استاندارد در قرآن و روایات (2)
2- سیره و روش پیامبر اسلام در محکم کاری
3- خطر تقلّب در کسب و کار و تولید
4- آثار فردی و خانوادگی تقلّب در کارها
5- بازگشت اثر تحقیر و تمسخر دیگران به خود انسان
6- رعایت مسائل شرعی در تولید کالاها
7- راههای رسیدن به استاندارد کارها و کالاها
موضوع: استاندارد در قرآن و روایات (2)
تاریخ پخش: 29/07/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
خوب، بحث ما بحث عمل صالح «خیرالعمل»، بود، چه عواملی باعث میشود که کار خوب اجرا شود؟ خوب ارائه شود؟ قابل قبول باشد، کار مقبول، کلمهی امروزش استاندارد است. کلمهی قرآنیاش، کار مقبول یعنی قابل قبول. عمل صالح، اینها واژههای قرآنی است. کار «بِرّ» یعنی نیکی، کار خیرالعمل، «حی علی خیرالعمل» یعنی عمل خوب. «اَحسن عمل»، آیهی قرآن است. «أَحْسَنُ عَمَلا»، «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» (هود/7) چه کنیم که کار ما بهترین کار باشد، قابل قبول باشد، عمل صالح باشد، برّ باشد، اَحسنُ عَمل باشد و در یک کلمه استاندارد باشد. حالا یک روایت میخوانم، ببینید این حدیثها را من دیشب پیدا کردم.
1- سخن امام صادق(علیهالسلام) درباره اتقان کارها
«سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه» از امام صادق(ع)، اباعبدالله که میگویند، در عزاداری ابا عبدالله امام حسین است، در حدیث هرجا میگویند: ابا عبدالله، امام صادق است. ابا عبدالله در دنیای روایات امام صادق است. میگوید: از امام صادق شنیدم که «إِذَا أَحْسَنَ الْمُؤْمِنُ عَمَلَهُ» (بحارالانوار/ج68/ص247) اگر مؤمن کارش را به نحو احسن انجام بدهد، «ضَاعَفَ اللَّهُ عَمَلَهُ لِکُلِّ حَسَنَهٍ سَبْعَمَائَه» خدا یک ثواب را هفتصد برابر میکند. کارگرها، بنّا، نجّار، تمام افراد، خیاط، هرچه… نانوا، هرکس کارش را خوب انجام دهد، حدیث داریم کارش را هفتصد برابر اجر میدهیم. الله اکبر! «وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاء» خدا گفته است. بعد امام فرمود: اگر خوب کار انجام بدهید، کار شما استاندارد باشد هفتصد برابر ثواب دارد، حالا که اینطور است «فَأَحْسِنُوا أَعْمَالَکُم» کارهایتان را خوب انجام بدهید. «لِثَوَابِ اللَّه» تا آن هفتصد برابر را بگیرید.
«فَقُلْتُ لَهُ وَ مَا الْإِحْسَانُ» گفتند: خوب انجام بدهیم، یعنی چه؟ توضیح بده. امام فرمود: «فَقَالَ إِذَا صَلَّیْتَ» نماز میخوانی، «فَأَحْسِنْ رُکُوعَک» خوب رکوع انجام بده. «وَ سُجُودَکَ» مگر کلاغ هستی که به زمین نوک میزنی. قشنگ رکوع، قشنگ سجده، عطر بزن، ثوابت سی برابر میشود. شانه کن، ثوابت سی برابر میشود. مسواک بزن. شما اگر در نماز مسواک زدی، اگر مسواک زدی یک رکعت تو هفتاد برابر میشود. عطر سی برابر اضافه میکند. شانه سی برابر اضافه میکند، مسواک هفتاد برابر اضافه میکند. جماعت برو. در مسجد برو. اگر ده نفر نماز جماعت… اگر یک نفر به یک نفر اقتدا کند پیشنماز یکی، مأمور یکی، صد و پنجاه برابر، دو تا باشد بیشتر، سه تا باشد بیشتر، به ده تا که رسید هیچکس جز خدا حسابش را ندارد. «فَأَحْسِنْ رُکُوعَکَ وَ سُجُودَک»، «وَ إِذَا صُمْت» روزه میگیری، «فَتَوَقَّ کُلَّ مَا فِیهِ فَسَادُ صَوْمِک» روزه میگیری فقط شکم تو روزه نباشد. گوشت هم روزه باشد. چرت و پرت گوش نده. زبانت هم روزه باشد. روزهات استاندارد باشد. یعنی همهی وجودت پرهیز باشد. «وَ إِذَا حَجَجْت» حج میروی، حج خوب انجام بده. «فَتَوَقَّ مَا یَحْرُمُ عَلَیْکَ فِی حَجِّک» آن چیزهایی که بر حاجی حرام است، مواظب باش انجام ندهی. «وَ کُلُّ عَمَلٍ تَعْمَلُهُ» در یک کلمه هر کاری که میکنی، «فَلْیَکُنْ نَقِیّاً مِنَ الدَّنَس» (بحارالانوار/ج68/ص247)، «نقی» میگویند: امام علی النقی، نقی یعنی پاک. هرکاری میکنی کار پاک انجام بده.
