درد و بی‌دردی

موضوع: درد و بي دردي
تاريخ پخش: 71/02/17

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمدلله رب العالمين و صل الله و على سيدنا و نبينا محمد و على اهل بيته و لعنة الله على اجمعين»

1- افراد بادرد و بي‌درد
در خدمت عزيزانى هستيم كه در هنرستان تحصيل مى‌كنند. موضوع بحثمان، بحث درد بى دردى است. درد و بى دردى را مي‌گوييم. من از شهر شما خبر ندارم. كاشانى‌ها كه مى‌خواستند به يك كسى فحش بدهند، مى‌گفتند: آى بى دردها! ما نمى‌دانستيم بى درد چه كسى است. البته به ما نگفته‌اند. اما ما اگر نخورديم دست مردم ديده‌ايم. اين بى دردى چيست؟ درد چيست؟ بعد هم آدم نگاه مى‌كند، يك ذره، يك ذره افرادى را مى‌بيند كه بى درد هستند. بى خيال هستند. هر مشكلى براى هر كسى پيش بيايد، خم به ابرويش نمى‌آيد. افرادى را هم مى‌بينى كه واقعاً مى‌سوزند. دردمند هستند و نسبت به انقلاب تعهد دارند. افرادى بى درد هستند و افرادى دردمند هستند. من يك مقدارى در اين زمينه صحبت كنم و آيات و رواياتى كه در اين زمينه هست براى شما بررسى كنم. اصلاً يكى از علت هايى كه انسان از فرشته بهتر است همين است. فرشته درد ندارد و انسان درد دارد. قرآن وقتى مى‌خواهد تعريف پيغمبر را بكند، مى‌فرمايد: «حَريصٌ عَلَيْكُم‌»(توبه/128) پيغمبر براى شما مى‌سوزد. «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَك‌»(كهف/6) چقدر براى مردم مى‌سوزد. همينطور كه مردم مشكل دارند، پيغمبر هم مشكل دارد.
تو كه از محنت ديگران بى غمى نشايد كه نامت نهند آدمى
مى‌گويند كه استادي به شاگردش گفت: چرا دير كردى؟ گفت: ديشب مهمان داشتم. گرفتار بودم. برق رفته بود. مادرم مريض بود. گفت: اين حرف‌ها چيست؟ اين شرك دروغ گفتن‌ها براي چيست؟ حالا كه دير كردي بايد يك شعر بخواني. هرچه اين شاگرد گفت استاد باور نكرد. گفت: من مشكل داشتم. الآن نمي‌توانم شعر بخوانم. گفت: نه! بايد بخواني. گفت: يادم آمد كه شعر چه بود؟
تو كز محنت ديگران بى غمى *** نشايد كه نامت نهند آدمي
يعنى هر چه من مى‌گويم ديشب مشكلات داشتم، تو باور نمي‌كني. گاهى وقتها افرادى بى درد هستند و افرادى با درد هستند. در قرآن داريم كه مي‌گويد: موسى مى‌دانى كه چرا تو را پيغمبرت كردم؟ موسى مى‌گويد: نه! مى‌گويد: در تو يك چيزى بود كه در ديگران نبود. شاعر مى‌گويد: من از بينواى نيم روى درد غم بينوايان رخم زرد كرد.
2- درد و تعهد نسبت به مردم
حالا، درد نسبت به چه كسى است؟ در قرآن انواع چيزها هست. درد و تعهد نسبت به مردم! يك آيه بخوانم. اينكه مى‌گويم از قرآن است. حضرت موسى و حضرت خضر داشتند مى‌رفتند. وارد يك روستايى شدند. گرسنه بودند و به مردم روستا گفتند: آيا مى‌شود كه شما به ما غذا بدهيد بخوريم؟ گفتند: نه! گفتند: خيلى خوب! قرآن مى‌گويد: دو پيغمبر را با يك قرص نان مهمانى نكردند. همينطور كه عبور مى‌كردند، حضرت خضر ديد كه ديواري كج شده است. به موسى گفت: لباس هايت را دربياور. تا ديوار را صاف كنيم، موسى عصبانى شد و گفت: آقا براى چه كسى بنايى مى‌كنى؟ اين خوش انصافها يك لقمه نان به ما نداند. تو مى‌گويى مجاني كارگرى كنيم. «لاَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرا»(كهف/77) اگر مى‌خواهى پول بگيريم. اينطور كه نمي‌شود. بعد خضر دليل آورد. گفت: حتي اگر اينها از ما پذيرايى نكردند، ما نبايد انتقام بكشيم. زير اين ديوار گنجى است كه براي دو بچه يتيم است. پدرشان آدم خوبى بوده است. خدا بخاطر خوبى‌هاى پدر مى‌خواهد اين گنج حفظ بماند تا بچه‌ها بزرگ شوند و استفاده كنند. بنابراين اين دو پيغمبر كارگرى مفت مى‌كنند. بخاطر اينكه پدر خوب بود، خدا مى‌خواهد خوبى پدر را به پسر بدهد. به ما چه كه اين خراب است. امام حسن و امام حسين(ع) كوچك بودند و مريض شدند. مردم براي عيادت با حضرت رسول(ص) آمدند. گفتند: يا على نذر كن كه اگر بچه‌ها خوب بشوند، روزه بگيرى. گفت: باشد. نذر كرد و بچه‌ها خوب شدند و روزه گرفتند. هر شب تا رفتند افطار كنند، يك شب يتيمي آمد و غذايشان را به يتيم دادند. يك شب اسيري آمد غذاي خود را به او دادند. يك شب هم مسكيني آمد و در را زد. حضرت غذاى خودشان را به او دادند. نگفتند: حالا فعلاً خودمان گرسنه هستيم. چراغى كه به خانه رواست به مسجد حرام است. عجب وقت بدى مى‌آيند. قرآن مى‌گويد: از بهشتيان سوال مى‌كنند كه چه شد كه شما اهل بهشت شديد؟ مى‌گويند: «إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في‌ أَهْلِنا مُشْفِقينَ» (طور/26) ما نسبت به بچه هايمان سوز داشتيم. تعهد داشتيم. دردمان مى‌آمد.
