امداد رسانی در امور جامعه (2)

موضوع: امداد رساني در امور جامعه(2)

تاريخ پخش: 25/11/86

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بحثي را درباره كمك رساني به مردم، به آسيب ديدگان داشتيم. كه گرچه در رأس هلال احمر است، ولي در واقع، بايد همه مردم كمك كنند. اصلاً در جمهوري اسلامي و در نگاه اسلام، يك مسئوليتي كه مي‌دهند به يك كسي، سوزن مي‌شود آن سازمان و اداره و وزارت و نهاد! اما اين نخ دمش اگر نباشد، سوزن نمي‌دوزد. مثلاً به مملكت حمله مي‌شود، خداي ناكرده! آنكه در رأس است، قواي مسلح است كه سپاه و ارتش و بسيج است. ولي اگر امت دنبال اين سپاه و ارتش نباشند، مثل نخي است كه دنبال سوزن نباشد. خود ارتش و سپاه به تنهايي كم مي‌آورند. در هر كاري همينطور است. خطري پيش مي‌آيد براي منطقه‌اي، هلال احمر جلو مي‌رود. اما امت هستند كه بايد كمك كنند. بنابراين ما يك بحث امتي داريم. اصلاً كمك رساني چه آسيبي باشد و چه آسيبي نباشد.

كمك رساني در اسلام!

1- قرض به محرومان، قرض به خداست

1- كمك به مردم كمك به خداست. به چه دليل؟ به دليل اينكه قرآن مي‌فرمايد: «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ» (بقره/245) نمي‌فرمايد: «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ الناس» قرآن مي‌گويد: «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ» يعني به خدا قرض بدهيد. ما به خدا كه قرض نمي‌دهيم، به خلق خدا قرض مي‌دهيم، ولي خداوند به جاي اينكه بگويد به خلق خدا قرض بدهيد، مي‌گويد: به خدا! كمك به مردم، كمك به خداست. هر جا ما كمك به مردم كنيم، خدا با ماست. حتي در يك چيز كم! در چيزهاي جزئي! حالا… «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُم‏» (محمد/7) آن وقت اگر كمك به خدا كرديد، خدا كمكتان مي‌كند.

2- كمك به مردم كمك به رسول الله است. كمك به مردم كمك به رسول خداست. روايت داريم اگر مشكل مردم را حل كردي، گويا مشكل رسول الله را حل كردي.

3- كمك به مردم سبب لطف خدا به شماست. اينها براي تابلو هم خوب است. هلال احمر، در تبليغاتش يك پوستر درست كند، و اين روايات و آيات را بنويسد. و اين پوستر را قاب كند، نه اينكه كنار خيابان بچسپاند و بعد پاره كنند. قاب كنند و در تمام ساختمان‌ها تابلو بشود. كمك به مردم سبب حمايت شدن از طرف خداست. اميرالمؤمنين فرمود: «يَا نَوْفُ! ارْحَمْ تُرْحَمْ» (بحارالانوار/ج71/ص396) رحم كن، مورد رحم قرار مي‌گيري. معمولاً قرآن اينطوري است. مي‌گويد هر طوري مي‌خواهي من با تو رفتار كنم، تو همانطور با مردم رفتار كن. «زاغُوا أَزاغ‏» (صف/5) كج شوي، كجت مي‌كنم. «ارْحَمْ تُرْحَمْ» «تنصر، ينصر» حالا…

