حب و بغض

موضوع بحث: حب و بغض
تاریخ پخش: 29/11/66

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

یکی از مسائلی را که قرآن و نهج البلاغه با بیش از صدها حدیث و ده‌ها آیه، در این زمینه سفارش کرده است، مسئله‌ی حب و بغض، دوستی و دشمنی، دوستی برای خدا، دوستی در راه خدا، دشمنی برای خدا و دشمنی در راه خدا است. این مسئله‌ای است که انسان خیال می‌کند که مورد نیاز نیست، اما صبح تا شام همه‌ی کارهای ما روی یک حب و بغض‌هایی است که وقتی دقت می‌کنیم، می‌بینیم ممکن است در مرز خدا نباشد. یک کسی را دوست داریم، یک کسی را می‌کوبیم، یک کسی را بلندش می‌کنیم، به یک کسی رأی می‌دهیم، یک کسی را کاندیدا می‌کنیم، پشت سر کسی نماز می‌خوانیم، به کسی می‌زنیم. چه قدر از اینها خدایی است و چقدرش غیر خدایی است؟ خیلی هم حساس است و از مو باریک‌تر است و از شمشیر تیزتر است و همان صراطی است که در قیامت گفتند.
انتخاب درست این است که انسان ببیند کجای این حب و بغض‌ها برای خداست، کجای این حب و بغض‌ها شیطنت و وسوسه‌های نفسی است، این کار من هم نیست که بگویم، کار کسانی است که خودشان را ساخته باشند، اما من یک مقداری آیات وروایات در این زمینه نقل می‌کنم. شاید جلسه‌ی ما مفید باشد و مورد رضای خدا باشد و شاید یک اثری هم داشته باشد. گرچه گاهی انسان به مرز می‌رسد. پس بحث ما، دوستی و دشمنی با خدا و در راه خداست.
انسانی نیست که دوستی و دشمنی نداشته باشد. هرکسی به کسی محبت و عشق دارد و نسبت به یک کسی بغض دارد و از او ناراحت است. منتها معیارهایش فرق می‌کند. به قول طلبه‌ها حیث آن فرق می‌کند.
1- گستره نقش و آثار محبت
و اما این محبت چه کار می‌تواند بکند و چه نقشی دارد؟ نقش محبت را بگویم. نقش محبت در مسائل فرهنگی، در مسائل اقتصادی، در مسائل خانوادگی، در مسائل سیاسی، از همه مهم‌تر در مسائل عبادی، در مسائل تربیتی، حساب کنیم محبت چقدر نقش دارد؟
– اما در مسائل فرهنگی: اصولاً اگر یک کسی، یک کسی را دوست داشته باشد، از آن اثر می‌گیرد. شکل خود را شکل او، حرف زدنش را حرف زدن او و در مجموع می‌خواهد مثل او باشد و مثل او حرف بزند. اگر محبوب‌های ما، الگوهای خوبی باشند عامل خوبی برای رشد ما هستند، یعنی آن کسی که دوستش داریم و عکسش را پخش می‌کنیم، یک آدم دوست داشتنی باشد. شما حساب کن در زیارت جامعه داریم که می‌گوید: «بِمُوَالَاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِینِنَا»(من‏ لایحضره ‏الفقیه، ج‏2، ص‏615) زیارت جامعه خیلی مهم است، از بهترین زیارت هاست، یعنی سیمای امام از زیارت جامعه روشن می‌شود که امام چه مقامی دارد. می‌گوید: امام، امام عزیز، امام معصوم، چون عشق تو را دارم، دستورات شما را عمل می‌کنم. یک معلم و شاگرد اگر همدیگر را دوست داشته باشند، شاگرد به حرف‌های معلم عمل می‌کند. رابطه باید چنین رابطه‌ای باشد وگرنه اگر رابطه‌ی معلم و شاگردی تجاری شد، یعنی او برای پول درس داد، او هم برای نمره درس می‌خواند، استاد برای پول، شاگرد برای نمره، آن وقت وضع یک وضع نامطلوب پیش می‌آید. شما حساب کنید، شاگردان امامان ما به آنها می‌گفتند: «روحی له الفداء» بگذار جانمان را قربانتان کنیم. بعضی می‌آمدند می‌گفتند: «بِنَفْسِی أَنْت»، جانم قربان تو «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی» پدر و مادرم فدای تو، ببینید این محبت، آن عشق باعث می‌شود که این طور جاذبه پیدا کند. محبت به یک عالم، محبت به یک استاد و. . . خلاصه در تعلیم و تربیت، اگر انسان با محبت چیزی را گوش بدهد و آن کسی که درسش می‌دهد محبوبش باشد، حرف به دلش می‌نشیند و در جذب مطالب هم مؤثر است. اما اگر فقط به خاطر نیاز باشد، رابطه‌مان با استاد نظیر رابطه‌ای می‌شود که با برفروب‌ها داریم، روزهایی که برف می‌آید، ما کاری به مردم نداریم. فقط می‌آییم، می‌گوییم: آقا چند می‌گیری برف‌ها را پایین بریزی؟ می‌گوید: صد تومان، دویست تومان، سیصد تومان، کمتر و بیش‌تر، خوب با پنجاه تومان کم و زیاد می‌گویم برو برف‌ها را پایین بریز. برف هم که پایین ریخت، دیگر هیچ پولی به او نمی‌دهیم.
رابطه‌ی ما با معلم، مثل رابطه‌ی ما با راننده‌ی تاکسی نباشد. آقاجان مسیرت به فلان منطقه می‌خورد، سوار می‌کند، پیاده می‌کند، پول می‌گیرد، هیچی به هیچی. این طور نباشد. امسال شاگرد من هستی، درست درس بخوان، امتحان بده و نمره خوب بگیر محبت تزریقی است. آمپولی است که باید هم در بدن حوزه و هم در بدن آموزش و پرورش و دانشگاه زده شود، هر جایش کم است که هیچ، هر کجایش هم هست که الحمد لله.
– محبت در مسائل اقتصادی: یک کارگری که با علاقه کار می‌کند، این چه می‌کند؟ یک کار بیش‌تر می‌کند، چون دوست دارد و به کارش علاقه دارد. کار را بهتر می‌کند چون دوست دارد. در کار از خودش ابتکار نشان می‌دهد، چون علاقه دارد. خسته نمی‌شود، چون نشاط دارد. اگر در سیستم اقتصادی محبت باشد، یک شاگرد با استادش، یک کارگر با کارفرمایش، یک بنا با آن عمله، اگر بر اساس محبت باشد، کار را سر هم بندی نمی‌کند.
