امام عسکری (علیه السلام)، دوران زندگی

موضوع: امام عسکری(ع)، دوران زندگی
تاریخ پخش: 74/05/12

بسم الله الرحمن الرحیم

1- دلایل نیاز به پیامبر و امام
نیاز انسان به امامت همان نیازی است که به پیغمبر دارد. انسان به چه دلیل پیغمبر می‌خواهد؟ به دلیل اینکه به کشورهایی نگاه کنیم که پیغمبر ندارند… به چه راه‌هایی گرفتار شده‌اند؟ بت‌پرستی تمام نشده است. بسیاری از کشورهای جهان همین الان بت‌پرست هستند. هزاران بت‌خانه مهم داریم. بعضی از بت‌خانه‌های دنیا که من رفته‌ام، از بعضی از مساجد ما مهم‌تر است. یعنی بت‌خانه داریم که اگر خواسته باشیم قیمت گذاری کنیم، صدها میلیون تومان ارزش دارد. خرافات پرستی تمام نشده است. بسیاری از کشورهای پیشرفته هم‌اکنون می‌گویند عدد 13 نحس است. دروغ و جنایت و کفر و شرک پایان نیافته است. تا انسان جرم و گناه می‌کند نیاز به مربی دارد. حالا مربی اسمش پیغمبر یا امام باشد، فرقی نمی‌کند. انسان نیاز به راهنما دارد. آدم حتی به مجتهد عادل نیاز دارد. حضرت امام(ره) معصوم نبود و جانشین امام بود. نماینده امام بود. مرجع تقلید بود. شما ببینید کشور ایران نیاز به امام داشت یا نداشت؟ ما در ایران دیگر لازم نیست بحث امامت کنیم.
با بودن امام(ره) شاه رفت، ترسوها شجاع شدند و مردم متحد شدند. مردم توانستند در مقابل طاغوت بایستند و ابرقدرت‌ها را بشکنند. بدون امام(ره) همه از بشکه خالی می‌ترسیدند. تازه امام خمینی(ره) با امام معصوم حسابش فرق می‌کند. بچه اگر پدر نداشته باشد، ممکن است هر کسی برای او توطئه بچیند. ولی وقتی دستش را در دست بابا گذاشت، بیمه و در امان است.
مردم پدر می‌خواهند و گرنه طاغوت‌ها، هوس‌ها، شیطان‌ها با پول، با ترساندن، با تهدید و تطمیع هر کسی جامعه را مثل حلوای نذری تقسیم می‌کند. خدا باید امام را تعیین کند، مردم عقلشان در چشمشان است. نزد پیغمبر(ص) آمدند و گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ» (اسراء/90) ما به تو ایمان نمی‌آوریم جز اینکه باغ انگور داشته باشی. فرمود: مگر من باغبان هستم؟ یا مثلاً اگر پیغمبر هستی چرا خانه طلا نداری؟ فرمود مگر من طلاساز هستم؟ گاهی می‌گفتند: چرا وحی بر تو نازل شده است؟ مردم کیلویی حساب می‌کنند. انسان کج می‌رود و علم هم نمی‌تواند او را نجات بدهد. آیا شما می‌توانید بگوئید هر کشوری دانشگاهش بیشتر است آمار جنایتش کمتر است؟ می‌توانید بگوئید: بچه‌های کلاس دوم دبیرستان تقواشان بیشتر از بچه‌های کلاس اول دبیرستان است؟ آیا می‌توانید بگوئید: تقوای دانشجوها از دبیرستانی‌ها بیشتر است؟ اصلاً در هیچ کتابی و هیچ جایی چنین مطالبی نیست که بعد از مرگ چه خبر است؟ یعنی اخبار غیبی است که فقط باید از طریق خدا بشنویم. پس ما نیاز به پیغمبر داریم.
