اسلام، مكتب اعتدال -1

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
اللهم صّل علی محمّد و آل محمّد الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی

 بحث ماه رمضان امسال ما بحث میانه روی است «اهدنا الصراط المستقیم» در راه مستقیم کج و کور نه گیر و گور نه افراط نه تفریط نه راه عدل راخ حق روی این زمینه یک صحبت‏هایی کردیم حالا نکاتی را ما باید در اینجا بگووییم یکی اینکه اعتدلال چیست؟ در اینکه اعتدلال چیست گاهی مربوط به سن است یعنی یک چیزی برای یک سنی معتدل است برای یک سن معتدل نیست مثلاً در دعا داریم امام سجاد (علیه السلام) می‏گوید: خدایا وقتی پیر شدم رزق من را زیاد کن وقتی پیر شدم چون وقتی آدم پیر می‏شود تولیدش کم فرجش زیاد می‏شود درآمد کم توقع بالا پدر بزرگ است بزرگ خاندان است چشم روشنی می‏خواهند «واجعل لوسع رزقک له» بنابراین گاهی وقتها ممکن است توی یک خانه سه تا پتو عدل باشد توی یک خانه 30 تا پتو عدل باشد باید ببینیم کی، کی نیاز طبیعی اش چقدر است. ممکن است یک آدمی که اهل مطالعه نیست 10 تا کتاب هم تاقچه‏اش باشد اسراف باشد و ممکن است یک محقق توی کتابخانه 10 هزار نفری هم کتاب کم داشته باشد چون هر لحظه دارد تحقیق می‏کند اجمالاً مسئله نیاز، نیاز طبیعی. افرادی هستند ممکن است دو پرس غذا بخورند این نه بخاطر اینکه پر خور است و معتدل نیست این مثل ماشین‏های‏ 8 سیلندر این مثل لاستیک‏های تراکتور ظرفش بزرگتر است اگر یک کسی ظرفش بزرگتر است مثلاً حالا دو تا خواهر یک خواهر کوتاه است یک خواهر بلند حالا اگر پدره برای یکی 4 متر چادر بخرد برای یکی 6 متر نباید گفت این پدر عادل نیست بابا آن قدش بلندتر است.
لازمه اعتدال، تساوی نیست
 بنابراین وقتی ما می‏گوئیم عدل معنایش این نیست همه یک جور. آخر بعضی وقت‏ها می‏گویند آقا این چه بساطی است فلانی همچین شده فلانی همچین شده بله یکی ممکن است راننده می‏خواهد نوکر می‏خواهد کلفت هم می‏خواهد پاسدار هم می‏خواهد پزشک خصوصی هم می‏خواهد چون شرائط اجتماعی اش یک شرائطی است که آدم عادی نیست. شما یکوقت یک طلا را توی جعبه می‏گذاری بعد آنرا توی گاوصندوق می‏گذاری گاو صندوق را توی اتاق می‏گذاری در اتاق را هم قفل می‏زنی در خانه را هم قفل می‏کنی خانه یک قفل دارد اتاق یک قفل دارد گاوصندوق یک قفل دارد برای اینکه آن وجودش طلاست ولی یکوقت ممکن است یک گاری را کنار خیابان بگذاری فقط با طناب ببندی به تیر لامپ چون گاری دزد ندارد ولی سکه دزد دارد. بنابراین وقتی می‏گوئیم عدل نگو آقا تو یکی من هم یکی این هم بعضی‏ها هستند تا بحث عدل می‏کنی می‏گوید آقای قرائتی نگفت اعتدال خوب تو یکی من هم یکی بابا این چشمش ضعیف است نور اتاقش باید قوی‏تر باشد با این نور کم نمی‏تواند مطالعه کند تو الحمد للّه چشم ات سالم است با این نور کافی است. یک جا مثل بوشهر و بندرعباس و خوزستان کولر گازی اسراف نیست یک جا ممکن است یک شهری باشد مثل دماوند همدان ممکن است آنجا کولر گازی واجب نباشد. اجمالاً وقتی ما می‏گوئیم اعتدال زمان، مکان، سن، شرائط، سلامتی: مرض: شرائط سیاسی، شرائط امنیتی، شرائط اجتماعی، اینها همه در معنای اعتدال اثر می‏گذارد، این یک نکته.
 مسئله دیگر که در بحث اعتدال باید بگویم اینست که مثلاً داریم که خرجی خانم را چقدر بدهیم می‏گوید شوهرش درآمد دارد بیشتر بده در آمد ندارد به مقداری که دارد بدهد «علی الموسع قدره و علی المقتر قدره» اینجا ما مرزی نداریم که خرجی به خانم هزار تومان 100 تومان 50 تومان 5000 تومان، وضع مالی ات چه جوریه وضع مالی ات خوب است بیشتر کم است کمرنگ متوسط است متوسط «لینفق ذو سعة من سعته» آیه قرآن داریم که ببینید وضع درآمدت چه جوری است.
