حکومت اسلامی، وظایف مردم و مسئولین

موضوع بحث: حکومت اسلامی، وظایف مردم و مسئولین
تاریخ: 22/11/66

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

در آستانه‌ی دهه‌ی فجر هستیم. ما هم فکر کردیم یک مقدار درباره‌ی مدیران مملکت‌ها که شامل مدیر یک کارخانه‌ی، مدیر دبستان، مدیر کل‌ها، استاندار، بخشدار، فرماندار، ائمه‌ی جمعه و جماعت، فرماندهان ارتش و ژاندارمری و سپاه، شهربانی و اصولاً آن‌هایی که مسئول هستند صحبت کنیم. حالا هرکس شعاع مسئولیتش فرق می‌کند.
من خیلی کوچک‌تر از آن هستم که در این رابطه صحبت کنم. امیرالمؤمنین(ع) در این رابطه صحبت کرده است و من حرف‌های امیر را برای شما برادران عزیز نقل می‌کنم. در این جا بد نیست که درباره‌ی مالک اشتر که حضرت علی(ع) بسیار دوستش دارد صحبت کنم.
1- جایگاه مالک اشتر
درباره‌ی مالک اشتر گفته‌اند که ایشان استاندار بوده است، اما ایشان اصلا استان داری نکرد و حکم گرفت که استاندار بشود، اما در راه معاویه گفته بود هر کس مالک اشتر را شهید کند، من چند سال از گروه و قبیله‌اش مالیات نمی‌گیرم. و چون جایزه‌ی بالایی بود، مالک را شهید کردند. اما این مالک اشتر چه کسی بود؟ تحت عنوان مسئول نمونه برای شما صحبت کنم.
مالک اشتر چند نکته دارد:
1- وقتی حضرت علی خبر شهادت ایشان را شنید فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»(بقره/156) بعد فرمود: «فإِنَّ مَوْتَهُ مِنْ مَصَائِبِ الدَّهْرِ»(الغارات، ج‏1، ص‏169) فرمود: تاریخ مصیبت زده شد. این را یک کسی می‌گوید که در حرفهایش مبالغه نیست. می‌فرمود: تصمیم داشتم صبر کنم، اما شهادت مالک اشتر صبرم را گرفت، «هل موجود کمالک» می‌گوید: نیست مادری که مثل مالک بزاید. خیلی جمله مهمی است. می‌شود آدم دل خوش کند که کسی مثل مالک اشتر پیدا بشود؟ حضرت علی(ع) می‌فرماید: «لقد کان لی، کما کنت لرسول الله صلى الله علیه و آله و سلم»(رجال‏ العلامهالحلی، ص‏169) همان نقشی که من نسبت به پیغمبر داشتم، مالک اشتر نسبت به من داشت.
ابوذر یک قصه‌ی شیرین می‌گوید. می‌گوید یک روز در مجلس نشسته بودیم. من بودم و جمعیتی هم بود. پیغبر اکرم فرمود: یکی از شما و در بیابان در تبعید می‌میرید. (اما نگفت: چه کسی) تنها و غریب از دنیا می‌رود. این قصه را ابوذر می‌گوید: جمعیت زیادی بود و همه ما شنیدیم. بعد از پیغمبر اسلام که مراحل و مسائل پیش آمد و بالاخره ابوذر در ربذه تبعید شد و مریض شد. یک دفعه ابوذر یاد آن سخن افتاد که پیغمبرگفت: یکی از شما تنها و غریب در بیابان بی آب و کویر از دنیا می‌رود. ابوذر می‌گوید: نگاه کردم و در ذهنم مانور دادم، تمام آدم‌ها را دیدم که همه از دنیا رفته یا شهید شدند. در آن گروه فقط من ماندم. بعد گفتم: آن یکی من هستم. بعد پیغمبر فرمود: تو از دنیا می‌روی، اما یک گروه صالح تو را می‌آورند و با سلام و صلوات تشییع جنازه می‌کنند. به دخترش وصیت کرد که آن گروه همه از دنیا رفتند و فقط من ماندم. من هم در این جا از دنیا می‌روم. تو کنار جاده برو و ببین آن گروه صالح چه کسانی هستند؟ هرکس برای تشییع جنازه‌ی من می‌آید، آن‌ها کسانی هستند که چند سال پیش پیغمبر درباره آنها امضا کرد که این‌ها صالح هستند. دختر ابوذر می‌گوید: رفتم و کنار جاده نشستم، دیدم یک گروهی می‌آیند. فرمانده‌ی این گروه مالک اشتر است، مالک اشتر شخص صالحی است.
2- نامه امام علی به مالک اشتر
حضرت امیر 77 نامه دارد و یکی از نامه‌ها عهدنامه ‌ی مالک اشتر است. حالا خدا توفیق بدهد که چند جمله ا‌ی فشرده در این رابطه صحبت کنم و حکمی که حضرت امیر داده است را برایتان بخوانم.