همه ما پشیمان می‌شویم و این پشیمانی، دلیل این است که عقلمان به کارمان نمی‌رسد. تمام این‌هایی که خانمشان را طلاق می‌دهند، یک زمانی قربان خانمشان می‌رفتند و بعداً پشیمان شدند. پس طلاق‌ها و پشیمانی‌ها دلیل این است که انسان عقلش کم است. وجود آمار جنایت در کشور ما دلیل این است که دانشگاه حل مشکل نکرده است. تجربه‌ای که با چشم خودمان می‌بینیم، این است که هر چه سواد آدم بیشتر شد، دلیل این نیست که توقعش هم بیشتر شده باشد. به این دلایل انسان نمی‌تواند گلیم خود را از آب بکشد. انسان مربی می‌خواهد و مربی را باید خدا تعیین کند. خدایی که برای حفظ چشم، پوشش کشویی پلک می‌گذارد و برای اینکه آفتاب را کنترل کند پوشش ابرو می‌گذارد که توسط آن فشار نور گرفته شود. پی چشم ما زود فاسد می‌شد و خداوند آنرا با آب نمک قاطی کرد. اشک ما شور است و چشم ما داخل گودی است برای اینکه در مقابل حوادث مصونیت بیشتری داشته باشد. خطوط پیشانی ما طوری است که وقتی عرق می‌کنیم، به داخل چشم نرود. خدایی که اینقدر دقت دارد و ظریف کاری کرده است، آیا می‌شود که یک مرتبه میلیون‌ها آدم را بی‌رهبر رها کند؟ خدایی که برای چشم پنج رقم حفاظت می‌کند، چطور می‌شود جامعه را بی‌حفاظ رها کند؟
2- چرا به امام نیاز داریم؟
انسان امام لازم دارد به دلیل: انحراف‌ها و خرافات، بی خبری از غیب، پشیمانی، ناتوانی علم و… اگر خداوند برای بشر امام تعیین نکند، کم لطفی کرده است. انسان نمی‌تواند امام تعیین کند، حتی پیغمبر هم نمی‌تواند امام تعیین کند. قرآن می‌فرماید: حضرت موسی(ع) هفتاد نفر را در بنی اسرائیل انتخاب کرد و گفت: با هم به مناجات برویم. تا بالای کوه برای مناجات رفتند، یک مرتبه این هفتاد نفر همه چپه شدند. گفتند: موسی! ما می‌خواهیم خدا را با چشم ببینیم. وقتی انتخابات حضرت موسی(ع) پوچ در می‌آید، انتخاب من و شما چه می‌شود؟ چقدر تا به حال رفیق درجه یک انتخاب کردیم؟ مردم سر آدم کلاه می‌گذارند.
لطیفه:
می‌گویند: عالمی نگاه کرد و دید هر روز بقالی پشت سر او نماز می‌خواند. گفت: این مریدمان است و برویم امروز خربزه‌ای از او بخریم. آقا گفت: یک خربزه به ما بده! بقال هم بدترین خربزه را برای آقا روی ترازو گذاشت. آقا گفت: یکی دیگر بده باز رفت یکی بدتر آورد و گفت: آقا این را هم نمی‌خواهم. در آخر بقال گفت: خربزه شناس هستی؟ گفت: خربزه را می‌شناسم، تو را نمی‌شناختم که اینقدر پشت سر من نماز می‌خواندی آخرش هم… کلاه سر آدم می‌گذارند و لذا داریم اگر می‌خواهید دوست بگیرید نگاه نکنید چه کسی شما را می‌خنداند. آنکه تو را می‌گریاند دوست تو است.
3- ملاک انتخاب دوست
«قَالَ الْبَاقِرُ(ع): اتَّبِعْ مَنْ یُبْکِیکَ وَ هُوَ لَکَ نَاصِحٌ» (کافی/ ج‌2/ ص‌638) گاهی وقت‌ها یک رفیق می‌گوید: برویم و خوش باشیم. آنکه امروز مرا به خوشی گذراند، آن وقت فردای من چه می‌شود؟ اگر آدم قرار است برای خنده رفیق شود، باید آدم با میمون رفیق باشد. باید حساب کنیم چه کسی مرا رشد می‌دهد. گوش به حرف هر کسی می‌دهید، بنده او هستید.
امام کاظم(ع) می‌فرماید مواظب باشید گوش به حرف چه کسی می‌دهید. گوش به حرف هر کسی بدهید، برده او هستید. اگر طرف حق می‌گوید، بنده حق هستید و اگر طرف باطل می‌گوید بنده باطل هستید. ما خیلی ارزش داریم. خورشید به خاطر ما می‌تابد و ابر و باد ومه و خورشید برای ما هستند.
