حق و باطل و شناخت وظایف
2- حقانیت علم و عقل و بطلان ظنّ و گمان
3- شناخت حق و پیروی از حق
4- شناخت باطل و دوری از یاری باطل
5- انواع برخوردها در برابر افکار و رفتار باطل
6- اندک بودن حق و کثرت باطل
7- خطر پوشاندن باطل با حق
موضوع: حق و باطل و شناخت وظایف
تاریخ پخش: 24/09/90
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
خدمت دختران عزیز هستیم، و جمعی از اولیاء. بحثی که میخواهم برای امت ایران داشته باشم و از جمله شما بحث حق و باطل است.
ببینید همهی مردم زندگی میکنند، از اکسیژن استفاده میکنند، از زمین، کوه، آب، دریا، سد، برق، گاز، تلفن، از ورزش، از خوردنیها، نوشیدنیها، همه مردم زندگی میکنند، فقط مشکل این است که عدهای در راه حق هستند، عدهای در راه باطل. همه مردم صورتشان را میشویند، یک عده وقتی آب در صورتش میریزد، نیتش این است که وضو بگیرد، می شود با وضو. یک عده فقط آب در صورتش میریزد. قصد وضو نمیکند. قصد وضو که نکرد میشود بیوضو. پس آب را به صورت میریزیم، چه کسی قصد وضو کند و چه کسی نکند.
همهی مردم راه میروند، یکی راه میرود الکی، یکی راه میرود به سمت مدرسه که درس بخوانم، وقتی به قصد درس خواندن میرود هر قدمی که برمیدارد ثواب دارد. وقتی به قصد صله رحم می رود، میرود عمه و دایی و عمویش را ببیند، هر قدمی که برمیدارد ثواب دارد. مسأله این است که ما حق را تشخیص بدهیم. حق چیست؟ پس موضوع بحثمان حق و باطل و وظیفهی ما در مورد حق است.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»، موضوع: حق و باطل. یکی سرچشمهی حق چیست؟ سرچشمهی حق کجاست. این یک مورد. 2- وظیفهی ما در برابر حق 3- وظیفهی ما در برابر باطل.
1- سرچشمه حق، سخن خدا و پیامبران و امامان معصوم(علیهمالسلام)
اما اول، سرچشمهی حق. 1- خداوند متعال، قرآن میفرماید: «الْحَقُّ مِنْ رَبِّک» (بقره/147) اگر میخواهیم ببینیم چه حق است و چه باطل، ببینیم آن کسی که آفریدگار است، پروردگار ما است، او چه گفته است؟ خدا گفته حق است. غیر خدا باطل است. مگر اینکه از اولیای خدا باشد. در شناخت حق و باطل این را خدا گفته و این را خدا نگفته. چه غذایی حق است و چه غذایی باطل؟ هر غذایی که حلال است، گفته: «کُلُوا» حق است. هر غذایی که گفته: «لا تأکُلُوا»،«لا تأکُلُوا» یعنی چه؟ نخورید، باطل است. چه حرفی حق است و چه حرفی باطل؟ هر جا گفته: «قُولُوا» حق است. هرجا گفته: «لا تقولوا» باطل است. یک شناخت روشن، خدا چه گفته است؟ وقتی میگوییم: خدا، پیغمبر خدا و ائمه اطهار و علمای ربانی، هرکس حرفش، وصل به حرف خدا میشود حق است. امام رضا (ع) فرمود: من که یک حدیثی میخوانم به من بگویید: این حدیث از کدام آیه است، تا من بگویم. تمام حدیثهای اهل بیت ریشهاش در قرآن است.
2- دومین سرچشمهی حق پیغمبر است. پیغمبر اکرم، چون «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَى،إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى» (نجم/3 و4) پیغمبر حرفهایش روی هوس نیست. نیست حرف پیغمبر مگر وحی. حرف پیغمبر فتوکپی حرف خداست. ولذا در قرآن داریم «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه» (نساء/80) کسی که گوش به حرف پیغمبر بدهد، به حرف خدا گوش داده است. مثل اینکه میگوییم: فلانی قائممقام فلانی است، پیغمبر عبد خداست اما حرفهایش وحی است.