2- سیره و روش پیامبر اسلام در محکم کاری
یکی از اصحاب از دنیا رفت، حضرت او را خاک میکرد، خشت ها را میچید و درز خشتها را با گل میگرفت. گفت: آقا خاک بریز رویش برود. این مرده است میپوسد. فرمود: خدا دوست دارد هرکس هر کاری میکند، درست انجام بدهد. چرا باید بگوییم: جنس ایرانی ضعیفتر از جنس… البته اخیراً به لطف خدا، به لطف خدا دست آن کارگرها را ما باید ببوسیم که بعضی از کارهای ما الان از جنسهای خارجی بهتر است. الحمدلله! بعضی کارهای ما بهتر است. اما بعضی کارها را مثلاً باز هم میگویند: آنها قویتر هستند. اگر کارگرهای ما، اگر هرکس کارش را خوب انجام دهد، اگر کارش را خوب انجام دهد، خودمان هم به نان و آب میرسیم. من اگر منبرم خوب باشد، بیشتر دعوتم میکنند. اگر این آقا کارش را خوب انجام بدهد، مشتریاش بیشتر میشود. در مقابل کار خوب، «غِشّ» کلک است. من چند تا حدیث برای کلک بخوانم. شاگرد کلک میزند. معلم، بازاری، تاجر، کارمند، همه، کلکهای فرهنگی…
«غِشّ» یعنی کلک. سر هم بندی. خطر نیت غِشّ. یعنی کسی نیت کند، حدیث داریم «مَنْ بَاتَ وَ فِی قَلْبِهِ غِشٌّ لِأَخِیهِ الْمُسْلِمِ» (بحارالانوار/ج72/ص248) کسی که بخوابد فقط در دلش نیت کلک باشد، «بَاتَ فِی سَخَطِ اللَّه» همینطور که خواب است تا صبح در قهر خداست. در غضب خداست. «وَ أَصْبَحَ» صبح هم که شود در غضب خداست، «حَتَّى یَتُوبَ» مگر اینکه توبه کند. یعنی نیت هم نباید بکنیم. نیت کنیم. حالا ما مثلاً به این دختر میگوییم، اینقدر مهرچه کسی داد و چه کسی گرفت! بعد حاشا میکنیم. چک به او میدهیم. بعد روز چک، چک ما برمیگردد. به هر حال با حرف، اصلاً برنامهاش این است که یک کلاهبرداری کند. نیتش… این برای نیت.
3- خطر تقلّب در کسب و کار و تولید
2- نحوهی غش؛ نحوهی غش این است که مثلاً آب را با شیر قاطی کنیم. جنسش را در سایه بفروشد. حضرت آمد دید یک کسی در بازار جنسش را در سایه میگذارد. فرمود: همان مقداری که جنسش را در سایه میفروشی این کلک است. بعضی مغازهها مثلاً چرا قرمز میگذارند که مشتری قاطی کند. قهوهخانهها چای را در استکان شیشهای نمیکنند در فنجان میکنند، بلوری. کمرنگ هم باشد آدم فکر میکند، پررنگ است. انارهای خوب را رو میگذارد، انارهای کوچک و نارس را زیر میگذارد. پرتقال خوب را رو میگذارد، پرتقال ریز را زیر میگذارد.
برخورد با غش؛ در آن جلسه گفتم. حضرت امیر درهمهایی را آوردند، یک درهم را نگاه کرد، احساس کرد این درهم سالمی نیست، شکست، فلز بود. فرمود: در چاه مستراح بیاندازید. یعنی باید برخورد شود. حالا شما که سازمان و تشکیلات دارید، فقط غشهای ظاهری را میبینید. زنده باد اسلام! اسلام غشهای باطنی را میبیند. یک خاطره بگویم.