بد نیست ببینید که کسی که حکم می‌دهد، چه می‌گوید: «هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِین»(نهج‏ البلاغه، نامه‏53) این خیلی قشنگ است که اولاً می‌گوید: من بنده‌ی خدا هستم. یعنی یک مسئول می‌خواهد، یک معاون یا مدیر کل برای خودش تعیین کند، بر مدیر کل حکم می‌دهد که یادش نرود که عبد خداست و خیلی بلند پروازی نکند. این خیلی قشنگ است. «هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِین» یادش نرود که بنده‌ی خداست. چیزی مهمی نیست. با یک تلفن نصبش کردند و با یک تلگراف هم عزلش می‌کنند. تمام هارت و هورت‌ها، زینت دنیاست. «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زینَهً لَها»(کهف/7) آن چه در زمین «زینَهً لَها» ست. پست آدم، ماشین آدم و. . . این‌ها جز زرق و برق چیزی نیست. اگر عبدالله و عبد خدا شویم، پرواز می‌کنیم. «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى»(اسراء/1) چون پیغمبر عبد خدا بود و به معراج رفت. «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلاً» علی عبد خدا بود. و ما در نماز می‌گوییم: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» مسئولین نباید یادمان برود که ما «عَبْدُهُ» هستیم و بنده خدا هستیم. خیلی دستور ندهیم. کارهای مسئولیتی را باید با قاطعیت انجام بدهیم.
در خدمت یکی از شخصیت‌های درجه‌ی یک مملکتی بودیم، عده‌ای نشسته بودند، صدای تق تق می‌آمد. ما همه مهمانشان بودیم، و ایشان خیلی در سطح بالاست، با این که همه زیردستانش نشسته بودند، خودش بلند شد، در را بست و نشست. وقتی چای آوردند، فرم سیستماتیک یا اینکه اول به آن آقا بدهند، اینطور نبود. یادمان نرود که این پست‌ها چیزی نیست. این زیبایی‌ها چیزی نیست. بنابراین عبد خدا بودن، یادمان نرود.
بعد می‌گوید که: «حِینَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَایَهَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَهَ بِلَادِهَا أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ»(نهج ‏البلاغه، نامه 53) اصل اول تقوا است. آقا ببینید قدرت دولت از کجاست؟ چه کسی به زور دوست دارد که مردم از دولت حمایت کنند؟ از قدرت دولت حمایت کنند؟ حمایت مردم از رضایت مردم است. پس اگر مردم را راضی نکردیم، رضایت که رفت، حمایت هم می‌رود. حمایت که رفت، دولت هم می‌رود. دولت که رفت خودت هم می‌روی. بنابراین «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها»(اسراء/7) شوخی هم نداریم. اینکه یک کارمند دولت با این که اکثراً خوب و تقریباً همه‌ی آنها مستضعف هستند، اما در عین حال حقوق کم با گرانی و خرج خانه تطابق نمی‌کند، یک حقیقت است. اما فعلاً وضع همین است. دنیا که یک طور نیست، یک زمانی کارمندهای دولت خیلی وضعشان خوب بود، همه دست و پا می‌زدند که به اداره بروند و دستشان را به یک جایی بند کنند. حالا یک زمانی نرخ‌ها و گرانی یک طوری شده است که درآمد شغل آزاد بیش‌تر است، چهار روز نوبت او بوده و چهار روز هم نوبت این بوده است. مهم این است که فعلاً شما کارمند دولت هستید، اگر مردم ناراضی شدند از دولت حمایت نمی‌کنند. حمایت نشد دیگر دولت نیست، پس به خاطر این که مردم از او حمایت نکردند، دولت سقوط می‌کند. مردم چه وقت از دولت حمایت نمی‌کنند؟ وقتی که ناراضی هستند. اگر شما مردم را ناراضی کنی آینده خودت را خدشه‌دار کرده‌ای.
3- جلب محبت دیگران با کار نیک
حالا چه کنیم که مردم حمایت کنند؟ می‌گوید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»(مریم/96) می‌خواهی مردم دوستت داشته باشند؟ قرآن کلید دوستی دارد. بعضی‌ها می‌گویند: اگر آدم صبح به صبح چنین کند که مردم دوستش داشته باشند. نخیر اینطور نیست. راه دست یابی به محبت، قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» اگر کارمان خوب بود «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» پول، محبوبیت نمی‌آورد. اگر قرار بود که با پول خرج کردن انسان محبوب بشود، هیچ پولداری، پولدارتر از فهد نیست. کامیون کامیون پول خرج می‌کند و محبوبیت نمی‌آورد، اما می‌گوید: یک پول مفت به کسی نمی‌دهد. در دنیا هیچکس با فهد قابل مقایسه نیست. بلکه ممکن است یک کارهایی یا چیزهایی را به اسمش درست کنند، اما دوستش ندارند. یعنی اگر الآن فهد به یک کسی بگوید: خودت را پایین بیانداز، چند نفر خودشان را پایین می‌اندازند؟ امام ما بگوید: بسیجی خودت را از هواپیما پایین پرت کن، ببینید چند نفر خودشان را پرت می‌کنند. فهد هم به معاون خودش بگوید: از این پله‌ها خودت را پرت کن، کدامشان این کار را می‌کنند؟ این‌ها خودشان هم می‌دانند، در آنجا هیئت دولتی مطرح نیست. خودش به همراه خانمش، برادرش، پسر برادرش و عموهایش در آنجا هستند. یعنی وقتی دور هم می‌نشینند که اشگنه بخورند.
