Deprecated: Implicit conversion from float 79.9 to int loses precision in /home/gharaati/public_html/wp-includes/class-wp-hook.php on line 85

Deprecated: Implicit conversion from float 79.9 to int loses precision in /home/gharaati/public_html/wp-includes/class-wp-hook.php on line 87
سفر معنوی – 2، آخربینی – درسهایی از قرآن
Warning: Undefined array key "beoreo" in /home/gharaati/public_html/wp-content/themes/publisher-child/functions.php on line 185

Deprecated: md5(): Passing null to parameter #1 ($string) of type string is deprecated in /home/gharaati/public_html/wp-content/themes/publisher-child/functions.php on line 185

سفر معنوی – 2، آخربینی

موضوع: سفر معنوی (2)، آخربینی
تاریخ پخش: 25/11/80

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

ترجمه‌‌اش این است که خدایا زبانم حق بگوید و کج نفهمم، «الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی».
1- آخر و پایان کار را دیدن
چند جلسه گذشته ما راجع به سیر و سفر و جهانگردی صحبت کردیم، در پایان فکر کردیم یک مقداری دید خودمان را از دور خودمان، بالاتر ببریم و محدود فکر نکنیم. چون معنای سیر یعنی به خانه و محله و کشورت قناعت نکن. یعنی محدودیت را بردار و یک خورده بازتر، چون دیشب یک شعری را از مثنوی دیدم که می‌‌گوید بعضی‌‌ها آخور را می‌‌بینند و بعضی‌‌ها آخر را می‌‌بینند، آخوربین و آخربین.
یک کسی نگاه به حیوان می‌‌کند، اگر آخور بین است می‌‌گوید چه علف‌‌های خوبی دارد می‌‌خورد، کسی که آخربین است می‌‌گوید وضعی که دارد این است که آخر به قصاب و کشتارگاه خواهد انجامید. یعنی یکی آخور را می‌‌بیند و یکی کشتارگاه را.
وقتی به ابلیس گفتند سجده کن گفت من به آدم سجده نمی‌‌کنم این از گِل و من از آتش، نژاد من از این بهتر است، مثنوی می‌‌گوید: ابلیس گِل را دید اما دین انسان را ندید. در جلسه قبل گفتم تکرار می‌‌کنم مولوی می‌‌گوید:
هر که آخربین‌‌تر او مسعودتر، مسعود یعنی کسی که سعادت دارد هر که آخر را ببیند، آدم مسعودی است. با سعادتی است، یعنی عمیق فکر می‌‌کند. فکرش اوج دارد یعنی روشنفکر است، روشنفکر واقعی این است، روشنفکر کسی است که غیر از پیش پایش یک خورده عقب‌‌تر را هم ببیند.
2- هر محدودیتی بد نیست
پس موضوع بحثمان: ادامه بحث سفر معنوی، آخربینی، شکستن محدودیت‌‌ها است.
انسان وقتی کفش پا می‌‌کند خودش را محدود می‌‌کند ولی این محدودیت به نفع پا است. محدودیت مثبت و منفی داریم. کما این که توسعه هم مثبت و منفی دارد، ممکن است مرض سرطان در بدن توسعه پیدا کند، اما توسعه مثبتی نیست، نه هر محدودیتی منفی، و نه هر توسعه‌‌ای مثبت است، باید اینها را دقت کرد.
هرکه آخور می‌‌بیند باید او طرد شود. می‌‌گوید خودم، کتم، شلوارم، خانه‌‌ام، ماشینم، تلفنم، قبیله‌‌ام، نژادم، آنکه فقط خودش را می‌‌بیند، مطرود است یعنی باید طرد شود، اما آنکه روشنفکر است فکرش اوج دارد، این با سعادت است.
خیلی از لذت‌‌ها هست ولی آخرش آتش است.
امیرالمؤمنین می‌‌فرماید: «لَا خَیْرَ فِی لَذَّهٍ مِنْ بَعْدِهَا النَّارُ» (بحارالانوار/ج41/ص 104)، در لذت‌‌هایی که بعد از آن آتش است این خیر ندارد. لذتی که بعدش آتش است خیری ندارد.
یعنی نگاه نکن به کلاهبرداریِ امروز، نگاه کن به زندان بعدش، با دروغ کلاه سر مشتری گذاشتن، بعد می‌‌فهمد که فلانی گران فروش و کلاهبردار است مشتری‌‌هایش کم می‌‌شود.