2- كمك به مردم، زمينه كمك مردم به نسل

4- خير رساني به مردم، خيرديدن نسل است. كمك به مردم سبب كمك شدن به نسل خودمان است. از كجا مي‌گوييم؟ دو پيغمبر، قصه‌‌اش در قرآن آمده است. دو پيغمبر، وارد يك روستا شدند، گرسنه بودند، به مردم روستا گفتند يك تكه نان بدهيد تا بخوريم. «اسْتَطْعَما أَهْلَها» يعني طلب طعام كردند از مردم روستا. «فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما» عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. مردم روستا يك تكه نان به اين پيغمبرها نداند تا بخورند. داشتند مي‌رفتند، يك ديوار خرابه‌اي را ديدند، حضرت خضر گفت اين ديوار را بسازيم. موسي گفت به! من كه نمي‌سازم. «لَوْ شِئْت» ‏اگر هم مي‌خواهي بسازي «لاَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرا» (كهف/77) پولي بگير. اينها يك تكه نان به ما نداند بخوريم، حالا بياييم گارگري مفت؟ مفت كي گفت؟ تأمين اعتبار بشود، بعد! در تمام قصه‌، ضميرها دو تاست. «ركبا»، «انطلقا» همه‌اش جفت، جفت… موسي و خضر دو تا بودند، دوتا بودند، دوتا، دوتا، دوتا، هفت هشت ده بار مي‌گويد: دوتا، دوتا، دوتا… به ديوار سازي كه رسيد، نمي‌گويد: «اقاما» مي‌گويد: «اقام» يعني موسي كنار ايستاد و حضرت خضر فقط به تنهايي بنايي كرد. آنهايي كه منتظر تأمين اعتبار هستند كه بعد كار بكنند، اينها موسوي هستند. اينهايي كه كار خوب ديدند، مي‌كنند و كار به اعتبارش ندارند، اينها خضري هستند. و ما بايد خضري باشيم. حالا موسي و خضر وقتي مي‌خواستند جدا شوند، خضر گفت: بيا به تو بگويم. مي‌داني چرا اين ديوار را ساختم؟ «وَ كانَ أَبُوهُما صالِحا» (كهف/82) آيه‌ي قرآن است. گفت كه: دو تا بچه‌ي يتيم پدر خوبي داشتند، اين پدر خوب يك خرده پولي چيزي داشته، گنجي زير ديوار گذاشته، در نامه هم نوشته بچه‌ها وقتي بزرگ شديد زير فلان ديوار را خراب مي‌كنيد يك گنجي است، برمي‌داريد خرج مي‌كنيد. حالا مبلغي پول بوده، حالا گنج چقدر نمي‌دانم. اين ديوار خراب شده اگر حضرت خضر ديوار را نمي‌ساخت پول‌ها لو مي‌رفت مردم عادي عبور مي‌كردند پول را برمي‌داشتند. چون پدرشان آدم خوبي بوده، خدا به پيغمبر مي‌گويد: كارگري مفت بكن، در روستايي كه نان به تو براي خوردن نمي‌دهند. يعني با شكم گرسنه كارگري مفت بكن، براي اينكه پدرشان خوب بوده بايد يك خيري هم به بچه‌شان برسد. كمك به مردم، كمك به نسل آينده است. اگر بنده تشنه‌اي را ‌ديدم يك ليوان آب دادم به اين تشنه خورد، در آينده نسل من تشنه نخواهد ماند. غصه نخوريد كمك به مردم كمك به نسل است. «وَ كانَ أَبُوهُما صالِحا» ما خيلي چيزهايي كه داريم از پدرانمان داريم. خيلي چيز داريم. در انقلاب، رضايت مردم، باعث استواري انقلاب است. يعني اگر مردم راضي باشند، در جمهوري اسلامي كار كردن، عبادت است. چون هرچه مردم راضي باشند، ايمانشان به انقلاب، به امام، به ولايت فقيه، بيشتر مي‌شود. الآن اگر هر جا دست گذاشتي، عيب داشت، مي‌گويد: اين هم جمهوري اسلامي! اين هم جمهوري اسلامي. ما بايد، يك كاري كنيم كه كمك برسانيم.

