اهمیت زیارت اولیای خدا

موضوع: اهمیت زیارت اولیای خدا
تاريخ پخش: 24/06/1401
عناوين:
1- سلام رسول خدا به زائران مدینه
2- نقش اولیای خدا در رفع بلا
3- توسّل به حضرت موسی علیه‌السلام برای دفع عذاب
4- استغفار رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در حق مؤمنان
5- تحقق اراده الهی از طریق اسباب و مسبّبات
6- آداب تشرّف به محضر اولیای خدا
7- تسلیم بودن در برابر دستورات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحث ما درباره‌ی حقوق بود، حقّ جلیس، با یک کسی می‌خواهیم همنشنین بشویم، چه جوری بنشینیم، ورودمان، خروجمان چه جوری باشد. قرآن به پیغمبر می‌گوید که، حالا این در آستانه‌ی اربعین هم پخش می‌شود، به مناسبت زیارت حالا چه مشهد، چه امام رضا، چه کربلا، هر چی، قرآن سوره‌ی انعام، آیه‌ی 54 می‌گوید که ورود به بزرگان راهش این است، آیه قرآن می‌خوانم ولی خیلی کلماتش را می‌فهمید، آخر بعضی آیات قرآن به قدری آسان است که فارس‌ها هم بخش‌هایش را می‌فهمند.
1- سلام رسول خدا به زائران مدینه
«وَ إِذا» (انعام/ 54): زمانی که، «جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا» (انعام/ 54)، «جاءَ» یعنی وقتی مؤمنین نزد تو می‌آیند، به پیغمبر می‌گوید، مؤمنین که زیارت تو می‌آیند، چه کن؟ در اوّلین کلمه‌ای که آمدند زیارتت، «فَقُلْ سَلامٌ» (انعام/ 54): سلام کن. به پیغمبر می‌گوید تو پیغمبری، اما به مردم عادی سلام کن، «فَقُلْ سَلامٌ». خب این حرف اوّل. بعد بگو خدا هم بر شما لطف می‌کند، «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» (انعام/ 54)، خدا واجب کرده به شما که آمدید دیدن من، رحمت خودش را سرازیر کند. خب بعضی این‌هایی که می‌آیند زیارت، آدم‌های خوبی نیستند، گنهکارند، ولی در عین حال کربلا، مکّه، مشهد هم می‌روند. می‌گوید ببین، آن‌هایی هم که آدم بدی هستند، آنها راه برگشت دارند، «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ» (انعام/ 54)، آنهایی که روی نادانی، روی طوفان غرائز به سمت گناه هل خوردند، اگر «تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ» (انعام/ 54): توبه کند، اصلاح کند، «فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحيم‏» (انعام/ 54): خدا غفور و رحیم است. این مسئله‌ی مهمی است.
یک دعا امام سجّاد علیه السلام دارد، می‌گوید: «وَ لِمَا فَسَدَ صَلَاحٌ» (صحیفه‌ی سجّادیه، دعای مکارم الأخلاق): آن کسی هم که فاسد است، می‌شود اصلاحش کرد، «وَ فِيما أَنْكَرْتَ تَغْيِيرٌ» (صحیفه‌ی سجّادیه، دعای مکارم الأخلاق): آن منکراتی را هم که انجام داده، می‌توانی تغییرش بدهی. کار خدا این است که عوض می‌کند، مگر شما زمین زیر پایت را نگاه نمی‌کنی، آب کثیف اینجا فرو می‌رود، چند متری آب زلال بیرون می‌آید، یعنی این زمین آب زباله را می‌گیرد، آب زلال می‌دهد، پس می‌شود، می‌شود، یعنی می‌شود «وَ لِمَا فَسَدَ صَلَاحٌ». یک کسی می‌گوید آقا من آدم فاسدی هستم، خب عوض کن، یک کار بدی است، تصمیم بگیر، نذر کن. فلان مبلغ جریمه. اگر دو قلم خودت را جریمه کنی، پول بدهی، گناه سوّم را دیگر می‌بینی باید پول بدهی، جلویش گرفته می‌شود. مانع تراشی کن.» افراد سیگاری زود سیگار می‌کشند، چون در هر کافه‌ای، تو خیابان، هر پنجاه متری، با کم و زیادش سیگار‌فروش هست، اما قلیانی کم می‌شوند، چون قلیان منقل می‌خواهد و انبر می‌خواهد و ذغال می‌خواهد و تنباکو می‌خواهد، یعنی چون دردسر دارد، آدم دیر قلیانی می‌شود، اما سیگاری را، زود به زود سیگار می‎کشند. می‌گوییم هر نگاهی که می‌خواهی بکنی، باید مثلاً فلان مبلغ بدهی، این یک مانع است، سرعت‌گیر است.
