تفسیر سوره قصص -17

«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

در محضر مبارک دانشجویان و اساتید و بعضی از خواهران و برادران، در دانشکده منابع طبیعی کرج هستیم. به مناسبت دانشگاه یک تک جمله‏ای بگویم یک دقیقه ولی بحثم را شروع کنم.
هستی، هدیه محبوب است
ما باید مردممان دیدشان این باشد که هستی مقدس است اگر این دید پیدا بشود دیگه اینقدر سفارش نمی‏خواهیم بکنیم. وقتی قرآن می‏فرماید: «یسبّح للّه فی السموات و ما فی الارض» هستی سبحان اللّه می‏گوید. ابر و باد و مه و خورشید و فلک، (چیه، نه) شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری. جمله قبلش، اگر دید ما این بود که تمام آفریده‏ها هدفمندند، تمام آفریده‏ها بر اساس حکمت است، وقتی هستی در حال تسبیح است. با این دید اگر نگاه کنیم همه چیزی پهلوی ما کرامت دارد. علامه طباطبائی یک سیبی را که می‏خواست بخورد مدتها نگاهش می‏کرد، می‏گفت این سیب چون بند به اون است. عروسی و یا دامادی را کسی دوست دارد. اگر یک خودکار داد می‏گوید: این از همسر جوان آمد، این یادگار دوست من است، احترام می‏گذارد. ما اگر هستی را آفریده دوست بدانیم برایش کرامت و هدف و حکمت قائلیم. با این دید نه شاخه‏ای را می‏شکنیم، نه چیزی را از بین می‏بریم، حتّی یک قطره آب پهلوی ما مقدّس است. می‏گوئیم آب هدیه الهی است. رحمت الهی است. اگر آن دید قداست و حکمت نباشد و اون دیدی نباشد که ما زیر نظریم و هستی صاحب و حساب ندارد. با موعظه و بخشنامه نمی‏شود. می‏گوید هستی بی صاحب است، خدایی در کار نیست، هستی به حساب است و قیامتی در کار نیست. من در خانه‏ای هستم که نه صاحب دارد و نه حساب و در یک نظامی زندگی می‏کنم که مبدأ و معادی نیست. صاحب و حساب، هدف و حکمتی نیست و هرچی نچاپم از جیبم رفته، بنابراین بچاپ، بچاپ که هر چی نچاپی از جیبت رفته یعنی با آن دید یعنی با جهان بینی الهی مردم «عیان اللّه» اند. هستی قداست و هدف دارد. یک کرم کوچکی تکان می‏خورد. حضرت موسی (علیه السلام) نگاه کرد، دید خیلی ریز است مثل دانه‏های خیلی ریز، سَرِ سوزن، یه خورده نگاه کرد. گفت: خدایا این خلق نمی‏شد، چی می‏شد. مثلاً لگد کنیم، خطاب آمد موسی دفعه اولت هست که از من پرسیدی این را برای چی خلق کرده‏ای. این کرم تا حالا ده مرتبه از من پرسیده خدایا موسی را برای چی خلق کرده‏ای؟ (خنده حضار). اگر نبود چی می‏شد. از این حدیث آدم می‏فهمد که هیچ ذرّه‏ای بی هدف و حکمت نیست و هر چیز آیه‏ای است از آیات الهی و شکستن و نابود کردن طبیعت نادیده گرفتن حکمت خدا و مخلوق خدا، یعنی از بین بردن یک سبحان اللّه‏ گو در عالم هستی، با این دید خیلی چیزها عوض می‏شود. من اگر بدانم این وَرَق قرآن است یک جور نگاهش می‏کنم، اما اگر بگوییم بابا یک کاغذ نوشته شده‏ای، یک جور نگاه می‏کنم. هستی آیه الهی است. حالا این تک جمله‏ای که حالا به مناسبت مخاطبین یادم آمد. بحثی که داشتم دنبال می‏کردم برای یک مدّتی هم قیچی شد، سوره قصص بود تا آیه 39 هم آمدم. آیه 39 را برایتان معنا کنم، که انشاء اللّه دو سه جلسه بلکی انشاءاللّه تمامش کنیم. لااقل یک سوره مفصل گفته باشیم.
