سیمای فرزند در قرآن
2- فرزند، امانت خدا در دست والدین
3- تربیت فرزند در مسیر رضایت خدا
4- مشورت خواستن از فرزندان
5- رعایت تقوا در مسائل خانوادگی
6- کنترل علاقه والدین به فرزندان
7- امکان سخن گفتن فرزندان در خانه و جامعه
موضوع: سیمای فرزند در قرآن
تاریخ پخش: 23/04/92
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در خانهی امام رضا، مهمان خدا، با نگاه به قرآن، به عنوان اگر خدا مرا بپذیرد، معلم قرآن، بحث خانواده در قرآن را مطرح میکنیم. چند شبی صحبت کردیم، اما درس امشب.
سیمای فرزند در قرآن؛ قرآن به فرزند چه نگاهی کرده است. آیا فرزند وزر و وبال است، نعمت است. هدیه است. چه لقبی خدا به فرزند داده است. قرآن میگوید: فرزند هدیهی خداست. دلیل؟ «َیهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ» (شوری/49) «یهَبُ» یعنی هبه میکند. پس هدیهی الهی است. به هدیهی الهی نباید نفرین کرد. خدا مرگت بدهد، کاش بچهدار نمیشدم. چه خاکی بر سرم شد. بارم سنگین است. این کلمات، کلمات بدی است.
آیهی دیگر میگوید: «هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّهَ أَعْیُنٍ» (فرقان/74) «هَبْ لَنا»، «هَب» یعنی هبه، «یَهَبُ» یعنی هبه، پس حرف اول ما امشب این است که اولاد هدیهی الهی است. انسان نباید از هدیه ناراحت شود.
مسألهی دوم بشارت است. یعنی کسی که بچهدار نمیشود باید به او بشارت داد. قرآن دربارهی بچه میگوید: «یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى» (آلعمران/39) «أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى مُصَدِّقا»، خداوند به زکریا بشارت داد.
1- فرزند، هدیه خدا به والدین
کسی که بچهدار میشود باید خدا را شکر کند. قرآن میگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی عَلَى الْکِبَرِ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ» (ابراهیم/39) «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی» خدا را شکر که به من بچه داد. پس تا به حال سه کلمه گفتیم. 1- بچه هدیه است. 2- بچه بشارت است. 3- بچه شکر میخواهد.
نگاه اسلام به فرزند چیه؟ ضمناً اینهایی که بچهدار نمیشوند مأیوس هم نشوند. قرآن میگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی عَلَى الْکِبَرِ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ» حضرت ابراهیم تا حدود صد سالگی بچهدار نشد. منتهی بعد از صد سالگی خدا چند تا بچه به او داد، که بچههایش نسل در نسلش پیغمبر شدند. یعنی آدم صد سال بچه نداشته باشد، در آستانهی صد سالگی پدر همه پیغمبرها بشود. آدم واقعاً راجع به حضرت ابراهیم میماند. هیچ پیغمبری مثل ابراهیم قله و دره ندارد. عموی ابراهیم بت پرست بود. از خانه بیرونش کرد. از خانهی شرک بیرون رفت، گفت: «وَ اهْجُرْنی مَلِیًّا» (مریم/46) برو نمیخواهم شکلت را ببینم. از خانهی شرک رفت، سازندهی خانهی توحید شد. صد سال بچه نداشت، در پیری پدر انبیاء شد. زن و بچهاش را در بیابانی گذاشت که آب پیدا نمیشد، آب زمزم همه تشنهها را سیراب کرد. در بیابان تنها گفت: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلى کُلِّ ضامِر» (حج/27) در بیابان گفت: مردم، حج، به حج بیایید! الآن همه لباس احرام میپوشند میگویند: لبیک، اللهم لبیک، لبیک یعنی آمدم. گفتی بیا آمدم. در بیابان تنهایی گفت: بیایید، حالا از همه کرهی زمین میگویند: آمدم. لبیک یعنی آمدم. خیلی مهم است.