 کسی که زیاد مسافرت می‏رود البته ماشین اش باید خاصی باشد با یک ماشین معمولی قراضه این همه سفر تعادل ندارد بله کسی سالی یکبار مثلاً سال تحویل جایی می‏رود صله رحم می‏رود خوب او ممکن است شرائطی باشد. اجمالاً وقتی ما می‏گوئیم تعادل نگوئید آقا از دم… مثلاً می‏گوئیم اُ اُ استاد معلم متعادل… چیه معلم عادل کیه. «بسم اللّه الرحمن الرحیم» من معلم و دبیر و استاد دانشگاه عادلی هستم از دم یکی یک 17 بدهد به بچه‏ها خوب این. اینجا تعادل درست نیست یکی را باید 17 داد یکی را باید 10 داد یکی را باید صفر داد. یا یک پزشک بیاید توی بیمارستان بگوید آقا من دکتر عادلی هستم از دم به همه یکی یک سرم بزند یعنی خیلی جا یکسان بودن و مساوات بودن عقلی نیست پس این هم جمله مهمی است که وقتی ما بحث اعتدال می‏کنیم توی ذهنشان نرود که اعتدال یعنی همه یک جور استاد احترام دارد سید احترام دارد عالم احترام دارد کارشناس احترام دارد پیرمرد احترام دارد والدین احترام دارد تو یکی من هم یکی برادر بزرگتر احترام دارد احترام به برادر بزرگ. حدیث داریم احترام خاله مثل احترام به مادر است. کسی که مادرش از دنیا رفته.
اعتدال، در حد امکان، نه ایده‏آل
 دوم اینکه وقتی می‏گوئیم عدل یاد علی (علیه السلام) نیفتید خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‏فرماید شما نمی‏توانید مثل من زندگی کنید یک حدیث داریم که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‏فرماید من غذایم این است لباسم اینست «الا» و بدانید «و انکم لا تقدرون علی ذلک» شما دنبال عدل علی (علیه السلام) نگردید این جمله مال خود حضرت علی (علیه السلام) است «الا» یعنی آگاه باش «وانکم» بدرستیکه شما «لا تقدرون» قادر نیستید مثل من زندگی کنید ما هنمی توانیم مثل علی (علیه السلام) باشیم «ولکن اعینونی بورع و اجتهاد و عفة و سداد» ولی شما می‏توانید شیعه من باشید در چی؟ تقوا داشته باشید تلاش هم بکنید عفت هم داشته باشید وضع تان هم وضع محکمی باشد آبکی نباشید حرفتان، سیاستتان، منطق تان، اقتصادتان قوام داشته باشید حالا نمی‏خواهد مثل من نمی‏دانم شبها تا صبح هزار رکعت نماز بخوانید و در خانه یتیم‏ها بروید شما نمی‏توانید مثل من باشید اما لااقل فاصله تان هم با ما لااقل در حد تقوا و اینها فاصله داشته باشید حالا گاهی وقتها می‏گویند آقای قرائتی حضرت علی (علیه السلام) زندگی اش اینطور بود؟ نه شما اگر من گناه کردم به من بگو این کار تو گناه است توقع علی (علیه السلام) را از ما نداشته باشید خود حضرت علی (علیه السلام) فرمود «انکم لا تقدرون علی ذلک» منتهی ضد علی (علیه السلام) هم نباید باشیم. ملاکها را باید در نظر داشته باشیم اگر امیرالمؤمنین (علیه السلام) نامه نوشت به مسئول مملکتی که چرا در جلسه‏ای رفته‏ای که همه اشراف هستند فقرا نیستند ما هم توی افطاری‏هایمان نباید یک افطاری باشد که همه اشرافند نه خوب همه قاطی باشند البته همه هم نباید فقراء باشد این خودش… یک بحث اعتدال بگویم یک کسی می‏خواست غذا بدهد فقرا را دعوت کرد آمد گفت آقا من فقرا را دعوت کردم فرمود بیخود کردی خوب اِ!! ما یک دفعه سفره دادیم برای پولدارها فرمودی بیخود حالا که سفره انداخته‏ام برای فقراء باز هم می‏گویی بیخود گفت آخر برای اینکه تو معتادل نیستی وقتی فقیرها آمدند توی خانه همه نگاه می‏کنند آن هم فقیر آن هم فقیر آن هم… می‏گوید خیلی خوب معلوم می‏شود کفاره است معلوم می‏شود صدقه است نه باید فقیر و غنی با هم باشد مثل نماز جماعت، نماز جماعت اینطور نداریم که صف اول مال تاجرها صف دوم مال کاسب‏ها صف سوم… نه فقیر و غنی همه با هم می‏گویند «قد قامت الصلوة» با هم توی مسجد می‏آیند نسبت‏شان با پیش نماز یک جور است نسبت شان با مسجد یک جور است نسبت شان با خدا یک جور است همه با هم «سمع اللّه» همه با هم «بحول اللّه» همه روی یک خاک سجده می‏کنند همه یک جور سجده می‏کنند همه یک حمد و قل هو اللّه می‏خوانند این توی مسجد آدم همچین احساس می‏کند همه با هم هستیم با همی بودن است در میهمانی هم باید با هم باشیم اینکه این سفره همه اغنیاء هستند این سفره همه تاجرها هستند اینطور نباید باشد خوب.