3- چگونگي ازدواج موسي با دختر شعيب (ع)
حضرت موسى تحت تعقيب است. چه كسى دنبالش است؟ فرعون، ارتش و لشكرش به دنبال موسي هستند. موسى فرار مي‌كند. به دو دختر رسيد. دو خانم جوان، كنار جاده ايستاده‌اند. حالا تو برو و جان خودت را حفظ كن. رفت و گفت: ببخشيد! چرا شما اينجا ايستاده‌ايد؟ گفتند: ما چوپان هستيم. پدر پيرى داريم. پدرشان حضرت شعيب پيغمبر بود. اينها دخترهاى پيغمبر بودند. چون پدرمان نمى‌تواند چوپانى كند ما چند تا بزغاله مى‌آوريم و مى‌چرانيم. اينجا چشمه آب است و ما اگر الان برويم و بزغاله هايمان را آب بدهيم، با مردهاى چوپان برخورد مي‌كنيم. كنار ايستاده‌ايم تا مردها گوسفندها را آب بدهند و بعد ما برويم. گفت: مى‌خواهيد زودتر اين گوسفندها و اين بزغاله‌ها را آب بدهيد. گفت: مانعى ندارد. حضرت موسى جلو رفت و نوبت را گرفت و حيوان‌ها را آب داد و دخترها به خانه رفتند. پدرشان گفت: زود آمديد. گفتند: يك جوانى آمد و به ما گفت: كه چرا اينجا ايستاده‌ايد؟ ما دليل را گفتيم. او هم رفت و خلاصه زودتر حيوان هاى ما را آب داد و ما آمديم. حضرت شعيب فرمود: اين جوان يك جوان عادى نيست. حضرت موسى است كه تحت تعقيب فرعون است. برو و به او بگو بيايد. رفت و گفت: پدرم مى‌خواهد مزد تو را بدهد. جالب اينجاست كه وقتى بزغاله را آب داد يك درخت بود. زير درخت رفت و گفت: خدايا من فقير هستم. حديث داريم نان نداشت بخورد. بعد دختر آمد و گفت: «إِنَّ أَبي‌ يَدْعُوكَ»(قصص/25) پدرم تو را دعوت كرده است. «لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ»(قصص/25) مى‌خواهيم اجر سقايت را بدهيم. شما به بزغاله‌ها آب داده‌اى. پدرم گفته است كه بيا مزدت را بگير. وقتى كه رفت. حضرت موسى نگاهش به اين دختر كه افتاد، گفت: شما جلوى من راه نرو. من نگاهم به شما مى افتد. شما از كنار راه برو كه جلوى من نباشى. حالا دختر پيغمبر هم با حيا راه مى‌رفت. «تَمْشي‌ عَلَى اسْتِحْياء»(قصص/25) قرآن مى‌گويد: وقتى راه مى‌رفت، دختر با عفت بود. اما موسى هم پاك بود. اگر دل آدم پاك باشد زودتر هم به ازدواج مى‌رسد. بعضى از جوانهاى چشم چران، بحث ازدواج كه بشود، اين لات است. سر كوچه‌اى است. اين كنار خيابانى است. پس كسانى كه چشمشان پاك باشد، افرادى هستند كه مى‌گويند: من اگر دختر داشته باشم به اين مى‌دهم. افراد هرزه ديرتر هم به ازدواج مى‌رسند. به آدمهاى پاك نسيه مى‌دهند. به آدمهاى هرزه نسيه هم نمى‌دهند. خلاصه اينطور نيست كه هركسى، چشمش هرزه باشد در ازدواج موفق‌تر باشد. دخترهايي كه حجاب دارند خيلى زودتر از اينهايى كه خودشان را نشان مى‌دهند ازدواج مي‌كنند. اصلاً وقتى يك كسى خودش را مطرح كرد، اين سبكى آن است. پاكى، پاكى چشم، پاكى عفت اينها رمز است. بالاخره حضرت شعيب، پدر دخترها گفت: «قالَ إِنِّي أُريدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْن‌»(قصص/27) عربى‌‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. دوست دارم يكى از دختر هايم با شما ازدواج كند. پدر دختر خودش به داماد پيشنهاد ازدوج كند. اين هم در قرآن است. البته در جامعه ما زشت است ولى اينجا پدر دخترها خودش به پسر پيشنهاد كرد. اگر داماد خوب است حيف است كه آدم بگويد: نه! ما سبك مى‌شويم. بگذار آنها بيايند. بگذار يك خرده طول بدهيم ببينيم چقدر آنها پافشاري مي‌كنند. داماد خوب بود. پدر زن تقاضا كرد. مهريه چقدر است؟ فرمود: «وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُق‌»(قصص/27) من نمى‌خواهم به درد سر بيفتى. هر طور كه راحت هستى. دو تا مهريه مى‌گويم، هر كدام كه برايت آسان‌تر است، قبول كن. آيه قرآن است «ما اريد» يعنى اراده ندارم. «أَنْ أَشُقَّ عَلَيْك‌» يعنى تو را به مشقت بياندازم. هر طورى كه داماد برايش آسان‌تر است. آقا جهازيه چقدر است؟ هر طور كه پدر خانم راحت‌تر است. من دختر شما را به خاطر جهازيه نمي‌خواهم. داماد به پدر زن بگويد: «وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُق‌» پدر زن به داماد بگويد: «وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُق‌» من نمى‌خواهم تو به درد سر بيفتى. او هم مى‌گويد: من هم نمى‌خواهم شما به درد سر بيفتيد. با هم كنار بياييم. يك اصالت‌هاى خوبى بود. اين اصالت‌ها هنر نگه داشتن مى‌خواهد. كارت عروسى براى من آمد. دوشيزه فلانى با آقاى فلانى ازداوج كردند. قرار بود تالارى بگيريم و جشن با شكوهى و شما تشريف بياوريد. عروس و داماد توافق كرديم كه پول تشريفات را به يك دختر و پسر ديگر بدهيم و آنها هم وارد يك زندگى بشوند. كارت را جهت اطلاع فرستاديم. نه تالارى و نه جشنى است. تشريف نياوريد. يك چيزهايى را ما در انقلاب ديديم كه خيلى لذت بخش بود. ولى باز دوباره رفتيم به اينجا كه حتى يك جوان حزب اللهى هم خودش را به آب و آتش مى‌زند و شخصيت خودش را به جشن و گل و تجملات مى‌داند. يك دختر ديگر هم آه مى‌كشد كه بله ما مشكل عروسي‌مان، ماشين نبود كه پشت سر ما بوق بزنند.