2- نقش اولیای خدا در رفع بلا
زیارت اولیای خدا ارزش است. حالا اربعین بشود برویم، نشود برویم، بشود بروند یا نشوند، اصل کار را ارزشی بدانیم. خداوند به فرشته‌ها گفت: «منطقه‌ی قوم لوط را زیر و رو کنید.» چون مردم قوم لوط هیچ حیا نمی‌کردند، هر چی هم حضرت لوط پیغمبر این‌ها را نهی کرد، گوش ندادند. خداوند به فرشته‌ها گفت: «بروید شهر را زیر و رو کنید.» آمدند شهر را زیر و رو کنند، دیدند حضرت لوط هم هست، حضت لوط پیغمبر است. برگشتند، گفتند: خدایا، این‌هایی که می خوانم قرآن است هان، «إِنَّ فيها لُوطاً» (عنکبوت/ 32)، حضرت لوط در این منطقه هست، ما شهر را زیر و رو کنیم، پیغمبر خدا هم زیر آوار می‌رود! «قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فيها» (عنکبوت/ 32)، خدا گفت خب نوح را می‌شناسیم، به او می‌گوییم برود، وقتی او رفت، شهر را زیر و رو کنید. به یک کسی گفتند: «چرا هواپیما به این بزرگی را می دزدند؟» گفت: «هواپیما پایین که هست، بزرگ است، نمی‌شود دزدید، می‌گذارند برود تو هوا، تو آسمان کوچک شد، آنجا می‌دزدند!» گفتند: «لوط اینجاست.» گفت: «به لوط می گوییم برود بیرون، وقتی لوط بیرون رفت، شهر را زیر و رو کنید.» از این معلوم می‌شود که وجود افرادی، داریم به خاطر افرادی خداوند بلا را از منطقه حذف می‌کند.
3- توسّل به حضرت موسی علیه‌السلام برای دفع عذاب
توسّل به اولیای خدا. وهّابی‌ها می‌گویند: «توسّل شرک است، یعنی شما می‌گویی یا ابالفضل، یا حسین، یا زهرا، یا زینب شرک است، فقط باید بگویید یا الله، یا الله، یا الله، غیر از الله صدای هر کسی بزنید، شرک است.» خب این حرف وهّابی‌ها. جواب از قرآن. قرآن اسم یک گروهی را می‌برد که این‌ها خیلی لجبازند، «قالُوا» (اعراف/ 132): گفتند به موسی، «مَهْما تَأْتِنا بِهِ» (اعراف/ 132): هر چه برای ما بیاوری، «مِنْ آيَةٍ» (اعراف/ 132): هر آیه، نشانه، هر معجزه‌ای برای ما بیاوری، «لِتَسْحَرَنا بِها» (اعراف/ 132): که ما را سحر و جادو کنی، «فَما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنين‏» (اعراف/ 132): ما سحر و جادو نمی‌شویم، گوش به حرفت هم نمی‌دهیم. ای موسی هزار تا معجزه بیاوری، ما ایمان نخواهیم آورد. دیگر از این لجبازتر؟! خدا می‌گوید با این آدم‌های لجباز چه کردم؟
«فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ» (اعراف/ 133): طوفان برای این‌ها نازل کردیم، «وَ الْجَرادَ» (اعراف/ 133): ملخ به سر این‌ها شوراندیم، «وَ الْقُمَّلَ» (اعراف/ 133): حیوان‌های ریز سیاه مثل شپش بر این‌ها فرود آوردیم، «وَ الضَّفادِعَ» (اعراف/ 133): زندگی‌شان پر از قورباغه شد، «وَ الدَّمَ» (اعراف/ 133): می‌رفتند آب بخورند، این آب خون می‌شد. چی شد؟! چی شد؟ طوفان، ملخ، شپش، قورباغه، خون!
