بنی اسرائیل – 3

موضوع بحث: بنی اسرائیل – 3
تاریخ 14/02/60

بسم اللّه الّرحمن الرحیم

«الحمدللّه رب العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین»

برنامه‌ای که در نظر گرفته‌ام برایتان بگویم درباره‌ی تاریخ بنی اسرائیل است. یک حدیث داریم که می‌گوید: شما به تمام سرنوشتی که بنی اسرائیل مبتلا شدند، مو به مو مبتلا می‌شوید. آن‌ها اسیر بودند، شما هم اسیر بودید. آن‌ها به رهبری حضرت موسی نجات پیدا کردند، شما هم نجات پیدا کردید. آن‌ها بعد از پیروزی دست به یک سری کارها زدند که ماهم بعد از پیروزی دست به همین کارها می‌زنیم یا این که زده‌ایم. دوست دارم طوری این بحث را پیاده کنم که قصه هم باشد. قصه برای آن‌هایی که پای تلویزیون هستند و خیلی هم کم حوصله هستند و هم عبرت و درسی باشد. فلسفه تاریخی باشد. آشنایی با روحیه‌ی جامعه باشد تا ببینیم که ما در چه خطی سیر می‌کنیم؟
1- قصه‌های قرآن درس و عبرت است
قرآن قصه‌های بسیاری دارد. بیش‌تر این قصه‌ها هم در نهایت نتیجه گیری‌هایی دارند که قصه را برای همان نتیجه گیری آخر نقل می‌کند. مثلاً یک ماجرایی نقل می‌کند که یوسفی بود و این کار را کرد. بعد برای این که شما نگویی، این قصه برای یوسف بوده است، به من چه ربطی دارد؟ پشت سرآن می‌گوید: «وَ کَذلِکَ» یعنی خیال نکنی قصه برای گذشته بود و تمام شد. «وکذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ»(یوسف/22) اول یک قسمت را نقل می‌کند و بعد می‌گوید: یوسف را به بهانه‌ی بازی بردند. شما را هم به همین بهانه می‌برند. یوسف را پرت کردند، شما را هم پرت می‌کنند. از هدف پرت می‌کنند. وقتی خواستند یوسف را ببرند، با لحنی بردند که ما آن لحن را دوست داریم. «وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ»(یوسف/11) ما نصیحتش می‌کنیم. ما خیر خواهش هستیم. «إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»(یوسف/12) ما یوسف را حفظ می‌کنیم. شما را هم به عنوان دلسوزی فریب می‌دهند. علی‌ای حال چه می‌خواهم بگویم؟ می‌خواهم بگویم در قرآن داستان‌های زیادی است که به قول خود قرآن «لَقَدْ کانَ فی‏ قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ»(یوسف/111) یعنی قصه هایش برای سرگرمی نیست. قصه هایش برای عبرت و اعتبار است. یعنی می‌گوید تا ما درس بگیریم. اگر می‌بینیم که بیش از صد آیه در قرآن درباره‌ی موسی و فرعون و بنی اسرائیل است، این سرگذشت نیست. می‌خواهد بگوید: در هر زمان فرعون هست. در هر زمان موسی هست. در هرزمان برده هست. در هر زمان ملت‌های آزاد به عنوان برده تحت شکنجه هستند. در هر زمانی، انقلاب و قیامی در هرگوشه‌ی دنیا به وجود می‌آید. در هر زمانی بعد از پیروزی انقلاب، مردم متفرق می‌شوند. بنابراین تاریخ ما شباهت صد در صد به تاریخ بنی اسرائیل دارد. حالا می‌خواهیم با تاریخ بنی اسرائیل آشنا بشویم. با فرعون آشنایی دارید. بحث امروز ما این است و قصد دارم ده دقیقه‌ی آخر بحث را هم جمله‌ای از دعای مکارم الاخلاق را برای بیننده‌ها شرح بدهم. حالا فعلاً بحث را شروع می‌کنیم. گوشه‌ای از کارنامه‌ی فرعون را در حدود ده تا پانزده آیه می‌نویسم. گوشه‌ای از کارهایش را می‌نویسم و فکر می‌کنم شما که سوم راهنمایی و اول و دوم و سوم دبیرستان هستید و حتی اگر کسی سه کلاس هم درس خوانده باشد، بسیاری از آیه‌ها را می‌فهمد.