4- تعهد نسبت به همه مردم
ما بايد سوز داشته باشيم. حتى نسبت به يهودى‌ها و مسيحى‌ها. به على ابن ابيطالب گفتند: گروهى در خانه يك زنى كه مسلمان نيست ريخته‌اند و طلاهاى آن را برداشته‌اند. اميرالمومنين(ع) فرمود: اگر مسلمان از غصه بميرد جا دارد. چرا در كشور اسلامى حتى به مسيحى و يهودى ظلم مى‌شود؟ تعهد نسبت به همه اقشار، خوب است. تعهد نسبت به انحراف! گاهى وقتها يك كسى مى‌گويد: جوان‌ ما نماز نمى‌خواند. همين! خوب چرا نماز نمى‌خواند؟ اين كه بچه خوبى بود. پدرش مسلمان بود. مادرش مسلمان بود. خودش پسر خوبى است. بايد به او بگويى كه چرا نماز نمى‌خوانى؟ خيلى آدم‌ها هستند كه اگر ده دقيقه با آنها حرف بزنيد به راه مى‌آيند. خيلى وقت‌ها افرادي هستند كه يك چيزى در جلدشان رفته است، اما با يك مقدار صحبت بيرون مي‌آيد و حل مى‌شود. گاهى سوء ظن است. گاهى واقعيت است. حضرت يوسف وارد زندان شد. ديد يك عده دارند بت پرستى مى‌كنند. خيلى ناراحت شد و گفت: اگر الآن بگويم ممكن است گوش ندهند. منتظر بود كه يك فرصتى پيش بيايد و بگويد: برادر اين چيست؟ داري يك قطعه سنگ را عبادت مى‌كنى؟ بالاخره زندانى‌ها خوابى ديدند و پهلوى يوسف آمدند و گفتند: ما اين چند روز كه تو وارد زندان شدى، از تو كار بدي نديده‌ايم. جوان پاك و بزرگ وارى هستي. ما نديده‌ايم كه حرف زشت بزنى يا كار سبكي بكنى. ما مى‌دانيم كه تو خيلى بزرگوار هستى. دلمان مى‌خواهد كه شما اين خواب را براى ما تعبير كنى. تا ديد كه اينجا ميدان دستش است، گفت: من خواب را براى شما تعبير مى‌كنم. اما اين سنگ چيست كه شما عبادت مى‌كنيد؟ تعهد نسبت به مستضعفان! قرآن يك آيه دارد مى‌گويد: «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في‌ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفين‌»(نساء/75) چرا وقتي مستضعف و محرومى ناله مى‌كند به فكرش نيستيد؟ يك موقع مى‌گويند: آقا در مملكت خودمان اينقدر بيكار هست. اين از افغانستان آمده‌ و اينجا كار مى‌كند. جوان‌هاى خودمان بيكار هستند. همين افغانستانى كه كارگرهايش اينجا كار كرده‌اند، مى‌دانيد الان چقدر به نفع ما شد؟ بالحمدالله الآن دارد بيست و دوم بهمن افغانستان پيش مى‌آيد. اگر سران افغانستان اختلاف نداشته باشند و اگر رهبرى قوى مثل حضرت امام داشته باشند، اگر يك رهبرى خوبى باشد، افغانستان آزاد مى‌شود و آنوقت خاطره‌اى كه افغانستان از ما دارد، اينها براى ما مى‌ماند. ما عزيز هستيم. اصلاً ايران در دنيا كشور عزيزى است. مثلاً ما به يك ميليون از كردهاى عراق، پناه داديم. با اينكه چند ماه قبل همين عراق روى سر ما بمب مى‌ريخت. بزرگوارى ما است كه بمب روى سر ما ريختند ولى ما آقا بوديم. اين بزرگوارى ما است. بزرگوارى ما است كه از فلسطين حمايت مى‌كنيم. بزرگوارى ما است كه از افغانستان حمايت مى‌كنيم. صداهاى مظلومى كه هر كجا هست بگويد: مرگ بر ابرقدرتها و زنده باد ايران! اين ارزش است ماست.
يك وقت مى‌گويند: آقا چراغى كه به خانه رواست به مسجد حرام است. ما شنيده‌ايم كه فلانى در آفريقا و فلان كشور رفته است و براى هر مسجدى يك قالى ماشينى داده است. در حالى كه عروس‌هاي ما در صف جهيزيه هستند و قالى ماشينى گيرشان نيامده است. ده، پانزده سال است كه در راديو و تلويزيون هستم و با همه شما آشنا شده‌ام. حضرت عباسى اگر بنده به خانه‌ي شما بيايم، اگر شما غذا نداشته باشى، گاهى از خودت، شوهرت و بچه هايت كم مى‌گذارى و از مهمان غريبه پذيرايى مى‌كنى. همه اتاق پذيرايى‌شان از اتاق نشيمن تميزتر است. آدم گاهى بايد آبرو دارى كند. اين را ديگر بچه هم مى‌فهمد. ما كه با سيب زمينى و قالي اينها را علاقه‌مند مي‌كنيم اين حداقل كارى است كه مى‌توانيم براى آنها بكنيم. در هندوستان سمينارى بود. از ده، دوازده كشور، سر جوان‌هاى مسلمان هند دلار ريختند كه ما خرج شما را مى‌دهيم. فقط ده دقيقه به ما وقت بدهيد كه در سمينار بياييم و حرف بزنيم. دلار را نگرفتند و وقت هم به آنها نداند. جمهورى اسلامى پول به آنها نداد. يك ساعت وقت به جمهورى اسلامى دادند و گفتند: اگر شما در سمينار ما بياييد، سمينار ما سنگين مى‌شود. مى‌گويند: از يك كشور انقلابى به اينجا آمده‌اند. اين عزت‌ها را نبايد زود از دست بدهيم. بزرگوارى گم نمى‌شود.
