حقوق – 6، حق مؤمن

موضوع: حقوق، حق مؤمن (6)
تاريخ پخش: 77/03/28

بسم الله الرّحمن الرّحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي»

1- حق خدا بر انسان
در آستانه رحلت پيامبر اکرم(ص) و امام حسن مجتبي(ع) و شهادت امام رضا(ع) اين بحث پخش مي‌شود. و همچنين در آستانه نوزدهمين سالگرد تأسيس جهاد سازندگي و در خدمت برادراني هستيم که در جهاد سازندگي مشغول خدمت هستند. بحث امسال من بحث حقوق است. براي اينکه چند بحث را با هم جمع کنم به نظرم رسيد حق برادران ديني را بگويم منتها از بين سخنان پيغمبر اسلام که در آستانه رحلت پيغمبر احاديثي هم از آن حضرت بشنويم.
در ابتدا صحبت کوتاهي راجع به جهاد دارم. قرآن کريم مي‌فرمايد: «هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها» (هود/61) گاهي سؤال مي‌شود که خداوند براي چه ما را آفريده؟ در جواب بايد بگويم: اگر نمي‌آفريد جاي اين سؤال بود. زمان شاه جواني نزد من آمد و گفت: خدا براي چه ما را آفريده؟ من جوابش را ندادم. او گفت: آقاي قرائتي جواب بدهيد. هر چه گفت جواب ندادم! ناراحت شد، تا ناراحت شد گفتم: به همين دليل! شما خودتان مي‌گوييد: آقاي قرائتي! شما که مي‌توانيد، چرا جواب نمي‌دهيد؟ من هم مي‌گويم: اگر خدا مي‌تواند خلق کند چرا خلق نکند. اگر خلق نمي‌کرد جاي سؤال بود. اگر کسي بتواند از سلول آدم درست کند، اگر کسي بتواند از گل آدم درست کند، از گل سفال درست کند، با مرکب خط بنويسد، اگر بتواند و اين کار را نکند جاي سؤال است. نبايد گفت چرا خدا ما را خلق کرد بلکه بايد گفت: اگر مي‌تواند چرا خلق نکند. خداوند در قرآن کريم علل آفرينش انسان را آورده است.
چرا خداوند ما را آفريد؟
1- کسي که مي‌تواند کاري کند، اگر نکند بخل است. اگر من بتوانم جواب شما را بدهم. اگر ندهم، خواهيد گفت: چقدر بخيل هستى!
2- ارزش: بودن از نبودن بيشتر است.
3- خدا انسان را آفريد براي رشد، رشد علم و عبادات است. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات/56 ).
4- «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (ملك/2) شما را آفريدم تا در حوادث رشد کنيد.
5- يکي هم اين آيه‌اي است که اينجا نوشته‌ام و مربوط به جهاد سازندگي است. «هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها» شما را از زمين آفريدم و از شما خواستيم که زمين را آباد کنيد. « استعمار، عمر، عمران، تعمير» يعني آباد کردن، استعمار يعني مي‌خواهم آباد کنم. اينکه مي‌گويند: کشورهاي استعمارگر، اينها به اسم آباد کردن مي‌آيند و چند تا خدمت انجام مي‌دهند ولي پدر صاحب بچه را در مي‌آورند، آباد کردن زمين حفظ محيط زيست است.
آيا کسي حق دارد هوا و زمين را آواره کند؟ جواب: نه من اين را بارها گفته‌ام که: آيا کسي که در مسجد، حسينيه، سالن، مدرسه، مجامع عمومي است. مي‌تواند سيگار بکشد؟ اکسيژن اينجا مال همه است. دو نفر که سيگار مي‌کشند با اين کارشان به حقوق ديگران تجاوز مي‌کنند. حفظ جنگل‌ها، حفظ فضاي سبز حديث داريم کسي که درخت‌هاي باغي را مي‌برد تا خانه بسازد، بايد مشابه اين باغ را در جاي ديگر به وجود بياورد. و اين قانون در غرب است که اگر کسي درختي را بکند پول سه تا درخت را از او مي‌گيرند. چون اين درخت از اموال ملي است. اکسيژني که درخت توليد مي‌کند براي همه افراد است.