2- طغیان و استبداد در صفات فرعونی
1- طغیان: مثلاً در مورد مسئله‌ی طغیان در قرآن بسیار تکیه شده است. خدا به حضرت موسی می‌گوید: «اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْنَ»(طه/24) به سراغ فرعون برو. فرعون چه کاره است؟ «إِنَّهُ طَغى‏»(طه/24) بدرستی که فرعون طغیان کرده است. مشخص می‌شود که پیغمبران آمده‌اند تا جلوی یاغی را بگیرند. چون وقتی یک یاغی پیدا می‌شود، خدا بین همه‌ی ملت به پیغمبر می‌گوید: تو برو سرکوب کن. سرکوب کردن یاغی سطر اول کارنامه‌ی پیغمبران است. به سراغ فرعون برو که او یاغی است. این که اخیراً در حرف‌ها می‌گویند: مبارزه با امپریالیسم، اولین مبارزان با امپریالیسم پیغمبران بوده‌اند. اولین مبارزان با ستمگران و جهانخواران انبیا هستند.
2- استبداد: جوان‌ها، اگر در خانه می‌گویید همین است که من گفتم. همین غذایی را که من گفتم باید بپزید. همین رنگ که من گفتم باید لباس بخرید. این کار را باید بکنی. باید به مسافرت بروم. اگر شما هم این کار را کردی، یک فرعونی هستی. منتهی ما یک فرعون کوچک و یک فرعون بزرگ داریم. اگر فرعون کوچک هستی، در آینده هم فرعون بزرگ خواهی شد. اگر من گفتم: این حرفی که من می‌زنم، حتماً درست است، هیچ کس دیگر هم حرفش درست نیست، گاهی ممکن است درست باشد و گاهی هم ممکن است، فرعون باشم. مواظب باشید. اگر فرعون را لعنت می‌کنیم، خودمان هم دست کمی از او نداریم. فرعون می‌گفت: «ما أُریکُمْ إِلاَّ ما أَرى»(غافر/29) برای شما چیزی نمی‌بینم. الا آن چیزی که خودم رأی می‌دهم. نظریه‌ای جز نظریه‌ی من وجود ندارد. زمانی هویدا به مجلس شورای ملی رفته بود. گفت: به شاهنشاه شخص اول مملکت می‌گویند. مگر در مملکت شخص دیگری هم هست تا زمانی که ایشان اول باشد؟ اصلاً باید گفت: همه‌ی ایران شاهنشاه است. اصلاً کلمه‌ی شخص اول را جایی می‌گویند که شخص دومی باشد. در آن زمان اصلاً شخص دومی در مملکت نداشتیم. یعنی هر چه بود و نبود، خود او بود. یعنی از خودش کمی تندتر می‌رفت. «ما أُریکُمْ إِلاَّ ما أَرى»(غافر/29) فرعون این گونه بود. حالا شما استبداد رأی داری یا نه! استبداد چند گونه است: 1- استبداد فکری 2- استبداد علمی 3- استبداد عملی 4- استبداد حکومتی 5- استبداد سیاسی.
استبداد شاخه‌هایی دارد. ممکن است دو گونه‌اش را شما داشته باشی و من نداشته باشم و ممکن است بر عکس باشد. «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ»(نهج‏ البلاغه، حکمت‏161) این حدیث است: کسی که در رأیش استبداد داشته باشد، وقتی به او می‌گویند: مشورت کن! می‌گوید: نه، نیازی نیست، چنین فردی هلاک می‌شود. پیغمبر بسیار عاقل بود اما خدا به او می‌گوید: «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»(آل عمران/159) تو که عقل کل هستی باز هم باید مشورت کنی! بنابراین استبداد یک مسئله است. 3
3- اضلال و خفقان و رعب و ترس و منت‌گذاری از صفات فرعونی
3- اضلال: یکی از کارهای فرعون است «وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ»(طه/79) این آیه را معنا نمی‌کنم تا خودتان معنا کنید که بدانید اگرکسی با فارسی خوب آشنا باشد، با بسیاری از کلمات قرآن مأنوس است.
4- خفقان و رعب و ترس: یکی دیگر از کارهایش بود. از او می‌ترسیدند. می‌گوید: «آمَنْتُمْ بِهِ» یعنی ایمان آوردید. این را به یاران موسی می‌گفت. می‌گفت: «آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ»(اعراف/123) آیا ایمان آوردید قبل از این که من به شما اجازه بدهم؟ اصلاً کسی در مملکت من، حق ایمان آوردن ندارد. این فرد در خفقان که همان استبداد است قرار دارد. طغیان و استبداد در یک ردیف هستند.