یکی از قبیلهها شتری کشت، آبگوشتی راه انداخت، قابلمه قابلمه در خانهی فقرا و مردم میداد. یک قابلمه هم در خانهی یک نفر بردند. خود آن یک نفر هم رییس قبیله بود. گفت: من خودم رییس قبیله هستم. برای من آبگوشت میآوری. لگد زد قابلمهی آبگوشت هوا رفت. به دوستان هم قبیلهایاش گفت: به کوری چشم آن قبیله شما دو تا شتر بکشید. رویشان را کم کنید. آنها هم گفتند: پس ما سه تا میکشیم. آنها گفتند: چهار تا میکشیم. رقابت به جایی رسید که صد تا شتر کشتند. آبگوشت شتر، گوشت شتر، گوشت استاندارد است نیت استاندارد نیست. در رقابت چشم و هم چشمی میشود. حضرت فرمود: احدی از این گوشت برندارد. تمام آبگوشتها و گوشتها را در بیابان بریزید، شغالها بخورند. یعنی نه فقط جنس سالم است. جنس که سالم است باید نیت هم سالم باشد. خیلی وقتها نیت سالم نیست.
4- آثار فردی و خانوادگی تقلّب در کارها
اثر شخصی؛ حدیث داریم هرکس کلاه سر مردم بگذارد، «غُشَّ فِی مَالِهِ» (کافی/ج5/ص160) یک کسی هم کلاه سر این میگذارد. بنا خانه را بناسازی میکند، یعنی رویش را قشنگ درست میکند. میگوید: بله این خانه چاه دارد. منتهی چاه آن چهار متر است. زود پر میشود. همه جا کم میگذارد. آنوقت همین بنا که خانهی مرا خراب ساخت، خودش وقتی نجاری میرود، نجار دری که برایش میسازد در استاندارد نیست. حدیث داریم خیلی جملهی… «مَنْ غَشَّ غُش» هرکس کلاه بر سر کسی بگذارد، بیست سال دروغ در بازار گفت، یا در خیابان یا در اداره، مثلاً پنجاه میلیون جمع کرد. یک داماد قسمت او میکند پنجاه میلیون را میخورد و فرار میکند. (خنده حضار)حدیث داریم «مَنْ غَشَّ غُش» کسی که کلک بزند، کلک میخورد. بعد میگوید: خوب ممکن است کسی بگوید ما که مالی نداریم، یکی از این کاندیداها میگفت: ما که پول نداریم. خودمان را کاندید میکنیم، رأی آوردیم، آوردیم. رأی نیاوردیم ضرری نکردیم. بله میگوید: اگر مالی نداری، در جای دیگر «غش» میشود و آبرویت میریزد. «غُشَّ فِی أَهْلِهِ» (کافی/ج5/ص160) در ناموس تو غش میشود. در آبرویت غش میشود. در حافظهات غش میشود. یعنی حرفهایت را یادت میرود. «مَنْ غَشَّ غُش» این حدیث را میشود حفظ کرد. بچهی کلاس دو ابتدایی هم باشد این را میتواند حفظ کند. «غَشَّ غُش»، «مَنْ غَشَّ غُش» این را امشب یاد بگیرید. کسی که کلک بزند، کلک میخورد. اگر مال داشت در مالش کلک میخورد. اگر مال نداشت طور دیگری کلک میخورد.
5- بازگشت اثر تحقیر و تمسخر دیگران به خود انسان
حدیث داریم کسی را مسخره کنی، به همان بلا گرفتار میشوید. به همان بلا گرفتار میشوید. من یکروز در نهضت سوادآموزی داد زدم، دیدم یک کسی از طبقهی بالا میخواهد طبقهی پایین برود. یک طبقه، دو طبقه، با آسانسور میرفت. گفتم: بیانصاف، آسانسور برای پیرمردی است که بخواهد بالا برود. تو پایین هم میخواهی بروی، جوانی پایین هم میخواهی بروی، یک خرده تحقیرش کردم. او هم خجالت کشید. خوب ما رییس نهضت هستیم، او شرمنده شد. حالا بنده درد زانو گرفتم، دکتر میگوید از پله نباید بالا بروی. خودم میایستم، او میآید به من میخندد. همانی که به او خندیدم، به من میخندد.
یک کسی در «والضالین» وسواسی بود. دائم میگفت: «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّ…» نشد… «وَ لاَ الضَّ» نشد! «وَ لاَ الضَّ»، «وَ لاَ الضَّ»، «وَ لاَ الضَّ» یک نفر پشت سر او گفت: مَرَض! مَرَض! مَرَض! (خنده حضار) بعد از مدتی همین آقا در همین کلمهی «وَ لاَ الضَّ» گیر کرد. میگفت: همانجایی که نیش زدم، نیش خوردم. حدیث داریم. کسی را ملامت نکنیم. خانمی بچهدار نمیشود به او نیش نزنید. یا خودت بچهدار نمیشوی، یا دخترت بچهدار نمیشود. نیش نزنید. خوب بچهدار نمیشود. بعضی افراد هرکاری میکنند به شکست برخورد میکنند.
