اعتدال در انتخاب شغل
اللهم صّل علی محمّد و آل محمّد الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی
یک بحثی داشتیم برای اینکه در انتخاب کار و شغل چه کاری و چه شغلی خوب است بخشیاش را گفتیم و بخشیاش را نگفتیم برای اینکه یک خورده فاصله توی آن افتاده من فهرستوار آن گفتهها را میگویم در ظرف 2 دقیقه نگفتهها را میگوئیم. گفتم کار، یکی اینکه کار قداست داشته باشد یکوقت یک کسی بناست میتواند یک مدرسه بسازد میتواند کارخانه عرق سازی بسازد بنائی اش بنائی است سعی کنیم دو تا کار آن کاری که ارزش دارد. یکوقت کسی معلم میشود علم تقسیم میکند توی مغز بچهها یکوقت یک کسی میرود اداره دخانیات دود تقسیم میکند توی ریه آدمهای سالم پخش دود به ریه سالم فرق میکند با پخش علم به مغز نسل نو. پس بهترین کار اینست که قداست داشته باشد. دوم محکم کاری، سرهم بندی درست نیست. راجع به محکم کاری هم صحبت کردیم. مسئله دیگر قصد قربت است که انسان در کار هدفش خدا باشد. هدفش خدا باشد معنایش این نیست که پول نگیرد پول دادند بگیرد، این برای پول کار نکند ببینید مسافرهایی که سوار هواپیما میشوند به همه یکی یک شکلات میدهند چای و غذا و شربت هم ممکن است بدهند اما هیچ مسافری در تاریخ به قصد شکلات سوار هواپیما نشده. مردم شب عاشورا میآیند روضه همه بخاطر احترام امام حسین (علیه السلام) میآیند چای هم میخورند اگر با هر کدام مصاحبه کنی که آقا چرا میآیی حسینیه نمیگوید بسم اللّه الرحمن الرحیم میروم چای بخورم چای میخورم اما برای چای روضه نمیروم پول بگیریم اما برای پول کار نکنیم.
مسئله دیگر اینکه خوب… نیاز مردم، بعضی کارها مشکل مردم را حل میکند مثل پیراهن دوزی، بعضی کارها مشکل را حل نمیکند مثل مثلاً تولید کراوات حالا کراوات نباشد چه فاجعهای رخ میدهد باشد چه مشکلی را حل میکند بودش مشکلی را حل نمیکند نبودش… بنابراین ببینیم چقدر مردم نیاز دارند. تعداد به… افرادی که بهره میگیرند یکوقت یک کسی یک چیزی درست میکند مثل تختخواب که خیلی استفاده میکنند گاهی هم یک تخت درست میکند برای شاهنشاه برای نمیدانم، رئیس جمهور تختش خیلی تخت مهمی است اما افراد نادر تک و تایی استفاده میکنند.
انتخاب شغلهای کارآفرین
گاهی بعضی کارها هم مردم استفاده میکنند هم خودش مثل رانندهای که مسافر میبرد کربلا میبرد مثلاًنمایشگاه کتاب این ضمن اینکه مسافرها را میبرد خودش هم یک زیارت میکند مثل دلاک حمام ضمن اینکه کیسه میکشد خودش هم یک دوش میگیرد. بعضی کارها نه، خودش استفاده نمیکند اما مردم استفاده میکنند مثل نجار خودش از پلهها بالا نمیرود همه نردبانهایش را مردم میروند بالا نجار خودش بالا نمیرود در کار، کاری خوب است که انسان غیر از اینکه مردم استفاده میکنند خودش هم استفاده کند. بعضی کارهای گفتیم خودش کارآفرین است مثل حفرچاه، چاه کنی، حفر چاه خودش یک شغل است اما آب چاه که درآمد خود آب چاه ایجاد کار میکند برای کشاورزی اما بعضی کارها کار است اما خود این کار، کار ایجاد نمیکند مثل مجسمهسازی، مجسمهسازی خودش یک کاری است اما خود این مسجمهسازی دیگر کار تولید نمیکند اما حفر چاه ضمن اینکه کار است خود آب هم ایجاد شغل میکند برای کشاورزی. بعضی کارها امکان تقلیدش هست این کار خوبی است آدم دست به یک کاری بزند که دیگران هم نگاه کنند و مشابهاش را انجام دهند مثل خیاطی بعضی کارها یک کاری است که کار است اما هیچکس نمیتواند از کار ایشان تقلید کند یعنی منحصر به فرد است.