گاهی افراد می‌‌گویند سود کم کن. من دیدم بالای سر یک مغازه نوشته سود کم، سود کم که گرفتی مشتری زیاد می‌‌شود مشتری که زیاد شد فروش زیاد می‌‌شود، فروش که زیاد شد سودش زیاد می‌‌شود، اگر کم سود گرفتی مردم می‌‌گویند فلان جا ارزانی است، جنس‌‌هایش ارزان است، می‌‌ریزند شلوغ می‌‌شود، زیاد می‌‌خرند، دو نفر سودش زیاد است، افرادی که قدم اول سود زیاد می‌‌گیرند، مارک گرانفروش بهشان می‌‌خورد برای مثلاً مقداری پول، سود زیادی گیرش می‌‌آید، اما مارک گرانفروش، اما سود کم گرفتی عزیز می‌‌شود می‌‌گویند: فلانی رحم دارد. بی انصاف نیست. ارزان فروش است. می‌‌ریزند سر مغازه‌‌ات شلوغ که شد کم هم که سود ببری، وقتی مشتری زیاد شد سود هم زیاد می‌‌شود.
آدم محدود، سفر را سفر مادی می‌‌داند؛ توشه را همین فلاکس چایی و ساندویچ و پلو، راه را همین جاده‌‌های اتوبان، مسابقه را فوتبال و والیبال، سود و زیان را چک و پول و دارو و بیماری، ولی کسی که عمیق‌‌تر است یک خورده بالاتر فکر می‌‌کند این یک تکه‌‌اش را گفته‌‌ام دیگر تکرار نمی‌‌کنم از این به بعدش را برای شما می‌‌گویم، چون می‌‌خواستم آن جلسه تمام شود، تمام نشد. حالا می‌‌رویم سراغ غذای معنوی.
3- غذای جسم و غذای روح
غذای معنوی، در قرآن می‌‌فرماید: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِه» (عبس/24) یعنی انسان به طعامش نظر کند. حالا نگاه به غذایت کن ببین ترکیباتش از چیست؟ نگاه به غذایت کن ببین بهداشتی است یا نه، نگاه به غذایت کن ببین حرام است یا حلال؟ معانی زیادی دارد، حالا همه‌‌اش، طعام مادی است، همانی که می‌‌رود توی شکم، اما اسلام یک خورده دید شما را بلندتر می‌‌کند. می‌‌شود مقاله‌‌ای نوشت. دین این است که دین، دید را اضافه می‌‌کند، شعارمان این باشد که: «دین دید می‌‌آورد» بی دین بسته فکر می‌‌کند. کسی که دین نداشته باشد، می‌‌گوید غذا همین غذایی است که می‌‌خوریم، اما وقتی سراغ دین می‌‌رویم.
امام می‌‌فرماید: منظور از «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِه» این نیست که در شکم می‌‌رود، هر چی که وارد بدن بشود طعام است، چه غذا باشد و چه فکر. اگر کسی یک فکری را هم به شما القاء می‌‌کند، مواظب باشید این چه حرفی است که می‌‌زند.
امام کاظم(ع) می‌‌فرماید: پای سخنرانی چه کسی نشسته‌‌ای؟ پای هر حرفی بنشینی و آهنگ او را گوش بدهی عبد او شده‌‌ای.
عید ظاهری، یک عید داریم که آدم لباس خوب می‌‌پوشد و علف‌‌ها سبز می‌‌شود و درخت‌‌ها گل می‌‌دهد و آدم تخمه می‌‌شکند، شیک و پیک و تبریک و خوب این عید است همه دنیا عید است.
عید معنوی: مثلاً می‌‌گویند عید غدیر عید است، عید قربان عید است، اینها عید معنوی است، یعنی چه؟ یعنی سی روز غریزه گفت بخور، وظیفه گفت ماه رمضان است نخور، غریزه می‌‌گوید بخور، وظیفه می‌‌گوید نخور، اینجا سی روز کشتی گرفتی بین غریزه و وظیفه، وظیفه بر غریزه غالب شد روزه گرفتی، حالا می‌‌گوید عید بگیر.
خدا به ابراهیم می‌‌گوید: بچه 13ساله‌‌ات را بکش، وظیفه می‌‌گوید بکش، غریزه پدری می‌‌گوید نکش، بکش، نکش، حضرت ابراهیم چاقو را می‌‌گذارد، وظیفه بر غریزه پیروز می‌‌شود، می‌‌گوید: حالا عید قربان است. عید قربان عیدی است که وظیفه بر غریزه پیروز شد.