در مکه روز عید قربان یک ستونی است باید بروند سنگهایی اندازهی نان سنگک، یک سنگهای کوچک است باید هفت تا را به آن پایه بزنند. این علامت تنفّر است. مثل اینکه شما تخم مرغ پرت میکنی به ماشین فلانی، این تخم مرغ به ماشین ضد گلوله اثر نمیکند، اما اظهار تنفّر میکنی. یا گوجه! گوجه که دردش نمیآید. میخواهی بگویی من با تو بد هستم. این تنفّر از وسوسههای شیطان است. چون حضرت ابراهیم را شیطان آمد وسوسه کند مرتب سنگ پرتاب کرد، به ما گفتند: بروید آن خاطره را نگذارید از بین برود. این تاجر رفت سنگ بزند سنگهایش کم آمد. به یک نفر گفت: آقا، آنجا هم خیلی شلوغ است. گفت: آقا دو تا سنگ به من بده. آن دو تا سنگش نخورد. گفت: آقا ببخشید، دو تا دیگر! گفت: حالا به تو دادم. گفت: آقا الآن خفه میشوم تو را به خدا! میگفت: دوباره دو تا گرفتم و هی نمیخورد، میگفتم: دو تا دیگر، میگفت: همین حالا به تو دادم. آمد بیرون گفت: آقا یک جمله را فهمیدم. گفتم: چه فهمیدی؟ گفت: فقرا به من مراجعه میکردند، کمکشان میکردم. هفتهی بعد میآمدند. میگفتم: بابا هفتهی پیش به تو دادم. هفتهی بعد میآمد. میگفتم: چه پررو هستی! در این ماه دو سه بار… میگفت: فهمیدم حالا به تو دادم یعنی چه! مسخرهاش کردم، آن فقیر شرمنده شد، خودم داشتم خفه میشدم، دنبال یک سنگریزه میگشتم.
کارهای خدا خیلی قشنگ است. تلخیها شیرین است. اگر خیری دیدید ببینید پدرتان به کدام تشنه آب خنک داده است؟ اگر سرتان به سنگ خورد، فکر کنید کجا سر مردم را به سنگ زدید؟ «قد قامت الصلاه» مشتری حیف است، حالا نمازمان را بعد میخوانیم! «قد قامتالصلاه» شما هی به خاطر مشتری خدا را عقب میزنی. شد؟ حالا مشتری میخرد یا نمیخرد. بعد عصر یک مشتری در مغازه میآید، چهل دقیقه تو را معطل میکند بعد میگوید بروم و برگردم. از تو نمیخرد. چهل دقیقه عمرت را میکشد، برای اینکه تو یک ربع وقت نماز را… اینطور نیست.
اثر اجتماعی، «لَیْسَ مِنَ الْمُسْلِمِین» (کافی/ج5/ص160) کسی کلک بزند، از دایره مسلمین خارج است. اثر اقتصادی، بدنام میشود، مشتریهایش کم میشود. اثر سیاسی امامان فرمودند: «لَیْسَ مِنَّا» ما اهل بیت او را از مدار ولایت خارج میکنیم. اثر اخروی، «فِی سَخَطِ اللَّه» (کافی/ج8/ص38) اینها هیچ کدام از من نیست. «فِی سَخَطِ اللَّه» اثر اخرویاش، «لَیْسَ مِنَّا» اثر سیاسیاش، «لَیْسَ مِنَ الْمُسْلِمِین» اثر اجتماعیاش، «غَشَّ غُش» کلک زد، کلک میخورد.
عرض کنم راجع به کار استاندارد و کار درست کلمات فقها را هم برای شما بگویم.
6- رعایت مسائل شرعی در تولید کالاها
1- تحویل دادن کار خوب تکلیف شرعی است. تکلیف شرعی است. هرکس مسلمان است و مقلّد مراجع است، تکلیف است. و خلافش هم معصیت است. اگر پول جنس خوب بگیری، جنس غیر خوب تحویل بدهی. خوب اعتماد مردم سلب میشود. مشتری شما کم میشود. عمل خوب سبب میشود که کشور شما عزیز شود. میگویند: جنس ایرانی است. رونق اقتصادی، عزت کشور، اصلاً ایران باید در عرضهی کالا الگو باشد. قرآن یک آیه دارد میگوید: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً» (فرقان/74) هریک باید امام باشیم. من یک کاری تولید کنم که دیگران از من یاد گیرند. دیگران از من یاد گیرند.
