داستانهای قرآن، داستان حضرت موسی (ع) – 5

موضوع: داستانهای قرآن، داستان حضرت موسی(ع) – 5
تاریخ پخش: 72/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

ماه رمضان امسال داستان انبیاء را گفتیم که هم با قرآن آشنا بشویم و هم تاریخ انبیاء را بهتر بدانیم. شنیدن داستان شیرین است. داستان‌های قرآن حق هستند و همه نکته دارند.
1- خلاصه داستان موسی از جلسه قبل
گفتیم: حضرت موسی یکی از پیامبران اولوالعزم است که دارای کتابی به نام تورات است. مأموریت آن حضرت این بود که برود و حکومت فرعون را منقرض کند. چون اگر حکومت فاسد باشد، موعظه فرد خیلی کارساز نیست. باید آب را از سرچشمه اصلاح کرد. به فرمان خداوند متعال در برابر فرعون رفت و به فرعون گفت: من از طرف خداوند به پیغمبری مبعوث شدم و تو باید به خداوند ایمان بیاوری. فرعون ابرقدرت که ادعای پروردگاری می‌کرد با شنیدن این حرف خیلی ناراحت شد و در یک لحظه شکسته شد. گفت: این چوپان با این چوب دستی آمده و می‌گوید: من پیغمبر هستم و تو باید به من ایمان بیاوری. در یک لحظه فکر کرد که این چه می‌گوید. گفت: شک نکن من درست می‌گویم. من غیر از حق چیزی را نمی‌گویم. به هر حال گفت: من معجزه دارم. فرعون گفت: معجزه‌ات چیست؟ موسی عصای خود را انداخت و تبدیل به یک اژدها شد. دستش را در جیب خود کرد و از کف دستش نور بیرون می‌آمد. فرعون یک مرتبه ترسید. گفت: چه کنیم؟ معلوم می‌شود که این یک سحر و جادو است. هدف او این است که زمین‌های ما را تصاحب کند. زمین‌های ما را بگیرد. پس ما اطلاعیه‌ای را به تمام کشور‌ها می‌فرستیم و تمام ساحران را در کاخ جمع می‌کنیم و این ساحرها را به جان موسی می‌اندازیم و با این کار موسی را شکست می‌دهیم. ساحرها را از تمام دنیا در پایتخت فرعون آوردند. ساحرها به فرعون گفتند: اگر ما آبروی موسی را بریزیم، مزدی هم به ما می‌دهید؟ گفت: مزد که می‌دهم، هیچ! شما را از مقربین خودم می‌کنم. ساحرها خیلی مطمئن شدند و پهلوی موسی آمدند و گفتند: اول تو سحر می‌کنی یا ما شروع کنیم؟ موسی گفت: اول شما شروع کنید. این‌ها طناب و چوبی که داشتند بر زمین انداختند. جمعیت هم تماشا می‌کردند. طناب‌ها و چوب‌ها شروع به تکان خوردن کردند. به طوری که یک وحشتی هم در دل مردم بوجود آمد. «فَأَوْجَسَ فی‌ نَفْسِهِ خیفَهً مُوسى‌»(طه/67) حتی خود موسی هم ترسید. البته ترس از اینکه یک موقع مردم فریب نخورند. خدا گفت: موسی نترس! الآن قصه حل می‌شود. حالا تو عصا را بینداز. موسی عصا را انداخت و عصا تبدیل به اژدها شد و همه‌ی طناب‌ها و چوب‌ها را بلعید. چون ساحرها خودشان سحر و جادو داشتند، فهمیدند که کار موسی سحر و جادو نیست. همه‌ی آن ساحرها که برای پول فرعون جمع شده بودند، یک دست شدند و طرفدار موسی گشتند. یک انقلاب فرهنگی بوجود آمد. در چند دقیقه صد و هشتاد درجه عوض شدند. تغییر ایدئولوژی و مکتب دادند. تا این جای داستان برای جلسه‌ی قبل بود. ادامه‌ی داستان را برایتان بگویم.