2- تأثیر و نقش محبت در مسائل سیاسی
– نقش محبت در مسائل خانوادگی: اگر در مسائل خانوادگی محبت باشد، مهر کم می‌شود، چون همدیگر را دوست دارند. حالا کار به پول ندارد، گفت: پنج سکه به اسم پنج تن، گفت: نه، چهارده سکه به اسم چهارده معصوم. گفت: خوب بگو، هفتاد و دو سکه به اسم هفتاد و دو تن. گفت: بگو صد و بیست و چهار هزار سکه به اسم صد و بیست وچهار هزار پیغمبر، بگو پول می‌خواهم! چه کار به پیغمبر و امام داری؟ این هم هرچه سکه می‌خواهد می‌گیرد و هم به خاطر این که بگوید مذهبی هستم، اسم از امام و پیامبر می‌برد. اگر محبت باشد، مهر کم باشد مهم نیست، قناعت در زندگی بسیار مهم است. قانع باشند خودشان مشکلات را تحمل می‌کنند، چون که علاقه دارند. اگر از هم نقطه ضعفی دیدند، عفو می‌کنند. محبت در خانواده چه اثراتی دارد؟ بهانه ها از بین می‌رود و اینکه سر مهریه چانه می‌زنیم، سر جهازیه چانه می‌زنیم، در رفتن از مشکلات، کینه در رأی گیری‌ها، این‌ها به خاطر این است که محبت نیست.
– محبت در مسائل سیاسی: کسی که رهبرش را دوست داشته باشد، از او اطاعت می‌کند. نماینده‌ی مجلس اگر دوستش داشته باشد، از او اطاعت می‌کند. در مشورت، در انتخابات باید محبت باشد. دو سه روز دیگر ایام انتخابات معلوم می‌شود که چه کسی بر اساس محبت یا از روی بغض، انتخاب شده است. آقا نظر شما چیست؟ می‌گوید: فلانی خراب است. یعنی فلانی چون با شما خوب نیست هیچ کمالی ندارد؟
حدیث تازه‌ای است برایتان بگویم. من این حدیث را چند روز پیش از یکی از محققین و علمایی که در کنفرانس اندیشه اسلامی شرکت کرده بود شنیدم. یکی از دانشمندان لبنان، حدیثی را نقل کرد، خیلی زیبا بود. این حدیث خوبی است، همه‌ی این‌هایی که مدیرکل هستند و وزیر و وکیل هستند و رئیس هستند و هرکسی که در مملکت مسئول هست درهر رده‌ی مسئولیت، خوب به این حدیث عمل کند.
پیغمبر(ص) فرمود: من گاهی یک انسانی را به کار می‌گیرم با این که غیر از کسی است که دوستش دارم و به کارش گرفته‌ام. یعنی کسی محبوب‌تر از او پهلوی من وجود دارد. گاهی پست را به کسی می‌دهم که در چشم من از نظر محبت نمره‌ی ده است، با این که دیگری را پانزده درجه دوستش دارم اما حکم معاونت را به عهده‌ی آن که ده درجه دوستش دارم می‌گذارم. چرا؟ برای این که او بیدارتر است و تدبیرش بیش‌تر است. من اصرار نمی‌کنم چون دوستش دارم می‌خواهم که معاون من باشد.
الآن می‌گویند: چون او را دوستش ندارم، اگر ایشان باشد من با او همکاری نمی‌کنم. ولی اگر ایشان باشد من با او همکاری می‌کنم. پوست کنده بگویم، اصلاً معامله می‌کند. می‌گوید: شما اگر فلانی را سرپرست نهضت سوادآموزی قرار دادی، من و فلانی هوایش را داریم اما آقای قرائتی! اگر خواسته باشی فلانی را سرپرست کنی ما با ایشان همکاری نمی‌کنیم. می‌گویند: دلیل شرعی دارید؟ منکری از او سر زده است که نهی از منکر کنیم؟ هشداری، یک تذکری، می‌گوید: آقا ما دوستش نداریم. ملاک این است که با من نیست. گروه خونش به من نمی‌خورد. خیال می‌کنند می‌خواهند زن و شوهر شوند. گروه خونش به من نمی‌خورد. پیغمبر(ص) فرمود: گاهی یک انسانی را به کار می‌گیرم با این که دیگری نزد من محبوب‌تر است از کسی که به کار گرفته‌ام. کسی را به کار می‌گیرم با این که دیگری را بیش‌تر دوست دارم. اگر دیگری را بیش‌تر دوست داری، پس چرا این پست را به او ندادی؟ می‌گوید: برای این که او بیدار است و در مدیریت نقشه و دید دارد. چون بعضی دین دارند. بعضی هم دین و دید دارند. بعضی دین دارند، دید ندارند. و بعضی دید دارند، دین ندارند. خوشا به حال کسی که هم دید داشته باشد و هم دین داشته باشد. ما آدم‌هایی داریم که واقعاً دین دارند، اما راحت می‌شود که سر آنها کلاه گذاشت. ما آدم‌هایی را داریم که بسیار سیاستمدار هستند، اما خیلی راحت غیبت می‌کند، انگار غیبت حلال است. اصلاً یک خورده ترمز در دهانش نیست. راحت هرچه دلش می‌خواهد می‌گوید.
امام صادق(ع) فرمود: ‌ای کعبه! خیلی مهم هستی، بعد در ادامه گفت: آبروی مسلمان‌ها از تو خیلی مهم‌تر است. بهترین جاها کجاست؟ مکه است. بهترین ماه‌ها کدام است؟ ماه حرام است. بهترین شهرها بلد امین است، مکه از بهترین جاها است. پیغمبر اسلام در منی افرادی را جمع کرد، فرمود: ماهی از ماه ذی الحجه بهتر است. شهر حرام، بلد حرام و یوم حرام. این روز، روز عید قربان است، بهترین روز، بهترین شهر، بهترین زمان، بهترین مکان، به شما بگویم، حرف مهمی می‌خواهم بزنم. گفتند: بگو یا رسول الله! فرمود: آبروی یک مؤمن از همه‌ی این‌ها احترامش بیشتر است، مکه مهم است، آبروی یک مؤمن از مکه مهم‌تر است. کعبه مهم است، «رَبَّ الْبَیْتِ الْحَرَامِ وَ رَبَّ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ رَبَّ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ وَ رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرَام‏» (بحارالانوار،ج97،ص154) همه‌ی این‌ها مهم هستند، اما آبروی مؤمن از همه‌ی این‌ها مهم‌تر است. محبت در مسائل سیاسی، بسیار خوب است.
3- تأثیر و نقش محبت در مسائل عبادی
محبت در مسائل عبادی: قرآن یک آیه دارد و می‌گوید: بعضی‌ها که نماز می‌خوانند، من نمازشان را قبول ندارم. نماز می خواند، اما چرا قبول نکردی؟ می‌گوید: وقتی این‌ها نماز می‌خوانند در حال کسالت هستند. یک طوری که تا الله اکبر می‌گوید، دهان دره می‌کند، گردنش را می‌خاراند، عطسه می‌کند. اصلاً نمی‌خواهد نماز بخواند و لذا تا نماز را خواند مهرش را کناری می‌اندازد و می‌دود. انگار که تحت فشار بود. بعد هم می‌گوید: ما که نمازمان را خواندیم، راحت شدیم. به رفیقش می‌گوید: بلند شو، تو هم نمازت را بخوان، راحت شوی.
