جایگاه مسجد در جامعه اسلامی(2)

1- مسجد، محور همه‌ی پاکی‌ها
2- منع از مسجد، بزرگ‌ترین ظلم فرهنگی
3- نظافت و پاکیزگی، در انجام امور مذهبی
4- پاکان و پرهیزگاران، متولیان امور مسجد
5- اخلاص در ساخت و اداره مسجد
6- معیار و ملاک در انتخاب کارهای فرهنگی و مذهبی
7- هماهنگی احکام دین با فطرت بشری

موضوع: جایگاه مسجد در جامعه اسلامی(2)

تاریخ پخش: 27/01/88

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

آغاز سال 88، گفتیم بحثمان را راجع به مسجد و فرق مسجد با دیگر مراکز بیان کنیم. آنچه من یادداشت کردم سی تا فرق بین مسجد با باقی سالن‌ها هست. ده، پانزده مورد را در جلسه قبل گفتم، در این جلسه هم ده، پانزده مورد دیگر را با یک مطالبی می‌گویم.

مسجد برای ورودش بلیط نمی‌خواهد. برای خروجش زمان ندارد. یعنی هر زمانی خواستی بیا. هر زمانی خواستی برو. حتی در نماز جماعت شما می‌توانی نماز ظهر را بخوانی، عصر را بلند شوی و بروی. در نماز ظهر به فتوای بعضی می‌توانی هرجا خواستی قصد فرادی کنی. مثلاً دو رکعتش را با آقا بخوانی، سوم و چهارمش را قصد کنی دیگر با جماعت نباشد. نه ورودش بلیط می‌خواهد، نه خروجش گیر دارد. نه برای نشستن افراد جایگاهی معیّن شده است. الآن مجلس شورا می‌گویند: صندلی‌های جلو برای شورای نگهبان است. صندلی نمی‌دانم ردیف چندم برای چه کسی است. در مسجد هیچ جای مسجد برای هیچ‌کس نیست. مسجد جایی است که در چند لحظه مردم هرچه سلیقه و اختلاف دارند، کنار می‌گذارند. هرکسی در هر فکری هست. هرکسی در هر خط سیاسی هست. انسان می‌گوید: الله اکبر! نمی‌گوید: شما می‌خواهی نماز بخوانی در چه خطی هستی؟ ببخشید حال شما خوب است. به چه کسی رأی می‌دهی؟ الله اکبر! نه، هرکس هر رقم سلیقه دارد برای چند لحظه سلیقه‌اش را کنار می‌گذارد.

1- مسجد، محور همه‌ی پاکی‌ها

تنها جایی است که همه باید پاک باشند. اصلاً در مسجد همه محورها پاکی است. کسی که می‌رود نباید جنب باشد. باید پاک باشد. لباس پاک، بدن پاک، اگر مسجد نجس شد، باید فوری بشویند. واجب فوری است. بدن پاک، لباس پاک، مسجد پاک، برای خدای پاک. در دعای جوشن یکی از اسم‌های خدا این است که تو پاک هستی. «یَا أَطْهَرَ الطَّاهِرِین‏» یعنی ای کسی که از هر پاکی، پاک‌تر هستی. اصلاً در نماز همه‌اش از پاکی صحبت می‌کنیم. «سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله»، «سبحان ربّی العظیم»، «سبحان ربّی الاعلی» یعنی خدایا منزّهی. یعنی از عیب پاک هستی. از نقص پاک هستی. تو پاک هستی. گیر در ما است. بچه‌ام در آب افتاد. «سبحان الله» خدا منّزه است. باید روی حوض نرده بگذاری بچه‌ات نیافتد. تصادف کردم. «سبحان الله» باید مراعات تذکرات راهنمایی را می‌کردم… مریض شدم. «سبحان الله» خدا منزّه است. باید مراعات بهداشت را بکنی. عروس بد گرفتم. داماد بد گرفتم. «سبحان الله، سبحان الله» خدا منزّه است. باید وقتی خواستگاری رفتی، غیر شکل و جهازیه‌ی عروس، فکر اخلاق و دین خانواده‌ی عروس هم می‌بودی… دامادم بد درآمد. «سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله» داماد پارکی همین است دیگر. در پارک بستنی می‌خورد، تو عاشق او شدی. در این پارک عاشق می‌شوی. در آن پارک طلاق می‌گیری. داماد پلاستیکی، پلاستیکی است. خانواده‌اش چه بود؟ داماد چه نانی خورده بزرگ شده؟ نان حلال خورده یا نان… عقیده‌اش چیست؟ رابطه‌اش با خدا چیست؟ فکر داماد را نخواندی. همینطور کیلویی خوشت آمد. داماد کیلویی گرفتی، حالا همان یک کیلو در کلّه می‌خورد. داماد کیلویی، عروس کیلویی، «سبحان الله» خدا منزّه است. رفوزه شدم. «سبحان الله، سبحان الله» باید درس بخوانی. نشستی! مکزیک به بلژیک گل می‌زند. بلند شو درست را بخوان. خودت ورزش بکن. اما تماشای ورزش چه فایده‌ای دارد؟ مثل اینکه آدم چهارپایه بگذارد، پول‌های بانک را ببیند. چیزی را که به تو نمی‌دهند. تماشای پول که تو را پولدار نمی‌کند. خودت بلند شو پول پیدا کن. یا ورزش کنید یا درس بخوانید. مقام معظم رهبری فرمود: نسل نو سه اصل را رعایت کنند. تحصیل، تهذیب، تفریح، ورزش! ورزش مهم است. اما تماشای ورزش، شما نگاه کن من کباب می‌خورم! شما چه؟ تماشای ورزش لغو است. حالا یکوقت من خیلی غصه می‌خورم وقتی می‌بینم میلیون‌ها ساعت جوان‌های ما وقتشان سر تماشای ورزش می‌شود. تماشای ورزش، مثل تماشای طلا، مثل تماشای پول‌های بانک، مثل تماشای شیرینی دکان شیرینی فروش، تماشا چیزی به شما نمی‌دهد. فقط عمر شما را می‌مکد، و می‌بلعد. یک مقداری در وقت صرفه‌جویی کنید.