اعتدال در حسن ظن و سوء ظن
 بعضی‏ها در سوء ظن، به همه سوء ظن دارند بعضی‏ها نسبت به همه خوشبین هستند. هر دوی آنها افراط و تفریط است نه به همه سوء ظن داشته باشیم افراط است نه به همه خوشبین باشیم تفریط است. بعضی‏ها از بچه شان خبر ندارند بعضی‏ها کنترل شدید می‏کنند هر دو افراط و تفریط است کنترل شدید روی بچه، بچه را عصبانی می‏کند بچه باید یک آزادیهایی داشته باشد. اصلاً توی بهشت هم اگر آدم باشد مجبور باشد بهشت خوشمزه نیست و لذا قرآن گفته توی بهشت هم آزادی است «یتبوا من الجنة حیث یشاء» یعنی می‏گوئیم برو توی بهشت «حیث یشاء» کجا دوست داری هر جا دوست دارید بروید بگوئیم آقا ببین از این تخته تکان نخوری بهشت است همین جایی که نشسته‏ای بلند شو می‏شود شکنجه یعنی ما را پهلوی بوعلی سینا هم بنشانند بگویند آقا اینجا بوعلی سینا است مرد شماره یک ایران بهترین دانشمند ایران بوعلی سیناست ولی از پهلویش تکان نخور این شکنجه می‏شود آقا می‏خواهم بلند شوم بروم ولم کن دیگر. اینکه باید تعادل.
اعتدال در آزادی‏های فردی و اجتماعی‏
 کنترل زیاد خطرناک است برای بچه رها کردن بچه که نباید گفت آزادی. آزادی بمعنای هر چه… ببینید هر چیزی سهم دارد اجازه بدهید ببینیم اعتدال در جستجوی راه مستقیم توی این سالهایی که گذشت متاسفانه بی اعتدالی زیاد بود افراط و تفریط بود بعضی گفتند آزادی همینکه گفتند آزادی این آزادی را معنا نکردند ولی آزادی را قبول داریم اما اخلاق را هم قبول داریم منطق هم قبول داریم.
 آزادی سهم دارد، سهم دارد آزادی، سهم آزادی چقدر است سهم اخلاق چقدر است سهم منطق چقدر است بعضی‏ها چنان گفتند آزادی که سهم اخلاق هم خوردند یعنی به اسم آزادی هم هناکی کردند آبروریزی کردند حرفهای زشت به هم زدند به اسم آزادی دیگر کار به منطق هم نداشتند نه باید منطق سهم آزادی را ببرد نه باید اخلاق سهم آزادی را ببرد نه آزادی… یعنی باید اخلاق، منطق، استدلال، آزادی است که من یک طبل دست می‏گیرم نصف شب می‏زنم خوب آزادی است مردم خواب هستند آخر عقل می‏گوید این وقت شب مردم خواب هستند تو از آزادی سوء استفاده می‏کنی هیچ کاری… هیچ جای کره زمین آزادی اش اینطور نیست که من آزادیام پس هرجا بنزین است کبریت روشن کنم آزادی به معنای هتاکی اگر شد این معنایش این نیست که سهم اخلاق را بخوریم آزادی اگر به معنای این شد که هر که هر سلیقه‏ای انجام دارد معنایش این نیست که حق منطق را بخوریم منطق استدلال داریم، این حرف غلط است آقا من می‏دانم حرف غلط است ولی دوست دارم خوب بیخود دوست داری وگرنه که اگر آزادی مطلق باشد که خوب مگر بت پرستها آزاد نبودند چرا پیغمبر (صلی اللّه علیه و آله و سلم) بت پرستها را کشت بابا آزادی است می‏خواهم بت بپرستم خوب غلط کردی بت پرستیدن عقلی نیست ما اینقدر شما را آزاد… یعنی عقل نمی‏گوید اینقدر آدم آزاد باشد که کسی… انسان عاقل در مقابل سنگ گریه کند انسان با شعور در مقابل سنگ بی شعور اشک می‏ریزد بگوئیم آزادی است.