آیه‌ی قرآن است. می‌گوید: با این که پول می‌دهند «وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاهَ إِلاَّ وَ هُمْ کُسالى‏ وَ لا یُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ کارِهُونَ»(توبه/54) بابا پول داده است. می‌گوید: قبول نیست. چرا؟ برای این که کار آن کراهت دارد. یعنی خلاصه در پول دادن عشق و نشاط ندارد. می‌گوید: تو را به خدا نگذار یک عده به جبهه بیایند. چرا؟ «لَوْ خَرَجُوا فیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلاَّ خَبالاً»(توبه/47) این‌ها جبهه هم بیایند، دسته گل آب می‌دهند. تا یک توپ می‌آید، آنچنان این طرف می‌پرد که خراب می‌شود. نگذارید این‌ها بیایند. خلاصه‌اش اگر آدم با بی حالی نماز بخواند، نه این که حالا نخوانیم، باید بخوانیم، نباید بگوییم: حالا که خدا قبول نمی‌کند، پس من هم نخوانم. حالا که وضو نداریم، پس نماز نخوانیم. نه می‌گوییم: هم وضو بگیر و هم نماز بخوان. اگر گفتیم: نماز بی وضو قبول نیست، معنایش این نیست حالا که قبول نیست پس نخوانیم. باید وضو گرفت و باید نماز هم خواند.
متن قرآن است که نمازی که با کسالت باشد، قبول نیست. پول دادنی که با اکراه باشد، قبول نیست. جهادی که با زور باشد، اگر هم بیایند ضررش بیش‌تر است. محبت می‌خواهد، محبت خدا و محبت اولیای خدا را می‌خواهد. اگر امور تربیتی ما خواست سرکلاس صحبت کند، یا معلم تعلیمات دینی یا روحانی یا پدر و مادر ما، هر کس می‌خواهد به بچه‌اش بگوید: نماز بخوان! قبلاً بنشیند یک دقیقه با بچه‌اش حرف بزند. آقاجان، پسرجان، دخترخانم، می‌دانی خدا چه نعمت‌هایی به تو داده است؟ همه‌ی هستی به فدای این است که تو زحمت بکشی. ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند، برای این که تو استفاده کنی، همه هستی به خاطر تو است، آن وقت تو یک سری تکان نمی‌دهی؟ حال نداری نماز بخوانی؟ خدا به موسی می‌گوید: موسی، مردم را عاشق من کن. می‌گوید: چه طوری؟ می‌گوید: بنشین نعمت‌های من را برایشان بشمار و بسیاری از آیه‌های قرآن نعمت‌های در آن است. «وَ اذْکُرُوا»
اصلاً مأموریت و یکی از شرح وظایف انبیا همین است که «وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ»(ابراهیم/5) ایام الله را یاد مردم بیندازند. ایام الله بیست و دوم بهمن چه روزی بود؟ دوازدهم فروردین چه روزی بود؟ پیغمبر! مردم را تذکر بده و به ایام الله دعوت کن. علامه طباطبایی ایام الله را معنا می‌کند، به این معنا که روزهایی که خداوند به مؤمنین لطف کرد یا بر دشمنان غضب کرد، ایام الله است.
همه‌ی روزها، روز خداست. اما این را که به او ایام الله می‌گویند به خاطر این است که خداوند بر دشمنان خودش غضب کرد و بر دوستان خودش لطف کرد. این مطالبی بود درباره محبت در مسائل عبادی.
4- تأثیر و نقش محبت در تربیت
در مسائل تربیتی. قرآن در مسائل تربیتی محبت را اصل می‌داند و لذا می‌گوید: «الرَّحْمنُ»(الرحمن/1) و بعد می‌گوید «عَلَّمَ الْقُرْآنَ»(الرحمن/2) نمی‌گوید: «الْحَیُّ الْقَیُّومُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ»، «القادر المتعال عَلَّمَ الْقُرْآنَ» سوره داریم به نام «الرَّحْمن» می‌گوید: «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» یعنی آن کسی که طالب علم است و می‌خواهد معلم باشد، نزدیک ترین صفت به معلمی چیست؟ رحمت و محبت است. اصولاً مملکت ما را محبت اداره می‌کند. این جبهه‌های پر رونق را چه کسی اداره می‌کند؟ جبهه‌ها پر رونق است، اصلاً می‌توان برای جبهه آیین نامه نوشت؟ می‌توان گفت که جبهه تبصره و ماده دارد؟ اینکه جوان جلو برود و پرپر بشود، تبصره و آیین نامه نمی‌تواند داشته باشد. این محبت به اسلام و امام است و محبت اگر الهی شد، ارزش دارد. محبت غیر الهی زود می‌پرد. آقا شما من را دوست داری، من هم شما را دوست دارم اما من و شما که همدیگر را دوست داریم، اگر من یک سیلی در گوش شما بزنم، یک سیلی هم شما در گوش من بزنی، همه چیز تمام می‌شود. زن و شوهری که همدیگر را دوست دارند، خدای نکرده یک سیلی، دو تا برادر یک سیلی، شریک و شاگرد یک سیلی، همه‌ی دوستی‌هایی که در بازار و اداره و خانه است با یک سیلی خلاص می‌شود. اما این چه محبتی است که نسبت به اسلام است که امام حسین(ع) خودش و بچه هایش برای اسلام پرپر می‌شوند؟ تازه می‌گوید: «رضاً برضاک، لَا مَعْبُودَ سِوَاکَ» جز تو هیچ کس لیاقت ندارد، من بنده‌ی او باشم. راضی هستم به هر آنچه که تو می‌خواهی. این محبت غیر از آن محبت‌های دیگر است. در محبت‌های عادی اگر کت را پاره کنند، کفش را گم کنند، همه چیز بهم می‌خورد. آن محبتی که دل‌ها را نگه می‌دارد همان محبت خدایی است. ما سوراخ دعا را گم کرده‌ایم. حالا این که سوراخ دعا را گم کردیم، یک قصه‌ای دارد که خوب نیست در تلویزیون بگویم.
