استقلال، وحدت حوزه و دانشجو
موضوع بحث: استقلال، وحدت حوزه و دانشجو
تاریخ پخش: 27/09/65
بسم اللّه الرحمن الرحیم
در میان برادران و خواهران در دانشگاه هستیم. چون موضوع بحث ما استقلال است و در آستانهی روز وحدت حوزه و دانشگاه هستیم، یاد مرحوم شهید مفتح را گرامی میداریم و بحثی را شروع میکنیم.
هیچ کشوری مثل ما نمیتواند استقلال داشته باشد، چون زمینههای استقلال در ما هست. در مذهب ما، زمینههای استقلال زیاد است. یعنی خود مکتب و دین اسلام حال و هوایش، حال و هوای استقلال طلب است. پس یعنی اگر ما واقعاً مسلمان باشیم باید مستقل باشیم. اگر وابسته شدیم، مسلمان نیستیم، چطور؟
1- اسلام دین مساوات است
چون اسلام میگوید: همه مساوی هستند. همهی مردم مساوی هستند. دینی که مساوات اصل آن است، وقتی من مثل شما شدم، چرا زیر بار شما بروم؟ چرا من وابسته به شما بشوم؟ چرا شما وابسته به من بشوید؟ وقتی بینش دین این است، همه با هم مساوی هستند، چرا زیر بار همدیگر برویم؟ اصلاً ایمان به مساوات، روحیه میدهد به انسان که نباید زیر بار این و آن برویم.
دینی که به همهی طاغوتها میگوید: نه. قرآن میگوید: «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فىِ کُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّغُوتَ» (نحل/36) برای هر امتی یک پیغمبری فرستادیم که برنامهی همهی پیغمبرها مبارزه با طاغوت است. اگر دین به همهی طاغوتها میگوید: بگو نه، خوب این برنامهی خوبی است برای مستقل شدن. اینها جزو ایمان است. ایمان به مساوات، ایمان به این که در مقابل طاغوت باید گفت: نه. دینی که به همهی مردم سفارش توکل میکند. توکل به خدا. دینی که میگوید فقط «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّل» (آل عمران/122) دینی که در همهی آیههایش عزت، سیادت و شعارش این است: اسلام باید برتر باشد و کسی نباید آقا بالاسر مسلمانان باشد، اینها جزء عقیدههای ماست.
دینی که همهی رهبران معصوم آن شهید شدند. ما امامی نداریم که شهید نشده باشد. دینی که تجمل را بد و زهد را خوب میداند، هر چه ساده زندگی کنی ولی مستقل باشی شرف است. هر چه زرق و برق داشته باشد ولی از شرق و غرب بخری، زشت. تجمل را زشت میداند و زهد را قشنگ میداند. دینی که تاریخ نشان میدهد که همهی خطها و قدرتها را شکسته. امپراطورها، قدرتهایی که زمان صدر اسلام بوده، اسلام تمام قدرتها را شکسته، یعنی یک نمونهی عملی هم داریم. بله وجود خارجی دارد، این حرفها. وجود خارجیاش تاریخ صدر اسلام که در مدت کمی، مسلمانها، چگونه موفق شدند. پس هم تفکر مساوات، فکر مساوی بودن، فکر به این که تکیه به غیر خدا شرک است. فکر این که به غیر خدا نباید توجه کنیم. توجه به تاریخ. توجه به مواد مکتبی، اینها زمینههای مستقل شدن مااست. یعنی وقتی ما قرآن را ورق میزنیم میبینیم آیات زیادی دارد که من یک مقداریاش را برایتان میخوانم.
2- معنای عزیز
قرآن میفرماید: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّه» (منافقون/8) عزت فقط برای خداست «وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنین» (منافقون/8) کسی که ایمان دارد عزیز است. عزیز یعنی چه؟ کلمهی عزیز یعنی نفوذناپذیر. دستی که چرب است، چون چرب است اب را پس میزند. آن وقت عربها میگویند این دست عزیز است، یعنی آب را به خود نمیکشد. زمین سفت را میگویند ارض عزاز، یعنی هر چه بیل میزنی فرو نمیرود. مؤمن عزیز است، نه این که کفش و کلاهش خوب است. نه مؤمن عزیز است یعنی نفوذ ناپذیراست، یعنی مستقل است. قرآن میگوید: و لله العزه خداوند نفوذ ناپذیر است، رسول خدا نفوذ ناپذیر است.