2- ایمان آوردن ساحران و تهدید فرعون و تهمت زدن به آنها
ساحرها گفتند: «قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمینَ»(اعراف/121) گفتند: ما به پروردگار هستی ایمان آوردیم. خیال نکن تو پروردگار این جهان هستی. «قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى‌»(طه/70) ما همان پروردگاری را که موسی و هارون می‌گویند، قبول داریم. ما تو را که می‌گویی: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى»(نازعات/24) قبول نداریم.
ما به موسی و هارون ایمان آوردیم. اگر خدا بخواهد عدو خیر می‌شود. موسی چوپان بی پول بود که نمی‌توانست دو ساحر را از داخل کشور جمع کند. اما فرعون پولدار مرکب دار بود که همه‌ی ساحرها را جمع کرد. آن‌ها به قصد آبروریزی در کاخ فرعون آمدند و خودشان هم طرفدار موسی شدند. فرعون خیلی عصبانی شد و گفت: جرا بی اجازه من ایمان آوردید؟ زمان شاه می‌گفتند: هرکس می‌خواهد روضه بخواند، باید پیش رئیس شهربانی برود و اجازه بگیرد. در نظام طاغوتی عقیده سانسور می‌شود. فرعون گفت: «قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ»(اعراف/123). چرا شما بدون اجازه‌ی من ایمان آوردید. تا من اجازه ندادم شما حق ندارید به موسی ایمان بیاورید. بعد به مردان حق تهمت زد و فرمود: «إِنَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدینَهِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ»(اعراف/123) تو و موسی قبلاً همدیگر را دیده بودید. و لذا تا موسی عصایش را انداخت همه ایمان آوردید. پیداست همدیگر را از قبل دیده بودید. این یک توطئه و مکری بوده است. «لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها» به مردان حق تهمت زد. گفت: هدف شما ارشاد نیست. شما می‌خواهید زمین‌های ما را بگیرید و کودتا کنید. می‌خواهید حکومت را از ما بگیرید. «فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» بعد هم تهدید کرد و گفت: من در آینده پدرتان را درمی آورم.
به هر حال فرعون ساحرها را آورده بود تا آبروی موسی را ببرند. ولی همان ساحرها طرفدار او شدند. حالا فرعون دارد از درون می‌سوزد و خودش را می‌خورد. فرعون تهدید می‌کند که شما را تکه تکه می‌کنم. «لَأُقَطِّعَنَّ ایدیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعینَ»(اعراف/124). گفت: دست راست‌تان را با پای چپتان قطع می‌کنم، دو تا دست شما را قطع نمی‌کنم که با پا راه بروید. دو تا پای شما را قطع نمی‌کنم که سینه خیز بروید. اصلاً شما را تکه تکه می‌کنم و به درخت آویزان می‌کنم تا عبرت بگیرد. اگر من بتوانم این ساحران را بکشم، بعداً دیگر کسی به فکر ایمان آوردن به موسی نمی‌افتد. ببینیم در مقابل تهدید چه گفتند؟ «قالُوا إِنَّا إِلى‌ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ»(اعراف/125) ما به سمت خدا برگشتیم. هر کاری می‌خواهی بکن.