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم‏»
«و اسیتکبروا هو وجنوده» ادامه سوره قصص آیه 39 «و اسیتکبروا هو جنوده»: بحث فرعون است که می‏گوید: فرعون و لشگرش. استکبار، الان معنای استکبار زیاد است، به کار می‏برد، مستکبر و استکبار.من راجع به استکبار یک بحث فشرده‏ای برایتان داشته باشم.
تفتیش عقاید، خصلت مستکبران تاریخ
اول اینکه: استکبار و نشانه‏های آن در قرآن‏
1-کنترل عقاید – یا تفتیش عقاید: وقتی ساحرها ایمان آوردند به موسی (علیه السلام) گفت: «آمنتم» شما ایمان آوردید؟ «آمنتم» یعنی «أَامنتم قبل اَن آذن لکم» قبل از آنی که من اذن بدهم شما ایمان آوردید، شما حق ندارید بدون اجازه من ایمان بیاورید. گفتند: بابا ما معجزه دیدیم می‏خواهیم ایمان بیاوریم. فرمود: حق ندارید. عقائدتان باید…
یک روز معاویه تصمیم گرفت چهارشنبه نماز جمعه بخواند. همه نماز جمعه خواندند و کسی جرأت نکرد بگوید امروز چهارشنبه است و نماز جمعه مال روزِ جمعه است. این استکبار است.
مسئله دیگر: 2-محور سیاست و اقتصاد: خودشان را محور می‏دانند اگر منافع ما در خطر است، هر گاه، هر جای کره زمین ترور شود. اگر منافع ما در خطر است همه جا لشگرکشی می‏کنیم، و همه چیز را کن فیکون می‏کنیم. قرآن می‏فرماید: «اَنَا اَحیی وَ اَمیت». نمرود می‏گفت: من هر کس را بخواهم زنده‏اش می‏کنم و بِهِش وام می‏دهم، قرضش داده و کمکش می‏کنم، اسلحه‏اش می‏دهم اصلاً زنده‏اش می‏کنم و هر کس را بخواهم بمباران می‏کنم، مرگ و حیات دست من است «اَنَا» من، «احیی» احیا می‏کنم، «وَ اَمیت» می میرانم، ملاک و محوریّت منم.
3-جلوه‏ها، جلوه با زرق و برق: «اَلَیْس لی مَلک مِصر» فرعون می‏گفت: آیا نیست، مگر نمی‏بینید حکومت مصر دست من است؟ «و هذه الانهار» مگر نمی‏بینید نهرها «تجری» جاری است، «من تحتی» مگر نمی‏بینید کاخ من روی آب است. «لیس لی ملک مصر» دنبال یه چوپان راه افتاده‏اید، چوپان است. نگاه کنید کاخ‏ها، باغ‏ها، یعنی با زرق و برق چشم‏ها را خیره می‏کند.
تهدید و تطمیع، شیوه طاغوت‏ها در برابر پیامبران
4-ارعاب: مستکبر می‏ترساند. فرعون می‏گفت: «لا قطعن» قطعه قطعه می‏کنم. «ایدیکم» دستهایتان را و «رجلکم» و رجل پاهایتان را «من خلاف» به خلاف یکدیگر، دست راست با پای چپ، یا دست چپ با پای راست. خلاصه دو تا دستتان را قطع نمی‏کنم که با پا بروید یا دو تا پا را قطع نمی‏کنم که سینه خیز بروید. جوری قطعه قطعه تان می‏کنم که فلج و فشل صد در صد بشوید، ارعاب از کارهای مستکبر است. دیگه چی؟ خودنمایی حالا
5-تطمیع: فرعون می‏گفت: شما اگر توانستید با سحر و جادو آبروی موسی را بریزید به همتان سکه می‏دهم. یکی پرسید اگر ما آبروی موسی را بریزیم با سحر و جادو «اِنَّ لنا لاجراً» آیا اجری به ما می‏دهی؟ سؤال کردند، سؤال «قال». فرعون گفت «نعم» بله که اجرتان می‏دهم، بلکه «انَّکم لِمَن المُقَرَبین» اصلاً شما از مقربین درگاه من می‏شوید، اصلاً کارت سبزتان می‏دهم صاف بیائید در کاخ. (تطمیع)
