استقلال، وحدت حوزه و دانشجو

موضوع بحث: استقلال، وحدت حوزه و دانشجو
تاريخ پخش: 27/09/65

بسم اللّه الرحمن الرحيم

در ميان برادران و خواهران در دانشگاه هستيم. چون موضوع بحث ما استقلال است و در آستانه‌ي روز وحدت حوزه و دانشگاه هستيم، ياد مرحوم شهيد مفتح را گرامي مي‌داريم و بحثي را شروع مي‌كنيم.
هيچ كشوري مثل ما نمي‌تواند استقلال داشته باشد، چون زمينه‌هاي استقلال در ما هست. در مذهب ما، زمينه‌هاي استقلال زياد است. يعني خود مكتب و دين اسلام حال و هوايش، حال و هواي استقلال طلب است. پس يعني اگر ما واقعاً مسلمان باشيم بايد مستقل باشيم. اگر وابسته شديم، مسلمان نيستيم، چطور؟
1- اسلام دين مساوات است
چون اسلام مي‌گويد: همه مساوي هستند. همه‌ي مردم مساوي هستند. ديني كه مساوات اصل آن است، وقتي من مثل شما شدم، چرا زير بار شما بروم؟ چرا من وابسته به شما بشوم؟ چرا شما وابسته به من بشويد؟ وقتي بينش دين اين است، همه با هم مساوي هستند، چرا زير بار همديگر برويم؟ اصلاً ايمان به مساوات، روحيه مي‌دهد به انسان كه نبايد زير بار اين و آن برويم.
ديني كه به همه‌ي طاغوت‌ها مي‌گويد: نه. قرآن مي‌گويد: «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فىِ كُلّ‏ِ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّغُوتَ» (نحل/36) براي هر امتي يك پيغمبري فرستاديم كه برنامه‌ي همه‌ي پيغمبرها مبارزه با طاغوت است. اگر دين به همه‌ي طاغوت‌ها مي‌گويد: بگو نه، خوب اين برنامه‌ي خوبي است براي مستقل شدن. اين‌ها جزو ايمان است. ايمان به مساوات، ايمان به اين كه در مقابل طاغوت بايد گفت: نه. ديني كه به همه‌ي مردم سفارش توكل مي‌كند. توكل به خدا. ديني كه مي‌گويد فقط «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّل‏» (آل عمران/122) ديني كه در همه‌ي آيه‌هايش عزت، سيادت و شعارش اين است: اسلام بايد برتر باشد و كسي نبايد آقا بالاسر مسلمانان باشد، اين‌ها جزء عقيده‌هاي ماست.
ديني كه همه‌ي رهبران معصوم آن شهيد شدند. ما امامي نداريم كه شهيد نشده باشد. ديني كه تجمل را بد و زهد را خوب مي‌داند، هر چه ساده زندگي كني ولي مستقل باشي شرف است. هر چه زرق و برق داشته باشد ولي از شرق و غرب بخري، زشت. تجمل را زشت مي‌داند و زهد را قشنگ مي‌داند. ديني كه تاريخ نشان مي‌دهد كه همه‌ي خط‌ها و قدرت‌ها را شكسته. امپراطورها، قدرت‌هايي كه زمان صدر اسلام بوده، اسلام تمام قدرت‌ها را شكسته، يعني يك نمونه‌ي عملي هم داريم. بله وجود خارجي دارد، اين حرف‌ها. وجود خارجي‌اش تاريخ صدر اسلام كه در مدت كمي، مسلمان‌ها، چگونه موفق شدند. پس هم تفكر مساوات، فكر مساوي بودن، فكر به اين كه تكيه به غير خدا شرك است. فكر اين كه به غير خدا نبايد توجه كنيم. توجه به تاريخ. توجه به مواد مكتبي، اين‌ها زمينه‌هاي مستقل شدن مااست. يعني وقتي ما قرآن را ورق مي‌زنيم مي‌بينيم آيات زيادي دارد كه من يك مقداري‌اش را برايتان مي‌خوانم.
