امنیت در قرآن(2)

فرهنگ امنیت‏

بنی آدم اعضای یکدیگرند

این یک سنت همیشگى است نیکى‏ها و بدی‌ها سرانجام به خود انسان باز مى‏گردد، هر ضربه‏اى که انسان مى‏زند بر پیکر خویشتن زده است و هر خدمتى به دیگرى مى‏کند در حقیقت به خود خدمت کرده است.‏ همه‌ی ما نسبت به امنیت خود، خانواده و جامعه مسئولیم. قرآن می‌فرماید: «بَعْضُکمْ مِنْ بَعْضٍ»[1] همه از یکدیگرید.

و در آیه دیگر می‌فرماید: «وَ الْمُومِنُونَ وَ الْمُومِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»[2] مردان وزنان با ایمان، یار و یاور و اولیای یکدیگرند.

و در آیه دیگر می‌فرماید: «ما لَکمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ»[3] شما را چه شده که در راه خدا و (در راه نجات) مردان و زنان و کودکان مستضعف نمی‌جنگید.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام درباره مسئولیت انسان نسبت به هم‌نوعان چنین می‌فرماید: «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْق‏»[4] مردم دو دسته‌‏اند: یا به دین با تو برادرند و یا به آفرینش با تو برابرند.

هر چه کنی به خود کنی

نیکى و بدى ما، به خداوند سود یا زیانى نمى‏رساند بلکه نتیجه آن به خود ما باز مى‏گردد. اگر در جامعه به ایجاد ناامنی و بی‌نظمی کمک کنیم، قطعاً نتیجه آن به خودمان بازمی‌گردد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «نِعْمَتَانِ‏ مَجْهُولَتَانِ‏ الْأَمْنُ وَ الْعَافِیة»[5] دو نعمتند که قدرشان مجهول است: امنیت و صحت! ‏

قرآن می‌فرماید: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لانْفُسِکمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها»[6] اگر نیکی کنید به خودتان نیکی کرده‌اید واگر بدی کنید (باز هم) به خود بد کرده‌اید.

و در آیه دیگر می‌فرماید: «وَ لا یحِیقُ الْمَکرُ السَّیی إِلا بِأَهْلِهِ»[7] و نیرنگ بد جز اهلش را فرا نگیرد.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «مَنْ حَفَرَ بِئْراً لِأَخِیهِ وَقَعَ فِیهَا»[8] هرکس چاهى براى دیگران بکند خودش در آن مى‏افتد.

امنیت در پناه عدالت

در حکومت اسلامی حتی مجرمین باید امنیت داشته و نسبت به اجرای دقیق احکام و حدود اطمینان و آرامش داشته باشند. امام باقر علیه‌السلام فرمود: «إِنَّ أَمِیرَ الْمُومِنِینَ علیه‌السلام أَمَرَ قَنْبَرَ أَنْ یضْرِبَ رَجُلا حَدّاً فَغَلُظَ قَنْبَرٌ فَزَادَهُ ثَلاثَةَ أَسْوَاطٍ فَأَقَادَهُ عَلِی علیه‌السلام مِنْ قَنْبَرٍ ثَلاثَةَ أَسْوَاطٍ»[9] امیرالمؤمنین علیه‌السلام به قنبر دستور داد که مرد خلافکاری را شلاق بزند. قنبر سه شلاق اضافه زد، حضرت آن سه شلاق را به خود قنبر زد.

سلب امنیت، بالاتر از قتل

قرآن یک‌جا می‌فرماید: «وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل‏»[10] فتنه از کشتار هم بدتر است‏.

و در جای دیگر می‌فرماید: «وَ الْفِتْنَةُ أَکبَرُ مِنَ الْقَتْلِ»[11] فتنه، از قتل بالاتر است. چرا که قتل، جنایتى است بر جسم انسان و فتنه جنایتى است بر جان و روح و ایمان انسان‌ها.