5- سخني با رأي دهنده‌ها و سخني با نمايندگان آنها
من از آثار بى دردى و آثار با دردى هم دو نمونه برايتان بگويم. چون بيننده‌ها بحث را موقعى مى‌بينند كه انتخابات ميان دوره‌اى است، يك دقيقه اين را بگويم. ما در اين انتخابات خيلى چيزها فهميديم. آنهايى كه از ما بيشتر مى‌فهمند، چيزهايى بيشترى هم فهميدند و اين انتخابات خيلى از چيزها را كشف كرد. بار ديگر پاى صندوق‌هاى رأى برويد. در شب انتخابات دوره اول من گفتم كه پيغمبر فرمود: «مَنْ أَصْبَح‌» (بحارالانوار،ج71،ص339) يعنى كسى كه صبح كند، «لَمْ يَهْتَمَّ» يعنى عنايت نداشته باشد. مى‌گويند: فلانى به فلان كار احتمام ورزيد. كسى كه صبح كند «لَمْ يَهْتَمَّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ» (بحارالانوار،ج71،ص339) كسى كه صبح كند و به امور مسلمين عنايت نكند «فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ» (بحارالانوار،ج71،ص339) مسلمان نيست. كسى كه صبح به صبح نسبت به امور مسلمين بى خيال باشد. بگويد: آقا به ما چه! اين مسلمان نيست و مجلس از امور مسلمين است. بايد بهترين نماينده‌ها در آن بروند. يك جمله هم به نماينده‌ها بگويم. من از همه آنها كوچكتر هستم. البته كوچكتر هم نيستم كه بگويم كوچكتر هستم ولى به عنوان يك آدم پايين اين را مي‌گويم. گاهى هم كه آدم بگويد من قابل نيستم دروغ است. چرا قابل نيستى؟ بنده به عنوان يك برادر كمرنگ، نمى‌گويم: بى رنگ اين را مي‌گويم. اينكه به جناب آقاى حسينى و يا آقاى ابوترابى رأى بدهيم، اين نشان دهنده اين است كه از سياست بازى خسته شده‌اند. دنبال دو، سه نفر مى‌گردند. دنبال بيست و هشت نفر ديگر هم مى‌گردند كه اينها يا مشكل مملكت را حل كنند و يا لااقل خودشان شاخ به شاخ نشوند. اين يك واقعيتى است.
اين كار چه معنايي دارد كه فلانى چه كار كرده است؟ يك دادگاه ويژه براي آخوندها است. آخوندى كه دسته گل به آب داده است به دادگاه ويژه روحانيت مي‌برند. لازم نيست كه او را به دادگاه بكشيد. من نمى‌دانم از خراب كردن چه لذتى مى‌برند؟ مى‌گويند: اگر پيغمبر سفارش مى‌كرد زهرا را اذيت كنيد، بهتر از اين نمى‌شد اذيت كرد. اگر حضرت امام فتوا مى‌داد كه آبروى همديگر را بريزيد، از اين بهتر نمى‌شد. به هرحال به كسانى رأى مى‌دهيم كه 1- تقوا 2- تخصص 3- عقل 4- متانت 5- اختلاف نظر داشته باشند. با اختلاف نظر مملكت گير پيدا نمى‌كند. بگذاريد يك قصه بگويم. زيادى گوش بدهيد. اين قصه را براى من نقل كرده‌اند. در تهران جاهاى موقوفات زيادى دارد. درآمد ميليونى سنگين دارد. منتها آن آقايى كه وقف كرده است، گفته است كه اين پول زير نظر مجتهد اعلم تهران خرج بشود. نقل شد كه اين پول را نزد جناب آقاى آيت الله خوانسارى كه مجتهد اعلم تهران بود، بردند. گفتند: من مجتهد اعلم تهران بودم. اما الان كه امام به تهران آمده است، برويد و به امام بدهيد. پول هم صد ميليون و دويست ميليونى نيست. از اينها خيلي بيشتر است. نزد امام رفتند. فرمودند: اگر هم مجتهد اعلم باشم، من مجتهد اعلم تهران نيستم. مجتهد اعلم تهران آيت الله العظمى خوانسارى است. حالا اختلاف نظر بين امام و آيت الله خوانسارى هست. هر مجتهدى يك چيزى مى‌فهمد. مثل اينكه هر پزشكي بيماري را يك طور تشخيص مى‌دهد. تشخيص‌هاى مختلف اشكال ندارد. الان آيت الله العظمى اراكى هست. آيت الله العظمى گلپايگانى هست. حضرت امام بود. اينها اختلاف نظر داشتند. ولى شما تا آخر عمرت نخواهى شنيد كه بين سى و دو تا مرجع تقليد به خاطر اختلاف فتوا، آبروريزى بكنند. بنابراين هركسى كه آبروريزى مى‌كند، به استثناى اختلاف نظر معلوم مى‌شود كه يك مرضى هم دارد. اختلاف نظر در بيان اشكالى ندارد. بنده در مجلس مى‌آيم و مى‌گويم: بودجه صرف اين كار شود. او مى‌آيد و مى‌گويد: بودجه صرف درمانگاه شود. وزير راه هم مى‌گويد: صرف راه شود. هركسى هم يك دليلى مى‌آورد. به هرحال اين بار هم به افرادى رأى بدهيم كه تقوا، تخصص، دور از فحاشى، مطيع باشد و لذت نبرد از اينكه يك مسلمانى سقوط كرد. اين خباثت در وجودش نباشد و روحش پاك باشد. خدايا رهبر ما، كشور ما، مجلس ما، غيرت ما، امت ما، مرز ما، عقايد ما، نسل ما، ناموس ما حفظ بفرما.