4- به اعمالمان جهت بدهیم
اگر من خودم را علاف کردم، خورشید هم علاف شده است، چون خورشید به خاطر من تابید، من که حرام شدم، پس خورشید هم حرام شده است. اینطور نیست که انسان عمرش را حرام کند. انسان هستی را حرام می‌کند. «قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» (زمر/15) زیانکار کسی است که جوانی‌اش را از بین ببرد. خسارت واقعی این است که خودت را حرام کردی و خود را که حرام کردی، هستی را حرام کرده‌ای. ما می‌توانیم به تمام کارهایمان جهت بدهیم. مگر نه این است که در استخر شیرجه می‌روی؟ خوب قصد غسل هم بکن. صورتت را می‌شوری، قصد وضو کن. آن وقت آدم هر وقت وضو دارد، انگار با نور است. وضو نور است. حتی داریم وقتی که می‌خواهی بخوابی، وضو بگیر و بخواب و با این کار انگار تا صبح عبادت کرده‌ای. مگر مسواک نمی‌زنی؟ خوب قبل از نماز مسواک کن که یک رکعت نمازت هفتاد رکعت حساب شود. حرکت‌های ورزشی‌ات را در طول دادن رکوع و سجودت انجام بده… مگر نه این است که می‌خواهی راه بروی؟ خوب راهی را برویم که در آن سلامی به عمه و صله‌رحمی هم در آن باشد. مگر نه این است که نگذاریم این قطرات هدر برود؟ مهندسین ما روی پل و ساختمان مهندسی می‌کنند. خوب روی عمر خودتان برنامه و طراحی کنید. می‌شود هفته‌ای یک کتاب را مطالعه کرد. حالا تابستان هوای بوشهر وبندرعباس داغ است، ولی دییپلمه‌های همدان باید دو برابر دیپلمه‌های بندرعباس سواد داشته باشند، برای اینکه هوای محلشان خنک است. آنجایی هم که هوا داغ است، از 10 صبح تا 3 بعد از ظهر داغ است. می‌شود در بوشهر از ساعت 5 صبح تا 9 که هوا خیلی داغ نشده، آدم مطالعه کند. خلاصه ما مساله مطالعه را جدی نگرفتیم.
5- انسان فکر است نه شکم
در فرودگاه یکی از کشورها بودم. حدود پنجاه تاکسی آنجا بود تا هواپیما بنشیند و مسافرها را سوار کنند. من که وارد شدم خدا می‌داند همه راننده 40، 50 تاکسی مطالعه می‌کردند. ما اینجا ندیده‌ایم که یک شوفور تاکسی مطالعه کند. اگر امتحان در کار نباشد خیلی از بچه دبیرستانی‌های ما اهل مطالعه نیستند. می‌گوید امروز روز خوشی بود!!! می‌گوئیم: چرا؟ می‌گوید: صبح عجب صبحانه‌ای خوردیم. بعد می‌گوید: امروز روز نحسی است. می‌گوئیم: چرا؟ می‌گوید دو تا امتحان دارم… یعنی هر وقت به مغزش می‌رسد، می‌گوید: نحس! و هر وقت به شکمش می‌رسد، می‌گوید: خوش است. پیدا است که ما یادمان رفته چه هستیم. خیال می‌کنیم شکم هستیم. ما خیلی نیاز به تذکر داریم و تذکر باید تکرار بشود. کلمات امام‌ها کلمات بزرگی است. کسی مثل آن‌ها را نگفته است. از مهمترین حرف‌های سقراط این است که آروز دارم که لحظه آخر عمر، من را روی قله کوه بگذراند و به دنیا پیام بدهم که‌ای مردم دنیا! همینطور که به لباس و شکم و بچه‌ها می‌رسید به مغز و فکرتان هم برسید. این آخرین حرف سقراط است.
شما این حرف از گهواره تا گور دانش بجوی را با حرف سقراط مقایسه کنید. «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» این دو حرف تومانی 8 هزار و 10 شاهی با هم فرق دارد. کدام دانشمندی حرفی زد که بهترش را امامان ما نگفته‌اند؟ امام رضا(ع) فرمود: تمام مردمی که این طرف و آن طرف می‌روند، دلیلش این است که ما را نمی‌شناسند.