2- منع از مسجد، بزرگ‌ترین ظلم فرهنگی

همه در مسجد به یک سمت، قبله! همه به یک امام اقتدا کنند. احدی حق ندارد مانع رفتن به مسجد شود. تنها جایی که پلیس حق ندارد جلو را بگیرد، حتی مسجد الحرام که مهم‌ترین مسجدهای کره‌ی زمین است، قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «سَواءٌ» یعنی مساوی هستند. «سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْباد» (حج/25)«عاکف» یعنی معتکف، کسی که آنجا مقیم است و «باد» یعنی بادیه نشین. یعنی بیابانی و خیابانی «سَواءً» مساوی هستند. حتی قرآن گفته اگر کسی مانع از مسجد رفتن شود، «وَ مَنْ أَظْلَمُ» ظالم‌ترین آدم‌ها کسی است که کسی را از مسجد باز دارد. بعضی از پدر و مادرها خیلی ظالم هستند. بچه‌اش مسجد می‌رود، نمی‌خواهد مسجد بروی. این پدر و مادر بد‌ترین پدر و مادر هستند. قرآن بخوانم. قرآن می‌گوید: «وَ مَنْ أَظْلَمُ» کیست ظالم‌تر از کسی که کسی را از مسجد باز دارد. گاهی وقت‌ها به اسم مسجد می‌روند، برنامه‌های دیگر دارند. خوب آن حسابش جداست. آن حسابش جداست. به اسم مسجد سوء استفاده کار نداریم. ولی اگر کسی می‌خواهد برود نماز بخواند «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّه‏» (بقره/114) اگر جلسه‌ی فاتحه در مسجد گرفتیم، و کسی بخواهد نماز بخواند می‌بیند جلسه‌ی فاتحه است، نمی‌تواند نماز بخواند. این فاتحه هم گیر دارد. و لذا مجالس ترحیم در مساجد باید یک طوری باشد که راه برای نماز خوان بسته نشود، یک پرده‌ای بکشند یک جایی که اگر کسی عبوری می‌آید برود نماز نخوانده است، می‌آید نماز بخواند می‌بیند جلسه‌ی فاتحه است. نمی‌داند چه خاکی بر سرش کند.

خدا رحمت کند آیت الله میرزا جواد آقای تهرانی را، از علمای درجه یک بود. ایشان وصیت کرد، فاتحه‌ی من را در مسجد نگیرید. یا یکی بگیرید. یا یک طور، یک وصیت کرده بود در وصیتش گفته بود: می‌ترسم در فاتحه‌ی من یک نفر خواسته باشد نماز بخواند و فاتحه‌ی من مزاحم… عالم ربانی بود، یعنی از علمای درجه یک، مشهد بود و از علمای عالی ایران بود. ولی ایشان گفت که…

خوب برای هیچ‌کس هیچ امتیازی نباید قائل شد، حتی بانی. یک کسی این مسجد را ساخته است. حق دارد مثلاً بگوییم: چون بانی مسجد است مثلاً برایش امتیاز قائل شویم؟ نه! چون بانی مسجد است. چون واقف مسجد است.  اَبَدا! الآن اینطور نیست. متأسفانه در هیئت‌ها یک کسی یک گوسفند برای هیئت می‌دهد، می‌گوییم آقا ایشان بانی است. پس قابلمه‌اش را به او بدهید پشت ماشینش بگذارد و به فامیل‌هایش بدهد. بانی است، قبل از کشتن گوسفند بانی است. همینکه سر گوسفند بریده شد، در دیگ افتاد بین این بانی و باقی مردم فرقی نیست.