کارهای خودکفا نه وابسته
بعضی کارها خودکفایی است، بعضی کارها وابسته است. اینها را… عرض کنم به حضور شما که گفتم حالا این کارهایی که، چیزهایی که نگفتهام تا این دو سه دقیقهای که صحبت کردم بحثهای گذشته بود منتخی چون افرادی ممکن است بحث توی ذهنشان نباشد گفتم تکرار کنم.
مسئله انتخاب شغل و کار:
1-کار آفرین باشد کاری خوب است که خود کار، کارآفرین باشد. دبیر ورزش ضمن اینکه بچهها را وادار به ورزش میکند خودش هم ورزش میکند اما شمشیر ساز اینطور نیست ممکن است یک پیرمرد نتواند از سرجایش بلند شود اما شمشیر میسازد، شمشیر میسازد، اما شمشیر نمیزند. دبیر ورزش هم ورزش یاد میدهد و هم خودش ورزش میکند یک کاری که خود آن کار هم ایجاد کار بکند مثل چی؟ حفر چاه کارآفرین است نه مجسمه سازی اگر دو تا کار بود یکی حفر چاه و دیگری مجسمه سازی حفر چاه مقدم است حالا مجسمه سازی از نظر فقهی بروید از مراجع بپرسید که خوب بعضیها اشکال میکنند یعنی خیلی، اکثراً حرام میدانند این هم که اسم چیزی را بگذاریم هنر با هنر حرامها حلال نمیشود میگویند یک کسی جگر بو میداد روی منقل بادش میزد دید گربهها جمع شدند یکمرتبه برای اینکه گربهها بروند گفت بلال است بلاله بلال!… این فکر کرد مثلاً اگر به جگر بگوید بلال دیگر گربهها میروند یک کار حرامی را ما اگر اسم هنر روی آن گذاشتیم حرامها با کلمه هنر حلال نمیشود البته این مسئلهای است که باید هرکسی از مرجعاش بپرسد.
2-کار چهار فصل نه موسمی اگر بناست آدم خیاط باشد تولید لباس کند تولید پوستین هست تولید بلوز هم هست تولید پیراهن هم هست تولید پیراهن چهار فصل است تولید پوستین فقط زمستان تولید کفش یا تولید عصا تولید کفش 80 سال آدم نیاز دارد ولی تولید عصا وقتی آدم پیر شد و پایش درد کرد… بهترین کار کاری که قابل تقلید باشد نه انحصاری یک کاری آدم بکند که بتواند این کار را به بچهاش هم واگذارد. گاهی به من میگویند آقای قرائتی شما 24 سال است توی تلویزیون همهاش از تخته سیاه استفاده کردی حالا از یک امکانات دیگر استفاده کن میگویم بابا امکانات دیگر ممکن است توی روستا نباشد من میخواهم با گچ و تخته سیاه که هر طلبهای در هر روستایی بتواند از کار من تقلید کند یک طلبهای امکانات ندارد حالا من در تهران هستم ممکن است امکانات مختلفی دستم باشد از وزارتخانهها بتوانیم استفاده کنیم از ارشاد از آموزش و پرورش، دانشگاه، فلان ولی حالا یک بنده خدا طلبهای هست در یک جای کوچولول که او امکانات ندارد ولی وقتی من بودم و تخته سیاه… کاری باشد که خودکفا باشد نه وابسته باز مثلاً ممکن است یک کاری را هنرمندانهتر انجام بدهیم مثلاً یک گروهی باشند حالا میان پرده باشد سرود باشد چی باشد چی باشد یک جمع کاری را ارائه بدهند اما یکی از اینها نباشد کار فشل است باید برنامه یک جوری باشد که با رفتن این و آن، حتی یک کشوری قهر کرد یک مسئول مملکتی قهر کرد کدخدا، وکیل، وزیر، باید آدم یک کاری بکند که هر که قهر کرد انسان سقوط…. مثل ورامین ببینید این ورامین هیچ وقت سقوط نمیکند چرا؟ برای اینکه ورامین اگر همهاش بود اسم یک شهر است حالا اگر واوش قهر کرد رفت که رفت خوش آمدی میشود چی؟ رامین اسم آدم است حالا (ر) هم قهر کرد میگوئیم تو هم برو میشود چی؟ امین این هم باز امین معنا دارد میگویند فلانی آدم امینی است حالا اگر الف هم قهر کرد میشود مین، مین هم وسیله جنگی است حالا اگر میم هم قهر کرد میشود ین واحد پول است اگر هم قهر کرد میشود نون همانکه میخوریم یعنی هیچوقت…. من باید یک جوری حرکت کنم که اگر یکبار یک تاجر پول داد یک تاجر قهر کرد یکی کامپیوتر داد یکی نداد یکی آمپلی فایر داد یکی نداد محراب را کاشی کردند یا نکردند اصلاً با همه امکانات آدم باید بتواند کار بکند وگرنه کارهای غیر اینجوری اگر باشد با یک خورده تغییرات آدم سرنگون میشود با یک خورده تغییرات انسان سرنگون میشود البته ما ورامین گفتیم کلمه «وللّه» هم همینطور است اگر شما گفتید «وللّه» همهاش قسم است میگوئیم «وللّه» حالا اگر واوش قهر کرد میشود «اللّه» باز هم معنا دارد الف اش هم رفت میشود «للّه» باز هم معنا دارد لام للّه رفت میشود «له» باز هم معنا دارد لامش هم رفت میشود «هو» یعنی خدا هیچوقت… یعنی اینطورنیست که… ما باید جوری حرکت کنیم مثلاً بعضی بچهها هستند میخواهد داماد شود یک جوری داماد میشود که پیرِ همه را درمیآورد میگوید میخواهم پسرخالهام از ایتالیا بیاید سال پدر بزرگ عروس هم بگذرد فصل هم فصل چنین باشد میخواهم فلانی را هم دعوتش کنم میخواهم فصل امتحانهای کنکور هم نباشد میخواهم یک جوری باشد که انگورها برسد میخواهم یک جوری باشد میشها بزایند میخواهم درختها گل کنند هو!! از ایتالیا تا زائیدن میش… یعنی وقتی میخواهد داماد شود اینقدر شرط میکند که پیر همه را درمیآورد.
ما باید در کارهایمان برنامه ریزیمان یک جوری باشد که با أقل امکانات بتوانیم کار انجام بدهیم با أقل کارها. این پاسخ اشکالهایی، به خود من شده است چون یک چند تا نامه برای من آمد که آقای قرائتی نمیخواهی در این برنامههای تلویزیونی یک تغییری بدهی آخر 25 سال با تخته سیاه؟ میگویم چه کنم؟ میگوید یک خورده هنریاش کن میگویم حالا اگر هنریش کنم اگر یکی از این افراد همکار نیامد من چه خاکی به سرم کنم؟ نمیگویم هنر بد است کار هنری را میشود سالی یکبار آمد توی تلویزیون اما اگر من خواستم هر شب حدیث بخوانم خواسته باشم هنریش کنم یکی از اینها قهر کند… الان در هواپیما میدانید چه میکنند؟ هواپیما مثلاً 11 تا پرسنل دارد یکیاش نیاید هواپیما پرواز نمیکند وقتی دنگ و فنگ داشت همه به هم گیر میدهند بحث باید مغز بادام، زنده باد مغز بادام یکی باشد مغز بادام است دو تا هم شد دو تا مغز بادام است یک کیلو مغز بادام یک تن مغز بادام یک کامیون مغز بادام یک کشتی مغز بادام اما زنجیر اینطور نیست طناب اینطور نیست اگر اب 40 متری است شما 39 متر طناب داشتی باز هم تشنگی میخوری چون طناب به آب نمیرسد.
توجه به کارهای زیربنایی نه روبنایی
کارهای کلیدی، بعضی کارهای کلیدی است یک کسی یک کتابخانه داشت توی این کتابخانه یک کتابی را آویزان کرده بود هر که میآمد بازدید میگفت مهمترین کتاب این است که من آویزان کردهام توی یک جعبه میگفتند چه کتابی است با خط کی است بر پوست آهو نوشتهای؟ میگفت نه این کتاب اول ابتدایی است میگفتند کتاب اول ابتدایی اینقدر هم مهم نیست که تو آویزانش کردهای گفت نه اگر آنرا نمیخواندم راه به این کتابخانه پیدا نمیکردم بعضی کارها کلیدی است معلم کلاس اول ابتدایی کلیدی است دبستان کلید راهنمایی است و راهنمایی کلید دبیرستان است. نسل نو یا نسل کهنه کاری را انتخاب کنیم که برای نسل نو باشد من جوری حرف بزنم که بچهها بفهمند پای تلویزیون یا پدر بچه یا پدر بزرگ بچه باید اصل برای نسل نو باشد.