3- نقش پيامبران در برآوردن نيازهاي دنيوي مردم

قرآن مي‌گويد: پيغمبرها فكر نان مردم هم بودند. «أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماء» (مائده/114) براي نان پهلوي عيسي مي‌آمدند. «وَ إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏» (بقره/60) براي آب پهلوي موسي مي‌آمدند. «تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتا» (يونس/87) براي مسكن سراغ موسي مي‌آمدند. يعني نمي‌شود آدم بگويد: ما بي‌طرف هستيم. يعني ما الآن هرجا هم هرچه كم بشود، بالاخره تركش آن به ما مي‌خورد. هرچه مي‌گوييم: والله ما نبوديم، مثلاً مي‌آيد مي‌گويد: حاج آقا! پياز گران است. زمين گران است. مي‌گويم: مي‌دانم گران است. حالا من چه خاكي بر سر كنم. مي‌گويد: پس تو چه كاره هستي؟ مي‌گويم: بابا، من در نهضت سواد آموزي هستم. در ستاد نماز هستم. من رئيس بي‌سوادها هستم. رئيس بي‌نمازها هستم. گراني، دست من نيست. من پياز را كيلويي يك قران هم نمي‌توانم ارزان كنم. اَه! اين هم شيخي كه مي‌گفتيد: خوب است. همه‌ي آنها يك جور هستند. آقاجان، تو آخر مثلاً هركاري را بايد به من مراجعه كني؟ يعني واقعاً تافتون مي‌خواهي دكان سنگكي مي‌آيي؟ پنبه مي‌خواهي به دكان شيشه‌بري مي‌روي؟ آخر كار من است به من بگو. هر كسي كار خودش را… مردم يك خرده توقع بي‌خودي دارند. از همه، همه توقعي دارند. مثلاً حالا بنده فكر مي‌كنند حالا چون آخوند هستم، يا در تلويزيون هستم همه‌ي مملكت در دست من است. يك دكمه مي‌زنم، يخچال بيرون مي‌آيد. يك دكمه مي‌زنم، زمين ارزان مي‌شود. يك دكمه مي‌زنم… بابا اينطور نيست. اينطور نيست. يك خرده مردم توقعشان بي‌جا است. حالا يك بحثي راجع به توقع بي‌جا دارم. حدود سي، چهل آيه تقريباً جمع كردم. توقع بي‌جا، از خدا توقع بي‌جا دارند.

4- اجابت دعوت الهي، زمينه استجابت دعاها

مي‌گويد: «ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُم‏» (غافر/10) خوب ما دعا كرديم، چرا مستجاب نشد؟ تو كه بنا بود وعده كني ما هرچه جمكران رفتيم، به هر امامزاده‌اي متوسل شديم، نشد. اين يك آيه را خوانده، يك آيه را يادش رفته است. در قرآن هم «استجب» داريم، «ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُم‏» يعني من مستجاب مي‌كنم. يك «استجيب» هم داريم. يعني مردم، شما هم پيغمبر «دعاكم» «اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُم‏» (انفال/24) من اجابت مي‌كنم، اين را بلد است. تو اجابت كن، چه؟ اين را يادش رفته است. در قرآن «استجب» فقط نيست. هم «استجب»، «ادعوني استجب» تو دعا كن من مستجاب مي‌كنم. از آن طرف هم مي‌گويد: «دعاكم» وقتي پيغمبر دعوتتان مي‌كند «لِما يُحْييكُم» «اسْتَجيبُوا» شما هم اجابت بده. ما به پيغمبر مي‌گوييم: آقا، ما گوش نمي‌دهيم. در قرآن پر از اين است. «تولّوا» يعني هرچه گفتي، ما هم به تو پشت مي‌كنيم. «حي علي الصلاة» مسجد نمي‌آيم. نماز جمعه نمي‌آيم. اين چه وضعي است؟ خوب تو بي‌اعتنايي كردي. قرآن مي‌گويد: «من» يعني كسي كه «أَعْرَضَ» اعراض كند، «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري‏» (طه/124) كسي كه از ذكر من اعراض كند، «ذِكْري» چيست؟ «ذِكْري» يكي نماز است. «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري» (طه/14) يكي هم قرآن است. «نحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْر» (حجر/9) «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً» زندگي‌اش پر از نكبت است. خوب كليد اين است. تو اعراض كردي، «حي علي الصلاة» گوش ندادي. نماز، گوش ندادي. قرآن گوش ندادي. زندگي‌مان تلخ است. كمك به… اگر آب خنك به مردم داديم، نگوييد: مگر من نوكر او هستم؟ طبقه‌ي چهارم خانه‌ات است. كيسه‌ي زباله را پايين مي‌آوري كنار خيابان بگذاري كه اين كارمندهاي محترم شهرداري ساعت مثلاً فلان شب ببرند. در طبقه‌ي دوم كه داري مي‌آيي مي‌بيني همسايه‌ها هم كيسه‌ي زباله، چشمش كور شود خودش ببرد. مگر من نوكر او هستم. بابا، تو كه پايين مي‌روي، خوب اين كيسه زباله هم ببر. خوب او هم كه همسايه‌ي تو است مي‌رود نان بگيرد، مي‌گويد: من نوكر او هستم. خوب دو تا نان مي‌گيري، سه تا بگير. يكي هم براي همسايه‌ات بگير. چه مانعي دارد؟ شب او كيسه‌ي زباله را كمك كند، صبح هم تو مي‌روي يك نان اضافه بگير.