من یکبار یک جایی مسجد بودم، یک استکان چای پهلوی من آوردند. این چای را در زیر دستی گذاشتند و یک مشت هم قند کنار آن ریختند. به این آقایی که چای آورد گفتم: دست شما درد نکند. من یک سؤال می‌کنم. یک استکان چای را با چند حبّه قند می‌خورند؟ گفت: والله آدم‌ها یکی دو تا! گفتم: من هم جزء آدم‌ها هستم. آخر تو که یک مشت قند کنار استکان می‌گذاری، این بچه نگاه می‌کند، می‌گوید: اوه، اوه، اوه! این آقا چقدر قند می‌خورد؟ (خنده حضار) این نمی‌داند که ما از این ده‌تا قند یکی را می‌خوریم. فحش است، ده تا می‌شنویم ولی یکی را می‌خوریم. یا در یک جلسه می‌نشینیم، یک دیس پرتقال می‌آورند جلوی ما می‌گذارند. بابا من که یکی بیشتر نمی‌خورم. چرا این دیس را جلو می‌گذاری. عکس هم برمی‌داری، آنکسی هم که در آن اتاق نشسته می‌گوید: آخوندها همه را خوردند! یک پنکه در محراب آوردند برای کَلّه‌ی آقا! مردم هی چنین می‌کنند، مردم هی بال بال می‌زنند (با نشان دادن حرکت) ولی کله‌ی آقا یک پنکه‌ی خصوصی دارد. می‌گویند: این چه عدالتی است؟ که کله‌ی آقا یک پنکه‌ی خصوصی داشته باشد، ما همه بال بال بزنیم. جلوی این کارهای… اینها خیلی زشت است. بچه‌ها روی اینها، بزرگ‌تر‌ها هم حساب می‌کنند. می‌گوید: چه شد؟ یا مثلاً یک قالی انداختند، روی قالی هم یک قالیچه انداختند. روی قالیچه هم یک سجاده انداختند. آقا روی سجاده‌ای است که سجاده روی قالیچه است، که قالیچه روی قالی است. آنوقت آخر مسجد موکت است. اینکه می‌آید نماز بخواند، می‌گوید: آقا روی سه تا قالی روی هم ایستاده، روی دو تا قالی روی هم ایستاده است، آنوقت من باید روی موکت بایستم. اینها چیزهای ظریفی است. خیلی هم ظریف است.

3- نظافت و پاکیزگی، در انجام امور مذهبی

من بیمارستان قلب رفتم. دکترها خیلی از امام خوششان آمده بود. من فکر کردم حالا چون رهبر انقلاب است و بنیانگذار جمهوری اسلامی است، گفتم: ببخشید! شما که اینقدر به امام علاقه دارید، گفتند: امام روز عاشورا داشت با دستمال گریه می‌کرد. همینطور که گریه می‌کرد و کتفش تکان می‌خورد، نیاز به یک دستمال دیگر برای بینی داشت. با این دستمال اشکش بینی‌اش را تمیز نکرد. یک دستمال دیگر درآورد، از زیر آن دستمال بینی‌اش را پاک کرد. می‌گفت: این امامی که دستمال اشکش با دستمال بینی‌اش فرق می‌کند، این معلوم می‌شود خیلی مراعات بهداشت، ببینید پزشک‌های متخصص قلب بودند. ولی از این حرکت خوششان آمده بود.

خدا رحمت کند با شهید مفتح یک جایی مهمانی بودیم. ایشان قاشقی را که در دهانش کرد در ماست نمی‌زد. یک قاشقی در ماست، قاشق ماست را برمی‌داشت در این قاشق می‌ریخت، چنین می‌کرد. این رقمی می‌خورد. ما بلد نبودیم، یاد گرفتیم.چون قاشقی که در دهان رفت و در ماست برگشت، آن کنار دستی می‌خواهد قاشق بزند، می‌بیند قاشق دهنی یعنی آب دهان شما با ماست قاطی شد. مشکلش می‌شود. داریم سر سفره چیزی را از دهان درنیاورید و اینجا بگذارید. یعنی خرما می‌خواهید بخورید، خرما را باز کنید. هسته‌اش را بگذارید و بعد بخورید. قبل از آنکه خرما در دهان برود. هلو در دهان برود، هسته‌اش را بیرون بیاورید و بعد در دهان بگذارید. چون در دهان می‌کنی و بعد از دهانت هسته‌ی دَهَنی را می‌گذاری در… حدیث داریم. آیت الله العظمی بروجردی منزل امام رفت. شاید قصه برای 50 سال پیش است. من از استادم شنیدم. آنروز قم تاکسی نبود، درشکه بود. خانه‌ی امام هم اخرین نقطه بود. یعنی بعد از خانه‌ی امام دیگر باغ‌های درخت انار بود برای قمی‌ها. آخرین خانه، خانه‌ی امام بود. آیت الله العظمی بروجردی با درشکه دیدن ایشان آمد. امام پرتقالی را آوردند. آقای بروجردی نخورد. امام پرتقال را پوست کردند، باز آقای بروجردی نخورد. امام پرتقال پوست‌کنده را برداشتند، گفتند: آقا بفرمایید. دیگر وقتی دید پرتقال را تا بالا آورده است، آقای بروجردی پرتقال را گرفت، میل کردند هسته‌اش را در دست گذاشتند. در زیر دستی نگذاشتند. همینطور دست آقای بروجردی زیر عبا بسته بود، تا ملاقات تمام شد بیرون رفتند، از در خانه که بیرون رفتند آقای بروجردی این هسته را در سطل زباله انداخت. گفت: حدیث داریم چیز دهنی را در بشقاب نگذارید. اینها خیلی اثر دارد. اثر تربیتی اینها است. گاهی یک کارهایی به قدری اثر منفی دارد، من ده سال پاسدار داشتم. بنا بود این گروه مثلاً از کمیته بروند، نمی‌دانم از نیروی انتظامی بیایند. جابه‌جا شوند. یا از سپاه بروند. می‌خواستند تیم‌هایشان جا‌به جا شوند. ما به سرشیفتمان گفتیم: آقای سرشیفت، شما چند سال است محافظ ما هستید، حالا بعد از ده سال می‌روید، بدی، غلطی از ما دیدی حلال کن. گفت: آقای قرائتی ما که رفتیم، اما پدرمان را درآوردی. من گفتم: چه کردم؟ گفت: در یکی از شهرها رفتی سخنرانی کردی، در ماشین نشستی، آن زمان هم چون ترور بود، دولت به شما بنز ضد گلوله داده بود. در بنز نشستی من هم پشت فرمان بودم، یک کسی یک لیموترش به شما داد. تو هم عقب بنز این لیموترش را سوراخ کردی چنین کردی… (با نشان حرکت) چنین کردی، من هم هی پشت فرمان چنین شدم. (خنده حضار) نه نصفش را به من دادی، نه دست از مکیدن برداشتی. ما زجر کشیدیم. گفتم: اِ..اِ…!ده سال چند هزار آیه و حدیث از من شنید امّا لیموترش همه را از بین برد. این چیزها را نگویید جزئی است. قرائتی چه چیزی دارد در تلویزیون می‌گوید؟ این چیزها مثل تیغ است. یک تیغ ریز به پای یک پهلوان می‌رود پهلوان از راه می‌افتد.