توجه به نسل نو در برنامه ریزیها
اصل باید نسل نو باشد من یکوقت امام (ره) حیات داشتند حدود شاید 15، 16 سال پیش بود در تلویزیون گفتم وزیر آموزش و پرورش باید امام (ره) باشد امام (ره) زنده بودند از دفتر حضرت امام (رضوان اللّه تعالی علیه) زنگ زدند که آقای قرائتی چه میگویی؟ امام بیاید وزیر شود گفتم اگر پیغمبر (صلّی اللّه علیه و آله) زنده بود میگفتم وزیر آموزش و پرورش باید پیغمبر (صلّی اللّه علیه و آله) باشد چون نسل 20 میلیونی مثل آب و برق و گاز و تلفن و درمانگاه و اینها نیست که… مخابرات و دخانیات و اینها، نسلی است که میخواهیم، کار، کار خیلی مهمی است شما میدانید از چی چی میخواهیم چی چی بسازیم قرآن میگوید این انسان است چقدر سقوط دارد هی میآئیم پائین «انّ الانسان لفی خسر» خسارت دارد «انّ الانسان لیطغی» طغیان دارد«اذا مسّه الشر جزوعا» جزع یعنی جیغ میزند «اذا مسّه الخیر منوعا» بخل میکند «و کان الانسان ظلوما» ظلم میکند «جهولاً» جاهل است «انّ الانسان لفی خسر، لیطغی» ظلوم است جهول است منوع است هلوع است یک انسانی که همه عیبی دارد میدهند به آموزش و پرورش میگویند جناب آقای آموزش و پرورش تشریف بیاورید این انسان را بگیرید از این انسان یک عبد صالح مؤمن متقی انقلابی مبتکر مستقل شجاع… هو از این زمینی که 20 تا عیب دارد یک آپارتمان با همه امکانات میخواهند بسازند این کار یک وزارتخانه نیست همه باید بسیج شوند یعنی اگر برای کتاب آموزش و پرورش کاغذ کم آمد تمام روزنامهها یک هفته چاپ روزنامه را تعطیل کنند چون اصل نسل نواست اگر یک وقتی میخواهند مسجد بسازند اوقاف اجازه ساخت مسجد ندهد جز اینکه یک در مسجد توی دبیرستان باشد یک درش توی خیابان: اصل نسل نو است. یک فیلمی را میخواهند پخش کنند از طرف آموزش و پرورش یکی اتاق پخش باشد که اگر این فیل مضر به امتحان بچهها است جلوی پخشاش را بگیرد چون ممکن است شب امتحان تلویزیون یک فیلمی را پخش کند که بچهها بروند فیلم را ببینند فردا توی امتحان شکست بخورند یک فیلمی را پخش که بد…، اثر تربیتیاش بد باشد یعنی بدآموزی داشته باشد. تاجر میخواهد روضه بخواند به واعظ بگوید امشب بچهها آمدهاند یک چیزی بگو، جوری تاریخ کربلا را بگو که بچهها بفهمند. شعارهای دور مساجد شعارهای روانی باشد که یک بچه مدرسهای آنها را بخواند بفهمد چی چیه الان این کاشی کاریهایی که توی مساجد هست هیچی جنی نمیتواند مترش را بخواند. وقتی اصل برای ما نسل نو شد قیافه، شعار، تابلو، دعایی که میخوانیم، کتابی که چاپ میکنیم یعنی محور باید باشد نسل نو همه کارها بر اساس نسل نو باشد.
روحانی هست توی عقیدتی سیاسی ارتش یا پادگان یا کلانتری یا هرجا بگوئیم به شرطی شما اینجا پیش نماز باشی که هفتهای یکبار هم بروی توی این دبیرستان بغل و نماز بخوانی. آقای قاضی شما روحانی هستی، قاضی هستی به شرطی شما قاضی باشی که هفتهای یکبار هم از دادگستری بروی دبیرستان پشت دادگستری یک نماز بخوانی برای نسل نو یعنی اینطور نباشد که هزارتا قاضی پشت میز بنشینند هزار تا دبیرستان هم یک روحانی نبینند عین خیابانهای تهران بعضی خیابانها 40 تا پزشک است و بعضی جاها پزشک نیست. حالا، محور باید نسل نو باشد اینها حرفهای کلیدی است.