مراد از کلمه «فتنة» در آیه، شرک، شکنجه، امتحان و بلوی‌ است (که هرکدام از اینها به نوعی مخل امنیت جامعه هستند.) این احتمال از سوى بعضى از مفسران داده شده که منظور از فتنه در اینجا همان فساد اجتماعى باشد، از جمله تبعید کردن مؤمنان از وطنشان که این امور گاه از کشتن هم دردناک‏تر است، یا سبب قتل و کشتارها در اجتماع مى‏شود، در آیه 73 سوره انفال چنین مى‏خوانیم: «إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَکنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ کبِیرٌ» اگر این دستور را (قطع رابطه با کفار) انجام ندهید، فتنه و فساد عظیمى در زمین روى مى‏دهد. (در این آیه فتنه و فساد در کنار هم قرار گرفته است).

سلب امنیت عمومی، با کشتن یک نفر

همانگونه که تامین امنیت برای یک نفر مانند نجات دادن تمام انسانها است «وَ مَنْ أَحْیاها فَکأَنَّما أَحْیا النَّاسَ جَمِیعاً» هر کس انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد چنان است که گویی همه انسان‌ها را کشته است. «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً»[12]

در این آیه از کشتن یک نفر به منزله‏ى کشتن همه‏ى مردم مطرح شده است. براى توضیح این حقیقت چند بیان و معنا مى‏توان عرضه کرد:

الف: قتل یک نفر، کیفرى همچون قتل همه مردم را دارد.

ب: حرمت قتل یک نفر نزد خداوند، به منزله قتل همه‏ى مردم نزد شماست.

ج: قتل یک نفر، بى‏اعتنایى به مقام انسانیت است.

ه: قتل یک نفر، سلب امنیت از همه‏ى مردم است.

و: چون انسان‏ها به منزله‏ى اعضاى یک پیکرند، پس قتل یکى قتل همه است.

ز: جایگاه دوزخى قاتل یک نفر، جایگاه کسى است که قاتل همه باشد. «یوضَعُ فِی مَوْضِعٍ مِنْ جَهَنَّمَ إِلَیهِ ینْتَهِی شِدَّةُ عَذَابِ أَهْلِهَا لَوْ قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعا»[13]

ح: قتل یک نفر، زمینه‏ساز قتل همه است.

ط: یک انسان مى‏تواند سرچشمه‏ى یک نسل باشد، پس قتل او به منزله‏ى قتل یک نسل است.

ی: یک انسان زمانی که ارتباطش با سایر انسان‌ها قطع می‌شود، برای او مانند این است که همه‌ی انسان‌ها کشته شده‌اند، و ارتباط و بهره‌ای که از همه می‌توانست ببرد، دیگر برای او میسر نیست.

در روایات مى‏خوانیم: «لَزَوالُ الدنیا أهوَنُ عِندَ اللّه ِ مِن قَتلِ رجُلٍ مُسلمٍ»[14] فانى‏شدن تمام دنیا نزد خدا، از کشتن یک مسلمان آسان‏تر است.

جامعه ناامن، جامعه مرده

قصاص یک برخورد و انتقام شخصی نیست، بلکه تأمین کننده امنیت اجتماعی است. قرآن می‌فرماید: «لَکمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ»[15] برای شما در قصاص، حیات (و زندگی نهفته) است.

در جامعه‌ای که متجاوز قصاص نشود، عدالت و امنیت از بین می‌رود و آن جامعه گویا حیاتی ندارد و مرده است. چنانکه در پزشکی و کشاورزی و دامداری، لازمه حیات و سلامت انسان، گیاه وحیوان، از بین بردن میکروب‌ها و آفات است.

امنیت، بهانه‌ی فرار منافقین از جبهه

آرامش و امنیت فکرى و خانوادگى براى رزمنده به قدرى ضرورى است که منافقان، دغدغه آن را بهانه ترک جبهه خود قرار دادند. در جریان جنگ احزاب (خندق) که در سال پنجم هجرت واقع شد جمعى از بیماردلان به بهانه‏ى حفاظت از خانه‏ى خود، مى‏خواستند از جبهه دست بشکند. قرآن می‌فرماید: «وَ یسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِی یقُولُونَ إِنَّ بُیوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِی بِعَوْرَةٍ إِنْ یرِیدُونَ إِلاَّ فِراراً»[16] و گروهی از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) می‌خواستند (و) می‌گفتند: همانا خانه‌های ما بی حفاظ است. در حالی که بی حفاظ نبود و آنان جز فرار (از جنگ) قصد دیگری نداشتند.