6-اسکورت، دنگ و فنگ و تشریفات: در قرآن داریم همین سوره قصص آخرهایش است می‏گوید: «فَخَرج علی قومه فی زینته» قارون خارج شد وقتی می‏آمد توی مردم، در یک زینت قارونی می‏آمد. یه جوری چشم‏ها را جلب می‏کرد که می‏گفتند:«لَیسَ لَنا» ای کاش برای ما بود «مثل ما اوتی هارون». دیگه چی؟
7-رفت و آمدهای وحشت آور، سفرهای کذایی. قرآن می‏فرماید که: این‏ها سفرهایی می‏کنند که یک وقت که فلان مسئول با فلان مسئول، یک وقت ممکن است در یک هفته چند تا کشور بروند یک جلساتی در اطاق‏های در بسته بگذارند. می‏گفت: گیج نشوید. «لایغررک» مغرور نکند شما را «تَتَقلَّب الَّذین کفروا فی البلاء». از رفت و برگشت‏های کسانی که کافرند در شهرها گیج نشود که اینها چی بودند، سفرها چیه؟ همچین گاهی یک سفرهایی می‏کنند و این سفرها مثل کسی که توی این بازی‏ها یک کسی پیچ می‏کند، چیزی نمی‏گوید فقط همچین می‏کند که آنکه نشسته بگوید این‏ها چی گفتند به همدیگر، یعنی یک جنگ سرد، یک دلهره‏ای و ایجاد تشویش‌ها.
ساخت برج بلند برای دیدن خدا
ساختمان‏های بلند: فرعون می‏گفت: «این لی صَرحا». «صَرح» یعنی برج، برای من یک برجی بساز بروم بالای برج، به خدای موسی تیراندازی کنم، بروم بالای برج دید بیندازم ببینم خدا هست یا نیست. «این لی صَرحا» دیگه حالا تخته جا ندارد «صَرح» با صاد و ح جیمی.«این لی صَرح لعلّی الطلع الی اله موسی» یک برج بلند بساز با آجر من بروم بالا اینکه می‏گوید خدای آسمان‏ها کوش. ببینید این آیات ما فرعون و قارون و نمرود است. اما وقتی پهلوی هم می‏گذاری سیمای یک مستکبر نو، نو است و هیچ کدام از این‏ها هنوز تاریخ مصرفش تمام نشده، الان در دنیای ما کدام یک از این‏ها تاریخ مصرفش تمام شده، تفتیش عقائد تمام شده؟ مرگ و حیات جامعه را بند به خودشان کردند. ما بخواهیم باید نفس بکشید، نخواهیم نباید نفس بکشید. بخواهیم افغانستان را بمباران می‏کنیم. نخواهیم به ترکیه وام می‏دهیم، اصلاً می‏بخشیم. در اختیار ما بگذارید همچین می‏کنیم، نگذارید همچین. محور منم، زرق و برق تمام شده تاریخش؟ ارعاب تاریخش تمام شده، تطمیع، تشریفات، سفرهایی که باعث دلهره برای دیگران است، تاریخش تمام شده؟ اینکه می‏گویند قرآن بخوانید و در آن تدبّر کنید معنایش این است. یعنی یک قصّه می‏گوید، بعد می‏گوید روی این قصّه فکر کن، تطبیق بده با شخص خودت، با نظام موجود در آن جامعه‏ای که در آن زندگی می‏کنی، و با نظام‏های دیگر، با خط کش قرآن خودتان را متر کنید. زندگی فردی هم همینطور است. یعنی ما الان هم توی خانه‏ها هم گاهی وقتها یک کسی عقیده‏اش را می‏ترسد بگوید. و بعضی محورها مثل پدر سالاری، مادر سالاری و عروس سالاری و مادر شوهر سالاری هست. توی زندگی‏های فردی هم تک محوری هست. زرق و برق: ما همین الانی که خدمت شما صحبت می‏کنیم، چقدر مدرسه داریم، همین الان که حتّی نیازهای اولیه مثل سرویس بهداشتی برای بچّه‏ها نیست. یک وقتی معاون وزیر آموزش و پرورش که مسئول ساخت و ساز مدارس بود یه آماری داد، خیلی وحشت آور، ولی مثلاً فرض کنید برای دکور فلان سالن یا فلان منار، کاشیکاری کجا، لوستر کجا، استخر کجا، یعنی الان زرق و برق نداریم؟ تشریفات نداریم؟ تطمیع الان نیست؟ توی خانه‏ها، توی شرکت‏ها، بسیاری از نیروهای ما الان در جمهوری اسلامی جایگاه خودشان، مثلاً مهندس آب است، رفته کاخانه پنبه. مهندس نساجی است رفته ذوب آهن. نمی‏دانم وزیر کجاست، حالا وزیر نیست رفته، نمی‏دانم اصلاً یک جاهایی که می‏گوئیم این، اصلاً این رشته‏ای که انتخاب کرده ربطی با تخصصش ندارد. می‏گوید: می‏دانی اینجا چقدر می‏دهند بهش؟ یعنی افرادی که تخصص پیدا کرده‏اند و مهارتی دارند، در غیر جای خودشان که مثلاً حقوقشان بهتر است. چقدر یعنی چند هزار و نیرو داریم. همین الانی که بنده حرف می‏زنم در جای خودش کار نمی‏کند؟ به خاطر تأمین معاش، تطمیع و ارعاب و سفرهای دنگ و فنگ دار نیست؟ اجمالاً معنای تدبّر در قرآن این است و گرنه حالا من بنشینم، فرعون چه کرد؟ فرعون به من چه؟ نه می‏گوید: فکر کن، زور گفتن ممکن است انسان توی خانه خودش زور بگوید. حالا دانشجوست، خواهرش راهنمایی است. خفه شو، پا شو، حرف نزن. یالّا اتو کن، به تو گفتم اتو کن، خوب حالا این هم یک آمریکایی کوچولو است در خانه، چون زورگویی که شاخ و دم ندارد. زور می‏گوید به خاطر اینکه دو کلمه، صد تا کتاب بیشتر خوانده، زور می‏گوید به باقی‏ها. به هر حال توقع بیجا. می‏گفت: فرعون می‏گفت: «لئن اتخذت الها غیری» اگر غیر از من خواسته باشید سراغ کسی دیگر بروید، زندانتان می‏کنم. «ما اُریکم الا ما اری» اصلاً راهی وجود ندارد جز اینکه من می‏گویم. استبداد مطلق، این‏ها که می‏خوانم عربی‏ها آیه قرآن است. (خیلی قرآن زنده است. من دنبال این می‏گردم که یک آیه و حدیثی پیدا کنم که، من نمی‏دانم آن‏ها که می‏گویند این دستورات این مال اون زمان بوده، اگر یک لحظه، یک دقیقه، یک نمونه بگویند که این تاریخش گذشته، من سوره مجادله را در تفسیر نور دارم می‏نویسم رسیدم به اینکه یک طلاقی داریم در زمان جاهلیّت داشتیم که مرد به خانمش می‏گفت تو مثل مادرم هستی، مثلاً کمرت، بدنت مثل مادرم هست، اگر یک کلمه‏ای بگوید «ظهرک امّی» کمرت مثل کمر مادرم هست، این طلاق است منتهی فرقش با طلاق ما این است که، در طلاق ما می‏شود دوباره برگردند، عروس و داماد، زن و شوهر با هم زندگی کنند، یا اگر خانمی طلاق گرفت، می‏تواند با یک همسر دیگری تشکیل زندگی دهد. ولی این یک طلاقی بود که دیگر با مرد خودش حرام بود. با همه مردهای کره زمین حرام بود. یعنی یک زندگی فَشَل می‏شد به خاطر یک عصبانیتی که یک مرد به خانمش گفته تو مثل مادرم هستی، برای همیشه حرام. این را می‏گویند «ظهار) در کتب فقهی هم هست، من می‏گفتم که الان دیگه «ظهار» نیست. این تاریخ مصرفش تمام شد، بعد دیدم نه خیر، الان هم هست یک مقرراتی در همین دنیای سرپردولوکس یک مقرراتی هست به مراتب، به خاطر یک، پایش به هیچ جا بند نیست، نه به عقل و نه به علم و نه به وحی، در دنیای تمدن امروز، اگر یک روز بنده طلبه‏ای که سوادم هم خیلی کم است تصمیم بگیرم قوانین احمقانه، ظالمانه، جابرانه بیاورم روی تخته سیاه، چند باید تخته را پر کنیم، خلاف عقل و علم و وحی است. پایش به هیچ جا بند نیست، چه مدنیتی مگر هرکس سوپر دولوکس شد عقلش کار می‏کند، اینقدر سوپر دولوکس هایی داریم که توی کلّه کسی نیست نگاهش می‏کنی ولی خالی خالی است تمام کارهایش ضد عقل است والّا چه کسی است که خیلی چیزها را نداند. مثلاً ضرر شراب الان بر کسی پوشیده است؟ مصرف شراب و ضرر آن را هم ببینید کجایش به عقل می‏خورد، الان ضرر سیگار بر کسی پوشیده است روی کره زمین؟ در کره زمین صاحب عقل و فکر و اندیشه هست که ضرر سیگار برایش روشن نباشد؟ ضرر سیگار از نظر علمی و مصرف سیگار و ضرر آن و مصرف و ضرر شراب. و بسیاری از دستوراتی که، اینطور نیست که حالا اگر یک جایی سفینه‏ای بالا رفت و یا اف 14 ساختند، تمدّنی، صنعتی، تکنولوژی پیشرفت،، همه کارهایشان درست باشد، استکبار و توحش سَرِ جایش هست مثل رزو اول، در صدر اسلام دختر را می‏کشتند، الان با بمباران دختر و پسر را با هم می‏کشند، با کورتاژ و سقط جنین دختر و پسر را با هم می‏کشند. در صدر اسلام زمان جاهلیّت دختر را توی گور می‏کردند. الان توی چاه مستراح می‏اندازند، سقط می‏کنند. توی چاه دستشویی می‏اندازند، در زمان جاهلیّت با چاقو و خنجر همدیگر را، و الان هزار تا هزار تا می‏کشند. توحش سر جایش هست، وحی هم هست تا بشر، بشر است، تا زبان هست، دروغ هست، و تا دروغ هست، موعظه نیاز داریم مگه می‏شود. گفت دین برای موعظه و برای یک زمانهایی بوده و الان دنیای علم است، دنیای علم گناهش بیشتر از دنیای جهل است.) برویم آیه بعد. اگر علم کنار، علم با یزکیهم کنار هم بچسبد، اگر علم و دین و تقوا به هم بچسبد چی می‏شود، اما اگر از هم جدا بشود همین می‏شود که در دنیا شده. قرآن می‏فرماید: «و اخذناه و جنوده فنبذناهم فی الیم» فرعون مستکبر بود ما این را چه بهش کردیم «و استکبر» بعد می‏فرماید: «فأخذناه» هر کس هم زور داشته باشد، گرفتیم «و جنوده» «جند» «جنود» خودش و جنودش را گرفتیم «فنبذناهم فی الیم فانظر کیف کان عاقبه الظالمین» یک لطیفه‏ای من امروز گیرم آمده. ببین: استکبار اولش می‏گوید «نَبَذْ» این در مقابل استکبار ببین یک چیز خوبی را که پرت کردند می‏گویند «القاء» یعنی بیانداز روی زمین «نَبَذْ» چون پست است دورش بیانداز. ببینید یک وقت انسان یک فرشی را روی زمین می‏اندازد. روی دوش دارد، می‏اندازد روی زمین. (یک دیس، بُشقاب شکستنی است پَرت می‏کند (!؟)). اما یه وقت ته سیگار و پوست تخمه است پرت می‏کند یا آب دهان را، «نَبَذَ» به چیزی می‏گویند که پرت کردنش براساس تحقیر باشد. چون قرآن درباره فرعون گفت: «استکبر» عوضش در مقابل آن گفت: «فنَبَذناهم» یعنی حالا که او خیلی، ببینیدها. چه جوری بگویم، توی قرآن چند رقم عذاب داریم. بعضی جاها «عذاب شدید»، بعضی جاها «عذاب الیم»، بعضی جاها «عذاب مهین». «عذاب شدید مثل سیلی است تَق می‏زنی، صدایش خیلی است. «الیم» درد دارد ممکن است خیلی، مثل سنجاق که فرو می‏کنی در بدن کسی، درد می‏آید و سر و صدا هم ندارد، «مهین» مثل لجنی که به لباس بریزید. لجن که به لباس کسی می‏ریزی اهانت می‏شود، اما نه سوز دارد و نه درد. آنوقت خداوند آن‏های که با پز دادی در مقابل پز حالگیری می‏کند، چون یه کسی را ممکن است ده میلیون جریمه‏اش کنی، می‏گوید: جریمه کن، تُف توی صورت من نیانداز، چون اون برای من درد دارد، اهانت می‏شوم و من برای خودم یک شخصیتی هستم. اونی که شخصیّت است.
