم پولدار می‏گردد. وقتی این چنین می‏کند، خدا سیلیاش می‏زند، هر چه خواستگار سراغ دخترش آمد نداد گفت من پولدار می‏خواهم و در دعایش هم می‏گفت خدایا یک داماد خرپول قسمتت من کن می‏گفت خدا داماد قسمت من کرده خر هست ولی پول ندارد، اینطور نیست که شما هر چه بخواهی بهت بدهند قرآن یک آیه دارد می‏گوید: آن‏ها که سراغ دنیا می‏روند فکر نکنند که به آن می‏رسند: «و من اراد عاجله ما نشاء مزید»: کسی که به فکر دنیاست یه مقداری برای هر کس بخواهیم.
 یعنی وقت‏ها افرادی زن نمی‏گیرند برای اینکه دختر فلانی را بگیرند، شوهر نمی‏کنند که دامادشان فلانی بشود. آخرش هم به آن، اگر یک مواردی است که پسر و دختر بهم می‏خورند کیف هستند، این برادیها، عموها، دایی‏ها، خواهرها، پدر و مادرها چوب لای چرخ نگذارند، اگر همدیگر را می‏خواهند،گیری هم که ندارد، گیر شرعی ندارد اقدام کنید، راجع به سیره پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) صحبت می‏کنم.
 – «اوسع الناس صدراً»: خیلی سعه صدر داشت، فرق بین پیغمبر ما و باقی پیامبران این است، باقی پیامبران از خدا می‏خواستند که بدهد بعد خدابهشان می‏داد پیامبر ما را نگفته بهشون می‏داد. موسی گفتند تو پیامبر شدی گفت: اگر من پیامبرم یا اله بده: «رب اشرح لی صدری» یعنی خدا یا سعه صدرم بده موسی (علیه السلام) سعه صدر از خدا خواست و خدا بهش داد. اما پیامبر ما نخواسته خدا بهش داد. خداوند می‏فرماید: «الم نشرح لک صدرک» موسی سعه صدر خواست، بهش داد پیامبر ما نخواسته بهش داد، سعه صدر، «اوسع الناس صدراً».
– توضعش «یجالس الفقراء»: پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بافقرای نشست الان اینطور است؟ اگر یه فقیری آمد به خاطر فقرش بغلش نشست، تحقیرش نمی‏کرد.
– «یخصف الغل»: خودش وصله می‏کرد کفشهایش را.
– «یرقع الثوب»: لباسش را وصله می‏کرد.
– «یحلب الشاه»: خودش بزو شیر می‏دوشید و گوسفند.
– «یکحن مع الخادم اذاعیسی»: وقتی خادم خسته می‏شد خودش خمیر می‏کرد.
– «یمر الصبیان… »: به بچه‏ها سلام می‏کرد.
الان چند نفر را داریم توی کوچه به بچه‏ها سلام کند، اصلاً دیده‏ای بزرگی به بچه‏ها سلام کند. سلام به بچه‏ها چیز تا چیزی را گفته‏اند از بچه‏ها یاد بگیرید؛ بچه‏های کوچولو قهر که می‏کنند زود آشتی می‏کنند، آشتی کردن را از بچه‏ها یاد بگیرید. زود گریه می‏کنند، گریه کردن را از بچه‏ها یاد بگیرید. زود آشتی می‏کنند و گریه، دلشان لطیف است. خوب
– «یرکب ما امکنه» قیدی نداشت که مرکبش چی باشد، حدیث داریم؛ هر چه جلو و پیش می‏آمد «مره فرسا» اسب بود سوار می‏شد «مره بعیرا»، «مره حمارا» قاطر، یابو، اسب، گاو، الاغ، یعنی گیر نمی‏داد، اگر می‏خواهی من بیایم باید هواپیما برایم بخری، بلیط هواپیمایی، چنین و چنان باشد خوب سیره پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را می‏گوئیم.
– در مجلس می‏نشست، در مجلس که می‏نشست به شخص خاصی خیره نمی‏شد، بعضی‏ها وقتی نگاه می‏کند به یک نفر نگاه می‏کنند مثلاً در سخنرانی هم فقط به یک نفر نگاه می‏کند، به همه باید نگاه کرد. حتی نگاه‌هایتان را تقسیم کنید. «یقسم لحظاته بین اصحابه»: به همه اطراف نگاه کنید «و ینظر الی ذا والی ذاباسویه»
– از هیچ کس توقع احترام نداشت.