امنیت، دستاویز طاغوت‌ها

طاغوت‌ها، جنایت خود را توجیه مى‏کنند و برقرارى آرمش و امنیت، دستاویزشان براى سرکوب حرکت‏هاى دینى و اصلاحى است. فرعون، ناامنی و ترس از تغییر دین مردم را دلیل قتل موسی مى‏دانست و می‌گفت که من نگرانم موسی و هارون در زمین فساد کنند و امنیت شما را بر هم بزنند. «وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسی‌ وَ لْیدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخافُ أَنْ یبَدِّلَ دِینَکمْ أَوْ أَنْ یظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ»[17] ‏و فرعون گفت: مرا بگذارید تا موسی را بکشم و او پروردگارش را به یاری طلبد (تا نجاتش دهد) همانا من می‌ترسم که دین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد بر پا کند.

جهاد برای حفظ امنیت

در فرهنگ قرآن، خون یاغى ارزش ندارد. براى برقرارى امنیت و عدالت، حتّى اگر لازم شد، باید مسلمانان یاغى کشته شوند. قرآن می‌فرماید: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری‌ فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِی‌ءَ إِلی‌ أَمْرِ اللَّـهِ»[18] هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند در میان آنها صلح بر قرار سازید و اگر یکی از آنها بر دیگری تجاوز کند با طایفه ظالم پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد.

گرچه اقتضاى ایمان، دورى از نزاع و برخورد میان مؤمنان است، امّا مؤمنان، معصوم نیستند که خطایى از آنها سرنزند و چه بسا گفتن جمله‏اى یا انجام کارى، موجب بروز درگیرى میان آنان گردد. بنابراین باید آماده بود تا در صورت بروز چنین برخوردهایى، ضمن خاموش کردن آتش فتنه، حقّ مظلوم پایمال نشود و چنان با ظالم برخورد شود که دیگر تجاوزى تکرار نگردد.

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «انْصُرْ أَخَاک ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً، قَالَ: أَنْصُرُهُ مَظْلُوماً فَکیفَ أَنْصُرُهُ ظَالِماً؟ فَقَالَ: کفَّهُ عَنِ الظُّلْمِ»‌[19] برادر دینى خود را خواه ظالم باشد یا مظلوم، یارى کن. اگر مظلوم است، در گرفتن حقّ و اگر ظالم است، در جلوگیرى از ظلم.

برگی از تاریخ

آیه 9 سوره حجرات آیه‏اى است که براى تلاوتش دو دست قطع شد. در ماجراى جنگ جمل، هر چند حضرت على علیه‌السلام مخالفان را از برپاکردن جنگ نهى فرمود، امّا طرفداران عایشه گوش ندادند و حضرت به خداوند شکایت کرد که مردم نافرمانى مى‏کنند. آنگاه قرآن را به دست گرفت و فرمود: کیست که آیه «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ …» را براى مردم بخواند؟

شخصى به نام مسلم مجاشعى گفت: من این آیه را با صداى بلند مى‏خوانم.

امام فرمود: دستان تو را قطع و تو را شهید خواهند کرد. گفت: «فهذا قلیل فى ذات الله» شهادت من در راه خدا چیزى نیست. آنگاه قرآن را به دست گرفت و در برابر لشگر عایشه ایستاد و مردم را به ایمان به خدا دعوت کرد تا شاید خونى ریخته نشود و جنگى صورت نگیرد، اما آنان بر او حمله کردند و دست راست او را قطع کردند، قرآن را به دست چپ گرفت، دست چپ او را نیز جدا کردند، قرآن را به دندان گرفت، سرانجام این تلاوت کننده قرآن را به شهادت رساندند. حضرت على علیه السلام بعد از شهادت او دستور حمله داد.[20]

ایجاد امنیت با جستجوی خانه‌به‌خانه

فراهم آوردن قدرت براى سرکوبى فتنه‏گران و سلب امنیت از آنان، حتّى از طریق گشت خانه به خانه، کارى نیکو است. قرآن می‌فرماید: «فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ»[21] پس درون خانه‌ها را جستجو کنند (تا فتنه‌گران را یافته کیفر دهند).