5- بني آدم اعضاي يكديگرند

در قرآن يك آيه داريم، حيف، اگر به اين آيه عمل كنيم همه‌ي دنيا گلستان مي‌شود. اين آيه اين است. چقدر خوب است هر مسلماني اين آيه را حفظ كند. از اين آيه هم در قرآن آسانتر نيست. «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ» (آل‌عمران/195) آيه‌ي قرآن است. يعني من از تو هستم، تو هم از من هستي. مگر من نوكر او هستم، يعني چه؟ «سَيِّدُ الْقَوْمِ خَادِمُهُمْ» (الفقيه/ج4/ص378)‌ حديث داريم، در جمعيت آن كسي كه خدمت مي‌كند، آقاترين است. امام سجاد(ع) در سفر مكه نمي‌گفت: من امام زين العابدين هستم. ناشناس مي‌رفت كه با حاجي‌ها خدمت كند. وسط راه مي‌فهميدند كه امام سجاد است. مي‌آمدند عذر خواهي مي‌كردند. مي‌گفت: حالا كه فهميديد، ديگر نمي‌شود. من اصلاً ناشناس آمدم كه خدمت كنم. «سَيِّدُ الْقَوْمِ» اين حديث را هم بچه‌ها حفظ كنند. ديگر كسي اگر اين حديث را حفظ كند، نمي‌گويد: من كلفتش هستم. من بچه‌داري كنم كه اين دختر خانم سر كلاس نهضت سواد آموزي برود. حالا طوري مي‌شود؟ طوري مي‌شود؟ ما الحمدلله در نهضت سواد آموزي داريم استان به استان، شهر به شهر، جشن محو بي‌سوادي مي‌گيريم. يعني حساب كرديم، جاهايي كه زير پنجاه سال، تا نود و چهار درصد، نود و پنج درصد با سواد هستند، ديگر مي‌گوييم: آن پنج درصدش هم خلاص. يك جشني مي‌گيريم منتها نامه مي‌نويسند شوراي اسلامي، شوراي اسلامي بايد امضا كند كه در اين كوچه، در اين روستا ديگر بي‌سواد نيست. فرماندار همه مسئولين منطقه ما هم امضا مي‌كنيم. تند، تند، استان به استان بي‌سوادي را داريم جمع مي‌كنيم. اما نمي‌دانيم در اين بيست و پنج، شش ساله چقدر پول جمهوري اسلامي آتش گرفت. در نهضت سوادآموزي به خاطر تكبر زنها، به خانم مي‌گفتيم: خانم سلام، گفت: عليكم السلام. شما چهل سالت است؟ پهلوي عروست درس بخوان. عروست با سواد است. دخترت با سواد است. من! پهلوي عروس، انگار فحش به او دادي. اين خانم در خانه‌اش با سواد است، عارش مي‌شد درس بخواند. آن وقت ما به آموزش‌يار پول مي‌داديم براي اين زن بي‌سواد را دعوت كند، صدها ميليارد تومان ما در جمهوري اسلامي پول خرج كرديم به خاطر تكبر حاج خانم. بعد هم مي‌گويد: اين چه وضعي است؟ چهارتا پسر دارم هيچ كدام شغل ندارند. خانه ندارند. مي‌گويند: خانم، تو تكبر كردي، اگر شما پهلوي عروست درس مي‌خواندي، همين نهضت سواد آموزي مي‌توانست چهل تا شهرك براي مردم بسازد. تو نيامدي با سواد شوي، ما پول داديم از بيرون آمدند به تو درس دادند. اگر «بعضكم» است خوب من بچه‌داري مي‌كنم، تو برو درست را بخوان. من بچه‌داري كنم كه او درس بخواند. گيريم آقا، گيريم. يعني خودمان يك مشكلاتي در خودمان است.