5- منت گذاری است. یکی از صفات فرعونی منت است. وقتی موسی آمد و گفت: فرعون! تو طاغوتی هستی و ادعای خدایی می‌کنی «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى‏»(نازعات/24) می‌گویی و مردم را به بردگی و استثمار کشیدی. آنها را تحت شکنجه و خفقان در آوردی. باید این‌ها را آزاد کنی. گفت: موسی! تو در خانه‌ی من بزرگ شده‌ای! من تو را بزرگ کرده‌ام. چون راست می‌گوید: پدر موسی در خانه‌ی فرعون بود. خود موسی هم آن جا بزرگ شد. آن وقت منت گذاشت. گفت: «أَ لَمْ نُرَبِّکَ فینا وَلیداً»(شعراء/18) آیا تو را تربیت نکردیم در حالی که بچه بودی؟ تو بچه بودی و در خانه‌ی من بزرگ شدی. حالا در مقابل من ادعا می‌کنی؟ موسی هم خوب در دهانش زد. گفت: همین که من در خانه‌ی تو بزرگ شدم، همین دلیل بر پستی تو است. من باید در خانه‌ی پدرم بزرگ می‌شدم. مشخص می‌شود که تو پدر من را به بردگی کشیده بودی که من نتوانستم سر سفره‌ی پدر خودم بزرگ شوم. «وَ تِلْکَ نِعْمَهٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بنی اسرائیل»(شعراء/22) خیال می‌کنی بر من منت می‌گذاری که بنی اسرائیل را به بردگی کشیدی و من را در خانه‌ی خودت بزرگ کردی؟ «أَ لَمْ نُرَبِّکَ»(شعراء/18)
4- تهمت و شکنجه از صفات فرعونی
6- تهمت از مسائل دیگر است که اکنون هم بازار داغی دارد. نسبت سحر دادن به کارهای موسی! «إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلیمٌ»(شعراء/34) به درستی که این موسی ساحر متخصصی است. او آمده است تا سحر کند. در سحرش هم تخصص دارد. گاهی فرعون نمایش قدرت می‌داد. می‌گفت: «فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ»(طه/24) به دیگر ساحران گفت: همه‌ی شما جمع شوید. «فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ» و حیله‌تان را جمع کنید. هرچه می‌توانید نقشه بکشید بلکه موسی را رسوا کنیم. یا مثلاً می‌بینیم تطمیع می‌کند. به افراد و به ساحران می‌گوید: ‌ای ساحران در جمعیتی زیاد آبروی موسی را بریزید. هر کدام که توانستید به موسی که رهبر انقلاب است وصله‌ای بچسبانید و آبرویش را بریزید، من به شما مزد خواهم داد. به هرکس که بتواند به موسی وصله‌ای بچسباند یا تهمتی بزند واستیضاح کند، مدال می‌دهم.
ساحران را تطمیع می‌کند. «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً»(شعراء/41) آیا اگر ما موسی را رسوا کنیم، برای ما اجری هست؟ مدال و پول و پاکت و امتیاز نصیب ماخواهد شد؟ از دربار کارتی به ما خواهی داد؟ «قالَ نَعَمْ»(شعراء/42) گفت: بله! فرعون گفت: حتماً می‌دهم. پول چیست؟ کارتی به شما می‌دهم که رایگان در همه‌ی ماشین‌ها سوار شوید. «وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ»(شعراء/42) در آن صورت شما از مقربین درگاه من هستید.
7- شکنجه، از مسائل دیگر است. من از این حرف‌هایی که می‌زنم هدفی را دنبال می‌کنم. هدفم این است که ببینیم فرعون چه می‌کرد؟ این برده‌ها در چه شرایطی بودند؟ جو، چه جوی بود و موسی چه کرد؟ این‌ها بعد از پیروزی چه کردند؟ بعد سراغ خودمان بیاییم که جامعه‌ی ما هم بعد از پیروزی چه کرد؟ من همه‌ی هدفم برای بعد از پیروزی است. این‌ها مقدمه و یک بیوگرافی از قرآن است. هم با فرعون آشنا می‌شویم و طاغوت شناس و دشمن شناس می‌شویم و هم با واژه‌های قرآن مأنوس می‌شویم. ضمناً متوجه می‌شویم که ما چند درصد فرعون هستیم. مسئله شکنجه وقتل را بیان می‌کردم. «لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ»(شعراء/49) فرعون گفت: حالا که به موسی ایمان آوردید و در برابر قدرت من قیام کردید، دست راستتان را با پای چپتان قطع می‌کنم. دو تا دست را قطع نمی‌کنم که پا داشته باشید یا دو پایتان راقطع نمی‌کنم که دست داشته باشید. دست و پای مخالفتان را قطع می‌کنم. به نحوی تکه تکه‌تان می‌کنم.