6- گروه به اصطلاح اهل حق
مسئله دومى كه مى‌خواهم بگويم. ما در ماه رمضان يك چيزى گفتيم. گفتيم: يك وجودى در ايران پيدا شده است كه ما نفهميديم كه اينها چه هستند؟ در ماه رمضان گفتيم: در اطراف باختران عده‌اي اهل حق هستند. در همين رود هن و بعضى جاهاى ديگر عده‌اي هستند كه مى‌گويند: قرآن درست است. امام زمان درست است. دوازده امام درست است. چهارده معصوم درست است. اما نماز نمى‌خوانيم. ما نفهميديم كه اين چه دينى است؟ يك نفر به كسى مى‌گفت: آقا عرق مى‌خورى، بخور. شراب مى‌خورى، بخور. فحش مى‌دهى، بده. زنا مى‌كنى، بكن. دزدى مى‌كنى، بكن. كم فروشى مى‌كنى، اشكال ندارد. دروغ مى‌گويى، بگو. اما مسلمان باش! تقريباً اهل حق هم همينطورى است. على را قبول داريم. امام زمان را قبول داريم. زهرا را قبول داريم. قرآن را قبول داريم. خدا را قبول داريم. قيامت را قبول داريم. اما نماز نمى‌خوانيم. من نمى‌دانم كه اين چه دينى است؟ بعد در تلويزيون گفتند كه اگر رهبرش توانست يك دقيقه حرف بزند، من تا آخر عمرم ديگر در تلويزيون نمى‌آيم.
خلاصه آخرين حرفى كه در باختران زده شد اين بود كه گفتند: يك مهندسى داشتيم كه پرفسور بود. رفته و قرائتى را ساكت كرده است. بعد از اين حرف و از ماه رمضان تا الآن هيچ احدى با من تماس نگرفته است و اگر هم تماس بگيرد در تلويزيون نشانش مى‌دهيم. مى‌گوييم: سيماى مسلمانى كه همه اسلام را قبول دارد، اين است. منتها ايشان مى‌گويد: كه در اسلام نماز نيست. يك چنين مسلمانى را خود خدا هم سراغ ندارد. بايد در تلويزيون ببيند. چون در آسمان هاى بالا يك چنين مسلمانى نيست. مثل كسى كه بچه تهران باشد، اما بگويد كه در تهران خيابان وجود ندارد. مى‌گويند: اين روانى است. وسط اقيانوس برود و بگويد: اينجا خشك است. مى‌گويند: خوب اين ديوانه است.
در اسلام لازم نيست كه نماز بخوانيم. حالا خوشبخت هستيم از اينكه بچه‌هاى جنوب فهميده‌اند و يك ولوله‌اى هم شده است و دارند مثل موش در سوراخ مى‌روند. چيزى ندارند كه بگويند. به هرحال، اميدوار هستم كه باز هم حركت نماز رسمى شود. ما در مملكتمان نبايد آدم تارك الصلوة داشته باشيم. بد است كه آدم به هركس و ناكس حرف بزند و با خدا حرف نزند. اين بد است. بد است كه آدم از هركس و ناكسى تشكر كند ولى از خدا تشكر نكند. بد است. حالا باز اگر كسى نماز نخواند غير از اين است كه بگويد. يك وقت مى‌گويد: من نماز نمى‌خوانم. يك وقت مى‌گويد: اصلاً نبايد نماز خواند. مسئله درد سوز آثارى دارد. آثار درد سوز 1- آدمى كه سوز دارد، كمك رساني مي‌كند. 2- خمس و زكات مي‌دهد. آن كسى كه خمس نمى‌دهد درد سوز نيست.
7- كمك‌رساني و خمس و زكات و محبت از آثار انسان متعهد
متعهدها چه آثارى دارند؟ 1- كمك رسانى؛ گاهى افراد مى‌گويند: آقا ما اين همه براى جبهه كمك كرديم. پشت جبهه‌ها رفتيم. اين همه در صف ايستاديم. يك جمله هم براى فقر بگويم. نمى‌دانم در جمع ما وزير هست يا نيست؟ اگر نباشد بالاخره معاونش كه هست. معاونش نباشد، مدير كلش كه هست. واقعاً نمى‌شود مسئله صف را در ايران حل كرد. شما حساب كنيد كه راهنمايى و رانندگى، دو ماه گواهينامه را به يك روز تبديل كرده است. پنجاه و نه روز خلاف مى‌كردند. اين همه آدم‌ را پنجاه و نه روز بي خود معطل مى‌كردند. يعنى اگر گفتند: اين اداره پنجاه و نه روز الاف بود، مى‌شود حل كرد. نمى‌دانيد كه اين صف چقدر ضرر دارد؟ چشم چرانى در صف است. گاهى در صف‌ها بى عفتى مى‌شود. حرفهاى چرندى مى‌زنند. ناراحتى، اعصاب روانى، زن مى‌گويد: نوبت من نشد. الآن بچه‌ام از مدرسه مى‌آيد و ماشين به آن مى زند. سماورم روشن است. غذا روى چراغ است. در خانه را باز گذاشتم. بچه الآن از خواب بيدار مي‌شود و شير خشك ندارد. مادر در هيجان است و پدر وقتش تلف مى‌شود. صبح تا حالا در كارخانه كار دارد. پدر و مادر هيجانى هستند. دو آدم هيجانى روى پا مى‌ايستند. در ضمن اگر مدير و رئيسى بتواند مشكل خلق را حل كند، حل نكند به عمر امت اسلامى خيانت كرده است.
نه اينكه واقعاً نمى‌شود حل كرد. گاهى مى‌گويند: نمى‌شود حل كرد. اگر نمى‌شود حل كرد، خوب حل نكن. خيلى چيزها را مى‌شود حل كرد. منتها ما بايد چند تا جلسه بگيريم. دو، سه كميسيون در هر اداره لازم است. كميسيون صرفه جويى، مى‌شود يك زمانى يك فرماندار بيايد و بگويد: توجه، توجه! در شهرى كه اين فرماندار هست ده كيلو نان هدر مي‌رود. يعنى نمى‌توانيم يك نانى بپزيم كه هدر نرود. اگر اينطور باشد كه فرماندارش خيلى بى عرضه است. فرماندارهاي ما اينچنين نيستند. عرضه دارند. هم حزب اللهى هستند و هم انقلابى هستند. ما بايد يك جلسه براي جلوگيرى از ولخرجى بگيريم.
