جايگاه علم و دانش در اسلام

1- تحصيل علم، زمان و مكان ندارد
2- شناخت نظام حاكم بر خلقت
3- شناحت تاريخ گذشتگان
4- جدّي بودن در تحصيل علم
5- فراگيري علوم مورد نياز فرد و جامعه
6- تحصيل براي هدفي برتر از دنياي مادي
7- رعايت حال مخاطب در امر آموزش

موضوع: جايگاه علم و دانش در اسلام

تاريخ پخش:  04/07/92

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

به مناسبت آغاز سال تحصيلي يك بحثي دارم «إِنْ شاءَ اللَّه‏» براي همه مفيد است. چون از خودم نيست از قرآن است. منتهي براي طلبه‌ها، براي دانشجوها، اساتيد دانشگاه، معلمين و مربيان و بچه‌مدرسه‌اي‌ها، براي اينها مفيدتر است.

1- در دين ما فارغ‌التحصيل نداريم. اين حرف اول من است. چون اگر فارغ‌التحصيل داشتيم، خدا به پيغمبر نمي‌گفت: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً» (طه/114) اينكه به پيغمبرش مي‌گويد: تو هم بايد علمت زياد شود. يعني حتي رسول الله (ص) فارغ‌التحصيل نيست. خدا به پيغمبرش مي‌گويد: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً» تو هم بايد روز به روز علمت زياد شود. ما فارغ‌التحصيل نداريم. به ديپلم و ليسانس و فوق ديپلم و فوق ليسانس و آيت اللهي و حجت‌الاسلامي و اينها را… حرف اول ما اين است. ما فارغ‌التحصيل نداريم.

1- تحصيل علم، زمان و مكان ندارد

2- اينكه شعار اسلام اين است كه: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَة» (كافي/ج1/ص30) تحصيل علم واجب است. اين شعار براي 1400 پيش است. زمان هم تعيين نكرده است. اين هم شعار دوم است. «من المهد الي…» ز گهواره تا گور! زمان ندارد.

مكان هم ندارد. پس اينطور شعار بدهيم. خوب است اينها يك پوستر شود، در همه مدرسه‌ها زده شود. در اسلام فارغ‌التحصيل نيست. «وَ قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً». جمله‌ي دوم علم زمان ندارد. ز گهواره تا گور! علم مكان ندارد، «وَ لَوْ بِالصِّينِ» (بحارالانوار/ج1/ص177) ولو به كشور چين! آن زمان كشور چين، چون آمريكا كه كشف نشده بود.

معلوم مي‌شود علم موضوع هم ندارد، چون چين كه علم دين نبود. اينكه مي‌گويد: برو درس بخوان ولو به چين، يعني حتي علوم غير ديني، موضوعش هم لازم نيست موضوع ديني باشد.

«وَ لَوْ بِالثُّرَيَّا» (بحارالانوار/ج1/ص195) فضانوردي، حديث داريم علم عاشقاني دارد، دنبالش مي‌روند «وَ لَوْ بِالثُّرَيَّا». «وَ لَوْ عِنْدَ الْمُشْرِك‏» (بحارالانوار/ج2/ص97) ما در وابستگي نه شرقي هستيم، نه غربي! اما در تحصيل شعار ما اين است. هم شرقي، هم غربي! اينكه مي‌گويند: نه شرقي، نه غربي، يعني نه شرق زده، نه غرب زده. اما نمي‌گويد: از شرق و غرب، از علومشان استفاده نكن… در استفاده هم شرقي هستيم، هم غربي. اما در خودباختگي نه شرقي، نه غربي!

2- شناخت نظام حاكم بر خلقت

تحصيل علم ولو از آثار جمادات، از جمادات بايد علم بيرون بيايد. در قرآن شش بار گفته: «سيرُوا فِي الْأَرْض‏» (انعام/11) شش بار هم گفته: «أَ فَلَمْ يَسيرُوا» (يوسف/109) چرا نرفتند سير كنند؟ خوب سير در زمين يعني چه؟ يعني برو آثار باستاني را ببين. تاريخ تمدن‌ها را ببين. كاخ‌ها، برج‌ها، چه كساني بودند. چه چيزهايي گفتند. چه آرزوهايي داشتند. تحصيل حتي از جمادات. دليل؟ «سيرُوا فِي الْأَرْض‏»

حتي از كلاغ، از حيوان هم مي‌توانيد چيزي ياد بگيريد، ياد گيريد. حضرت آدم دو تا پسر داشت، هابيل و قابيل، يكي ديگري را از روي حسادت كشت. بعد گفت: چه كنم با اين جنازه؟ يك خرده پايش را كشيد. سرش را كشيد، كولش كرد، خسته شد. فكري بود چه كند؟ يك كلاغ آمد يك چيزي را خاك كرد. اينكه مي‌گويم قرآن هست، عربي‌اش را بخوانم. «فَبَعَثَ اللَّهُ غُرابا» (مائده/31) غراب يعني كلاغ آمد. «يَبْحَثُ فِي الْأَرْض‏» زمين را چال كرد. يك چيزي را دفن كرد. يادش داد كه تو هم اين را دفن كن. يعني اولين معلم بشر در دفن انسان كلاغ بوده است. ولو از كلاغ…

ولو از هدهد، حضرت سليمان گفت: هدهد كجاست؟ من او را نمي‌بينم. بايد بيايد جواب بدهد. سر شيفت در صحنه حاضر نبوده است. آمد و هدهد گفت: «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ» (نمل/22) يعني من احاطه دارم به چيزي كه تو سليمان هم احاطه نداري. يعني اطلاعي دارم كه تو پيغمبر هم نداري. گفت: چيه؟ گفت: فلان منطقه پرواز مي‌كردم، مردم خورشيد پرست بودند. پادشاهشان خانمي بود، اين خانم هم تحت بزرگي داشت و حكومت مي‌كرد. حضرت سليمان يك نامه نوشت و به هدهد داد و گفت: برو بده به خانم و بيا. يعني كسب اطلاع حتي از هدهد!