2- معناي عزيز
قرآن مي‌فرمايد: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّة» (منافقون/8) عزت فقط براي خداست «وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنين» (منافقون/8) كسي كه ايمان دارد عزيز است. عزيز يعني چه؟ كلمه‌ي عزيز يعني نفوذناپذير. دستي كه چرب است، چون چرب است اب را پس مي‌زند. آن وقت عرب‌ها مي‌گويند اين دست عزيز است، يعني آب را به خود نمي‌كشد. زمين سفت را مي‌گويند ارض عزاز، يعني هر چه بيل مي‌زني فرو نمي‌رود. مؤمن عزيز است، نه اين كه كفش و كلاهش خوب است. نه مؤمن عزيز است يعني نفوذ ناپذيراست، يعني مستقل است. قرآن مي‌گويد: و لله العزة خداوند نفوذ ناپذير است، رسول خدا نفوذ ناپذير است.
آمدند به رسول خدا گفتند: دختر مي‌خواهي مي‌دهيم. پول مي‌خواهي مي‌دهيم، رئيس مي‌خواهي رئيست مي‌كنيم. اصلاً تو را حاكم مكه مي‌كنيم. فرمود: اگر خورشيد را به يك دستم و ماه را به يك دستم بدهيد دست از كارم برنمي دارم.
3- خداوند عزت مؤمنان را مي‌خواهد
آيه‌ي ديگر، «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً» (نسا/141) يعني قرار نداده خدا بر كافرين براي مؤمنين راه. يعني نبايد كفاربر مسلمين نفوذ داشته باشند. قرآن مي‌فرمايد: «لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏» (مائده/51) يهود و نصاري نبايد ولي و سرپرست شما باشند. قرآن قصه‌هايي نقل مي‌كند. قرآن قصه دارد.
يكي از قصه‌هاي سازنده اين است. حضرت نوح ساليان زيادي تبليغ كرد و عده‌ي كمي ايمان آوردند، بقيه همه كافربودند. شب و روز دعوت كرد و مردم به حرفش گوش ندادند، خداوند فرمود: نوحا! يك كشتي بساز. مؤمنين را سوار كن. من سيل راه مي‌اندازم همه‌ي مردم غرق شوند.
فقط اين‌هايي كه مسلمان هستند و مؤمن هستند و در كشتي‌اند، سالم بمانند. كشتي ساخت و مؤمنين سوار شدند، آب از زمين و آسمان جوشيد و زمين رفت زير آب. نوح به پسرش گفت: «يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا» (هود/42) سوار شو با ما. پسر تو هم ايمان بياور، سوار شو. گفت: من سوار نمي‌شوم. گفت خدا غرقت مي‌كند. گفت: چه مي‌گويي «سَآوي إِلى‏ جَبَلٍ يَعْصِمُني‏» (هود/43) من تا ببينم سيل راه افتاد مي‌روم سر كوه.
الان هم ما همين طور هستيم، مي‌گوييم «سآوي الي آمريكا» «سآوي الي اسرائيل يعصمني» جوان مي‌گويد من يك دختر مي‌خواهم كه پدرش رئيس كارخانه سه گنج باشد. من به يك جواني گفتم: چرا داماد نمي‌شوي؟ رفيقش گفت: اين يك دختري مي‌خواهد كه پدرش تاجر باشد، پير باشد، دو دفعه هم سكته‌ي ناقص كرده باشد. گفتم چرا اين طوري؟ گفت سكته‌ي دوم براي اين است كه تا عقد را خواند، سكته‌ي سوم را بكند. سآوي الي ارث پدر زن اين‌ها همه شرك است.
هر جا كه تكيه گاهي بود غير از خدا، تفكر، پسر نوح است. اين قرآن مي‌گويد: «سَآوي إِلى‏ جَبَلٍ» درست است كه قصه است، منتها قصه‌هاي قرآن را بايد باز كرد و تحليل كنيم در زندگي خودمان. قرآن مي‌گويد: جامعه‌ي اسلامي، جامعه‌اي است كه خودكفا باشد. آيه‌ي خودكفايي چيست؟ آيه‌ي خودكفايي اين است. قرآن مي‌فرمايد: «فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ» (فتح/29) امت اسلامي بايد روي پاي خودش بايستد. ما نبايد زير پاي ديگران باشيم. مسلمان‌ها اول به طرف بيت المقدس نماز مي‌خواندند. يك وقت يهودي‌ها گفتند: اين‌ها رو به قبله‌ي ما هستند. آيه نازل شد، فوراً تغيير قبله دادند. بعد به دنبالش مي‌گويد: مي‌داني چرا قبله را عوض كردم؟ «لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّة» (بقره/150) تا ناس بر شما حجت نداشته باشند.