امام معصوم حق است. این حرف حق است یا باطل؟ اگر امام گفته حق است. «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِی» (بحارالانوار/ج10/ص432) این هم حدیثی است که شیعه و سنی قبول دارند. امیرالمؤمنین گفته است. پس حق است.
2- حقانیت علم و عقل و بطلان ظنّ و گمان
علم حق است. علم و عقل. اینها سرچشمهی حق است. این حرف باطل است. به چه دلیل؟ علمی نیست. این حرف باطل است. به چه دلیل؟ منطقی نیست. علم و عقل، سرچشمهی حق است. چون قرآن میفرماید: «إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئا» (یونس/36) «إِنَّ الظَّنَّ» ظن یعنی گمان، «لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئا» گمان، «مِنَ الْحَقِّ شَیْئا»،«مِنَ الْحَقِّ شَیْئا»… میگوید: والله من فکر میکنم چنین است. خوب غلط فکر میکنی. اگر علمی است بگو. عقل است بگو. من خیال میکنم چنین است. یکی از دوستان میگفت: شش ماه است زن من با من قهر است. میگویم: چرا؟ میگوید: من خواب دیدم تو یک زن دیگر گرفتی. یا مثلاً مرد فکر میکند زنش چنین است. زن فکر میکند… خیلیها را به حساب خیالات، خیالات گمان است. ظن یعنی گمان، «لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئا» گمان بینیاز نمیکند از حق چیزی را. یعنی گمان جای علم نیست. تو گمان کردی، گمان میکنیم. مثل سراب، سراب را آدم گمان میکند آب است. وقتی جلو برود میبیند، آب نیست سراب است. آبنما است.
پس این یک ملاک است که هرچه را خواستیم ببینیم که چه حق است، چه باطل، ببینیم اگر ریشه در قرآن دارد، ریشه در سخنان پیغمبر دارد. ریشه در کلمات اهل بیت (علیهمالسلام) دارد، ریشه در عقل دارد، ریشه در علم دارد، حق است. اما اگر نه، آقا به دیوار نوشته بود. غلط کرده که نوشته! در سایتها آمده، باسمه تعالی غلط کرده در سایت آورده است. حالا اگر در سایت نوشتند، قرائتی دیشب دزدی کرد. باید گفت: آقا در سایتها هم آمد. خوب سایت حق است؟ اینقدر در سایت چرند و پرند هست. سایت میدانید چیست؟ سایت یعنی دیوار کوچه. هرکسی میتواند با یک زغال روی این دیوار کوچه هرچه دلش میخواهد بنویسد. آقا رادیو گفت. مگر هرچه رادیو گفت حق است؟
صدای اذان آمد. خوب این اذان را ممکن است دستگاه اذان گفته است. چه کسی اذان گفت؟ اگر کسی اذان گفت که اذانش زنده بود. آن آقا وقت شناس بود، عاقل بود، مسأله دان بود، اذانش حق است. اما اگر کسی بلند شد گفت: قد قامت الصلاه! نمیشود نماز خواند. باید گفت: ببخشید شما ساعت را دیدی؟ اگر صاحبخانه گفت: قبله این طرف است، میشود نماز خواند. اما شما رفتی در یک خانه نمیدانی قبله کدام طرف است. صاحبخانه هم نیست. میگویی که به نظرم این قبله است. «اللَّهُ أَکْبَر»! خوب نمازت باطل است. مگر با نظر من میشود نماز خواند. صاحبخانه اگر گفت، بله صاحبخانه عالم به خانه است. آنجا علم دارد. همینطوری یک کسی گفته، دوستم گفته، در مدرسه گفتند، به دیوار شهر نوشته، در سایتها آمده، در روزنامهها نوشته، خدا میداند چقدر دروغ، هم در روزنامه و هم در مجله و هم در کتاب میشود چاپ کرد. میشود چاپ کرد. نمیگویم حالا اینهایی که در روزنامه است دروغ است. اما روزنامه قابلیت نوشتن دروغ را هم دارد. مواظب باشید.