عذاب مُهین، در برابر خوی استکباری فرعون
قرآن می‏گوید: «عذاب مهین». بعضی را «عذاب شدید»، و بعضی را «عذاب الیم»، و بعضی را «عذاب مهین»، چون می‏گوید: «استکبر»، می‏گوید «نبذ» یعنی مثل ته سیگار، یعنی محقرانه پرتش کردیم. خیلی قشنگ است، آخه عرب‏ها غیر از ما هستند، قرآن لقبهایش هر کلمه‏ای یکبار دارد. مثلاً گاهی می‏گوید: «سَفَرَ»، گاهی «ذَهَبَ»، گاهی «طَلَقَ»، گاهی «فَرَّ»، گاهی «هجر»، گاهی «سار». همه‏اش یعنی رفت، منتهی ما همینطور می‏گوئیم رفت. یک کلمه رفت می‏گوئیم مال همه. در عرب وقتی می‏گوید رفت، می‏گوید برای چی رفت، هدفش مسافرت بود، بگو «ذَهَب»، «سَفَرَ» برای پول رفت «ذَهَب»، گیر کرده بود «طلق» مثلاً طلاق گرفت یعنی از خانه شوهرش رفت، اما رفت یعنی گیر کرده بود در فشار اجتماعی بود «طلق». اگر می‏خواستند بزننش، رفت، می‏گویند: «فَرَّ» اگر یک فکر مکتبی داشت، رفت می‏گویند: «هَجَر» هجرت کرد. اگر شبانه رفت می‏گویند: «سار» یعنی، ما یک کلمه رفت را خرج همه چیز می‏کنیم، ولی ادبیات عرب خیلی گسترده است، هر کلمه‏ای را یک جایی می‏آورد. «نبذ» یعنی کسی که «استکبر»، «نبذ» «فاخذناه» گرفتیم. فرعون را تمام ابر قدرتها گرفتار می‏شوند و پوچ و پوک. این را قرآن می‏گوید: مسلمان‏ها بخوانید، تدبّر کنید «رعب» و هارت و هورت‏ها شما را نگیرد. «فنبذناه» بالاخره یزید کو؟ تمام شد. حسین (علیه السلام) هست، ولی یزید رفت «فاخذناه» «اخذ» با قهر خودمون گرفتیم این‏ها را «و جنوده» لشگرش را هم گرفتیم. این «جنود» که می‏گوید: یعنی آقایان اگر قهر خدا بیاید فقط دانه درشتها را نمی‏گیرد، دانه ریزها را هم می‏گیرد و آخر آیه‏ای در قرآن داریم: مستضعفین می‏گویند: خدایا آخر ما چرا دیگه می‏رویم جهنم، گردن کلفت‏ها را ببر، می‏گوید: آخر تو هم عقب او آمدی، می‏گوید: خدایا «آتِهِم عَذابَهُم ضعفین»، «ضعفین من لا» خدایا عذاب او را دو برابر کن، ما یک کارگر بودیم، کارفرما او بود. او رئیس بود، برد و خورد کشتی آهن را در دریا دزدید، حالا ما یک پیچ گوشتی دزدیدیم. می‏گوید: نه خیر با هم «لکلٍ ضعیف» هر دو دو برابر است. علامه طباطبائی می‏فرماید: می‏دانید چرا می‏گوید برای هر دو دو برابر است؟ خوب آن بزرگ دو برابر حق اش است هم برد و خورد و هم یک عده مستضعفین را با خودش برد، برای دانه درشت دو برابر درست است. قرآن می‏گوید: «لکلٍ ضعیف» هر دو تا دو برابر. دانه درشت دو برابر بجاست، چون هم رفت و هم یک عده را با خودش برد. دانه ریز چرا دو برابر. می‏گویند: این هم کج رفت و هم با پیروی اش کج را تقویت کرد. درست است شل بودی و نخ بودی، ولی اگر نخ دنبال سوزن نبودی، اینقدر سوزن شیرجه نمی‏رفت توی پارچه. نگو بابا ما یک نخ شل بودیم آن سوزن سفت را بگیر. بله آن سوزن دو برابر چون هم رفت و هم برد، تو نخ هم دو برابر با این شلی ات، چون هم اگر بند به او نبودی، اون زور پیدا نمی‏کرد.