اعتدال در روابط خانوادگی‏
 ببینید آقا اعتدال سهم آزادی را بدهید سهم اخلاق را هم بدهید سهم استدلال و منطق را هم بدهید این می‏شود زندگی متعادل جامعه متعادل. سهم زن توی خانه سهم مرد توی خانه الان توی بعضی خانه‏ها می‏گویند من راضی نیستم بروی خانه پدرت من راضی نیستم این کار را بکنی همه‏اش مرد می‏گوید من راضی نیستم آقا چرا اینقدر به خانم ات می‏گویی من راضی نیستم مرد هم خوب مرد هم یعنی چه قرآن می‏گوید «الرجال قوّامون علی النّساء» یعنی چه یعنی مرد توی خانه حق حکومت دارد حق تحکم ندارد حکومت بله تحکم هرگز فرق دارد حکومت. یعنی با استدلال می‏گویم نکن تو که می‏روی آنجا آن اخلاقش فاسد است در تو ممکن است اثر بگذارد توی آن جلسه گناه می‏شود تو هم مبتلا به گناه می‏شوی زندگی آنها اشرافی است می‏روی دیگر وقتی برمی‏گردی با زندگی ساده ما قانع نیستی به این دلیل می‏گویم دیگر آنجا نرو یا گناه می‏کنی یا توقع ات بالا می‏رود یا نسبت به خدا خوش… بدبین می‏شوی الان به خانه خودت می‏گویی الحمدللّه صد هزار مرتبه شکر زندگیام شیرین است می‏روی آنجا می‏بینی خیلی رنگ و… بریز و بپاش است زرق و برق می‏بینی بعد هم می‏آیی و می‏گویی خدایا این هم زندگی است که به ما دادی یعنی با عشق خدا می‏رود و با بغض خدا برمی‏گردی با زندگی راضی می‏روی با زندگی نق نقو برمی‏گردی با تقوا می‏روی گناه می‏کنی برمی‏گردی این جور جاها مرد حق دارد حکومت کند یعنی بگوید بله نه اما گاهی وقتها تحکم است من از بابات بدم می‏آید نمی‏خواهم بروی من از فامیل ات بدم می‏آید خوب این دیگر زور می‏گوید خوب تو بدت می‏آید که دلیل نیست که من نروم که ببینید حکومت و تحکم را با هم… مثل اینهایی که دو شاخه تلفن را می‏زنند توی برق دو شاخه برق را می‏زنند توی تلفن دو شاخ حکومت را می‏زنند توی تحکم دو شاخ تحکم را می‏زنند توی حکومت قاطی که شد به هم می‏ریزد مثل بدن که قندش می‏رود بالا فشارش می‏رود بالا قند و فشار… یعنی بدن وقتی سالم است که همه متعادل باشد.
 «کل تقصیر مضر و کل افراط مفسد» عجب جملاتی دارد حضرت علی (علیه السلام) می‏گوید «کل تقصیر مضر» هر کم کاری ضرر دارد کار نکردی عقب ماندی درس نخواندی عقب ماندی اخلاق ات خوب نبود عقب ماندی عبادت خدا را نکردی خسارت کردی «کل تقصیر مضر و کل افراط مفسد» این حدیث را هم بنویسم «کل تقصیر» هر کوتاهی «مضر» ضرر دارد «و کل افراط» هر زیاده‏روی «مفسد» نهج البلاغه حکمت 105 میانه روی، حالا عوامل غفلت چیه؟ عوامل افراط و تفریطی است اینهایی که تند می‏روند به دلائلی تند می‏روند یکی از اینهایی که… آنوقت تند رفتن هم مستی می‏آورد ما فقی یک مستی نداریم که آدم مشروبات الکلی می‏خورد مست می‏شود مستی می‏دانید فارسی اش چیه؟ سُکر، سُکر مثل شکر می‏نویسند بی نقطه سُکر یعنی مستی حدیث داریم «ینبغی للعاقل» آدم عاقل سزاوار است از چند تا مستی فرار کند «سکر المال» مستی مال مال مستش کرده «سکر القدرة» قدرت مستش کرده «سکر العلم» علم مستش کرده «سکر المدح» از بس تعریفش را کردند مست شده «سکر الشباب» جوانی مستش کرده مادرش می‏گوید این غذا را نخور مریض می‏شوی اِ ول کن بابا حالا ماشاءاللّه سالم است هرچه می‏خورد چه‏گیری. آقا این گردو و بادام را دندانت نشکن، ول کن بابا چون دندانهایش سالم است به مادرش می‏خندد به پدر بزرگش می‏خندد این جوانی مست‏اش کرده بابا درست می‏گوید گاهی جوانی مست می‏کند آدم را «سکر المال» به فرعون گفتند، به قارون گفتند که یک خورده پولهایت را بده در راه خدا «احسن» احسان کن که «ما احسن اللّه الیک» خدا به تو داده گفت خدا داده؟ مخ خودم بوده خدا نداده. «انما اوتیته علی علم عندی»«علم عندی، علم عندی» یعنی علم ات پهلوی من است آن تحصص من مدیریت خواندم من دکترای علوم اقتصادی دارم این برنامه ریزی من است این تدبیر من است «علم عندی» این سُکر مال فردایش آمدند دیدند قارون به گل فرو رفت سُکر مال سُکر قدرت فرعون نشسته بود گفت که «ام انا خیر» من بهترم «ام هذا الذی هو» مجین، مهین، مهین نه مهین فارسی اسم دختر است مهین عربی یعنی اهانت شده. مهین فارسی یعنی ماه‏پاره مهین در فارسی یعنی از ماه گرفته شده مهین در عربی از اهانت است یعنی مثل کوکو است گاهی از سیب زمینی است گاهی از سبزی خوب توجه کنید فرمود «الیس لی ملک مصر» شما نمی‏دانید حکومت مصر در دست من است «و هذه الانهار تجری من تحتی» نمی‏دانید توی باغ‏ام چه نهرهایی جاریست یعنی نهرها و کاخ و باغ مست اش کرد مست علم، بعلم باعو قرآن می‏گوید «آتیناها آیاتنا» بلعم باعورا را ما علومی به او دادیم منتهی «فانسلخ منها» علم داشت ولی از علمش استفاده نکرد.
اعتدال در ستایش و سرزنش‏
حدیث داریم «احشوا التراب فی وجوه المداحین» یک کسی که دارد تعریف یک کسی را می‏کند خاک بریزید توی دهانش چون با این تعریفش دارد طاغوت درست می‏کند بت درست می‏کند «احثوا التراب فی وجوه المداحین» سنایش خیلی «اذا مدح الفاجر» حدیث داریم یک آدم جنایتکاری که داری تعریفش را می‏کنی «اهتز عرش اللّه» عرش خدا به لرزه در می‏آید «رسول اللّه: اذا مدح الفاجر اهتز عرش اللّه» یعنی هرچه طاغوت برود بالا توحید ضعیف می‏شود اینها مستی می‏آورد افراط می‏آورد بنابراین باید مواظب باشیم بیخود تعریف کسی را نکنیم قرآن خیلی قشنگ می‏گوید، می‏گوید این کار را بکن این کار را بکن این کار را بکن آخرش می‏گوید «لعلکم تفلحون» شاید رستگار شدی نمی‏گوید صد در صد رستگار هستی حالا برو دانشگاه لیسانس ات را بگیر حالا شاید هم خوب شد فکر نکنی که دانشگاه قطعاً خوشبختی و اگر دانشگاه نروی قطعاً بدبختی نه ما خیلی آدمهای تحصیلکرده داریم تحصیلاتشان بالاست خیلی هم خوشبخت نیستند خیلی آدمها داریم که دانشگاه موفق شدند ولی زندگی شان خیلی راحت و خوش هم هستند.
 دانشگاه ارزش است اما نه اینقدر ارزشی که بگوئیم تمام ارزشها توی دانشگاه است تمام ضد ارزشها بیرون دانشگاست اینطور نیست قرآن می‏گوید «لعل» اینکه توی قرآن هی می‏گوید «لعل، لعل» خدا که می‏داند کی چکاره است «لعل» یعنی شاید خدا. ما می‏گوئیم شاید چون خبر از آینده نداریم خدا چرا می‏گوید شاید برای اینکه اگر به ما بگوید قطعاً ما مغرور می‏شویم اصلاً علت اینکه شب قدر آدم نمی‏داند شب نوزدهم است شب بیست و یکم است شب بیست و سوم شاید دلیلش این باشد که اگر بدانیم کدام شب است آن شب را بتوانیم احیاء بگیریم می‏گوییم بَه! نبودی دیشب من شب قدر را درک کردم باید ندانیم واقعاً. اصلاً نباید بدانیم کدام دعا مستجاب می‏شود نباید بدانیم کدام عمل ما قبول است اگر بفهمیم کدام عمل قبول است مغرور می‏شویم نباید بدانیم کدام عمل قبول است نباید بدانیم کدام عمل رد است حدیث داریم افرادی ساده نگیرید شاید او ولی خدا باشد هیچکس را تحقیر نکنید شاید همین شخصی که تحقیرش کردی از اولیاء خدا باشد شاید همین شخصی که تحقیرش کردی از اولیاء خدا باشد ما چه بدانیم.