کیفر سخت امنیت‌شکنان

برای کسانی که امنیت جامعه را به هم می‏زنند کیفرهای سختی درنظر گرفته شده. مانند: اعدام، قطع دست و پا و تبعید و… قرآن می‌فرماید: «إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یسْعَوْنَ فِی الارْضِ فَساداً أَنْ یقَتَّلُوا أَوْ یصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ ینْفَوْا مِنَ الارْضِ ذلِک‏»[22] همانا کیفر آنان که با خداوند و پیامبرش به محاربه برمی‌خیزند و (با سلاح و تهدید و غارت) در زمین به فساد می‌کوشند، آن است که کشته شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دست و پایشان بطور مخالف بریده شود یا آنکه از سرزمین (خودشان) تبعید شوند.

‏در شأن نزول آیه آمده است که جمعی از مشرکانِ مکه به مدینه آمده، مسلمان شدند. ولی چون بیمار بودند به فرمان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به منطقه‌ی خوش آب و هوایی در بیرون مدینه رفته و اجازه یافتند از شیر شترهای زکات بهره ببرند. امّا چون سالم شدند، چوپان‌های مسلمان را گرفته، دست و پایشان را بریدند و چشمانشان را کور کرده، شتران را به غارت بردند و از اسلام هم دست کشیدند. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله دستور داد آنان را دستگیر کنند و همان کاری را که با چوپانان کرده بودند، بر سر خودشان آوردند. در این هنگام آیه‌ی فوق نازل شد.

برخورد انقلابی با امنیت‌شکنان

اوّل کسى‏که باید در برابر به مخاطره اندازان امنیت جامعه قیام کند، رهبر اسلامى است و کسانى که از ایجاد فتنه و دلهره دست بر نمى‏دارند، باید با شدّت و ذلّت کشته شوند. قرآن می‌فرماید: «لَئِنْ‏ لَمْ‏ ینْتَهِ‏ الْمُنافِقُونَ‏ وَ الَّذِینَ‏ فِی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِینَّک بِهِمْ ثُمَّ لا یجاوِرُونَک فِیها إِلَّا قَلِیلًا»[23] اگر منافقان و کسانى که در دل‏هایشان بیمارى است و آنان که در مدینه شایعه پراکنى مى‏کنند (از کارشان) دست بر ندارند، حتماً تو را بر ضّد آنان مى‏شورانیم، آنگاه جز مدّت کوتاهى نمى‏توانند در کنار تو در این شهر بمانند.

«مَلْعُونِینَ أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا»[24] آنان لعنت شدگانند، هر کجا یافت شوند باید دستگیر شده و به سختى کشته شوند.

«سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا»[25] این سنّت خداوند درباره‏ى کسانى است که پیش از این بوده‏اند (و این فتنه انگیزى‏ها و دلهره‏ها را در جامعه به وجود مى‏آوردند) و هرگز براى سنّت خداوند تغییرى نخواهى یافت.

«مرجفون» از «ارجاف»، به کسانى گفته مى‏شود که با شایعه‏سازى، در جامعه‏ى اسلامى دلهره ایجاد مى‏کنند. کسانى که به جبهه نمى‏رفتند، امّا در شهر شایعه مى‏کردند که مسلمانان شکست خوردند و کفّار پیروز شدند یا پیامبر اسلام شهید شد، آنان با این اقدام زشت سبب‏ نگرانى مردم مى‏شدند و «لَنُغْرِینَّک» از «اغراء» به معناى چسباندن و کنایه از تسلّط همه جانبه است.

«لا یجاوِرُونَک فِیها» به معنای تبعید امنیت‌شکنان است. اسلام چنان به امنیت جامعه اهمیت مى‏دهد که فرمانِ اخراج کسانى را که در میان مردم دلهره و ناامنى ایجاد مى‏کنند، صادر نموده است.

«أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُوا» به این معناست که براى فتنه‌انگیزان و اخلال‏گران امنیت جامعه، هیچ جایى نباید محل امن باشد و هر کجا یافت شوند باید دستگیر شوند و در دستگیرى امنیت‌شکنان، همه مردم باید بسیج شوند.