یک کسی می‌‌خواهد کلاهبرداری کند، کلاهبرداری کن مشتری نمی‌‌فهمد. کلاه سرش بگذار، غریزه می‌‌گوید: پول‌‌هایش را بگیر، وظیفه می‌‌گوید: خوب قیامت چی می‌‌گویی؟ جواب خدا را چه می‌‌دهی؟ هر روزی که وظیفه بر غریزه پیروز شد، آن روز عید، هر روزی که گناه نکنی آن روز عید است، عید معنوی. عید معنوی روز پیروزی وظیفه بر غریزه، این هم عید معنوی است، غذای معنوی عید معنوی.
4- علم واقعی
علم معنوی: علم مادی چیست؟ همین چیزهایی که می‌‌خوانیم. درسی می‌‌خوانیم نمره می‌‌گیریم. این علم مادی است. علم معنوی چیست؟ علم معنوی این است که هر چی آدم باسوادتر می‌‌شود، عبودیتش بیشتر می‌‌شود. آقایان تحصیل کرده که پای تلویزیون هستید من نمی‌‌دانم مدرک شما چقدر است، وقتی با سوادتر شدی، بیشتر دست مادرت را می‌‌بوسی؟ احترامت به معلم و دبیر و استاد دانشگاه بیشتر است؟ طلبه‌‌ها هر کدام با سوادترند بیشتر دست مراجع را می‌‌بوسند، اگر سرباز آموزش نظامی یاد گرفت حاضر است سرباز را ببوسد که این بود که به من آموزش داد، دست آن مربی شنا را ببوسم که به من شنا یاد داد. این به من کامپیوتر یاد داد، اصولاً حضور ما در مسجد بیشتر می‌‌شود؟ بندگی ما نسبت به خدا، نسبت به استاد و پدر و مادر، اگر هر چی با سوادتر شدیم، تواضعمان بیشتر شد این علم معنوی است، و گرنه یک چیزهایی حفظ کرده‌‌ایم، من فکر می‌‌کنم گفته باشم این از حرف‌‌هایی است که تکرارش اشکال ندارد.
من رفتم پهلوی علامه طباطبایی گفتم قرآن یک آیه دارد که «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء» (فاطر/28) علما از خدا می‌‌ترسند، گفت بله، گفتم: من اول که سوادم کم بود سال اول طلبگی‌‌ام سر نماز یک حالی داشتم. گریه می‌‌کردم، اما کمی سوادم بیشتر شد سر نماز حواسم پرت می‌‌شود، پس این چیست؟ گفت: آدم که از خدا می‌‌ترسد. من یک کمی آدم شده‌‌ام اما از خدا نمی‌‌ترسم.
علامه فرمود پس معلوم می‌‌شود چیزهایی که تو خوانده‌‌ای علم واقعی نبوده است، یک چیزهایی حفظ کرده‌‌ای، مثل نوار ضبط صوت، یک چیزهایی را حفظ کرده‌‌ای، اگر علم واقعی بود، عبادتمان بیشتر می‌‌شد.
یک کسی را می‌‌بردند گزینش کنند، گفت چه کنم که قبول شوم، گفت: هر چی مؤدب‌‌تر حرف بزنی، نمره‌‌ات بیشتر است، گفت: چه جوری؟ گفت: اگر گفت سلام، بگو سلام علیکم، اگر گفت سلام علیکم بگو: علیکم و رحمه الله، اگر گفت سلام علیکم و رحمه الله، بگو سلام علیکم و رحمه الله و برکاته، گفت خیلی خوب، وارد اتاق که شد مسئول گزینش گفت: سلام علیکم و رحمه الله و برکاته. این دید دیگر چیزی ندارد بگوید گفت سبحان ربی العظیم و بحمده!
خوبی معنوی: می‌‌گویند فلانی وضعش خوب است، یعنی چه؟ می‌‌گوید: خانه، ماشین، تلفن، تلفن همراه، سرمایه و… اینها همه نعمت است، اما خوبی معنوی چیست؟ روزی چند تا دروغ می‌‌گوید؟ چند تا غیبت می‌‌کند؟ چقدر مواظب خودت هستی؟ ممکن است بگوییم شانس دارد دزد خانه‌‌اش را نبرده، اما شیطان دینش را برده است.
به یک کسی گفتند: حالت چطوره؟ گفت هی الحمدلله نه مالی داریم که دزد ببرد نه دینی که شیطان ببرد.
خوبی معنوی، قرآن بخوانم، «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب» (بقره/177).