در هیئت دولت اصلاً دوستی نیست. اگر قرار باشد که آدم را دوست داشته باشند به پول داشتن نیست، خیلی از آدم‌های پولدار هستند که هیچ کس دوستشان ندارد. رجایی پول نداشت، دوستش هم داشتند. این طور نیست که آدم پول داشته باشد و دوستش هم داشته باشند. «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» اگرایمان و عمل صالح بود، خدا مودت را قرار می‌دهد. مودتی هم که خدا قرار بدهد ثابت است. خدا حق است. «أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ»
عمل صالح چیست؟ کارهایی که قرآن از این‌ها تعریف کرده است، عمل صالح است. هر کاری را که قرآن سفارش کرد عمل صالح است. بعد به مردم مصر می‌نویسد من مالک اشتر را برای خودم می‌خواستم، اما در عین این که برای خودم می‌خواستم شما را بر خودم ترجیح دادم. از کنار خودم، برای شما می‌فرستم تا برای شما مسئولی باشد. این هم یک دری برای مسئولین مملکت است. گاهی وقت‌ها یک مدیر کل به یک مدیر کل دیگر می‌گوید: این چیز را به اداره ما بده. (البته گاهی حرام است، مثلاً یک چیزی را در آن اداره وقف کرده‌اند و این از آن راه نباید برود و حق انتقال حرام است) اما یک وقت اجازه دارد منتهی می‌گوید: اگر بدهم خودمان می‌خواهیم.
حضرت امیر به مسئولین مملکتی می‌فرماید: من با این که می‌خواستم من خودم به مالک اشتر نیاز داشتم، بغل دستم بود، همه کاره‌ام بود، اما درعین حال شما را ترجیح دادم. این یک درسی که اگر یک کسی نیرویی از شما می‌خواهد، ساختمانی می‌خواهد، ماشینی می‌خواهد، نگو اگر بدهیم، خودمان می‌مانیم. بعضی از مغازه دارها هستند که می‌گوید: آقا پول خرد داری؟ می‌خواهم یک تلفن بزنم. می‌گوید: نه. می‌گوید: اگر به او بدهم شاید فردا خودم خواسته باشم. امروز بده فردا هم بگو: خدایا من وقتی مردم خواستند دادم، حالا تو هم یک مقداری «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ»(آل عمران/195) قرآن می‌گوید: مسلمان من از تو هستم، تو هم از من هستی. الآن اگر هلال احمر پتو می‌خواهد، همه‌ی پتوها را به او بدهیم. اگر این ماشین در جوی افتاده است، بیایید این ماشین را بیرون بکشید، این که بگوییم: نه ما برویم، خودش یک طوری بیرون می‌آید، درست است. عمل صالح این است که نیروی خودش را ایثار کند. این آقا می‌خواهد سخنرانی کند، بیاید بگوید: حضرت آقا ما برنامه‌ی تبلیغات داریم، ولی ما ایثار می‌کنیم. این بودجه‌ای که ما می‌خواهیم خرج کنیم این بودجه را خرج می‌کنیم، به آن منطقه‌ای که تبلیغ نیست برو و در آن جا خرج کن.
4- انصاف درباره مدیران گذشته
نامه‌ای که به مالک اشتر می‌نویسد چه می‌فرماید؟ می‌فرماید: «أَنِّی قَدْ وَجَّهْتُکَ إِلَى بِلَادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَیْهَا دُوَلٌ قَبْلَکَ مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ وَ أَنَّ النَّاسَ یَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِکَ فِی مِثْلِ مَا کُنْتَ تَنْظُرُ فِیهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاهِ قَبْلَکَ وَ یَقُولُونَ فِیکَ مَا کُنْتَ تَقُولُ فِیهِمْ وَ إِنَّمَا یُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِینَ بِمَا یُجْرِی اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِه»(نهج‏ البلاغه، نامه 53) ‌ای مالک تو را به مصر می‌فرستم که تو استان دار مصر باشی. اما «دُوَلٌ قَبْلَکَ» قبل از تو دولت‌هایی بودند «مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ» کارهای خوب و بد داشتند. این خودش یک درس است. اگر ما آمدیم یک قدرت قبلی بود، نباید ریشه‌ی او را بزنیم. آخر گاهی وقت‌ها ممکن است یک کسی بیاید و جای کدخدا بنشیند. مدیر یا رئیس بشود، خیال کند تمام کارهای قبل‌ها و تمام معاونین قبلی و تمام استان دار و فرماندارها، امام جمعه‌ها، از دم خراب بودند و ایشان از آسمان پایین افتاده و گاهی هم ممکن است که احدی از قبلی‌ها نباشد. فاطمه و شوهر او، بچه‌های فاطمه، من هستم و دوستم و هم شهریم، این‌ها همه هرجا می‌روند، شبکه‌ای و قبیله‌ای می‌روند. این طور نکنید، ممکن است دیگران هم باشند که به کار نیاز دارند. اصلاً چه مانعی دارد که ما از سربازهای دیپلمه برای درس دادن استفاده کنیم؟ یعنی همینطور که برای خدمت سربازیشان به روستاهای دور افتاده می‌روند، همراه با خدمت سربازی به کم سوادها هم درس بدهند. گفتند: این کارهای شاه بود. امیرالمؤمنین می‌گوید: ‌ای مالک! قبل از تو یک دسته بودند، منتهی: «مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ» کار عدل داشتند، کار جور هم داشتند. این خیلی خوب است که انسان با دشمن خودش، بی انصاف رفتار نکند. «وَ أَنَّ النَّاسَ یَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِکَ فِی مِثْلِ مَا کُنْتَ تَنْظُرُ فِیهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاهِ قَبْلَکَ» مردم کارهایت را می‌بینند، مردم نگاهت می‌کنند، همین طور که تو به کارها نگاه می‌کردی، همین طور که تو یک زمانی بازرس بودی و خودت را می‌گرفتی، حالا مردم نگاهت می‌کنند، مثل این که تو نگاه می‌کردی.