قرآن می‌گوید: «وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ» (اعراف/ 134): همین که دیدند بلای قورباغه و خون و ملخ و پشه و شپش و این‌ها آمده، «قالُوا يا مُوسَى» (اعراف/ 134)، ما می‌گوییم «یا ابالفضل»، آن‌ها گفتند: «يا مُوسَى»، «يا مُوسَى ادْعُ لَنا» (اعراف/ 134): تو در حقّ ما دعا کن، ««بِما عَهِدَ عِنْدَكَ» (اعراف/ 134): چون تو پهلوی خدا عهد و پیمان و آبرو داری، «لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ» (اعراف/ 134)، اگر رجز و نکبت را از ما دور کردی، «لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَني‏ إِسْرائيل‏» (اعراف/ 134). لجبازترین آدم‌ها که به موسی گفتند هزار تا معجزه بیاوری ایمان نمی‌آوریم، وقتی دیدند گرفتار شدند، گفتند: «يا مُوسَى»، ما
ممکن است این‌ها بگویند آن زمان حضرت موسی زنده بود، شما ابالفضل که زنده نیست؟ ما هم دو تا جواب می‌دهیم، می‌گوییم توسّل به پوست و گوشت که نمی‌کنیم، پوست و گوشت زنده و مرده دارد، امروز من زنده هستم، فردا مرده هستم، توسّل به پوست و گوشت نمی‌کنیم، توسّل به مقام می‌کنیم، «بِما عَهِدَ عِنْدَكَ» (اعراف/ 134)، چون با خدا عهد داری، رابطه داری، به خاطر مقامی که داری من به تو توسّل می‌کنم، توسّل به مقام است، مقام زنده و مرده ندارد، بدن زنده و مرده دارد، امروز من زنده هستم، فردا من مرده هستم، توسّل به آدم‌ها و انسان‌ها نمی‌کنیم که مرده و زنده دارد، توسّل به مقام می‌کنیم. مقام بو علی سینا سر جایش است، حالا چه بو علی سینا باشد، چه نباشد. دعایش که می‌کنیم، می‌گوییم خدایا تو را به مقام محمّد و آل محمّد، مقام، «بِما عَهِدَ عِنْدَكَ» (اعراف/ 134).
بگذریم که چه کسی گفته ابالفضل مرده است؟ قرآن صریحاً دو جا گفته آن کسی که در راه خدا شهید شد، زنده است، کلام ما را می‌شنود، حالا این معرفت می‌خواهد دیگر، به هر حال توسّل. مجالست با.
4- استغفار رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در حق مؤمنان
یک دلیل دیگر هم بگویم. خدا در قرآن به پیغمبر می‌گوید در حقّ زن‌ها استغفار کن، آیه‌اش هم این است: «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ» (ممتحنه/ 12): به خانم‌ها دعا کن، استغفار کن. خدایا مگر تو خدا نیستی، تو خدا هستی، خانمم هم گناه کرده، تو خودت او را ببخشش. می‌گوید نه، واسطه می‌خواهد، توسّل، «اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ»، تو پیغمبری، در حقّ این‌ها دعا کن. پس خود خدا دستور می‌دهد که ما متوسّل به اهل بیت بشویم. خدا دستور داده، «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ».
در جلسه‌ی قبل هم گفتم، برادران یوسف آمدند پهلوی پدرشان حضرت یعقوب، گفتند: «يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا» (یوسف/ 97)، بابا استغفار کن، مگر «يا أَبانَا» نمی‌گوییم، ما می‌گوییم: «یا ابالفضل»، «یا حسین»، «یا موسی».