قبله اول ما بیت المقدس بود. حالا چرا قدس بود؟ چون داخل کعبه بت بود پیغمبر نمی‌‌خواست، رو به کعبه نماز بخواند که خیال کنند احترام می‌‌کند. رو به بیت المقدس نماز می‌‌خواند، یهودیها آمدند گفتند: که رو به قبله ماست؟ پس حالا که رو به قبله ماست پس شما فتوکپی ما هستید. فوری آیه نازل شد قبله را عوض کنید که یهودیها به شما منت نگذارند. قبله که عوض شد، سر و صدا شد، قبله عوض شده، می‌‌فرماید: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب» خیر این نیست که آن طرف نماز بخوانید یا این طرف «لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّه» (بقره/177)
خوبی این نیست که خانه شما چقدر بوده چقدر شده؟ خوبی این است که در این خانه چقدر نماز خوانده‌‌ای؟ تلویزیون شما سیاه و سفید است یا رنگی؟ چهارده اینچ است یا 16 یا 24، چقدر چیز یاد گرفتی؟ این قالی ابریشم است یا موکت، چند تا گرسنه رویش غذا خورد؟ ممکن است موکت باشد گرسنه‌‌ها بیایند روی آن غذا بخورند، و ممکن است ابریشم باشد سال می‌‌آید و می‌‌رود تو این اتاق مهمانی یک گرسنه، سیر نمی‌‌شود، آقا مهر شما یک سانت است یا یک وجب، یک مهر آورده‌‌ام از کربلا یک وجب در دو وجب، چند رکعت نماز خواندی؟ مناره مسجد چند متر است؟ چند نفر روی آن اذان گفته‌‌اند؟ مناره را متر نکنید، هیأت ابوالفضل یک علامت دارد، 16 طبقه، 14 تا پهلوان می‌‌کشند، خیلی خوب چه کسی با فکر ابوالفضل آشنا می‌‌شود؟ علامت‌‌ها را نشمارید، راهپیمایی سر و تهش را نبینید، یک خورده از این که هستیم بالاتر برویم.
5- دشمن واقعی
جنگ معنوی: یک جنگ داریم با صدام، داشتیم 8 سال جنگ، ولی جنگ معنوی می‌‌گوید دشمن خودت توی خودت است. چطور؟ حدیث داریم: «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُک‏» (بحارالانوار/ج71/ص271)، بزرگ ترین دشمن تو نفس توست.
چطور نفس تو دشمن شماست؟ می‌‌گویم: اگر یک کسی فردا بیاید در دبیرستان، دانشگاه و حوزه قفل بزند و بگوید من نمی‌‌گذارم درس بخوانند بچه‌‌ها، حوزه، دانشگاه، آموزش و پرورش نمی‌‌گذارم درس بخوانند، اگر کسی در مدرسه را قفل کند، و مانع تحصیل بشود، سؤال می‌‌کنم دشمن هست یا نه؟ گاهی وقت‌‌ها کسی قفل نمی‌‌کند، نفست قفل می‌‌کند، می‌‌گوییم، آقا نمازت را بلد نیستی؟ به بغلی بگو آقا جان من نمازم را می‌‌خوانم ببین چطور است؟ من بروم پهلوی این؟ بلد نیستی قرآن بخوانی، صدایش بزن بگو تو بلدی؟ من شاگردم، من شاگرد این؟ غرور نمی‌‌گذارد پس غرور قفل می‌‌کند، گاهی دشمن قفل می‌‌کند و گاهی غرور، نمی‌‌گذارد چیزی یاد بگیریم. اینقدر آدم داریم که غرورش مانع این است که…
افرادی هستند همینطور که دشمن در را قفل می‌‌کند، غرورشان در علم را روی اینها قفل می‌‌کند، این هم دشمن است، غرور هم دشمن است حسادت هم دشمن است، اینکه کدام بزرگ‌‌ترین دشمن است، دشمن کیست؟ ما می‌‌گوییم دشمن ما آمریکا و اسراییل است، حق هم هست. اما گاهی هم دشمن ما خودمان هستیم. گاهی ممکن است خودم آمریکا باشم، می‌‌گویم: آمریکا چیست؟ آمریکا تجاوز می‌‌کند به افغانستان، شما زور می‌‌گویید به این و آن، تو به خواهرت توی خانه زور نمی‌‌گویی، با لگد بلندش می‌‌کنی تا پیراهنت را اتو کند؟ شما هم زور می‌‌گویی منتها یک آمریکای کوچولو هستی، یعنی آمریکا زور می‌‌گوید، شما هم زور می‌‌گویی، تجاوز به حریم هوایی، خدا لعنتشان کند، شما که سیگار می‌‌کشی دودت را توی حلق بغلی‌‌ می‌‌کنی آیا شما تجاوز به حریم هوایی نمی‌‌کنی؟ ایشان می‌‌خواهد از اکسیژن سالم استفاده کند شما اکسیژنش را دودی می‌‌کنی؟ پس شما هم تجاوز به حریم هوایی می‌‌کنی. ما نباید همینطور حساب کنیم. دشمن آن است که مدرسه را قفل می‌‌کند، غرور شما هم دشمن است.