اصلاً داریم که اگر کسی کار بد انجام بدهد، خیانت کرده است به مسلمانها، به ابزار کار، به سرمایه، به همه خیانت کرده است. گاهی کار غیر استاندارد جان مردم است که در این زمینه مسألهی ضمان است. جنس بد تهیه میکند. طرف مریض میشود، طرف بیمار میشود. یک چیزی را مثلاً باید در یک حدی جوش بزند یا باید اصلاً جوش نزند، جوش میزند. یک چیزی را نباید قاطی کند، قاطی میکند. اگر طرف مریض شود، مسألهی ضمانش را از مراجع بپرسید. خوب اصلاً کسی اگر جنس غیر استاندارد تحویل بدهد، این با آمریکا همکاری میکند. چون یکی از آرزوهای دشمن این است که شما ضربه بزنید. ضربهی اقتصادی از آرزوهای… چرا ما را تحریم اقتصادی میکنند؟ خوب وقتی ایرانی جنس بد تولید کرد، ما میوه به آن کشور میفرستیم، میبینند میوههای خوب رو است، میوههای زیرش بد است. دیگر از ما میوه نمیخرند. وقتی مشتری ما کم شد، ضربهی اقتصادی همان خواست آمریکا است. این میوهفروش نمیفهمد چه میکند. فکر میکند بله ده تا کشتی آمد رد کردیم رفت. خوب چه شد؟ میفهمند، دیگر از تو نمیخرند. وقتی مشتری شما کم شد، ضربهی اقتصادی آرزوی آمریکاست. اگر جنس غیر صحیح تحویل بدهیم، در آینده آن چیزی را که آمریکا میخواهد خود مسلمانها وارد کردند.
گاهی وقتها یک جنسی را میگوییم: حالا دوست است دیگر گفتیم نشسته معامله کنیم. بابا… الله اکبر! یک چیزی بگویم سیاسی است. ولی اقتصادی هم هست. بعضی حدیثها را باید ما مثل قل هو الله حفظ باشیم. این هم یکی از آن حدیثها است. یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار)
«من» یعنی کسی که، «تَقَدَّم» یعنی مقدم شود، پیشی بگیرد، «من تقدم علی قوم» کسی که بر یک جمعیتی پیشی بگیرد، «و هو یری» و حال آنکه میبیند. «و هو یری فیهم» میبیند که در مردم «من هو» کسی است که او «افضل» کسی است که او بهتر است. یعنی مثلاً خودش را کاندیدا میکند و در حالی که میداند بهتر از او هم هست. کسی که خودش را بر قومی پیش میاندازد و حال آنکه میبیند در جامعه کسی از او بهتر است. «فقد خان الله» به خدا خیانت کرده است. «و رسوله» به رسول خیانت کرده است. «و المؤمنین» خیانت کرده به همهی مؤمنین.
شما وقتی میروی از طرف جمهوری اسلامی یک قراردادی را امضا کنی، یک معاملهای را امضا کنی، حالا او تو را در یک هتل میبرد، یک استخری هم میبرد. یک چک هم مینویسد به تو میدهد. اسمش را چه میگویند؟ پورسانت، یک چکی هم به شما میدهد و خلاصه… الان در ادارههای خودمان خوب همه که چیز نیستند. ما در خود نهضت سوادآموزی داشتیم، گفت: آقا من رفتم کاغذ بخرم، فلان تاجر کاغذ به من گفت: من این را به تو میدهم، تو کاغذهای نهضت سوادآموزی را از من بخر و من قبول نکردم. از او تشکر کردم. آن تاجر یک چیزی را میدهد که شما معامله کنی. حالا یا فامیل تو است، یا رودروایسی است. یا و یا و یا و یا… مثلاً میآیند میگویند: آقا فلانی آدم خوبی است. ورشکست میشود. شما بیا جنسهای این را بخر، هم جنستان را تهیه کردید و هم این را از ورشکستگی، من ضامن نیستم ایشان ورشکست شود یا نشود، من ضامن هستم، امین هستم. کسی که مسئول خرید است، امین است. بعد آنوقت این لقمههای ناپاک را به بچهمان میدهیم، بعد بچهی ما که بزرگ میشود گیرش میافتیم. دهها و صدها میلیون میدهیم و گیر بچه میافتیم. ازدواجش به خنس میخورد. رانندگیاش به خنس میخورد. تجارتش به خنس میخورد. نمیفهمد از کجا میخوریم. یک حدیث بخوانم. حدیث داریم رزق همهی افراد از حلال اندازهگیری شده است. همهی مردم رزقشان از حلال است. کسانی که غیر استاندارد تولید میکنند، کسانی که قراردادهایی که میبندند درست نیست؛ جنسهایی که میخرند درست نیست، حق و ناحق میشود، غیر قابل قبول معامله میشود، آنچه قبول میکنند قابل قبول نیست. منتهی روی روابط فامیل است، همشهری است، دلش سوخت، حدیث داریم همهی رزقها از حلال است. کسانی که به حرام میپرند، خدا از حلال کمشان میگذارد. خدا از حلال کمشان میگذارد.