اجازه بدهید یک چیز را برایتان بگویم. من گاهی می‌گفتم: چرا این فرماندهان ارتش زمان شاه، یا مدیر کل‌ها همه چیز را از چوب می‌ساختند؟ حتی دیوار هم چوبی می‌کردند. من همیشه انتقاد می‌کردم. چند وقت پیش رفتم برای کتابها قفسه بخرم، دیدم قفسه‌ی چوبی قشنگ‌تر هست، دو سه قفسه چوبی خریدم و آوردم. گفتم: دیدی خودت هم چوبی خریدی! بالاخره تو دیوار را چوبی نکردی، اما قفسه را که چوبی کردی، برای این که قفسه چوبی از آهن بهتر است، پس تو هم از همان‌ها هستی. منتهی پول دستت نیامده است، دیدی همان ده تومان را خرج کردی. ما آب ندیدیم و گرنه همه‌ی ما شناگر خوبی هستیم.
ای مالک یک زمانی انتقاد می‌کردی، مواظب باش، حالا خودت زیر میکروسکوپ هستی. «وَ یَقُولُونَ فِیکَ مَا کُنْتَ تَقُولُ فِیهِمْ» حرف‌هایی که برای دیگران می‌زدی، حالا برای خودت می‌زنند. «وَ إِنَّمَا یُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِینَ بِمَا یُجْرِی اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ» قضاوت خدا همان قضاوت عرف متدین است. یعنی مردم صالح یک چیزی گفتند، خداوند هم همان را انجام می‌دهد. آخر بعضی‌ها می‌گویند: پاک باش، بی‌‌باک باش. این حرف درست است. پس این حدیث چیست؟ اینکه تو هم بگویی من کار به افکار عمومی ندارم، خودم تشخیص می‌دهم. هرکس، هرچه می‌خواهد بگوید، بگوید. نباید به حرف عوام گوش داد، چون همین طور که شرق زدگی و غرب زدگی بد است، عوام زدگی هم بد است. اما فردا یک وقت مردم می‌گویند: این کار درست نیست، حالا چه کنیم؟
پس حضرت امیر درباره‌ی مالک می‌گوید: مالک اشتر نسبت به من، مثل من نسبت به پیغمبر بود. می‌گوید: با این که کارش داشتم، ایثار کردم و برای شما فرستادم. می‌گوید: مالک، قبل از تو دولت‌هایی بودند، کار جور داشتند، کار عدل هم داشتند.
5- گذشته و قبل از پیروزی را فراموش نکنیم
خاطره 22 بهمن را پشت سر می‌گذاریم، حالا وظیفه‌ی ما چیست؟ 10 سال از آن ماجرا می‌گذرد، ما در این10 سال چه کار کردیم؟ انسان یادش نرود که کجا بوده است. قرآن می‌گوید: «وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلیلاً»(اعراف/86) یادتان نرود که ما کم بودیم «وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْض»(انفال/26) مردم کم بودید و مستضعف بودید. یادمان نرود که وقتی امام عزیز ما خواست وارد کویت بشود، او را راه ندادند. قرآن درباره‌ی مردم احمقی که به پیغمبر راه ندادند این طور می‌گوید که: «فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما»(کهف/77) من وقتی که امام را راه ندادند، یاد این افتادم که حضرت موسی و خضر وارد جایی شدند ولی مردم نفهم آن زمان مهمان را منع کردند و حکومت این زمان امام را منع کرد. وقتی امام ما به پاریس رفت، کسانی صدای امام را به شرق وغرب فرستادند، که اصولاً خط اسلامی نداشتند، ولی چون قرار است خدا حرف خودش را به کرسی بنشاند، از فاجر کمک می‌گیرد تا این کار انجام بشود. یک کسانی می‌آمدند و به ما می‌گفتند: مردم ایران! ما صد میلیون تومان پول می‌خواهیم تا صدای امام به دنیا برسد. مردم ایران یک ریال، یک ریال جمع می‌کردند تا حرف امام به دنیا برسد. امام به پاریس رفت، دور امام را گرفتند و با امام مصاحبه کردند، صدایش را در تمام دنیا پخش می‌کردند. قرآن می‌گوید: «وَ مِنَ الشَّیاطینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَ یَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِکَ وَ کُنَّا لَهُمْ حافِظینَ»(انبیاء/82) یعنی از شیطان‌ها «مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ» کسانی بودند که برای سلیمان غواصی می‌کردند و شیطان بودند. اما وقتی سلیمان عزت پیدا کرد «وَ مِنَ الشَّیاطینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ»
یادمان نرود که امام در 22 بهمن وارد ایران شد، تا امام وارد ایران شد، به این آیه توجه می‌کند «فَرَدَدْناهُ إِلى‏ أُمِّهِ»(قصص/13) خداوند موسی را به مادرش برگرداند. امام در دست صدام بود، صدام با دو مأمور می‌توانست هرکاری بکند. اما در دست صدام بود، اما از آن جایی که خدا می‌خواهد حفظ کند، یوسف را در قعر چاه حفظ کرد و یونس را در شکم ماهی و ابراهیم را در وسط آتش و موسی را در کاخ فرعون و امام ما را در دست فرعون حفظ کرد. «فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلینَ»(صافات/98) یادمان نرود که چه خبر بوده است. اگر خدا بخواهد یک مسلمانی احمق می‌شود، مثل کویت که از امام پذیرایی نمی‌کند و همان خدا خواست که شیطان‌هایی بلندگوی امام بشوند و صدای امام را به اطراف دنیا ب رسانند. «فَرَدَدْناهُ إِلى‏ أُمِّهِ» یادمان نرود. امام وارد ایران شد، ایرانیان چشمشان روشن شد، «وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْض»(انفال/26) یادمان نرود که ما بسیار ترسو بودیم و شجاع شدیم. نعمت‌های گذشته یادمان نرود.