حتي از سگ، امروز هم دنيا از سگ استفاده مي‌كند. نمي‌داند در اين ماشين ترياك هست يا نه. يك سگي مي‌آيد بو مي‌كشد، سگ به انسان مي‌گويد: اين ترياك دارد يا ندارد. كسب اطلاع در قرآن گفته از هدهد، از كلاغ، در زمان ما هم مي‌بينيم از سگ استفاده مي‌كنند.

3- شناحت تاريخ گذشتگان

مسأله‌ي اينكه هركس اطلاعاتش بيشتر است به همان وزن عمر دارد. حضرت امير يك نامه‌اي به پسرش امام حسن مي‌دهد، مي‌گويد: عمر من زياد نيست، اما چون تاريخ بلد هستم، به اندازه‌ي تاريخ عمر دارم. يعني اگر كسي تاريخ صد ساله را بداند عمرش صد ساله است. اگر كسي تاريخ چهارصد ساله را بلد باشد عمرش چهارصد سال است. اين جمله براي نهج‌البلاغه است. كه مقدار عمر به مقدار اطلاعات است. بچه‌اي كه باسواد باشد بزرگ است، بزرگي كه بي‌سواد باشد، كوچك است.

حالا اول مهر است يك حسن استفاده هم كنيم. سوء استفاده كه نيست. كشور ما وقتي شاه فرار كرد، تقريباً 50درصد بي‌سواد بودند. الآن بعضي جاها شش درصد، هشت درصد، منتهي بعضي از جاها هم 13 درصد، 15 درصد بي‌سواد هستند. ما ديگر نمي‌توانيم كلاس تشكيل بدهيم. چون ده تا بي‌سواد ديگر جمع نمي‌شوند. قرار داد معلم، فرد به فرد گذاشته نهضت سواد آموزي. به يك نفر مي‌گويند: آقا اين مبلغ را بگير، اين كتاب را به اين درس بده. منتهي بي‌سوادش را هم بايد خودمان تعيين كنيم. چون از كامپيوتر بعضي‌ها باسواد هستند، دروغكي مي‌گويند: بي‌سواد هستيم. مثل پول زكاتي كه بعضي‌ها دروغ گفتند. حالا ديگر قرار شده كنترل شود. يك قانوني درست شد كه هر روستايي هرچه زكات دادند دولت هم همان مقدار روي آن بگذارد و خرج روستا كند. مثلاً يك كسي مي‌خواست يك حسينيه بسازد، مي‌رفت دروغكي مي‌گفت: اين 20 ميليون زكات است. دروغكي! 20 ميليون هم دولت روي آن مي‌گذاشت مي‌شد 40 ميليون، حسينيه‌اش را مي‌ساخت. اصلاً حسينيه براساس دروغ! مسجد براساس دروغ، كه خوب اين بنا شد كنترل شود و هركس هم خبر دارد اين را لو بدهد. كه آقا فلاني بيست ميليون داده دروغ است. نبايد وقتي حكم خدا بنا شد زكات گرفته شود با دروغ بگوييم. بعضي‌ها به دروغ گفتند… البته اين «الْحَمْدُ لِلَّه‏» جلويش گرفته شد. يعني بي‌سوادهاي واقعي الآن شناخته شده است. الآن هم هنوز دولت براي مبارزه با بي‌سوادي پول مي‌دهد. ولي در آينده در نهضت كه بسته شود، آقايان بي‌سواد و خواهران بي‌سواد بايد پول بدهند و معلم هم پيدا نخواهند كرد. اين مقدار بي‌سوادي كه ماندند، آنهايي كه لااقل زير 50 سال هستند مي‌توانند سه چهار ماه بيايند و يك خواندن و نوشتن را ياد بگيرند.

حالا ما بحثي كه داريم اين است كه سفر پيغمبر براي علم بود. «لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا» (اسراء/1) پيغمبر را معراج برديم براي اينكه يك چيزهايي را نشان او دهيم.