حالا پسر بهتر است یا دختر؟ قرآن میگوید: نه پسر، نه دختر، فقط صالح باشد. صلاحیت داشته باشد. «رَبِّ هَبْ لی مِنَ الصَّالِحینَ» (صافات/100) خدایا اولاد صالح به من بده. هیچوقت نگویید پسر بده یا دختر بده. اصلاً به ما چه. اگر عقل ما کار میکرد که پشیمان نمیشدیم. هریک از شما چند بار در عمرتان پشیمان شدید. چون بعضی مینویسند، اجازه بدهید من این سه کلمه را روی تخته بنویسم. تا مینویسم شما سه تا صلوات بفرستید. (صلوات حضار)
2- فرزند، امانت خدا در دست والدین
1- فرزند هبهی الهی است. 2- فرزند بشارت دارد. 3- فرزند شکر دارد. حالا این معنایش چیست؟ معنایش این است که فرزند امانت است. اگر پدر و مادر بچه را بد تربیت کنند به امانت خدا خیانت کردند. شما اگر یک فرشی را به امانت به کسی دادی، این فرش را با آتش سیگار یا قلیانی یک گوشهای سوخت. فرش را کثیف کرد، با پای گلی آمد، فرش تمیز را دادی و فرش گلی گرفتی. میگویی: امانت ما را ضایع کردند. بچه گل است. تمام کارهایی که پدر و مادر میکنند روی بچه اثر دارد. خانمها و آقایان، اگر یکوقت با هم اختلاف دارید، روبروی بچه به هم چیزی نگویید. روبروی بچه حالا یک کسی عصبانی است. کار به حق و ناحقی ندارم. گیرم به حق عصبانی شدی، جوش آوردی، میخواهی یک کلمهای را بگویی، روبروی بچهات نگو. بچه با چشمهایش فیلم برداری میکند. با گوشش ضبط میکند. تمام حرکات میماند. مردم چیزها در ذهنشان میماند.
یکی از آقایان برای من پیغام داده که شما 27 سال پیش در تلویزیون گفتی: در سجده مردها آرنجشان بالا باشد. آرنجشان را به زمین نچسبانند. مرد مستحب است اینطور باشد. ولی بعد از 27 سال من دیدم پشت سر مقام معظم رهبری نماز میخوانی، خودت آرنجت روی زمین بود. یعنی یک کلمه را از 27 سال پیش، برمیدارد عمل مرا با 27 سال پیش،
بچه حساس است. به چه کسی فاطمه گفتی و به چه کسی فاطمه جون گفتی. میگوید: چطور او را…
بچهیئ من سه سالش بود. مهماندار شدم، مهمان من بچهی سه ساله داشت. بچهی مهمان را بوسیدم. بعد دیدم بچهی من دارد نگاه میکند. دیدم حالا که بچهی مهمان را بوسیدم، او هم دو سه ساله است و بچهی من هم دو سه ساله است. تا بچهی مهمان را بوسیدم، گفتم: پس بچهی خودم را هم ببوسم. بچهی خودم را هم بوسیدم. گفت: آقاجون! گفتم: بله. گفت: تو مرا الکی بوسیدی. ماتم برد! تعجب کردم. رفت در اتاق و برگشت گفت: آقاجون، گفتم: بله. گفت: دیدی به تو چه گفتم، چنین کردی؟ یعنی این بچهی دو سه ساله به من دو تا سیلی زد. نگویید: بچهام نمیفهمد. خوب میفهمند.
یک بچه حافظ قرآن بود شش ساله بود. همین آقای محمد حسین طباطبایی. آن زمان شش ساله بود. یک کسی گفت: محمد حسین کی داماد میشوی؟ من گفتم: بابا، بچهی شش ساله که نمیفهمد. تا گفتم: نمیفهمد آیه خواند. «فَفَهَّمْناها سُلَیْمان» (انبیاء/79) یعنی میفهمم. چون «فَفَهَّمْناها» یعنی میفهمم. من گفتم: نمیفهمد، او یک آیه خواند که چرا من میفهمم.