یکوقت امام (ره) فرمود که، به من فرمود، فرمود آقای قرائتی تو یک مشت بچه مینشانی با تخته سیاه آدم فکر میکند تو معلم بچهها هستی اما هرچه دلت میخواهد به همه میگویی. واقعاً سیاستگذاری باید این باشد ما بچه سر کلاس بنشیند کتاب نداشته باشد اول مهر آنوقت هی بعنوان توسعه روزنامه چاپ کنیم روزنامه چاپ کنیم نسل نو ما کتاب ندارد اینها خیلی مهم است. در همه افراد با اینکه همه باید سیر بشوند و همه افراد عزیز هستند اما معلم عزیزتر است چون معلم میخواهد آدم بسازد مهندس میخواهد سالن بسازد آدم سازی مهمتر از سالن سازی است چون سالن، سالن نمیسازد اما آدم اگر ساخته شد آدم، آدم میسازد باید حساب کنیم حالا… این «اهدنا الصراط المستقیم» که میگوئیم آخر گاهی اوقات میگویند یعنی چه «اهدنا الصراط المستقیم» خدایا ما را به راه مستقیم هدایت کن خوب ما که راه مستقیم هستیم… ما که را همان مستقیم است مسلمان هستیم و شیعه امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستیم دیگر چی چی میخواهیم از خدا ما راهمان مستقیم است بله راهت مستقیم است اما در انتخاب شغل مستقیم نرفتهای رفتهای یک شغلی گرفتهای که…
یکی از دوستان است حالا اسمش را صلاح نیست… یعنی حرام است اگر ببرم غیبتش میشود به او گفتم کجایی؟ گفت من مدیر فلان جا هستم گفتم بله شما لامپ خوبی هستی اما توی مستراح آویزان شدهای آدم خوبی هستی اما جایی که رفتهای و داری کار میکنی آنجا جای خوبی نیست حیفی اگر حیفی زبان، زبان خوبی است اما کلمه حیف بود تو چرا فحش دادی تو چرا فحش دادی، غذا، غذای خوبی بود بد پختی مثل غذای بعضی پادگانها من 22 سال توی پادگان زندگی کردم بعد از انقلاب، گاهی وقتها برنج و لپه را میدادند به آشپز جوری میپخت که سربازها میدیدند نمیشود خورد دیگ را برمیگرداندند توی سطل زباله و نان خالی میخوردند یعنی نان خالی میخوردند اما غذای پخته… چرا؟ برای اینکه غذاش را خراب کرده «اهدنا الصراط المستقیم» یعنی فقط اینطور نیست که ما شیعه علی (علیه السلام) هستیم شیعه علی (علیه السلام) هستی این سیگار چیه دستت؟ هر وقت میخواهی سیگار بکشی هزار تومان آتش بزن، آتش زدن هزار تومان بهتر از سیگار کشیدن است چون اگر شما پولات را آتش بزنی پول تو آتش گرفته ولی ریهات سالم است اما اگر پول را دادی و سیگار کشیدی هم پولات رفته و هم ریهات رفته. بنابراین تمام سیگاریها از به بعد تا میخواهند کبریت بزنند به یک 200 تومانی کبریت بزنند یک 100 تومانی دربیاورند و آتش بزنند آتش زدن 100 تومانی خیلی بهتر از سیگار کشیدن است چون 100 تومانی که آتش گرفت پول آتش گرفت ریهام سالم است. یک کسی میرفت دکتر پول میداد به دکتر نسخه میگرفت بعد هم داروها را میخرید ولی نمیخورد گفتند چرا نمیخوری؟ گفت خوب دیگر… گفتند پس چرا رفتی دکتر گفت ببینید رفتم برای برای اینکه دکتر میخواهد زندگی کند خوب ما باید به او مراجعه کنیم و پولش بدهیم گفتند چرا دارو خریدی گفت داروساز هم میخواهد زندگی کند گفتند چرا نمیخوری گفت من هم میخواهم زنده بمانم این همه دارو را بخورم میمیرم! او میخواهد زندگی کند او میخواهد زندگی کند من هم میخواهم زنده بمانم اگر بناست ما… البته حالا او شوخی میکرد وگرنه پزشکی شغل بسیار مقدسی است و پزشکی هم کلیدی است بنده وقتی بیمار شدم افتادم توی بیمارستان یا جای دیگر وقتی آمدند با قرص و آمپول و تخصصشان و پرستاریشان من را از مرض نجات دادند و از مرگ نجات دادند تا آخر عمرم هرکار خیری بکنم آن آمپولزن و پرستار و پزشک هم در کار خیر من شریک است پزشکی بسیار کار مقدسی است منتهی حالا آن همچین…. «اهدنا الصراط المستقیم» بعضی کارها، کاری است که خودش و زن و بچهاش همه چیز را فراموش میکند این هم کار بدی است در انتخاب مستقیم در انتخاب شغل در انتخاب شغل، حالا نگوئید آقای قرائتی یک شغل به ما بده هر شغلی میخواهد باشد.