اصلاً اين كه ما رو به قبله مي‌ايستيم، اين نيست كه خدا اين طرف است. نه هر طرف رو به خداست. «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه‏» (بقره/115) قبله رمز استقلال است. ما هر روز كه به طرف قبله مي‌ايستيم يعني مردم بدانيد ما سمتي مي‌ايستيم كه عبادتمان نداشته باشد. اين زمينه‌هاي ريزي است. فلذا داريم اگر آب نداري غسل كني، كسي به تو آب مي‌دهد اما منت مي‌گذارد تيمم كن، وضو بگير. در تيمم، در نماز، در عقايد(شرك يعني مبارزه با همه‌ي طاغوت، اين استقلال است)در اخلاقياتش(توكل) توجه به استقلال دارد. يعني دين ما توجه به عزت انسان، خودكفايي انسان، سيادت انسان، اين حقيقت استقلال در لابه لاي اصول و فروع جريان دارد. در تفكر، (مساوات). در جهات اجتماعي(مبارزه با طاغوت)در جهات اعتقادي، توكل به خدا، جهات الگوهاي عملي(رهبراني كه شهيد شدند) يعني وقتي مي‌خواهد بگويد بشر مستقل باشد، ايدئولوگ: رهبران، اخلاق: ساده زيستن، عقيده: توكل بر خدا، برخورد: مبارزه با طاغوت، بينش: اين كه همه را يك جور ديدن. چون خدا مي‌خواهد مارا مستقل ببيند. مفهوم استقلال را لابه لاي اصول دين و فروع دين و اخلاقيات، ايدئولوژي و ايدئولوگ در همه سيستم، برنامه‌ها اين مسأله‌ي استقلال را قرار داده.
4- عوامل وابستگي، دشمن شناسي
مسأله‌ي ديگر كه اين جا مطرح است عوامل وابستگي. ما چند رقم استقلال داريم. چرا ما وابسته مي‌شويم؟ 1 -دشمن را از دوست نمي‌شناسيم. دانشجويان، اساتيد دانشگاه، هفته‌اي است كه مرحوم مفتح وحدت بين حوزه و دانشگاه را پيشنهاد كرد، يك مثلي است، مي‌گويند هر كسي دوستش نداري، ماهي به آن بده. هر كسي را دوستش داري تور بهش بده، هر كسي را خيلي دوستش داري توربافي يادش بده. شرق و غرب ما را دوست ندارند. آمريكا ما را دوست نداشت براي اين كه هواپيماي ساخته شده به ما مي‌داد. ممكن است بعضي‌ها ماشين پارچه بافي به ما بدهند. ساختن مونتاژ، حالا اگر اين دستگاه‌ها خراب شد به خود ما ياد نمي‌دهند. ما بايد خودمان بفهميم بايد روي پاي خودمان بايستيم.
5- خيالات و ترس
عوامل وابستگي: 1 – خيال نابجا و اميد نابجا. ابرقدرت‌ها با ما كاري مي‌كنند كه ما با انار مي‌كنيم. انار تا آب داره فشارش مي‌دهيم تا آبش را گرفتيم دور مي‌اندازيم. تا نفت و گاز داريم، تمام كه شد. دليل اين كه در آفريقا كشورهايي كه طلا دارند همه چيز دارند و كشورهايي كه طلا ندارند از گرسنگي مي‌ميرند. اگر بنا بود مسأله‌ي بين المللي و اومانيسم و. . . راست باشد، نمونه‌هايش را مي‌ديديم. نمونه هايش را بر ضد آن ديديم. شما بايد مطمئن باشيد روي كره‌ي زمين كسي دوستتان ندارد، اگر هم اظهار علاقه مي‌كند، براي سياست خودش. 2 – تهديدات و تبليغات: يك سري وابستگي‌ها روي تهديدات است. قرآن مي‌گويد: عده‌اي مي‌آمدند مي‌گفتند: آقا با اين‌ها نمي‌توانيد بجنگيد «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ» (آل عمران/173) مي‌آمدند توي لشكر اسلام مي‌گفتند دشمنان جمع شدند، تعدادشان زياد است «فَاخْشَوْهُم‏» بترسيد از آن‌ها، «وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيمانا» (احزاب/22) اين‌ها مي‌خنديدند.