قصّه‌ی یوسف را فیلمش را هم دیدید، حضرت یوسف لباسش را به برادرها داد، گفت: «بروید بابام نابینا شده از بس که گریه کرده، این لباس من را روی چشم او بیندازید، «أَلْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصيراً» (یوسف/ 96)، پیراهن تو پنبه، پشم، هر چی باشد، کتان، هر چی، این پیراهن چون در جوار یوسف بوده، پیراهنی که در جوار یوسف است، روی چشم بابا انداختند، بله، پیراهن من که شفا نمی‌دهد، دارم چی می‌گویم؟ می‌خواهم بگویم اولیای خدا مقام دارند، زیارتشان. آخر بعضی‌ها زیارت امام رضا نمی‌روند، زیارت کربلا و مکّه برایشان سنگین است.
یک خاطره برایتان بگویم. یک زن و شوهری بودند، مرد مذهبی بود، ولی خانم اهل زیارت و این‌ها نبود. مرد گفت: «برویم مشهد» خانم گفت: «برویم مشهد، ولی من زیارت نمی‌آیم. برویم قسمت‌های مرفّه مشهد، هتل‌هایی که اطراف مشهد ساخته شده، برویم خوش باشیم، ولی زیارت خودت می‌خواهی بروی، برو.» یکی از آقایان مشهد، محترمین مشهد برای من نقل می‌کرد، می‌گفت که: «این‌ها آمدند مشهد و بیرون از مشهد هم یک هتلی گرفتند و در رفاه باشند. مرد هم برای خودش زیارت می‌رفت. منتها چند شب توی این هتل بود.» وقتی می‌خواستند بروند، خانم هم سوار شد با آقا که بروند از مشهد بیرون، گنبد را که دید، توی یکی از این خیابان‌ها که می‌خواستند بروند، گنبد را این خانم دید، به امام رضا گفت: «یا امام رضا، گرچه ما زیارت نیامدیم، اما به ما خوش گذشت، سفر خوبی بود، گرچه زیارت نیامدیم.» این را گفت و ماشین حرکت کرد. یک مقداری که حرکت کرد، این خانم خوابش برد. در یک لحظه خواب، خواب دید، امام رضا گفت: «همین که به شما خوش گذشت، ما خوشحالیم، شما مهمان ما بودید، می‌خواستیم به شما بد نگذرد.» این از خواب بیدار شد و گفت: «برگردان، برگردان، یالا، ماشین را برگردان.» گفت: «چی شده؟» گفت: ««امام رضا فرمود همین که تو آمدی مشهد، ولو از راه دوری یک سلام به ما کردی، ما خوشحالیم.» من بی‌معرفتی کردم، جسارت کردم، برگردیم، عذرخواهی کنیم، برگردیم یک زیارت برویم.» این‌ها حالات ما را می‌دانند، توسّل ما، با چه کسی قهر می‌کنیم، با چه کسی صلح می‌کنیم، خطّ ما را می‌خوانند. خدا خواسته باشد تعلیم بدهد، کاری ندارد.