پیروی از ستمگران، مایه شرکت در عذاب آنان
«فاخذناه و جنوده» او جنودش را هم گرفتیم. «فَنَبَذناهم فی الّیم» در دریا پرتش کردیم «فَانظُر» نظر کن. در قرآن «فَانظُر» زیاد داریم. امروز از این کامپیوتر ما گرفتیم 129 مرتبه خدا در قرآن می‏گوید «فَانظُر» یعنی دقت کن و سرزده نگیر و سرسری نگیر، دقت کن. 41 مرتبه‏اش «فَانظُر» دارد، حالا درباره چی در خداشناسی، در همه چیز «فَانظُر» دارد. در همین منابع طبیعی «فَانظُر» برگ درختان سبز در نظر هوشیار،«فَانظُر» در همین طبیعت «فَانظُر» در غذایی که می‏خوری شما این نانی که می‏خوری من یکبار دیگر هم در تلویزیون گفتم. نان می‏گوئیم کجا بود. کشاورز گندم تولید کرد و نانوا هم پخت، دو گروه. ولی این نان را 169 گروه روی آن کار می‏کنند، این را یکی از کارشناس‏ها می‏گفت (معاون اجرائی رئیس جمهور می‏گفت، می‏گفت 16، آن آقای میرزاده بود زمان آقای رفسنجانی. می‏گفت نشسته‏ام حساب کرده‏ام 169 گروه کار می‏کنند تا این شده، این خاک که آب می‏بردش، این خاک خیلی کار شد تا اینطور شده قابل کشت. این آب خیلی رویش کار شده، این گِل خیلی کار شده تا گل شد. «فَانظُروا اِلی طَعامِه»). «فَلیَنظُروا الانسان خلق» در آفرینش خودت در این تک سلول و ا سپرم دقّت کن. «و انظروا الی طعامه» ببین این طعامی که داری فقرا دارند؟ تو چند رقم میوه داری، فقرا یک رقمش را دارند؟ تو چقدر اسراف می‏کنی، فقرا دارند؟ «و لتنظر نفس ما قدمت» برای قیامتت چه ذخیره کردی؟ بله، خانه، ماشین، قسط ماشین، و تلفن، بچه‏ها، دانشگاه و کنکور همه درست شد.«بسم اللّه» چه کاری برای قیامتت کردی؟ توی قرآن 14 مرتبه گفته «بغته» یک مرتبه مرگ می‏آید. «بغته» یعنی ناگهان، اگر ناگهان، اگر ناگهان مرگ آمد. یک رکعت نماز با حال خوانده‏ای؟ پس انداز داری؟ خمس داده‏ای؟ اصلاً سری به یتیمان می‏زنی. برای قیامتت چه کرده‏ای؟ حالا می‏رسد به اینکه «فانظر» عاقبت مجرمین، ظالمین، منذرین، مکر، یعنی یه خورده به تاریخ و طبیعت دقت کنید «فانظر» فرعونی نبود، همین الان هم درس بگیرید. «فانظُر کان عاقبه الظالمین»
خدایا! تو را به حق محمّد و آل محمّد ما را از انواع استکبارهای بیرونی و درونی نجات بده.
خدیا! مستکبرین نااهل را به سرنوشت قارون و فرعون گرفتار بفرما.
خدیا! تو را به حق محمّد و آل محمّد عاقبت ما را، حسن عاقبت به همه ما مرحمت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه اللّه‏»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2781

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.