رسم ما این است که در عروسی تا یک کسی مرد، میگویند: تا چلهاش عروسی نگیرید. ببینیم آیا خدا گفته عروسی نگیر؟ نه. حدیث پیغمبر است؟ نه، امام فرمود؟ نه. از نظر عقلی کسی قبل از چهلم عروسی بگیرد باطل است؟ نه. دلیل علمی دارید؟ نه. رسم ما این است. خوب رسم غلط است. رسم ما غلط است. تمام آداب و رسوم و همه چیز را باید، خطکش ما حق و باطل باشد. اگر این باشد بسیاری از خرافات کنار میرود. بسیاری از خرافات کنار میرود.
سخنرانی را گوش میدهید. این سخنران راست میگوید یا دروغ؟ حرفهایش روی قرآن است. روی چشم! حرفهایش روی حدیث است؟ چشم. حرفهایش از حرفهای ائمه است؟ چَشم. حرفهایش علمی است؟ چَشم. حرفهایش عقلی است؟ چشم. اما این دارد تحلیل سیاسی میکند، طبق خیالات خودش میبافد و تحویل میدهد. ما دلیلی ندارد که گوش به حرفش بدهیم.
3- شناخت حق و پیروی از حق
وظیفهی ما در مقابل حق چیست؟ در جنگ جمل حضرت علی از یاران پیغمبر بود. طلحه و زبیر هم از یاران پیغمبر بود. عایشه هم زن پیغمبر بود. در یک جبهه طلحه و زبیر و عایشه، در یک جبهه هم علی. همه هم از اصحاب پیغمبر. یک نفر گیج شد. گفت: اوه…! اینها خودشان هم به جان هم افتادند. اینها همه از یاران پیغمبر هستند. خودشان به روی هم شمشیر میکشند. حضرت علی فرمود: شک نکن. تو چه کار به مردم داری؟ ببین حق چیست؟ حق را بشناس. حق قرآن است. حق قرآن است. قرآن به زنان پیغمبر گفته: «وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُن» (احزاب/33) در خانه قرار بگیرید. اگر زن پیغمبر آمد سوار شتر شد، جنگ راه انداخت. این با «قَرْنَ» تطبیق… بگویید… ندارد. قرآن میگوید: من عربی میخوانم ببینم شما میتوانید ترجمه کنید. چون دبیرستانی هستید. «لا تَنازَعُوا» (انفال/46) میدانید یعنی چه؟ «تنازع» یعنی چه؟ نزاع… «لا تَنازَعُوا» یعنی نزاع نکنید. حالا بنده میخواهم رئیس جمهور شوم، آن آقا هم میخواهد رئیس جمهور شود، میآییم در تلویزیون با هم نزاع میکنیم. قرآن میگوید: «لا تَنازَعُوا» با هم نزاع نکنید. پس شما از قرآن دور شدید. قرآن گفت: با هم نزاع نکنید. بگو: من رئیس جمهور شوم میخواهم چه بکنم. او هم بگوید: من رئیس جمهور شوم میخواهم چه بکنم؟ سیاستهایتان را بگویید، مردم به هرکس خواستند رأی میدهند. اینکه میآیید یقهی همدیگر را پاره میکنید، مچ میگیرید، قرآن گفته: «لا تَنازَعُوا» نزاع نکنید، شما نزاع کردید. از قرآن دور شدید.
از رئیس جمهور، از رهبری، از شخص رهبر، تا کوچکترین افراد، متر ما قرآن است. کار هرکس با قرآن تطبیق کرد روی چشم. حتی حدیث! امام صادق فرمود: نگویید امام صادق گفته، حرفهای من را با قرآن متر کنید. اگر ضد قرآن بود، حرف امام صادق را هم به دیوار بزن. ملاک حق و سرچشمهی حق، اول از همه قرآن و بعد آنهایی که گفتیم.