خاطره‏ای از مرحوم علامه جعفری
 خدا رحمت کند علامه جعفری را علامه جعفری یک دوستی داشت دعوتش کرد که شب سیزده رجب گفت من دلام می‏خواهد آنجا یک جشنی است شمال شهر بیایی آنجا شعرا، خطبا می‏آیند برای… امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرهایی می‏گویند فلان می‏کنند گفت من حال اش را ندارم گفت من تقاضا می‏کنم بیا از بس می‏گفت التماس کرد علامه جعفری گفت خوب ما هم رفتیم آنجا دیدیم اُه اُه اُه!!! چه خانه‏ای شمال شهر اینهایی که می‏آیند همه از آن دانه درشت‏های زمان شاه هم بودند تیمسار فلان سرلشکر فلان منتهی از این تیمسارها و سرلشکرهایی بودند تجاری که همه یک رگ دینی هم داشتند با امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم حالا در حد شعر و دیوان یک رابطه‏ای داشتند می‏گفت وقتی من نشستم هیچکس هم به ما محلی نگذاشت یک خورده پشیمان شدیم که آمدیم اینجا چه کنیم این چرا ما را اصرار کرد این خانه طاغوتی قیافه‏ها همه چه قیافه هایی اینها کیاند آخر؟ آنجا را هم خوب چراغانی کردند بخاطر حضرت علی (علیه السلام) خیلی می‏گفت با ناراحتی نشستیم آنجا و یکوقت دیدیم یک سیدی آمد کفش هایش را درآورد و زیر بغلش گذاشت رفت یک جایی نشست ما دیدیم این سید اصلا نمی‏خورد با این قیافه آقا این هم‏ ناراحت شدم که این دیگر کیه آمده این چقدر عوام است کفش هایش را زیر بغلش گرفته و نشسته بالاخره دیگر گفتند حالا من چیزش نکنیم. بیرونش نکنیم دیگر حالا جشن است می‏گفت آقا شعرای درجه یکی را که دعوت کرده بودند هریکی آمد شعر خواند ایشان گفت آقا بهترین شاعر شما کیه؟ بهترین شاعر بلند شد و شعر خواند شعر اولی که خواند گفت شعر اول تو غلط است به این دلیل بیت دوم گفت این هم این عیب را دارد هر رقم شعر خواند این سید ناشناس ایراد گرفت گفتند تو بخوان شما چه. گفت من بله گفتند می‏تواتی؟ گفت می‏توانم همین جا بالبداهة شعر بگویم گفت مثلاً گفت یک شعری بگوئید که مثلاً این جمله توی آن باشد مثلاً طلا توی آن باشد نمی‏دانم گل سرخ توی آن باشد توسل به حضرت علی (علیه السلام) توی آن باشد کلمه ابرو توی آن باشد هی اینقدر این سید را پیچاندند گفتند الساعة یک شعر بگو که توی شعرت این کلمات باشد و این معنای باشد یعنی می‏خواستند یک چیزی بگویند که مطمئن بشوند که این شاعر. این سید قبلاً این شعرها را از جایی حفظ نکرده یعنی بالبداهة شعر بگو آن هم نه شعری که خودت می‏خواهی آن موادی که ما می‏گوئیم توی آن بگنجان.
 علامه جعفری می‏گفت این سید بلند شد یک شعرهایی خواند تمام محتوایی که اینها می‏خواستند توی آن بود اینها هی به هم نگاه کردند این کیه! این دیگر کیه!! آقا، بعد شعرهایش را که خواند اینها یک خورده تنظیم باد شدند بعد گفت شما دلتان خوش است توی باغ شمال شهر چند هزار متری چراغانی می‏کنید این غذاها را می‏خورید شعر می‏خوانید عارق می‏زنید اینکه علی (علیه السلام) راهش این نبود علی (علیه السلام) در خانه فقرا بود بلند شوید جمع کنید کشک تان را بسابید من آمدم که به شما بگویم دل تان را با این کارها خوش نکنید غرور شما را نگیرد فقرا جنوب شهر گرسنه هستند شما اینجا با این رقم غذا شعر می‏خوانید و به هم به به و چه چه می‏گوئید این را گفت و رفت. علامه جعفری می‏گفت تا دیدم این سید رفت من بلند شدم و عقب اش دویدم که کی بود می‏گفت از در که آمدم بیرون گم اش کردم نفهمیدم آن سید کی بود یک دست غیبی بود آمده بود اینها را… گاهی وقتها یک کس هایی یک صحنه‏هایی را نشان می‏دهد که طرف متعادل بشود غرورش کم بشود.