– مزاح می‏کرد ولی در مزاحش قهقهه نبود. آخه ما وقتی هم که شوخی می‏کنیم فکر می‏کنیم باید مسخره کنیم. مثلاً سر به سرش می‏گذاریم، با سربه سر و هجو کسی خنده می‏کنیم. پیامبر مزاح می‏کرد ولی هیچ کس را تحقیر نمی‏کرد.
– دورترین نقطه شهر اگر مریض بود می‏رفت عیادتش.
– وقتی می‏خواست بنشیند رو به قبله می‏نشست. وارد یه سالن، اطاق که می‏شد می‏دید قبله از اینور است می‏رفت می‏نشست. ما که باید بنشینم چه اینور و چه اینور و چه اینور و چه اینور تکیه بدهیم. یعنی استفاده می‏کرد که جهت قبله باشد.
– وارد منزل که می‏شد هر کجا جا بود می‏نشست.
– یک مهمان که می‏آمد جای خودش را به او می‏داد. و پشتی اش را پشت کمر او می‏گذاشت.
– چه برده چه آزاد، چه آقا و چه نوکر، هر کس می‏آمد کاری داشت کار او را انجام می‏داد.
– گاهی نمازش را مختصر می‏خواند که به گرفتاری مردم برسد.
رعایت کودکان در نماز جماعت‏
یک روز نمازش را خواند گفتند: یا رسول الله خیلی نمازت را تند خواندی فرمود: سر نماز دیدم یه بچه جیغ می‏زند گفتم حتماً مادرش توی جماعت مشغول نماز است، جیغ بچه حواس مادر را پرت می‏کند من نمازم را تند خواندم که مادر به بچه‏اش برسد. الله اکبر.
 – یه بار حضرت نماز خواند، نمازش را طول داد، گفتند: چرا طول دادی فرمود: در حال سجده بودم کوچولوها آمدند روی کمرم بازی کنند. دیدم کمرم میدان ورزش شده خواستم بازی بچه‏ها به هم نخورد.
برخورد پیامبر با ستایش‏های بی‏جا
خوب – به قدری عطر مصرف می‏کرد که توی کوچه که می‏رفت آن کوچه بو ور می‏داشت. و می‏گفتند پیامبر از اینجا رفته امام سجاد (علیه السلام) هم همینطور بود گفتند: امام سجاد (علیه السلام) کجای مسجد نماز می‏خواند گفتند بروید حصیرها را بو کنید اونجا که حصیر بوی عطر می‏دهد آنجا امام سجاد. الان مرد می‏آید توی خانه دست‌هایش بوی پی می‏دهد، دهنش بوی سیگار و لباس‌هایش بو می‏دهد. حدیث داریم حضرت که لباسهایش را در دیگ می‏جوشانید که ضد عفونی شود.
حدیث داریم: حضرت مسواک را پشت گوشش می‏گذاشت مثل نجارها که مداد را می‏گذارند، مسواکش پشت گوشش بود وقتی از دنیا رفت بدن مطهرش را برداشتند دیدند زیر متکایش مسواک است.
حدیث داریم: که اگر نبود که امت کارشان سخت شود می‏گفتم مسواک واجب است.
– یه کسی که حرف چرندی می‏گفت با یک قیافه کریحانه می‏گفت نگو این حرف را.ها ور نزن، تحقیرش نمی‏کرد بلکه با قیافه کریحانه.
 – هر روز 360 مرتبه «الحمدلله رب العالمین» می‏گفت. (درباره حقوق مردم، یکی از اشراف دزدی کرد گفت باید چهار انگشتش را از اینجا قطع کنند. اهل سنت از اینجا قطع می‏کنند، شیعه از اینجا قطع می‏کند. دلیلش هم این است که به امام جواد (علیه السلام) گفتند: دست دزد را از کجا قطع کند چون قرآن می‏فرماید: «فامطعو ایم یهما»
 دست را قطع کنیم اینجا را یا اینجا را یا اینجا را. همه‏اش دست است مثل اینکه اگر چوب به اینجا یا اینجا یا اینجا بخورد می‏گوئیم دستم. وقتی می‏گوید دست را قطع کنید از کجا امام سجاد (علیه السلام) گفت: از اینجا، گفتند از کجا؟ گفت: برای اینکه قرآن در یک جای دیگر می‏فرماید: «وان المساجد لله» جای سجده مال خداست – جای سجده، کف دست باید به سجده برسد. اینجا مال خداست، جای سجده مال خداست. شما اگر می‏خواهی قطع کنی از اینجا، گفتند از کجا؟ حضرت (علیه السلام) فرمود قرآن در جای دیگر می‏فرماید: «وان المساجد لله» جای سجده مال خداست و در سجده کف است باید به سجده برسد. جای سجده مال خداست شما اگر می‏خواهید قطع کنید باید اینجا باشد.