6- وظیفه مسئولان
حالا که مملکت دست ما افتاده است، وظیفه‌ی مسئولین چیست؟ الآن وظیفه‌ی مسئولین چیست؟ الآن که حکومت دست شما افتاده است، چه کنیم؟ قرآن می‌فرماید: «الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ»(حج/41) «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»(حدید/25) تمام پیغمبرها آمدند. تمام انبیا آمدند «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» همه برای برپایی قسط آمدند. خدا نکند که یک دفعه بگویند: عدالت نیست. اگر مردم بگویند: عدالت نیست، دیگر حمایت نمی‌کنند. اگر مردم حمایت نکنند، دولت هم قدرت نخواهد داشت. همه به خاطر برپایی عدالت است. حضرت امیر می‌فرماید: پست برای من ارزش ندارد. کفش را وصله می‌کرد. ابن عباس آمد و گفت: این کفش‌ها چقدر می‌ارزد؟ فرمود: ریاست شما به اندازه‌ی یک جفت کفش ارزش ندارد. اگر بتوانم یک حقی را زنده کنم و یک باطلی را سرکوب کنم، ارزش دارد. قرآن می‌فرماید: «الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ» «مَکَّنَّاهُمْ» حالا که امکانات دادیم، پس بهتر است که نماز به پا دارید. «وَ آتَوُا الزَّکاهَ» به مسائل مالی و امر به معروف و نهی از منکر توجه کنید. مالیات بدهید، خوب‌ها را تشویق کنید و جلوی مفاسد را بگیرید. اگر خود مسئولین عمل نکنند «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»(بقره/44) خدا نکند که یک وقت کار به اینجا برسد، علاقه‌ها کم می‌شود، مسجدها خلوت می‌شود. این امام جمعه که دعوت می‌کند بچه هایتان را برای جبهه بفرسیتد، خودش هم بچه هایش را به جبهه بفرستد. ما الآن در ایران امام جمعه داریم که2 پسر دارد که هر دوی آنها مجروح شدند. خطبه‌های این امام جمعه اثر دارد. امام جمعه‌هایی که بچه هایشان پایشان را در جبهه نمی‌گذارند، اگر به این جا برسد، نماز جمعه خلوت می‌شود. شوخی نداریم. مدیر کل، استاندار و همه همینطور هستند. یک وقت لازم است که انسان آمپول هزار تومانی هم می‌زند، ولی گاهی وقت‌ها خوب شده است و دیگر نیازی به آمپول زدن ندارد.
7- شرایط مسئولیت پذیری
یک وقت یک نفر، یک اتاق بزرگ برمی دارد، اما اتاق بزرگ را به کسانی بدهید که می‌خواهند چند کار را با هم بکنند. تو در اتاق کوچک‌تر برو «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ» مسئولیت را به کسی بدهید که اهلش است، دوستی من مهم نیست. آقا من ایشان را دوست ندارم. وقتی می‌خواهیم رأی بدهیم به کسی رأی می‌دهیم که دوستش داریم. این فرد چقدر کارآیی دارد؟ الآن که آمده است می‌خواهد چه مشکلی را حل کند؟ مغزش در کدام کمیسیون کار می‌کند؟ بالاخره کمیسیون مخابرات داریم، کمیسیون بهداری داریم و. . . مجلس برای هر وزارت خانه یک کمیسیون دارد، یک عده کارشناس می‌خواهند که مشکلات را حل کنند. ما که در همه جا رأی می‌آوریم. بله بنده هم رأی می‌آورم. آقای قرائتی شاید من بخواهم در رای گیری خیلی از شهرها شرکت کنم و رأی هم بیاورم. اما حضرت عباسی من به درد کجا می‌خورم؟ من که به درد نمی‌خورم. اگر یک کسی حساب کند که رأی می‌آورم پس خودم را کاندید کنم، جواب خدا نیست. روز قیامت می‌گویند: آقا همین‌ها که شهید شدند، تو برای چه به مجلس رفتی؟ من دیدم مردم به من رأی می‌دهند، من به مجلس رفتم، این که درست نیست. ممکن است یکی خیلی مشهور باشد، اما مخش کارآیی فنی نداشته باشد. شهرت دلیل نیست. حالا دوستان جمع شدند، تقاضا کردند مگر هرکسی که تقاضا کرد باید دنبالش برود. بعضی دوستان نمی‌دانند. بعضی دوستان آدم را برای خودشان می‌خواهند. بعضی دوست‌ها کمک می‌کنند که فردا هم یک حواله‌ای از آدم بگیرند. ستاد تبلیغاتی می‌شود و برای بنده تبلیغات می‌کند. بعد هم می‌گوید: آقای قرائتی این را به وزیر بگو. الآن می‌گوید: این آقا را بزرگ کنیم، که بعد او را بدوشیم. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: در این حوادثی که هست شیطان‌ها دور آدم جمع می‌شوند. البته همه را نمی‌گویم، واقعاً اکثرشان حسن نیت دارند. اما گاهی یک سری‌ها می‌آیند و یک کسی را برای خودشان بزرگ می‌کنند، برای این که اینها یا آدم را برای اسلام می‌خواهند یا برای مملکت آدم می‌خواهند یا آدم را برای خودشان می‌خواهند. باید دقت کنید. به بچه می‌گوییم: دوست داری من به جبهه بروم و شهید بشوم. می‌گوید: نه. می‌گویم: چرا؟ می‌گوید: برای من بیسکوییت می‌آوری؟ او برای بیسکوییت من را می‌خواهد. در حمام به او گفتم: من چقدر می‌ارزم؟ گفت: 700 تومان. گفتم: بی انصاف فقط لنگم700 تومان است، گفت: اتفاقاً لنگتان را قیمت کردم، خودتان که ارزش ندارید. حتی اگر کسی برادر شهید است، برادر شهید دلیل نمی‌شود که مخش از قوی ترین مخ‌ها است. برادر من اسیر است، دلیل بر شهرت الهی نیست. برادرم وکیل است، دلیل الهی نیست. دوستان تقاضا کردند، دلیل الهی نیست. من دوست ندارم، دلیل الهی نیست. حالا که همه می‌گویند باز هم این دلیل الهی نیست. هر مدیری اگر معاون خودش را از این گروه تعیین کند، روز قیامت باید جواب خدا را بدهد. از بخشداری گرفته تا پایین، خودش باید جوابگو باشد. چون بالا و پایین ندارد. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»(حجرات/13) هرکس در هر سمتی است، هست. ولی باید عنایت داشته باشد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: کسی که خودش را بر گروهی جلو بیاندازد، می‌بیند که در جامعه کسانی هستند که از او افضل‌تر هستند به خدا و رسول و مومنین خیانت کرده است. خیلی حدیث داغی است. این حدیث آدم را آب می‌کند. طبق این حدیث خیلی از کاندیداها باید اعلام انصراف کنند. خیلی باید کتابشان را از چاپخانه پس بگیرند. بگویند: ما این کتاب را دادیم تا چاپ کنیم، ولی حضرت عباسی فلانی از ما بهتر نوشت.
چند روز پیش من به امور استخدامی شما یک نامه نوشتم که آقا اگر هر وزارتخانه‌ای نیازهایش را بگوید، طبق آن آیات و روایاتی که نیاز دارد ما به او می¬دهیم. فرضاً تلفن کند و بگوید: آقا ما این کار را که تو می‌گویی، قبلاً کردیم. در اداره‌ی شما آمدیم و دیدیم الله اکبر! آنقدر تحقیقات عملی در زمینه‌های اقتصادی اسلامی، اخلاقی اسلامی، مدیریت اسلامی، برنامه ریزی، تأمین اجتماعی وجود دارد، دیگر من نباید اینکار را انجام بدهم. وقتی یک نفر دارد یک کاری را می‌کند، اگر ببیند که دیگران دارند همان کار را می‌کنند، باید آن کار را رها کند، ما چقدر کار تکراری داریم و چقدر زمین داریم که هیچ کس، هیچ کاری در آن انجام نمی‌دهد؟ علتی که ما کار را تکرار می‌کنیم چیست؟ این همه نیرو بی خود حرام می‌شود از این نیرو باید جای دیگری استفاده کرد.
8- شایسته سالاری در واگذاری و پذیرش مسئولیت‌ها
امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: هرکس خودش را بر یک گروهی جلو بیاندازد ولی می‌داند که در جامعه از او بهتر هم است، اما در عین حالی که این را می‌داند ولی از پشت فرمان بیرون نمی‌آید، می‌داند که رانندگی او از این بهتر است ولی می‌گوید: بگذار ما هم یک گاز بدهیم، طوری نمی‌شود. کسی که بداند دیگری از او بهتر است ولی فرمان را به او ندهد به خدا به رسول و تمام مؤمنین خیانت کرده است. مسئولین باید در انتخاب تمام مشاور‌ها دقت داشته باشیم. گاهی وقت‌ها یک کسی را معرفی می‌کنیم و می‌گوییم: این را هم ببریم و یک کار هم به او بدهیم، می‌گوید: آقا برای بنده کار نیست. نامه‌های زیادی می‌آید که آقای قرائتی تو را به خدا دست فلانی را در نهضت سوادآموزی بند کن. می‌گویم: آقا کمیته امداد که نیست. به خدا ما فکر می‌کنیم وزارتخانه‌ها مثل کمیته امداد است. حالا یک آقایی یک جایی نماز خوانده است، والا به خدا مسجد جای حساسی است. این محله محله‌ی حساسی است، این باید یک آدم قوی‌تر باشد، بنده‌ی خدا یک پیرمرد عیالوار است، بگذار این جا دستش بند باشد. مسجد کمیته امداد نیست. اگر مسجد حساس است یک آدم قوی بگذارید، آخر قربانش بروم پدرش این جا نماز می‌خواند، جدش هم این جا نماز می‌خواند. ارث پدرش نیست، پدرش کاروان حج داشته است. یک حدیث است که در روز قیامت کسانی مسئول هستند، در حالی وارد می‌شوند که دستشان به گردنشان است، فقط دست کسی را باز می‌کنند که عدالت داشته باشد. می‌شود که بسیاری از کارها را یک نفر بکند. آقا بنده گشتم این جا یک نفر را پیدا کنم که هم تلفن را جواب بدهد و هم وقتی می‌خواهم بروم، رانندگی می‌کند. یک نفر برای تلفن می‌گیرم، یک نفر برای چای ریختن می‌گیرم.