آباد کردن زمين و به خصوص خدمت به محرومين. بحمدالله جهاد سازندگي در سايه‌ي انقلاب، تقريباً 75، 80 درصد نيازهاي اوليه مردم را تأمين مي‌کند، از طريق ساخت جاده مدرسه، برق، آب آشاميدني (البته با کمک ساير سازمانها و وزارتخانه ها) در جبهه نقش جهاد خيلي مهم بود. هر کدام از اينها که شهيد مي‌شدند به آنها نمي‌گفتند: سنگر سازان بي سنگر! جهاد سازندگي از يادگارهاي امام (ره) است. در اساسنامه جهاد سازندگي (يکي از بندهايش اين است که):
2- جلوگيري از كارهاي تكراري
1- يکي از وظايف جهاد سازندگي کمک به نهضت سوادآموزي است. امسال هم که مقام معظم رهبري (در پيام نوروزي) فرمودند: صرفه‌جويي، يکي از راههاي صرفه‌جويي اين است که: يک ماشيني که مي‌رود به روستا تا خدمات روستا را انجام دهد، مي‌تواند رييس جهاد منطقه زنگ بزند به نهضت سواد آموزي و جاهاي ديگر که: ما به فلان روستا مي‌رويم اگر چيزي مي‌خواهيد به آنجا ببريد ما مي‌توانيم آن را ببريم. يک ماشين نهضت مي‌فرستد براي آموزشيار، يک ماشين هم بهداشت و درمان مي‌فرستد، در اين جاده 8 ماشين راه مي‌افتد، در حاليکه يکي دو ماشين کافي است. با يک برنامه ريزي مي‌شود اين کارها را انجام داد.
خدا رحمت کند نياکان ما را. يادم هست که بچه بودم (برق نبود) يک چراغ‌هاي گردسوزي بود که يک چهار پايه روي آن مي‌گذاشتند و قابلمه آبگوشت را هم روي آن مي‌گذاشتند. يعني با يک وسيله دو کار انجام مي‌دادند. هم اتاق روشن مي‌شد و هم غذا پخته مي‌شد. سيب زميني را سيخ مي‌کردند و در تنور مي‌گذاشتند، ضمن اينکه نان پخته مي‌شد سيب زميني هم مي‌پخت. بنده خودم الان در نهضت سواد آموزي ديگ نماز را هم جوش آورده‌ام. يعني يک بخشنامه کرده‌ام که من دو تا پست دارم: هم رييس بي سوادها هستم و هم رييس بي نمازها! ما حدود 300 تا دفتر داريم، بخشنامه کردم که هر دفتري يک اتاق را به نماز بدهد. از مسئوولين هم دعوت شود (فرماندار، بخشدار، آموزش و پرورش، امام جمعه، سازمان تبليغات) که هر کاري براي نماز منطقه دارند در همانجا مستقر شوند و انجام دهند. ساختمان‌هاي ديگري نسازند. خيلي مي‌توان صرفه جويي کرد. مي‌توان با يك سوم بودجه موجود کارها را اداره کرد.
شايد لطف خداست که گاهي قيمت نفت کم مي‌شود. شنيدم از آقاي خاتمي رييس جمهور محترم که گفتند: حتي اگر قيمت نفت از 12 دلار بيشتر شود ما مازاد آن را براي کارهاي ديگر صرف مي‌کنيم، با 12 دلار مي‌توانيم کشور را اداره کنيم. ما مي‌توانيم لباسي بخريم که هم بتوان در عروسي و هم در عزا هم زن و هم مرد، بپوشد. مي‌شود مسجدي ساخت کنار دبيرستان و دانشگاه که يک درش هم به آنجا باز شود. دانشگاه سالن ندارد، مسجد هم جوان ندارد.
در يکي از کشورها که رفته بودم (چين) اين مسئله حل شده است. يعني در همان زميني که پنبه کشت مي‌شود، در همانجا دانه‌ها را از پنبه جدا مي‌کنند و در همانجا از دانه‌ها روغن مي‌گيرند، و در همانجا کارخانه‌اي است که نخ درست مي‌کنند، و در همانجا پيراهن درست مي‌کنند و در همانجا فرودگاهي است که پيراهن هايشان را به دنيا صادر مي‌کنند و ما مي‌توانيم اين کارها را انجام دهيم.