و يك سري تبليغات است. «اليس لي ملك مصر» وقتي فرعون مي‌خواست مردم را تحت فرمان خودش قرار دهد، مي‌گفت: نمي‌بينيد ملك مصر مال من است. «وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي‏» (زخرف/51) اين باغ‌ها و كاخ‌ها همه از مال من است. چشم آدم را جذب مي‌كنند، دل و مغز آدم را خالي مي‌كنند.
خود شما دانشجويان رفتيد لانه جاسوسي را گرفتيد و آمريكا را تحقير كرديد، هيچ چيز نشد و آن كه همه‌ي كشورها از كنار ديوار سفارت آمريكا مي‌گذرند با احتياط راه مي‌روند.
يك سري اين كه ما دشمن را نمي‌شناسيم، فلذا قرآن مي‌گويد: «فَلا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلادِ» (غافر/4) ‌اي پيغمبر كفار اين طرف و آن طرف مي‌روند، ناراحت نباش، آرام باش، آرامشي داشته باش از اين زرق و برق‌ها و قطعنامه‌ها، سمينارها، باكي نداشته باش. سازمان بين المللي سال هاست تشكيل شده، كجا را محكوم كرده؟ و از محكوميتش چه سودي برده؟ كدام مظلومي را حمايت كرده؟
6- باور نداشتن خود
3 – عدم توجه به خود. ما اصلاً خودمان را نمي‌شناسيم. ما باور نمي‌كنيم چقدر مي‌توانيم. اگر از ما بپرسند چقدر مي‌تواني بدوي مي‌گوييم دو كيلومتر. اما اگر يك گرگ دنبال ما بكند، خيلي تندتر و بيش‌تر مي‌توانيم بدويم. اگر اين صدام گرگ، به دنبال امت ايران نمي‌كرد، امت ايران باورش نمي‌شد كه مي‌تواند بجنگد و در جنگ طرح بدهد، ابتكار داشته باشد. اگر در محاصره‌ي اقتصادي قرار نگرفته بوديم، رزمندگان ما به ذهنشان نمي‌آمد كه مي‌توانند يك سري چيزها را خودشان بسازند.
خلاصه اين كه مخ ما را خالي كردند. سابق، مردم اختيار ريش و سبيلشان هم دست خودشان نبود. ژاپني بزن، آلماني، آمريكايي بزن. هي گفتن كلاه نمدي! اَه، گذاشتيم كنار، شاپو روي سرمان گذاشتيم، يعني بنا است آن چيزي كه ما داريم از ما بگيرند و آن چيزي كه خودشان مي‌خواهند بگذارند، اين برنامه‌ي شستشوي مغزي است. شلوارها را همه مي‌دانيم ران گشاد است، ساق پا باريك، ما شلوارها را رانش را تنگ مي‌دوختيم كه نتوانيم بنشينيم و ساق پا را گشاد، يعني براي كلفت تنگ مي‌دوختيم، براي باريك، گشاد. وقتي بنا است ما را از خودمان خالي كنند اين گونه است كه يك كاري مي‌كنند كه آدم اختيار ريش و سبيل و شلوارش دست خودش نباشد.
و دختران ما هم همين طور، كفش‌هايي پا مي‌كردند كه پاشنه‌هاي كفشش بلند. اين كفش‌ها را چون آمريكا گفته، پايمان مي‌كرديم، ولي روسري را چون اسلام گفته برايمان سخت است. شستشوي مغزي اين است.
براي بيمارستان ساختمان درست كردند، آدم دستش را بلند مي‌كند به سقف مي‌خورد. مي‌گوييم آقا بيمار اين جا خفه مي‌شود، آخر جاي بيمارستان، اتاق بيمار، هر چه روح داشته باشد آدم در نشاط است. اتاق مطالعه هر چه تنگ باشد آدم زودتر سرش گيج مي‌رود. ميز مطالعه دور تا دورش گرفته، مي‌گويند اين ميز استاندارد شده است.