ما یکبار سوار هواپیما بودیم. همه را پیاده کردند. گفتیم: چه خبر است؟ مواد منفجره است؟ تروریست در هواپیما است؟ گفتند: نه! یک سوسک یا یک موش داخل رفته است. گفتم: این همه مسافر و بار را خالی می‌کنید به خاطر یک سوسک، به خاطر یک موش؟ گفتند: بله! خوب شما نمی‌دانید موش چه می‌کند؟ گاهی موش یک سیم را می‌جود، رابطه‌ی خلبان با فرودگاه قطع می‌شود. همه‌ی محاسبات به هم می‌ریزد. گاهی یک موش بد اخلاقی می‌آید سیم اخلاص را می‌جود، رابطه‌ی ما با خدا قطع می‌شود. یک عمری فکر کردیم کار‌هایمان درست است، معلوم نبوده که در روح ما یک موشی بوده که آن موش سیم را جویده است. یعنی ما رابطه‌مان با خدا قطع شده است. این کارها برای خدا نبوده، برای نفس بوده است. مسائل خیلی ریز است.

یکبار پیغمبر سر نمازش راه رفت. تا آنجا که من بلد هستم. چون پای تلویزیون گاهی هم علما می‌نشینند. بعضی از مراجع هم به من زنگ می‌زنند که آقای قرائتی این کلمه‌ای که گفتی مثلاً اینطور بود، اینطور بود. دیگر حالا از این به بعد خیلی باید حواسمان را جمع کنیم که… تا انجا که من بلد هستم، یکبار پیغمبر سر نماز راه رفت. آن هم این بود. داشت نماز می‌خواند. «مالِکِ یَوْمِ الدِّین‏، إِیَّاکَ نَعْبُدُ» از اول حمد شروع کرد، به «مالِکِ یَوْمِ الدِّین‏» رسید. وسط نمازش، نگاهش به دیوار خورد. دید به دیوار جای آب دهان است. یک کسی به دیوار آب دهان انداخته است، جای آب دهان به دیوار مانده است. پیغمبر دیگر بعد از «مالِکِ یَوْمِ الدِّین‏» چیزی نگفت. یک شاخه خرما کنارش بود، برداشت همینطور که رویش را از قبله برنگرداند، همینطور که رویش به قبله بود، یک خرده جلو آمد، شاخه را به دیوار مالید، جای آب دهان پاک شد. بعد برگشت سر جایش گفت: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعین‏» یعنی چه؟ پیغمبر شخص اول هستی، دارد با خدای هستی گفت‌و گو می‌کند، اما مسأله نظافت… در مسجد نباید چیزی باشد که مردم، با نگاه او متنّفر شوند. بوی پا، بوی عرق، حالا…

از هر پولی حق استفاده ندارید. در قران یک آیه داریم «ما کانَ لِلْمُشْرِکینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ» (توبه/17) مشرکین حق ندارند پول بدهند. پول هرکس را… هیئت سراغ دارم که نذر می‌کند، خدایا اگر تریاکم را توانستم به تهران برسانم دو میلیون برای ابالفضل بدهم. اصلاً پول رد کردن تریاک را نذر می‌کند برای ابالفضل! اصلاً من نمی‌دانم. من باید یک دعا بکنم. خدایا عبادت‌های ما را ببخش. گناهانمان پیشکش ما. یعنی گاهی وقت‌ها عبادت‌های ما از گناهمان بیشتر گناه دارد. همینطور طبل می‌زند. بابا این وقت شب مردم خواب هستند! عزاداری یک زمانی دارد. بگویند: آقا مثلاً از ساعت بعد از اذان مغرب تا یک ساعت و نیم. آخر یک بعد از نصف شب طبل می‌زنی، مردم خواب نیستند؟ بلندگوی مسجد نباید بیرون مسجد باشد. فقط یک جا حق داد زدن داریم آن هم اذان است. غیر از اذان کسی حق داد زدن ندارد.این هم به شرطی که خوش صدا باشد. بدصدا حق اذان ندارد. مؤذن باید خوش صدا باشد. برای هیچ‌کس هیچ امتیازی نیست، حتی واقف. از هر پولی استفاده نکنید.