آمدند به رسول خدا گفتند: دختر میخواهی میدهیم. پول میخواهی میدهیم، رئیس میخواهی رئیست میکنیم. اصلاً تو را حاکم مکه میکنیم. فرمود: اگر خورشید را به یک دستم و ماه را به یک دستم بدهید دست از کارم برنمی دارم.
3- خداوند عزت مؤمنان را میخواهد
آیهی دیگر، «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً» (نسا/141) یعنی قرار نداده خدا بر کافرین برای مؤمنین راه. یعنی نباید کفاربر مسلمین نفوذ داشته باشند. قرآن میفرماید: «لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى» (مائده/51) یهود و نصاری نباید ولی و سرپرست شما باشند. قرآن قصههایی نقل میکند. قرآن قصه دارد.
یکی از قصههای سازنده این است. حضرت نوح سالیان زیادی تبلیغ کرد و عدهی کمی ایمان آوردند، بقیه همه کافربودند. شب و روز دعوت کرد و مردم به حرفش گوش ندادند، خداوند فرمود: نوحا! یک کشتی بساز. مؤمنین را سوار کن. من سیل راه میاندازم همهی مردم غرق شوند.
فقط اینهایی که مسلمان هستند و مؤمن هستند و در کشتیاند، سالم بمانند. کشتی ساخت و مؤمنین سوار شدند، آب از زمین و آسمان جوشید و زمین رفت زیر آب. نوح به پسرش گفت: «یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا» (هود/42) سوار شو با ما. پسر تو هم ایمان بیاور، سوار شو. گفت: من سوار نمیشوم. گفت خدا غرقت میکند. گفت: چه میگویی «سَآوی إِلى جَبَلٍ یَعْصِمُنی» (هود/43) من تا ببینم سیل راه افتاد میروم سر کوه.
الان هم ما همین طور هستیم، میگوییم «سآوی الی آمریکا» «سآوی الی اسرائیل یعصمنی» جوان میگوید من یک دختر میخواهم که پدرش رئیس کارخانه سه گنج باشد. من به یک جوانی گفتم: چرا داماد نمیشوی؟ رفیقش گفت: این یک دختری میخواهد که پدرش تاجر باشد، پیر باشد، دو دفعه هم سکتهی ناقص کرده باشد. گفتم چرا این طوری؟ گفت سکتهی دوم برای این است که تا عقد را خواند، سکتهی سوم را بکند. سآوی الی ارث پدر زن اینها همه شرک است.
هر جا که تکیه گاهی بود غیر از خدا، تفکر، پسر نوح است. این قرآن میگوید: «سَآوی إِلى جَبَلٍ» درست است که قصه است، منتها قصههای قرآن را باید باز کرد و تحلیل کنیم در زندگی خودمان. قرآن میگوید: جامعهی اسلامی، جامعهای است که خودکفا باشد. آیهی خودکفایی چیست؟ آیهی خودکفایی این است. قرآن میفرماید: «فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ» (فتح/29) امت اسلامی باید روی پای خودش بایستد. ما نباید زیر پای دیگران باشیم. مسلمانها اول به طرف بیت المقدس نماز میخواندند. یک وقت یهودیها گفتند: اینها رو به قبلهی ما هستند. آیه نازل شد، فوراً تغییر قبله دادند. بعد به دنبالش میگوید: میدانی چرا قبله را عوض کردم؟ «لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّه» (بقره/150) تا ناس بر شما حجت نداشته باشند.
اصلاً این که ما رو به قبله میایستیم، این نیست که خدا این طرف است. نه هر طرف رو به خداست. «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه» (بقره/115) قبله رمز استقلال است. ما هر روز که به طرف قبله میایستیم یعنی مردم بدانید ما سمتی میایستیم که عبادتمان نداشته باشد. این زمینههای ریزی است. فلذا داریم اگر آب نداری غسل کنی، کسی به تو آب میدهد اما منت میگذارد تیمم کن، وضو بگیر. در تیمم، در نماز، در عقاید(شرک یعنی مبارزه با همهی طاغوت، این استقلال است)در اخلاقیاتش(توکل) توجه به استقلال دارد. یعنی دین ما توجه به عزت انسان، خودکفایی انسان، سیادت انسان، این حقیقت استقلال در لابه لای اصول و فروع جریان دارد. در تفکر، (مساوات). در جهات اجتماعی(مبارزه با طاغوت)در جهات اعتقادی، توکل به خدا، جهات الگوهای عملی(رهبرانی که شهید شدند) یعنی وقتی میخواهد بگوید بشر مستقل باشد، ایدئولوگ: رهبران، اخلاق: ساده زیستن، عقیده: توکل بر خدا، برخورد: مبارزه با طاغوت، بینش: این که همه را یک جور دیدن. چون خدا میخواهد مارا مستقل ببیند. مفهوم استقلال را لابه لای اصول دین و فروع دین و اخلاقیات، ایدئولوژی و ایدئولوگ در همه سیستم، برنامهها این مسألهی استقلال را قرار داده.