كسي اگر علم داشته باشد منشأ تحول مي‌شود. البته حالا نمي‌خواهم بگويم، اين علم‌ها كه ما در كتاب‌ها مي‌خوانيم نيست. خيلي‌هايش نيست. بسياري از درسهاي آموزش و پرورش و بسياري از درسهاي دانشگاه و بسياري از درسهاي حوزه خواندنش ضرورت ندارد. بحث‌هايي ما مي‌خوانيم كه بيني و بين الله… مثلاً تحقيق مي‌كنيم راجع به اينكه نماز در قطب شمالي چطوري است؟ چون شش ماه شب است و شش ماه روز. وقت من در حوزه صرف مي‌شود خوب اين را نبايد بخوانند. طلبه‌ها خودشان تشخيص بدهند. سيصد و پنجاه تا اعوذ داريم يكي اين است: «أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَع‏» (بحارالانوار/ج2/ص63) پناه مي‌برم… مثلاً تحقيق كنيم بوعلي سينا خواهر هم داشته يا نه، فقط برادر داشته است. اصلاً ببينيم بوعلي سينا چند كيلو است؟ اين كاشي‌كاري‌ها براي زمان ناصرالدين‌شاه است يا براي زمان مظفرالدين شاه؟ يك تحقيقاتي مي‌كنند كه اين خندقي كندند درست است، يا خندقي بكندند، يا خندقي بكندندي؟ فارسي اصيل كدام است؟ حالا اين چه مشكلي را حل مي‌كند؟ يك عده خندق كندند و در جنگ هم پيروز شدند. اين آقا بعد از 1400 سال نه بيل دست گرفته نه كلنگ، نه خندق مي‌كند و نه پيروز مي‌شود. نشسيته با الفاظ بازي مي‌كند. خندقي كندند يا بكندند يا بكندندي؟

يك آيه در قرآن داريم اگر كسي در راه خدا انفاق كند مثل دانه‌اي است كه بكاري، حبّه، اين حبّه هفت تا خوشه بيرون بدهد و در هر خوشه هم صد تا دانه. كسي كه در راه خدا انفاق كند مثلش مثل كسي است كه حبّه‌اي را بكارد، از اين حبّه هفت خوشه بيرون بيايد و از هر خوشه هم صد تا دانه، يعني يكي مي‌شود هفتصد تا. من رفتم يك جايي گفتند: آيا حبّه فقط گندم و جو است؟ يا شامل عدس و ماش هم مي‌شود؟ گفتم: اي خوشا به حال شما! خوشا به حال شما كه اينقدر بي‌خيال هستيد. كه خدا مي‌خواهد بگويد: جگر داشته باش پول خرج كن. به فقرا كمك كن. خدا جايش را پر مي‌كند. حالا يا ماش، يا عدس! آمده از من سؤال مي‌كند كه آقا آن تبري كه حضرت ابراهيم بت‌ها را شكست، كجاست؟ به او گفتم: بابا اين آهنش را بر سر تو بزنند. كه اينقدر تو نفهم هستي. مثل اينكه همه مسكلات حل شده دنبال تبر ابراهيم مي‌گردي، كه الآن اين تبر كجاست؟!

خدا مي‌داند يك سري از اطلاعات در روزنامه‌ها، مي‌‌نشيند جدول روزنانه حل مي‌كند. خيابان دو حرفي قديمي؟ آن بنده خدا كاشمر و مراغه مي‌نشيند فكر مي‌كند خيابان دو حرفي قديمي در تهران، مي‌گويد: خيابان ري. خوب چه مشكلي حل شد؟ تو خودت هزار و يك مشكل داري. روستايت دارد، شهرت دارد، مردم دارند، اين همه مشكلات هست، تو نشستي ببيني خيابان دو حرفي تهران كجاست؟

«قُل‏» به مردم بگو، اين عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. «قُلْ إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» (زمر/15) خاسر واقعي كسي است كه عمرش را آتش مي‌زند و متوجه نيست. خودت بلند شو ورزش كن. مي‌نشيند آن كشور گل مي‌زند. به تو هم چيزي مي‌دهند؟ نه! مثل اينكه آدم چهارپايه بگذارد و پول‌هاي بانك را ببيند. (خنده حضار) آخر پول‌هاي بانك را ببيني به تو هم مي‌دهند؟ آتش مي‌زنيم به عمرمان. هيچ چيزي در كشور ما به اندازه‌ي آتش زدن عمر در بورس نيست.

عيد كه مي‌شود هجده روز تخمه‌ي كدو مي‌شكنيم. (خنده حضار) و شخصيت‌هاي درجه يك كشور هم از 45 روز به عيد بحث پسته مي‌كنند. هركس نگاه كند مي‌گويد: ايران ديگر هيچ غصه‌اي ندارد. چهل روز به عيد مشكلشان پسته است. هجده روز هم تخمه كدو مي‌شكنند. چرا ما اينطور هستيم؟ درس بخوانيم.

4- جدّي بودن در تحصيل علم

درس خواندن بايد جدي باشد. قرآن مي‌گويد: «خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ» (مريم/12) جدي باشد. اگر طلبه‌اي واقعاً فقيه نمي‌شود سراغ قرآن و نهج‌البلاغه برود. بي‌خود درس خارج نرود. اگر يك دختري، پسري در كنكور رد مي‌شود سراغ خياطي برود. چهار سال پشت كنكور مي‌ماند. خوب بابا چه كسي گفته همه خوشي‌ها در دانشگاه است؟ اينقدر دانشگاه رفته داريم كه هزار تا مشكل دارد. اينقدر آدم‌هايي را داريم كه دانشگاه نرفتند و هيچ مشكلي ندارند. برو درست را بخوان، دانشگاه رفتي «الْحَمْدُ لِلَّه‏»، نرفتي خياطي برو. ما فكر مي‌كنيم همه درها بسته است، فقط در دانشگاه باز است. عزت و ذلت در دانشگاه است. رفتم همه خيرها را دارم! اينطور نيست. ما فكر مي‌كنيم عزت ما در اين است كه مثلاً مدرسه‌‌ي ما، حوزه‌ي علميه ما نبش خيابان باشد. خدا آيت الله مجتهدي را رحمت كند. در كوچه پس كوچه‌هاي تهران يك مدرسه‌ي خرابه دارد، كوچك و تنگ، اصلاً طلبه‌هايش وقتي بيرون مي‌آيند، كنار هم مي‌ايستند. جا نيست تكان بخورند، مثل دانه انار. نه فضايي دارد، نه باغچه‌اي دارد، نه مساحتي دارد. هيچي هيچي! چند هزار تا آخوند بيرون داده است. آخوندهاي خوب! يك مدرسه هم داريم سه طرفش خيابان است، گنجشك در آنجا مي‌پرد. گاهي آدم يك مهر كوچك دارد هزار ركعت نماز مي‌خواند، گاهي يك سجاده دارد به اندازه‌ي يك بقچه‌ي حمام، دو ركعت نماز نمي‌خواند. نماز خواندن غير از سجاده و مهر است.