4- پاکان و پرهیزگاران، متولیان امور مسجد

هرکسی حق تولیت ندارد، قرآن می‌گوید. می‌گوید: «إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُون‏» (انفال/34) اولیا یعنی تولیت، تولیت مسجد الحرام را کسی حق ندارد داشته باشد، «إِلاَّ الْمُتَّقُون‏»! کسی حق دارد خادم‌الحرمین باشد که افراد با تقوا باشند. نمی‌گوید: «الا المتقی» می‌گوید: «الْمُتَّقُون‏» یعنی جمع است. یعنی باید مراکز مقدس توسط افراد مقدس، ببینید ما داریم که اگر امام از دنیا رفت، بر امام، امام نماز بخواند. جنازه‌ی امام را امام باید نماز بخواند. اگر امام از دنیا رفت، امام باید امام را غسل بدهد. آیت الله العظمی گلپایگانی از قم آمدند، بر بدن امام خمینی نماز خواندند. یعنی مرجع را باید مرجع به مرجع نماز بخواند. اینها یک حساب و کتابی دارد. جای مقدّس باید تولیتش را هم افراد مقدس باشند. پول ابالفضل که نمی‌شود پول تریاک باشد. البته حالا یکوقت فکر نکنید، یکبار یک چنین آدمی پیدا شده است. وگرنه اینهایی که عزاداری می‌کنند بدنه‌شان خوب است، منتهی این یکی هم نباید باشد. عرض کردم ببینید همه‌ی مسافرها خوب هستند، یک موش در هواپیما رفته بود. ولی همان یک موش هم نباید برود. یک وقت خدای نکرده، آخر بعضی متأسفانه من یک حرفی که در تلویزیون می‌زنم فردا دست می‌اندازند. می‌گویند: تو در هیئت ابالفضل هستی؟ نذر کردی، تریاک بردی؟ یعنی گاهی وقت‌ها یک چیزی را از من می‌گیرند، هی چماق می‌زنند… خیلی وقت‌هایی که من در تلویزیون بحث می‌کنم آنجایی که به نفع زن است، زن به مردش می‌گوید: نگاه کن ببین قرائتی چه می‌گوید؟ آنجایی که به نفع مرد است، می‌گوید: ببین قرائتی چه می‌گوید؟ یعنی گاهی از حرف من پتک درست می‌کنند در کَلّه‌ی همدیگر می‌زنند. بابا یک نفر چنین شده بود. منتهی می‌گوییم آن یکی هم نباید باشد. ابالفضل مقدس است. مسجد مقدس است. «إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُون‏» خوب عمامه‌ی من که سفید است، یک لک سیاه هم باشد، برای همه‌ی شما خاطره می‌شود. یک لک سیاه است، ولی می‌گویند: آقای قرائتی ببین یک لک سیاه شد. چیزی که سفید است نباید یک لک سیاه هم باشد.

خوب، آدم‌های ترسو حق ندارند تولیت مسجد را داشته باشند. باید شجاع باشند. چطور؟ قرآن بخوانم.«إِنَّما» یعنی فقط «إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ» فقط کسانی حق دارند متوّلی مسجد و مسئول آباد کردن مسجد باشند که «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ ِ الْآخِرِ» (توبه/18) خودش ایمان داشته باشد، «آتَى الزَّکاه» اهل خمس و زکات باشد، بعد می‌گوید «وَ لَمْ یَخْش‏» از کسی نترسد. ببینید اگر هیئت امنای مسجد شجاع بودند، پیشنمازش عالم بود، مسجدش تمیز بود، این مسجد، مسجد زنده است. اگر هیئت امنای آن ترسو بودند. پیشنمازش پیر بود یا بی‌سواد بود. خادمش بد اخلاق بود. مسجدش کثیف بود، آنوقت چطور من هرچه هم بگویم: «حی علی الصلاه» «حی» بشتاب! می‌گوید: کجا بشتابم؟ برای من جاذبه ندارد.

خوب، در مسجد بایدها و نبایدهایی داریم. بایدها، نبایدها!

 اما نبایدها: 1- سگ نباید در مسجد برود. می‌گویند: یکی از بزرگان خواب دید که فردا در مسجد می‌روی، اول موجودی که می‌آید به او احترام بگذارید. ایشان هم صبح زود در مسجد رفت و منتظر بود که چه کسی می‌آید. دید یک سگ آمد. برداشت با چوب او را بیرون کرد. شب دوم خواب دید، مگر به تو نگفتیم احترام کن. احترام کن. باز فردا، روز بعد رفت دید سگ آمد. سه بار رفت دید، گفت: اگر هزار بار هم خواب ببینم، خواب حرام خدا را حلال چه… نمی‌کنم. به ما گفتند: به آدم شرابخوار دختر ندهید. به آدم تارک‌الصلاه دختر ندهید. والله من خواب دیدم که حضرت زهرا گفته: دخترت را به این بده. دو هزار بار هم خواب ببینی این خواب حجت نیست. ما نمی‌توانیم خواب را برداریم در مقابل قرآن و اهل بیت. وقتی یک چیزی متن قرآن است، یک چیزی متن روایات معتبر اهل بیت است، دو میلیون هم خواب ببینی، می‌گفت: اگر صد بار هم خواب ببینم با چوب سگ را بیرون می‌کنم. من که نمی‌توانم خواب را در مقابل، من خواب دیدم این آدم خوبی است. بابا این آدم رباخوار است. این آدم کم‌فروش است. این اختلاس می‌کند. این رشوه می‌گیرد. نه من خواب دیدم که… خانم بدنش پیداست. سینه‌اش پیداست. نمی‌دانم دست‌هایش، زانوهایش، بعد می‌گوید که: یک سیدی را خواب دیدم، این خود ابالفضل بود. خوب ابالفضل بیکار بود در خواب تو بیاید. تو خودت نمی‌دانی این کار تو گناه است؟ وقتی آدم می‌فهمد این کارش گناه است، صد تا سید بزرگوار هم بیایند این سیدهای بزرگواری که به خواب‌ها می‌آیند، به خصوص به خواب زن‌ها، این سیدهای بزرگواری که به خواب می‌آیند اینها بزرگوار نیستند. اگر هم بزرگوار هستند، این سند برای این کار شما نمی‌شود. سگ نباید بیاید. کودکی که نمی‌تواند ادرارش را نگه دارد، نیاید. اما اگر کودک قابل تکلیف است بیاید. آب دهان را که گفتیم.