4- عوامل وابستگی، دشمن شناسی
مسألهی دیگر که این جا مطرح است عوامل وابستگی. ما چند رقم استقلال داریم. چرا ما وابسته میشویم؟ 1 -دشمن را از دوست نمیشناسیم. دانشجویان، اساتید دانشگاه، هفتهای است که مرحوم مفتح وحدت بین حوزه و دانشگاه را پیشنهاد کرد، یک مثلی است، میگویند هر کسی دوستش نداری، ماهی به آن بده. هر کسی را دوستش داری تور بهش بده، هر کسی را خیلی دوستش داری توربافی یادش بده. شرق و غرب ما را دوست ندارند. آمریکا ما را دوست نداشت برای این که هواپیمای ساخته شده به ما میداد. ممکن است بعضیها ماشین پارچه بافی به ما بدهند. ساختن مونتاژ، حالا اگر این دستگاهها خراب شد به خود ما یاد نمیدهند. ما باید خودمان بفهمیم باید روی پای خودمان بایستیم.
5- خیالات و ترس
عوامل وابستگی: 1 – خیال نابجا و امید نابجا. ابرقدرتها با ما کاری میکنند که ما با انار میکنیم. انار تا آب داره فشارش میدهیم تا آبش را گرفتیم دور میاندازیم. تا نفت و گاز داریم، تمام که شد. دلیل این که در آفریقا کشورهایی که طلا دارند همه چیز دارند و کشورهایی که طلا ندارند از گرسنگی میمیرند. اگر بنا بود مسألهی بین المللی و اومانیسم و. . . راست باشد، نمونههایش را میدیدیم. نمونه هایش را بر ضد آن دیدیم. شما باید مطمئن باشید روی کرهی زمین کسی دوستتان ندارد، اگر هم اظهار علاقه میکند، برای سیاست خودش. 2 – تهدیدات و تبلیغات: یک سری وابستگیها روی تهدیدات است. قرآن میگوید: عدهای میآمدند میگفتند: آقا با اینها نمیتوانید بجنگید «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ» (آل عمران/173) میآمدند توی لشکر اسلام میگفتند دشمنان جمع شدند، تعدادشان زیاد است «فَاخْشَوْهُم» بترسید از آنها، «وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیمانا» (احزاب/22) اینها میخندیدند.
و یک سری تبلیغات است. «الیس لی ملک مصر» وقتی فرعون میخواست مردم را تحت فرمان خودش قرار دهد، میگفت: نمیبینید ملک مصر مال من است. «وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْری مِنْ تَحْتی» (زخرف/51) این باغها و کاخها همه از مال من است. چشم آدم را جذب میکنند، دل و مغز آدم را خالی میکنند.
خود شما دانشجویان رفتید لانه جاسوسی را گرفتید و آمریکا را تحقیر کردید، هیچ چیز نشد و آن که همهی کشورها از کنار دیوار سفارت آمریکا میگذرند با احتیاط راه میروند.
یک سری این که ما دشمن را نمیشناسیم، فلذا قرآن میگوید: «فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ» (غافر/4) ای پیغمبر کفار این طرف و آن طرف میروند، ناراحت نباش، آرام باش، آرامشی داشته باش از این زرق و برقها و قطعنامهها، سمینارها، باکی نداشته باش. سازمان بین المللی سال هاست تشکیل شده، کجا را محکوم کرده؟ و از محکومیتش چه سودی برده؟ کدام مظلومی را حمایت کرده؟
6- باور نداشتن خود
3 – عدم توجه به خود. ما اصلاً خودمان را نمیشناسیم. ما باور نمیکنیم چقدر میتوانیم. اگر از ما بپرسند چقدر میتوانی بدوی میگوییم دو کیلومتر. اما اگر یک گرگ دنبال ما بکند، خیلی تندتر و بیشتر میتوانیم بدویم. اگر این صدام گرگ، به دنبال امت ایران نمیکرد، امت ایران باورش نمیشد که میتواند بجنگد و در جنگ طرح بدهد، ابتکار داشته باشد. اگر در محاصرهی اقتصادی قرار نگرفته بودیم، رزمندگان ما به ذهنشان نمیآمد که میتوانند یک سری چیزها را خودشان بسازند.