 – جمع شدند که این خانه از قبیله فلان است خیلی ریشه دار است قبیله مهمی است اگر قطع او را قطع کنی فتنه می‏شود الا و لابد باید دستش قطع و قانون خدا پیادده شود. من و تو نداریم، فقیر و غنی هم ندارد. قاطعیت.
 (پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) سوء استفاده نمی‏کرد. آخه ما گاهی وقت‏ها سوء استفاده می‏کنیم پیامبر ما یک پسری داشت از دنیا رفت بنام ابراهیم آن شبی هم که بچه‏اش از دنیا رفت این شهاب‏ها در آسمان پیدا شدند. سنگهای آسمانی که جدا می‏شود از کرات برخورد می‏کند با فضا جرقه می‏شود. چند تا از این شهاب‏ها قیژ، قیژ، قیژ مردم گفتند به خاطر فوت پسر پیامبر کرات آسمانی بهم خورد. حضرت فوری مردم را دعوت کرد مسجد و فرمود پسر من مثل باقی بچه‏ها مرد، کرات آسمانی به خاطر مرگ پسر من، یعنی نمی‏گفت عجب هیسی بگذار اینها مریدهای خوبی هستند حالا که مرید شده‏اند بگذار مرید باشند) اگر به بنده یک لقبی دادی که اهلش نیستم زیر سیبیلی رد کردم مثلاً به یک دانشجو می‏گویند جناب دکتر، بابا من هنوز دکتر نشدم، مهندس من هنوز مهندس نشدم. اگر یه لقبی را دادند به یک کسی که اهل آن لقب نیست ولی توی دلش خوشش آمد، قرآن می‏گوید: قطعاً این آدم بدبختی است: «یحبون ان یحسدوا بمالم یفعلوا» خوشش می‏آید ستایش شود به کمالی که اهل آن کمال نیست. مثلاً می‏گویند «سید» بگوید من سید نیستم، دانشمند بسعه تعالی من دانشمند نیستم. اگر یک لقبی دادند به یک کسی که طرف اهل آن نیست اما توی دلش خوشش آمد قرآن می‏گوید: «یحبون ان یحمدوا بمالم یفعلوا» دوست دارد ستایش شود به کارهای نکرده «فلا تحصبهم بمنازه» اصلاً احتمال نده که این آدم رو سفید باشد. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) هیچ خوشش نمی‏آمد که گاهی افراد زیادی پر رنگ برخورد می‏کردند حضرت می‏فرمود: خیلی پر رنگش کردی این خبرها هم نیست. آخه داریم: کسی سلام کرد گفت سلام علیکم شما هم بگو سلام علیکم و رحمهالله، گفت سلام علیکم و رحمه الله بگو سلام علیکم و رحمه الله و برکاته. یه کسی رسید به پیامبر گفت سلام علیکم و رحمه الله و برکاته فرمود: شما چیزی برای من نگذاشتی. (آن قصه چیزه را یه دفعه در تلویزیون گفتم شنیده‏اید که گفتند یه سربازی مسابقه امتحان سیاسی عقیدتی ایدئولوژی داری. به او گفتند خیلی آقایی که تو را گزینش می‏کند تا می‏گوید سلام علیکم و رحمه، اگر این را گفت بگو سلام علیکم و رحمه الله و برکاته خیلی پررنگ جوابش بده این سرباز رفت آن مسئول گزینش گفت سلام علیکم و رحمه الله و برکاته – این دید چیزی نماند این هم به یه مرتبه اولا شد گفت «سبحان ربی العظیم و بحمده» (خنده حضار) همه را تو گفتی لابد بعد باید برویم رکوع حالا این. حضرت فرمود شورش را در آوردی.