آقا این چای ریز شماست؟ بله! ایشان روزی چند چایی به شما می‌دهد؟ من دو چای صبح، یکی ظهر، یکی عصر می‌خورم. چند نفر به شما مراجعه می‌کند؟ 8 الی12 نفر. روزی 12 چای که برای پذیرایی است و 4 چای هم که خودت می‌خوری، روزی چقدر به او مزد می‌دهی؟ روزی 6 هزار تومان. روزی 6 هزار تومان تقسیم بر 16 چای هر چای 375 تومان می‌شود. پس خودت چای بریز بخور. خدا شهید مظلوم بهشتی را رحمت کند. چهارشنبه‌ها عصر جلسه داشت و خودش می‌آمد و افرادی از دانشجوها و طلبه‌ها می‌آمدند. خود ایشان بلند می‌شد و چای می‌ریخت. یک وقت می‌گویند: دست آدم‌های مستضعف را به یک جا بند کنید، مثلاً چون تو بی کاری، هماهنگی ترب و پیازچه با تو باشد. الکی به یک کار بندشان می‌کنند.
9- حق محوری نه شخص محوری
حکومت اسلامی برای چیست؟ امیرالمؤمنین(ع) فرمود: کل حکومت برای من به اندازه‌ی یک لنگه کفش نمی‌ارزد، جز این که حق را پیاده کنم و باطل را بکوبم. می‌گویم: گاهی وقت‌ها در حق و باطل هم اشتباه می‌کنیم. قرآن می‌فرماید: «وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ»(بقره/42) برای این است که هرکس نمی‌تواند بگوید: آقا حق این است. گاهی وقت‌ها می‌گویند: حق با این است. از کجا می‌گویی حق این است؟ می‌گوید: این‌ها باطل هستند. از کجا می‌گویی این‌ها باطل هستند؟ از کجا می‌گویی این تندرو است، مگر تو ملاک هستی؟ چون از تو تندتر می‌رود، پس تندرو است؟ هر که از تو عقب‌تر افتاد، کندرو است؟ خیال می‌کند خودش خط کش جمهوری اسلامی است. می‌گوید: این تندرو است و این کندرو است. این خیال می‌کند میزان الحراره است که قرآن می‌گوید: «وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ» میان حق و باطل اشتباه می‌شود. حالا چه خاکی بر سرمان کنیم؟ بالاخره ما می‌خواهیم به راه حق برویم. گاهی غرایز و عواطف دلسوزی و رحم و عاطفه نمی‌گذارد که ما درست حق را تشخیص بدهیم. خدا ان شاءالله راه کاظمین را بر رزمنده‌ها باز کند، ان شاءالله همه‌ی شما به کاظمین و به زیارت حضرت جواد بروید. بعد از زیارت حضرت جواد این دعا است: «أَرِنِی الْحَقَّ حَقّاً فَأَتَّبِعَه‏»(بحارالانوار،ج99،ص21) خدایا به من یاد بده که حق دنیا چیست و دنبال حق بروم. به من یاد بده باطل چیست و دنبال باطل نروم. من در شناخت حق و باطل گیج هستم و گاهی وقت‌ها خیال می‌کنیم، عبادت می‌کنیم. ما 2، 3 روزی که مسئول بودیم کارهایی کردیم. برای قیامتمان چه کردیم؟ یک کارهایی کردیم و همه‌ی آنها گناه بود.
امام حسین در عرفه می‌گوید: خدایا خوبی هایمان، بد بود پس وای به بدی هایم. مساوی با خوبی‌های ما بدی‌های ما است. آن جا که خیال می‌کنیم دست کسی یک لقمه دادیم خیانت کردیم. «أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْری»(طه/14) ما سر نماز که غافل هستیم. ذکرمان غفلت است، پس که دیگر وای به غفلتمان.
چرا او را در کار آوردی؟ آقا این جوان است، برای این کار یک آدم22 ساله جوان را آورده است، آقا این جوان حیف است، تو اگر پسر خودت باشد این کار را می‌کنی؟ من در یک جایی دیدم که کسی پسرش را حوزه‌ی علمیه قم فرستاد تا درس بخواند اما بچه‌های طلبه‌ی دیگر را به روستاهای دور و ور برای پیشنماز شدن می‌فرستاد. من به آن آقا گفتم: حضرت آقا چطور طلبه‌های مردم، بچه‌های مردم را در این دهات‌ها و شهرهای دور به عنوان پیشنماز می‌فرستی، اما پسر خودت را برای این که در آینده مطهری بشود به قم یا نجف می‌فرستی؟ چطور پسر خودت را می‌فرستی تا ترقی کند اما طلبه و بچه‌های مردم را که می‌خواهند طلبه بشوند، همه‌ی آنها را به یک تعبیر خواب و استخاره بند می‌کنی؟ خوب اگر پسر خودت بود، حاضر بودی این کار را بکنی؟ همین طور که پسرت را به قم می‌فرستی این‌ها را هم به قم بفرست. خدا ان شاءالله حفظش کند قبول کرد و بچه‌ها را به قم فرستاد.