قطع دست سارق، برای امنیت عمومی

قطع دست سارق برای امنیت است نه به خاطر جنسی که ربوده شده است. قرآن می‌فرماید: «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیدِیهُما جَزاءً بِما کسَبا نَکالاً مِنَ اللَّـهِ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکیمٌ»[26] مرد و زن دزد را به جزای کاری که انجام داده‌اند دستشان را قطع کنید.این کیفری است از سوی خداوند و خداوند مقتدر حکیم است.

کلمه‌ی‌ «نَکالَ» به معنای امر بازدارنده است. قوانین جزایی اسلام برای بازدارندگی است، نه انتقام‌جویی. «نَکالَ» به عقوبتی گفته می‌شود که مایه‌ی عبرت دیگران باشد، در نتیجه این مجازات بیش‌تر نقش بازدارندگی و حفظ امنیت دارد. قطع دست، براى مجرم عامل هشدار دائمى و مایه‏ى جلوگیرى از لغزش مجدّد او و دیگران ‏‌است.

از مرحوم سید مرتضى علم‏الهدى (از علماى هزار سال قبل) پرسیدند: چرا دستى که پانصد مثقال طلا دیه دارد، به خاطر یک چهارم مثقال دزدى، قطع مى‏شود؟ پاسخ فرمود: امانت، قیمت دست را بالا مى‏برد و خیانت، ارزش آن را مى‏کاهد.

آیا قطع دست دزد ظلم نیست؟

ممکن است با این سؤال به این شبهه دامن زده شود که اسلام دین خشونت است! اما با در نظرگرفتن مواردی می‌بینیم که اسلام دستور به قطع دست هر دزدی نداده است و شروط متعددی را برای اجرای این حکم درنظر گرفته است. طبق روایات، مقدار قطع دست، چهار انگشت است و باید انگشت شست و کف دست باقى بماند. مقدار مالى هم که به خاطر آن دست دزد قطع مى‏شود، باید حداقل به قیمت یک چهارم دینار (یک چهارم مثقال طلا) باشد. مال هم باید در مکان حفاظت شده باشد، نه در مثل کاروانسرا، حمّام، مسجد و اماکن عمومى. سارق نیز باید از قانون قطع دست مطلع باشد، وگرنه دست او قطع نمى‏شود. دزد هم برای سرقت باید قفلی را بشکند یا دیواری را تخریب کند. همچنین اگر کسى در سال‏هاى قحطى از روى اضطرار، مواد غذایى را سرقت کند دستش قطع نمى‏شود. البتّه در تمام مواردى که دست قطع نمى‏شود کیفرهاى دیگرى در کار است که تفصیل آن در کتب فقهى آمده است.[27]

عذاب اخروی امنیت‌شکنان

اسلام برای ایجاد امنیت در جامعه پیش بینی‏های لازم را کرده است. قرآن می‌فرماید: «وَ مَنْ یقْتُلْ مُومِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاوهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً»[28] و هر کس به عمد مؤمنی را بکشد پس کیفرش دوزخ است که همیشه در آن خواهد بود، و خداوند بر او غضب و لعنت کرده و برای او عذابی بزرگ آماده ساخته است.

در شرایط بحرانى جنگ احد، یکى از مسلمانان، مسلمان دیگرى را به خاطر خصومت‏هاى شخصى دوران جاهلیت کشت. پیامبر اکرم از طریق وحى آگاه شد و در بازگشت از احد، در محلّه‏ى «قُبا» به قصاص قتل مؤمن دستور داد، آن مسلمان قاتل را بکشند و به پشیمانى او توجّهى نکرد.[29] «تعمّد» از «عمود» است واز آنجا که ستون کارها نیت است، به کارى که با انگیزه‏ى قبلى باشد، عمدى گویند.

اسلام براى جان مسلمان و حفظ امنیت افراد، اهمیت بسیار قائل شده و کیفر عذاب ابدى را براى آن مقرّر داشته تا جلوى قتل و جرائم سنگین گرفته شود. تعبیراتى که در این آیه براى «قتل عمدى مؤمن» به کار رفته، درباره‏ى هیچ گناهى نیامده است. امام صادق علیه السلام فرمود: «فَإِنَّ تَوْبَتَهُ أَنْ یقَادَ مِنْهُ»[30] توبه‏ى کسى که از روى عمد مؤمنى را بکشد قصاص است.