 – حدیث داریم «احصوا التراب فی وجوه المداحین» آدم‏های چاپلوس را خاک در دهانش بریزند. چون دارد با تملق بت درست می‏کند. ستاره‏ها و سنگ‏های آسمانی پیدا شد گفتند به خاطر فوت پسر من است فرمود: نه بیخودی بادش نکنید، چاپلوسی نکنید پسر من مثل باقی‏ها مرد که مرد. خوب
 – دو کار که پیش می‏آمد، کار سختش را قبول می‏کرد. دنبال کارهای سبک نمی‏گشت خیلی از جوان‏های ما کار هست منتهی میز نیست، البته بعضی‏ها واقعاً مشکل دارند بعضی‏ها کار هست می‏گوید من، کار میز می‏خواهم کار نمی‏خواهد و لذا حاضر است توی یک اداره الاف شود الان ماچقدر آدم الاف داریم توی اداره‏ها می‏گوئیم این آقا، مسئول سرفه، آن، ایشان مسئول عطسه، ایشان هماهنگی بین عطسه و سرفه (خنده حضار) ایشان، روابط عمومی بین عطسه و سرفه. همینطور الافند و لذا هر چه دلت بخواهد توی اداره‏های ما تعطیل است، در دانشگاه و حوزه متأسفانه، کم کاری و بدکاری، ما باید باورمان بیائید که کار مردم را راه بیاندازیم چقدر ثواب دارد.
 امام کاظم (علیه السلام) فرمود: اگر کسی به یک مسلمانی مراجعه کند که کارش را انجام داد کار خدا را انجام داده، خدمت به مردم خدمت به خداست.
 قرآن می‏خواهد بگوید به مردم وام بده می‏گوید به خدا وام بده، «من ذالذی یقرض الله قرضاً حسناً» نمی‏گوید: «یقرض الناس» به مردم وام دهی ولی انگار به خدا وام داده‏ای.
 کار کسی که توی اداره نشسته یه کارگر و کارمندی آمد گفت آقا این را امضاء کن برو فردا بیا همچین کن و یک دقیقه از پشت صندلی پاشو بگو اینجا، اینجا همچین را بیانداز
 حدیث داریم: اگر کسی پا شود و کار مسلمان‏ها را راه بیاندازد قدم‏هایی که برمی دارد انگار در مکه سعی بین صفا و مروه کرده، هر کس کاریش داشت پامی‏شد کارش را انجام می‏داد.
 – انس می‏گوید: نه سال خادم پیامبر بودم یکبار به من تشر نزد ایراد نگرفت.
 حدیث داریم: هر وقت پیامبر معما ندار شد تشکش را می‏داد به مهمان نمی‏پذیرفت او را سوگند می‏داد تو را به خدا.
 – گاهی سخنرانی می‏کرد مردم می‏آمدند می‏نشستند چهار نفر جا نبود ایستادند. یه بار حضرت عبایش را برداشت دید آقا ایستاده عبا را پرت کرد گفت ببخشید عبا را پهن کن روی آن بنشین، روی عبای شما؟! بله عبای پیامبر این حرف‏ها چیه؟ این رقمی بود که چند سال به اسلام در دل اروپا رفت ولی این رقمی که ما الان فاصله بگیریم نمی‏توانیم بچه‏های خودمان را هم دعوت کنیم پیامبر مااسلام را در اروپا برد و در آسیا و ما اسلام خودمان را توی مسجد و مدرسه و خانه هم نمی‏توانیم نفوذ بدهیم به خاطر روشها گیرمان گیر روشها، الان مشکلات علمی نداریم مشکلات علمی داریم پیامبر ما برخوردهایش این چنین بود.
 خدایا: تو رابه آبروی خود پیامبر توفیق بده خوب بشناسیم و آنطور که پیامبر می‏خواهد ما آن حضرت را الگو و اسوه خود قرار بدهیم و مابه قول دعا زیارت امین الله می‏گوید: سنته بسنن رسولک، اولیاءک. مارهرو راه پیغمبر قرار بده.
 رسولک: قلبش، قلب فرزندش حضرت مهدی علیه اسلام را از ما راضی بفرما.
 رسولک: به آبروی زمان – رمضان – و روزه داران تاریخ رمضان و کسانی که متخلق به اخلاق‏های کریمه بوده‏اند، تمام خیرات و برکات ایام شریفه را نصیب همه ما بفرما.
 رسولک: رهبر و امت و دولت و ناموس و نسل و ناموس و دین و دنیا و انقلاب، مرز و عزت ما حفظ بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2752

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.