6- زیبایی واقعی
اما زیبایی معنوی، «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمان» (حجرات/7) دین می‌‌خواهد شما را بالا ببرد بگوید از این لباس شیک بیا بیرون، کفشش برق می‌‌دهد اما مخش را برق نمی‌‌دهد، مخش راکد است، مخ راکد است ولی کفش برق می‌‌دهد. بعضی‌‌ها چرم را جلد کتاب می‌‌کنند، بعضی چرم را کفش می‌‌کنند، یکی چرم را خرج پا می‌‌کند یکی خرج فکر، افرادی هستند اگر چند هزار تومان کفش باشد می‌‌خرند این چه مملکتی است؟ ببخشید چی شده؟ می‌‌دانی سه تا کتاب خریده‌‌ام اینقدر، ببخشید کفش را چند خریدی؟ چرا کفش که می‌‌خری داد نمی‌‌زنی؟ پایت می‌‌کنی داد نمی‌‌زنی تا خرج مغزت می‌‌کنی؟
زیبایی معنوی: یک دزد را گرفتند بردند کلانتری، گفت عجب ما هر روز صبح چهار تا قل می‌‌خواندیم امروز یادمان رفت بخوانیم؟ یعنی آن دزد هم قل هو الله می‌‌خواند برای دزدی، گاهی وقت‌‌ها اصل کارش دزدی است، بحث از عدالت می‌‌کند، سرش را در می‌‌آورد از ماشین فحش می‌‌دهد می‌‌گوییم فحش نده بد است می‌‌گوید حقش است اسم فحش را می‌‌گذارد حق، اسم تقسیم دزدی را می‌‌گذارد عدل.
زیبایی معنوی: حتی جوانهایی را داریم هرزه هستند به دختر مردم نگاه بد می‌‌کند، اصلاً خیلی هرزه است به هرکسی نگاه بد می‌‌کند، اما در عین حال وقتی خودش می‌‌خواهد داماد شود می‌‌گوید مادر برو سراغ یک دختر پاک، خودش چشم‌‌هایش ناپاک است، یعنی همان ناپاک وقت ازدواج دنبال دختر پاک می‌‌گردد. پاکی همین است. «زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ» این زینت معنوی است.
کشاورزی معنوی: «الدنیا مزرعه الاخره» (بحارالانوار/ج70/ص148).
7- زکات معنوی
زکات معنوی: «زَکَاهُ الْعِلْمِ نَشْرُه» (مستدرک‏‌الوسائل/ج7/ص46)، زکاتی که گندم و جو و گوسفند و اینهاست حالا باسوادتر شده‌‌ای حالا زکات علم نشر آن است.
حجاب معنوی: خودبینی‌‌ها، ذخیره معنوی. دوست معنوی: می‌‌گویند: دوست مادی همین‌‌هاست که پول بستنی و آب میوه و ساندویچ، گفت و شنید و گل و بلبل، ولی دوستی معنوی آن است که واقعاً عیبت را به تو بگوید، ولو ناراحت می‌‌شود، هر کسی عیبت را به تو گفت آن دوست واقعی است. و هر کس تو را خنداند و به عنوان دلقک از تو استفاده کرد دوست واقعی نیست.
8- هدیه واقعی
هدیه معنوی: هدیه ظاهری، همین کادوهاست که برای هم می‌‌برند و هدیه معنوی آن است که ببخشید یک عیبی من می‌‌خواهم به شما بگویم.
امام صادق(ع) فرمود: هر کسی عیب مرا به من بگوید بهترین هدیه را به من داده.
هدیه کادو نیست اگر کسی به شما عیب شما را گفت دوستش داشته باش، چون هدیه است. رزق معنوی، شیرینی معنوی، پاکی معنوی.
خدایا، دید ما را از شکم و شهوت و خوراک و پوشاک و دید ما را از محدودیت‌‌های منفی نجات بده.
دنیای ما را آباد کن، ولی آخرت ما را آبادتر بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2717

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


Deprecated: stripos(): Passing null to parameter #1 ($haystack) of type string is deprecated in /home/gharaati/public_html/wp-includes/functions.wp-scripts.php on line 133