خلاصه به كلمه‌ي بين الملل، استاندارد، تيترهاي مهندسي، يك كلمه‌هاي قلمبه سلمبه‌اي مي‌گويند و ما جا مي‌خوريم. ما بايد يادمان باشد كه خودمان هستيم. خودمان بايد بفهميم چه چيز بخوريم؟ چه چيز بپوشيم؟ چه جور فكر كنيم. يك خورده خودمان را درك كنيم. تهديدها طبل توخالي است، خيال مي‌كنيم دوستمان دارند، به ما مي‌دهند، ما را براي خودشان مي‌خواهند، ما را براي خودمان نمي‌خواهند. ايمان به اين مسائل داشته باشيم بلند مي‌شويم و مي‌ايستيم، اين‌ها يك گوشه‌اي از عوامل وابستگي است.
بعضي‌ها التقاطي هستند. التقاطي اين است كه اميرالمومنين در نهج البلاغه مي‌فرمايد: بعضي‌ها يك تكه را از اين مي‌گيرند، يك تكه را از آن. مثل آدم‌هايي كه زمان شاه يك اسم اسلامي روي بچه‌اش مي‌گذاشت مثلاً فاطمه، يك اسم هم مثلاً شهلا. اگر يك شب يك آخوند مي‌آمد، مي‌گفت: حاج آقا اسمش فاطمه است. اگر يك آدم سوپر دو لوكس مي‌آمد، مي‌گفت: آقا اسمش چيست؟ مي‌گفت: شهلا. اينها يك چيزهايي است كه هنوز ما مي‌ترسيم. مي‌ترسيم بگوييم كه ما مسلمان هستيم، البته حالا ديگر نمي‌ترسيم. اين هم در سايه‌ي شهداي عزيز است. در سايه‌ي رزمندگان است.
يكي از عوامل ديگر وابستگي اين كه كارگرانمان سرهم بندي مي‌كنند. تا مي‌گويند جنس خارجي، مي‌گويند محكم است. تا مي‌گويند ساخت ايران است مي‌گويند، خرا ب است.
وزارت امور خارجه‌ي ما در انگلستان خانه خريده، شصت سال پيش ساخته شده و تا صدو بيست سال تضمين كرده كه اين خانه ترك برندارد. اما در ايران چه؟ كارگران ما از روي سوزي كار نمي‌كنند. اگر شما درسي كه مي‌خوانيد سر هم بندي كنيد، آقا بخوان نمره را بگير، عشق علم غير از نمره گرفتن است. شما كه مهندس مي‌شويد، سر همبندي درس مي‌خوانيد يا با سوز درس مي‌خوانيد؟ يك كسي مي‌رود معلم شود سر همبندي معلم مي‌شود، مي‌گويد ما رفتيم دانشگاه قبول نشديم، آمديم تربيت معلم. بابا بايد با نشاط رفت معلم شد. با نشاط بايد مهندس شد. با نشاط بايد آخوند شد. (آقا چرا آخوند شدي؟ والا پدرم گفت: اگر هر كار ديگري بكني راضي نيستم) خوب اين بد است. دليل سرهم بندي چيست؟ اين كه مدرك مي‌گيريم ديگر مطالعه نمي‌كينم. ارزش دانشجو به اين است كه خودش فكر كند.
عوامل وابستگي: يك بحثي دارم كه مي‌خواهم اين بحث را در كارخانه بكنم، كه چرا كارگران ما سرهم بندي دارند. فرار از چراغ قرمز برايش لذت است. همين كه يك جايي را كم گذاشتيم و رد شديم همين را موفقيت مي‌دانيم.
7- حكايتي از اخلاص
خدا رحمت كند ميرحامد حسين، كه رهبر انقلاب مي‌فرمايد همه‌ي ما بايد كتاب هايش را حفظ كنيم. بسيار مهم است. حدود صد جلد كتاب نوشته. ايشان يك خط كتابش را با قلم و جوهر غير مسلمان ننوشته، و همه را رو به قبله و با وضو بود.
