انقلاب – عوامل شکست-2

موضــوع: انقلاب – عوامل شکست-2
تاریخ پخش:18/7/58

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و علی اهل بیته و لعنته الله علی اعدائهم اجمعین.

بحث جلسه قبل ما این بود عامل شکست یک ملت، قصه‌ای را نقل کردیم که پیغمبر (ص) به مسلمانها وعده داده بود که همانطور که در بدر پیروز شدید، در احد هم پیروز میشوید اینها رفتند اول کار هم پیروز شدند ولی بعداً شکست خوردند آمدند گفتند شما چرا شکست خوردید؟ آیه نازل شد علت اینکه شکست خوردید این بود «فَشِلْتُمْ» ضعف و ترس شما را گرفت ولذا اول که حمله کردید خوب پیروز شدید دشمن را به عقب راندید حواس دشمن را گرفتید اما ضعف عارض شما شد «وَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ» میان شما نزاع افتاد، پیامبر گفت سنگر را رها نکنید اما شما گفتید رها بکنیم عدهای هم گفتند رها نکنید بعد اختلاف بوجود آمد فلذا شکست خورید «وَعَصَیْتُمْ» (آل عمران/152) خدا به شما وعده داده بود که در احد شما پیروز شوید و به وعده اش وفا کرد و شما پیروز هم شدید اما عاقبت کار شکست خوردید چون شل شدید و نزاع راه انداختید و فرمان پیامبر را که فرموده بود سنگر را رها نکنید عمل نکردید و معصیت کردید.
1- حاکمیت فقیه عادل از طرف امام معصوم
می خواهم حدیثی بخوانم درباره «عَصَیْتُمْ»، اسلام نمیگوید کر شو کور شو عمل کن، میگوید تحقیق کن و عمل کن، بعد از آنکه معاد و مبدا را شناختی باید تن بدهی یعنی بعد از پذیرفتن آدم باید تسلیم باشد. «مَنْ کَانَ مِنْکُمْ قَدْ رَوَى حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَارْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یَقْبَلمن» (الکافی/ ج7/ ص412) هرکس از شما… سن و لباس و قیافه و منطقه و نژاد مطرح نیست ولی این هست که باید راوی حدیث باشد یعنی باید حدیثها را بلد باشد، هر کس حدیث بلد باشد آیا این کافی است؟ نه بلکه «َنظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا» باید نظر کند در حلال ما و حرام ما، نظر کافی است؟ نه، ممکن است کسی به یک شهری نظر میکند اما راه را بلد نیست. زوارهایی که میروند توی حرم امام رضا (ع) تمام خیابانها و راوقهای دور حرم را میبینند اما گاهی وقتها توی حرم گم میشود میگوید از کدام در بروم، همه را نظر کرده منتهی شناخت ندارد، ولذا دنبال نظر گفته که باید شناخت هم داشته باشد «وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا» باید معرفت به احکام داشته باشد. پس سه مرحله است: اول اینکه راوی حدیث باشد و نظر کند در حلال و حرام و بعد از این اهل معرفت و شناخت هم باشد اینطور نیست که هر کسی چهار تا حدیث بلد باشد بتواند نظریه بدهد البته در یک سری مسائل فقهی و هر مسئله‌ای، اگر کسی اینها را داشت «فَارْضَوْا» یعنی بعد از این دیگر مردم باید راضی باشند «فَارْضَوْا بِهِ حَکَماً» باید مردم از نظر حکمیت و حاکم راضی باشند باید او را به حاکمیت بپذیرند.
چرا؟ برای اینکه امام میفرماید (إنی) بدرستی که من از که از طرف پیامبر معرفی شدهام «فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً» بخاطر اینکه من او را حاکم شما کردم، چرا حاکمیت او را بپذیریم؟ چون من او را حاکم کردم.