5- تحقق اراده الهی از طریق اسباب و مسبّبات
وهّابی‌ها می‌گویند: «توسّل شرک است، فقط خدا.» «لا أله إلّا الله» هیچ معبودی نیست جز خدا، فقط خدا، این فقط خدا توحید است. شما که می‌گویید «یا حسین»، «یا ابالفضل» فقط خدا نیست، به امام حسین هم می‌گویید تو هم هستی، به ابالفضل می‌گویید تو هم هستی. قرآن می‌گوید فقط خدا.» می‌گوییم: «خب، اگر من فقط خدا بیاورم تو قبول می‌کنی؟» می‌گوید: «آره» می‌گوییم: «ببین، این قرآن است، دو تا آیه داریم می‌گوید که این پرنده را تو هوا فقط خدا نگه داشته، «ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمن‏» (ملک/ 19)، یعنی این پرنده را تو هوا هیچ کس نگه نداشته، جز خدای رحمان؛ آیه‌ای دیگر داریم «ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ اللَّهُ» (نحل/ 79)، هر دعایی دارید فقط خدا، فقط رحمان، حالا رحمان و خدا هم یکی است. یعنی این پرنده را تو هوا هیچ قدرتی نگه نمی‌دارد، جز خدا. اینجا دیگر فقط، خدا کلمه‌ی فقط یادت است، فقط، فقط، فقط، فقط، فقط، فقط خدا. می‌گوییم آیه‌ای دیگر را هم می‌خواهید بخوانم‌؟ یک آیه را ورق بزنی، هان، اینجای آیه، قرآن می‌گوید: «يَطيرُ بِجَناحَيْه‏» (انعام/ 38)، پرواز پرنده به واسطه‌ی بال است، یعنی خدا نگه داشته، اما توسّط بال، «يَطيرُ بِجَناحَيْه‏»، طیران به خاطر بال است، مانعی ندارد کار، کار خدا باشد، اما به واسطه‌ی ابالفضل، به واسطه‌ی امام حسین، این‌ها واسطه هستند، مستقل که نیستند، این‌ها چون وصل به خدا هستند، ما می‌گوییم شما چون پهلوی خدا، پس مانعی ندارد که کار، فقط کار خدا باشد، اما «يَطيرُ بِجَناحَيْه‏».
برای حضور اولیای خدا یک نکاتی را من دیروز اینجا نوشتم، دقّت کنید، نکات مهمّی است:
6- آداب تشرّف به محضر اولیای خدا
1- آداب تشرّف. موضوع بحث چی هست؟ حقّ جلیس، ما می‌خواهیم با امام رضا هم‌جلسه بشویم، می‌خواهیم زیارت برویم، می‌خواهیم پهلویش بنشینیم، با او حرف بزنیم.
– می‌گوید اوّل برای مکان‌ها حریم قائل بشوید، «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» (طه/ 12)، خدا به موسی گفت کفش‌هایت را بِکَن، اینجا کوه طور است، کوه طور مقدّس است، تو پیغمبر هم هستی، باید کفش‌هایت را بکنی.
– به بنی‌اسرائیل گفتند وارد مسجد بشوید، «قُولُوا حِطَّةٌ» (بقره/ 58)، «حِطَّة» یعنی عفواً، عفواً، عفواً، «حِطَّة»، «حِطَّة»، یعنی عفواً، عفواً، عفواً، یعنی از خدا عفو و عذرخواهی کنید، وارد شوید.
– خب دیگر چی؟ «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ» (حجرات/ 2)، داد نزنید. بعضی‌ها وارد حرم می‌شوند، صلوات ختم کن، آقا یواش صلوات بفرست، چرا داد می‌زنی؟! قرآن می‌گوید، می‌گوید پهلوی پیغمبر می‌رسید، حقّ جلسه با پیغمبر این است که داد نزنید، «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ».
– پیغمبر را هم مثل باقی‌ها صدا نزنید، «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً» (نور/ 63)، همین‌طور که می‌گویی حسن، حسین، قاسم، احمد، ابالفضل، محمود، خب صدای بچّه‌ات یا خواهر، برادرت می‌زنی، طوری نیست، اما امام حسین و پیغمبر را باید با احترام بالا برد. «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً» (نور/ 63)، یعنی وقتی صدای پیغمبر می‌زنید، با این‌که صدای برادرت می‌زنی، باید فرق بکند.
– اصلاً بی‌اجازه وارد نشوید، «لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُم‏» (احزاب/ 53)، بدون اذن دخول وارد نشوید.