یک کسی لیسانس داشت، بچه‌ی دزفول بود، لیسانس روان شناسی داشت. می‌خواست برود دکترای روان شناسی بگیرد. گفتند: الحمدلله خوب است که در مملکت ما رشته‌ی روان شناسی، هم شاگردش و هم استادش به خدا ایمان دارند. اما شما کاری به ایران نداشته باشید، روان شناسانی که به خدا ایمان ندارند را در یک سالن جمع کنید، بگو: آقا کفش هایتان را در بیاورید و در این سالن شرکت کنید. همه‌ی پروفسورها و فیلسوف‌ها و تمام کسانی که در روان شناسی درجه یک هستند، از کره‌ی زمین، از شرق و غرب، عالیترین مغزهای روان شناسی را در یک سالن جمع کردید، کفش هایتان هم پشت در است، بعد به یک نفر بگو: لطفاً برو پشت در و کفش این آقایان را تا به تا کن. بعد هم آن جا یک سخنرانی برایشان کن و یک بستنی هم به آنها بده. . . بحث علمی، کنفرانسی، قطعنامه‌ای، به یک کار علمی، تحقیقی، اجتماعی، سیاسی مشغول شوند، بعد هم وقتی می‌خواهند بیرون بروند، می‌بینی آقایانی که عمری در روان شناسی تحقیق کرده‌اند، حال که کفش هایشان تا به تا شده است، همه‌ی آن‌ها عصبانی می‌شوند. بعد پشت در برو و به آن‌ها بخند. بگو ما شهری به نام دزفول داریم که حدود صد و هفتاد موشک بر سر مردمش خورد، روانی نشدند، اما دمپایی شما که عوض شده، شما دیوانه شده‌اید، اگر ما ایمان به خدا را حذف کنیم، هیچ علمی جای آرامش آن را نمی‌گیرد.
یک کسی خیلی چاق بود، برای چاقی خودش به خارج رفته بود تا لاغر بشود. شخص دیگری گفت: بی خود به خارج رفتی. دوای تو دست من است. گفت: چه کار کنم؟ گفت: یک کم غیرت داشته باش. یک خرده غصه بخور، این قدر چاق نمی‌شوی. البته شوخی کرد. آدم‌هایی هستند که خیلی غصه می‌خورند، خیلی هم چاق هستند. البته این شوخی بود. ولی من جدی می‌گویم. آقا آرامش می‌خواهی؟ بسم الله الرحمن الرحیم، قرآن دوا داده است. می‌گوید: آرامش می‌خواهی؟ «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/28) یاد خدا آرامش می‌دهد. اگر یاد خدا به تو آرامش ندهد، قرص خواب و اعصاب و چنین نگاه کن و چنین بپوش و چنین کن. این‌ها می‌تواند یک عروسکی باشد، ولی یک عروسک کار بچه را نمی‌کند.
5- توجه به نعمت‌های پیرامون خود
عشق به خدا را فراموش نکنید. بهترین محبت‌ها، محبت به خداست. حالا چه کنیم خدا را دوست بداریم؟ در نعمت‌های خدا فکر کنید. بگوییم که خداوند کجا به ما لطف کرده است؟ همین که یک چنین رهبری به ما داده است. یک چنین امتی به ما داده است. یک چنین جبهه‌ای به ما داده است. تنها ضعف را نبینیم. بعضی از کشورهای همسایه ما خاک را از کشور‌های دیگر می‌آورند. ما کشور داریم که موزائیک صادر می‌کنند. کشور داریم که آجر وارد می‌کند. هستی همه برای ما است.
ما دو نوع نعمت داریم: نعمت‌های عمومی و نعمت‌های خصوصی. اجازه بفرمایید یک مثالی بزنم. شما یک خوشه گندم را حساب کن. ما یک خوشه‌ی گندم داریم و می‌خواهیم که اگر اجازه بدهید با یک خوشه‌ی گندم مصاحبه کنیم. ‌ای خوشه‌ی گندم، حالت خوب است؟ می‌گوید: نه، چرا؟ می‌گوید: هشت ظلم به من کرده‌ای. من به تو ظلم کردم؟ چه کار کردم؟ می‌گوید: یک، کتک به مادرم زدی. مادرم زمین است، آرام بود، با سم گاو، با نوک بیل، با نیش تراکتور، مادرم را زدی. بعد من یک خوشه‌ی آرامی بودم، آمدی مرا درو کردی، من را بریدی، من که دانه‌ی گندم ریزی هستم با تو چه کار داشتم؟ زیر سنگ آسیاب بزرگ مرا له کردی. آیا طاقت داشتم که یک چنین سنگی را روی کمر من بگذاری؟ تو خودت حاضر هستی که زیر این سنگ بروی؟ دیگر چه؟ خوب که آرد شدم، تازه من را دست یک مقدار خمیر ترش دادی، خمیر ترشیده را با من مخلوط کردی، بعد به یک خمیر گیر دادی، تا زمانی که برق نبود با دست من را می مالاندی، وقتی هم که برقی شد با برق من را ورد می‌دادی. خلاصه تا می‌شد من را مالاندی، بعد هم دست یک نانوا دادی. نانوا تا می‌خوردم توی سرم زد. من را روی زمین پهن کرد، خوب دیگر چه؟ بعد کمرم را سفت به تنور کوبیدی که اگر کسی کمر خودت را این طور به زمین بزند، دیگر تا آخر عمر بلند نمی‌شوی. تازه پوست صورتم را هم با آتش تنور سوزاندی. تازه وقتی که نان شدم، مرا زیر دندان هایت گذاشتی و جویدی.
پس ببینید:
1- به مادرم زدید، من را از مادرم جدا کردید.
2- پر و بالم را شکستید.
3- زیر سنگ آسیاب مرا له کردید.
4- مرا با خمیر ترش مخلوط کردی.
5- با مشت و مال خمیرگیر، اذیتم کردی.
6- بعد هم با دست نانوا و شاطر توی سرم زدی.
7- کمرم را به تنور زدی و پوست صورتم را سوزاندی.
8- مرا زیر دندان هایت له کردی.
‌ای مردم من به شما چکار کرده‌ام؟ تازه‌ای کاش می‌خوردی و یک الله اکبر می‌گفتی، خوردی و فحش دادی. دیگر این یعنی همه‌ی: «سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»(لقمان/20)، «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات/56) همه را آفریدیم که تو در خط خدا باشی، همه‌ی زحمت‌ها بر من آمد تا من را خوردی، زور پیدا کردی. دو رکعت نماز با توجه نخواندی. دروغ گفتی، غیبت کردی، تهمت زدی. ‌ای کاش من همه‌ی زحمت‌ها را می‌کشیدم، ولی آخرش یک نتیجه‌ی خوبی می‌داد.