اگر فقیه عادلی فرمانی داد و شخص گوش به حرف او نداد امام میفرماید «فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا» وقتی این فقیه حکم کرد به حکم ما فقیه اسلامی گفت حکم اسلام این است «فَلَمْ یَقْبَلْهُ» اما گروهی قبول نکردند گفتند ما نمیخواهیم «فَإِنَّمَا بِحُکْمِ اللَّهِ قَدِ اسْتَخَفَّ» این شخصی که قبول نکرده است توهین کرده است به حکم خدا «وَ عَلَیْنَا رَدَّ» یعنی بر ما رد کرده است کسی که نماینده من را رد کند من را رد کرده است «وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ» کسی که من را رد کند خدا را رد کرده است و کسی که خدا را رد کند «وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْکِ بِاللَّهِ» از این حدیث چی میفهمیم؟
از این حدیث میفهمیم عوامل شکست، نزاع، ضعف، عصیان، شما میتوانی در فقه شک کنی آیا فقیه هست یا نیست، آیا عادل است یا عادل نیست، اگر تحقیق کردی و نتیجه گرفتی باید به حکمیت او راضی باشی برای اینکه امام میگوید من او را حاکم شما قرار دادم.
بعضی خیال میکنند که خواندن مال بچه کوچک‌ها است، ولی من عقیده‌ام این است که بزرگ‌ها هم بخوانند، خواندن هم برای ذهن خوب است و هم نشاط میدهد به جلسه. حالا از این حدیث ولایت فیقه در میآورید در بیاورید، ولی من غرضم این بود که قرآن میگوید عامل شکست ضعف و ترس و نزاع و سرپیچی از فرمان کسی که حق فرماندهی دارد.
قرآن چند تا آیه دارد که میفرماید «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ» (نساء/150) عدهای هستند که بعضی را قبول دارند و بعضی را قبول ندارند اینها مورد مذمت هستند. شخصی بود که هر چه سید خوش تیپ را میدید احترام میکرد به او گفتند خیلی به این جور افراد احترام میگذاری؟ میگفت اینها همه سید هستند و من بخاطر پیغمبر این کار را میکنم، رفتند یک سیدی را پیدا کردند که لباس هایش کهنه بود و قد و بالایی نداشت گفتند آقا این هم سید است به او احترام کن، گفت همه ثوابها را من بکنم! خوب این ثواب را هم شما بکنید من سیدهایی را احترام میکنم که از نظر تیپ هم خوب باشند.
2- عده‌ای اگر دین به نفعشان بود می‌پذیرند
یک عده از مسلمانها هم همینطور هستند قرآن میفرماید نگاه میکنند اگر دین به نفع آنها بود قبول میکنند اما اگر دیدند که یک خورده…. «وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ» (نور/48) وقتی دعوت میشوند بسوی خدا میگویند برویم ببینیم قانون خدا چه میگوید خوب نگاه میکند که قانون خدا به نفع این است یا به ضرر این اگر دین گفت دکان و زمین را بگیر یا آنرا پس بده فکرهایش را میکند قرآن میفرماید «وَإِنْ یَکُنْ لَهُمْ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ» (نور/49) اگر حق بر له اینها بود اگر دید که بسوی خدا برود فرمان خدا به نفع او است میآیند بسوی فرمان خدا با اذعان و اعتراف، حساب میکند دادگاه اسلامی چه به نفع او حکم میکند.
اگر نگاه کند و ببیند به ضررش است میگوید خیلی خوب بابا ما خدا و پیغمبر را قبول داریم اما مملکت قانون دارد! در رژیم قبل حساب میکردند هر جا میدید که حکم اسلام به ضررش است میگفت اسلام را قبول داریم اما مملکت قانون دارد.
قرآن میفرماید که اینها تسلیم نیستند و یک آیه دارد که اینها را تهدید میکند «فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا» (نساء/65) خدا قسم میخورد و وقتی هم خدا قسم میخورد معلوم میشود که مسئله خیلی تند و تیز است، به خدا قسم ایمان ندارند مگر اینکه تو را حکم قرار بدهند در مشاجرات، در گرفتاریها اگر آمدند تسلیم قانون خدا شدند، ایمان دارند، اگر تسلیم قانون خدا نشدند ایمان ندارند، بعد از آنکه حَکَم آنها تو بودی و قضاوت کردی بعدش نق نق هم نکنند چون ممکن است گاهی وقتها پیغمبر دستور میدهد اما اینها میگویند که تعبداً قبول میکنیم اما تسلیم نیستند.
اینهایی که تسلیم نیستند مسلمان هستند اما مومن نیستند، تازه ایمان هم درجاتی دارد در روایاتی میخوانیم که ایمان ده درجه دارد، عدهای آمدند نزد پیغمبر گفتند ما آمده ایم که بگویئم ایمان داریم آیه نازل شد که شما ایمان ندارید مسلمان شدهاید اما هنوز مومن نیستند «قَالَتْ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلْ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ» (حجرات/14) ایمان هنوز در رگ و گوشت شما اثر نکرده است.
«أَفَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنفُسُکُمْ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقًا کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقًا تَقْتُلُونَ» (بقره/87) وقتی رسول برای اینها قانون میآورد همینکه نفس اینها طالب او نیست قانونی است که طبق میل اینها نیست فوری کفر میورزند الان در زمان ما هست خیلی حرکت اسلامی را دوست داریم ولی اگر این حرکت اسلامی یک گوشه اش یک ضربه به ما بزند ممکن است توی ما افرادی باشند که بگویند این دیگر چه قانونی بود بیخود ما رأی دادیم به جمهوری اسلامی.
3- معیار تقوا در رژیم سابق و بعد از انقلاب
یک آیه دیگر داریم که قرآن میفرماید «یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا» (نساء/60) گروهی از مردم گمان میکنند که ایمان دارند ولی دل اینها نزد طاغوتها است و حقیقتاً مومن نیستند.
اگر معیارهای زمان قبل با حالا عوض شده است معلوم میشود که انقلاب شده است سابق به افراد بی تفاوت با تقوا میگفتند کار به هیچی نداشت میگفتند این آدم خوبی است به افراد بی تفاوت و وارفته میگفتند با تقوا، این معیارها به هم خورد، اگر ما هم به افراد بی تفاوت گفتیم با تقوا، معلوم میشود که فکر ما تغییر نکرده است، مثلاً معیار رهبر، هر کس زور میگفت به ضعیف و باج میداد به فقیر این رهبر میشد استاندار اگر زور میگفت به مردم منطقه و به شاه باج میداد این استاندار میشد.
در رژیم قبل مردم کار میکردند یا میترسیدند کار میکردند یا نیاز مالی داشتند کار می‌کردند یا ساعات بیشتری را کار میکردند تا این هم مدل ماشین اش را عوض کند کار برای یا ترس بود یا رقابت یا نیاز، الان هم اگر کارمند یا ارتش و مرد و زن ما از ترس کار کنیم معلوم میشود که ما انقلابی نیستیم اگر هم نترسیم باید کار بکنیم بخاطر اینکه خدا به ما گفته است کار بکن یا بخاطر نیاز ملت.
4- معیار تجارت در رژیم سابق و بعد از انقلاب
سابق معیار تجارت چی بود؟ هر تجارتی که سود بیشتر داشت و راحتی بیشتر و الان هم اگر تاجرهای ما و بازاری‌های ما در تجارت اگر هدفشان سود و راحتی باشد هرگز نمیتوانند به خودشان بگویند ما انقلابی هستیم باید همه معیارها عوض بشود.
5- روشنفکر در رژیم سابق
قبلاً به کی میگفتند روشنفکر؟ به هر کسی که غرب زده باشد به کسی که همه اش اهل تجدد باشد و همه اش هم انتقاد نابجا بکنند بدون اینکه تحقیق کند. خوشم آمد از یک نفر در جایی که شروع کرده بود به نظر من به نظر من به نظر من باید همچین بشود یک نفر بلند شد و گفت آقا تو بهانه گیر هستی یا اهل تحقیق؟ گفت بنده تحقیق کرده ام، گفت اگر تو مرد تحقیق هستی نمیآمدی به ما بگویی، میرفتی به اهلش میگفتی، اینکه آمدهای به ما میگویی معلوم میشود که میخواهی رجزی بخوانی و ژستی بگیری تو اگر واقعاً اهل تحقیق هستی این همه دانشمند این همه تحصیلکرده خوب با آنها تماس بگیر.
کی مشهور بود؟ هر کسی خوب بازی در می‌آورد هر کسی خوب فیلم و نمایش میداد و هر کسی مال بیشتری داشت، به کی میگفتند آدم خوب؟ هر کسی که هر چه به او میگفتی تسلیم بود کسانی که تسلیم انواع ذلتها بودند و مردم را راضی نگه میداشتند و زندگی خودشان را اداره میکردند میگفتند این آدم خوبی است.
6- معیارهای ازدواج در رژیم سابق
ازدواج هم هر کس زیبا بود و مهر و اینها… خلاصه تمام اینها یک معیارهایی داشت انقلابی کسی است که ازدواج او فقط برای زیبائی و عنوان نباشد، تمام معیارها اگر عوض شد باتقوا است اگر معیارها همان معیارهای قبلی بود ما انقلابی نخواهیم بود.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1391

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.