در مسجد به مجرم شلّاق نزنید. می‌خواهید شلّاق بزنید. چرا؟ برای اینکه مسجد محل رحمت است. محل رحمت نباید محل قهر خدا باشد. گاهی هم ممکن است این مجرم خودش را تر کند، گاهی ممکن است افرادی دلشان بسوزد، بگویند: این چه قانونی است؟ چرا مثلاً حالا این را می‌زند؟ حالا یک غلطی کرده، او را ببخشند. گناه از کوچک است خطا از بزرگ. حالا او را ببخشند. چرا شلاق می‌زنند؟ یعنی گاهی ممکن است افرد… اصلاً بعضی ممکن است برای نماز نیایند، برای تماشا بیایند. ببینید مسجد را باید حفظ کرد. گاهی این اجرای حدها مزاحم مسجد است.

5- اخلاص در ساخت و اداره مسجد

باید حتماً مخلص باشد کسی که مسجد می‌سازد. می‌گویند: بهلول به هارون‌الرشید گفت: مسجد می‌سازی؟ گفت: بله!گفت: برای چه کسی؟ گفت: برای خدا. گفت: خیلی خوب خداحافظ! رفت و به یک سنگ‌تراش گفت: سه کلمه برای من روی این سنگ بنویس. گفت: چه؟ گفت: یکی بانی بنویس. یکی مسجد بنویس. یکی هم بهلول. بانی مسجد بهلول! این سه کلمه را بنویس. یک پولی به سنگ تراش داد، تق تق تق، تق تق تق، تق تق تق، این سنگ را تراشید و شبانه این سنگ را برداشت زیر عبا و رفت یک نردبان گذاشت و این بانی مسجد بهلول را روی سر در مسجد نصب کرد. فردا کارگرها آمدند، دیدند نوشته «بانی مسجد بهلول» به هارون الرشید خبر دادند. هارون، بهلول را خواست. گفت: چه حقی داشتی این را نصب کردی؟ گفت: من دیروز آمدم پرسیدم، گفتم: برای چه کسی می‌سازی؟ گفتی: برای خدا! خوب خدا که می‌داند برای خدا می‌سازی. بگذار این به اسم من باشد. یعنی با این… این یکی از راه‌های امر به معروف از راه طنز است. یعنی از راه طنز ما می‌توانیم به افراد بگوییم: این کار تو درست نیست. راه تو درست نیست. از راه طنز! اینجا از راه طنز بهلول به هارون الرشید فرمود: که نیت تو خدا نیست. تو اگر برای خدا است به اسم من باشد. باید اخلاص باشد. معنای اخلاص هم این است که مردم بفهمند یا نفهمند در تو اثر نگذارد. چه مردم بفهمند، چه مردم نفهمند.

یکی از بزرگان، یک کتاب‌های خوبی هم نوشته است. دانشمند مهمی است. کتاب‌های خوبی هم نوشته، می‌گفت: رفتم عیادت دوستم، یک جعبه گزی، چیزی هم زیر عبایم بردم. دور تخت بیمارستان شلوغ بود. ما این را هم در این کمد گذاشتیم. وقتی بیرون آمدیم، گفتیم: ببین ما دو تا جعبه گز دادیم. ولی در شلوغی بیمار نفهمید که جعبه گز کار ما است. فهمیدم اخلاص نیست. می‌خواستم او بفهمد. هرکاری را که دلت می‌خواهد مردم بفهمند و اگر نفهمند غصه می‌خوری، این معنایش این است که برای خدا نبوده است. حالا نگاه کنید چند تا… سلام علیکم، سلام می‌کنیم، طرف یا نمی‌فهمد یا حواسش جای دیگر است جواب نمی‌دهد. بی‌خود به این سلام کردم. متکبّر! دستم بشکند به این سلام کنم. آقا تو برای خدا سلام کردی، ثوابت را داری. حالا او نفهمید، فهمید، عمدی بود، سهوی بود، جواب بدهد یا جواب ندهد، تو اجر خودت را داری. شما برای خدا کار کن، اجرت را داری. مردم بفهمند، نفهمند. قرآن به افراد دزد، ظالم می‌گوید. ولی به افرادی که ظلم فرهنگی می‌کنند، می‌گویند: اظلم! ظلم فرهنگی در کشور ما کم نشد. بسیاری از کتاب‌های دانشگاه‌های ما ترجمه‌های افکار غربی است. افکار غربی که بعضی‌هایش هم به رسوایی کشیده شده است. یعنی رد شده است. حالا گاهی یک فکری است غربی است ولی پایش به جایی بند است. گاهی یک فکری غربی است که نه غرب هم این فکر را رد رده است، ولی ما هنوز مثلاً ترجمه‌اش را داریم بلغور می‌کنیم. ظلم فرهنگی! من روی منبر یک چیزی بگویم که مردم استفاده نکنند. گوشت کیلویی چند هزار تومان بخورند. عمر طلایی‌شان در خدمت بنده، من یک چیزی بگویم که به درد مردم نخورد. چیزی بنویسم که به درد مردم نخورد. چیزی بگویم. برادران طلبه، و دانشجو و منبری‌ها! به عنوان یک شاگرد خودتان برادر کوچک خودتان، من تقاضا می‌کنم. آنچه از دهانتان بیرون می‌آید، دهان مبارک! و آنچه می‌نویسید، 4 شرط داشته باشد، وگرنه روز قیامت همه‌ی شما گیر هستید.