امام خميني حاج احمد آقا مي‌گفت: دوست تا كتاب بيشتر نداشت. مرجع شد و رهبر داشت. جوهر مهم است نه كتابخانه. ما الآن در همه‌ي خانه‌ها كامپيوتر هست. خاصيتش چقدر است؟ فيض كاشاني دويست تا كتاب علمي نوشت تقريباً با كم و زيادش. او بدون كامپيوتر دويست تا كتاب نوشته است.

وزارت بازرگاني چند هزار كامپيوتر دارد؟ آخرش هم مي‌بيني يك كشتي آهن در دريا گم شد. ميدان بار تا حالا يك گوني سيب‌زميني گم نشده است. يعني آنها بدون كامپيوتر سيب‌زميني‌هايشان گم نمي‌شود، ما با داشتن كامپيوتر كشتي آهن، مي‌گوييم: بابا سراغ جوهر برويد. ما مشكلمان در مملكت اين است كه آخوندهاي ما نواب صفوي نيستند، كت و شلواري‌هاي ما هم شهيد رجايي نيستند. مشكل ما، مشكل جوهر است. اگر كسي جوهر داشته باشد مثل خانم‌ها. خانم‌ها اگر جوهر داشته باشند از پوست پرتقال مربا درست مي‌كنند. خانم‌ها اگر جوهر نداشتند برنج رشت را هم بدهي كوفته مي‌كنند. سراغ جوهر برويد. اين نيست كه حالا پوست پرتقال است يا برنج رشت. اين اگر آشپز باشد، از ساده‌ترين غذا شيرين‌ترين غذا را درست مي‌كند. و اگر خانم آشپزي بلد نباشد، بهترين مواد را بدهي خراب مي‌كند. چه درسي؟ علم مفيد…

5- فراگيري علوم مورد نياز فرد و جامعه

برادرها و خواهرها اينكه مي‌گويم براي قيامت شما و قيامت خودم مي‌گويم. مي‌ترسم نگويم قيامت گير باشم. هرچه كه در مدرسه و دانشگاه و حوزه مي‌خوانيد، هرچه پاي منبرها گوش مي‌دهيد. بايد چهار شرط داشته باشد وگرنه پاي منبر، در كلاس، در كتاب را ببند و برو كتابت را عوض كن. يا بايد آنچه كه مي‌شنوي واجب باشد يا مستحب باشد، يا مشكل فرد را حل كند، يا مشكل جامعه را حل كند. اين درسي كه مي‌خواني مشكل چه كسي را حل مي‌كند؟ مشكل فرد است، مشكل جامعه است. يكوقت مي‌خواستند مرا امتحان كنند. آن آقايي كه مي‌خواست مرا امتحان كند گفت: راجع به گوشت خرگوش يك تحقيق كن. گفتم: آقا من بي‌سواد هستم. من افتخار مي‌كنم بي‌سواد باشم ولي پيش تو باسواد نباشم. از شما مدرك نمي‌خواهم. براي اينكه مملكت جمهوري اسلامي مشكلش مشكل گوشت خرگوش است؟ ننه‌ام خورده، بابام خورده، خودم خوردم، تو خوردي؟ آخر چرا مخ مرا يك جايي مي‌بري كه هيچ نيازي نيست؟

رودخانه‌ها و پايتخت پاكستان در كتاب ابتدايي است. باور نمي‌كردم. من هرچه فكر كردم اين نوه‌ي من در دبستان است. راهنمايي هم نرفته است. تمام اطلاعات پاكستان را گفت. گفتم: كجا خواندي؟ گفت از كتابم. من هرچه فكر كردم اين دختر يازده ساله تاريخ پاكستان چه ارتباطي دارد؟ اين مثل اين است كه با يك كراوات پيش يك آيت الله بروي. آيت الله كي كراوات خواهد زد؟ يا پوستين را ببري در بندر عباس بپوشي. در هواي داغ چه كسي پوستين مي‌پوشد؟ اصلاً گاهي وقت‌ها ما يك لحظه فكر نمي‌كنيم اين سن‌اش چقدر است، نيازش چيست؟ يك دختر يازده ساله بايد چه بلد باشد؟ يك دختر دوازده ساله بايد چه بلد باشد؟ يك دانشجو بايد چه بلد باشد؟