دو نفر از محترمين كه تاجر چاي بودند، نزد امام جمعه و استاندار يكى از استانها آمدند. گفتند: آقا شما بيست و چهار ساعت به ما وقت بده. ما صف چاي را در اينجا حل مى‌كنيم. هركس هر طرحى دارد براى مشكل صف بدهد. فلان مقدار جايزه دارد. گاهى وقتها يك آدم ساده طرح مى‌دهد و مشكل حل مى‌شود. نخواستيم حل كنيم. آنجايى را كه نخواستيم، هر كارى كه خواستيم، شد. خواستيد شاه را بيرون كنيد، شد. خواستيد با صدام بجنگيد، شد. خواستيد انقلاب را حفظ كنيد، شد. بايد وزراى ما، مدير كل‌هاى ما، فرماندارهاى استان بنشينند و بگويند: مشكل است كه از آنطرف دنيا گندم بخريم و سوبسيت بدهيم. هزينه‌ي زيادي براي كشتى‌ها كنيم. بودجه‌هاي زيادي را صرف كنيم. در آخر هم به گاوداري ببريم تا گاوها بخورند. يعنى عرضه نان خوردن نداريم. اينكه نمى‌شود.
ما بايد بنشينيم و آن را حل كنيم. كمك رسانى، خمس و زكات، محبت از آثار انسان متعهد است. آدمى كه تعهد دارد خمس و زكات مي‌دهد. بخصوص آدم هايي كه مى‌خواهند به مكه بروند. كسى كه مى‌خواهد به مكه برود، اگر براي يك نخ و يك چيزى در اثاثيه حجش خمس نداده باشد حج او باطل است. لباسى كه من با آن نماز مى‌خوانم، اگر براي دكمه‌اش خمس نداده باشد، نماز من باطل است. آدمى كه متعهد است با مردم به مدارا رفتار مى‌كند. آدمى كه متعهد است غيرت دارد. وقتى فهميد كه فلان حادثه پيش آمده است جوش مى‌آورد. همين كه ديد يك جوان به ناموس مردم متلك گفت، عصباني مي‌شود. تو به عنوان يك جوان مسلمان بايد بگويى كه چرا اين كار را كردى؟ خوشت مى‌آيد كه كسى به خواهر خودت اينطور كند؟ چرا حرف بد زدى؟ چرا نگاه بد كردى؟ اگر يك كلمه بگويى كه به ما چه ارتباطي دارد، بى تعهد هستيم. بى درد هستيم. بحث ما درد بى دردى است.
8- آدم بي‌درد، درد مرده است
دردمند كسى است كه از گناه غصه بخورد و لذا ما دو مرده داريم. مرده افقى و مرده عمودى. مرده افقى‌ در قبرستان‌ها هستند. مرده‌هاى عمودى راه مى‌روند اما هيچ خاصيتى ندارند. حديث داريم كه آدم بى درد، مرده است. منتها مرده عمودى است. حديثش هم اين است ميت به معنى مرده است. مرده را ببين كه دارد مى‌جنبد.
گريه تعهد است. اينكه مى‌گويند: به روضه برويد. يكى از آنها اين است كه آدم برود و ببيند ديگران چقدر متعهد بودند؟ ابوالفضل آب را جلوى دهانش آورد و نخورد. اين دردمند است. گفت: بچه‌ها تشنگى‌شان از من بيشتر است. موعظه اين نشانه درد است. موعظه هم براى آخوند نيست. يك دانشجو قشنگ مى‌تواند موعظه كند. يك جوان پاك دبيرستانى خيلي خوب مى‌تواند بچه‌هاى راهنمايى را موعظه كند. موعظه نشان دهنده اين است كه ايشان متعهد است. انتقاد مخفيانه باشد. آقا چنين قصه‌اى بوده است؟ نه! بلند شد و رفت. لازم نيست كه من در راديو بگويم. ديگرى در تلويزيون بگويد. امربه معروف، موعظه به امر به معروف اين نشان دهنده درد است. نوبت، نشان دهنده تعهد است. وقت، نشان دهنده تعهد است. اينها علاماتى است كه آدم دردمندى در خود دارد.
اميرالمومنين(ع) دارد مى‌رود. مى‌بيند كه زنى يك مشك آبى در دست دارد. مى‌رود و مى‌گويد: خانم مى‌خواهيد كه من مشك آب را برايتان بياورم؟ مى‌گويد: بسم الله! مشك آب را مى‌گيرد و در خانه مى‌رود. خانم هم نمى‌داند كه اين على است. نزديك در مى‌گويد كه دستت درد نكند. گناه تو جوان به گردن على(ع) باشد. حضرت على هيچ نمى‌گويد. بعد مى‌گويد: على چه كار كرده است؟ نمى‌گويد كه من علي هستم. مى‌گويد: على شوهر من را به جبهه برد و كشته شد. حالا من بايد يتيم دارى كنم. من خانواده شهيد هستم. مى‌گويد كسى به شما سركشى نمى‌كند؟ مى‌گويد: نه! فورى حضرت امير مى‌رود و مقدارى روغن و برنج و آرد را در خانه مى‌آورد و مى‌گويد: خانم يا بچه‌ها را نگه دار و يا غذا بپز. زن مى‌گويد: نه! شما بچه‌ها را نگه دار و من غذا مى‌پزم. بچه‌ها را روى دامنش مى‌نشاند و در دهانشان خرما مي‌گذارد. خرما را به دهان اين يتيم‌ها مى‌گذارد و مى‌گويد: از سر تقصيرات على بگذريد. وظيفه شرعى بوده است كه به جبهه بروند. از جبهه رفتنم پشيمان نيستم. به اسلام حمله شد، دفاع كردم. جنگيدن براى خدا بود و پدر شما هم براى خدا شهيد شد. اما شما يتيم هستيد. من معذرت مى‌خواهم كه دير آمد و يا كم آمد و يا بد آمد. اشك مى‌ريزد. آن خانم هم دارد نان مى‌پزد. خانم همسايه وارد خانه مى‌شود. مى‌بيند كه علي در خانه است. نزد خانم مى‌رود و مى‌گويد: خانم مى‌دانى اين كيست؟ مى‌گويد: اين آدم خوبى است. هم مشك آب من را آورد و هم رفته است براى ما آرد و روغن و. . . آورده است. مى‌گويد: اين على است. مى‌گويد: من به او فحش دادم. گفت: به او چه گفتى؟ مى‌گويد: گفتم گناه تو گردن على باشد. آمد و گفت: من معذرت مى‌خواهم. گفت: نه! شما خيال مى‌كنيد كه من مقصر هستم. اما من مقصر نبودم. كمك رسانى، خمس و زكات، مدارا از آثار دردمندي است.