6- معیار و ملاک در انتخاب کارهای فرهنگی و مذهبی

1- یا باید آنچه بچه‌های ما می‌خوانند و می‌نویسند واجب باشد. یا مستحب باشد. یا مشکل فردی را حل کند. یا مشکل جامعه را حل کند. بسیاری از چیزهایی که ما می‌گوییم و می‌خوانیم نه واجب است. نه مستحب است. نه نیاز فرد است. من سخنرانی می‌کردم در دانشگاه، یک دانشجو پرسید آقا نماز در قطب شمالی که 6 ماه شب است، 6 ماه روز چطوری است؟ گفتم: مادرت رفته یا پدرت؟ گفت: هیچ کدام! گفتم: شما فردا صبح بلیط پرواز داری؟ گفت: نه! گفتم: واجب است بدانی؟ یعنی الان بر ما واجب است که قطب شمالی را بدانیم. گفت: نه! گفتم: مستحب است؟ گفت: نه! بسیاری از سؤال‌های دینی ما احمقانه است. این حدیث از امام صادق است یا از امام باقر؟ چه فرقی می‌کند. مثل اینکه بگوییم: آقا نماز جمعه آمدی با کدام شیر وضو گرفتی؟ آب آن یکی است. این حدیث را سلمان نقل کرد، یا ابوذر؟ آخر این هم سؤال است؟ حالا یا سلمان نقل کرد یا ابوذر. شما هرگز انگوری که می‌خوری، می‌گویی: این آبش آب قنات است یا آب رودخانه؟ در جعبه‌ای که گذاشتند جعبه‌ی پلاستیکی است یا جعبه‌ی چوبی؟ جعبه‌های 20 کیلویی است یا جعبه‌های ده کیلو؟ چه می‌پرسی؟ ابی‌ذر نقل کرد یا سلمان؟ از امام صادق است یا از امام باقر؟

در یک پژوهشکده‌ای رفتم. گفت: من هزار اسم برای حضرت مهدی پیدا کردم. گفتم: خدا از سر تقصیرات تو بگذرد. حضرت مهدی یک اسم دارد به نام مهدی، حالا بقیه الله بگو، ده تا اسم دیگر… مگر پیدا کردن هزار تا اسم واجب است؟ گفت نه واجب نیست. گفتم: مگر مستحب است؟ گفت: نه! مستحب هم نیست. گفتم: مگر نیاز فرد است؟ گفت: نه! گفتم: مگر نیاز جامعه است؟ بگو: حضرت مهدی وظیفه‌اش چه است. زمان ظهورش چه می‌شود؟ ما چه کنیم که آقا از ما راضی باشد؟ وظایف ما در زمان غیبت چیست؟ آخر اسم پیدا کردی؟ نام دوم «قل هو الله» چیست؟ نمی‌خواهم بدانم. در مذهبی‌های ما سؤال‌هایی هست بی‌خردانه! در مذهبی‌های ما، در مساجد ما، به اسم دین سؤال طرح می‌کند. ما بد برنامه‌ریزی کردیم. یعنی از خودمان ضعف نشان دادیم.

7- هماهنگی احکام دین با فطرت بشری

قرآن می‌گوید: دین فطری است. «فطرت الله» فطری می‌دانی یعنی چه؟ یعنی همه‌ی دلها به سمتش جذب می‌شوند. مثل بچه! همه‌ بچه‌ی کوچولو را دوست دارند. سیاه‌پوست، سفید پوست، در این رژیم، در آن رژیم، در هر رژیمی، در هر سنی، در هر کشوری آدم بچه‌اش را دوست دارد. علاقه‌ی بچه فطری است. قرآن می‌گوید: دین مثل علاقه به بچه است. فطری است. هرکس از دین بدش آمده است، یا همان لیموترش پاسدار من است. یک عملی از من دیده است. یا رفته آب بخورد، معده آب می‌خواهد. یک مگس در آن افتاده است. می گوید: دیگر نمی‌خواهم. یعنی دین فطری است. تشنگی فطری است. اما چون در دین خرافات آمده است، مثل اینکه در آب مگس می‌افتد، آدم انکار اصل دین را می‌کند، انکار اصل آب را می‌کند. گاهی وقت‌ها هم لِفتش می‌دهیم. یک چیزی را که یک دقیقه می‌خواهیم بگوییم، آقا پدر شما چطور مرد؟ ابوی بنده تب کرد. لرز کرد، مُرد! دو ثانیه! سه ساعت می‌نشیند مرگ پدرش را می‌گوید. او را این دکتر بردم، این آمپول را زد. او آمد و او آمد و … بابا وقت و با گوشت کیلویی چند هزار تومان بخورم، مرگ پدر تو را گوش بدهم؟