خلاصه این که مخ ما را خالی کردند. سابق، مردم اختیار ریش و سبیلشان هم دست خودشان نبود. ژاپنی بزن، آلمانی، آمریکایی بزن. هی گفتن کلاه نمدی! اَه، گذاشتیم کنار، شاپو روی سرمان گذاشتیم، یعنی بنا است آن چیزی که ما داریم از ما بگیرند و آن چیزی که خودشان میخواهند بگذارند، این برنامهی شستشوی مغزی است. شلوارها را همه میدانیم ران گشاد است، ساق پا باریک، ما شلوارها را رانش را تنگ میدوختیم که نتوانیم بنشینیم و ساق پا را گشاد، یعنی برای کلفت تنگ میدوختیم، برای باریک، گشاد. وقتی بنا است ما را از خودمان خالی کنند این گونه است که یک کاری میکنند که آدم اختیار ریش و سبیل و شلوارش دست خودش نباشد.
و دختران ما هم همین طور، کفشهایی پا میکردند که پاشنههای کفشش بلند. این کفشها را چون آمریکا گفته، پایمان میکردیم، ولی روسری را چون اسلام گفته برایمان سخت است. شستشوی مغزی این است.
برای بیمارستان ساختمان درست کردند، آدم دستش را بلند میکند به سقف میخورد. میگوییم آقا بیمار این جا خفه میشود، آخر جای بیمارستان، اتاق بیمار، هر چه روح داشته باشد آدم در نشاط است. اتاق مطالعه هر چه تنگ باشد آدم زودتر سرش گیج میرود. میز مطالعه دور تا دورش گرفته، میگویند این میز استاندارد شده است.
خلاصه به کلمهی بین الملل، استاندارد، تیترهای مهندسی، یک کلمههای قلمبه سلمبهای میگویند و ما جا میخوریم. ما باید یادمان باشد که خودمان هستیم. خودمان باید بفهمیم چه چیز بخوریم؟ چه چیز بپوشیم؟ چه جور فکر کنیم. یک خورده خودمان را درک کنیم. تهدیدها طبل توخالی است، خیال میکنیم دوستمان دارند، به ما میدهند، ما را برای خودشان میخواهند، ما را برای خودمان نمیخواهند. ایمان به این مسائل داشته باشیم بلند میشویم و میایستیم، اینها یک گوشهای از عوامل وابستگی است.
بعضیها التقاطی هستند. التقاطی این است که امیرالمومنین در نهج البلاغه میفرماید: بعضیها یک تکه را از این میگیرند، یک تکه را از آن. مثل آدمهایی که زمان شاه یک اسم اسلامی روی بچهاش میگذاشت مثلاً فاطمه، یک اسم هم مثلاً شهلا. اگر یک شب یک آخوند میآمد، میگفت: حاج آقا اسمش فاطمه است. اگر یک آدم سوپر دو لوکس میآمد، میگفت: آقا اسمش چیست؟ میگفت: شهلا. اینها یک چیزهایی است که هنوز ما میترسیم. میترسیم بگوییم که ما مسلمان هستیم، البته حالا دیگر نمیترسیم. این هم در سایهی شهدای عزیز است. در سایهی رزمندگان است.
یکی از عوامل دیگر وابستگی این که کارگرانمان سرهم بندی میکنند. تا میگویند جنس خارجی، میگویند محکم است. تا میگویند ساخت ایران است میگویند، خرا ب است.
وزارت امور خارجهی ما در انگلستان خانه خریده، شصت سال پیش ساخته شده و تا صدو بیست سال تضمین کرده که این خانه ترک برندارد. اما در ایران چه؟ کارگران ما از روی سوزی کار نمیکنند. اگر شما درسی که میخوانید سر هم بندی کنید، آقا بخوان نمره را بگیر، عشق علم غیر از نمره گرفتن است. شما که مهندس میشوید، سر همبندی درس میخوانید یا با سوز درس میخوانید؟ یک کسی میرود معلم شود سر همبندی معلم میشود، میگوید ما رفتیم دانشگاه قبول نشدیم، آمدیم تربیت معلم. بابا باید با نشاط رفت معلم شد. با نشاط باید مهندس شد. با نشاط باید آخوند شد. (آقا چرا آخوند شدی؟ والا پدرم گفت: اگر هر کار دیگری بکنی راضی نیستم) خوب این بد است. دلیل سرهم بندی چیست؟ این که مدرک میگیریم دیگر مطالعه نمیکینم. ارزش دانشجو به این است که خودش فکر کند.