6- نقش زن در تربیت فرزند
«قَالَ الرِّضَا(ع): إِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا» (معانی‌الأخبار/ ص‌180) مادر امام حسن(ع) از زن‌های بسیار با فضیلت بود. حضرت امیر(ع) وقتی می‌خواهد بعد از حضرت زهرا(ع) ازدواج کند، می‌فرماید زنی می‌خواهم که شجاع باشد. چون زن ترسو بچه‌هایش ترسو هستند. در انتخاب همسر کمالات زن را باید در نظر گرفت. ما دوازده امام داریم که مادر شش امام کنیز بوده است. یعنی برده و اسیر جنگی بودند. پس می‌شود زن گمنام و کنیز، مادر امام باشد و می‌شود پدرزن آدم بسیار مشهور، مهم، استاد، پولدار، قهرمان، معروف ولی دخترش بسیار عادی باشد. در انتخاب همسر باید عنایت شود. «وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً» (نوح/27)، پدر و مادر منحرف باشند، نقش مهمی دارد. طبق آماری که گرفتیم 17% بچه‌هایی که نسبت به نماز کاهل هستند، به خاطر این است که پدر و مادرهایشان نماز نمی‌خوانند.
حکایت:
دزدی که چند بار دزدی کرده بود، هر دفعه که زندانش کردند فایده نداشت. بنا شد دزد حرفه‌ای خطرناک و مسلح را اعدام کنند، لحظه اعدام گفت: مادرم را بیاورید تا با او خداحافظی کنم. مادر آمد و زبانش را در دهان بچه‌اش گذاشت و بچه چنان گاز گرفت که مادر شیون کرد. گفتند: چرا چنین می‌کنی؟ گفت دزدی من به خاطر مادرم است. بچه بودم رفتم خانه همسایه یک تخم مرغ دزدیدم. مادرم گفت: «بارک الله» اگر آن روز «بارک الله» نمی‌گفت من دزد حرفه‌ای نمی‌شدم. مادری که می‌گوید بچه‌ام هنوز نه 9سالش نشده است و او را با شورت بسیار کوتاه و پا برهنه بیرون می‌آورد، این بزرگ هم بشود دیگر شلوار بپوش نیست. مادر است که بچه را منحرف می‌کند. پدری سیگاری بچه‌اش هم سیگاری می‌شود. چطور اگر پدر راننده باشد بچه‌ها هم راننده می‌شوند؟ چطور اگر پدر آخوند باشد بچه‌ها حداقل با کتاب آشنا می‌شوند؟ «ولد العالم نصف العالم» بچه آخوند آخوند هم نشود، از بس که در کتابخانه می‌رود، با کتاب آشناست. عطر هم به خودش نزند دکان عطاری داشته باشد، بوی عطر بر می‌دارد.
7- نقش مادر امام حسن عسکری(ع) و حضرت زینت(س)
مادر امام حسن عسگری(ع) از زنان بسیار با شخصیت بود. «کانت من العارفات الصالحات و کفی فی فضلها انها کانت مفضع شیعه بعد وفات ابی محمد» چند زن داشتیم که نماینده امام بودند. یکی مادر امام حسن عسگری(ع) بود. دیگری حضرت زینب(س) بود. وقتی امام حسین(ع) را در کربلا کشتند، کسی جرات نکرد با امام چهارم تماس بگیرد. کشتند و بر قبرش هم آب بستند و زن و بچه‌اش را اسیر کردند. رابطه مردم با امام قطع شد و فقط حضرت زینب(س) بود که اطلاعات را از حضرت سجاد(ع) می‌گرفت و از طریق زن‌ها به مردم می‌داد. یعنی رابطه علم بود و اینطور نبود که در کربلا داغ دید و صبر کرد یا در کوفه و شام خطبه خواند. حضرت زینب(س) سال‌ها رابط علمی بود. یعنی تمام نیازهای علمی مردم را از امام سجاد(ع) می‌گرفت و تحویل می‌داد. چرا می‌گویند عسگری؟ عسگر یعن لشکر! خانه حضرت را در پادگان برده بودند که زیر نظر باشد.