در فیلم ها! گاهی فیلم از قدم زدن است. دوربین را زیر پا می برد. می‌گویم: قدم زدن مردم مگر فرق می‌کند. همه‌ی مردم اینطور قدم می زنند. این دوربین را زیر پا می‌برد که مثلاً بگوید: دو ثانیه بیشتر تولید کردم، دو تا سی هزارتومان بگیرد. آدم می‌فهمد وگرنه حالا…

تاریخ زندگی شیخ مفید! سه تا خواهر داشت. حالا یا سه تا یا دو تا. پدر شیخ مفید نجار بود یا نانوا؟ خوب به چه درد ما می‌خورد؟ چه باعث شد؟ امام خمینی چند تا برادر دارد؟ چند تا خواهر دارد؟ شماره شناسنامه‌ی امام خمینی چند است؟ می‌خواهی چه کنی؟ سؤال‌هایی است که نه واجب است نه مستحب! نه نیاز فرد، نه نیاز جامعه! هرچه که عمرتان را صرف کنید که نه واجب است. نه مستحب است. نه نیاز فرد، نه نیاز جامعه، سوزاندن عمر، تلف کردن عمر و اسراف عمر از گناهان بزرگی است. در مسجدها باید برنامه‌ها کم، شیرین، خلاصه، لازم ندارد حرف روی حرف بزنم. حدیث داریم پیغمبر ما هفته‌ای یکبار حرف می‌زد. 4 روز حرف نزن، اما آن یک روز که حرف می زنی، 5 دقیقه حرف حسابی بزن. امیدوارم که در برنامه‌ها تجدیدی کنیم. اگر ما مسجدهایمان درست شود، چون دین ما خیلی غنی است. هیچ‌کس تا الآن حرف نویی نگفته که در دین وجود نداشته باشد. من خواهش می‌کنم این را دیگر بعد از سی سال تلویزیون، حق دارم یک چنین سؤالی از شما بکنم. بنده معلم سی ساله‌ی شما هستم. تقاضا می‌کنم، همه‌ی اساتید دانشگاه، همه‌ی شما به هم فکرهایتان را فشار دهید، همه‌ی روشنفکرها یک قانونی از شرق یا غرب بیاورید، که بهتر از آن قانون در قرآن و روایات نباشد. یک قانون پیدا کنید که نباشد. من هم به این قرآن قسم می‌خورم که آن را می‌گویم. می‌گویم: آقا یک کسی یک تلفن کرد یک قانونی آورد که این قانون، قانون خوبی است ولی در اسلام نیست. مسیحی‌ها چیزی ندارند. یهودی‌ها چیزی ندارند. چیزی ندارند بهایی‌ها که دیگر مسخره هستند. اصلاً مسخره، اصلاً یک چیز استعماری است. حالا ادیان آسمانی ما از همه جلوتر هستیم. ما از قوانین بین‌الملل از همه جلوتر هستیم. کسی چیزی ندارد که جذب شود. منتهی خوب آدم‌هایی که سواد ندارند، عرض کنم به حضور شما که نمی‌داند معدن طلای خودش کجا است، با یک حلقه‌ی طلا گول می‌خورد. چون از معدن خودش خبر ندارد. خدایا! روز به روز ما را با معارف اسلام آشناتر بفرما. سال جدید را برای ما سال نور و برکت و خیر، سال وحدت و مصونیت و قدرت و پیشرفت‌های همه جانبه قرار بده. قلب آقا امام زمان را از ما راضی بفرما.   

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»

1- کدام ذکر الهی بر پاک بودن خداوند از هر عیب و نقص دلالت دارد؟
1) لا اله الّا الله
2 ) الحمد لله
3) سبحان الله
2- پدر و مادری که مانع رفتن فرزند به مسجد شوند، مشمول کدام تعبیر قرآنی هستند؟
1) بزرگ‌ترین ظلم فرهنگی
2) بزرگ‌ترین عذاب اخروی
3) خطر طلاق و جدایی
3- اسلام در مورد مسجد، بیش از همه بر چه امری تأکید کرده است؟
1) پاکی و پاکیزگی مسجد
2) بزرگی و وسعت مسجد
3) جلوه و زیبایی مسجد
4- بر اساس قرآن، چه کسانی حق تولیت و اداره مسجد را دارند؟
1) بانیان ساخت مسجد
2) بزرگان و پیران محل
3) پرهیزگاران، از هر قشر و صنف
5- بر اساس آیه 18 سوره توبه، بانیان مسجد باید چه ویژگی‌هایی داشته باشند؟
1) افراد مؤمن و پرهیزکار
2) اهل خمس و زکات
3) هر دو مورد

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3206

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.