3- انسان می‌‌تواند از فرشته بهتر و از یک چهارپا بدتر باشد
در یک آیه دیگر داریم که به فرعون گفتند: شما قضاوت کن و دستور بده که ما را تکه تکه کنند. بالاخره زور دست تو است، هرچه می‌خواهی قضاوت کن. «إِنَّما تَقْضی‌ هذِهِ الْحَیاهَ الدُّنْیا»(طه/72) تو در همین دنیا بیشتر دست نداری. عجب این تغییر ایدئولوژی و انقلاب فرهنگی است. این‌ها یک ساعت پیش به فرعون می‌گفتند: ما آبروی موسی را می‌ریزیم. یعنی ساعت هشت منتظر یک سکه بودند. اما ساعت نه گفتند: که کل کره زمین چیزی نیست و زور تو فقط در همین دنیاست. انسان کیست؟ انسان موجودی است که یک سکه که برایش بسیار ارزش دارد در فاصله یک ساعت بی ارزش می‌شود. حتی کره زمین نیز دیگر برای او کوچک می‌شود. یک مرتبه به جبهه می‌رود و خط شکن می‌شود و غسل شهادت می‌کند و از جانش هم برای اسلام می‌گذارد. یک مرتبه هم برمی گردد و در پادگان سر یک صابون دعوا می‌کند. انسان موجودی است که اگر رشد کند، بی نهایت رشد می‌کند و اگر سقوط کند، بی نهایت سقوط می‌کند. و لذا «أَسْفَلِ السَّافِلِین» (تین/5) را داریم. می‌تواند از فرشته بهتر و از یک چهارپا بدتر باشد. «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(اعراف/179) قرآن می‌گوید: بعضی از انسان‌ها مثل چهارپا هستند. بلکه هم از چهارپا بدتر باشند. در بین تمام گرگ‌ها، ده پرونده نداریم ولی آدم داریم که صد پرونده دارد. اگر انسان تربیت نشود از مار بدتر است. مار به جسم نیش می‌زند. انسان به روح نیش می‌زند. مار به کنار دستی‌اش نیش می‌زند اما انسان به آن طرف دنیا هم نیش می‌زند. کسی که با بصیرت متدین شد حوادث او را تغییر نمی‌دهد. از این‌هایی که زود می‌آیند و زود می‌روند پیداست که با بادی می‌آیند و با بادی می‌روند. باز درسی که می‌گیریم این است که آدم نباید به ایمان و عبادت و سابقه خودش بنازد. خیلی‌ها می‌گویند: ما سال‌ها اهل مسجد و قرآن بودیم. از قدیم حزب الهی بودیم. ممکن است افرادی ده‌ها سال قبل مسلمان شده باشند ولی افرادی هم هستند که همین امروز صبح مسلمان شدند.
مثل کسانی که دوچرخه دارند و سه ساعت پا می‌زنند ولی یک(بی‌ام و) می‌آید و به فاصله یک دقیقه از کنارش می‌گذرد. لذا در تفسیر طبری داریم که صبح ساحر بودند و بعد ازظهر «سعدا بریره» شدند. یعنی صبح ساحر بودند و بعدازظهر فرعون این‌ها را شهید کرد.
4- ساحران از خدا صبر زیاد خواستند
وقتی فرعون گفت: شما را تکه تکه می‌کنم، گفتند: ما گناهی نکردیم. گناه ما دین ما است. ‌ای فرعون تو گفتی: ما را تکه تکه می‌کنی، ما حاضر هستیم. «وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآیاتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ»(اعراف/126) تو از ما انتقامی نمی‌کشی. گناه ما دین ماست. خدایا صبر زیادی به ما بده. چون حالا که قرار است طاغوتی مثل فرعون دست راست و پای چپ ما را قطع کند و حالا که قرار است ما با شکنجه از دنیا برویم، خدایا به ما صبر زیادی بده. «وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ» ما را مسلمان بمیران. از خدا استمداد کردند. این ساحرها اولین پیروان بودند و چون با بصیرت ایمان آورده بودند با تهدید نرفتند. «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً» نمی‌گوید: «اَنْزِلْ» می‌گوید: «أَفْرِغْ» یعنی ما را از صبر زیاد پر کن. چون شکنجه زیاد است.
یادم نمی‌رود روزی را که در نماز جمعه تهران، آن فرشی که حاوی مواد منفجره بود، منفجر شد و عده‌ای شهید شدند و مقام معظم رهبری امام جمعه آن زمان در قنوت نماز آن روز گفت: «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً» خدایا در نماز جمعه دارند نمازخوان‌ها را منفجر می‌کنند. هر کجا فشار زیاد است باید استمداد از خدا زیاد باشد. مسلمان بودن خیلی مهم است.