8- تفاوت برخورد بنی‌امیه و بنی‌عباس با امامان
بنی امیه شمشیر را از رو بستد و امام‌ها را می‌کشتند و بنی‌عباس امام‌ها را علنی نمی‌کشتند. و با سم می‌کشتند و لذا می‌بینیم مأمون‌الرشید دخترش را به امام جواد(ع) می‌دهد که یک جاسوس در اندرون خانه امام داشته باشد و با زور دخترش را به او می‌دهد. امام رضا(ع) را می‌آورد و می‌گوید می‌خواهم تو را ولیعهد کنم. امام رضا(ع) می‌فرماید من نمی‌توانم ولیعهد باشم به خاطر اینکه ولیعهد یعنی همکار تو و همکاری با تو همکاری با طاغوت است. می‌گوید یا باید قبول کنی یا تو را می‌کشم!!! بعد حضرت اجباراً قبول می‌کند. سپس جلسه‌ای می‌گیرند که جشن بگیرند و در جشنی که امام رضا(ع) جانشین مأمون شد، حضرت می‌فرماید من جانشین شدم اما هیچ کاری را تأیید نمی‌کنم. یعنی من شریک جرم نیستم. امام پایش را کنار می‌کشد و حال آنکه تشکیلات توحید باشد، پایش را کنار نمی‌گذارد. حضرت فرمود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ عَذَابِی… فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَهُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» (توحید صدوق/ ص‌25) من شرط توحید هستم مثل اینکه هر کجا نماز باشد وضو هم باید باشد. من اهرم توحید می‌شوم اما اهرم طاغوت نمی‌شوم.
سن مبارک امام حسن عسگری(ع) 28 سال بود. یعنی در جوانی امام را شهید کردند و هیچ امامی به مرگ خدایی از دنیا نرفته است. تمام امام‌های ما شهید شدند. شاید بشود استفاده کرد که انبیای قبل همه شهید شدند. «یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ» (آل‌عمران/112)، «یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ» (بقره/61)، همه انبیا در راه خدا شهید شدند. خلاصه کسی که حرف دارد و منطق دارد، دشمن هم دارد. آدم‌هایی که می‌گویند همه ما را دوست دارند، پیداست آدم‌های بی‌خاصیتی هستند. شهید بهشتی فرمود هرکس فکر دارد، دشمن هم دارد. اصلاً اگر ما می‌گفتیم: استقلال، آزادی، جمهوری، کسی با ما کار نداشت. همه به خاطر اینکه گفتیم جمهوری اسلامی با ما مخالف شدند. یعنی دین ما باید از طرف قرآن باشد. امضا کننده قانون باید مجتهد عادل باشد. تصمیم گیرنده باید یک کسی باشد که دارای علم بالا باشد و هوس هم نداشته باشد.
آدم نباید از دشمن بترسد. نزد شخصی آمدند و گفتند: فلانی بسیار آدم خوبی است. حضرت فرمود: اگر همه قبولش دارند، معلوم می‌شود آدم خوبی نیست. آدم باید خوب‌ها او را دوست داشته باشند و بدها دوستش نداشته باشند. عده‌ای به حضرت امیر(ع) عشق می‌ورزیدند و عده‌ای با شمشیر ضربه در مغزش می‌زنند و شهیدش می‌کنند.