من خيلي غصه مي‌خورم. اين كتاب‌ها را كه مي‌خوانم. يك نفر به من گفت: قرائتي پير شدي. گفتم: به نوح گفتند… به پيغمبر گفتند: چرا پير شدي؟ گفت: «شيبتني سورة هود» سوره‌ي هود مرا پير كرد. من هم بحث‌هاي غير ضروري مي‌شكند. نگاه مي‌كنم اين آقا روي منبر چه مي‌گويد. روي منبر رفته شك بين دو و پنج را مي‌گويد. هرچه فكر كردم در تاريخ نماز هيچ جني شك بين دو و پنج نكرده است… آخر آدم اگر شك كند، يك و دو، دو و سه، سه و چهار… بين دو و پنج! يا تاريخي را مي‌گويد كه اصلاً ربطي به زندگي من ندارد. در كتاب‌هاي دانشگاه هست، در حوزه هست. يك انقلابي بايد شود محتواهايي كه 1- واجب نيست، 2- مستحب نيست، 3- مشكل فرد را حل نمي‌كند، 4- مشكل جامعه را هم حل نمي‌كند، اين اطلاعات را بيرون بياندازيم و يك چيزهاي ديگر جايش بياوريم. كه ليسانس ما يك هنري داشته باشد. اطلاعات بيشتر داشته باشد، اطلاعات مفيد داشته باشد. تاريخ نمي‌دانم اشكانيان و ساسانيان را بلد است. بعد مي‌پرسيم: سلمان فارسي كه بود؟ آشيخ عباس قمي كه بود؟ مي‌گويد: آ شيخ عباس قمي يكي از اصحاب پيغمبر بود. بابا آ شيخ عباس قمي براي شصت سال پيش است. يعني صاحب مفاتيح كه زمان خودمان، در همه‌ي خانه‌ها يك مفاتيح در كنار قرآن ديگر هست. يعني صاحب مفاتيح را نمي‌شناسد، سلسله‌ي نهم اشكانيان را مي‌شناسد. من ضد تاريخ نيستم. مي‌خواهم بگويم درجه بندي كنيد. اولويت يك، اولويت دو، اولويت سه، يك سري چيزها را اگر ندانيم زشت است. يك سري چيزها را واجب است بدانيم. آخر ما به چه كسي سلام مي‌كنيم، مي‌گوييم: «السَّلَامُ عَلَيْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِين‏». اين «عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِين‏» چه كساني هستند كه ما هر روز سلامشان مي‌كنيم؟ «عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِين‏» نمي‌دانم كي هستند. پس به كي سلام مي‌كنيد؟ نمي‌دانم! خوب كوه هيماليا چند متر است؟ اِ… روزي پنج بار به كسي سلام مي‌كند كه نمي‌داند چه كسي است. ولي كوه هيماليا را كه نه مادرش بالايش رفته، نه پدرش بالايش رفته است، نه خودش بالا رفته است، متر كوه هيماليا را بلد است ولي نمي‌داند به چه كسي سلام مي‌كند. آدم غصه مي‌خورد.

در كشاورزي هم همينطور است. در ژاپن در سطل آب گوجه كاشتند. از سطل آب 50 كيلو گوجه برداشتند. كشاورزي  ما 50 كيلو را بايد از چند متر زمين بردارد؟ در همه چيز نياز داريم، تقليد از خارجي‌ها نكنيد. آنها مي‌خواهند ما ديپلم و ليسانسي داشته باشيم، اما ديپلم و ليسانس كم خاصيت. يك انقلابي مي‌خواهد، يك چند تا جگر مي‌خواهد، كه تحول به معناي واقعي، بگويد: آقا اين درس فايده ندارد، حذف شود. يا اين درس برود درس جنبي شود. نه اينكه مثلاً ما متونمان درس اصلي باشد، مثلاً نهج‌البلاغه درس جنبي باشد. اينها جا به جا شده است. علم بايد مفيد باشد.

6- تحصيل براي هدفي برتر از دنياي مادي

هدف دنيا باشد يا آخرت؟ من راجع به هدف علم هم يك چيزي بگويم. من يك حساب رياضي مي‌كنم هيچ‌كس هم نمي‌تواند جواب مرا بدهد چون رياضي است. شما هم كه معلم هستي و مربي هستي، من هم كه طلبه هستم، هركس اين كار را مي‌كند براي چيه؟ هدف علم چيه؟ هدف‌شناسي…

هدف يا رضاي خداست، رضاي خداوند است. يا رسيدن به زندگي مادي است. زندگي خودمان است. سؤال من اين است كساني كه فقط هدفشان اين است كه من پول مي‌خواهم. اصول دين چند تا است؟ سه تا… خوراك، پوشاك، مسكن، خانه، ماشين، تلفن. من كار به كسي ندارم. من مي‌خواهم زندگي‌ام بگذرد. حال اينهايي كه هدفشان زندگي است، سؤال مي‌كنم با هم جواب بدهيد. حتماً به زندگي مي‌رسند يا شايد برسند، شايد نرسند. حتمي است يا شايدي؟ شايدي… پس اين هدفش به دنيا 50 درصد مي‌رسد. يعني اينطور نيست كه هركس سراغ دنيا برود، به دنيا برسد. ممكن است سراغ دنيا برود و به دنيا نرسد. پس دنيايش 50 درصد است. آخرتش چه؟ آخرتش هم صفر است. چون براي خدا نبوده و طلبي ندارد. به شرق رفته به غرب نمي‌رسد. به غرب برود به شرق نمي‌رسد. پس آخرتش صفر است، دنيايش هم…