در روایات متعدّدى به بزرگى گناه قتل تصریح شده، از جمله:

1- در قیامت، کشتن بى‏گناهان اوّلین مسأله‏اى است که از آن سؤال مى‏شود.

2- یاغى‏ترین افراد، کسى است که انسانى را بکشد یا بزند.

3- علاوه بر گناه قتل، گناهان مقتول هم به دوش قاتل مى‏افتد.

4- اگر اهل آسمان و زمین در قتل مؤمنى شریک شوند، همه عذاب مى‏شوند.

5- اگر همه دنیا فنا شود، آسان‏تر از قتل یک بى‏گناه است.[31]

نمونه‌هایی از برهم‌زنندگان امنیت

طاغوت‌ها با تهدید

فرعون خطاب به ساحرانی که به موسی ایمان آورده بودند گفت: «أُقَطِّعَنَّ أَیدِیکمْ وَ أَرْجُلَکمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکمْ أَجْمَعِینَ * قالُوا إِنَّا إِلی‌ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ»[32] حتماً دست و پاهایتان را بر خلاف یکدیگر (یکی از راست و یکی از چپ) قطع خواهم کرد، سپس همه‌ی شما را به دار خواهم کشید. (ولی ساحران در پاسخ) گفتند: (مهم نیست، هرچه مى‏خواهى بکن) همانا ما به سوى پروردگارمان بازمى گردیم.

به نقل روایات وتاریخ، فرعون، مؤمنان به موسى علیه السلام را قطعه قطعه کرد و به شاخه‏هاى درخت خرما آویخت. همواره فرعون و فرعونیان با تدارکات و سر و صدا به تهدید و برهم زدن امنیت مؤمنان مشغول بودند.

در آیات دیگر درباره شیوه‌ی فرعونی می‌فرماید که گاهی با تحقیر «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ»[33] و گاهی با تحدید و گاهى با تهدید امنیت مردم را برهم می زدند. «لَأَجْعَلَنَّک مِنَ الْمَسْجُونِینَ»[34] قطعاً تو را از زندانیان قرار خواهم داد.

هنرمندان فاسد با هنر

نقش هنر و هنرمند غیر متعهّد در تخریب باورهاى دینى و انحراف مردم و برهم زدن امنیت، کمتر از قدرت طاغوت نیست. قرآن می‌فرماید: «وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِی»[35] سامری (با ساخت مجسمه گوساله) آنها را گمراه کرد.

بعد از نجات بنى اسرائیل از چنگال فرعونیان و غرق شدن آنها در نیل، موسى ماموریت پیدا مى‏کند براى گرفتن الواح تورات، مدت سى شب به کوه طور برود، ولى بعدا براى آزمایش مردم، ده شب تمدید مى‏گردد، سامرى که مردى نیرنگ باز بود از این فرصت استفاده کرده، از طلا و جواهراتى که نزد بنى اسرائیل از فرعونیان به یادگار مانده بود گوساله‏اى مى‏سازد که صداى مخصوصى از آن بگوش مى‏رسد و بنى اسرائیل را به پرستش آن دعوت مى‏کند. اکثریت قاطع بنى اسرائیل به او مى‏پیوندند، هارون جانشین و برادر موسى با اقلیتى بر آئین توحید باقى مى‏مانند، اما هر چه مى‏کوشند دیگران را از این انحراف بزرگ باز گردانند توفیق نمى‏یابند، بلکه چیزى نمانده بود که خود هارون را هم از بین ببرند.[36]

سرمایه‌داران با زرق و برق و ایجاد سرگرمی

قرآن می‌فرماید: «رَبَّنا إِنَّک آتَیتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَةً وَ أَمْوالًا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیضِلُّوا عَنْ سَبِیلِک‏»[37] و موسی گفت: پروردگارا! تو به فرعون و بزرگان قومش در زندگی دنیا زینت و اموال بسیار داده‌ای، پروردگارا تا (به وسیله‌ی آنها،) مردم را از راه تو گمراه سازند.

و در آیه دیگر می‌فرماید: «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَ یتَّخِذَها هُزُواً أُولئِک لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ»[38] و برخی از مردم، خریدار سخنان بیهوده و سرگرم کننده‌اند، تا بی هیچ علمی، (دیگران را) از راه خدا گمراه کنند و آن را به مسخره گیرند؛ آنان برایشان عذابی خوار کننده است.