این مصاحبه‌ای که ما با گندم داریم، چه به ما می‌گوید؟ ما به آن چه بگوییم؟ ما به او می‌گوییم: ‌ای گندم، اگر این زحمت‌ها بر شما وارد نمی‌شد، این زحمت‌ها دلیل بر این نیست که ما تو را دوست نداریم. گاهی وقت‌ها می‌گویند: اگر خدا ما را دوست دارد، چرا جنگ تمام نمی‌شود؟ اگر خدا ما را دوست دارد، چرا این مریض شد؟ چرا این از دنیا رفت؟ چرا فقر، چرا سیل، چرا زلزله، چرا درنده، چرا گزنده، چرا خزنده، چرا میکروب، چرا شیطان، چرا، چرا؟ اگر خدا دوستمان دارد پس این همه سختی، برای چیست؟ برای این که ما خدایی شویم. تا این سختی‌ها برگندم وارد نشود، خون انسان و سلول بدن انسان تأمین نمی‌شود، اگر خواسته باشیم، گندمی انسانی بشود، باید این فشارها را تحمل کند. انسانی هم اگر خواسته باشد که خدایی بشود، باید سختی را ببیند. قرآن می‌گوید: بشر، اگر مثل گندم تو را زیر سنگ آسیاب گذاشتند «فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ»(انعام/42) چون من هم می‌خواهم انسان خدایی بشود. اگر شیطانی است خدایی بشود. ، خاکی است آسمانی بشود. اگر خواسته باشیم یک انسانی ملکوتی بشود: «فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ» بعد هم می‌شود «لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ» سختی که به او وارد شد «یَتَضَرَّعُونَ» تضرع می‌کند و اتصالش با مبدأ هستی برقرار میشود، این ارزش است.
حدیث داریم: گاهی انسان دعا می‌کند، خدا به فرشته‌ها می‌گوید: فرشته‌ها شاهد باشید من دعای این را مستجاب کردم، اما اگر امروز به او بدهیم دیگر به سراغ ما نمی‌آید. یک خرده او را معطل کنید. مثل سابق که در مغازه‌ها می‌نوشتند، «نسیه ممنوع است چون میل دارم شما را ببینم. » یعنی چه؟ یعنی اگر تو نسیه بگیری در می‌روی و من دیگر تو را نمی‌بینم. یعنی چه؟ روایت است که بعضی‌ها اگر واقعاً مشکلشان حل شود، دیگر سراغ خدا نمی‌روند. برایتان قرآن بخوانم: «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبیرٌ بَصیرٌ»(شورى/27) قرآن می‌گوید اگر رزق توسعه پیدا بکند، روزگارتان، کارتان، و اگر وضعتان خوب شود، اگر خداوند رزق و روزی را توسعه دهد، اگر همه‌ی مردم مشکلاتشان حل شود، این‌ها تجاوز و گردن کلفتی می‌کنند. الآن کشورهایی که پیشرفته هستند، تجاوزشان، بیش‌تر است.
محبت خدا، نشانه‌اش نماز و انفاق است. یک کسی پهلوی پیغمبر آمد و گفت: «إنی أحبک فقال استعد للفقر»(مجموعهورام، ج‏1، ص‏223) تو را دوست دارم. فرمود: «استعد للفقر» اگر من را دوست داری، خودت را آماده کن برای این که زندگیت را روی شمعک بیاوری. بسیاری از چیزهایی که داری، باید بدهی. اگر پیغمبر را دوست داری «استعد للفقر» آماده شو برای این که زندگیت فقیرانه باشد. ما که می‌گوییم: یابن الحسن! ‌ای امام زمان، یا حجه بن الحسن، عجل علی ظهورک! حدیث داریم، هرکس منتظر امام زمان(عج) است، باید زندگیش را روی شمعک بیاورد تا حضرت مهدی(عج) تشریف بیاورد. نمی‌شود که یک کسی این قدر بخورد و یک کسی هم هیچ نداشته باشد. امام زمان(عج) که تشریف بیاورد، در زمان حکومت امام زمان(عج) برهنه‌ای، گرسنه‌ای و ظلمی و طاغوتی وجود نخواهد داشت و کسی که منتظر حکومت امام زمان(عج) است نمی‌تواند یا حجه بن الحسن بگوید و مستعد نباشد.
6- دوست داشتن خوبان و دشمنی با بدان
امام باقر(ع) فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِیکَ خَیْراً فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِکَ فَإِنْ کَانَ یُحِبُّ أَهْلَ طَاعَهِ اللَّهِ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَفِیکَ خَیْرٌ وَ اللَّهُ یُحِبُّکَ وَ إِنْ کَانَ یُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَهِ اللَّهِ وَ یُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَلَیْسَ فِیکَ خَیْرٌ وَ اللَّهُ یُبْغِضُکَ وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ»(کافى، ج‏2، ص‏126) بعضی‌ها می‌پرسند، راستی بگو ببینیم، من چه طور آدمی هستم؟ می‌خواهی ببینی آدم خوبی هستی یا نه؟ من خودم گاهی افرادی را دیدم که از همدیگر می‌پرسند: آقا به نظر شما من چه طور آدمی هستم؟ امام باقر(ع) یک خطی داده است. گفته است که با این خط کش خودت را متر کن، «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِیکَ خَیْراً» اگر می‌خواهی ببینی که واقعاً در تو خیر هست یا نه، به قلبت نگاه کن، اگر اهل طاعت را دوست داری، در تو خیر هست. اگر گناهکارها را دوست داری، در تو خیر نیست و این خطرناک است.
مسئله‌ی محبت مسئله‌ی مهمی است. آدم نباید گناهکار را دوست داشته باشد. وقتی آدم گناهی را دید، باید بلند شود و با قدرت جلوی آن را بگیرد، اگر قدرت و بازو ندارد، با زبان جلوی آن را بگیرد. اگر قدرت و بازو ندارد، لا اقل با قلبش ناراحت باشد و کسی که گناهکار را ببیند، نه با مشت و نه با بیان و نه ناراحتی قلبی داشته باشد، حدیث داریم که حضرت امیر(ع) می‌فرماید او مرده است.
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع): «مَنْ تَرَکَ إِنْکَارَ الْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ وَ یَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَهُوَ مَیِّتٌ بَیْنَ الْأَحْیَاءِ فِی کَلَامٍ هَذَا خِتَامُهُ»(تهذیب‏ الأحکام، ج‏6، ص‏181) این مرده است عین زنده، مرده‌ی عمودی است، چون مرده دو رقم است: افقی که در قبرستان خوابیده‌اند و مرده‌ی عمودی که: «فَهُوَ مَیِّتٌ بَیْنَ الْأَحْیَاءِ» یعنی مرده‌ی عمودی است. راه می‌رود، باد هم در ریه هایش می‌رود، اما خاصیت ندارد. انسان در مقابل بدی باید عکس العمل نشان دهد.
7- اقسام مردم در برخورد با خوبی و بدی
مردم هم در این زمینه‌ها چهار قسم هستند:
1- بعضی مردم هم بد را و هم خوب را می‌گویند. یعنی از بد نهی می‌کنند که چرا این کار را کردی، نسبت به بدی‌ها انتقاد می‌کنند. خوبی‌ها را هم تشویق می‌کنند. تشکر و تشویق از خوبی‌ها، نهی و انتقاد از بدی‌ها. این‌ها انسان هستند.