9- علامت‌هاي آدم بي‌درد
اما علامت آدم بى درد چيست؟ علامت آدم بى درد، ضرر رسانى است. آدم بى درد، ضرر رسان است و قساوت قلب دارد. افشا گرى مي‌كند. مى‌گويد: آبروى ما كه نمى‌رود پس بگذار آبروي او برود. مى‌گويد: بگذار ما خوش باشيم. حالا دختر آبرويش رفت، رفت. ما خوش باشيم. پسر آبرويش رفت، رفت. يعنى براى لذت خودش هيچ مانعى ندارد. ما پولدار بشويم. كلاه سر اين گذاشتيم، گذاشتيم. اغفال، انزوا از آثار بي دردي است. اصلاً ما انتخابات نمى‌رويم. به ما چه مربوط است؟ اصلاً هركسى مى‌خواهد به مجلس برود. درد ندارد. بى تعهد است. مجلس از امور مسلمين نيست. پيغمبر فرمود: مسلمانى كه نسبت به امور مسلمان‌ها تعهد نداشته باشد، مسلمان نيست. اصولاً مملكت مجلس مى‌خواهد و يا نمى‌خواهد؟ حالا شما از اين نماينده خوشت نمى‌آيد، برو به هركسى كه خوشت مى‌آيد رأى بده. من به يكى از نماينده‌ها خيلى ايمان داشتم و دست اول هم حرفى نداشتم كه به او رأى بدهم. ولى الان ديگر به او رأى نمى‌دهم. براى اينكه با كمال بى حيايى آمد و گفت: انتخابات ما آزاد نبوده است. چون تو رأى نياوردى پس انتخابات آزاد نبود. يعنى شما حاضر هستى كه هجده ميليون مردم را خوار كنى بخاطر اينكه به مجلس بروى؟ تو دين دارى! در هر انتخابات هجده ميليونى ممكن است دو هزار تا دسته گل آب برود. من كه ضامن نيستم. ولى اينكه آدم بگويد كه چون من رأى نياوردم پس انتخابات آزاد نيست. اين خيلى بى دينى مى‌خواهد. آدم هجده ميليون آدم را احمق كند كه خودش به مجلس برود. يعنى همه اينها به زور رأى داده‌اند. هجده ميليون به زور راي داده‌اند. خوب اين خيلى بى تقوايى مى‌خواهد. خدا مى‌داند روز انتخابات من قم بودم. منتها گفتند: در قم به دو نفر رأى مى‌دهند. گفتم: به تهران بيايم تا به سى نفر رأى بدهم. به اينجا آمدم. خانم من از من نپرسيد كه به چه كسى رأى بدهم؟ پاسدار ما در ماشين بود. از ما نپرسيد كه به چه كسى رأى بدهم؟ ما وقتى رأى داديم، گفتند: حالا ما هيچى! يعنى ما به اندازه‌اي نبوديم كه بپرسيم آقاى قرائتى به چه كسى رأى بدهيم؟ يعنى تو از من هم نپرسيدى. من شب قبلش گفته بودم كه با كسى مشورت كنيد كه مثلث داشته باشد. مثلث تقوا، عقل و تجربه را داشته باشد. گفتم: اگر خودت شناخت ندارى با يك چنين آدمى مشورت كن. معلوم مى‌شود پاسدار ما و خانم ما، اين سه تا شرط را در ما نديده‌اند. ولى واقعاً راحت بود. راحت رأى دادند و از من هم نپرسيد. خوب اين آزادى است. به هر حال اميدوار هستم كه بى تعهد نباشيم. كارگر است. مى‌گويد: سر هم بندى كنم. ماشين درست مى‌كند. از در گاراژ بيرون نرفته خراب مى‌شود. لباس مى‌دوزد، از در خياطى بيرون نيامده پاره مى‌شود. آدم اگر درد داشته باشد خوب كار مى‌كند. مثلاً يك دخترى كه خودش را نشان مى‌دهد، اصلاً ما كار به حلال و حرام هم نداريم. فرض كنيد، بى حجابى جايز است. اما يك دختر وقتى مى‌آيد كه بيرون برود، بايد بگويد: من كه خودم را نشان اين پسر مى‌دهم، اين پسرى كه پول ندارد با من ازدواج كند، دلش مى‌سوزد. آدمهايي كه نمى‌توانند لباس نو بپوشند، زنان بى پول، خانواده شهدا دلشان مي‌سوزد. من با اين لباسم دل چه كسى را مى‌سوزانم و دل چه كسى را خوش مى‌كنم؟ اگر آدم دين را كنار بگذارد، بعضى وقتها دين نداريم. چون اگر يك دختر مسلمان با بهترين قيافه بيرون بيايد، بالاخره آن كسى كه نمى‌تواند ازدواج كند، آن كسى كه نمى‌تواند آن لباس را بپوشد، دلش مى‌سوزد.
بى حجابى، بد كارى، بيكارى، قمار خيلي بد است. مثلاً شما جان كندى و پول درآوردي من مى‌نشينم و با شما قمار بازى مى‌كنم. اين كارى ندارد كه من پول شما را در جيبم بگذارم. بعد يك بار ديگر قمار مى‌كنيم. آنوقت پول من در جيب شما مى‌رود. دو هزار تومان است كه از جيب شما در جيب من مى‌رود و از جيب من به جيب شما مى‌رود. جاي آن عوض مى‌شود. وقت من تمام شد.