کلمه‏ى «لَهْوَ»، به معناى چیزى است که انسان را از هدف مهم بازدارد و «لَهْوَ الْحَدِیثِ» به سخن بیهوده‏اى گویند که انسان را از حقّ باز دارد.

شیطان با وسوسه

تحریکات شیطان دائمى است و قصد او برهم زدن امنیت جامعه‌ی مسلمانان به هر وسیله‌ای است. قرآن می‌فرماید: «إِنَّما یرِیدُ الشَّیطانُ أَنْ یوقِعَ بَینَکمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاء»[39] همانا شیطان مى‏خواهد میان شما دشمنى و کینه بیفکند.

و در آیه دیگر می‌فرماید: «یرِیدُ الشَّیطانُ أَنْ یضِلَّهُمْ ضَلالا بَعِیداً»[40] و شیطان می‌خواهد آنان را گمراه کند، گمراهی دور و درازی!

نتیجه‏ى مراجعه و پناه به طاغوت، سقوط به درّه هولناک است. درباره شأن نزول این آیه آمده است که میان یک منافق مسلمان‏نما و یک یهودى نزاع شد. بنا بر داورى گذاشتند. یهودى پیامبر را به خاطر امانت و عدالت به داورى قبول کرد، ولى آن منافق گفت: من به داورى کعب‏بن اشرف (که از بزرگان یهود بود) راضیم، زیرا مى‏دانست که با هدایایى مى‏تواند نظر کعب را به نفع خود جلب کند. این آیه در نکوهش آن رفتار نازل شد.

دانشمندان فاسد با قلم

بدعت، دین سازى، دین فروشى و استحمار مردم، از جمله خطراتى است كه امنیت جامعه‌ی اسلامی را از ناحیه‏ى دانشمندان فاسد، تهدید مى‏كند. مسلمانان باید مواظب قلم‏ها، كتاب‏ها، مقالات زهرآلود، تحریف‏گر و بدعت‏گزار باشند و به هر عالمى اعتماد نكنند. قرآن می‌فرماید: «یکتُبُونَ الْکتابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً»[41] وای بر کسانی که مطالبی را با دست خود می‌نویسند، سپس می‌گویند: این از طرف خداست، تا به آن بهای اندکی بستانند.


[1]. (آل‌عمران، 195)

[2]. (توبه، 71)

[3]. (نساء، 75)

[4]. (نهج‌البلاغه، نامه 53)

[5]. (روضة الواعظین و بصیرة المتعظین‏، ج2، ص472)

[6]. (اسراء، 7)

[7]. (فاطر، 43)

[8]. (تحف‏العقول، ص88)

[9]. (کافی، ج7، ص260)

[10]. (بقره، 191)

[11]. (بقره، 217)

[12]. (مائده، 32)

[13]. (کافى، ج 7، ص 271)

[14]. (الترغیب و الترهیب، ج3، ص293)

[15]. (بقره، 179)

[16]. (احزاب، 13)

[17]. (غافر، 26)

[18]. (حجرات، 9)

[19]. (ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین‏، ج7، ص156)

[20]. (بحارالانوار، ج32، ص175)

[21]. (اسراء، 5)

[22]. (مائده، 33)

[23]. (احزاب،60)

[24]. (احزاب، 61)

[25]. (احزاب، 62)

[26]. (مائده، 38)

[27]. (تفسیر صافی، ذیل آیه)

[28]. (نساء، 93)

[29]. (المغازى، ج 1، ص 304، به نقل از: پیامبرى و جهاد، ص 327)

[30]. (کافى، ج7، ص 276)

[31]. (به وسائل‌الشیعه، ج19، ص2 به بعد، رجوع شود)

[32]. (أعراف، ۱۲۴- ۱۲۵)

[33]. (زخرف، 54)

[34]. (شعراء، 29)

[35]. (طه، 85)

[36]. (تفسیر نمونه، ج‏1، ص254)

[37]. (یونس، 88)

[38]. (لقمان، 6)

[39]. (مائده، 91)

[40]. (نساء، 60)

[41]. (بقره، 79)

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=9236

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.