من یک خاطرهی تلخ از یک نفر دارم، یک بار هم در تلویزیون گفتم. اما هر لحظه که همهی مردم پای تلویزیون نیستند. تازه بعضی چیزها را باید دوبار گفت. بعضی چیزها را باید ده بار گفت. این کراوات نیست که دو تا را روی هم ببندی زشت باشد. این گل است. دو بار هم بو کنی، دوبار کیف کردی. میگفت که … حالا کار ندارم روحانی بود یا مداح، یا شاعر، من نه میگویم روحانی بود، نه میگویم شاعر بود، نه میگویم مداح بود. حالا یک کسی… ایشان را برای عاشورا بردند، چند جا دعوتش کردند. جاهای مختلف دعوتش کردند.
خوب قدیم ده هزار تومان خیلی پول بود. یک عده گفتند: ده تومان، یک عده گفتند: بیست تومان، یک عده گفتند: سی تومان، دماوند گفتند: سی تومان! این در همهی دعوتها دید دماوند از همه بیشتر است. قبول کرد. ماه رمضان رفت و گفتم: محرم بود؟ نه ماه رمضان بود. ماه رمضان سی تومان. وقتی فهمیدند این بندهی خدا طی کرده است سی هزار تومان، اصلاً نگاهی که به این میکردند، نگاه کریمانه نمیکردند. نگاه یک آدم کاسب، میگفتند: این کاسب است. این نیتش خالص نیست. میگفت: چقدر عزت من شکست. یک روز هم ماه رمضان بیمار شدیم، نرفتیم بخوانیم. آنها هم هزار تومان کم کردند. گفتم: خوب سی روز سی تومان، خوب بیست و نه روز، بیست و نه تومان! ما هم دیگر چیزی نگفتیم و بیست و نه تومان را گرفتیم، یک فولکس داشت. میگفت: پشت فولکس نشستم از دماوند به تهران میآمدم. در راه فکر میکردم که با این سی تومان چه کنم؟ آخر سی تومان پنجاه سال پیش خیلی پول بود. میشد با آن یک خانه خرید. میشد طبقه بالا را ساخت. اینجا را فروخت و جای دیگر خرید. میگفت: دائم پشت فرمان فکر میکردم که با این سی تومان چه کنم. رودهن رسیدم ماشین را به یک ماشین زدم. دو تا ماشین لوله شد و حال ما گرفته شد و پایین آمدیم و یک مکانیک آوردیم و مکانیک آمد دید و گفت: سی تومان! (خنده حضار) میگفت: خیلی حال من گرفته شد. صدایش زدم و گفتم: بیا. مکانیک را چند متر عقبتر بردم. گفتم: آقا من دهان روزه بودم، من چقدر شعر گفتم. مداحی کردم. چی چی خواندم، بالاخره حالا شما، گفت: چون ماه رمضان است و پول تبلیغ است، بیست و نه تومان. (خنده حضار) میگفت: بیست و نه تومان دماوند گرفتم. رودهن دادم. از رودهن تا تهران هم گریه کردم. (خنده حضار) که کسی که برای خدا کار نکند، بخور که خوردی، بچش که چشیدی.
اینطور نیست که ما فکر میکنیم. خدا میداند نیست. ما مشکل توحیدی داریم. مشکل توحیدی داریم. یعنی هنوز خدا را بعضی از ما باور نکردیم که رازق خداست. به جوان میگویی: چرا داماد نمیشوی؟ میگوید: خرجی چه کنم؟ این میدانی یعنی چه؟ یعنی خدا اگر یکی باشد قدرت دارد. دو تا شدیم که دیگر خدا قدرت ندارد رزق ما را بدهد. معنایش این است. خرجی چه کنم یعنی چه؟ یعنی وقتی خدا قادر است، که من یکی باشم. اگر دو تا باشیم دیگر قدرت خدا ته میکشد. این توحیدش گیر است. شما در خیابان مصاحبه کنید. تمام اینهایی که در خیابان راه میروند در بازار و در روستا و شهر، همه میگویند: بعد از ازدواج زندگی ما بهتر شده است. بعد از ازدواج اصلاً گاهی وقتها زن رزق آدم را زیاد میکند. گاهی وقتها زن هم رزق آدم را زیاد نمیکند، بچه رزق آدم را زیاد میکند. یک حدیث هم هست میترسم بگویم. (خنده حضار) میترسم دیگر حالا… کاشیها شجاعاند. حدیث داریم یک کسی آمد نزد امام گفت: فقیر هستم. گفت: برو داماد شو. گفت: آقا خودم ندارم بخورم. گفت: زن رزق تو را زیاد میکند. رفت زن گرفت باز وضعش خوب نشد. آمد گفت: آقا من فقیرم، زن هم گرفتم وضع من خوب نشد. گفت: برو دومی را بگیر. (خنده حضار) البته مردها به این حدیث عمل نکنید. چون ما می خواهیم زنها پای تلویزیون بنشینند. اگر دو تا مرد به حرف من عمل کند، شیشهی تلویزیون را میشکنند. بله…
خوب کجا بودیم؟ رودهن بودیم… (خنده حضار) بله. اگر کسی جنس خراب تحویل بدهد، خرابی، مشکل خرابی در نیت است. اگر کسی دلش به حال مردم بسوزد، جنس خراب تحویل مردم نمیدهد. این که جنس فاسد میدهد یعنی دلش نمیسوزد. آنوقت این سوز دل اثر دارد. خدا به موسی میگوید: میدانی چرا تو را پیغمبر کردم؟ میگوید: نه. میگوید: تو دلت به حال مردم میسوخت. «حَریصٌ عَلَیْکُمْ» (توبه/128) «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَک» (شعرا/3) قرآن میگوید: تو یک سوزی داشتی، اگر کسی دلش به حال مردم بسوزد، حاضر نیست جنس خراب به کسی بدهد. چرا خراب میدهی؟ بنابراین در قراردادها تحت تأثیر عواطف قرار نگیرید.