– افرادی می‌آمدند صدای پیغمبر می‌زدند: «یا محمّد، یا محمّد، اُخرُج!»، محمّد بیا بیرون، ما تو را ببینیم. این‌ها را فکر نکنید کار ساده‌ای است هان، الآن هم بعد از 1400 سال می‌آید، حاضر نیست از ماشین پیاده بشود، در خانه را بزند، تو کوچه بوق می‌زند که این بیاید سوار شود. خب بوق می‌زنی، همه‌ی همسایه‌ها هم می‌فهمند، شما کار به این خانه داری که یک نفر بیاید سوار ماشین بشود، پیاده بشو، در را بزن، بگو آقا ماشین آماده است، با بوق ده تا خانه را اذیت می‌کند که این آقا از ماشین پیاده نشود. شما این‌ها را ساده نگیرید، چیزهای جزئی است، این‌قدر آدم‌ها به مسئله‌ی جزئی ایمان آوردند.
امیرالمؤمنین ما با یک مسیحی همسفر شد. گفت: «کجا می‌روی؟» گفت: «مثلاً می‌رویم فلان جا.» گفت: «من هم همسفریم، برویم.» رفتند، تا رسیدند به دوراهی که مسیحید باید از آن خیابان برود، مسلمان از آن خیابان. مسیحی رفت از تو راه خودش، امیرالمؤمنین عقب مسیحی رفت. مسیحی گفت که: «آقا، شما مگر نمی‌خواستی فلان شهر بروی، فلان شهر آن جادّه است، آن خیابان است، شما چرا عقب من می‌آیی؟!» گفت: «پیغمبر ما سفارش کرده با هر کسی همسفر شدید، چند قدم بدرقه کنید، من آمدم شما را بدرقه کنم.» مسیحی، مسلمان شد. (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏2، ص 670) خیلی برخوردهای ساده، افراد را به اسلام دعوت می‌کند، خیلی برخوردهای ساده، افراد را برای همیشه جذب می‌کند. خیلی مهم است.
خدمت مقام معظّم رهبری بودیم. ایشان یک خاطره نقل می‌کرد از آیت الله قاضی، یپرمردِ حدود هشتاد، نود ساله بود، دزفول، ایّام جنگ. آیت الله خامنه‌ای می‌فرمود ما ایّام جنگ جبهه بودیم، گذرمان افتاد که کنار آیت الله قاضی بنشینیم، شام بخوریم. سفره آوردند و غذا هم برنج بود و دو تا سیخ کباب کوبیده. آیت الله قاضی گفت که: «من این زیادم هست، پیرمرد هستم، آن رزمنده ماشاءالله جوان است، من دو تا سیخ برایم زیاد است.» نصفش را برداشت. آن آقا که می‌خواست خدمت کند، آمد، آن نصفه‌ای که نخورده بود، کبابش را گذاشت روی برنج آقای قاضی. گفت: «حالا برنجش را نمی‌خوری، کبابش را دو تا سیخش را بخور.» آقا گفت: «آقا آن آدمی که می‌خواهد آن نصفه را بخورد، آن کباب را نمی‌خواهد؟! نصف من با دو تا سیخ؟! آن وقت آن کسی که می‌خواهد نصف دیگر را بخورد، او اصلش کباب نمی‌خواهد، کباب او را هم به من می‌دهید؟! درست نیست.» یک سیخ کباب کوبیده را آیت الله قاضی گفته بود بدهید به همان رزمنده که او هم برنجش کباب داشته باشد. ما اگر واقعاً اخلاق اسلامی را مراعات کنیم، «يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً» (نصر/ 2)، می‌آیند، جاهایی که بدشان می‌آید، من الآن صد تا حدیث بخوانم، چهل سال است که تو تلویزیون هستم، خوب که حدیث‌هایم را خواندم، مردم می‌گویند: «آقای قرائتی پس این اختلاس‌ها چی هست؟!» یعنی به خاطر عملکرد بعضی، تبلیغات من هم روی هوا می‌رود، این وسط گاهی هم افراد بی‌گناه مورد اتّهام قرار می‌گیرند، کسی که نبرده است و نخورده، او هم می‌گویند: «شما همه‌تان یک سرید!» بابا او برد و خورد، چرا می‌گویی همه؟! یک خربزه اگر بد بود، شما نباید بگویی خربزه‌کارها، یک بازاری کلاهبرداری کرد، نباید گفت بازاری‌ها، اداری‌ها. این کارهای جزئی، اسمش جزئی است، ولی اثرات کلّی دارد برای تو
– در این آداب نشستن و جلسه گرفتن، یک آدابی دارد، مثلاً به ما می‌گویند که می‌خواهید دعا بخوانید، با وضو باشید، واجب نیست، اما وضو، ادب در گفت‌و‌گوی با خداست.