مستکبر کیست؟ مستضعف کیست؟ مستضعف کسی است که از نظر مالی وضع بدی دارد. به کسی هم که پولدار است، مستکبر می‌گویند. این یک معنا است. معنای دیگر هم این است که اگر کسی خودش را آدم خوبی جا بزند، مستکبر است. مثلاً بگوییم: ما حزب اللهی‌ها! آن طاغوتی‌ها! شما حزب اللهی هستی اما به شرطی که خودت را آدم خوبی ندانی.
5- انسان متغیر است
انسان متغیر است. ساحران ابتدا طرفدار فرعون بودند. اما وقتی معجزه‌ی موسی را دیدند طرفدار موسی شدند. آدمی که در نیم ساعت این قدر تغییر می‌کند، نمی‌توان در یک ساعت او را پیش بینی کرد. چون انسان قابل تغییر است، باید هر لحظه بگوید: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»(فاتحه/6). به امیرالمومنین گفتند: خیلی «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» می‌گویی. تو علی هستی و کار تو درست است. گفت: امروز کار من درست است و خبر از فردا ندارم. اگر هر پیش نمازی احساس کند که با بیرون رفتن از مسجد، یک پیش نماز دیگر می‌آید و مسجد شلوغ می‌شود باید مسجد را ترک کند. نگوید: نه آقا! پدر من وصیت کرده است که من پیش نماز این جا باشم. این درست نیست که شما اینجا باشی و ده نفر برای اقامه‌ی نماز بیایند. شما با آمدن خود جلوی آمدن نود نفر را گرفته‌ای.
خیلی‌ها که می‌گویند: چون در دین برکت(رزق) است، طرف آن می‌آیند. اگر بدانند که برکت ندارد، سمت آن نمی‌آیند. گفتند: چرا به مشهد آمدی؟ گفت: برای اینکه خربزه هایش شیرین است. اگر یک موقع دین به خاطر نان باشد، خوب نیست. «وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ».
اگر هنگام سحر خواستیم دعا کنیم، بگوییم: خدایا یک دینی بده که حوادث تلخ و شیرین در آن اثر نگذارد. با خدا قهر نکنیم. این طور نباشد که وقتی داریم، الحمدالله بگوییم. خداوندا تو را به حق آبروی این ساحران که در یک لحظه چنان مومن شدند که تهدید فرعون در آن‌ها اثر نکرد، یک نمونه و پرتویی از ایمان این‌ها به همه ما مرحمت بفرما.
فرعون یک مدتی ناراحت بود. چون ساحران را با پول جمع کرد که آبروی موسی را ببرد، آبروی خودش رفت. یک مدتی مسئله را مسکوت گذاشت. بالاخره داخل شهر ولوله شد. در شهر پیچید که آبروی فرعون رفت. یک عده نزد فرعون آمدند و گفتند: اعلی حضرت موسی را رها کردی، حکومت تو را از بین می‌برد؟ او دارد به راحتی تبلیغات می‌کند.
6- تهدید فرعون به کشتن بچه‌های بنی اسرائیل
به فرعون گفتند: موسی و هارون را بگیر و قلع قمع کن. تو ساحران را جمع کردی اما این‌ها به موسی ایمان آورند و آبروی تو رفت. «وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی‌ دینِ اللَّهِ أَفْواجاً»(نصر/2) دارند دسته، دسته طرفدار موسی می‌شوند. می‌گفتند: موسی مفسد فی الارض است. چون خلاف شاهنشاه رفتار می‌کند و فساد می‌کند. فرعون گفت: «وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى‌ وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی‌ نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ»(اعراف/127).