6- ريشه‌يابي مشكلات در درون خودمان

بايد ببينيم كه مشكل كجاست؟ بسياري از مشكل‌ها ريشه‌اش در درون خودمان است. اين قصه را از من شنيديد. بگذار بگويم قصه‌ي خوبي است. كسي سوار اسب بود، به نهر آبي رسيد. نهر آب هم آبش كم بود. نيم متر بود. خوب نيم متر آب اسب مي‌تواند بگذرد. اما ايستاد. هرچه شلاق زد، اسب نرفت و خودش در آب افتاد، نرفت. سيخ به شكمش كوبيد، نرفت. يك كسي گفت: چه شده است؟ گفت: بابا، آب نهر كم است. اسب مي‌تواند از آب بگذرد. ولي ايستاده است. گفت: يك بيل بردار آب را گلي كن، اسب مي‌رود. گفت: چشم، يك بيل برداشت، در آب زد، آب گلي شد. اسب به آنطرف رفت. گفت: خدا پدرت را بيامرزد. قصه چه بود؟ گفت: آب كه تميز بود، اسب مي‌آمد خودش را در آب مي‌ديد. هركس خودش را ببيند، پا روي نفسش نمي‌گذارد. هركس خودش را ببيند، پا روي خودش نگذارد، حركت نمي‌كند. و اين تكبر در همه‌ي ما هست. منتها كم و زياد دارد. البته در همه نمي‌گويم. در خيلي‌ها هست. در خيلي‌ها هست. حالا…

 به نسلمان كمك كنيم، كمك مي‌شود. كمك به مردم، رضايت مردم، با انقلاب، با ولايت فقيه، با نماز جمعه، آسان گرفتن امروز، آسان گرفتن فردا است.

7- در دنيا آسان بگيريم، در آخرت بر ما آسان بگيرند

آسان بگيريم آسان مي‌گيرند. در قرآن چهار رقم حساب داريم در قيامت، «حِساباً يَسيراً» (انشقاق/8) آيه‌ي قرآن است. يعني حساب روان. در قيامت حسابشان آسان است. «حِساباً شَديدا» (طلاق/8) يعني حساب سخت، بعضي‌ها حسابشان سخت است. بعضي‌ها حسابشان آسان است. «بِغَيْرِ حِساب‏» به بهشت مي‌روند. در قرآن داريم. «بِغَيْرِ حِساب‏» به جهنم مي‌روند. «يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ» (غافر/40) «بِغَيْرِ حِساب‏» به بهشت،. «بِغَيْرِ حِساب‏»، بي حساب بهشت، بي حساب جهنم، حساب آسان، حساب مشكل، چهار رقم حساب در قرآن است براي قيامت. خوب حالا كدام‌ها، ما كدام‌ها هستيم؟ كساني كه با مردم آسان بگيرند، خدا هم در قيامت به اينها آسان مي‌گيرد. «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى‏ وَ اتَّقَى» ‏ (ليل/5) «وَ صَدَّقَ بِالحُْسْنىَ‏» (ليل/6) «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى» ‏ (ليل/7) كسي كه به مردم كمك كند و تقوا داشته باشد، آسانش مي‌كنيم. «فَسَنُيَسِّرُهُ» يعني خودش را قبول مي‌كنيم. يعني گير خودش نيست. گير نيست. ما الآن گير هستيم. گير هستيم. آسان بگيريم، آسان مي‌گيرند. يك حديثي برايتان بخوانم. شخصي از كسي طلب داشت. آمد گفت طلب مرا بده. گفت: صبر كن. گفت: نه، صبر كن ندارد. سفت گرفت كه بده. بدهكار يك خرده ناراحت شد. گذرش به خانه‌ي امام افتاد و به امام گفت: آقا يكي از ياران شما، شيعيان شما، از ما طلب دارد، ولي مته به خشخاش مي‌گذارد، اذيت مي‌كند. همينطور كه داشت شكايت او را مي‌كرد، طلبكار وارد شد. گفت: سلام عليكم، گفت: عليكم السلام و رحمة الله، آقا ايشان دارد از شما شكايت مي‌كند. با او چه كردي؟ كاري نكردم. طلب دارم مي‌خواهم حقم را بگيرم. چانه هم نبايد بزند. حق گرفتني است. امام يك خرده به ايشان نگاه كرد و فرمود: قرآن خواندي؟ گفت: بله، گفت: اين آيه را خواندي؟ «وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ» (رعد/21) يعني مومنين از بدحسابي خدا مي‌ترسند. مگر خدا بد حساب است. «سُوءَ الْحِسابِ» يعني بد حساب. گفت: نمي‌دانم تفسيرش چيست؟ گفت: بله، كساني كه مثل تو به مردم سخت مي‌گيرند، خدا هم روز قيامت به اينها سخت مي‌گيرد. يك خرده عيب‌هاي خودمان را بگوييم. اين همه درخت، خدا پدرم را رحمت كند. يك باغچه‌اي داشتيم، خدا همه‌ي اموات را بيامرزد. يك باغچه‌اي داشتيم، گفتم: آقا، اين همه درخت، يكي ميوه نمي‌دهد. بچه بودم. گفتم: اين همه درخت، هيچ كدام ميوه نمي‌دهد. پدرم گفت: محسن، اين همه آدم در خانه مي‌خوابد، يكي از آنها نماز شب نمي‌خواند. خودت هم ببين. «من رضي من الله بالقليل» اگر كسي به رزق قليل قانع باشد، خدا به عبادت قليلش راضي است. ما مي‌خواهيم نان كلفت بخوريم، كار نازك بكنيم. نان كلفت بخوريم، كار نازك بكنيم. خوب، اصلاً خدمت به مردم بركت است. يك آيه در قرآن داريم. «وَ جَعَلَني‏ مُبارَكا» (مريم/31) خدايا مرا مبارك قرار داده. آن وقت «مُبارَكا» تفسير شده به «نفاعا» يعني «نفع» يعني به نفع يعني خدمت رساني. مي‌خواهيم در راهروي خانه لامپ بزنيم، يك طوري لامپ روشن كنيم كه برقش كوچه را هم روشن كند.