7- تسلیم بودن در برابر دستورات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله
– اگر یک چیزی را گفتند که پیغمبر فرمود، گفتند آیه قرآن است، بگو چشم. حدیث معتبر است، بگو چشم. دو نفر دعوا کردند سر آبیاری، رفتند پهلوی پیغمبر که: «آقا ما دو نفر کشاورزیم، اختلاف شده در آبیاری.» حضرت حرف‌های این‌ها را گوش داد، گفت: «حق با فلانی است.» آن کسی که باخته بود، حق با او نبود، گفت: «بله، شما پارتی‌بازی کردی، چون ایشان خویش و قومتان است، به نفع خویش و قومتان گفتی حق با او هست.» آیه نازل شد: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ» (نساء/ 65)، به خدا قسم دین ندارند کسانی که در برابر پیغمبر خدا تسلیم نیستند، «وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً» (نساء/ 65). اگر آیه تکلیف خدایی بود، باید گوش بدهیم.
– قرآن می‌گوید هر چه اولاد بیش‌تر باشد، بهتر است. الآن اگر یک زن جوانی چند تا شکم پشت هم بزاید، به او می‌گویند: «چه خبره؟! چهار سال است عروس شده، سه تا بچّه آورده، چه خبره؟! پنج سال است عروس شده، پنج تا بچّه آورده.» وزنش روی زمین است، رزقش با خداست. قرآن هم به ما گفته یادتان نرود: «كُنْتُمْ قَليلاً» (اعراف/ 86)، عددتان کم بود، «فَكَثَّرَكُمْ» (اعراف/ 86)، «کَثَّرَكُمْ» یعنی آمار شما را بالا بردیم، خدا در قرآن به صراحت گفته آمار مسلمان‌ها هر چه بیش‌تر باشد، افتخار است. نان نداریم بخوریم، مسئله‌ی کشاورزی را توسعه بدهید، مدیریت‌ها را عوض کنید، انبارها را عوض کنید، مصرف را کوتاه کنید، قناعت را زنده کنید، «يُسَلِّمُوا تَسْليماً» (نساء/ 65).
– آداب جلسه این است که پیغمبر «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» (بقره/ 285)، قرآن یک آیه داریم می‌گوید: «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا»، آیه‌ای دیگر داریم: «سَمِعْنا وَ عَصَيْنا» (بقره/ 93)، هر دویش هست، عدّه‌ای به پیغمبر گفتند: «هر چی تو گفتی، روی چشم»، عدّه‌ای گفتند: «پیغمبر، تو بگو، ولی ما گوش نمی‌دهیم»، می‌بینیم، بین‌الملل چه می‌گوید، قوانین بین‌الملل چه می‌گوید.
– قرآن یک آیه دارد، می‌گوید وقتی می‌گوییم خدا می‌گوید، عبوس می‌کنند، «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ» (زمر/ 45)، عربی‌هایی که می‌خوانم، قرآن است، وقتی خدا مطرح می‌شود، «اشْمَأَزَّتْ» (زمر/ 45)، مشممئز می‌شود، یعنی بدش می‌آید، باز گیر این شیخه افتادیم. «إِذا ذُكِرَ الَّذينَ مِنْ دُونِهِ» (زمر/ 45)، وقتی می‌گوییم قوانین بین‌الملل، می‌گوییم بله، هان، هان، «إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» (زمر/ 45)، تا می‌گوییم بین‌الملل، ابروها باز می‌شود، تا می‌گوییم اسلام، ابرو گرفته می‌شود، دین نیست. آداب جلسه این است که پیغمبر را با عقل بشناسیم، قرآن و خدا را با عقل بشناسیم، دیگر وقتی شناختیم، دستور دادند، «وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً» (نساء/ 65).