خاطره‏ای از مرحوم آیة اللّه کشمیری
 یک خاطره دیگر هم برایتان بگویم خیلی قشنگ است زیادی گوش بدهید زیادی گوش کنید حواستان را جمع نکنید از دستتان می‏رود خیلی لطیف است قصه جوری هم… عالمی داشتیم بنام آیت اللّه کشمیری، آیت اللّه کشمیری از علمای نجف بود پسر حضرت امام (رحمة اللّه علیه) حاج آقا مصطفی مریدش شده بود این از غیب هم خبر داشت مثلاً می‏گفت آینده چی می‏شود یک چیزهایی می‏گفت حاج آقا مصطفی همه‏اش می‏آمد پهلوی حضرت امام (رحمة اللّه علیه) بنیانگذار جمهوری اسلامی نجف می‏گفت آیت اللّه کشمیری همچنین گفت امام (رحمة اللّه علیه) هم خوب یک خورده زود باور نبود گفت سید آقا مططفی من به این زودی‏ها مرید کسی نمی‏شوم حالا تو مریدش شدی باش یک روز آقا مصطفی آمد حاج آقا مصطفی آمد و گفت آقا ایشان با غیب رابطه دارد ایشان از پشت دیوارهای طبیعت خبرهایی دارد امام (رحمة اللّه علیه) باز گفت… گفت خیلی خوب تو که می‏گویی یا خود برو به او بگو من دیشب چه خوابی دیدم من یک خوابی مثلا دیدم امام (رحمة اللّه) فرمود، فرمود من یک خوابی دیده‏ام برو به او بگو چه خوابی دیده‏ام اگر خواب من را گفت معلوم می‏شود ایشان با یک جاهایی گره خورده رابطه دارد گفت باشد می‏روم می‏گویم. حاج آقا مصطفی آمد خانه آیت اللّه کشمیری و گفت پدر من دیشب یک خوابی دیده چه خوابی دیده؟ ایشان یک خورده فکر کرد و گفت پدر شما دیشب خواب دیده که از دنیا رفته در نجف تشیع جنازه‏اش کردند و گذاشتند توی قبر یک کلوخی اینجای (اشاره) بدن آقا را اذیت می‏کند به امام (ره) گفتند راحتی؟ گفت نه این کلوخه اینجا اذیتم می‏کند کلوخ را برداشتند گفت حالا راحت شدم.
 گفت دیشب یک همچین خوابی دیده که خواب دیده در نجف از دنیا رفته آنجا هم خاکش کرده‏اند آن کلوخ هم اذیت می‏کند منتهی به بابات بگو شما برمی‏گردی ایران جمهوری اسلامی درست می‏کنی جای دفن‏ات هم نجف نیست خواب را دیدی ولی در ایران شما دفن می‏شوی حاج آقا مصطفی می‏آید به امام (ره) می‏گوید شما یک همچین خوابی دیدی به پدرش، تا می‏بیند بله دیشب خواب دیده بود امام (ره) از دنیا رفته و توی قبرش گذاشتند امام (ره) دیگر عجله می‏کند عبایش را زیر بغلش می‏زند یاللّه برویم برویم برویم خلاصه می‏روند دیدن آیت اللّه کشمیری من هم خدمت ایشان رسیده بودم آیت اللّه کشمیری می‏گفت که من یک روز حالم عوض شد یعنی از اعتدال رفتم بیرون استخاره که می‏کردم نگاه به آیه که می‏کردم به طرف می‏گفتم می‏خواهی چه کنی می‏خواهی چه کنی می‏خواهی چه کنی. یک روز به فکر رفتم آیا روی زمین بهتر از من کسی استخاره می‏کند که نگاه کند به آیات تمام اسرار طرف را بگوید کسی مثل من استخاره می‏کند؟ می‏گفت کنار صحن امیرالمؤمنین (علیه السلام) نشسته بودم یا کربلا و به ذهنم آمد که من از همه افراد دنیا استخاره هایم بهتر است می‏گفت تا این به ذهنم آمد می‏گفت به احدی نگفتم فقط به ذهنم آمد یک زن عرب آمد و گفت سید کسی از من بهتر استخاره می‏کند؟ من استخاره می‏کنم از تو بهتر این زنه کی بود؟ من توی ذهنم یک چیزی آمد این زنه کی بود که آمد ذهن من را خواند آیت اللّه کشمیری می‏گفت ما دیگر عقب این زن بلند شدیم و دویدیم یعنی امام، امام (ره) عقب آیت اللّه کشمیری، آیت اللّه کشمیری عقب… می‏گفت بلند شدیم ببینیم این زنه کیه؟ دیدیم رفت توی کوچه‏ها و رفت توی خانه گفتم خانم تو را به کی به کی وایسا گفتم شما کی باشی؟ گفت من یک زن عرب بیابانی گفت آخر شما، من یک چیزی به ذهنم آمد کی از من بهتر استخاره می‏کند تو آمدی و گفتی استخاره‏های من از تو بهتر است شما کی باشی؟ خلاصه‏اش می‏گفت ما آدرس زن را گرفتیم و بعد دیدیم این زن استخاره می‏کند کنار صحن هم می‏نشیند با تسبیح هم استخاره می‏کند آنوقت نگاه به تسبیح می‏کند به دانه‏ها نگاه می‏کند به دانه گلی بعد می‏گوید همچین می‏کنی همچین می‏کنی همچین می‏کنی اِ! ما از قرآن می‏شود یک چیزی فهمید از گل که نمی‏شود منتهی هرکس می‏خواهد استخاره کند پهلوی خانم می‏گوید یک پولی بده مثلاً 10 تومان 20 تومان 100 تومان چند فلس بینداز. می‏گفت پول می‏دهند و استخاره می‏کند و می‏گوید.