الان به خاطر اینکه اشتغال کم است خیلیها پای تلویزیون عصبانی میشوند و میگویند آقای قرائتی دلات خوش است قرائتی فکر میکند ما 20 شغل داریم حالا یکی را انتخاب کن اصلاً شغل وجود ندارد خیلی خوب حالا شغل وجود ندارد اما اگر وجود داشت 2 تا پیدا شد بعضی کارها هم شغل وجود دارد من میگویم در شأن من نیست والا ممکن است بگویی محرم تمام شد ما بیکار هستیم نخیر مگر تبلیغ مال محرم است؟ بنده اگر اهل تبلیغ باشم ولو منبرها تعطیل است و محرم هم تعطیل است این واعظ این روحانی اگر اهل کار باشد هر شبی در خانه یکی از این همسایهها را میزند سلام علیکم یک چای میخورد یک حدیث برایش میخواند میرود خانه یکی دیگر مگر لازم است همه تبلیغها چیز باشد، رسمی باشد؟ اتفاقاً تبلیغهای فرد به فرد اثرش بیشتر از سخنرانیهای عمومی است به همین خاطر تریاکیها موفقترین آدمها هستند تریاکیها و هروئینیها هیچکدام سخنرانی نمیکنند میرود خانه جواد آقا تریاکیاش میکند بعد میرود خانه احمد آقا تریاکیها رمز موفقیتشان تبلیغ خانه به خانه است. هیچ تریاکی چهار پایه نگذاشته وسط خیابان سخنرانی کند تبلیغات چهره به چهره ما فکر میکنیم عاشورا که تمام شد دیگر هیچی نه خیر چیزی… کار همیشه هست منتهی شیوهاش فرق میکند بعضی میوهها مثل توت هستند باید تکانشان داد تا بریزند بعضی میوهها مثل انارند باید دانه دانه رفت سراغشان بعضی میوهها مثل گردو هستند چوب میزنی توی کله شان بازهم پائین نمیایند هرکسی دعوتش یک جوری است توتی داریم و اناری و گردویی خوب… یکی از ملاکها در راه مستقیم این است که…
توجه به علاقهها و زمینهها در انتخاب شغل
هفتم کار مورد علاقه بعضی کارها مورد علاقه است بعضی کارها مورد علاقه نیست من چون دائمالسفر هستم مثل شوفورها شدهام نمازم چهار رکعتی است روزه هایم را هم باید بگیرم ماه رمضان چند تا کشور رفتیم ما امسال از یکی از کشورهای کمونیست که برمیگشتیم البته رفته بودیم برای مسلمانهای مقیم آنجا صحبت کنیم چند شبی 3،4 شبی یک کسی آنجا بود 9 سال درس خوانده بود و پزشک بود و آمده بود داشت میآمد توی ایران که مطب باز کند دندانپزشک هم بود توی هواپیما من را دید گفت میشود من پهلوی شما بنشینم گفتم بله بفرمائید گفت میشود نیم ساعت صحبت کنم گفتم حالا چند دقیقهای صحبت کن اگر خوب بود ادامهاش میدهیم اگر نه که نیم ساعت زیاد است وقتی نشست یک صحبتی باز شد که ما تقریباً سه ساعت و نیم توی پرواز بودیم سه ساعت و نیم حرف زدیم بعد هم حرفها تمام نشد آوردمش خانه 24 ساعت با او حرف زدیم خوب بله دیگر گفتم شما توی این کشور هستید چند نفر مسلمانند گفت اینقدر گفتم چقدر شیعه هستند گفت 600 هزار شیعه داریم گفتم یک دانه طلبه یک دانه روحانی هست آنجا گفت نه گفتم ماه رمضان شبهای احیاء چه میکردند گفت من چون یک دانشجو بودم که بابام آخوند بوده خودم هم قبل از اینکه بیایم پزشکی دو سه سال طلبگی خواندهام زبان آن کشور را هم یاد گرفتهام همسر هم از آنجا دارم من را میبردند دعای الغوث و جوشن کبیر و بک یا اللّه از من بعنوان یک بچه مرشد… گفتم میل تو به آخوندها چه جوری است گفتم من آخوندها را…