3- حكومت ولايت فقيه
آرزوي امام بود، مي‌فرمود: ايراني، آباد، آگاه، مي‌خواهيم. اخيراً يکي از روزنامه‌ها با شخصي که سالها در زندان بود مصاحبه کرده است من تعجب مي‌کنم که اينها نامشان را روشنفکر گذاشته‌اند، واقعاً امل هستند. گفته: اکنون من مي‌گويم: اسلام نمي‌تواند کشور را اداره کند، بايد گفت: از وقتي که ولايت فقيه اين کشور را اداره مي‌کند يک وجب زمين را به دشمن نداديم و از وقتي که شما شاهي بوديد ايران را با هر حمله‌اي تکه تکه جدا کردند. و از وقتي مردم دستشان را گذاشتند در دست مجتهد عادل يک سانتي متر زمين ايران را به کسي ندادند. آنوقت شما مي‌گوييد: اسلام نمي‌تواند کشور را اداره کند؟ آيا شما مي‌توانيد اداره کنيد که با يک «پِخ» نصف ايران را به باد مي‌دهيد؟ مردم ايران يادشان نرفته که وسعت ايران گذشته چقدر بوده است. هر وقت ايران را جدا کردند دست مردم در دست مجتهد عادل نبود. وقتي دستشان را به امام دادند در 8 سال جنگ يک وجب هم زمينشان را ندادند. مردم به عشق اسلام خون مي‌دهند نه به اسم شما. در تشييع جنازه شما بايد با تلفن همديگر را خبر کنند تا 500 نفر جمع شوند. ولي وقتي مي‌گفتند: قلب امام درد گرفته، 50 هزار نفر حاضر مي‌شدند قلبشان را تقديم کنند. کسي به شما يک موي ابرو نمي‌دهد.
مثل اينکه يك عده خواب هستند. البته خواب نيستند بلکه خودشان را به خواب زده‌اند. چون آدمي که خواب است را مي‌شود بيدار کرد اما کسي را که خودش را به خواب زده نمي‌توان بيدار کرد. اينها خودشان را به خواب زده‌اند برويم سراغ بحث اصليمان يعني حق، حق مؤمن. حقوق مؤمنين زياد است.
4- حق مؤمن بر مؤمن
1- «مَنِ اغْتِيبَ عِنْدَهُ أَخُوهُ الْمُسْلِمُ فَاسْتَطَاعَ نَصْرَهُ فَلَمْ يَنْصُرْهُ خَذَلَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» (من‌لايحضره‌الفقيه/ج‌4/ص‌371)، «مَنِ اغْتِيبَ عِنْدَهُ أَخُوهُ الْمُؤْمِنُ وَ هُوَ يَسْتَطِيعُ نَصْرَهُ فَنَصَرَهُ نَصَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ إِنْ خَذَلَهُ وَ هُوَ يَسْتَطِيعُ نَصْرَهُ خَذَلَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» (مجموعةورام/ج‌2/ص‌64) اگر کسي در جايي نشسته که غيبت مؤمني را مي‌کنند، آبروي يک مسلماني را مي‌برند «فَلَمْ يَنْصُرْهُ» اگر شما مي‌توانيد او را کمک کنيد ولي کمک نکنيد «وَ هُوَ يَسْتَطِيعُ نَصْرَهُ خَذَلَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ». خداوند او را در دنيا و آخرت خوار مي‌کند. نگذاريد آبروي مسلماني را بريزند. از مسلمان دفاع کنيد. نگذاريد پيش شما غيبت شود.
2- حتي روايت داريم اگر مي‌توانيد با يک لباس آبروي يک نفر را حفظ کنيد آن لباس را بدهيد. اگر جايي مي‌خواهد برود و لباس ندارد به او بدهيد. « من استطاع منکم ان يستر اخاه المؤمن بثوبه فاليعفل» اگر مي‌توانيد از طريق لباس به او کمک کنيد پس اين کار را بکنيد.
3- من اخاف مؤمناً کان حقّاً علي الله ان لا يؤمِنَهُ القيامه» اگر کسي يک مؤمني را بترساند (برخي که سوار موتور مي‌شوند، يک دفعه از پشت يک نفر با سرعت رد مي‌شوند و او را مي‌ترسانند! طرف بالا مي‌پرد و او کيف مي‌کند! و قهقهه مي‌زند! و اصلا لذت مي‌برد. بعضي بچه‌هاي بي‌ادب هم همديگر را مي‌ترسانند و بعضي از مردم فکر مي‌کنند مردانگي به اين است که خانمشان را بترسانند. ) اگر کسي يک مؤمني را بترساند، حق است بر خدا که در روز قيامت به او امان ندهد. پس ترساندن ممنوع!
4- «مَنْ رَمَى مُؤْمِناً بِكُفْرٍ فَهُوَ كَقَتْلِهِ» (كنزالفوائد/ج‌1/ص‌149). اگر شخصي درباره مؤمني بگويد: او مؤمن نيست بلکه کافر است، فلاني مارکسيست است، و همينطور راحت ديگران را كافر بناميم! مثل اين است که او را کشته است. پس تکفير ممنوع است.