عوامل وابستگی: یک بحثی دارم که میخواهم این بحث را در کارخانه بکنم، که چرا کارگران ما سرهم بندی دارند. فرار از چراغ قرمز برایش لذت است. همین که یک جایی را کم گذاشتیم و رد شدیم همین را موفقیت میدانیم.
7- حکایتی از اخلاص
خدا رحمت کند میرحامد حسین، که رهبر انقلاب میفرماید همهی ما باید کتاب هایش را حفظ کنیم. بسیار مهم است. حدود صد جلد کتاب نوشته. ایشان یک خط کتابش را با قلم و جوهر غیر مسلمان ننوشته، و همه را رو به قبله و با وضو بود.
8- خاطراتی برای خودکفا شدن
خدا رحمت کند آیت اللّه کوهستانی مازندرانی را، مرحوم شهید هاشمی نژاد شاگردش بود. مرحوم آیت اللّه کوهستانی گفت: در عمرم لباس غیر ایرانی نپوشیدم. ما اگر خواسته باشیم باید از آیت اللّه کوهستانی، میرحامد حسین، استفاده کنیم. در غیر مسلمانها هم داریم، مثلاً گاندی، یک لنگ بست، گفت اگر خواسته باشیم انگلیسیها را بیرون کنیم، البته مبارزهی گاندی فرق میکرد، اهل بزن و بکوب نبود. منتها مبارزهاش مبارزهی منفی بود. البته در افریقای جنوبی بیست دفعه زندان رفته. فقط نمک دست انگلیسیها بود.
اینها صدها کیلومتر رفتند و از کنار دریاچه نمک، نمک برداشتند و گفتند نمکی را که در انحصار انگلیسیها است نمیخوریم. بعد گاندی میگوید: من طرز تفکرم را از حسین بن علی مسلمانها گرفتم. مسلمان نبود اما مرید امام حسین بود. میگفت: امام حسین، بچهاش را کشتند، خیمههایش را آتش زدند، تکه تکهاش کردند، ولی بله نگفت. الآن دنیای ما کمبود دارد. اگر در هر کشوری یک نفر در خط امام حسین بود و پیش میرفت، کشورهای اسلامی وابسته نمیشدند. خلاصه، برادران خودتان را برای آینده، آماده کنید. شما نه تنها باید کمبودهای ایران را برآورده کنید بلکه باید به فکر آینده باشید.
ما سه رقم دانشجو داریم. بعضی دانشجوها فقط مرحلهی اول را میبینند، میگویند ما ان شاءاللّه مدرک را میگیریم، سربازی را هم حل میکنیم، بعد وارد زندگی میشویم. یعنی اصول دینش باز همین میشود: خوراک، پوشاک، مسکن.
9- خاطرهای از آیت الله میر سید علی
یک مهندس عالی میگوید: بلکه ان شاءالله این مسأله را بتوانیم حل کنیم، غیر از استخدام و رسیدن به زندگی در فکر یک ابتکار و حل مسألهای است. یکی دیگر داریم که نه اصلاً دنبال کرهی زمین است، میگوید، چه کار کنیم که محرومین و مستضعفین جهان را بیاوریم بیرون، این روشن فکر است. دیروز تاریخ یکی از علمای همدان را میخواندم، مال هفت صد سال پیش است. آیت اللّه میر سید علی همدانی. ایشان هفت صد سال پیش رفت هندوستان، دید فقر، بت پرستی غوغا میکند. برگشت ایران، دو تا طلبه را فرستاد هند. گفت شما به من نامه بنویسید وضع هندوستان را بگویید. آمد ایران هفتصد تا نیرو ساخت، منتها نیروهایی که همه سید بودند، علاوه بر این در ایران ده سال با آنها کار کرد تخصص هم داشتند. موسیقی دان داشت، نجار، معمار، قالی باف، انواع حرفهها در این هفت صد نفر بود. خود ایشان با هفت صد نفر بلند شد و رفت هند. اول نیروی هفت صد نفری خودشان کار میکردند و به دیگران یاد میدادند. خلاصه همان روزهای اول دهها هزار نفر مسلمان شدند، این یک هجرت مقدس.