البته هیچ صنفی آدمهایش دربست خوب نیستند ولی خوب من خودم علاقه دارم به روحانیت گفتم میآیی یک کاری بکنی؟ گفت چی؟ گفتم پزشکیات را کنار بگذار بیا طلبه شو گفت اِه!! گفتم اِه ندارد الان شما میخواهید بروید کدام شهر گفت میخواهم بروم فلان شهر دندانپزشکی، گفتم توی آن شهر 100 تا 50 تا 40 تا دندانپزشک هست شما هم نباشی فوقش شما 10 تا مشتری داری شما نباشی این 10 تا میروند پهلوی 10 تا دندانپزشک دیگر ولی در آن کشوری که شما 9 سال بودهای و مسلماً بودهای و زبانش و دختر هم از همان کشور گرفتهای و، دختر مسلمان شما اگر چند سال فشرده درس بخوانی و برگردی چراغ هدایت میشوی برای 600 هزار شیعه و چند میلیون مسلمان چه شیعه و چه سنی گفت آخر یعنی چه؟ گفتم آخر یعنی… گفتم مقلد کی هستی گفت فلان آقا گفتم اگر آن آقا بگوید چی؟ گفت اگر آن آقا بگوید مرجع تقلید است هرچه گفتم حکم امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است به ما گفتهاند زمانی که امام زمان نیست هرچه مرجع تقلیدتان گفت ایشان رفت قم پهلوی مرجعاش و مرجع هم گفت بله اگر علاقه داری… آخر بعضیها علاقه ندارند من خودم روحم شعر پس میزند اینقدر کتاب شعر خریدهام گذاشتهام تاقچه خانه مان هرچه میخوانم حفظ نمیشوم بعضیها روحشان شعر… مثلاً ذات من خنده، قدرت خنده بیش از گریه دارم من مثلاً قدرت خنداندنم بیش از گریاندنم است من فاتحه پدرم رفتم منبر 7 بار مردم را خنداندم یک نامه دادند که بابا پدرت مرده گفتم خوب نمیتوانم بگریانم و لذا تنها آخوندی که در جمهوری اسلامی روز عاشورا بیکار است من هستم چون روز عاشورا باید بگریانند و من توان گریاندن ندارم خوب مثل… فلجام، یکی میتواند بخنداند یکی میتواند بگریاند هرکسی یک جوری است هیچی بنده خدا زنگ زدیم قم یک خانهای به او دادند یکی از دوستان گفت من طبقه بالا را به او میدهم مدرس خصوصی بگیریم که این آقای دندانپزشک فشرده مقداری درس بخواند به سلامتی برگردد همانجا. بعضی وقتها واقعاً انسان باید شغلش را عوض کند اگر شغل را از دست دادی… این دختره زور میزند برای دانشگاه خانم حالا مگر هرکسی رفت دانشگاه همه خوشبختیها را دارد؟ و اگر نرود، شما ببینید خدا شما را برای چه خلق کرده؟ بعضی آدمها برای… ولذا به بازاریها، حدیث داریم بازاریها اصرار نکنید که حتماً این شغل را بکنید اگر واقعاً روحات ذوقات در آن شغل نیست، افرادی هستند ذوق ندارند شاید شنیده باشید از من چون من این حرف را از آقای مطهری شنیدهام گفتهام چند بار توی تلویزیون گفتهام حالا یکبار دیگر هم بگویم مشتریهای ما هی عوض میشوند مرحوم مطهری میفرمود آقای داروین باباش پزشک بود میخواست برود دنبال پزشکی فرستادش رفت پزشکی شکست خورد ضمن اینکه پزشک بود روحانی مسیحی هم بود یعنی کشیش هم بود هم در رشته پزشکی شکست خورد جناب داروین هم در رشته علوم دینی مسیحیت بعد رفت در رشته علوم طبیعی موفق شد خیلی افراد ذاتشان گرایش ندارد. راه مستقیم چیه؟ «اهدنا الصراط المستقیم» ببینید خدا شما را برای چه خلق کرده. امام صادق (علیه السلام) به یکی از شاگردهایش میگفت تو مال این درس تو مال این بحث تو مال این بحث یعنی به هر شاگردی گفته بود تو در یک رشته کار بکن هرکسی در یک رشتهای تخصص دارد توی شهرها مثلاً الان سوهان مال قم است گز مال اصفخان است باقلوا مال یزد است صلاً بعضیها مثلاً قیمه خوب میپزند بعضیها خورشت سبزی خوب میپزند بعضیها قبا خوب میدوزند بعضیها کت و شلوار خوب میدوزند بعضی تنورها تافتون میپزند بعضی تنورها سنگک بعضی بربری اجمالاً خوب نگاه کنید خداوند چه گرایشی، علاقه به چی داری؟ بنده الان دیشب پریشب مثلاً 5 ساعت 4 ساعت تفسیر مطالعه کردهام اگر 10 ساعت تفسیر مطالعه کنم خسته نمیشوم اما کتاب تاریخ به من بدهی سر 10 دقیقه خسته میشوم کتاب شعر سر یک ربع خسته میشوم پس حالا که ذوق داری من ذوق تفسیری است راه مستقیم من این است که بروم در آن رشتهای که خدا من را به آن رشته خلق کرده.