5- «وَ مَنْ عَيَّرَ مُؤْمِناً بِشَيْ‌ءٍ لَمْ يَمُتْ حَتَّى يَرْكَبَهُ» (كافي/ج‌2/ص‌356) کسي که عيبي از کسي بگيرد (انتقاد نابجا) بگويد: فلاني زبانش شل است، فلاني موقع حرف زدن همچنين است. «لَمْ يَمُتْ حَتَّى يَرْكَبَهُ» نمي‌ميرد مگر آنکه خودش به همان مرض مبتلا ميشود. در کاشان ما مي‌گويند منايي کسي را نکنيد. يعني نگه تو همچنين، خودت هم گرفتارش مي‌شوي.
6- يکي از حقوق مؤمن خير خواهي است. «عَلَى كُلِّ حَالٍ» يعني دائمي. گاهي وقتها ما کوچکتر‌ها را نصيحت مي‌کنيم ولي از نصيحت کوچکترها مي‌ترسيم! اين بخصوص در اداره‌ها زياد است. اگر زير دست ما خلافي بکند به او مي‌گوييم: آقا! بيت النال است! اما رييس ماشين اداره را استفاده مي‌کند ولي به او چيزي نمي‌گويد! چطور يک خودکار بيت المال است اما ماشين بيت المال نيست. ما اگر به يک دکتر برسيم که حلقه طلا انداخته باشد مي‌گوييم: اين آقاي دکتر است، به او که نمي‌توان گفت حلقه طلا براي مرد حرام است! اما اگر کس ديگري حلقه طلا انداخته باشد به او تذکر مي‌دهد. به زير دستانش مي‌گويد: نماز، اما به رييس نمي‌گويد. چند روزي پيش رفته بودم جهاد سازندگي.
شخصي مي‌گفت: چند روز پيش يک حاجي از مکه آمده بود و مردم را براي ناهار در مسجد دعوت کرده بود، موقع ظهر بود و نماز هم نخواندند! روحاني هم بين آنها بود! من به او گفتم: خب مگر روحاني غافل نميشود؟ گاهي آدم حواسش به ساعت نيست. من ديده‌ام روحانيوني که به نماز خيلي اهميت مي‌دادند ولي گاهي حواسشان به وقت نبوده. نمي‌شود گفت: چون روحاني نماز نخواند پس حتماً صلاح همين بوده! بايد پر رو باشيم و با همه حرف بزنيم. يکي از برکات انقلاب هم اين است که همه مي‌تواند با هم حرف بزنند.
در يکي از استانها استاندار آن استان رفته تا موهايش را کوتاه کند. نشسته روي صندلي، آرايشگر تا خواسته با قيچي صورت آقا را کوتاه کند صداي اذان بلند شد. او هم به استاندار گفته: من بين خودم و خدا عهد کرده‌ام که نمازم را اول وقت بخوانم اگر اجازه بدهيد نماز را بخوانم. او نمازش را خوانده و استاندار همانطور روي صندلي نشسته! ما چند نفر اينطوري داريم!! البته اين ريا نيست چون او هميشه اين کار را مي‌کند. آخر بعضي‌ها حقه بازي مي‌کنند. در خانه نمازش را آخر وقت مي‌خواند و در اداره جا نماز آب مي‌کشد!
يک جواني آمد پيش من و گفت: آقاي قرائتي مي‌خواهم ازدواج کنم، مهريه خيلي بالا است، در تلويزيون بگو مهر را کم بگيرند. گفتم: خواهر هم داري، گفت: بله، گفتم: آيا اگر جواني به خواستگاري خواهرت بيايد و پول نداشته باشد به او مي‌دهيد؟ بعضي‌ها مي‌خواهند با دو سکه با خواهر ديگران ازدواج کنند اما خواهرشان را با صد سکه نمي‌دهند! ما دو جور حرف مي‌زنيم. اگر مي‌خواهي مهر کم باشد اين را در مورد خواهر خودت هم ملاحظه کن. اگر بناست اصلاح شود بايد همه جا اصلاح شود. اگر بناست امر به معروف شود به همه بايد بشود. اگر بناست نهي از منکر شود بايد نسبت به همه شود. انتقاد شده از افرادي که به ضعفاء زور مي‌گويند، اما نسبت به اغنياء کوتاه مي‌آيند و عقب نشيني مي‌کنند. مي‌گويند: نانمان آجر مي‌شود!
ديشب در جايي بوديم، گفتند: يک مهندسي است که حرفهاي چرندي مي‌زند! اما چون تخصص دارد نمي‌توانيم او را رد کنيم برود! من گفتم: اول اينکه اينقدر بچه مسلمانها الان تخصص دارند که ديگر ما آن متخصصان را که مدرکشان را روي طاقچه مي‌گذاشتند نيازشان نداريم.