اما آن كسي كه براي خدا است، آنهايي كه براي خدا كار مي‌كنند حتماً بدبخت هستند يا نه خيلي‌ها براي خدا كار مي‌كنند، دنيايشان هم خوب است؟ حتماً بدبخت هستند يا شايد خوب شد و شايد بد شد؟ آنهايي كه براي رضاي خدا كار مي‌كنند، دنيايشان 50 درصد است. 50 درصد دنيا دارند. چون شايد دنيايشان خوب شد و شايد هم بد شد. اما آخرت چند درصد دارند؟ آخرت چه؟ صد در صد دارند. يعني آدم‌هايي كه هدفشان خوب است، آخرتشان صد در صد است، دنيا هم 50 درصد است. اما آنهايي كه هدفشان دنيا است، آخرتشان صفر است يك فرمول است، حلش كنيد. علم چه مي‌كند؟

شكل معلم هم يك مسأله است. كه سن معلم، شكل معلم، قد معلم، بيان معلم، لهجه‌ي معلم بايد يك چيزي باشد كه حواس طرف پرت نشود. ساعت معلم، النگويش، انگشترش، ما يك استادي در قم داشتيم درس كه مي‌داد سرش را كه تكان مي‌داد اين گوشه‌ي عمامه‌اش همينطور مي‌شد. اينطور مي‌شد… هي سرش را چنين مي‌كرد، آن روز درس را نمي‌فهميديم. و لذا بايد زلف معلم، ريش معلم… اگر معلمي مثلاً اينقدر ريش داشته باشد كه هي شاگرد نگاهش كند و قبل از آنكه ببيند چه مي‌گويد، هي به ريشش نگاه كند، اگر من يك انگشتر داشته باشم، يك انگشتر درشت، اصلاً تا مي‌روم چنين كنم، شما تا مي‌روي ببيني من چه مي‌گويم، انگشت مرا مي‌بيني. حواست پرت مي‌شود.

7- رعايت حال مخاطب در امر آموزش

سر كلاس با لباس شاد حرف بزنيد. اين چادر سياه براي خيابان خوب است. اما وقتي يك معلم، يك مربي مي‌خواهد با دخترها حرف بزند و در مدرسه هم هيچ مردي نيست، خوب رنگش شاد باشد. چرا رنگش سياه باشد؟ دختر من مي‌خواهد چيزي ياد بگيرد بايد به سياه نگاه كند؟ خوب اينجا كه مرد نيست، چادر سياه را براي خيابان بگذاريد، رنگ شاد… نه شادي كه باز چنين كند. گلش، دوختش، يك لباس آرامبخش، رنگ لباس، بيان…

بالاخره سليمان وقتي مي‌خواست نامه بدهد، به كلاغ نداد. چون بالقيس خانم تاجدار است. براي خانم تاجدار، هدهد تاجدار فرستاد.

جعفر طيار در حبشه، وقتي پادشاه حبشه به جعفر طيار برادر حضرت علي گفت: پيغمبري كه در اسلام در مكه مبعوث شده حرف حسابش چيه؟ نگفت: بسم الله القاسم الجبارين! «تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ» (مسد/1) چه كسي در مكه مبعوث شده است؟ به عمويش چطور… مي‌گويد: بريده باد دست عموي من! ابولهب! فقط تا گفت: پيغمبر چه گفته؟ سوره‌ي مريم را خواند. چون نجاشي مسيحي بود، سوره‌ي مريم را خواند. كه اشك نجاشي جاري شد. يعني آدم بايد بفهمد چه كسي، در كجا چه بگويد؟

يك كسي مرده بود نود ساله، آقايي كه در فاتحه‌‌اش منبر مي‌رفت، روضه‌ي علي اصغر را خواند. گفت: بابا اين نود ساله است. روضه‌ي حبيب‌بن مظاهر را بخوان. اين سليقه مي‌خواهد.

تابستان چه بگوييم. ما گاهي وقت‌ها برنامه‌ي آموزش و پرورش‌مان چيه؟ صبح كه بچه سر حال است و خوابش را كرده و صبحانه‌اش را خورده، ورزش و خطاطي و نقاشي و… دم ظهر كه خسته هستند، مي‌گوييم: برو رياضي بخوان. يعني درس سخت را براي خستگي مي‌گذاريم، وقت شاد را براي نقاشي و اينها مي‌گذاريم. بعد مي‌بينيم كه صدها هزار نفر در رياضي شكست خوردند. چرا؟ به خاطر اينكه مديريت برنامه‌ريزي… آدم بايد بداند كجا به چه كسي، چه بگويد. مثلاً ماه مهر چه بگوييم؟ بنده مي‌خواهم مسأله بگويم. مي‌خواهم بگويم: اگر يك كُر آب داشتيم. مقداريش يخ بست، اين يخ و اين مقداري كه يخ بست از آب كم مي‌شود. چون اگر آب كمتر از كر باشد، دست بزني نجس مي‌شود. حالا اگر يك كر آب داشته باشيم، مقداري از اين كر يخ بست. آن يخ كم مي‌شود از آب يا نه، هنوز يك بخشي از آب است. خوب اين را در زمستان بگو كه حوض‌ها يخ مي‌بندد. آن زماني كه حوض بود. اين را مثلاً در تابستان مي‌گوييم كه مردم مي‌آيند… مي‌گوييم: اگر يك كر داشتي، يخ بست، اين مي‌گويد: تو را به خدا! ما داريم از هلاكت هوا داريم آتش مي‌گيريم. اين بحث يخ بستن و حوض را مي‌گويد. چه زماني چه بگوييم؟ چند دقيقه صحبت كنيم؟ دست اول چه باشد؟ دست نهم چه باشد؟ دست بيست و پنجم چه باشد؟