فتوای مرجع حق است. چون مرجع از طرف خودش فتوا نمیدهد. طبق قرآن و روایات و عقل فتوا میدهد. اینها سرچشمهی حق است. برویم سراغ وظیفهی ما… یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار)
وظیفهی ما در برابر حق چند چیز است. یکی شناخت حق، حق را بشناسیم. مقام معظم رهبری میفرمود: بصیرت. یعنی صرف اینکه ایشان ریش دارد نگوییم پس آدم خوبی است. ممکن است ریش داشته باشد با ریشهایش دروغ بگوید. مگر نمیشود آدم ریش داشته باشد… چادرش مشکی است بله چادرش مشکی است ولی راحت غیبت میکند. اول حق را بشناسیم گول ظاهر را نخوریم. بچهی خوبی بود، حزب اللهی بود، من به او علاقهمند شدم. دختر چادر مشکی بود من فکر کردم متدین است. البته چادر و ریش ارزش است اما همهی ارزش نیست. ما نمیتوانیم از ظاهر گول بخوریم.
امیرالمؤمنین به استاندار میگوید: گول ظاهر را نخور. امیرالمؤمنین فرمود: «أعرفوا الحق لمن عرفه لکم صغیرا کان أو کثیرا» (غررالحکم/ص436) ممکن است یک بچه حق بگوید. بزرگ باطل بگوید. یعنی حق کیلویی نیست که این بچه ده کیلو است و او نود کیلو. ممکن است این بچه ده کیلویی راست میگوید، او نود کیلویی دروغ… شما در رادیو میگویی که این رادیو بزرگ است پس حرفهایش درست است، اما آن رادیو کوچک است، پس دروغ میگوید. ممکن است رادیو کوچک حرفش درست باشد، رادیو اندازه بشکه حرفش…. «صغیرا کان أو کثیرا»
«وضیعا کان أو رفیعا» باشخصیت باشد، مشهور باشد یا آدم گمنامی باشد. در شناخت حق کیلویی، متری، پولی، ماشینی فکر نکنیم. «وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ لِأَبیهِ وَ قَوْمِه» (زخرف/26) ابراهیم به عمویش گفت: راهی که میروی غلط است. چون عموی ابراهیم، حضرت ابراهیم عمویش بت پرست بود. فامیل هم باشد، در قرآن به فامیل پیغمبر نفرین شده است. شما آیهاش را بلد هستید؟ آفرین بگویید… «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ» (مسد/1) ابولهب عموی پیغمبر بود. خدا میگوید: «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ» بریده باد دو دست ابولهب. عموی پیغمبر باشد. باطل است. امیرالمؤمنین میفرماید: هنر ما ان بود که در جبههها با فامیلهای نزدیکمان برخورد میکردیم، سر آنها را قطع میکردیم و ذرهای به دلمان تردید راه نمیدادیم.
پدر شماست ولی سیگار کشیدنش غلط است. به او بگو: آقاجان سیگار شما درست نیست. خفه شو! بشنو، کلمهی خفه شو را هم بشنو اما حرفت را بزن.
4- شناخت باطل و دوری از یاری باطل
2- به باطل کمک نکنید. «وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً» (کهف/51) حالا در ذهن من حضرت علی است، حالا چون میخواهیم صد در صد بگوییم، احتیاطاً اسم علی را نمیبریم. به یک نفر از مردان خدا گفتند: از فلانی کمک بگیر. فرمود: فلانی آدم باطلی است، من از باطل برای هدف خودم کمک نمیگیرم. مثلاً حالا بنده میخواهم کاندیدای مجلس شوم، میگویند: اگر فلانی را ببینی، دم او را داشته باشی، او رئیس قبیله است. معروف است، او کمک تو میکند. یک قراردادی با او ببند، خوش و بشی با او بکن، او را جذب کن. او برای تو رأی جمع میکند. خوب خود فلانی که میخواهد برای من رأی جمع کند که من مجلس بروم، خود فلانی اگر آدم منحرفی است، قرآن میگوید: «وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً» سورهی کهف آیهی 51 است. پیغمبر میفرماید: من از آدمهای منحرف، برای کارم استفاده نمیکنم. آدم منحرفی است، ولو اگر من او را ببینم از مردم رأی جمع میکند، جزء ستاد انتخاباتی من میآید، اما کی؟
امام فرمود: هروقت دیدید دشمنان از شما ستایش کردند پیداست کارتان غلط است. چون دشمنان بازوی شما شدند. حالا بازو، بازوی بدنی است یا بازوی تبلیغاتی. چه کسانی طرفداری میکنند؟ به باطل تکیه نکنید. «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا» (هود/113) به باطل تکیه نکنید. قرآن میفرماید: «فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ» (روم/39) ربایی که شما میگیرید، ده میلیون میدهید، یازده میلیون میگیرید، آن ربا حرام است. رسم شده! باسمه تعالی رسم حرام خدا را حلال نمیکند. آقا همه میگیرند، همه غلط کردند میگیرند.