آمدم خانه نوهی من گفت: میدانی ملاصدرا یعنی چه؟ گفتم: ملاصدرا اسم یکی از دانشمندان است. گفت: خوب گفتم: نه، تو بگو یعنی چه؟ گفت: ملا، یعنی با سواد. صدرا یعنی وقتی نمیداند چه کند مینشیند فکر میکند صد راه پیدا میکند. ملا، صد راه! گفتم: والله خود ملاصدرا هم نمیداند اسمش یک چنین معنایی دارد. نگویید بچهها نمیفهمند. تمام کارها و سکنات ما…
بچه در قرآن، هدیه است. بشارت است. شکر دارد. مهم نیست دختر باشد یا پسر. «رَبِّ هَبْ لی مِنَ الصَّالِحینَ» خدا اولاد صالح به من بدهد.
زیبایی، کمال است، اما لازم نیست که بچهات زیباترین باشد. چون زیبایی به همان مقدار که کمال است، به همان دلیل فتنه هم هست. شما از خدا خیر بخواه. به خدا نگو چه میخواهم، چه نمیخواهم. خیر بخواه، هرچه خیر است برای شما میرسد. به هرکس هم میخواهی دعا کنی، بگو خدایا خیرش بده. خیر دنیا و آخرتش بده. نگو: این پسره، قسمت دختر من شود. این دختره قسمت پسر من شود. انشاءالله جواب بله بدهند. انشاءالله، انشاءالله، دلم میخواهد با فلان فامیل وصلت کنم. هیچوقت نگو دلم میخواهد. بگو: خدایا هرچه خیر است. به خدا واگذار کن.خدا خوب خدایی است. میگوید: بر من توکل کنید، من برای شما درست میکنم. من بلد هستم خدایی کنم. تو بلد نیستی بندگی کنی. اصرار نکنید حتماً پسر، حتماً دختر، حتماً زیبا، حتماً تیزهوش. خیلی از تیزهوشانمان آمریکا رفتند، بازوی آمریکا هستند. خیلی آدمهای متوسط اینجا کار میکنند، خیلی از تیزهوشها خودشان را به دلار میفروشند. از کجا این تیزهوشی به نفع من باشد.
3- تربیت فرزند در مسیر رضایت خدا
از خدا بخواهید که این بچه کسی باشد که خدا او را دوست داشته باشد. پیغمبرها وقتی دعا میکردند برای بچه میگفتند: «وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا» (مریم/6) آیهی قرآن است، یعنی خدایا این بچهی من طوری باشد که تو از او راضی باشی. این رضایت خیلی مهم است.
بعضی از یاران امام حسین که کربلا شهید میشدند، امام حسین بالای سرشان میآمد، میگفت: «ارضیتُ عنّی» از من راضی هستی؟ خدا یک افراد خاصی را میگوید: «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه» (مائده/119)
در همین حرم امام رضا بودم، یکی از علما به من رسید و گفت: چند سال است طلبه هستی. گفتم: من از پانزده سالگی طلبه شدم. خیلی سال است. دهها سال است. گفت: امیرالمؤمنین وقتی یارانش را میدید لذت میبرد. یک بار شده حضرت مهدی تو را ببیند از تو راضی باشد، لذت ببرد. این را گفت و رفت. ما را در حرم برق گرفت. اصلاً حال ما منقلب شد. مهم این است که امام زمان از ما راضی باشد. همین امام رضا، فرمود: کسانی که خمس نمیدهند، ما به اینها دعا نمیکنیم و از اینها راضی نیستیم. چرا آدم مثلاً برای دو فلس پول دل امام رضا را به خودش متوجه نکند. امام جواد پسر امام رضا فرمود: من امام جواد هستم. به شیعیان بگویید: من ضامن هستم، این خیلی مهم است. امام جواد میگوید: من ضامن هستم. به شیعیان بگویید: من ضامن هستم خمس بدهید مال شما کم نشود.
خدایا به آبروی ماههای مقدس، شبهای مقدس، روزهای مقدس، آدمهای مقدس، که اشرف آنها انبیاء و اولیاء واشرفشان محمد و آل محمد هستند، (صلوات حضار) خدایا ما و نسلمان را «رضیا» مورد رضایت خودت و اولیای خودت قرار بده.