اسلام براى اينكه ما را به درد بياورد، نسبت به پدر و مادر، نسبت به فاميل، آيه هايى را در قرآن آورده است. شما مقلد امامى هستيد كه درد داشت. من خودم سال چهل و دو با اين گوشم شنيدم كه امام فرمود: بخاطر كارهايى كه شاه مى‌خواهد بكند، ديشب تا صبح بيش از يك ساعت نخوابيدم و همه‌اش غصه خوردم. درد دارد. به امام جمعه خمين نوشت كه هرچه زمين ارثى دارم بين فقراى خمين تقسيم كنيد. اين را درد مى‌گويند.
يك نفر از علماى سنى، گفت: آخوندهاى شيعه كه كتابى ندارند، سوادى ندارند. حاج آقا بزرگ تهرانى چون دردش آمد كه چرا به علماى شيعه بى سواد گفتند. در طول تاريخ هرچه كتاب وجود داشت كه علماى شيعه نوشته‌ بودند، جمع كرد و تا الان بيست و هفت جلدش چاپ شده است. اينكه امام فتوا مى‌دهد كه سلمان رشدى اعدام بشود، اين درد است. دردش مى‌آيد كه چرا به رسول الله توهين كردند. لذا سياسيون خدمت امام رفتند و گفتند: آقا شما فتوا مى‌دهى كه سلمان رشدى را بكشند؟ اين با قوانين ديپلماسى و بين المللى سازگار نيست. تا گفتند سازگار نيست. امام فرمودند: به درك! آبروى رسول الله رفت. ما ساكت بنشينيم. هرچه مى‌خواهد به هم بخورد. اى كاش خودم جوان بودم و مى‌رفتم او را مى‌كشتم. اين را درد مى‌گويند. آدم غصه بخورد كه چرا جوب كثيف است؟ چرا نان هدر مي‌رود؟ چرا اين خانم اينطور خودش را نگه داشته است؟ چرا اين نماينده به مجلس اينطور كرد؟ چرا نماز خلوت شد؟ چرا در مسجد بسته است؟ چرا اين بچه تجديد مى‌شود؟ چرا معلم چنين است؟ چرا استاد دانشگاه چنين است؟ چرا اين طلبه چنين است؟ آدم غصه بخورد.
خدايا به ما درد و دواى درد، تعهد و انجام وظيفه مرحمت بفرما. ما را از كسانى كه در مقابل اين همه خون شهيد بى درد هستند قرار نده. به بى دردهاى ما درد مرحمت بفرما. به بى تعهدان ما تعهد مرحمت بفرما. نمايندگان مجلس ما را نمايندگان متقى، عاقل، دانشمند، با صفا قرار بده. مجلس ما را مجلس نورانى، مجلسى از اهل بهشت كه به هم سلام و درود مى‌فرستند، با اختلاف نظر قرار بده. چنين مجلسى نصيب خانواده‌هاى شهداى ما بفرما. از همه شما تشكر مي‌كنم.
10- براي خدا قدم بردار خدا درست مي‌كند
اين آيه قرآن است. «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‌»(بقره/82) يعنى اگر تو براى خدا قدم برداشتى، فرض مي‌گيريم كه چهار نفر هم در مجلس خلاف رفتند. خدا مى‌گويد: «وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ» (محمد/2) پته‌اش را روي آب مى‌ريزد. تو براى خدا قدم بردار. خدا درست مى‌كند. مگر مملكت ما چطورى درست شد؟ امام براى خدا قيام كرد. نه اسلحه داست. نه توپ داشت. نه تانك داشت. نه حذب داشت. نه بودجه داشت. هيچ چيز نداشت. فقط قصد قربت كرد. خدا هم كارهاى امام را اصلاح كرد. شما فردا واجب است كه شركت كنيد. براى خدا هم شركت كنيد. زود هم نگوييد: فلاني ضد ولايت فقيه است. زود نگوييد اين طرفدار است و آن طرفدار نيست. افرادى هستند كه در اصل پيداست كه ضد ولايت فقيه است. مريد است. حالا يك جا هم عقل از سرش پريده ولى واقعاً مريد است. بنابراين زود كسى را وصله دار نكنيد. انشاء الله با شما يك جلسه ديگر صحبت خواهم كرد. قرار بود كه راجع به نشر و انتشارات صحبت كنيم. براى يك جلسه ديگر مى‌گذاريم. من هرچه خواستم صحبت كنم، ديدم كه وصله نا همرنگ است. خدايا ما ده‌ها هزار شهيد داديم. انتخابات ما را طورى قرار بده كه حضرت مهدى(عج) بگويد: دست شما درد نكند. امام و شهدا بگويند: دست شما درد نكند. خدايا روح ما را بزرگ قرار بده. چه آنهايى كه رأى مى‌آورند اصلح‌ باشند. اصلح هايى هم كه رأى نمى‌آورند به كارهاى مفيدترى واگذار كن. بدون هيچ ناراحتى مشغول كار ديگرى بشوند. به حركت‌هاى ما رنگ الهى بده. روز به روز بر رشد مملكت ما بيفزا. خدايا مقام معظم رهبرى را، امت عزيز ما را، تأييد بفرما. خدايا اگر باند خيانت كارى هستند كه قابل هدايت نيستند نابود بفرما. خدايا همينطور كه تا حالا هر چه استخوان لاى انگشت بوده است، بيرون انداخته‌اى، هر منشأ خطرناك ديگرى هم كه در نظام ما در كار است و ما خبر نداريم، خدايا خودت آن استخوان هاى فاسد را از لاى گوشت بيرون بيانداز و مملكت ما را از همه افكار فاسد دور بدار. رأى واجب است. انتخاب خود شما لازم است. اگر نمى‌دانيد به چه كسي راي بدهيد با كسى مشورت كنيد. كسي كه با او مشورت مى‌كنيد بايد سه شرط داشته باشد. تجربه، عقل، تقوا سه شرط لازم براي مشورت كننده است. اگر رأى آورديد الحمدلله. اگر هم رأى نياورديد، يك كار ديگر! عزت و ذلت با مجلس نيست. خيلى‌ها بيرون مجلس عزيز هستند و خيلى‌ها در مجلس ذليل هستند. مهم نيست. قدمت را براى خدا بردار. خدا درست مى‌كند.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2021

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.