یک کسی یک زغال دست گرفته بود با خط بد روی دیوار خانه مردم یک چیزی مینوشت. شعار مینوشت. صاحبخانه بیرون آمد گفت: آقا این دیوار خانهی من است. دیوار هم تمیز است. من راضی نیستم با این زغال داری اینطور پشت دیوار خانه من شعار مینویسی. گفت: دیگران هم نوشتند. گفت: دیگران در گور پدرشان خندیدند. گفت: من هم در گور پدرم میخندم، بگذار بنویسم! اینکه دیگران این کار را میکنند. اصلاً ربا رسم شده است. خدا نکند اینطور باشد. ولی حالا بر فرض زبانم لال یک زمانی ربا رسم شد. اگر یک زمانی شراب رسم شد، یک وقت اگر فُکُل بودن رسم شد، آنوقت بیحجابی یا بدحجابی حلال میشود؟ همه هر راهی میخواهند بروند بروند! انسان نباید هضم شود. ما سه رقم بچه مدرسهای داریم. شما دخترهای دبیرستانی ببینید از کدام هستید.
5- انواع برخوردها در برابر افکار و رفتار باطل
سه رقم نوجوان داریم. یک جوان هست که شل شل است. مثل آب، این آب چون شل است در هر ظرفی شکل همان ظرف درمیآید. میرود خانهی دخترخالهاش مثل دخترخالهاش میشود. میرود خانهی دخترعمویش مثل دخترعمویش میشود. هر خانهای این خانم رفت، برمیگردد زندگی را به هم میزند. میبیند صندلی او، مبل او، ماشین او، خانهی او بهتر است، میآید زندگی را به هم میزند. این چه زندگی است؟ برو دنبال چه… بعضی از خانمها و آقایان مثل آب شل هستند، تا یک چیزی را دیدند رنگ عوض میکنند. این آدمهای آبکی یعنی مثل آب در هر ظرفی شکل همان ظرف میشود. در آفتابه شکل آفتابه میشود، در کتری شکل کتری.
بعضی از آدمها شل نیستند، روی پای خودشان ایستادند. در قرآن سورهای به نام سورهی کهف داریم. کهف یعنی چه؟ غار، چند تا جوانمرد بودند، در یک منطقهای که همهی مردم بد بودند. همهی مردم منحرف بودند. گفتند: ما چند تا جوان بیشتر نیستیم. ما هم در این منطقه باشیم آب میشویم. برویم در غار زندگی کنیم که فکرمان را حفظ کنیم. رفتند در غار گفتند: ما از خیر شهر و رفاه شهری، خدمات شهری، زیبایی شهر، رفاه شهر، ما از همهی خوبیهای شهر میگذریم، در بیابان زندگی میکنیم ولی عقیدهمان را حفظ میکنیم. خدا از اینها تعریف کرده است.