ما حساب می‌کنیم که تو واقعاً این جوان را برداشتی و سرایدار کردی اگرپسر خودت هم بود این شغل را به او می‌دادی؟ اگر پسر خودت بود، اگر دامادت بود، اگر برادر خانمت بود اینکار را می‌کردی؟ خیانت نکنید.
10- پرهیز از کار شکنی و خیانت
حیف است. ما الآن در دنیا آبرو داریم. خدا به ما خیلی کمک کرد. 10 سال از انقلاب می‌گذرد. قدرتمان بیش‌تر می‌شود، روز به روز به جرأت امت‌مان افزوده می‌شود و روز به روز نفوذ کلمه اماممان بیش‌تر می‌شود. روز به روز خون دادن‌های بیشتری ریخته می‌شود. اسیر و جانباز بیشتری می‌دهیم. قدرت و زورمان بیشتر می‌شود، اما در اداره‌ها این پارتی بازی‌ها، رشوه خواری‌ها، کارشکنی‌ها که می‌شود خیلی بد است. گاهی وقت‌ها موی یکی را طناب و طناب یکی را مو می‌کنیم. این کار را نکنید. اگر این کار را بکنید، لطف خدا از ما کم می‌شود. جمهوری اسلامی امانت است و سعی کنید ما در این امانت خیانت نکنیم. البته این حرفی که زدم برای شماها نیست، برای امت ما نیست. گاهی یک مورچه که به بدنت می‌رود، کل پیراهنت را تکان می‌دهی، بعد می‌بینیم که یک مورچه کوچولو بود. گاهی در یک وزارتخانه آدم‌هایی هستند که کارشکنی می‌کنند. اگر کارشکنی کنیم، مردم ناراضی بشوند و حمایت نباشد، سقوط می‌کنیم. یک کاری کنیم که پهلوی شهدا با آبرو باشیم، که اگر یقه‌ی ما را گرفتند و گفتند: آقای قرائتی با خون ما به تلویزیون رفتی تا در آنجا تبلیغ دین کنی، یا از خودت تبلیغ بکنی؟ به آنجا رفتی تا در آن جا از شهرت تبلیغ بکنی؟ اگر ریگی به کفشت نبود، چرا از فیض کاشانی حدیث می‌خواندی؟ البته فیض کاشانی خیلی مهم است ولی اگر ریگی به کفشت نبود از علامه طباطبایی هم می‌گفتی. نکند از حالا که در تلویزیون آمدم، خودم را از دست بدهم و یک مقدار از خودم بیرون بروم. این که می‌گویند: زن گرفتن خوب است، چون همین آدمی که عزب است می‌گوید: خودم، زلفم، قلمم، خودکارم و. . . اما ازدواج که کرد این خودمها می‌شکند. خودم و زنم و پدر زنم، مادر زنم، بچه‌ام. یعنی یک مقدار این خود می‌شکند.
به امید این که هرکس مدیر شد، خود درونی‌اش بشکند و حق را ببیند. این‌ها چیزهایی بود که از حدیث‌ها بدست آمده بود.
تمام مسئولین نهضت را به تهران دعوت کردیم و گفتیم: رأی بدهید هرکس رأی آورد او به یک سمتی می‌رسد. در نهضت سواد آموزی این طور نیست که او با من رفیق است، یا جناب وزیر او را می‌شناسد، باز ببینیم در این چند ساله خوب کار کرده است یا نه؟ به امامش، ایمانش اعتقاد دارد یا نه؟ صداقت دارد یا نه؟ اگر واقعاً نمره‌اش 15باشد و ما نمره را رد کنیم، خیانت کردیم.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد کمک کن که اگر خدمت نمی‌کنیم، خیانت هم نکنیم. در شناخت حق و باطل ما را دچارخیال نکن که کارهایی را به خیال خدمت انجام بدهیم، بعد بفهمیم خدمت نبوده است. در روز قیامت می‌گویند: خدایا ما را به دنیا برگردان. «أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَل»(اعراف/53) خدایا ما را برگردان که کار خوب انجام دهیم ولی مجرمین نمی‌گویند که به دنیا برگردیم و کار خوب کنیم، می‌گویند: خدایا ما را به دنیا برگردان تا کار خوب کنیم، غیر از آن‌هایی که کار خوب انجام می‌دادیم. علامه می‌فرماید: معنی آن این است که پیداست که این‌ها در دنیا آن کارهایی را هم که انجام می‌دادند، خیال می‌کردند که خوب است، حالا فهمیدند که کارشان خوب نبوده است. می‌گویند: ما را به دنیا برگردان تا کار خوب انجام دهیم. اما نه آن کارهای خوب که به خیال خودمان خوب بود. ما مترمان خوب نبوده است «أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَل» خدایا ما را از خیال‌ها(وهم) نجات بده.
خدایا سال هاست که از انقلاب می‌گذرد. خدایا همه‌ی کمبودها و ضعف‌ها راجبران و دولت و ملت امام را نمونه قرار بده. همه‌ی مستضعفین را نجات بده. الطافی که به دهه فجر ما دادی، امامی را که به ما دادی، امام جهانیان را به ما مرحمت بفرما. دهه فجر راه نو بود که برای ما گشودی. خدایا فرج عمومی برای همه‌ی مستضعفین و محرومین بگشا. نماز جمعه از ثمرات انقلاب اسلامی.
خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1748

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.