هم نيروي مسلح ما، هم جهاد، هم سپاه و ارتش، دانشگاه، يعني گذشت آن زماني که هر کس دکتر و مهندس بود. ما حلوا حلوايش مي‌کرديم. الان کدام کوچه دکتر و مهندس ندارد؟ معاون وزير آموزش و پرورش مي‌گفت: ما گاهي براي شغل‌هاي ساده که نيرو مي‌خواهيم ليسانس مي‌آيد! بنابراين خيلي تخصص را بالا نکنيد. حالا 5 سال درس خوانده خيلي مهم نيست. حالا بر فرض ايشان يک ابتکاري دارد که احدي ندارد، اگر بنا باشد که براي ما سد بسازد ولي سد فکري ما را خراب کند، من سد فکريمان را از سد آبي‌مان با ارزشتر مي‌دانيم.
امام حسين(ع) آب نخورد، لباسش را کندند و خيمه‌اش را هم آتش زدند. اما چيزي را که نتوانستند سوراخ کنند سد فکري حضرت بود. که گفتند: يک لحظه بگو بله، آن حضرت فرمود: نمي‌گويم. بدنم سوراخ سوراخ بشود نمي‌گذاريم عقيده‌ام سوراخ شود. سر مي‌دهم ولي تن به ذلت نمي‌دهم تازه اگر هم آن آقاي مهندس حرفي دارد يک استاد از حوزه دانشگاه بياوريد تا حرفش را به آنها بگويد و جواب بگيرد. نمي‌خواهيم بگوييم مهندس خفه شود، آزاد است حرفش رابزند، من هم آزاد هستم جوابش را بدهم مردم هم آزادند هر دو حرف را بشنوند و هر کدام را که خواستند قبول کنند.
اينکه در را روي آخوند مي‌بندد و يک آدمي بي‌سوادتر از خودش را گير مي‌آورد و حرفش را به او مي‌زند بعد هم وقتي يک آخوند مي‌آيد جواب او را بدهد مي‌گويد: ديکتاتوري است! تو ديکتاتوري که راه نمي‌دهي. آزادي معنايش اين است که هر کدام از ما 5 دقيقه حرفهايمان را بگوييم، مردم هم حرف هر دوي ما را گوش بدند و قضاوت کنند و هر کدام را که خواستند قبول کنند. تو مي‌خواهي چراغ را خاموش کني و برقصي و بگويي: من رقاص خوبي هستم! اگر راست مي‌گويي لامپ را روشن کن ببينم چه جوري مي‌رقصي! نگذاريد چهار تا متخصص که چند سال درس خوانده‌اند با ساختن 4 تا سد آبي، سد فکري پرسنل شما را خراب کنند. مواظب باشيد.
7- «الْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ بِمَنْزِلَةِ الْبُنْيَانِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضاً» (بحارالأنوار/ج‌58/ص‌150) مؤمن براي مؤمن مثل بنيان است. مثل دو تا ساختماني که همديگر را محکم مي‌کنند. «يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضاً» هواي همديگر را دارند. واقعاً اگر اين باشد خيلي از مشکلات ما حل مي‌شود. امروز فلان بازاري چک دارد، همه بازاري‌ها بسيج شوند و چک او را بدهند. فردا همان اتفاق براي خودشان مي‌افتد و ديگران کمکش مي‌کنند وگرنه اينکه او امروز گرفتار است و زير بار قرض بال بال مي‌زند و پولهاي من در بانک باشد، معنايي ندارد در قم ديدم که يک طلبه‌اي خانه مي‌ساخت. ده بيست طلبه را ديدم که رفتند پشت بام و آنجا را کاه گل کردند. و نگذاشتند که او پول بدهد.
دانشجو مي‌گويد: مي‌دانيد دانشگاه چقدر از ما پول مي‌گيرد؟ (دانشگاه آزاد) به او مي‌گويم: آيا تو حاضر هستي در ساختن اتاقهاي دانشگاه به مسؤول دانشگاه کمک کني؟ او عارش مي‌آيد كار و كمك کند و بعد هم از پول گرفتن گله مي‌کند تو اگر مي‌خواهي او پول نگيرد بايد کمک کني.
به يک آخوند گفتند: وقتي بالاي منبر مي‌روي قصد قربت کن، براي خدا برو منبر. گفت: خودم قصد قربت مي‌کنم اما الاغم که نمي‌تواند قصد غربت کند. او جو مي‌خواهد. آب و برق و گاز که قصد قربت حاليش نيست. در بعضي از روستاهاي ايران اين کارها مي‌شود. ما گاهي اوقات هواي همديگر را داريم ولي بعضي اوقات همديگر را خراب مي‌کنيم!
خدا مي‌داند چقدر آدم به من گفته‌اند که: ما وقتي نزديکانمان مي‌ميرد دو تا داغ مي‌بينيم: يکي داغ از دست دادن آن مرحوم، و ديگري داغ از دست دادن پول و دارايي‌مان (وام مي‌گيريم تا خرج مراسم عزاداري را بدهيم. ) هر آدمي که مي‌ميرد: خدا رحمت کند، با آمدن هر نفر مثل اين است که يک تيشه بر سرم مي‌آيد (هر بشقاب پلو 500 تا 100 تومان است. ) هر تسليتي يک کلنگ است. اصلا اين خوردن‌ها شبه دارد. (البته گاهي برخي ندارند ولي تعارف مي‌کنند که نه تو را خدا شام بمان. من هم خودم از اين کارها کرده‌ام. بعد هم گفته‌ام: عجب غلطي کردم!) شايد 90 درصد مردم از اين بودجه‌هايي که خرج مردن مي‌شود رنج مي‌برند. شايد 5 درصد مردم وضعشان خوب باشد که بتوانند بريزو بپاش کنند. احتياط کنيد و اين لقمه‌ها را نخوريد، شايد حرام باشد. مجتهد نيستم ولي مي‌گويم: شايد حرام باشد.
در رساله داريم که اگر شما حمام برويدو قبل از ورود پول حمامي را ندهيد و حمامي در دلش راضي نباشد غسل شما باطل است. اگر چه به زبان اظهار رضايت کند. ما بايد وضع افراد را نظر بگيريم. اين سنتها را بشکنيد، مردم در اين سنتها مردند. ما هم در عزا گير کرده‌ايم و هم در عروسي عروسي مي‌خواهيم بگيريم عزا مي‌گيريم که با يک پيراهن دوبار بروم عروسي! هر عروسي يک پيراهن. شخصي گفت: تعزيه گرفتيم، اسب نداشتيم تا شمر را سوار اسب کنيم، شمر را سوار دوچرخه کرديم آيا تعزيه‌مان درست است؟ گفت بله درست است. آيا چهار تا زن و مرد نيست که اين سنت‌ها را بشکند!! آدم مگر چه مي‌شود با يک پيراهن ده بار برود عروسي. مگه پيراهن ظرف يک بار مصرف است؟ پيراهن گران است، خياطي گران است. خودشان هم از اين مسايل زجر مي‌کشند. دو ماه با شوهرش دعوا مي‌کند، دو ماه قالي مي‌بافد، دو ماه کار مي‌کند تا پول لباس نو را در بياورد. يعني با زجر پول تهيه مي‌کند. مؤمن مثل بنيان است و يعني يکي که مي‌خواهد عروس شود براي او جهاز تهيه کنند تا جشن جور شود. نگذاريد يکي که دختر دارد زجر بکشد.
8- «المؤمن اخ المؤمن يحوطوا من وراء» مؤمن برادر مؤمن است پشت سر او را هم حفظ مي‌کند.
9- حديث داريم: «الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ» (جامع‌الأخبار/ص‌85) مؤمن آينه مؤمن است. آينه روبروي انسان مي‌گويد، تو هم روبرويش بگو. پشت سرش نگو. آينه عيب را مثل ذره بين بزرگ نمي‌کند، تو هم عيب برادر مؤمنت را بزرگ نکن. آينه به شرطي عيب را مي‌تواند بگويد که خودش گرد زده (کثيف) نباشد. وقتي حرفت اثر مي‌کند که خودت آن عيب را نداشته باشي. آينه از بس که صاف است عيب را مي‌گويد، شما هم از روي صفا عيب را بگوييد نه از روي غرض و شيطنت. برخي انتقادها از روي شيطنت است.
قرآن مي‌فرمايد: «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ» (توبه/58) مي‌آمدند پهلوي پيغمبر(ص) و مي‌گفتند: اين زکاتها را چه کردي؟! بيت المال را چه کردي؟ اما اگر يک خورده از اين زکاتها را کف مشت او بگذاري راضي مي‌شود اينکه مي‌گويد: چه کردي چون به او چيزي نداده‌اي.
شخصي ميهمان يک نفر شد. ميزبان براي او عسل آورد. و ميهمان شروع کرد به خوردن عسل. ميزبان ديد اگر كاري نکند عسل‌ها تمام مي‌شود. گفت: عسل زياد نخور معده‌ات اذيت مي‌شود و مي‌سوزد. او گفت: معده‌ي من نمي‌سوزد بلکه دل تو مي‌سوزد!
آن کسي که مي‌رود هيأت و غذا مي‌خورد نمي‌گويد که: آيا امام حسين(ع) راضي است که اينهمه پلو و روغن مصرف مي‌شود!! اما اگر رفت و غذا به او نرسيد خواهد گفت: آيا امام حسين(ع) راضي است؟! چون به او چيزي نرسيده اين حرف را مي‌زند.
10- «أن حقّاً علي المؤمنين يتَوَجَّعُ بعضهم کبعض کما يعلم الجسد علي الرأس» همينطوري که اگر يک عضو بدن دردش مي‌آيدهمه بدن ناراحت است، مؤمن که گرفتار است بايد همه مؤمنين ناراحت باشند. يک کلمه زشتي در اداره‌ها رسم شده که مي‌گويند: اين مشکل شما است! که اين مشکل در بازار و خيابان و… هم وجود دارد. اصلاً اين کلمه حرف غلطي است. مشکل من مشکل شما هم هست، مشکل شما هم مشکل من است. اين کلمه از کلمات بسيار نحس است.
11- داريم: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ» (كافي/ج‌2/ص‌163) اگر کسي غم مسلمانها را نداشته باشدو دد رفع مشکل مسلمين همت نکند مسلمان نيست.
تو کز محنت ديگران بي غمي *** نشايد که نامت نهند آدمي
اهتمام يعني همت جدي. يعني بايد با دلسوزي دنبال کار مردم بروي. متأسفانه الآن دلسوزي کم شده است شما پول بده به يک شخص و بگو: برو پرتقال بخر. او از نزديکترين پرتقال فروشي مي‌خرد، هر چه هم شد شد! اما اگر براي خودش بخواهد بخرد با موتور ده تا ميوه فروشي را مي‌گردد و بهترين و ارزانترين آن را مي‌خرد. و مي‌گويد: به من چه؟ چرا وقتي گفته مي‌شود اين جنس ايراني است، زود بگوييم: ببخشيد آقا، خارجي‌اش را نداريم؟! يعني اگر ايراني ساخته خراب ساخته‌ها!! اين خيلي بد است.
12- قَالَ النَّبِيُّ (ص): «الْمُؤْمِنُ حَرَامٌ كُلُّهُ عِرْضُهُ وَ مَالُهُ وَ دَمُهُ» (تحف‌العقول/ص‌57) مؤمن آبرويش، مالش و خونش احترام دارد.
13- «وَ اللَّهِ لَقَضَاءُ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ صِيَامِ شَهْرٍ وَ اعْتِكَافِهِ» (مصادقةالإخوان/ص‌42) به خدا قسم اگر در يک مشکلي به يک مسلمان کمک کنم براي من بهتر است از اينکه يک ماه روزه بگيرم و يک ماه در مسجد الحرام معتکف شوم و از آن بيرون نيايم. (آن هم روزه و اعتکاف پيغمبر) حالا شما چقدر در روستاها با پروژه‌ها و خدمتتان مشکل مسلمانها را حل کرده‌ايد. چه زناني در روستاها حامله بودند براي زايمان درمانگاه نداشتند و در همانجا مرده‌اند! و شما با اين جاده‌اي که آسفالت مي‌کنيد چند نفر را نجات مي‌دهيد. با يک پل چقدر افراد را نجات مي‌دهيد.
ما خودمان در نهضت سواد آموزي يکي از خانم‌هاي آموزشيار مي‌خواست از روي رودخانه رد شود، چند چوب آنجا گذاشته بودند، خواست از روي چوبها رد شود افتاد در رودخانه و چون شنا بلد نبود آب او را برد و کله اين خانم معلم را از تن جدا کرد! قدر اين خدمات را بدانيد. هر کاري که در جهاد مي‌کنيد ذخيره قيامتتان است.