7- راههای رسیدن به استاندارد کارها و کالاها
راههای استاندارد شدن؛ چه کنیم که مردم ما کارهایشان درست باشد؟ هرکس کار میکند، خوب درس بدهد، خوب درس بخواند. کارگر، کشاورز، بازاری، تاجر، همه خوب کار بکنیم. من ده تا از راههای خوب کار کردن را دیشب نوشتم.
1- اول شما خلیفهی خدا هستی. خدا میگوید: «أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَه» (سجده/7) من هرکاری کردم درست آفریدم. تو هم جانشین من هستی. آخر اگر نفر اول میگوید: کار من درست است، قائممقام و جانشین هم باید کارهایش درست باشد. «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ…» (بقره/30) کسی هست باقیاش را بخواند؟ «خَلیفَه» آیهی قرآن است. یعنی بشر تو جانشین من هستی. وقتی خدا میگوید:«أَحْسَنِ تَقْویمٍ» (تین/4)، «أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَه»، «أَحْسَنَ الْحَدیثِ» (زمر/23)، «أَحْسَنَ الْقَصَص» (یوسف/3) وقتی خدا میگوید: همه کارهای من «احسن» و درجه یک است، بعد هم میگوید: تو جانشین من هستی، یعنی چه؟ یعنی تو هم کارهایت درجه یک باشد. 1- ایمان داشته باشیم که ما جانشین خدا هستیم.
2- باید بدانیم خدا میداند. حالا مردم نفهمیدند. خدا که فهمید. خدا میبیند. «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر/14) خدا در کمین است. مشتری کلاهبرداری کرده است. جنس خلاف دادی. خدا هم ندید. «مَنْ غَشَّ غُش» کلک بزنی، کلک میخوری. خدا که میداند.
3- آموزش فنی باید به افراد بدهیم. خیلی از افراد که کار غلط میکنند، نمیدانند. بلد نیست. بد میبافد. بد میدوزد. باید برای اینکه کارها استاندارد باشد، کارگران را دورهی مهارت برایش ببینیم. مهارت، دورههای مهارتی برای کارگران بگذاریم تا…
4- تبلیغات و روابط عمومی قوی باشد. بگوییم، هر روز صبح بگوییم آقا جنس خوب تولید کنید بازار ما فروش میرود. فروش برود، سود شما … ببینید یک تابلو به شما بدهم. این تابلو هم تابلوی اقتصادی است. سود کم، اگر دلت به حال مردم میسوزد، کلاه برداری نکنید. سود کم! سود که کم شد، فروش چه میشود؟ فروش زیاد میشود. فروش که زیاد شد، آنوقت سود هم زیاد میشود. یعنی تو اول سود کم بگیر، سود کم که گرفتی مردم به هم میگویند: فلانی فلانجا جنس ارزان است. جنسش هم خوب است، هم ارزان. فروش زیاد شود. فروش که زیاد میشود، سود زیاد میشود. مگر سود زیاد نمیخواستی. چرا از اول سود زیاد میگیری که فروشت… تو سود کم بگیر.