2- بعضی‌ها نه به بد کار دارند، نه به خوب کار دارند. این‌ها سیب زمینی هستند. آدم بی خاصیت هستند. باشد و نباشد فرقی برایشان نمی‌کند. اصول دینش خوراک، پوشاک، مسکن است. چه کسی به مجلس برود؟ به من ربطی ندارد. چه کسی نرود؟ به من ربطی ندارد. نماز جمعه خلوت است یا شلوغ است؟ به من ربطی ندارد. جبهه چه طوری است؟ والا نمی‌دانم. اصلش سیب زمینی است، یعنی این‌ها را باید کیلویی حساب کرد. مثلاً باید گفت: در ایران چقدر آدم داریم؟ مثلاً همانطور که می‌گوید: سه تن سیب زمینی داریم. باید گفت: سه تن هم نفس کش داریم. نمی‌شود به این‌ها آدم گفت.
3- بعضی خوبی را می‌گویند و بدی را نمی‌گویند. این‌ها هم متملق و چاپلوس هستند. هرچه خوبی است می‌گوید، ولی بدی‌ها را نمی‌گوید. مثل لنگ است. لنگ وظیفه اش چیست؟ لنگ ستار العیوب است. امروز دور پای یک نفر دیگر می‌رود. یکی دیگر به حمام می‌رود دور پای او می‌رود. یعنی بعضی آدم‌ها مثل لنگ هستند. هر ساعتی دور پای یک کس دیگری هستند. این‌ها چاپلوس هستند.
4- بعضی بدی را می‌گویند و خوبی را نمی‌گویند. این‌ها هم حسود هستند. اگر یک نقطه ضعف ببیند، می‌گوید. اما اگر صد خوبی ببیند، نمی‌گوید. آقا نظر شما درباره‌ی فلانی چیست؟ فوری بدی‌ها را می‌گوید. ایشان دیگر هیچ خوبی ندارد؟
نقل می‌کنند که حضرت عیسی(ع) با جمعیتی داشت می‌رفت، سگ مرده‌ای بود، یکی گفت: سیاه است. یکی گفت: بد بو است. یکی گفت. . . هرکس یک چیزی گفت، حضرت عیسی فرمود: که همه‌ی این‌ها را گفتید، اما کسی نگفت: دندان‌های این سگ سفید است. ببین قرآن چه کتاب عظیمی است. قرآن می‌گوید: اگر یک چیزی خیلی بد است، لااقل خوبی آن را هم بگو. آب جو بد است، اما یک خوبی هم دارد. می‌گوید: «وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ»(بقره/219) آب جو یک خوبی‌هایی دارد. بالاخره آن کس که انگور می‌کارد به یک نان و آبی می‌رسد. شراب فروش به یک نان و آبی می‌رسد. آن که شیشه می‌سازد، آن کامیونی که عرق را این طرف و آن طرف می‌برد، آن کسی که رنگ می‌زند، آن کسی که تمبر می‌زند. آن کسی که در شیشه را مهر و موم می‌کند. بالاخره از آب جو، چند هزار نفر نان می‌خورند. ولی می‌گوید: ضررش بیش‌تر است. یک کسی می‌گفت: آب جو در یک چهار راهی است که وقتی خوردی آخرش یا بیمارستان، یا تیمارستان یا چاقوکشی، یا زندان و یا تصادف یا امراض کلیوی و ریه، قلب، است. ولی با همه‌ی این عیب‌هایی که دارد، اما اسلام در عین حال و با وجود این همه مضرات می‌گوید: «مَنافِعُ لِلنَّاسِ» منفعت آن را می‌گوید. منتها می‌گوید: «وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما»(بقره/219) ضررش بیش‌تر است. اگر یک کسی را دوست نداری، فرض کن آب جو است. خوبی آن را بگو، بدی آن را هم بگو.
8- انصاف در برخورد با دیگران
ما در قرآن دو آیه داریم. یکی از این آیه‌ها خیلی مشتری دارد و یکی دیگر از این آیه‌ها غریب است. یکی از آیه‌هایی که خوش شانس است این آیه است که خیلی طرفدار دارد. آیه: «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ»(بقره/217) یعنی به خاطر این بدی، باید همه‌ی آن خوبی هایش را از بین برد. الآن در جامعه‌ی ما متأسفانه گاهی ممکن است یک آدم این طوری پیدا شود. یک کسی یک بدی دارد، یک دسته گلی آب داد، به خاطر آن بدی «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» تمام خوبی هایش را محو می‌کنند. ولی یک آیه‌ای که غریب هست و باید به غربت این آیه گریست. قرآن می‌گوید: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»(هود/114) همانا خوبی ها بدی‌ها را از بین می‌برد. یک بدی‌هایی دارد، یک خوبی‌هایی هم دارد. تو به خاطر خوبی هایش از بدی¬های او صرف نظر کن.
یکی از همسران پیغمبر(ص) جمله‌ی بدی گفت. یک نفر گفت: یا رسول الله! او را طلاق بده. فرمود: آخر این خوبی‌ها و کمالاتی هم دارد، البته گاهی هم دهانش را باز می‌کند و بیهوده گویی می‌کند. چرا خوبی هایش را نمی‌گویید؟ بنابراین ببینید، اگر کسی انصاف داشته باشد، این طور برخورد می‌کند. قرآن می‌گوید: پیغمبر می‌آمد و با کافرها این طوری صحبت می‌کرد، نمی‌گفت: من مؤمن، تو کافر، بنشین به تو بگویم که کافر هستی. می‌گفت: بنشین بحث کنیم. «وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلى‏ هُدىً أَوْ فی‏ ضَلالٍ مُبینٍ»(سبأ/24) یا ما درست می‌گوییم و یا اشتباه می‌گوییم. صاف نمی‌گوید که ایشان حزب اللهی است، پس هیچ اشکالی ندارد. ایشان طاغوتی است، پس تمام خوبی هایش هم از بین می‌رود. یک مقداری آرام راه برویم. خدا همه‌ی ما را حفظ کند. اگرمی خواهی ببینی خوب هستی یا بد، ببین مهر چه کسی در دلت است؟ «مَنْ أَحَبَّ لِلَّهِ وَ أَبْغَضَ لِلَّهِ وَ أَعْطَى لِلَّهِ فَهُوَ مِمَّنْ کَمَلَ إِیمَانُهُ»(کافى، ج‏2، ص‏124) هرکس محبتش برای خدا باشد «وَ أَعْطَى لِلَّهِ» برای خدا پول بدهد. دوستی آن برای خدا باشد. بخشش آن برای خدا باشد. «فَهُوَ مِمَّنْ کَمَلَ إِیمَانُهُ»
9- خدا محوری در دوستی و دشمنی‌ها
یکی از مراجع تقلید به طلبه‌ها پول می‌داد، یک نفر پهلوی آقا نشسته بود، گفت: آقا این طلبه‌ای که از شما پول می‌گیرد، ما را دوست ندارد. ایشان فرمود: یکی از شرایط مصرف سهم امام، این است که بنده را هم دوست داشته باشد؟ نمی‌شود سهم امام را به طلبه‌ی فقیری که دارد درس می‌خواند و آدم مفیدی است داد، گرچه مرا دوست نداشته باشد؟ یکی از شرایط این نیست که من را دوست داشته باشد. این خیلی مهم است. باید برخورد کریمانه داشته باشیم. گاهی آدم یک چیزی را می‌بیند، باید تغافل کند. شتر دیدی ندیدی.