یک عده هستند که نه فقط در جامعه هضم نمیشوند و عقیدهشان را حفظ میکنند، سعی میکنند عقاید کج را هم صاف کنند. یعنی مینشینند با استدلال، با بیان، با اخلاق، با سواد، با منطق، رفیقهایش را هم هدایت میکند. پس در قرآن سه رقم آدم داریم. آدمهایی که در جامعه هضم میشوند. قرآن میگوید که: «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ» (مدثر/45) روز قیامت اهل بهشت از اهل جهنم سؤال میکنند «مَا سَلَکَکمُْ فىِ سَقَرَ» (مدثر/42) چطور شما جهنمی شدید؟ میگویند: به چهار دلیل. 1- «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» (مدثر/43) پایبند به نماز نبودیم. 2- «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ» (مدثر/44) به مسکین و فقرا اطعام نمیکردیم. نسبت به گرسنهها بیخیال بودیم. «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ» میگفتیم: خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو! شکل جامعه بودیم. او بد حجاب بود، من بد حجاب. او ربا خورد، ما هم ربا خوردیم. او دروغ گفت، ما هم دروغ گفتیم. هر طور هرکس میزد، ما هم همانطور می رقصیدیم. نان را به نرخ روز میخوردیم. «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ» هضم میشوند.
یک عده هم داریم «فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهیمُ» (انبیاء/60) جامعه را عوض میکنند. امام خمینی(ره) یکی بود ولی جامعه را عوض کرد. یک امت ترسو، یک امت شجاع شدند. سید حسن نصرالله یکی بود. اما آن یکی در مقابل اسرائیل ایستاد. عدهای هم دورش را گرفتند. امام حسین یکی بود. 72 نفر هم اصحاب داشت، در مقابل حکومت بنی امیه ایستاد.
6- اندک بودن حق و کثرت باطل
نباید بگوییم: ما کم هستیم. گاهی وقتها دخترهای خوب، پسرهای خوب کم هستند. امیرالمؤمنین سفارش کرده، گفته: آی خوب، آی کم! «لَا تَسْتَوْحِشُوا» وحشت نکنید که کم هستید. «فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّهِ أَهْلِه» (شرح نهجالبلاغه/ج10/ص261) در راه حق دست از حق برندارید به خاطر اینکه کم هستند. آخر همه نشستند من بلند شوم نماز بخوانم. بله! ارزش شما به همین است. حدیث داریم وقتی همه غافل هستند یک نفر بلند میشود نماز میخواند مثل درخت سبزی است که در یک بیابان است. همهی بیابان کویر است، یک درخت سبز است. شما اگر همهی منطقه دره باشد، یک پل باشد از آن پل استفاده میکنی. ولو یک پل باریک. مثلاً پل چند متری. پل چند متری هم باشد نمیگویی: حالا این همه دره هست، من بروم حالا از یک پل کوچک؟ بله، نجات شما این است که از آن پل بروی. از آن دره آسیب است، خطر است، وقت گذراندن است.
اگر یک زمانی همه بد شدند، بگویی: آقا، ما دیگر در انتخابات شرکت نمیکنیم، برای اینکه آن آخوند که خراب درآمد. آن کت و شلواری هم که خراب درآمد. آن شهردار هم که چنین شد. بانک هم که چنین شد. آن بازاری هم که چنین شد، او که چنین شد، او که چنان شد، او که چنین شد… حالا که اینطوری شد ما دیگر نیستیم. میدانید، اگر یک کسی اینطور بگوید جوابش چیست؟ جوابش این است که اگر یک جایی آتش گرفت. یک مسجدی آتش گرفت هفت تا در دارد. شش تا درهایش بسته است. شما میگویی: خوب، این که بسته است، این هم که بسته است، این هم که بسته است، این هم که بسته است. پس میایستیم که بسوزیم! این حرف درست است؟ یک در باز باشد شما حق نداری بایستی بسوزی. یک آدم خوب روی کرهی زمین هست یا نه؟ اگر یک آدم خوب روی کرهی زمین باشد، ولو شش میلیارد آدم بد باشند شما حق نداری بد شوی. بابا همه بد هستند. همه بد باشند. همهی درها بسته است، یک در که باز بود. یک آدم خوب باشد شما حق نداری خراب شوی. یک دختر خوب داریم یا نه؟ ولو همهی دخترها در دبیرستان طور دیگر فکر میکنند. یک دختر خوب باشد شما باید از او یاد بگیری، چرا از آنها یاد گرفتی؟ یک در باز است. خوب یک در که باز بود…
اگر بیماری نسخه میخواهد، همهی داروفروشی ها بسته است. یک داروخانه باز است، شبانه روزی است. حق دارد شوهر بیاید بگوید: خانم، ما دوازده تا داروفروشی رفتیم، این دوازده تا بسته بود. حالا فعلاً بیدارویی یک خرده درد بکش تا بعد ببینیم چه میشود! شما میپذیرید؟ میگویی: یک داروخانه که باز بود. اگر یک داروخانه باز بود شما حق نداری دست خالی خانه بیایی. برو نسخه بگیر. یک آدم خوب باشد کافی است. کسی نمیتواند بگوید چون حالا که این بد شد و او بد شد و او بد شد، حالا که اینها بد شدند پس ما دیگر نیستیم. همهی دنیا هم بد شوند، یک آدم خوب باشد شما حق نداری بد شوی.