زمان امام حسن عسگری(ع) سه جانور طاغوت بودند. از بنی‌عباس همه بالله، بالله بودند. می‌گویند: آدم تارک‌الصلوه مهر و تسبیح جمع می‌کند. می‌گویند: آدم‌هایی که ندارند، تظاهر به داشتن بیشتر می‌کنند. تجار مهمی داریم که ازدواج آسان می‌گیرند و آنوقت آدم‌های گدایی داریم که از همه بانک‌ها جز بانک خون وام می‌گیرند که عروسی کنند. اگر نداری عروسی را ساده بگیر. مثلاً بی تالار چه اتفاقی می‌افتد؟
خاطره:
نزد آیت الله گلپایگانی رفتم و گفتم: آقا می‌خواهم عمامه بگذارم. طلبه‌ها برای عمامه گذاری جشن می‌گیرند. گفتم من می‌خواهم جشن بگیرم و عمامه بگذارم، اما پول ندارم. شما از سهم امام به من پول بدهید که جشن بگیرم. ایشان فرمود: مگر من که بی‌جشن عمامه گذاشته‌ام ملا نشدم؟ به جوان می‌گویی مطالعه کن، می‌گوید: کتاب ندارم! حاج احمد آقا می‌گفت: کتاب‌های حضرت امام(ره) هیچ وقت از دویست جلد بیشتر نشد. از وقتی که حاج احمد آقا این جمله را به من گفت، من دیگر کتاب نخریدم. چون من در حدود ده هزار جلد کتاب دارم و هر کتابی را که می‌دیدم می‌گفتم باز هم بخرم خیال می‌کردم هر چه کتاب بخرم باسوادتر هستم و بعد فهمیدم این‌ها گداهایی هستند که پز می‌دهند.
حضرت امام(ره) با دویست جلد کتاب مرجع تقلید شد و ایران را از شر طاغوت 2500 ساله نجات داد و بنده با ده هزار جلد کتاب اگر موشی از اتاقم در بیاید نمی‌توانم بگیرم و از ترس پشه هم در پشه‌بند می‌روم، سوادم هم شاید یک درصد نباشد.
با سواد شدن اراده می‌خواهد و خیلی‌ها پای چراغ نفتی ملا شدند و خیلی‌ها هم پای پروژکتور نشستند و پاسور بازی کردند. اسمش را هم شطرنج بازی گذاشتند. امام(ره) فرموده حلال است، اما نفرموده که واجب است. (البته بدون برد و باخت حلال است) معنایش این نیست همه کارها را کنار بگذاری و فقط این کار را انجام بدهی. من تعجب می‌کنم از کسانی که می‌گویند: هر کس شطرنج بازی کند، فکرش باز می‌شود. شما در کتابخانه‌ها بروید و اگر یک کتاب را شطرنج باز‌ها نوشته بودند؟ اگر شطرنج فکر را باز می‌کند، باید یکی از نویسندگان، شطرنج باز باشد. آخر این فکر باز چه غلطی کرد؟ اگر هم حلال است معنایش این نیست که آدم همه استعدادهایش را روی آن بگذارد.
9- زندگانی امام حسن عسکری(ع)
امام حسن عسگری(ع) خیلی غصه می‌خورد. چون می‌دید که متوکل زوارهای امام حسین(ع) را می‌گرفت و دست آنها را قطع می‌کردند. به قبر امام حسین(ع) آب می‌بست شخم می‌کرد و حال اگر پدربزرگ شما از بین برود و ببینید روی قبر پدربزرگ شما شخم می‌زنند، ولو پدربزرگ باشد آدم ناراحت می‌شود. ذریه پیغمبر(ص) اولاد زهرا(س) در راه خدا شهید شده بودند و بزرگترین جنایت‌ها را می‌دیدند و حضرت صحنه را می‌دید و می‌سوخت خیلی مهم است.
حضرت را زندانی کردند. توطئه شهادتش را ریختند و بالاخره او را شهید کردند. با اینکه دوره خفقان بود و خانه‌اش در پادگان بود، در طول عمرش بالای صد نفر دانشمند را تربیت کرد و اسم آنها در کتاب‌ها آمده است. افرادی هستند که با نامه‌های کوچک کار خودشان را می‌کنند. کارها انقلابی می‌کرد و شبکه‌ای در شهرها داشت. در هر جایی نماینده گذاشته بود و بعد هر چند نماینده را به یک نماینده قوی‌تر وصل می‌کرد. پول‌های وجوهات را می‌گفت که به چه کسی بدهید و چطور خرج کنید. افرادی هم تحت عنوان روغن فروش نامه را می‌نوشتند و در چیزی می‌گذاشتند که روغن توی آن نرود و داخل حلب‌های روغن می‌گذاشتند و روغن روی آن می‌ریختند و لابلای روغن نامه‌های حضرت را پخش می‌کردند. خود حضرت خواست نامه‌ای را به منطقه‌ای بفرستد، چوبی داشت که درون آن را خالی کرد و مقداری نامه در آن جاسازی کرد و بعد این چوب را به شخصی داد و گفت این را به فلان طرف برسان. زمانی که شخص با این چوب می‌رفت، وسط راه به یک حیوان رسید و این چوب را به حیوان زد و چون توی چوب خالی بود، شکست. نامه‌ها بیرون ریخت و شخص نزد حضرت برگشت. حضرت فرمود: چرا چنین کردی؟ گفت: آقا من نمی‌دانستم نامه است.