یکی از مراجع تقلید، آقا سید ابوالحسن اصفهانی بود. آقا سید ابوالحسن اصفهانی، یکی از علمای بزرگی است که یک کتابی هم نوشته است که الآن این کتاب متن درسی حوزه‌ی علمیه است. آقا سید ابوالحسن اصفهانی مرجع تقلید بود. عالمی از علمای درجه‌ی یک بود، که الآن کتابش را همه‌ی طلبه‌ها می‌خوانند، آن عالم با این عالم، یک ناراحتی داشتند. یک مرتبه آقا سید ابوالحسن اصفهانی شبانگاه، نصف شب در خانه‌ی ایشان رفت و گفت: آقا شما از من ناراحت هستی؟ من معصوم نیستم. شاید من یک اشتباهی کردم، نصیحتم کن. چرا شما می‌گویی من اشتباه کرده‌ام؟ قهر می‌کنی. خوب به من بگو که عیب من چیست؟ شاید من عیب دارم. ایشان دید آقا سید ابوالحسن اصفهانی، این مرجع تقلید با این همه عظمت(مثل رهبر کبیر انقلاب بود) در عین حال این جا می‌آید و می‌گوید: آقا شما چرا قهر می‌کنید؟ شاید من یک عیبی دارم. عیبم را به من بگو. ایشان فوری می‌گوید: بله، واقعاً حقش این است که تو مرجع تقلید باشی، که با این سن زیادی که داری، با این کمر و با این ریش و محاسن سفید در سن هشتاد، نود سالگی، در این وقت شب می‌آیی و به من می‌گویی: عیب من را بگو.
امام صادق(ع) فرمود: هر کس عیب من را به من بگوید، بیش‌تر دوستش دارم. نقل عیب را هدیه می‌گوید. پیغمبر(ص) می‌فرماید: مؤمن آینه‌ی مؤمن است. یعنی همین طور که آینه نقطه ضعف را به انسان نشان می‌دهد، تو هم نقطه ضعف را به طرف مقابل بگو و آن طرف نباید ناراحت شود. اگر آینه گفت: این جا سیاه است، آینه را که نمی‌شکنی، خودت را پاک می‌کنی. این حب و بغض‌ها خیلی مهم است و اگر این حب و بغض‌ها برای خدا نباشد، کارهای ما هم ارزش ندارد و تلاش بی خودی می‌کنیم.
خدا آیت الله حائری را رحمت کند، حاج آقا مرتضی حائری یکی دو سال پیش از دنیا رفت. توفیقی داشتیم، یک مدتی کم، پای درس ایشان می¬رفتیم. یک روز من را دید و گفت: آقای قرائتی چه می‌کنی؟ گفتم: این جوان‌ها را جمع کرده‌ام و برایشان کلاس داری می‌کنم. فرمود: آقای قرائتی اگر روز قیامت بفهمی، کارهایت برای خدا نبوده است، روز قیامت می‌گویی کاش رفته بودم و خوابیده بودم، چون آدمی که بخوابد با آدمی که جان بکند و بفهمد برای خدا نیست، خواب استفاده‌اش بیش‌تر است. آنکه خوابیده است، استراحتش را کرده است و از خدا هم دور نشده است، ولی چون تو عملت خالص نبوده باعث شده که از خدا روز به روز دور شوی. مواظب باشیم برای چه کسی می‌دویم؟ چرا از این تعریف می‌کنی؟ یا چرا در این نهاد هستی؟ چرا در این دانشگاه هستی؟ چرا این شغل را قبول کردی؟ چرا این لباس را پوشیدی؟ چرا با این هستی؟ چرا برای این کاندیدا تبلیغ می‌کنی؟ چرا پشت سر این آقا حرف زدی؟ یک خرده بررسی کنید و ببینید که آیا همه‌اش برای خداست یا نه؟ یک مقداری تحلیل کنیم. نکند یک مرتبه روز قیامت بیاید، آن وقت روز قیامت هیچ فایده‌ای ندارد.
این یک دقیقه آخر را دو سه آیه قرآن بخوانم. ما در دنیا به چند چیز بسته هستیم:
1- فرزند 2- همسر 3- فامیل، پارتی بازی، پول، رفیق و به این‌ها بند هستیم. خدا می‌گوید: در روز قیامت «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ»(شعراء/88) بچه‌ها به دردت نمی‌خورند. «لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ»(مجادله/17) مال و ثروتت به درد نمی‌خورد. «فَلا صَریخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ»(یس/43) گاهی وقت‌ها زبان خیلی کارها می‌کند.