7- خطر پوشاندن باطل با حق
به باطل تکیه نکنیم. حق را با لباس باطل نپوشانید. «وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِل» (بقره/42) گاهی حق است با باطل قاطی میکنند. یعنی باطل است، لباس حق به آن میپوشانند. گل رنگ است، به اسم زعفران میفروشد. مغازهاش را یک طوری رنگآمیزی میکند که مشتری که میآید آن رنگ روی جنس اثر بگذارد، فکر کند این جنس، جنس درستی است.
حضرت امیر در بازار راه می رفت دید یک کسی یک جنس کنار بازار میفروشد. دستش را زیر جنس کرد، گفت: ببین آمدهای در سایه میفروشی که بدی جنست پیدا نباشد. برو جنست را در آفتاب بفروش که مشتریها بفهمند چه چیزی میفروشی. ما آدمهایی داریم کلاس یواشکی میگذارند. حتی ممکن است کلاس تفسیر هم بگذارند. در را میبندند برای دانشجوها یا برای دبیرستانیها تحلیل سیاسی میکنند. ببینیم تو حرفت حق است یا باطل؟ حق است؟ خوب اگر حق است در را باز کن بگذار دیگران هم بیایند گوش بدهند. بگذار نوارش را هم پخش کنیم. نه من راضی نیستم کسی نوار بگیرد. من راضی نیستم کس دیگر بیاید. خوب پیداست میخواهی یک چیزی بگویی که حق نیست. اگر حق است علنی بگو. چرا یواشکی میگویی؟
یک آخوندی بود منحرف بود «الْحَمْدُ لِلَّه» اعدام شد. ما زمان شاه با ایشان آشنا شدیم. این جوانها را جمع میکرد یک بیانی میکرد، یک آیاتی از قرآن را به کار میبرد، اما فکرش هم فکر کمونیستها بود. یعنی قاطی میکرد بین حق و باطل. مثل آنهایی که پرتقال پوسیدهها را زیر میگذارند و پرتقال خوبها را رو. انار کوچکها را زیر میگذارند و انارهای خوب را رو. خوب من ده سال قبل از انقلاب تقریباً برای جوانها جلسه داشتم. به این گفته بودند: تو قرائتی را کشف کن. برو با قرائتی این حرفها را بزن این شهر به شهر برای جوان ها پای تخته سیاه کلاسداری میکند. یک روز من او را دیدم. گفت: آقا من دنبال تو هستم. به من هم گفتند: ایشان یک فکر جدیدی دارد. بالاخره در همان خیابان که همدیگر را دیدیم یک آشنا پیدا کردیم، در خانهاش رفتیم. تقریباً دو سه ساعت حرفهایش را به من گفت. من حرفهایش را که گوش کردم، گفتم: خیلی خوب من حرفهای شما را گرفتم. شب جمعه آقای مطهری، میآید منزل ما مهمان است. اجازه بده همهی حرفهای شما را به مطهری میگویم. اگر او گفت: حرف شما حق است من شهر به شهر سخنرانی میکنم. گفت: مگر تو با مطهری رابطه داری؟ گفتم: من شاگردش نیستم، ولی مریدش هستم و از نظر علمی شاگردش هستم. کتابهایش را خواندم. نوارهایش را گوش میدهم. گفت: تو با مطهری رفیق بودی من این حرفها را زدم؟! خائن! به من گفت: خائن! گفتم: عجب! این معلوم میشود یک چیزی از کمونیستها دارد، یک چیزی از اسلام، یک مکتبی، فرقهی جدیدی میخواهد درست کند، مکتب جدید میخواهد درست کند، میخواهد مطهری نفهمد. من که سوادم کم است، من را گول بزند، من هم جوانها را گول بزنم اما مطهری نفهمد. ما آنجا فهمیدیم که این میخواهد فرقه درست کند.