– یکی از آداب جلسه، برپاست. قرآن یک آیه داریم، می‌گوید که معلّم و مؤمن که وارد شد، برپا، «انْشُزُوا فَانْشُزُوا» (مجادله/ 11)، «انْشُزُوا» آیه قرآن است، «اُنشُز» یعنی برپا. می‌گوییم چه کسی هست، چه کسی آمد که برپا؟ می‌گوید:«يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»، این آقا که وارد شد، مؤمن بود، دانشمند بود، مؤمن و دانشمند وارد شد، برپا.
– وقتی وارد می‌شود، افراد معمولاً در جلسه که وارد می‌شوند با چشم‌هایشان دنبال جا می‌گردند، خیلی وقت‌ها حرف هم نمی‌زنند، و لذا نمی‌گوید: «قالَ»، می‌گوید: «قیلَ»، «قالَ» یعنی حرف زد، «قیلَ» یعنی گفته شد، ولو با اشاره، «قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا» (مجادله/ 11)، اگر کسی وارد شد، با نگاهش دنبال جا می‌گردد، همین‌که دیدید دارد نگاه می‌کند، دنبال جا می‌گردد، تکان بخورید، یک تکان بخورید، جایش بدهید. می‌گوید خدا چه می‌کند؟ می‌گوید تو که تکان خوردی، به این رفیقت جا دادی، خدا در همه جا کارت را تکان می‌دهد، کارت گیر نمی‌کند، نمی‌گوید: «یَفسَحِ الله فی المَجالس»، «تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ»، «يَفْسَحِ» (مجادله/ 11) عمومی، تو در مکان جا بده، خدا در همه، فکرت را باز می‌کند، نسلت را باز می‌کند، رزقت را گشایش می‌دهد، تو یک گشایش مکانی یک وجب، دو وجب بده، خداوند گشایش در همه چیز، آبرویت را، عزّتت را، درآمدت را، سلامتت را، شهرتت را، یک توسعه‌ی مکانی بده، خدا در همه چیز به تو توسعه می‌دهد. نمی‌گوید: «تَفَسَّحُوا فِی المَجالِس، یَفسَحُوا الله فِی الَمجالِس»، اوّلی «فِي الْمَجالِس» دارد، یعنی تو مکان جا بده، دوّمی‌اش مطلق است، یعنی خدا در همه چیز جا می‌دهد. این‌ها دستورات قرآن است، خدا را شکر که بالأخره در سایه‌ی انقلاب اسلامی ما توانستیم این آیات را به امّت بگوییم. خدایا توفیق بده اسلام را آن‌طور که هست بشناسیم، آن‌طور که می‌خواهی، عمل کنیم، آن‌طور که باید رفتار کنیم.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- بر اساس آیه 54 سوره انعام، خداوند به چه کسی فرمان سلام می‌دهد؟
1) سلام رسول خدا به زائران
2) سلام زائران به رسول خدا
3) هر دو مورد

2- بر اساس قرآن، زیارت رسول خدا چه اثری به دنبال دارد؟
1) پذیرش عبادات
2) آمرزش گناهان
3) قبولی اعمال

3- در آیه 134 سوره اعراف، توسل به کدام پیامبر الهی مطرح شده است؟
1) حضرت یوسف
2) حضرت عیسی
3) حضرت موسی

4- آیه 97 سوره یوسف، به چه امری اشاره دارد؟
1) بیناشدن چشمان یعقوب به واسطه پیراهن یوسف
2) درخواست برادران یوسف از پدر برای استغفار از گناه
3) عذرخواهی عزیز مصر از یوسف

5- آیه دوم سوره حجرات، به چه امری فرمان می‌دهد؟
1) رعایت ادب در محضر اولیای خدا
2) ذکر خدا در محضر اولیای خدا
3) با وضوبودن در محضر اولیای خدا

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=9431

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.