5- تضعیف روحیه و زندان از صفات فرعونی
8- تضعیف روحیه‌ی حضرت موسی: فرعون برای تضعیف روحیه‌ی حضرت موسی افرادی را جمع می‌کرد. «فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى»(طه/62) به نحوی چیزهایی می‌گفتند که دل موسی را متزلزل کنند که این‌ها دارند مخفیانه چه نقشه‌ای برای من می‌کشند.
9- مسئله‌ی زندان: «لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْری لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونینَ»(شعراء/29) اگر به عکس دیگری غیر از من خدا بگویید، من این ماجرا را فراموش نمی‌کنم. شاید هم گفته باشم. در مجلس شورای اسلامی هرکس که برای حرف زدن می‌رفت، باید می‌گفت: به نام نامی آریامهر. یک روز راشد در مجلس نماینده بود. وقتی گفت: بسم الله الرحمن الرحیم نماینده‌ها گفتند: آقا مگر این جا روضه است. چرا بسم الله گفتی؟ بگو: به نام نامی آریامهر. فرعون می‌گفت: اگر کسی اسم خدا را ببرد، فوراً زندانیش می‌کنم. اگر خدایی غیر از من خواسته باشید و سراغش بروید، زندان حقتان است. قرآن می‌گوید: چند نفری هم که ایمان آوردند با ترس و لرز ایمان آوردند. «فَما آمَنَ لِمُوسى‏ إِلاَّ ذُرِّیَّهٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلى‏ خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ»(یونس/83) معدودی ایمان آوردند و آن‌ها هم با ترس و لرز ایمان آوردند. «وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ»(غافر/37) از بس دربرابر فرعون تملق و چاپلوسی می‌کردند و در برابر کارهایش جز تصدیق و تملق کار دیگری نمی‌کردند، او باورش نمی‌شد که کارهایش بد است. مانند بچه‌ای که هرکس می‌رسد، از او تعریف می‌کند. او احتمال نمی‌دهد که نقطه ضعفی هم داشته باشد. قرآن می‌گوید: خلاف کار بود، اما از بس کارهایش را تصدیق می‌کردند و به قول ما از بس بادمجان دور قاب چین داشت، باور نمی‌کرد که کارهایش غلط باشد. این خلاصه‌ای از کارنامه‌ی جناب فرعون بود.
حالا حضرت موسی چه کرد؟ گوشه‌ای از کارنامه‌ی حضرت موسی را برایتان می‌گویم تا با تاریخ انبیا آشنا شویم و ببینیم چقدر این انبیا برای ما سوختند. و بعد ببینیم، این مکتب سازهای قرن ما، این ایسم سازها، این آقایان و مکاتب ایسمی چقدر سوختند؟ چقدر راست می‌گویند؟ چه آوردند و چه کردند؟ کمی با انبیا و کارنامه‌ی ایشان آشنا شویم. البته آن چه اینجا می‌گویم، در سطح تحمل کم حوصله هاست. نمی‌خواهم کارهای فرعون و حضرت موسی را کامل بیان کنم. فقط می‌خواهم شبحی از تاریخ بنی اسرائیل رسم کنم تا برسیم به این که ملت ما چگونه است؟
6- علت انتخاب موسی دلسوزی او نسبت به مردم بود
چگونه شد که حضرت موسی کاندید رهبری شد؟ حدیثی داریم که خدا به موسی(ع) می‌گوید: می‌دانی چرا بین همه‌ی مردم تو را پیغمبر کردم؟ او می‌گوید: نه! خدا می‌گوید: به خاطر این که تو دلت به حال مردم بیش‌تر از همه می‌سوخت. چون سوز داشتی. فرض کنیم در روزنامه خواندی که در فلان جا زلزله شده است و2000 نفر از بین رفته‌اند. چه می‌کنی؟ چند ثانیه ناراحت می‌شوی؟ انسان باید سوز و شور داشته باشد. به حضرت علی(ع) خبر دادند و گفتند: فلان زنی که مسلمان هم نیست، یهودی یا مسیحی است. زینتی داشته است و دزد زینت او را از او به زور گرفته است. حضرت علی به قدری عصبانی شد و فرمود: آیا باید در حکومت اسلامی به زنی جسارت شود؟ گفتند: مسلمان نیست. فرمود: مسلمان هم نباشد. چون در کشور اسلامی زندگی می‌کند، باید امنیت داشته باشد. سپس حضرت علی(ع) فرمودند: اگر مسلمان در این هنگام از غصه بمیرد، سزاوار است. یعنی تا این حد یک مسلمان باید متعهد و با احساسات باشد. اصولاً افراد بی احساس را در حدیث مرده دانسته‌اند. کسی که فساد را می‌بیند و ناراحت نمی‌شود و می‌گوید: به ما ربطی ندارد. امام می‌گوید: این مرده است. منتهی دو گونه مرده داریم: یک نوع مرده‌ی افقی داریم و دیگری مرده‌ی عمودی است. مرده‌ی افقی همین‌ها هستند که برایشان فاتحه می‌خوانی. مرده‌های عمودی کسانی هستند که راه می‌روند اما بی تعهد هستند. کسی که بی تفاوت باشد، بی تعهد باشد و سوز کمی داشته باشد به او مرده‌ی عمودی می‌گویند.