 آیت اللّه کشمیری می‏گفت حالا ما امتحانش کنیم ما هم گفتیم الکی یک پول می‏دهم و می‏گویم خانم یک استخاره هم برای ما بکن می‏گفت یک پول بده آیت اللّه کشمیری می‏گفت یک پول گذاشتیم توی سفره این خانم گفتیم استخاره بکن خانم هم تسبیح دستش گرفت و نگاه به گره کرده و گفت هیچ نیتی نداری می‏خواهی مرا امتحان کنی می‏گفت اصلاً داغان شدم خدا چه فیلمی، این کیه؟ این کیه؟ خلاصه‏اش التماس کردم که بگو به من کی هستی تو را جدم بگو من کی هستم 80 سال درس خواندیم به اینجا رسیدیم تازه از قرآن می‏فهمیم تو درس نخوانده از گِل می‏فهمی؟ می‏گفت من زنی هستم سید شوهرم بدون هیچ دلیل طلاقم داد با سه تا بچه آواره شدم فامیل‏ام هم گفتند لابد عیبی داشته فامیل‏ام هم دیگر به من راه ندادند شوهرم در رفت فامیل‏ام بیرون کردند با سه تا بچه آمدم توی حرم ابوالفضل (علیه السلام) گفتم یا ابوالفضل حالا بگو چه کنم؟ از کجا بیاورم بخورم این بچه‏ها را چکار کنم توی فامیل چه کنم من چه کنم؟ می‏گفتم چنان سوختم توی حرم ابوالفضل (علیه السلام) کنار حرم نشسته بودم خوابم برد. ابوالفضل (علیه السلام) به خوابم آمد گفت این تسبیح را بگیر برو کنار صحن بنشین من مشتری برای تو می‏فرستم بیاید استخاره کند هرکس هم آمد استخاره کند بگو پول بده پول را جمع کن بعد هم دانه‏ها را بشمار. من خودم در هر استخاره‏ای به تو می‏گویم چی بگو در همه استخاره‏ها خودم به تو می‏گویم به این زن چه بگویی تا زندگی ات راه بیفتد پشت دیوار طبیعت خبری هست. اصول دین سه تا نیست خوراک پوشاک مسکن اصول دین یک چیزهای دیگر هم هست یک رتبه… این دلهای پاک می‏خواهد که دل پاک از طریق اولیاء پاک به خدا گره بزند خوشا به حال کسی که از سن جوانی اش از سحرهای ماه رمضان از گفتگوهای محرمانه با خدا بتواند با خدا گره بزند. حالا این حرف را زدم برای اعتدال یعنی حتی آیت اللّه کشمیری که فکر می‏کند بزرگ است خدا او را با یک زن بادیه نشین… گاهی وقتها انسان وقتی می‏گوید منم آنکه… یکی از اساتید دانشگاه آدم محترمی، مهم هم هست خیلی هم مهم است می‏گفت من ایستادم اساتید دانشگاه آمدند پشت سرم اقتدا کردند من تا دیدم اساتید آمدند به من اقتدا کردند وسط نماز غرورم گرفت می‏گفت رکعت دوم حمد و سوره یادم رفت «مالک یوم الدین» نفهمیدم بعدش چیه! می‏گفت توی همان نمازی که غرور من را گرفت که به من اقتدا کردند همانجا خدا تنظیم باد می‏کند یعنی همانجا خدا… این لطف خداست که وقتی غرور آدم را می‏گیرد خدا حالش را می‏گیرد که جلوی غرورش گرفته بشود تا متعادل بشود.
 خدایا! روح ما علم ما فکر ما اخلاق ما همه چیز ما را در راه مستقیم و متعادل قرار بده
 تندروی‌ها کندروی‌ها افراط و تفریط‌هایی را که ما را از راه مستقیم دور انداخته از گذشته ما ببخش از این به بعد چنان ما را در راه مستقیم قرار بده که آنی و کمتر از آنی ما منحرف نشویم
«والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2819

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.