4- مشورت خواستن از فرزندان
پدر و فرزند در خانه باید هردو به هم مشورت بدهند. هم پدر از بچهها بپرسد: نظر شما چیه؟ هم بچهها مسائلی را با پدر و مادر مطرح کنند. ما گیرمان این است که بعضی از جوانها یک دختری را که میخواهند، به همه رفیقهایش میگوید جز به مادرش. آخر همه مادر جهت اطلاع میفهمد. قبلاً مادرها دختر پیدا میکردند برای پسرها، الآن پسرها خودشان همه کارها را میکنند، بعد جهت اطلاع یک رونوشت هم به پدر و مادر میدهند جهت پیگیری! کارها برعکس شده است.
به حضرت ابراهیم گفتند: تو باید فرزند خودت را سر ببری، «قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُک» (صافات/102) پی در پی مأمور میشوم تو را ذبح کنم. «فَانْظُرْ ما ذا تَرى»، «فَانْظُرْ» نظر بده، «ما ذا تَرى» رأی تو چیه؟ «قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَر» بچه گفت: باباجون، «افْعَلْ» انجام بده، «ما تُؤْمَر» هرچه امر شدی، هرچه خدا به تو دستور داده انجام بده. چرا معطل هستی؟ «افْعَلْ ما تُؤْمَر» انجام بده هرچه که مأمور هستی. معطل نشو. من بچهی سیزده ساله هستم ولی صبر میکنم. اگر خدا گفته صبر میکنم. «سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ» (صافات/102) خواهی دید که من صبر میکنم. پدر صد ساله با بچهی سیزده ساله گفتگو میکند. من مأموریت دارم، نظر شما چیست؟ حالا تسلیم است.
بچهای که تسلیم است، هرکس مکه رفته میداند چه میگویم. هرکس هم نرفته این را قبول کند. قبر اسماعیل کنار کعبه است. یک نیم دایره است، کعبه چهارگوش است، مکعب است، نیم دایره قبر اسماعیل است. تمام کسانی که مکه میروند که میخواهند دور خانهی خدا طواف کنند باید دور این نیم دایره هم طواف کنند. یعنی اینطور حساب کنند، این لیوان کعبه است. این دست من هم نیم دایره، اینجا یک میان رو دارد، یک میانبر است. قبر اسماعیل اینجاست. اینها که طواف میکنند باید اینطور طواف کنند. باید اینطور بروند، حق ندارند از اینجا میانبر بزنند. یعنی به همهی حاجیهای تاریخ میگوید: هرکس دور خانهی خدا میگردد، باید دور این قبر هم بگردد. جواب وهابیها را هم بدهم. وهابیها میگویند: شما که دور قبر میگردید، مشرک هستید. ما میگوییم: همه شما اتوماتیک، بفهم و نفهم دور قبر میگردید. میگویند: کی؟ میگوییم: قبر اسماعیل. خودشان شبانه روز دور قبر میگردند، ولی دور قبر گشتن ما را میگویند: غلط است.
البته دور قبر گشتن واجب نیست. مستحب هم نیست. دست گذاشتن به ضریح هم مستحب نیست. بعضیها میآیند میگویند: آقا ما زیارت به دلمان نچسبید. میگوییم: چرا؟ میگوید: دستم به ضریح نرسید. اصلاً زیارت یعنی در حضور امام برو سلام کن. دستت رسید رسید. نرسید، نرسید. اتفاقاً اگر میبینی شلوغ است، جلو نرو. به امام گفتند: آقا، پیغمبر کعبه را میبوسید. شما چرا کعبه را نمیبوسی؟ گفت: برای پیغمبر کوچه باز میکردند. برای من کوچه باز نمیکنند، من خواسته باشم کعبه را ببوسم باید به مردم هل بدهم. و گناه هل دادن بیش از ثواب بوسیدن است. من یک خرده کنار میایستم. به خصوص خانمها، دلیلی ندارد که انسان حتماً حجرالاسود را ببوسد. قبر امام، همین که شما آنجا رفتی، اظهار ادب کردید… در زوار، زیارت افراد متقی مهم است.
قرآن میگوید: اسم بچه را خوب بگذارید. راجع به اسم گذاری چه آیهای داریم؟ مادر مریم، هنوز مریم به دنیا نیامده بود. مریم در شکم مادرش بود. وقتی میخواست به دنیا بیاید، قبل از آنکه به دنیا بیاید، گفت: من اسمش را گذاشتم، «وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَم» (آلعمران/36) یعنی من اسمش را مریم گذاشتم. اسم خوب روی بچههایتان بگذارید.
5- رعایت تقوا در مسائل خانوادگی
آدم با تقوا کیه؟ آدم با تقوا کسی است که به پدر و مادرش احترام بگذارد. قرآن میفرماید: «وَ کاَنَ تَقِیًّا»، تقی یعنی تقوا. «وَ کاَنَ تَقِیًّا،وَ بَرَّا بِوَالِدَیْه» (مریم/13 و 14) «وَ بَرَّا بِوَالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُن جَبَّارًا عَصِیًّا» (مریم/14) اگر کسی به پدر و مادرش احترام نگذارد، «جَبَّارًا عَصِیًّا» معصیت کار است. اگر کسی به پدر و مادرش احترام بگذارد، «وَ بَرَّا بِوَالِدَیْه وَ کاَنَ تَقِیًّا» شما تقوا داری یا نه؟ اگر احترام کردی تقوا داری. پدر و مادر هم شرطش این نیست که ایمان داشته باشد. شرطش ایمان نیست. هیچ شرطی ندارد. پیر باشد یا جوان. البته یک آیه داریم وقتی پیر هستند، نیاز به محبت بیشتری دارند. «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُف» (اسراء/23) اگر پدر و مادر هردو با هم پیر شدند، یا یکی پیر بود و یکی جوان، این اسم پیری را در قرآن برده است. حالا پدر و مادر پیر را سالمندان بگذارید. قرآن میگوید: خانه سالمندان نبر، نزد خودت. آخر خانم اجازه نمیدهد، پدر پیر، مادر پیر را در خانه ببرند. در خانه لازم نیست عروس، مادر شوهرداری کند. یا عروس، پدر شوهر داری کند. ولی نباید به خاطر خانمت، پدرت را یک جایی بفرستی که میگویند: فلان گروه نی میاندازند. یک خانه نزدیک خانهی شما، یک جایی که دسترسی داشته باشید. از کجا درمیآید، از کجای این آیه درمیآید که پدر و مادرت را سالمندان نفرست، نزد خودت نگه دار. میگوید: «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ» یعنی نزد خودت. «یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ» یعنی پدر و مادر نزد تو پیر شوند. نمیگوید: «عند سالمندان»!!! در محلهی دیگر، خیابان دیگر نه. میگوید: «عِنْدَکَ».
پدر پیر و مادر پیر اگر لازم هم هست یک جایی باشد که نزدیک شما باشد. خانهی بزرگ داری، چه بهتر. نیست، خانمت راضی نیست، البته واجب هم نیست خانم راضی باشد. خوب اگر ایثار کنند چه بهتر، ولی اگر ایثار نکرد تکلیف پدر و مادر بر عهدهی شماست. نه بر عهدهی خانم شما. اما یک جایی در همان کوچه، در همان خانه، در همان طبقه، پدر و مادرها را جای دیگر نفرستید.
پیرمردی نزد پیغمبر آمد و گفت: از پسرم ناراضی هستم. چرا؟ چه کردی؟ گفت: تا این جوان بود و پول میخواست به من گفت: بابا پول. من هم به او میدادم. حالا من از کار افتادم، پسرم پولدار شده است. من رویم نمیشود به پسرم بگویم: پول. پسرم هم اعتنا نمیکند. پیغمبر خیلی سوخت، فرمود: اگر سنگ گریه کند، میارزد. آقایانی که وضع مالیشان خوب است، پدرشان از کار افتاده است، اینها پول در جیب پدرشان بگذارند. نگویند: بابا اگر پول خواستی به من بگو. خوب به تو نمیگوید.
من خودم بارها به مادرم گفتم: مادر پول میخواهی به من بگو. مرا نگاه میکرد. فهمیدم که آنها خجالت میکشند بگویند. من هزار بار به مادر گفتم: پول بده. به پدرم گفتم. ولی او عارش میشود. نگذارید پدر و مادر بسوزند. بسوزانی، میسوزی.
6- کنترل علاقه والدین به فرزندان
یک سؤال: چرا خدا در قرآن دائماً گفته: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا» یکبار هم میگفت: «و بالولد احسانا»؟ «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا» لازم است. چون پسر و دختر را باید هول داد. مثل گردنه، گردنه گاز میخواهد. اما پدر و مادر بدون سفارش بچهشان را دوست دارند. و لذا به بچهها گفته به پدر و مادر احترام کنید ولی هیچ آیهای به پدر و مادرها نگفته به بچهتان احترام کنید. چون او نیاز نیست، در سر بالایی گاز میخواهد. در سرازیری نیاز به گاز نیست. علاقه، هل میدهد. فقط باید کنترلش کرد. گفت: «لا تُلْهِکُم» خیلی دوست نداشته باش. «إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ» (تغابن/14) «لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ» (منافقون/9) در قرآن به پدر و مادر نگفته: کمتر دوستش داشته باش. ولی نگفته زیادی… چون نیازی به سفارش نیست. شکر را که کسی شکرش نمیکند. سرکه را شکر میریزند که سکنجبین شود. شما سکنجبین که میپزی وقتی میچشی میبینی ترشیاش زیاد است، شکرش را زیاد میکنی. در شرایط تلخ، باید شما شکرش را زیاد کنی.
اگر وارد خانه شدی خانم عصبانی است. شما خوش اخلاق باش. چون او الآن ترش است، باید با شکر آرامش کنی. اگر مرد به خانه آمد گرفتاری داشته، گرانی، صف، تورم، قسط شهرداری، طلب، چکش برگشته و هزار و یکی…مرد هم که به خانه میآید عصبانی است، حالا عصبانیتت را برای من آوردی؟ تا حالا کجا بودی؟ برو هروقت خوش اخلاق شدی بیا. باباجان! حالا که مرد سرکه است، دیگر سرکه روی سرکه نریز. اگر زن سرکه شد، مرد شکر شود. مرد سرکه شد، زن شکر شود. قرآن میگوید: زن و شوهر «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن» (بقره/187) زن و شوهر برای هم لباس هستند. یعنی چه؟ یعنی تا هوا سرد شد، لباسها کلفت میشود. تا هوا گرم شد، لباسها نازک میشود. تا زن بداخلاق میشود، مرد خوش اخلاق شود. تا مرد بد اخلاق میشود، زن خوش اخلاق شود. مثل لباس، لباس ضد و نقیض است. هوا داغ، لباس نازک، هوا سرد لباس کلفت. خانواده در اسلام باید این رقمی باشد.
7- امکان سخن گفتن فرزندان در خانه و جامعه
قرآن میفرماید: اعضای خانواده باید همه بتوانند در خانه حرف بزنند. زن که حرف نمیزند. بچه که حرف نمیزند. چه کسی گفت حرف نزند. قرآن میگوید: بچهها در خانه حرف بزنید. در جامعه هم حرف بزنید. نگو من بچه هستم. لقمان، بچه میخواهد تربیت کند، میگوید: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ» (لقمان/17) در جای دیگر قرآن میگوید: «وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ» (بقره/43) نماز و زکات… اما بچه پول ندارد که زکات بدهد. میگوید: بچهجان، «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاهَ» نمیگوید: «وَ آتُوا الزَّکاهَ» بچه 12 ساله پولش کجا بود که «وَ آتُوا الزَّکاهَ» میگوید: بچه 12 ساله هستی. «أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» تو باید در جامعه حرف بزنی. اسلام به یک دختر نه ساله که به تکلیف رسیده میگوید: تو حق داری امر به معروف و نهی از منکر کنی حتی به بالاترین مقامات مملکتی. من بچه هستم، من سواد ندارم، به من ربطی ندارد، اینطور نیست. بچه را باید طوری تربیت کنیم که حرف بزند. نترس شود. ما گاهی وقتها میگوییم: این بچه شیطان است. اتفاقاً حدیث داریم بچههای شیطان بزرگ شوند خوب میشوند. ما به بچههایی که همینطور وارفته هستند، میگوییم: خیلی بچه مؤدبی است. این مؤدب نیست وارفته است. ما به وارفتهها مؤدب میگوییم. به شیطانها بد میگوییم. حدیث داریم بچه باید شیطان باشد. بچههای شر، بچه باید از دیوار صاف بالا برود. بچه وارفته ارزش ندارد.
یک کسی را گفتند: حالت چطور است؟ گفت: الحمدلله، داشتیم میخوریم. نداشتیم هم نمیخوریم. حضرت فرمود: خوب سگهای محله هم همینطور هستند. داشت میخورد، نداشت نمیخورد. اینکه هنر نیست. تو باید داشته باشی به دیگران هم بدهی بخورند. نداشته باشی هم دنبال کار بروی که پیدا کنی بخوری. داشتیم میخوریم و نداشتیم نمیخوریم این یعنی تازه شدی مثل گربه. تو اگر داشتی باید به دیگران هم بدهی بخورند. نداشتی هم باید بجنبی پیدا کنی. دیدی بعضی از ادارهایها چه میکنند؟ بعضی از ادارهایها اینطور هستند. اگر یک کاری را بخواهند بکنند قانون و راهش را هم پیدا میکنند. اگر یک کاری را نخواهند بکنند بهانهاش را پیدا میکنند. نصفش را من میگویم و نصفش را شما بگویید. اگر بخواهند بکنند راهش را پیدا میکنند، اگر نخواهند بکنند قانونش را پیدا میکنند.
ضمناً من یک جملهای را هم پریشب گفتم که گیر ندهید، من که گفتم در خانه پدر و مادر به همدیگر گیر ندهید، یعنی در حلالها گیر ندهید. اگر به حرام رسید باید گیر بدهید. حالا اگر یک دختری گفت: نه! من میخواهم بروم بیرون و آخر شب میآیم. دختر کجا میروی؟ حالا من در پارکی میروم. کتابخانه ای میروم، میروم با دوستانم یک تاب بخورم بیایم. میروم با همشاگردیهایم. دخترجون کجا میروی؟ چه ساعتی است؟ با کی و کجا؟ کی برمیگردی؟ مگر قرائتی در تلویزیون نگفت: گیر نده. اِ اِ من نگفتم گیر ندهید. من گفتم: در حلالها گیر ندهید. اما اگر یک صحنهای است که بستر فساد است آنجا باید گیر بدهید.
گاهی وقتها یک چیزی را از ما میشنوند، یک طور دیگر تحلیل میکنند. تفسیر میکنند. گیر ندهید یعنی در کارهای حلال، یک کاری حلال است یعنی مثلاً یک خانمی این رنگ لباس را دوست دارد. حرام کرد، این را حالا بگذارید بپوشد. نه من گفتم: از این بدم میآید. خوب حالا تو بدت میآید. این خانم خودش دوست دارد. اصلاً حدیث داریم مرد که غذا میخورد طبق میل خانم غذا بخورد. خانم که میگوید: بیا حالا بخوریم. بگو: چشم میخوریم. باشد بعد، باشد بعد. میخواهم اینطور غذا را درست کنم. اختیار با شماست اینطور درست کن. من که این حرفها را میزنم چون خانم من نیست. (خنده حضار) در جریان باشید. فکر نکنید حالا من مرد خوب و شوهر خوبی هستم. گاهی وقتها، در تلویزیون میدانم چه گفتم میروم خاموش میکنم. خانوادهام میروند روشن میکنند. میگویند: لابد یک چیزی گفتی که… حالا ما هم معمولی هستیم. منتهی اسلام این است. بنده نمیگویم مجسمهی اسلام هستم. میگویم اسلام این را گفته است. به عنوان معلم قرآن شما را… ماه قرآن سر سفرهی قرآن. حالا من هستم یا نیستم تو چه کار به من داری؟ ولی سعی کنیم گاهی عذرخواهی کنیم. اشکالی دارد؟ معذرت میخواهم. طوری است؟
خدا، مرحوم آقای ربانی املشی را رحمت کند. یک زمانی دادستان بود. امام یک تشری یک وقتی به یک گروهی، به دلیلی زد که یکی از آن ترکشهایش هم به آقای ربانی املشی میخورد. آقای ربانی املشی گفت: امام مرا خواست. گفت: آقای ربانی، من در آن برخورد جملهای که گفتم یک ترکش آن هم به شما خورد.گفت: بله آقا. دریافت شد. گفت: من معذرت میخواهم. غرض من شما نبودی. گفت: آقا خواهش میکنم. گفت: نه به هر حال من آن کلمهای که گفتم یک پر آن به شما خورد. من معذرت میخواهم. طوری نیست. امام از شاگردش آقای ربانی املشی معذرت خواهی کرد.
یکبار امام صادق میخواست یک مسأله بگوید. می خواست آزمایشی به یکی از یارانش گفت: شما اجازه میدهی من دست شما را کمی فشار بدهم؟ گفت: آقا در خدمت شما هستم. دستش را به امام صادق (ع) داد. امام صادق دست ایشان را گرفت فشار داد. چنان فشار داد که جا برداشت. بعد امام صادق فرمود: مردم اگر کسی، دست کسی را به همین مقدار فشار بدهد که جا بردارد باید دیه بدهد. منتهی امام صادق میخواهد دست رفیقش را هم فشار بدهد، اجازه گرفت. اجازه بگیریم.
یک چیزی برای خانم است، با اجازهی خانم باید مصرف شود. شما اجازه میدهی یا نه؟ خانم اگر میگوید: مهمان در خانه نیاور، شما نباید مهمان ببری. شما میخواهی پز بدهی، البته این هم هست که اگر مهمانی بردی و خانم خدمت کرد، حدیث داریم و از خودم نیست. هر قدمی که برمیدارد و هر ذرهای که جابهجا میکند و تمام خدماتش اجر دارد.
عدهای مکه رفتند، یک نفر کنار کفشها نشست و باقی طواف رفتند. امام فرمود: تو که کنار کفشها نشستی و از کفشهای حفاظت میکنی، ثوابت از کسی که دارد عبادت میکند کمتر نیست. زن در خانه عبادت میکند. مردی که کار بکند برای زنش «کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» (کافی/ج5/ص88) است. اما زن که در خانه کار میکند «کَالْمُجَاهِدِ» نیست. «جِهَادُ الْمَرْأَهِ حُسْنُ التَّبَعُّل» (کافی/ج5/ص9) گرفتید فرق آن چیست؟ نه نگرفتید. یکبار دیگر.
مردی که برای خانمش کار کند، مثل مجاهد در راه خدا است. مثل کسی است که جهاد کرده است. اما زن که در خانه کار میکند مثل جهاد نیست. این خود کار کردنش جهاد است. یعنی کار مرد مثل جهاد است، کار زن خود جهاد است. نگرفتید؟ مردی که کار میکند میگوید: «کَالْمُجَاهِدِ» اما زنی که کار میکند، نمیگوید: «کَالْمُجَاهِدِ» میگوید: «جِهَادُ الْمَرْأَهِ» تو جهاد میکنی. نمیگوید: «کالجهاد» زن در خانه، من اگر افطاری دادم، خانم خدمت کرد، اجر شریک است. اصلاً من حدیثی که میخوانم خانم شریک در کار من است. او نجاری میکند، او دانشجو است، او پزشک است، او کارگر است. زن شریک در کارها است. خدایا یاد ما بده وظیفهی ما چیه و توفیق بده عمل کنیم. یاد ما بده وظیفهی ما چه نیست، تقوا بده دوری کنیم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»