7- پیامبر اکرم (ص) از کودکی با خرافات مبارزه می‌کرد
برنامه پیغمبر ما مبارزه با خرافات بود. سه ساله بود. روزی با برادران رضاعی‌اش که می‌خواست به ورزش برود، مادرش چیزی همراه او کرد. گفت: این چیست؟ گفت: این را بستم که تو را حفظ کند. فوراً آن را کند و گفت: خدا باید من را حفظ کند. این مرا حفظ نمی‌کند. از کودکی فکر او آزاد و باز بود. اسلام با مغز باز سر و کار دارد. «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»(بقره/2) «هُدىً لِلْمُتَّقینَ»، یعنی من خریدار مغز باز هستم. همان مغز آزادی که الآن بعضی از گروهک‌ها در بعضی از پیام هایشان و در بعضی از سفارشاتشان و در بعضی از پلی کپی هایشان، به هوادارانشان می‌گویند. سعی کنید باروحانیون درباره‌ی ایدئولوژی بحث نداشته باشید. برای این که این‌ها در بحث ایدئولوژی کم می‌آورند. قدرت بحث برای چند دقیقه را ندارند. باید از اول او را خرید و گمش کرد. این برنامه‌ی ایشان است والا انسان، چنین نیست.
کنار دروازه‌ی مکه پنبه آورده بودند. هرکس وارد مکه می‌شد، کمی به او پنبه می‌دادند و می‌گفتند: این را در گوشت قرار بده که شخصی در مکه هست به نام محمد که چیزهایی می‌خواند. نکند زمانی حرف‌های او در تو اثر کند و هرکس به مکه می‌آمد کمی پنبه در گوشش بود. حتی اگر مکاتب دیگر پنبه در دو گوش خود بگذارند، تازه به 1400 سال پیش باز گشته‌اند. خبر تازه‌ای نیست ولی هنوز به پنبه نرسیده است. وقتی به پنبه برسد، تازه به آن‌ها رسیده‌اند. مسئله‌ی مهمی نیست. سفارش می‌کنند که مبادا تماس بگیرید و لذا از دور که می‌بیند ناراحت است چون در بحث با روحانیت کم می‌آورند. «هُدىً لِلْمُتَّقینَ» یعنی من مغز آزاد را می‌خواهم. لازم هم نیست مسلمان باشد، اما آزاد باشد. تعصب فامیلی، قومی، نژادی، منطقه‌ای، زبانی، نداشته باشد. یعنی ما خریدار کسانی هستیم که دارای مغز آزاد هستند.
پیغمبر از کودکی با خرافات مبارزه می‌کرد. رهبر انقلاب فرمود: من از هفده سالگی اسلحه داشتم. در 60 سال پیش آخوند غیر تسبیح، هیچ چیز نداشت. کسی که از هفده سالگی اسلحه دارد، وقتی بزرگ می‌شود، رهبر انقلاب می‌شود. خلاصه می‌گویند: سالی که نکوست از بهارش پیداست. حالا من نمی‌دانم که شخص شما چقدر عرضه دارید؟ در خانه چه نقشی داری؟ اگر در خانه توانستی اوضاع را عوض کنی، دختر یا پسر، به خودت بشارت بده که فرد توانایی هستی. رهبر انقلاب چند سال پیش خطاب به رژیم رضا شاه یک اعلامیه داد. اگر بناست که در آینده ارزش داشته باشی، آثار آن باید از حالا در وجودت باشد. اگر از اکنون محکم نیستی در آینده هم سست خواهی بود. خوراکی به نام لرزونک یا ژله هست. غذایی آوردند و پرسیدند چیست؟ گفتند: لرزونک است. با نشاسته و چیزهای دیگر درست می‌کنند. گفت: چه فایده‌ای دارد؟ باعث قوت کسی که آن را می‌خورد. جواب داد: اگر قوه داشت خودش این گونه نمی‌لرزید. کسی که خودش لرزان است، توانایی نگه داشتن و محکم کردن مرا ندارد.
8- موسی (ع) بر خلاف پیامبران پیشین از فرعون شروع کرد
حضرت موسی(ع) آمد. برنامه‌اش طبق فرمان خداوند این بود «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنا»(طه/44) خدا به موسی گفت: اگر تو می‌خواهی با فرعون حرف بزنی، ‌ای موسی و ‌ای هارون با هم بروید. «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنا» بد نیست لطیفه‌ای برای اهل ذوق بگویم. خدا درقرآن عنوان تاریخ نوح و شعیب و هود و صالح و اسم پیغمبران را می‌برد و بعد می‌گوید: همه‌ی پیغمبران به سراغ قومشان رفتند و گفتند: «یا قَوْمِ» یعنی همه‌ی انبیا به سراغ قبیله می‌رفتند. چون نظام، نظام قبیله‌ای بود. اما موسی پیغمبرشد به او گفت: لازم نیست از پایین شروع کنی. «اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْن»(طه/24) پس گاهی اصلاح روش این است که از پایین شروع کنی. گاهی اصلاح باید از بالا باشد. اگر نظام، نظام جزئی است، باید اصلاح را از پایین شروع کرد و اگر نظام، تشکیلاتی است، باید مهره‌های بالا را عوض کرد. آن مهره‌ی بالا اگر فاسد باشد، باقی کلاً فاسد است.
چطور است قصه‌ای برایتان بگویم. عرض می‌شود که مرحوم اشراقی نامی داشت به قم می‌رفت. او از منبری‌های قم بود. داشت برای سخنرانی می‌رفت و فکر هم نکرده بود که موضوع سخنرانی‌اش چه باشد؟ حالا ما تا واردشویم و بالای منبر برویم، خادم می‌گوید: یک صلوات ختم کن و من باید شروع کنم و دائم در این مورد فکر می‌کرد که آن موقع چه کنم؟ می‌گفت: به کسی رسیدم. از این‌هایی که چند الاغ دارند و مثلاً شن و گچ و مانند این‌ها را حمل می‌کنند. می‌گفت: دیدم یک الاغ در پیش ایستاده و باقی الاغ‌ها مثل قطار پشت سر او ایستاده‌اند. صاحب این خر هم زنجیر درآورده است و پشت سر هم الاغ آخری را می‌زند. می‌گفت: به او گفتم: برادر! به آن خری که زنجیر می‌زنی تقصیری ندارد. تو او را به جلو بیاور و او را حرکت بده. این‌ها همه حرکت می‌کنند. می‌گفت: موضوع سخنرانی‌ام راپیدا کردم. بالای منبر رفتم و گفتم: یک سری مفاسد پایین زیر سر مهره‌های بالاتر است. اگر من معلم خوب باشم، شاگردان من هم خوب خواهند شد.
بنابراین خدا به زن‌های پیغمبر می‌گوید: ‌ای زنان پیغمبر «یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ»(احزاب/32) شما حسابتان با دیگران فرق می‌کند چون چشم زنان مدینه به شماست. «یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْن»(احزاب/30) زن پیغمبر با آن موقعیت اجتماعی که دارد، اگر گناه کند، مضاعف است و لذا حدیث داریم «یُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ أَنْ یُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ»(کافى، ج‏1، ص‏47) خدا از آدم جاهل هفتاد گناه را می‌بخشد، اما یک گناه را از آدم عالم نمی‌بخشد و لذا حدیث داریم: در روز قیامت عالمی که خوب صحبت می‌کند ولی به حرفش عمل نمی‌کند، لب هایشان را با قیچی آتشین می‌برند که شما خوب می‌گفتید ولی عمل نمی‌کردید. خلاصه وضع هرکس که سوادش یا موقعیتش یا فهمش بیش‌تر است، مشکل‌تر است. «اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْن»(طه/24) پیغمبران دیگر از پایین شروع می‌کردند. سراغ قبیله می‌رفتند اما موسی به این دلیل که نظام تشکیلاتی بود، باید از بالا شروع کند و لذا گفت: از آن بالا شروع کن.