8- خاطراتي براي خودكفا شدن
خدا رحمت كند آيت اللّه كوهستاني مازندراني را، مرحوم شهيد هاشمي نژاد شاگردش بود. مرحوم آيت اللّه كوهستاني گفت: در عمرم لباس غير ايراني نپوشيدم. ما اگر خواسته باشيم بايد از آيت اللّه كوهستاني، ميرحامد حسين، استفاده كنيم. در غير مسلمان‌ها هم داريم، مثلاً گاندي، يك لنگ بست، گفت اگر خواسته باشيم انگليسي‌ها را بيرون كنيم، البته مبارزه‌ي گاندي فرق مي‌كرد، اهل بزن و بكوب نبود. منتها مبارزه‌اش مبارزه‌ي منفي بود. البته در افريقاي جنوبي بيست دفعه زندان رفته. فقط نمك دست انگليسي‌ها بود.
اين‌ها صدها كيلومتر رفتند و از كنار درياچه نمك، نمك برداشتند و گفتند نمكي را كه در انحصار انگليسي‌ها است نمي‌خوريم. بعد گاندي مي‌گويد: من طرز تفكرم را از حسين بن علي مسلمان‌ها گرفتم. مسلمان نبود اما مريد امام حسين بود. مي‌گفت: امام حسين، بچه‌اش را كشتند، خيمه‌هايش را آتش زدند، تكه تكه‌اش كردند، ولي بله نگفت. الآن دنياي ما كمبود دارد. اگر در هر كشوري يك نفر در خط امام حسين بود و پيش مي‌رفت، كشورهاي اسلامي وابسته نمي‌شدند. خلاصه، برادران خودتان را براي آينده، آماده كنيد. شما نه تنها بايد كمبودهاي ايران را برآورده كنيد بلكه بايد به فكر آينده باشيد.
ما سه رقم دانشجو داريم. بعضي دانشجوها فقط مرحله‌ي اول را مي‌بينند، مي‌گويند ما ان شاءاللّه مدرك را مي‌گيريم، سربازي را هم حل مي‌كنيم، بعد وارد زندگي مي‌شويم. يعني اصول دينش باز همين مي‌شود: خوراك، پوشاك، مسكن.
9- خاطره‌اي از آيت الله مير سيد علي
يك مهندس عالي مي‌گويد: بلكه ان شاءالله اين مسأله را بتوانيم حل كنيم، غير از استخدام و رسيدن به زندگي در فكر يك ابتكار و حل مسأله‌اي است. يكي ديگر داريم كه نه اصلاً دنبال كره‌ي زمين است، مي‌گويد، چه كار كنيم كه محرومين و مستضعفين جهان را بياوريم بيرون، اين روشن فكر است. ديروز تاريخ يكي از علماي همدان را مي‌خواندم، مال هفت صد سال پيش است. آيت اللّه مير سيد علي همداني. ايشان هفت صد سال پيش رفت هندوستان، ديد فقر، بت پرستي غوغا مي‌كند. برگشت ايران، دو تا طلبه را فرستاد هند. گفت شما به من نامه بنويسيد وضع هندوستان را بگوييد. آمد ايران هفتصد تا نيرو ساخت، منتها نيروهايي كه همه سيد بودند، علاوه بر اين در ايران ده سال با آن‌ها كار كرد تخصص هم داشتند. موسيقي دان داشت، نجار، معمار، قالي باف، انواع حرفه‌ها در اين هفت صد نفر بود. خود ايشان با هفت صد نفر بلند شد و رفت هند. اول نيروي هفت صد نفري خودشان كار مي‌كردند و به ديگران ياد مي‌دادند. خلاصه همان روزهاي اول ده‌ها هزار نفر مسلمان شدند، اين يك هجرت مقدس.
هندوها اشعاري داشتند كه با آهنگ مي‌خواندند، به موسيقي دان‌ها گفت: اين‌ها اين اشعار را داشتند، اين شعرها را دوست دارند. شما آهنگ را از اين‌ها بگيريد، محتوا را محتواي اسلامي بگذاريد. اگر اين كار را بكنيد، خلاصه اين كه عقايد، افكار اسلامي را برد. زبان فارسي، زبان عربي، حوزه‌ي علميه را برد و يك تحولي در هفت صد سال پيش در هندوستان به وجود آورد. چند تا دانشجو داريم كه به فكر مستضعفان است. بنشيند نيم ساعت فكر كند براي، بايد به فكر نوآوري و به فكر نجات امت‌ها باشيد.