از امام سجاد (علیه السلام) کمک بگیریم «واستعملنی» در دعای مکارم الاخلاق میفرماید «واستعملنی» خدایا من را بینداز به کاری که «فیما خلقتنی له» من را برای چی خلق کردهای همه دخترها نخواسته باشند دانشگاه بروند همه نخواسته باشند بازاری بشوند همه نخواسته باشند کارمند بشوند کارگر بشوند. بعضی کارها زمینههای قبلی هست این هم راه مستقیم است از قدیم گفتهاند «ولد العالم نصف العالم» مثلاً کسی که بابش عالم است این راه دستش است عالم شدن کسی که باباش راننده است زودتر رانندگی یاد میگیرد چون یک مقداری آببندی شد چیزهایی دیده با اصطلاحات آشناست گاهی پشت ماشین پدرش مینشیند.
توجه به رضایت والدین
بستر چه کاری برای تو آماده است کارهایی که همکارهای آدم، آدمهای حسابی هستند بعضی کارها، کارهای خوبی است ولی همکارهایش آدمهای خوبی نیستند در «اهدنا الصراط المستقیم» بابا اگر این کار را بروم با این قشر رفیق میشوم آن کار را اگر بروم با آن قشر رفیق میشوم ببینید رفیقهایت چه کسانی هستند توی این کار با چه کسانی همخوان هستی کارهایی که پدر و مادر راضی هستند چون گاهی وقتها پسرها و دخترها یک کاری دارند بابا و ننهاش میگویند من آن کار را دوست دارم خود رضای پدر و مادر اثر میگذارد در زندگی اگر انسان یک کاری را قبول کند البته اگر صد درصد مخالف است فایدهای ندارد، اما نه فکری است این کار را بکند یا این کار اگر بین دو تا کار ماند بگوید بابا جان، مادر تو کدامها را دوست داری چون راضی کردن پدر و مادر به عمر آدم برکت میدهد دعای پدر و مادر در حق، حدیث داریم دعای پدر و مادر مثل دعای امام میماند در حق امت رضای پدر و مادر دعای پدر و مادر اثر دارد بنابراین در انتخاب کار ببینید پدر و مادرتان چه شغلی میگوید پدر و مادر میگویند توی این شهر بمان شما این شغل را میخواهی بروی شهر دیگر اگر خیلی فرق نمیکند ممکن است یک مقدار درآمدش فرق بکند یک مقدار سبکتر و سودش بیشتر باشد اما رضای مادر هم یک اصل است چی چی دارم میگویم، در انتخاب کار رضای مادر یک، در انتخاب کار میل شخصی دو، در انتخاب کار بودن زمینهها سه، در انتخاب کار نسل نو چهار، کار کلیدی پنج، کاری که خودکفا باشد نه وابسته شش، کاری که دیگران هم بتوانند از شما بگیرند و تقلید کنند هفت، کاری که چهار فصل باشد نه موسمی هشت، خود اینکه ما چه کاری بکنیم «اهدنا الصراط المستقیم» خدایا ما را در انتخاب شغل در انتخاب کلمه چه کلمهای بگویم در ریز کارهایمان ما را به راه مستقیم هدایت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته»