حضرت خدیجه، بانوی فداکار اسلام -1
الحمدلله رب العالمین اللهم صل علی محمد و آل محمد
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.
بینندگان عزیز بحث را ایامی میبینند در ماه رمضان 83 که رحلت و وفات خدیجـه کبری(علیها السلام) است و مناسبت دارد که. . . حالا که بر این اساس از خواهرها دعوت شده من مقداری راجع به خدیجـه صحبت کنم راجع به حضرت خدیجه باید بگوئیم که اول زنی بود که به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) ایمان آورد اول مرد علی بن ابی طالب(علیه السلام) اول زن خدیجـﺔ کبری(علیها السلام).
1- سلام خداوند به حضرت خدیجه(س)
یک نکته بگویم، قرآن آیهای دارد که فرشتهها به مؤمنین دعا میکنند «وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» غافر/7 یک زمانی مؤمنین به حق، پیغمبر بود و خدیجه، و همـﺔ فرشتهها به این دو وجود استغفار میکردند و دعا میکردند. پیغمبر در مورد خدیجه فرمود افضل زنان بهشت خدیجه است زنی بود که وقتی جبرئیل وحی میآورد پهلوی پیغمبر، به پیغمبر میگفت خداوند سلام خدیجه را رسانده خداوند به هر کسی سلام نمیکند سلامهای خدا به چند نفر است «سَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ» الأنبیاء/69 «سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ» الصافات/120 «سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ» الصافات/79 خداوندی که سلام به پیغمبران الُوالعزم میفرستد به خدیجه سلام میفرستد خیلی مهم است خیلی مهم است. خدیجه خانمی بود که سالها بعد از وفاتش هم پیغمبر نامش را میبرد و هی ستایش میکرد، دعا میکرد، گریه میکرد، اشرف مخلوقات هستی پیغمبر برای این خانم گریه میکرد به زنانش میگفت شما خیال نکنید که به پای خدیجه میرسید یک زمانی همهتان کافر بودید خدیجه به من ایمان آورد نسل من از خدیجه است شما زنهای متعددی هستید اما نسل پیغمبر از شما نیست.
عایشه میگوید هر وقت میخواستیم خودمان را پهلوی پیغمبر عزیز کنیم از خدیجه میگفتیم ستایش خدیجه را میکردیم آنوقت به این وسیله به پیغمبر نزدیک میشدیم. خانمی بود تا موقعی که او بود پیغمبر با هیچکس ازدواج نکرد. عاشق کمال بود به همین دلیل وقتی از صداقت و امانت پیغمبر باخبر شد شخصی را فرستاد و طی یک قرارداد اموال خودش را همراه یک غلام برای تجارت به شام فرستاد یعنی پیغمبر اسلام اموال خدیجه را برد شام تجارت کرد سودش را برگرداند.
2- نقش همسر خوب در موفقیت مردان بزرگ
بعضی همسرها همسرند بعضی همسرها یارند و بازو هستند آنوقت زن اگر یار باشد در همـﺔ خدمات شریک است ما داریم علمایی را که کتاب نوشتهاند و در مقدمـﺔ کتابش نوشته که آنچه به من توفیق داد این کتاب را نوشتم همفکری و همیاری همسرم بود من اگر همسرم نبود این توفیق را نداشتم یعنی میشود گفت که خدیجه در همـﺔ کارهای پیغمبر شریک بود در ثواب، خیلی مهم است بعضی کارها اسمش یک کار ساده است مثل مثلاً پلیس، ارتش، بسیج، اینها ظاهرش یک شغل ساده است و یکی از صنفهای جامعه است همینطور که نانوا داریم بقال داریم ولی بالاخره اگر مملکت امن نباشد هیچ کاری نمیشود بکنند پس این آقایی که مملکت را امن نگه داشته در همـﺔ عبادتهایی که میشود شریک است، پزشک هم همینطور است بنده که مریض میشوم میافتم پزشک و آمپول زن و پرستار تلاش میکنند من را از مرگ نجات میدهند به لطف خدا، وقتی بلند شدم تا آخر عمر هر چی حدیث خواندم آن آمپول زن هم ثوابش را دارد آن پزشک هم دارد یعنی زن میتواند. . .
3- نقش مادر، در تربیت دینی فرزند
نقش زن خیلی مهم است ما یک آماری داریم از مدارس تهران، لابد همـﺔ ایران اینطور است حالا تهران نمونه است نمونه برداری شده از بچهها سوال کردهایم که نماز را کجا یاد گرفتهاید؟ سه تا گزینه را نوشتهایم که علامت بزنید آیا از خانه یاد گرفتی، یا از مدرسه یاد گرفتی، یا از مسجد، بیشتر نوشتهاند اولین نماز را ما توی خانه یاد گرفتیم سوال شده توی خانه از پدر یاد گرفتی یا از مادر ضربدر زدهاند از مادر، تربیت یک دختر مساوی است با تربیت چند پسر، به پسر کوثر نگفتهاند اما به دختر کوثر گفتهاند، داریم اگر یک چیزی پدر میخرد میآورد توی خانه اول بدهد به دختر بعد بدهد به پسر وقتی میفرماید زنی که میزاد یا پسر میزاد یا دختر اول میگوید هبه کردم به شما دختر را بعد میگوید هبه کردم به شما. . . «یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثًا وَیَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ الذُّکُورَ» الشورى/49 خداوند هبه میکند دختر را بعد میگوید هبه میکند پسر را اسم دختر را قبل از پسر آورده این جور جاها که خداوند اسم کسی را زودتر میبرد یعنی یک قدم مقامش بالاتر است مثلاً میگوید صدقه میخواهی بدهی میخواهی به فقیر کمک کنی «سِرًّا وَعَلَانِیَهً» البقره/274 یعنی اول ثواب مال کار سرّ است بعد ثواب مال کار علنی است اول میگوید نفهمند بعد میگوید اگر کسی فهمید فهمید اسم سرّ را اول میبرد وقتی اول میگوید سرّ بعد میگوید علانیه یعنی ثوال صدقـﺔ سرّی بیشتر است.
قرآن میفرماید «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَهَ» البقره/158 صفا و مروه یک خیابان چهارصد متری سر پوشیده است تقریباً مثل این سالن منتهی چهارصد متر طول دارد حاجیها باید هفت دور این حرکت را انجام بدهند حالا میگوید از کوه مروه شروع کنیم یا از کوه صفا؟ امام میفرماید ببینید کدام کلمه اول است چون اسم صفا جلوتر است پس شما باید اول از کوه صفا شروع کنید اگر جایی قرآن میگوید لیل و نهار پیداست که روی لیل یک عنایتی است اول اسم لیل را برده اینجا در هدیـﺔ بچه میفرماید «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَهَ». بعضی جاها اسم مرد را زودتر برده بعضی جاها اسم زن را مثلاً در بحث سرقت میفرماید «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَهُ» المائده/38 مرد دزد زن دزد، اینجا اول اسم مرد را برد چون دزدی توی مردها بیشتر است اما در بحث زنا قرآن میفرماید «الزَّانِیَهُ وَالزَّانِی» النور/2 اول اسم زن را برده بعد اسم مرد را برده یعنی در مسائل فحشاء نقش زن بخاطر آرایشها و جلوه گریها و کرشمهها و زینتها و لبخندها و گول خوردنها نقش زن بیشتر است، در فحشاء زن کلید است، در سرقت مرد بیشتر سرقت میکند. (این کلمات را الکی حساب نکنید آخر گاهی وقتها ما حساب میکنیم چیزی الکی است مثلاً خانواده میگوید صابون بخر، جارو بخر، اسفناج بخر، خربزه بخر، نان بخر، اینها را گفته بخر خیلی خوب ما میرویم خودمان میخریم هیچ برنامهای نداریم که اول صابون بعد جارو میگوئیم اینها برای توی خانه است هر کدام را اول خریدی خریدی اینطور نیست که قرآن اینطور باشد که خدا میخواهد چند تا حرف بزند یعنی اصلاً تمام کلمات قرآن فرمول دارد این کلمه چرا دوازده تا برده شده است این کلمه چرا. . . من بارها این را گفتهام مثلاً در قرآن کلمـﺔ(یوم) سیصدوشصت و پنج تا توی قرآن هست سال هم سیصدوشصت و پنج روز است سال دوازده ماه است دوازده تا کلمـﺔ(شهر) توی قرآن است اگر صدوپانزده تا کلمـﺔ دنیا توی قرآن است صدوپانزده کلمـﺔ آخرت هم توی قرآن است اجمالاً قرآن یک کتاب ساده نیست اینکه الف و لام دارد اینکه الف و لام ندارد اینکه اول آمده اینکه آخر آمده قصه خیلی دقیق و ظریف است کتابهایی نوشته شده راجع به معجزات ابدی قرآن که چرا این کلمه هیجده تا است دلیل اینکه این کلمه نوزده تا است دلیل اینکه این کلمه بیست تا است چرا این چهار بار توی قرآن آمده چرا این سی بار توی قرآن آمده اینها همهاش کد دارد و فرمول دارد یک سیب زمینی فرمول دارد چند درصد آن نشاسته است چند درصد آن قند است سیب زمینی یک چیز سادهای است ولی این قرآنی که جلوه علم خداست این نمیتواند ساده باشد) به هر حال زن گاهی بجایی میرسد مقام زن که خدا به پیغمبر میگوید تو که پیغمبر هستی باید تاریخ این زن را برای مردم بگویی مثلاً توی قرآن داریم «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ» مریم/41 پیغمبر لازم است که تاریخ ابراهیم را برای مردم بگویی کنارش میگوید «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ» مریم/16 تاریخ مریم را هم باید بگویی یعنی همینطور که تاریخ مرد را باید بگوید تاریخ زن را هم باید بگوید زن. . .
(پیغمبر اسلام بعد از وفات خدیجه گاه و بیگاه گوسفندی ذبح میکرد گوشتش را بین دوستان خدیجه تقسیم میکرد و این رقم نام و یاد خدیجه را گرامی میداشت. عایشه میگوید پیغمبر از خانه بیرون نمیرفت مگر اینکه از خدیجه ستایش میکرد یعنی دائماً پیغمبر یاد خدیجه بود ضمناً خدیجه زیباترین زنان قریش بود، در میان زنان پیغمبر بعد از خدیجهام سلمه هست که. . .).
4- دلایل تعدد همسران پیامبر
حالا راجع به اینکه چرا پیغمبر بعد از خدیجه زنهای متعددی را گرفت دلائل زیادی دارد و واقعیت هم دارد من اینرا یکوقت گفتهام بعضی از این زنها زنهایی بودند که وقتی مسلمان شدند فامیلشان آنها را از خانه بیرون کرد پیغمبر ایشان را ازدواج داد با یک مسلمانی، بعد شوهرش هم توی جبهه شهید شد هم فامیل او را بیرون کرده هم شوهرش شهید شده راه به هیچ جا ندارد پیغمبر بخاطر جبران آن دو تا سیلی که خورده از فامیل سیلی خورده از شوهر هم بی شوهر شده بخاطر جبران آنها. . . وگرنه تمام ازدواجهای پیغمبر بعد از سن پنجاه و سه سالگی و این حرفها بود اگر مسئلهای غیر از این بود انسان وقتی میخواست ازدواج کند در جوانیاش ازدواج میکند کسی که. . . پیغمبر که مکه بود چهل سالگی به پیغمبری رسید سیزده سال هم که در مکه بود یک همسر داشت در مدینه هم که بود شصت هفتاد تا جنگ داشت زنها هم داغدیده از خانه اخراج شده پیرزن این ازدواج دیگر حرفی نیست که دشمن بتواند سوء استفاده کند بگوید ازدواجهای پیغمبر بخاطر کامیابی و لذت بوده لذت سن جوانی است لذت توی جنگ نمیشود لذت با زن پیر و داغدیده و عیالوار نمیشود مسئلهی ازواجهای پیغمبر مسئله دیگری است.
خدیجه خانمی بود با اراده اینکه میگویم با اراده چون خیلی از زنها گول میخورند مشکل امروز ما گول خوردن بعضی از زنها. . . بعضی از دخترها از بعضی از جوانها، هستند سر یک مسئله جزئی ممکن است اغفال بشود پسرها یک جور اغفال میشوند دخترها یک جور، خدیجه با اراده بود عاقل بود خانواد? شریفی بود شخصی را پهلوی پیغمبر فرستاد که پیام داد من بخاطر شرافت و امانت و صداقت و اخلاقی که در تو سراغ دارم میخواهم با تو ازدواج کنم پیغمبر مسئله را با عموهای خودش مطرح کرد که خدیجه میل دارد با من ازدواج کند مقدمات ازدواج هم فراهم شد حضرت با او ازدواج کرد شترهایی را هم مهریه قرار دادند خطبـﺔ عقد را هم ابوطالب پدر حضرت علی(علیهما السلام) خواند و با اینکه فرزندان متعددی را هم از پیغمبر پیدا کرد اما همه از دنیا رفتند فقط فاطمـﺔ زهرا به یادگار ماند.
(یک روز پیرزنی وارد خانـﺔ پیغمبر شد حضرت خیلی به او احترام کرد همه تعجب کردند که این کیه که اینقدر پیغمبر به او احترام میگذارد وقتی رفت گفتند یا رسول الله این کی بود؟ فرمود این از دوستان خدیجه بود. شب عروسی. . . (صلواتی بفرستید). خدیجه بیست و پنج سال در خدمت پیغمبر بود و در سن شصت و پنج سالگی از دنیا رفت. خدیجه چی داد و چی گرفت؟ اموالش را به پیغمبر تقدیم کرد گفت تمام اموال من در اختیار شما خرج دین کن فقط دلم میخواهد وقتی که از دنیا میرودم عبایت را به من بدهی که کفن من عبای تو باشد حالا این ایثار را شما. . . حالا من، اگر کسی با خدا معامله کند خدا چه جوری، با او چه جوری برخورد میکند خدمت شما میگویم یک نمونه میگویم که یک مرد چه کرد.
5- معامله با خدا و گذشت از مال و فامیل
بسم الله الرّحمن الرّحیم موضوعش را حساب کنیم معامله با خدا، از ابراهیم چیزی اینجا دارم که میگویم حضرت ابراهیم از ستاره و ماه و خورشید دل برید به خدا رسید 1- از ستاره و ماه و خورشید، ستاره پرستان، ماه پرستان، اول هم آمد همراه با ستاره پرستان گفت من هم ستاره پرست هستم بعد گفت ماه پرستم ستاره پیدا میشد میگفت ماه درشتتر است با ماه پرستها چند قدم همراه شد و گفت بابا این هم که هی در حال تغییر و تحول است پس من خورشید پرست هستم خورشید هم که غروب کرد گفت برو بابا دنبال کار خودت من باید چیزی را بپرستم که قابل تغییر و تحول نباشد «لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ» الأنعام/76 من اینهایی را که افول میکند را دوست ندارم از ستاره و ماه و خورشید گذشت به خدا رسید، این یک معامله، خدیجه از پول گذشت به فاطمه رسید پولهایش را داد شد مادر زهرا خدیجه کسی است که امامان ما وقتی میخواستند از خودشان ستایش کنند میگفتند من مادر بزرگم خدیجـﺔ کبری است یعنی کسی بود که امامان ما به وجود او افتخار میکردند.
2- از عموی بت پرست گذشت پدر مردم شد قرآن راجع به ابراهیم میفرماید «مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ» الحج/78 اب یعنی پدر، پدر شما مسلمانها حضرت ابراهیم است از عموی بت پرست گذشت پدر خدا پرستان شد، از خانـﺔ بت فرار کرد خانـﺔ توحید را ساخت، عموی ابراهیم بت پرست بود وقتی دید ابراهیم خدا پرست است از خانه او را بیرون کرد از خانـﺔ بت او را بیرون کردند آمد خانـﺔ. . . یوسف را به چاه انداختند خدا او را به جاه رساند معامله با خدا این است امام حسین(علیه السلام) زیر سم اسب رفت گنبدش طلا شد اینها به ما میگوید اگر یک صحنهای برای خدا. . . من این حرف را نمیزنم خدا راضی نیست خدا جبران میکند من این لباس را نمیپوشم من این فیلم را نمیبینم گرچه این داماد خیلی پول دارد، زیباست، ماشین دارد، فامیلش، قبیلهاش، ولی چون شراب میخورد من با او ازدواج نمیکنم، چون اهل نماز نیست من با او وصلت نمیکنم، میترسم بچه هایم تارک الصلا? بشوند، این معاملهها را باید انسان با خدا انجام بدهد از یک چیزی بگذری به یک چیزی میرسی. جانش را در راه خدا تسلیم کرد آتش گلستان شد اینها معامله با خداست گاهی وقتها آدم میگوید او به من سلام نکرد من برای چه به او سلام کنم؟ او دیدن من نیامد من چرا دیدن او بروم، آن به من النگو قرض نداد من چرا گردنبندم را به او قرض بدهم، او مادرش به من فحش داد من چرا روز عید بروم دیدن مادرش؟ همهاش معامله میکنیم، همهاش معامله میکنیم و لذا چون معامله گر هستیم به هیچ جا هم نمیرسم هشتاد سال میدود یک قدم رشد انسانی پیدا نکرده چون معامله گر است با خدا معامله کنیم از یک چیزی بگذریم به یک چیزی میرسیم.
6- گذشت حضرت ابراهیم از فرزند در راه خدا
فرزندش را قربانی کرد، خدا به ابراهیم گفت فرزندت را قربانی کن، اسماعیل را خواباند چاقو را گذاشت خدا گفت چاقو را بردار نمیخواهم خون او ریخته بشود میخواهم دل بِکنی خدا جبران کرد، چه کرد؟ به همـﺔ حاجیهای تاریخ گفت هر کدام میروید مکه روز عید قربان به یاد او یک گوسفند قربانی کنید میلیارها قربانی به یادگار ماند اینها را میگویند معامله با خدا. تا آخر عمر بی فرزند بود ولی راضی اواخر عمر خداوند یک اسماعیل و یک اسحاق به او داد آنوقت تمام انبیاء از نسل اسماعیل و اسحاق(علیهما السلام) بودند در خلوت ترین مکانها کعبه ساخت پرجمعیت ترین مکانها شد الله اکبر امام حسین(علیه السلام) یک دعا دارد بنام دعای عرفه، میگوید خدایا کور شود چشمی که تو را نبیند(عمیت عین لا تراک) کور باد چشمی که تو را نبیند، آدم نگاه به قرآن میکند چقدر قشنگ است چه کتابی را سراغ دارید که به این زیبایی ترسیم کند آدم کتاب میخواند بیست صفحه سی صفحه یک نکته. . . آدم کتابهای غصه را که میخواند میبینی نود صفحه که میخواند یک قصه دارد این هم خیالی این هم پایش به جایی بند نیست نمیدانم ابرها غرش کرد توپها گلهاها هاها ها، همـﺔ اینها را میگوید یک قصهای را میبافد آخرش هم میبینی هیچی به هیچی مثل حبابی که روی آب است به آن فوت میکنی آب میشود این قصهها واقعیت دارد «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» الکهف/13 یعنی قصهها حقیقت دارد. به قول شهید مطهری داستان راستان داستان راست است بعضی داستان دروغان است فرق است بین یافتنی با بافتنی غصه میخورم و باید قصه بخورند آنهایی که یافتنیها را نمیخوانند و بافتنیها را میخوانند کسانی که دستشان را از توی دست خالق برمی دارند دستشان را توی دست خلق میگذارند خالق کسی است که با یک اراده هستی درست میکند با او حرف نمیزنند با او رابطه برقرار نمیکنند با او گفتگو ندارند آنوقت عشق میورزند به کسانی که الی آخر. . .
7- خدیجه کثیر داد، کوثر گرفت
خدیجه با خدا معامله کرد، کثیر داد کوثر گرفت، مال خدیجه کثیر بود، کثیر یعنی زیاد، خدیجه اموال کثیری را داد خدا کوثر به او داد، فاطمه به او داد.
در بیابان تنها فریاد زد، خداوند به ابراهیم فرمود ابراهیم در اینجا داد بزن گفت کسی نیست داد بزنم گفت تو داد بزن شنوندهات معلوم میشود «وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ» الحج/27 تو داد بزن مردم بیائید مکه تو توی بیابان مکه داد بزن ما بعد از چندین هزار سال صدای تو را به گوش مردم میرسانیم تو نیکی کن و در دجله اندازد که ایزد در بیابانت دهد باز، در بیابان تنها فریاد زد تمام زمین لبیک گفتند حاضر شد بچهاش تشنه بماند همانجایی که حاضر شد بچهاش تشنه بماند باعث شد آب زمزم برای جگرهای تشنه جوشید یک بچه را تشنه رها کرد آب زمزم برای همیشه از آن منطقه جوشید.
عموی بت پرستش به او گفت برو من نمیخواهم که توی خانـﺔ من باشی به عمویش گفت سلام علیک با اینکه او را از خانه بیرون کرد نرفت در را به هم بزند دری وری بگوید نعوذبالله، گفت سلام علیکم به یک بت پرست سلام کرد آنوقت خداوند به او سلام کرد «سَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ» الأنبیاء/69 او به بت پرست سلام کرد، خدا به او سلام کرد او طفل را تشنه گذاشت خدا بزرگها را آب داد، او در بیابان خلوت داد زد گوشهای تاریخ شنید، او تا آخر عمر بچه نداشت ولی همـﺔ انبیاء از بچههای او هستند، او از خانـﺔ بت فرار کرد خانـﺔ توحید ساخت، این مرد بود خدیجه هم فتوکپی ابراهیم شد وقتی میخواست زهرا متولد بشود خدیجه به هر زنی پیغام داد که بیا من شب زایمانم هست زنهای مکه هیچکدام نیامدند کنار خدیجه، گفتند ما با خدیجه قهر هستیم چون خواستگارهای پولدار و مشهور دیگری بود رفت زن یک پیغمبر شد که یک بچه یتیم بود حالا که او دعوت ما را اجابت نکرد خواستگارهایی را که ما برای او معین کردیم نپذیرفت پس ما هم وقت زایمان سراغش نمیرویم آنوقت خداوند زنانی غیبی را برای زایمان خدیجه فرستاد. (چی میخواهم بگویم؟ خانمها یک فحش میخواهید بدهید ندهید یک گناه میخواهید بکنید نکیند به حرام رسیدید دست نگه دارید خدا جبران میکند نمونـﺔ جبرانش این ابراهیم آن هم خدیجه.)
خدایا تو را به حق آبروی ابراهیم و دودمانش، تو را به حق خدیجه و دودمانش، به ما یک ایمان و یقین و ارادهای بده که هر کجا تو راضی هستی تصمیم بگیریم که انجام بدهیم هر جا تو راضی نیستی تصمیم بگیریم که انجام ندهیم و ما را در این گیر و دارها هر غلطی که از ما سر زده ببخش و از این به بعد ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، رزق حلال، اولاد صالح، علم مفید، عمر مبارک، رزق حلال، زریـﺔ طیبه، حسن عاقبت، سعادت و عزت دنیا و آخرت نصیب همـﺔ ما بفرما و آنچـﺔ شب قدر برای خوبان مقدر میکنی برای ما مقدر بفرما.
برای شادی روح حضرت خدیجه سه تا صلوات بفرستید.
والسلام علیکم و رحمه اللَّه و برکاته