امام حسن عسگری(ع) به جایی می‌رفت، یکی از شیعیان او را دید و هیجانی شد که امام است. امام فرمود: هیچ نگو! خودش را روی پای امام انداخت که پای امام را ببوسد. حضرت فرمود: تو با این کارهایی که می‌کنی، خودت را می‌کشی! ما زیر نظر هستیم و به ما اظهار علاقه نکنید. اگر ما را دیدید حتی به ما سلام نکنید. وقتی امام هفتم شهید شد، بدن مبارکش را روی پل بغداد گذاشتند و گفتند: سه روز بدن مبارک روی پل بماند تا ببینیم چه کسانی می‌آیند و هر کدام که گریه کردند و شیون زدند معلوم می‌شود این‌ها شیعه هستند. این‌ها را شناسایی کنیم و بعد به حسابشان برسیم. چون شیعه وقتی دید امامش شهید شده عکس‌العمل نشان می‌دهد و گریه می‌کند. حسایست روی حضرت امام حسن عسگری(ع) زیاد بود چون همه شنیده بودند که حضرت فرزندی به نام مهدی(عج) که این فرزند دمار از روزگار طاغوت‌ها درمی‌آورد، گفتند نگذاریم ایشان بچه دار بشود و لذا تصمیم گرفته بودند مواظب باشند و ببینید بچه‌دار می‌شود یا نه؟ تولد حضرت مهدی(عج) مثل تولد حضرت موسی(ع) بود. مادر موسی(ع) وقتی موسی(ع) را به دنیا آورد چون هر پسری به دنیا می‌آمد می‌کشتند. او را شیر داد و به فرمان خدا او را در جعبه‌ای گذاشت و داخل رود نیل انداخت.
افراد زیادی نسبت به امام شک می‌کردند و امام می‌فرمود: شک نکنید. بعد می‌فرمود: می‌خواهید بگویم در مغز شما چیست؟ بارها و بارها برای اینکه مردم می‌آمدند و شک می‌کردند که امام کیست؟ امام می‌فرمود: می‌خواهید بگویم به چه فکر می‌کنید؟ فکری که در ذهن طرف بود را امام می‌گفت.
امامان ما علم غیب داشتند برای اینکه مردم را از شک بیرون بیاورند. از غیب استفاده می‌کردند و معجزه داشتند ولی برای زندگی شخصی‌شان استفاده نمی‌کردند. قبر مطهرشان در سامرا و زیر یک گنبد و یک ضریح با امام هادی(ع) است. انشاء الله با سقوط صدام و حزب بعث راه کربلا باز بشود. امام بود و در زندان بود و در پادگان بود اما یک دقیه عمرش هدر نرفت. تربیت شاگرد کرد و شبکه شیعه راه انداخت. با طاغوت مبارزه می‌کرد و استخوان در گلوی طاغوت بود. شیعه یعنی شجاعت! شیعه یعنی کارهای تشکیلاتی! شیعه یعنی سازش نکردن با طاغوت! ما باید زندگی امام‌ها را بیش از اینکه می‌دانیم بدانیم.
خدایا به آبروی خودش و فرزندش امام زمان(عج) تمام کسانی که در طول تاریخ حق پیغمبر(ص) و اهل بیتش را از بین بردند بر عذابشان بیفزا. به ما توفیق شناخت آنها و پیروی از آنها مرحمت بفرما. خدایا شرایطی که برای ما انتخاب کردی سلامتی، امکانات مطالعه و کتاب و استاد و کامپیوتر این امکاناتی که برای ما هست برای دیگران نبوده خدایا به ما توفیق بده از این امکاناتی که هست حداکثر استفاده را بکنیم و ما را از خاسرین وشرمنده‌ها قرار نده.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2240

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.