ناراحت نباشید من بچه‌های بنی اسرائیل را که طرفدار موسی هستند، می‌کشم «وَ نَسْتَحْیی‌ نِساءَهُمْ» و زن هایشان را برای کنیزی نگه می‌دارم. اگر خواستید جامعه فاسد شود روی دو گروه کار کنید. زن‌ها فاسد بشوند و نسل نو را نابود کنیم. گفت: من نسل نو را نابود می‌کنم. زن‌ها را هم نابود می‌کنم. ما بر این‌ها مسلط هستیم.
7- موسی به قومش گفت: از خدا کمک بخواهید
«قالَ مُوسى‌ لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ»(اعراف/128).
موسی به مردم گفت: حالا که فرعون تهدید می‌کند که بچه‌ها را می‌کشیم و زن‌ها را بیوه می‌کنیم «اسْتَعینُوا بِاللَّهِ» از خدا کمک بخواهید. رهبر همیشه باید در حوادث تلخ به مردم تسکین بدهد. رهبر باید مردم را امیدوار کند. حضرت موسی رهبری بود که دید در مقابل تهدید و فشار، ممکن است دل مردم خالی شود. گفت: «اسْتَعینُوا بِاللَّهِ» به خدا توکل کنید. از خدا کمک بخواهید و مقاومت کنید. زمین برای خداست و خدا زمین را به هرکس که بخواهد می‌دهد. «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ»، پیروزی با متقین است. فرعون با همه‌ی قدرتی که دارد، بالاخره با دار و دسته‌اش در دریا غرق می‌شود و بالاخره حکومت دست شما می‌افتد.
مارکسیست‌ها می‌گفتند: پیروزی با طبقه کارگر است. کارگر و غیر کارگر ندارد. بازاری و غیر بازاری ندارد. مکتب ما می‌گوید: همیشه حق پیروز است.
8- سعادت در بندگی خداست نه در رفاه
یک عده نزد موسی آمدند و گفتند: این چه انقلابی بود. هم سیب زمینی گران شد. هم پیاز گران شد. هم اجاره خانه بالا رفت. قبل از این که تو بیایی ما یک گرفتاری داشتیم، حالا هم همان گرفتاری را داریم. «قالُوا أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسى‌ رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ»(اعراف/129). به موسی گفتند: «أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا» قبل از آن که حکومت تشکیل بدهی ما اذیت می‌شدیم «وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا» وقتی هم که تو آمدی و حکومت تشکیل دادی، وضع ما هیچ فرقی نکرده است. در هر دو مستضعف، مستضعف است و پولدار هم پولدار‌تر شده است. حضرت موسی گفت: «قالَ عَسى‌ رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ» گفت: خدا دشمن شما را نابود خواهد کرد. حوصله کنید. فرعون غرق خواهد شد. معنای سعادت رفاه نیست. بچه برای آدم خوشی دارد اما معنایش این نیست که درد زایمان نداشته باشد. سعادت با غصه از هم جدا نیست. ممکن است آدم هم سعادت داشته باشد و هم غصه بخورد. ما نگفتیم: مشکلات شما در یک شب حل می‌شود. ما نگفتیم: اگر حکومت موسی آمد دیگر هیچ غصه‌ای ندارید. غصه هست. مریضی هست. تلخی هست. سعادت این است که شما بنده طاغوت بودید و حالا بنده‌ی خدا می‌شوید. تورات و کتاب آسمانی برایتان نازل شد. در هر مکتبی یک سری مشکلات هست. «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»(توبه/33)، این آیه سه بار در قرآن آمده است. در سوره توبه، فتح و صف آمده است. اسلام دنیا را خواهد گرفت، اما نه آسان! مثل درختی که با هزار کار و زحمت میوه می‌دهد. معنای حکومت حق این نیست که غصه نداشته باشد. امام حسین و یاران امام حسین در کربلا سعادت داشتند، اما رفاه نداشتند، معنای سعادت رفاه نیست.
خدایا به حق محمد و آل محمد به ما کمک کن که با قرآن و انبیا ء خود بیشتر آشنا شویم. به ما توفیق بده که به آن راهی که تو دوست داری برویم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2136

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.