این را در تهران در تابلوی بازاری دیدم. این رانندهها هم گاهی پشت ماشینها چیزهای خوبی مینویسند. این شوفرها را دست کم نگیرید. گاهی یک کلماتی این رانندهها مینویسند که به عقل هیچ فیلسوفی نمیآید. پشت یک ماشین نوشته بود: نتیجهی فرار از مدرسه… (خنده حضار) خیلی خندهام گرفت. یعنی بچه بودم دائم از کلاس فرار میکردم، حالا در بیابانها سرگردانم. البته بعضیهایشان اینطور هستند. بعضیهایشان هم تحصیل کرده هستند. تبلیغات، توصیهها…
مسألهی دیگر بازرس؛ باید کنترل کند.
مسألهی دیگر توجه به معاد؛ «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ» (مطففین/1) وای به کمفروشها! بعد میگوید: نمیدانی! «أَ لَا یَظُنُّ أُوْلَئکَ أَنهَُّم مَّبْعُوثُونَ لِیَوْمٍ عَظِیمٍ» (مطففین/4 و5) تو نمیدانی قیامت هست؟ تو که لقمهی حرام میخوری قیامت چه میخواهی جواب بدهی؟ توجه به معاد، در قرآن یک آیهای داریم در سورهی غاشیه، میگوید: «عَامِلَهٌ نَّاصِبَهٌ تَصْلىَ نَارًا حَامِیَهً» (غاشیه/3 و4) «عامله» یعنی کارگر است. بنایی کرده، عملگی، نجاری، عمل کرده است. «ناصبه» خودش را به دردسر انداخته است. اما چون بدکاری کرده، کج کاری کرده، به هم ور کرده، سرهم بندی کرده، کار خوب ارائه نداده، استاندارد نیست، «تَصْلىَ نَارًا حَامِیَهً» در جهنم میرود. عجب آیهای است! این را هم میتوانید حفظ کنید. «عَامِلَهٌ» یعنی اهل عمل است. «نَّاصِبَهٌ» اهل تعب است. ولی«تَصْلىَ نَارًا حَامِیَهً» چرا؟ برای اینکه کارش درست انجام نشد.
رقابت با دنیا؛ شما اگر این جنس را تولید کنی نمیتوانی با بازار دنیا رقابت کنی. توجه به رقیب، رقیب ما دشمن است. من در تلویزیون اگر بحثم شاد نباشد، مردم یک کانال دیگر میزنند. بالاخره شش، هفت تا کانال است همه رقیب من هستند، باید طوری بحث شود که هم چیزی یاد بگیرند، هم بخندند بگویند: بابا این شیخ نیم ساعت حرف میزند. پنج تا مطلب یاد میگیریم. پنج بار هم میخندیم. من نخندانم آن کانالی میروند که خنده در آن است. رقیب من اوشین است. فیلم اوشین! (خنده حضار) من رقیب دارم. دیر بجنبم رفتم. من به طلبهها گفتم: رقیب شما من هستم. اگر در مسجد حرف حسابی، قشنگ نزنید، مردم میگویند: لازم نیست مسجد برویم، پای تلویزیون پای حرفهای قرائتی مینشینیم. من رقیب شما هستم. اوشین رقیب من! بنابراین ایجاد رقابت جنس را خوب میکند.
تنبیه؛ گاهی هم باید برخورد کرد. مغازه را بست. برخورد انقلابی کرد. یکی هم این استاندارد را از کودکی و نوجوانی باید تربیت کرد. اگر کسی از بچگی، همینطور بزرگ شده کلک زده، این در چهل سالگی یک مرتبه نمیشود عوضش کرد. مسألهی درستکاری، تمیزکاری، خوب کار کردن را باید از بچگی، تمرین داد.
خوب اشاره میکنند وقت تمام شد.
خدایا تو خودت میدانی چقدر فکر ما درست نبوده، حرفهای ما درست نبوده، عمل ما درست نبوده، تولید ما درست نبوده، روابط ما درست نبوده، نامیزانی خیلی در کار ما بوده است. هرچه نامیزانی در کار ما بوده، ببخش و بیامرز. از الآن تا ابد ما را آنگونه که خودت دوست داری قرار بده.
1- آیه 7 سوره هود بر چه امری تأکید میورزد؟
1) کارِ بیشتر
2 ) کارِ بهتر
3) کارِ مستمر
2- بر اساس روایات، تلقب و کلاهبرداری چه نتیجهای دارد؟
1) خروج از دایره مسلمین
2) خروج از ولایت اهل بیت(علیهمالسلام)
3) هر دو مورد
3- از نظر مراجع تقلید کسی که جنس ناسالم عرضه میکند، چه حکمی دارد؟
1) ضامن است
2) رباخوار است
3) خائن است
4- آیات اولیه سورهی مطففین چه خطری را مطرح میکند؟
1) احتکار
2) کم فروشی
3) گران فروشی
5- آیه 6 سوره شعراء بر کدام ویژگی پیامبر اشاره دارد؟
1) خوش خلقی
2) دلسوزی
3) فروتنی