هر جلسهای که در را بستند پیداست یک چیزی در آن است. امام رضا فرمود: هرچیزی را که در نماز جمعه نمیتوانید بگویید پیداست که یک چیزی در آن است. این معامله را بتوانید در نماز جمعه بگویید. بگو: آقا من این خانه را خریدم، به این قیمت. من اگر یک انگشتری دستم است که نرخش را نگفتم پیداست خیانت است. نرخ انگشتر، آقای قرائتی انگشترت چند است؟ بگویم: مثلاً این مقدار. اگر نترسیدم پیداست درست است. اما اگر قیمت انگشتر من یک قیمتی بود که گفتم: حالا شما به قیمت این کار نداشته باش. اگر طفره رفتم پیداست این انگشتر قیمتی است و من میخواهم مردم را از قیمت این مطلع…
خانهتان کجاست؟ اگر رویم نشد بگویم خانهام کجاست، پیداست این خانه خیانت است. امیرالمؤمنین فرمود: «دَخَلْتُ بِلَادَکُمْ بِأَشْمَالِی هَذِه» (بحارالانوار/ج40/ص325) من با همین زندگی وارد شدم، اگر بعد از اینکه از حکومت کنار رفتم، زندگی من فرق زیادی داشت، اصلاً اگر فرق داشت، نه فرق زیاد، اگر فرق داشت پیداست از بیتالمال سوء استفاده کردم. کار خوب این است که آدم بتواند در تلویزیون بگوید. هرچیزی را که در تلویزیون رنگ شما میپرد… با یک کسی رابطه پیدا میکنی تلفن میکنی که اگر آقایت بفهمد فوری گوشی را زمین میگذاری. پیداست این تلفن خیانت است. هر تلفنی که بابا و ننهات بفهمند گوشی را زمین میگذاری، پیداست خیانت است. و گاهی هم گول میزنند. ممکن است عکس سکس باشد، رویش عکس مداح میچسبانند. پدر میگوید: «الْحَمْدُ لِلَّه» بچهی من خیلی مذهبی است. شبها تا صبح پای مداحها مینشیند. آخوندی به من گفت. گفت: یک سیدی بود من فکر کردم پسر من حزب اللهی است. از دستش افتاد. من گذاشتم دیدم اوه… اوه… چه عکسهایی است. این برای اینکه پدرش را گول بزند، بنابراین به هیچ چیز اطمینان نکنید. خدا، پیغمبر، امام، مرجع تقلید، عقل، منطق. کلاسهای یواشکی، سیدیهای یواشکی، تلفنهای یواشکی، اینها را همه باید مواظب باشیم.
خدایا خودت همهی ما را حفظ بفرما. کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار مکن.
1) کلام خدا
2) سخنان رسول خدا
3) علم و عقل بشر
2- آیات اولیه سورهی نجم بر چه امری تأکید دارد؟
1) عبادت و اخلاق رسول خدا
2) حجیت سخنان رسول خدا
3) لزوم اطاعت از رسول خدا
3- سفارش حضرت علی(علیهالسلام) برای رهایی از حیرت چیست؟
1) شناخت حق
2) شناخت یاران حق
3) شناخت دشمنان حق
4- دوزخیان، عامل دوزخی شدن خود را چه میدانند؟
1) ترک نماز و نیایش
2) ترک انفاق به نیازمندان
3) هر دو مورد
5- آیه 42 سورهی بقره به کدام خطر اشاره دارد؟
1) پوشاندن لباس حق بر باطل
2) پوشاندن لباس باطل بر حق
3) اختلاط حق و باطل