تمام انقلابیون می‌گفتند: بالاخره اداره‌ها اصلاح شود. زن‌ها حجاب داشته باشند، قمارخانه‌ها را ببندیم. اما رهبر انقلاب فرمود: شاه باید برود. نه یک کلمه کم‌تر، نه بیش‌تر! یعنی باید از بالا شروع کرد. حالا «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنا»(طه/44) بروید و با او صحبت کنید. اماخیلی ملایم صحبت کنید. «لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ»(طه/44) شاید این فرعون متذکر بشود. «أَوْ یَخْشى‏»(طه/44) یا از خدا بترسد. کارنامه این بود. وقتی آمد لحن دعوتش، لحنی جالب بود. ‌ای برادر! اگر گاهی که انسان با کسی صحبت می‌کند، صاف و پوست کنده بگوید: این کار را بکن و این کار را نکن! ممکن است قبول نکند. اما وقتی با آهنگ سوال به جلو رفت، وقتی سؤال می‌کنی انسان سست می‌شود. مثلاً بگویم: آقا به من پول خرد بده. صد تومان پول خرد به من بده. اگر صاف ومستقیم بگویم، او خیلی راحت می‌گوید: ندارم. اما اگر رفتم و سؤال کردم: اگر من بخواهم این صد تومانی را خورد کنم باید به چه کسی مراجعه کنم؟ در این صورت او آمادگی بیش‌تری برای دادن جواب مثبت خواهد داشت. وقتی موسی آمد گفت: ‌ای فرعون! «هَلْ لَکَ إِلى‏ أَنْ تَزَکَّى»(نازعات/18) دوست داری من چیزی بگویم که تو تزکیه شوی؟ می‌خواهی خودت را از عیوبی که داری خالی کنی؟ می‌خواهی رشد کنی؟ چون تزکیه و زکات دو معنا دارد. زکات هم به معنای لایروبی کردن است و هم به معنای دور کردن عیب هاست و هم به معنای رشد است.
«هَلْ لَکَ إِلى‏ أَنْ تَزَکَّى» دوست داری رشد کنی؟ اگر یک راننده‌ای آهنگ حرامی گذاشته است و شما داخل ماشین هستی! مستقیم به او بگو: آقای راننده خاموش کن. او می‌گوید: آقا دلم نمی‌خواهد خاموش کنم. اما اگر در گوش راننده گفتی«هَلْ لَکَ إِلى‏ أَنْ تَزَکَّى» دوست داری کاری کنی تا خدا دوستت داشته باشد؟ لحن باید لحنی باشد که طرف مقابل آمادگی پیدا کند.
یک قصه‌ی تاریخی برایتان بگویم. زن و شوهری بودند و بچه‌ای داشتند که این بچه را خیلی دوست داشتند. بچه مریض شده بود و در تب می‌سوخت. تا این که وقتی پدر به بیرون رفت، بچه مرد. مادر دید اگر پدر بازگردد و این بچه‌ای که عاشق او بوده است را مرده ببیند، بسیار ناراحت می‌شود. فوراً بچه را برداشت و لای پارچه پیچید و در صندوق خانه گذاشت. خود او هم خم به ابرو نیاورد. وقتی شوهر آمد گفت: بچه کجاست؟ گفت: بچه در حال استراحت است. شما بنشینید و غذا بخورید. وقتی خواست شروع به غذا خوردن کند، زن گفت: ‌ای شوهر عزیز! اگر در بازار، کسی به شما پولی امانت بدهد، شما وقت پس دادن امانت به او راحت پول را بر می‌گردانی یا برایت مشکل است؟ گفت: به راحتی امانت را پس خواهم داد. کم کم با او صحبت کرد و او را آماده ساخت. سپس گفت: این بچه که به ما متعلق نبوده است. امانت خدا بوده و حالا هم خدا آن را پس گرفته است. خلاصه این شوهر را آماده کرد. لحن دعوت اینطور باید باشد.