اگر بيست سال پيش مي‌آمدند در دانشگاه مي‌گفتند ما بيست تا دانشجو مي‌خواهيم كه آمريكا را در دنيا تحقير كند، اصلاً مي‌گفتند محال است.
دانشجويان پيرو خط امام با تسخير لانه‌ي جاسوسي ثابت كردند كه نه محال نيست.
نيروي هوايي ما به خاطر فشار جنگ و نداشتن يك سري وسايل يدكي چنان به جنب و جوش افتادند كه كاري كردند كه اگر صد سال تحت فشار نبودند به چنين پيشرفتي نمي‌رسيدند.
ما سه رقم توليد و مصرف داريم. اگر توليد زياد شد، مصرف كم مي‌شود، اين موفق است. گاهي وقت‌ها توليد كم مي‌شود، مصرف كم مي‌شود. گاهي وقت‌ها توليد با مصرف مساوي است.
شما در توليد دو تا چيز را بايد حساب كنيد. اگر گفتند فلان كارخانه، كشت، سيلو، خريد زياد شد، اين حساب را هم بايد بكنيم كه اين قدر كه گندم زياد شد، چند تا نان خور زياد شده. اگر گفتن فلان كارخانه اين قدر لباس و پتو توليد كرده، راست مي‌گويند، اما چقدر مصرف زياد شده.
1 – عدد زياد مي‌شود. 2 – توقع زياد مي‌شود. عدد زيادي، كمي توقع زيادي، كيفي است. و يك مقدار استهلاك عمومي داريم. كلاً جمع بندي كنيم در صد مصرف زياد مي‌شود. بعد ببينيم آن مقداري كه توليد زياد شده، جواب مصرف را مي‌دهد يا نه.
ما اگر بخواهيم به استقلال برسيم نياز به دو سه نفر مرد انقلاب داريم. بياييم مصرف را كم كنيم، نه يعني خوردن و خوراك. آقا مي‌گويد اعصابم خورد شد از صبح تا حالا به دنبال يك جالباسي مي‌گردم. خوب لباست را تا بكن و بگذار كنار، به ميخ بزن. كيف نداري كتابت را توي دستمال بگذار، برو دانشگاه.
خلاصه اين كه يكي دو نفر بايد آستين بالا كنند و دست بزنند به اين رقم كارها.
اگر مي‌شد هر پيش نمازي در هر محله‌اي يك خانه پشت مسجد اجاره كند، بعد تلفن كند به استاد دانشگاه كه يك خانه پشت مسجد اجاره كرديم براي خوابگاه دانشجويان، ده تا دانشجو به ما بده، هر پيش نمازي بيست تا دانشجو ببرد در آن خانه، مشكل خوابگاه حل مي‌شود. دانشجويان از يك زندگي يك نواخت پخش مي‌شوند در تهران. بعد دانشجو وقتي ديد مسجد به آن لطف كرده، پايش را به مسجد مي‌گذارد، با روحاني گره مي‌خورد. وحدت دانشجو و روحاني اين نيست كه روز شهادت شهيد مفتح دور هم جمع شويم و با هم سلام و تبريك بگوييم، اين وحدت نيست. وحدت دانشجو و روحاني اين است كه هر روحاني كه توان دارد يك خانه اجاره كند بيست تا دانشجو را ببرد و احوالش را بپرسد.
و من معتقدم كه مسأله‌ي خوابگاه و كمبودهاي علمي را راحت مي‌شود حل كرد به شرط اين كه از مقام خود بيرون بياييم.
خدايا، تو را به حق محمّد و آل محمّد دانشگاه ما را دانشگاه متحد، مبتكر، مخترع، پر سوز، مؤمن، مكتبي، ايثارگر، انقلابي، نجات دهنده‌ي همه‌ي مستضعفان قرار بده.
خدايا، دست‌هايي كه در كار است براي اسلامي كردن و تخصصي كردن تأييد و دست‌هايي كه براي توطئه در كاراست قطع بفرما.
رهبر عزيز انقلاب را به سلامت بدار.
خدايا، روز قيامت ما را شرمنده‌ي شهدا قرار نده.
نماز جمعه هم شركت كنيد.
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1697

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.