یک کسی در حرف زدن خیلی قهار بود، با حرف آسمان و زمین را به هم می‌دوخت. خیلی در حرف زدن قوی بود، استاد سخن بود. ایشان مرد و بعد از مردن ایشان، یک کسی وصیت کرد که من را پهلوی ایشان دفن نکنید، گفتند: چرا؟ گفت: برای این که این خیلی زبان باز بود. به هر بیانی باشد شب اول قبر گناه هایش را گردن من خواهد انداخت. من را پهلوی این دفن نکنید. قرآن می‌فرماید: «ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَریئاً»(نساء/112) در دنیا می‌شود کسی گناهش را گردن کس دیگر بیندازد، اما روز قیامت چه؟ روز قیامت که پرده‌ها کنار می‌رود، چه کار می‌کنید؟
10- گستره تأثیر محبت در مسائل گوناگون
بحثمان درباره‌ی حب و بغض بود. دراین جا اصل نقش محبت را گفتیم، که محبت در مسائل فرهنگی خیلی مؤثر است. در مسائل اقتصادی هم مهم است، کسی که کار می‌کند، اگر محبت عامل باشد، بیش‌تر کار می‌کند. بهتر کار می‌کند. ابتکار دارد. نشاط دارد. در مسائل خانوادگی زن وشوهری که با هم کار می‌کنند، با هم زندگی می‌کنند، اگر محبت باشد، سر مهریه چانه نمی‌زنند. قناعت می‌کنند. سختی‌ها را تحمل می‌کنند. عفو می‌کنند. بچه هایشان عقده‌ای بار نمی‌آیند. در مسائل سیاسی، اگر محبت باشد، انتقاد هست، محبت هم هست. هیچ اشکالی ندارد. الآن ما خیال می‌کنیم دو نفر که از نظر سیاسی با هم بد هستند، این بدی تا آخر ادامه دارد. خلاصه‌اش یعنی اگر هر شب ما برای افطار خواسته باشیم خرما بخوریم، خرمای سیاسی می‌خوریم. خرمای سیاسی شنیده‌اید. چیست؟ آقا ماه رمضان است، ما را افطاری دعوت کرده‌اند می‌بینیم تنها از یک گروهی، سر سفره‌ی افطار هستند، وقتی گروه الف جمع می‌شوند که دور هم افطار کنند، امکان ندارد یک نفر از گروه ب هم در این افطاری شرکت داشته باشد. بابا گروه ب مسلمان نیست؟ روزه نیست؟ یعنی آن افطاری و آن خط سیاسی در این خرما هم اثر کرده است. می‌گوید: بله آدم باید حب و بغض داشته باشد. حالا که جز ما نیست خرما هم نخورد. این خط سیاسی تا خرمای افطاری کشیده شده است و این دارد از داخل مملکت را می‌پوساند. فایده‌اش چیست؟ وقتی مردم خسته شدند، دست از هر دو گروه، هر سه گروه و هر پنج گروه بر می‌دارند. آب صاف را از سرچشمه می‌گیرند. مثل همین بسیجی‌ها که در جبهه هستند، آب که می‌خواهند از حسینیه‌ی جماران بر می‌دارند. این اصلاً کاری به این لوله کشی‌ها ندارد. وقتی لوله‌ها وسط راه با هم شاخ به شاخ شدند. بسیجی هم دست بر می‌دارد. می‌گوید: ما اصلاً از خیرش گذشتیم. چند شهر بوده است، از بس که اختلاف نظر بوده است، مردم روز انتخابات سوار اتوبوس شدند و به یک شهر دیگر رفتند، را‌ی دادند و برگشتند. گفتند: حالا که این طوری است ما هیچ کدام را قبول نداریم. این طور نیست که حالا خیال کنیم اگرمسجد محل بد شد، مسجد دیگری شلوغ می‌شود.
محبت در مسائل سیاسی و محبت در مسائل عبادی را گفتیم. قرآن می‌گوید: اگر نماز با محبت نباشد، در حال کسالت باشد، قبول نیست. زکات و انفاق اگر در حال کسالت باشد، قبول نیست. اگر کسی نماز بخواند، محبت اهل بیت و ولایت علی بن ابی طالب را نداشته باشد، قبول نیست. این نقش محبت بود. این محبت‌ها عامل این نباشد که خون شهدا را پایمال کنیم. غیر از این فرد کس دیگری نبود که تو این را مسئول کردی؟ راستش را بخواهی ما از بچگی با هم بودیم و رفیق هستیم. خوب پس رفیق بازی کردی، برای کسانی که عزل و نصبشان براساس محبت است، حدیث خواندیم. پیغمبر(ص) فرمود: من گاهی یک انسان را به کاری نصب می‌کنم، مسئولیتی و حکم و مقام و پستی به او می‌دهم. من با این که کس دیگر را بیش‌تر از او دوست دارم. پیغمبر ابی ذر را خیلی دوست داشت. فرمود: یا اباذر خیلی دوستت دارم، اما پیغمبر هیچ پستی به ابی ذر نداد. فرمود: حالا که من به تو پست نمی‌دهم، اصلاً تو حق نداری بعد از من هم پست قبول کنی. تو به درد مدیریت نمی‌خوری. متن سخن پیغمبر است. عربی آن را هم می‌خوانم. برای این که آن روحانی‌هایی که پای بحث نشسته‌اند، بدانند که من چه دارم می‌گویم.
قال رسول الله(ص): «یَا أَبَا ذَرٍّ إِنِّی أُحِبُّ لَکَ مَا أُحِبُّ لِنَفْسِی وَ إِنِّی أَرَاکَ ضَعِیفاً فَلَا تَأَمَّرْ عَلَى اثْنَیْنِ»(مجموعهورام، ج‏2، ص‏172) من هر طوری خودم را دوست دارم، تو را هم دوست دارم. هرچه برای خودم می‌خواهم، برای تو هم می‌خواهم. تو را دوست دارم اما «وَ إِنِّی أَرَاکَ ضَعِیفاً» تو ضعیف هستی «فَلَا تَأَمَّرْ عَلَى اثْنَیْنِ» حق نداری حتی فرمانده‌ی دونفر بشوی و حق نداری بیت المال دست تو باشد. شنیدم عالمی گفت: پیغمبر به ابی ذر گفته بود، تو اصلا نباید شمشیر دست بگیری، چون آدمی بود که زود پرخاش می‌کرد و جوش می‌آورد. آخرش هم یک استخوان برداشته بود و تیز کرده بود، گفت: این شمشیر نیست. حالا این با همین استخوان به یک نفر هم که دروغ گفته بود، گفت: چرا دروغ می‌گویی؟ آدمی بسیار محبوبی هست، اما پیغمبر به همین محبوب پست نداد. در جامعه ما افراد خیلی دین داری هستند که دید ندارند ولی آدم‌هایی دید دارند، اما دین ندارند. خوشا به حال کسی که هم دین دارد و هم دید دارد. بعد نسبت به خوبی‌ها گفتیم، بعضی هم بدی را می‌گویند و هم خوبی را می‌گویند و از بدی انتقاد می‌کنند، اینها انسان هستند. بعضی‌ها هم کیلویی هستند، نه کار به خوبی دارند و نه کار به بدی دارند. اگر گفت: وضع چه طور است؟ می‌گوید: والله امروز تخم مرغ پیدا شد، پس وضع خوب است. وضع چه طور است؟ والله امروز که سیگار گران است وضع بد است. یعنی وضع خوبی و بدی به سیگار و تخم مرغ بند است. بعضی هم خوبی را می‌گویند، بدی را نمی‌گویند، چاپلوس هستند. بعضی بدی را می‌گویند، خوبی را نمی‌گویند، حسود هستند و این هادقیق است.
خدایا دائماً درگیر این حب و بغض‌ها و هوی و هوس‌ها هستیم. خدایا به فاطمه‌ی زهرا(س) و به پدرش و شوهرش و بچه هایش، در این درگیری حب و بغض‌ها، خودت ما را محبوب خودت و محب خودت قرار بده. عشق ما را و محبت ما را و حب و بغض ما را در راه رضای خودت قرار بده. نماز جمعه یادتان نرود. در روستاها که می‌روید جهاد سازندگی که یک خدماتی می‌کنید، کمک نهضت سواد آموزی هم بکنید.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگه دار

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1749

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.