چه حرفي را كدام معلم بزند؟ مهم است ممكن است يك حرفي را مثلاً من بزنم، مرا نگيرند. اما يك طلبه‌ي ديگر بزند او را بگيرند. اگر آيت الله بهجت خدا رحمتش كند به يك دختر جوان گفت: عزيزم! هم دختر خوشحال مي‌شود و هم همه‌ فاميل. اما اگر يك طلبه‌ي جوان به يك دختر بگويد: عزيزم! اوه…. دادگاه ويژه‌ي روحانيت او را مي‌گيرد. اصلاً عمامه‌اش را برمي‌دارند. بابا كلمه‌ي عزيزم است، منتهي از حلقوم آقاي بهجت درست است، از حلقوم جوان درست نيست. چه قيافه‌اي حرف بزند؟ با چه تن صدايي حرف بزند؟ با چه سابقه‌اي؟ با چه لباسي؟ در چه زماني؟ در چه مكاني؟ اينها بايد حساب شده باشد. معلمي خيلي كار مشكلي است. تبليغ كار مشكلي است، تبليغ دين… اينها را بايد دقت كنيم كه علم، علم مفيد باشد.

خبابان‌هاي مشهد و خيلي از جاها را دارند بزرگ مي‌كنند. يك مدرسه عباس قلي خان است. پايين خيابان مشهد است. اين خيابان را كه مي‌خواستند بزرگ كنند، ميراث فرهنگي گفت: اين سر در نبايد تكان بخورد. خوب نمي‌شود يك سر در وسط خيابان باشد. تمام مهندسين درجه يك مشهد جمع شدند. از آستان قدس و غير آستان قدس، حالا تمام اينها خيلي است. همه نشستند طراحي كردند، اين را از زير بولبرينگ گذاشتند و زيرسازي كردند و نمي‌دانم اينها را چفت و بست كردند و هر دو ساعتي بيست سانتي‌متر اين ساختمان را عقب كشيدند. خود سر در را كشيدند كه اين خراب نشود. ولي در زمان سليمان يك نفر كه علم داشت گفت: من تا چشم بر هم بزني، تخت بالقيس را از آن منطقه به اينجا مي‌آورم. علم چه مي‌كند؟ علم چند هزار سال پيش به اينجا بوده، اينهايي كه مي‌خوانم آيه قرآن است. «أَنَا آتيكَ» من براي تو مي‌آورم. «قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك‏» (نمل/40) قبل از آنكه مژه‌ات را بر هم بزني. يعني تا چشمت را بر هم نزني، من تخت او را اينجا مي‌آورم. ما بعد از چند هزار سال همه مهندسين جمع شدند، هر دو ساعتي چه… بيست سانتي متر ساختمان را مي‌كشند. علم زور دارد.

گاهي وقت‌ها مي‌گويند: آقا كشورهاي اسلامي چرا از نظر علمي عقب هستند؟ مثل اين كه بگوييم: چرا لاستيك جلو را باد زديم نمي‌رود؟ براي اينكه لاستيك عقب تو باد ندارد. در قرآن هم مي‌گويد: «وَ اعْبُدُوا» عبادت كنيد. «اقيموا الصلاة» هم مي‌گويد: «وَ اعْلَمُوا» عبادت كنيد، درس هم بخوانيد.

ما الآن خانه‌هايي كه مسكن مهر ساخت و بعضي ديگر، بسياري از جاها مسكن مهر مردم را خانه‌دار كرد، اما خدا را خانه‌دار نكرده است. يعني ساختمان مي‌بينيم مسجد در آن نيست. الآن چهار سال است مقام معظم رهبري پشت سر هم مي‌گويد: چرا بايد در جمهوري اسلامي ما اين همه شهرك داشته باشيم كه مسجد نداشته باشد. خوب نماز كه واجب است. ما براي نماز واجب خودمان مسؤولين به فكر نيستند. هرجا سيگار و آدامس خواسته باشيد صد متر بروي گيرت مي‌آيد. پفك نمكي و… خيلي از جاهاي تهران را من فردا است با شوراي شهر صحبت كنم. در تهران بعضي جاها بايد چهار كيلومتر رفت تا به مسجد رسيد. ولي براي آدامس صد متر بروي پيدا مي‌شود.