هندوها اشعاری داشتند که با آهنگ میخواندند، به موسیقی دانها گفت: اینها این اشعار را داشتند، این شعرها را دوست دارند. شما آهنگ را از اینها بگیرید، محتوا را محتوای اسلامی بگذارید. اگر این کار را بکنید، خلاصه این که عقاید، افکار اسلامی را برد. زبان فارسی، زبان عربی، حوزهی علمیه را برد و یک تحولی در هفت صد سال پیش در هندوستان به وجود آورد. چند تا دانشجو داریم که به فکر مستضعفان است. بنشیند نیم ساعت فکر کند برای، باید به فکر نوآوری و به فکر نجات امتها باشید.
اگر بیست سال پیش میآمدند در دانشگاه میگفتند ما بیست تا دانشجو میخواهیم که آمریکا را در دنیا تحقیر کند، اصلاً میگفتند محال است.
دانشجویان پیرو خط امام با تسخیر لانهی جاسوسی ثابت کردند که نه محال نیست.
نیروی هوایی ما به خاطر فشار جنگ و نداشتن یک سری وسایل یدکی چنان به جنب و جوش افتادند که کاری کردند که اگر صد سال تحت فشار نبودند به چنین پیشرفتی نمیرسیدند.
ما سه رقم تولید و مصرف داریم. اگر تولید زیاد شد، مصرف کم میشود، این موفق است. گاهی وقتها تولید کم میشود، مصرف کم میشود. گاهی وقتها تولید با مصرف مساوی است.
شما در تولید دو تا چیز را باید حساب کنید. اگر گفتند فلان کارخانه، کشت، سیلو، خرید زیاد شد، این حساب را هم باید بکنیم که این قدر که گندم زیاد شد، چند تا نان خور زیاد شده. اگر گفتن فلان کارخانه این قدر لباس و پتو تولید کرده، راست میگویند، اما چقدر مصرف زیاد شده.
1 – عدد زیاد میشود. 2 – توقع زیاد میشود. عدد زیادی، کمی توقع زیادی، کیفی است. و یک مقدار استهلاک عمومی داریم. کلاً جمع بندی کنیم در صد مصرف زیاد میشود. بعد ببینیم آن مقداری که تولید زیاد شده، جواب مصرف را میدهد یا نه.
ما اگر بخواهیم به استقلال برسیم نیاز به دو سه نفر مرد انقلاب داریم. بیاییم مصرف را کم کنیم، نه یعنی خوردن و خوراک. آقا میگوید اعصابم خورد شد از صبح تا حالا به دنبال یک جالباسی میگردم. خوب لباست را تا بکن و بگذار کنار، به میخ بزن. کیف نداری کتابت را توی دستمال بگذار، برو دانشگاه.
خلاصه این که یکی دو نفر باید آستین بالا کنند و دست بزنند به این رقم کارها.
اگر میشد هر پیش نمازی در هر محلهای یک خانه پشت مسجد اجاره کند، بعد تلفن کند به استاد دانشگاه که یک خانه پشت مسجد اجاره کردیم برای خوابگاه دانشجویان، ده تا دانشجو به ما بده، هر پیش نمازی بیست تا دانشجو ببرد در آن خانه، مشکل خوابگاه حل میشود. دانشجویان از یک زندگی یک نواخت پخش میشوند در تهران. بعد دانشجو وقتی دید مسجد به آن لطف کرده، پایش را به مسجد میگذارد، با روحانی گره میخورد. وحدت دانشجو و روحانی این نیست که روز شهادت شهید مفتح دور هم جمع شویم و با هم سلام و تبریک بگوییم، این وحدت نیست. وحدت دانشجو و روحانی این است که هر روحانی که توان دارد یک خانه اجاره کند بیست تا دانشجو را ببرد و احوالش را بپرسد.
و من معتقدم که مسألهی خوابگاه و کمبودهای علمی را راحت میشود حل کرد به شرط این که از مقام خود بیرون بیاییم.
خدایا، تو را به حق محمّد و آل محمّد دانشگاه ما را دانشگاه متحد، مبتکر، مخترع، پر سوز، مؤمن، مکتبی، ایثارگر، انقلابی، نجات دهندهی همهی مستضعفان قرار بده.
خدایا، دستهایی که در کار است برای اسلامی کردن و تخصصی کردن تأیید و دستهایی که برای توطئه در کاراست قطع بفرما.
رهبر عزیز انقلاب را به سلامت بدار.
خدایا، روز قیامت ما را شرمندهی شهدا قرار نده.
نماز جمعه هم شرکت کنید.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»