14- حديث داريم: «لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ شَرِكُوا فِي دَمِ امْرِئٍ مُسْلِمٍ وَ رَضُوا بِهِ لَأَكَبَّهُمُ اللَّهُ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ فِي النَّارِ أَوْ قَالَ عَلَى وُجُوهِهِمْ» (كافي/ج‌7/ص‌272) شما مي‌گويي مگر من يکي بودم، خيلي‌ها بودند. داريم: اگر افرادي قمار بازي مي‌کنند، شما قمار نمي‌کني اما فقط نگاه مي‌کني همين نگاه شما گناه است. اگر کسي را به نا حق مي‌زنند، اگر شما نگاه کنيد اين نگاه شما هم گناه است. ما نبايد راضي باشيم ما نبايد ساکت باشيم. سکوت در برخي جاها حرام است و بايد داد زد گاهي بايد پا شد و رفت. گاهي بايد برق را خاموش کرد. عده‌اي نشسته‌اند و گناه مي‌کنند بايد رفت و برق را قطع کرد تا جلسه متلاشي شود. اگر مي‌توان موعظه کن، اگر نه تَشَر بزن و…
15- «ليس من المؤمنين الذي يشبع و جاره جائع إلى جنبه» (روضةالواعظين/ج‌2/ص‌389) اگر شکم من سير باشد و همسايه‌ام گرسنه باشد من مؤمن نيستم. کسي که به ديگران طعنه و نيش مي‌زند مؤمن نيست کسي هم که دائم لعنت مي‌کند مؤمن نيست. بعضي‌ها فقط از دهانشان حرف زشت بيرون مي‌آيد، به هر که دائم لعنت مي‌کند مؤمن نيست. بعضي‌ها فقط از دهانشان حرف بيرون مي‌آيد به هر که مي‌رسد فحش مي‌دهد.
در جنگ صفين يکي از ياران سياه حضرت علي(ع) به لشکر معاويه فحش داد. حضرت فرمود: ما شمشير داريم! منطق هم داريم کسي که قدرت و منطق دارد فحش نمي‌دهد، يکي مي‌گويد: فلاني اعدام بايد گردد. يکي هم مي‌گويد: آزاد بايد گردد! نه آقا نه اعدام بايد گردد و نه آزاد بايد گردد، بايد بنشينند. ببينند که جرمش چيست؟ بعد هر چه قانون گفت همان اجرا شود.
اول انقلاب من عده‌اي را مي‌ديدم که گفتند: فلاني اعدام و عده‌اي مي‌گفتند: آزاد بايد گردد. به من گفتند: نظر تو چيست؟ من گفتم: من که قاضي نيستم ولي بايد پرونده‌اش معلوم شود که… بايد گردد وقتم تمام شد، ديگر فهرست وار مي‌گويم.
16- «لِلْمُسْلِمِ عَلَى أَخِيهِ الْمُسْلِمِ مِنَ الْحَقِّ أَنْ يُسَلِّمَ عَلَيْهِ إِذَا لَقِيَهُ وَ يَعُودَهُ إِذَا مَرِضَ وَ يَنْصَحَ لَهُ إِذَا غَابَ وَ يُسَمِّتَهُ إِذَا عَطَسَ وَ يُجِيبَهُ إِذَا دَعَاهُ وَ يَتْبَعَهُ إِذَا مَاتَ» (كافي/ج‌2/ص‌171) مؤمني را ديديد به او سلام کنيد. يکي از گيرهايي که اخيراً در کشور ما باب شده اين است که وقتي به يکي سلام مي‌کني مي‌گويد: سلام از ماست! حالا يا سلام از من يا سلام از تو، جواب سلام مرا ندادي! شما بايد جواب سلام مرا بدهي بعد هم بگو سلام از بنده است. اصلا چه کسي گفت: سلام از بنده است؟ ما مي‌گوييم سلام از کوچکها ست. فرهنگ ما خيلي با فرهنگ اسلام فاصله دارد. خدا به پيغمبرش مي‌فرمايد: «وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ» (انعام/54) به مؤمنين که رسيدي سلام کن. چه اشکال دارد. مدير کل به چاي ريزش سلام کند؟ سلام از بنده يعني چه؟ خدا به پيغمبر بزرگش مي‌فرمايد: ‌اي پيغمبر بزرگ! به بچه‌ها هم سلام کن. پيغمبر(ص) فرمود: تا بميرم رها نمي‌کنم سلام به بچه‌ها را. «وَ يَعُودَهُ إِذَا مَرِضَ» حق مسلمان اين است که هنگامي که مريض مي‌شود از او عمليات شود. اگر دعوتش کرد جواب بدهد.. حساب هم نکند غذا نکند چيست. پيغمبر(ص) فرمود: اگر کسي مرا دعوت کند ولي براي پاچه بزغاله، من مي‌روم. معلوم مي‌شود پاچه بزغاله آن زمان خيلي کم ارزش بوده. البته الان هم نسبت به همه غذاها پاچه خيلي ارزان است. يعني وقتي من مي‌خواهم به ميهماني بروم بر اساس شکم نمي‌روم. ما گاهي وقتها شکمي دعا مي‌کنيم. يک «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ». اما اگر سفره چرب بود کل دعاي سفره را مي‌خوانم؟ متأسفانه اين مسايل وجود دارد. يکي از مردم آزاريها بدحجاب بودن برخي خانمهاست و با اين کار جوانهاي مجرد را به گناه مي‌اندازد

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2453

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.