آخر آدم غصه مي‌خورد، مي‌خواهد سكته كند. منتظر دولت نباشيد. منتظر شهرداري نباشيد. هركس مسلمان است، خود آنهايي كه در مسكن مهر هستند، آقا مسكن مهر مگر هفتاد متر نيست؟ فرض كنيد هفتاد و يك متر است، يك متر هم براي مسجد بدهيد. نفري يك متر بگذارند مشكل حل مي‌شود. منتظر دولت نباشيد. يا دولت مي‌گويد: بودجه نداريم. يا مي‌گويد: نفت گران است. يا مي‌گويد: نفت ارزان است. يا مي‌گويد: اولويت دارد. يا بعضي‌هايشان هم معتقد نيستند. بعضي از دولتي‌ها و خيلي از غير دولتي‌ها ايمان ندارد. مثلاً خانه‌اش پارك داشته باشد، مسجد هم نبود، نبود! فكر نمي‌كند اگر بچه‌اش مسجدي شد، معتاد نمي‌شود. فكر نمي‌كند اگر به كشور حمله شد، 96 درصد جوان‌هايي كه مرز رفتند، جبهه رفتند، بچه‌هاي مسجد بودند. كسي از پارك و سينما نمي‌رود از كشورش و از وطنش دفاع كند. از مسجد مي‌رود. فكر نمي‌كند انقلاب ما از مسجد است. نقش مسجد را غافل است. و لذا براي مسجد عبوس مي‌كند، براي پارك هه هه… حالا در پارك هرچه شد شد. نمي‌خواهم بگويم: پارك بد است. مي‌خواهم بگويم ببينيد در قرآن 115 كلمه‌ي دنيا است و 115 كلمه‌ي آخرت است. اين يعني چه؟ يعني همينطور كه به دنيايتان مي‌رسيد به آخرت‌تان هم برسيد. شما شصت متر اتاق خريدي، فكر كن شصت و يك متر بود. هركسي يك متر دائمي يا قسطي بدهد. بياييد كمك كنيد، بد است كه شخص اول مملكت، مقام معظم رهبري براي مهمترين واجبات كه نماز است، بعد از 34 سال مي‌گويد: چرا… براي اينكه مسكن مهر آمد خانه ساخت، دستش درد نكند. خانه‌سازي‌اش خوب بود. نبايد خوبي‌ها را ناديده بگيريم. دستشان درد نكند، بالاخره بسياري، هزاران آدم بي‌خانه را خانه‌دار كردند. اين كارش خوب بود. ولي اين كاري كه از مسجد غافل شدند. وقتي داد مي‌زنيم مي‌گويند: آقا يك زمين در نظر گرفتم. خوب زمين در نظر گرفتي كه اين مسجد نشد… حالا ما يك خيرين مسجدساز راه انداختيم. با يك هيأت امنا و فلان… مي‌خواهيم يك كاري كنيم. نمي‌دانيم مي‌شود يا نمي‌شود. ما وظيفه‌مان را انجام داديم. ما پول كه نداريم.

يك كسي مي‌خواست ماه رجب دعا بخواند، دعاي ماه رجب ريش را مي‌گيرند چنين مي‌كنند. يكي ريش نداشت، ريش بغلي را گرفت و چنين كرد. (خنده حضار) حالا ما خودمان كه پول نداريم، عرض كنم به حضور شما كه مقام معظم رهبري به آقاي دكتر فيروز آبادي دستور دادند كه اين مسجد… البته مسجدي كه ما مي‌سازيم شش شرط دارد. اول بايد يك كيلومتري‌اش، دو كيلومتري‌اش مسجد نباشد. 2- كاشي و منار و تزئينات نه، فقط آجر مثل كاروانسراي شاه عباسي! آجر خالي كه… 3-مسجد كوچك، از صد متري تا دويست متري. 4- عرض كنم كه فاصله‌اش با مسجد بعدي و آجري و بدون تزئينات و مسجد…. امكانات قواي مسلح هم مقام معظم رهبري به عنوان فرمانده كل قوا دستور دادند كه خاك برداري، لودر، بولديزر، نقشه، نظارت، حمل و نقل، اينها را به قواي مسلح گفته مجاني انجام بدهيد. دولت و مجلس هم آب و برق و گازش را مجاني مي‌دهد. مسجد صد متري تا دويست متري را… يعني الآن ديگر با صد ميليون مي‌شود يك مسجدي براي يك منطقه ساخت. شما كه پسرهايت را داماد كردي، دخترهايت را هم عروس كردي، آخر عمري يك مسجد هم بساز. اين پولها را كه در گور نخواهي برد. پسرت هم كه «الْحَمْدُ لِلَّه‏» داماد شد. آنهايي كه پسرهايشان داماد شدند و دخترهايشان هم عروس شدند، بيايند آخر عمري يك مسجد بسازند. تازه حالا مسجد بسازيم، آخوند نداريم. اين ديگر روضه‌ي بعد…

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

«سؤالات مسابقه»

1- در آيه 114 سوره طه، پيامبر اكرم(صلي‌ الله عليه و آله) از خدا چه مي‌خواهد؟

1) افزايش روزي

2) افزايش علم

3) افزايش فرزند

2- در تحصيل علم، به سراغ چه كساني مي‌توان رفت؟

1) دانشمندان شرق و غرب

2) دانشمندان مسلمان و غير مسلمان

3) هر دو مورد

3- كدام حيوان، اولين معلم انسان در روي زمين بود؟

1) كلاغ

2) هدهد

3) مورچه

4- آيه 12 سوره مريم، از مسلمانان چه مي‌خواهد؟

1) جدّيت در كار

2) مسالمت در كار

3) قاطعيت در كار

5- كدام هدف، به تحصيل علم ارزش مي‌دهد؟

1) رضايت مردم

2) رضايت خدا

3) رضايت خانواده

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3532

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.