9- شعار انبیا آزادی و نجات انسان‌ها بود
ان شاءالله من می‌خواهم جزوه‌ای چاپ کنم و در این جزوه آیه‌هایی درباره‌ی تعلیم و تربیت را در آن جزوه بیاورم. ضمناً بسیاری از دوستان از من پرسیده‌اند: آیا این درس‌های تلویزیونی چاپ شده است؟ بله درس اصول و عقایدش تا چند شماره چاپ شده است. اصلاً معلم خوب کیست؟ معلمی که از نظر قرآن بتواند موفق باشد چگونه است؟ البته دلیل نمی‌شود که با من منطبق باشد. اسلام آنطور خواسته است و من و شما باید خود را به آنجا برسانیم. لحن این گونه است که موسی(ع) وقتی نزدیک ابر قدرت می‌آید، می‌گوید: «هَلْ لَکَ إِلى‏ أَنْ تَزَکَّى» آیا برای تو راهی به سوی رشد خودت است؟ می‌خواهی رشد کنی؟ مشکل است بگوید: نه! موسی آمد و گفت: «فَأَرْسِلْ مَعَنا بنی اسرائیل»(طه/47) تمام اینها که شعار می‌دهند که ما خواهان آزادی انسان‌ها و محرومان خلق، کارگر، کشاورز، هستیم. این‌ها همه تیترهای دهن پر کن است. در سه هزار سال پیش حضرت موسی اینطور گفته است. بنی اسرائیل را با ما بفرست. «وَ لا تُعَذِّبْهُم»(طه/47) این قدر این‌ها را شکنجه نکن و عذاب نده. اولین گام برای نجات انسان‌ها را انبیا برداشتند. شعار انبیا این بود. تمام انبیا که می‌آمدند کلمه‌ی اولشان «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»(نحل/36) بود. بندگی خدا و مبارزه با طاغوت کلام اولشان بود. بندگی خدا و نجات انسان‌ها برایشان مهم بود. «فَأَرْسِلْ مَعَنا بنی اسرائیل» یکی دیگر از مسائل کارنامه انبیا این بود. خدا به پیغمبرش می‌گوید: ابراهیم باید زمینه را برای پذیرش مردم آماده کنی! به ابراهیم می‌گوید: ‌ای ابراهیم! ‌ای اسماعیل! شما دو پیغمبر بزرگ هستید. «طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ»(بقره/125) تو باید خانه‌ی مرا از بت‌ها پاک کنی! پیغمبر به موسی و هارون می‌گوید: «وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ وَ أَخیهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما»(یونس/87) به موسی و برادرش گفتیم که شما پیغمبر هستید باید برای قوم خودتان خانه بسازید. بعد می‌گوید: «وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَهً»(یونس/87) خانه هایتان را در مقابل هم بسازید. از این آوارگی و زندگی چادرنشینی دور شوید. باید تشکیلاتی داشته باشید و منطقه‌ای را به وجود بیاورید. خانه هایتان را پهلوی هم بسازید تا نشست هایتان با هم آسان باشد. زود با هم مشورت کنید. به فکر دفاع از خود باشید. علی‌ای حال کارنامه‌ی انبیا این بود. نجات و آزادی انسان‌های تحت ظلم و شکنجه، دعوت فرعون و روش دعوت این بود که به خاطر تشکیلاتی بودن حکومت فرعون، از بالا شروع کند و لحن دعوت هم باید با زبان شیرین باشد. لحن سؤالی باشد، این خلاصه‌ای از اولین کارهای حضرت موسی بود و اما مردم چه کردند؟ برایتان از مردم بگویم.
حالا شاهد من در این چند دقیقه این است: این بردگانی که تا دیروز زیر شلاق و شکنجه فرعون بودند و به رهبری حضرت موسی(ع) آزاد شدند، چه امت بهانه گیری هستند. البته امت آزاد شده یک سری درخواست‌های به حقی دارند که درباره‌ی آن‌ها حرف نمی‌زنیم. آن که درخواستش حق است و واقعاً انقلابی و تقاضایش درست است، منطقی هم هست، باید حرفش را بزند. اما افرادی که برای انقلاب کم کار کرده‌اند و توقع بیش‌تری دارند، درباره‌ی این‌ها صحبت می‌کنیم. می‌خواهم بگویم: امت تحت شکنجه‌ای که آزاد شدند، یعنی بنی اسرائیل پس از پیروزی چه کارها کردند؟ می‌خواهم گوشه‌ای از اعمال بنی اسرائیل را بعد از پیروزی برایتان بگویم. فکر می‌کردم در این سه ربع هم درباره‌ی فرعون و هم حضرت موسی و هم اعمال بنی اسرائیل می‌توانم برایتان بگویم. خدا فرعون را لعنت کند. بیش از حد معطلمان کرد. ان شاءالله درجلسه‌ی بعد اعمال بنی اسرائیل را خواهیم گفت.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1450

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.