8- رها كردن طواف مستحب، براي برآوردن حاجت

در حال طواف بود، با امام داشت طواف مي‌كرد، يك نفر از بيرون طواف چنين مي‌كرد، به يكي اشاره مي‌كرد. امام فرمود كه: به شما است؟ گفت: بله، گفت: خوب برو كارش را حل كن. گفت: آقا در حال طواف هستم. دارم دور خانه‌ي خدا طواف مي‌كنم. در خدمت شما هستم. فرمود: بابا، مشكل مردم را حل كن. ثوابش بيش از اين است كه كنار من بنشيني. حضرت فرمود: برو با تو كار دارد. گفت: آقا در حال طواف هستم. گفت: طواف را رها كن. گفت: خدمت امام صادق هستم. گفت: امام صادق را رها كن. نياز مردم است. اگر امام صادق فرمود: منار را رها كن. كعبه را رها كن. يعني چه؟ يعني شما حوزه را رها كن. برو از يك جايي هجرت كن. اصلاً كسي كه هجرت نمي‌كند و مي‌تواند هجرت كند، نمي‌خواهم بگويم: همه واجب است كه هجرت كنند. بعضي هجرت برايشان ممنوع است. شد؟ به دليلي بايد بمانند. آنهايي كه با دليل بايد بمانند، اما طبقه‌ي عرف، يعني 90 درصد كه بايد هجرت كنند، اسلام، قرآن مي‌گويد: اگر كسي هجرت نمي‌كند، هيچ پستي به او نده. آيه‌اش هم اين است. «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا» ايمان دارد ولي هجرت نمي‌كند. «ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَي» (انفال/72) نه اينها را دوست داشته باشيد و نه به اينها پستي بدهيد. اينها را از گردانه خارج كنيد. چون ايمان دارد و هجرت نمي‌كند. خدايا خيلي مقصر هستيم. چه حرف‌هايي بايد بزنيم، نزديم. چه جاهايي بايد برويم، نرفتيم. چه چيزهايي بايد بنويسيم، ننوشتيم. چه كارهايي بايد بكنيم، نكرديم. خيلي مقصر هستيم. اگر همه بسيج مي‌شديم. كمك، مشكل مملكت حل… همين آيه را مي‌گويم: «بعضكم من بعض» من از تو هستم، تو هم از من.

خدايا تو را به حق محمد و آل محمد، هرچه كوتاهي كرديم، گذشته‌ي ما را ببخش و بيامرز. اين مقدار كه از عمرمان مانده توفيق فهميدن و جبران، قربتاً الي الله مرحمت بفرما. كساني كه با هجرتشان، كمك رساني كردند، با مغزشان، با بيانشان، با مالشان، با فكرشان، با اشكشان، با فريادشان، كساني كه هر گونه به جامعه‌ي آسيب ديده، به افراد آسيب ديده، به مردم، كمك كردند، خدايا همه‌ي مددهاي غيبي را بر اينها سرازير بفرما.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3127

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.