ازدواج -16
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی
مدتهاست بحث ازدواج را مطرح میکنیم. مهمترین کار کارهای فرهنگی است، من نمونه کارهای فرهنگی را میخواهم اینجا بگویم. یکی از کارهای فرهنگی الگوهای موفق است، بیان نمونههای موفق، عرض کردیم اگر مردم ازدواجهای خوبی داشتهاند برای خودشان، خواهرشان، بستگان و همسایگانشان، در یک صفحه بنویسند که چطور یک ازدواج آسان شد اینرا فیلم سازی کنند و نمونههای موفق را نشان بدهند.
مسئله ترغیب به قناعت، به زندگی ساده، سیما و تلویزیون هر چه فیلم میگیرد از شمال شهر است یک اِلّا هم دارد، زندگیهای عرفی را نشان نمیدهد خانههای سوپر دولولس، آشپزخانه آنچنانی یعنی برنامههای ما ترغیب به ساده زیستی نیست خیلی از آنها. . .
1- اعتماد به نفس، شرط اول همسرداری
مسئله اعتماد به نفس، جوان باید خودش جوهر داشته باشد. . . گیر من اینست که خیلی حرف میزنم و نمیدانم این حرفهایی که میخواهم بزنم گفتهام یا نگفتهام حالا یک جایی گفتهام شاید هم بیرون تلویزیون بوده است، یکی از مسئولین مهم مملکتی فقیر بود و پدرش هم کارگر بود خودش هم جمعهها با دمپایی پاره یا پا برهنه میرفت عملگی میکرد برای خرید قلم و کاغذ، شانزده سالگی هم داماد شد بعد هم که دبیرستانش تمام شد و رفت دانشگاه و مهندسی و بعد هم شد مسئول مملکتی از مسئولین مهم، میگفت به مادر خانمم گفتم حالا من یک کسی شدهام یک زمانی پسر شانزده ساله بودم عملگی میکردم جمعهها برای خرید قلم و دفتر، بابام هم کارگر سادهای بود چطور تو جرأت کردی به یک پسر شانزده سالهی فقیر دخترت را دادی؟ میگفت من دیدم که تو روی پای خودت هستی اعتماد به نفس داری تو جوهر داری، گفتم میشود که به من بگویی که جوهر چیه؟ گفت مادر تو آمده بود خانه ما برای روضه زنانه هفتگی، تو آمدی شانزده ساله بودی، که مادرت را برداری و ببری خانه در خانه باز بود دیدی روضه خوان روی منبر است زنها هم پای منبر نشستهاند اما هنوز روضه تمام نشده که مادرت را ببری نگاه کردی توی حیاط دیدی حوضی است که سر آن خالی است بغل حوض هم چاه آب بود تند تند تا آقا روضه میخواند از این چاه آب کشیدی و سر حوض را پر کردی من فهمیدم که تو روی پای خودت هستی یعنی منتظر ابلاغ و بخشنامه و ذی حسابی و جمع بندی و ماموریت نیستی نژاد تو نژاد کار است یعنی منتظر کسی دیگر نیستی من از این خصلت تو خوشم آمد ولذا دخترم را دادم به تو. جوان ما باید اعتماد به نفس داشته باشند یعنی کسانی که با دست خالی شروع کردند یک کارهای مهمی هم کردند.
می خواستم عمامه بگذارم طلبهها برای عمامه گذاشتن جشن میگیرند نظیر جشن عقد، رفتم پیش آیت الله العظمی گلپایگانی که من میخواهم عمامه بگذارم جشن عمامهام را از سهم امام. . . ایشان فرمود من عمامه گذاشتم و جشن هم نگرفتم و پول امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را هم خرج نکردم تو هم عمامه بگذار و جشن نگیر یا اگر هم میخواهی بگیری از پول امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نباشد.
حاج احمد آقا میگفت که امام(رحمه الله علیه) دویست تا کتاب بیشتر نداشت هم رهبر شد و هم مرجع، یعنی امام با دویست تا کتاب روی پای خودش بود با دویست تا کتاب آدم میتواند هم رهبر جامعه باشد و هم. . . آدمهایی هستند اعتماد به نفس ندارند تا میگویی چیزی را مطالعه کن میگوید فرصت مطالعاتی، کولر گازی، کامپیوتر، اینترنت، کتابخانه، آدم اگر جوهر داشته باشد بدون بخشنامه سر حوض را پر میکند بدون جشن آیت الله العظمی میشود بدون اینترنت و کامپیوتر رهبر میشود این اعتماد به نفس میخواهد.
2- تشویق به ازدواج زنان بیوه
دلگرمی به ازدواج مجدد کسانی که در ازدواج شکست خوردهاند، ما خانواده شهید داریم که میگوید اگر من شانس ازدواج داشتم شوهرم شهید نمیشد البته بعضی از آنها به ندرت هستند، و فکر میکند که اگر حالا شوهرش شهید شد باید تا آخر عمر بیوه بماند یا دختری است که شوهرش تصادف کرده است یا معتاد درآمده است به هر حادثهای برخوردهاند و زندگی را رها کردهاند میگوید من دیگر شانس ندارم. کی گفته تو شانس نداری آقای داروین در دو رشته دانشکده شکست خورد پدرش پزشک بود او را فرستاد رشته پزشکی توی دانشکده پزشکی رد شد باباش ضمن اینکه پزشک بود روحانی مسیحیها هم بود یعنی کشیش بود دنبال درس آخوندی رفت باز هم شکست خورد رفت دنبال علوم طبیعی شد داروین، ناپلئون که فکر میکنید خیلی مهم است در چهارده عملیات شکست نظامی خورد در عملیات پانزدهم موفق شد ما فکر میکنیم که اگر یک جا شکست خوردیم، اصلاً گاهی وقتها شکستها خوب است، یکی از علمای بزرگ خیلی مقام بالایی پیدا کرد گفتند چرا؟ گفت بخاطر اینکه من در منبر شکست خوردم گفتند چطوری؟ گفت من رفتم بالای منبر بجای اینکه بگویم یک صلوات بلند ختم کنید گفتم یک بسم الله بلند ختم کنید همه خندیدند. بنده خودم روی منبر یک مرتبه بجای اینکه بگویم امام حسین(علیه السلام) گفتم شمر(علیه السلام) گاهی وقتها آدم یک جاهایی ضربه فنی میشود ولی همین ضربه فنی مقدمهای میشود برای بعد، این میتواند موفق بشود.
حالا این دختر در کنکور رد شده خوب رد شده، مگر خیلی مهم است؟ آمدم خانه دخترم گفت بابا در دانشگاه قبول شدهام گفتم شدی که شدی گفت عجب بابای بی احساسی هستی! گفتم حالا مثلاً برقصم حالا مثلاً خیلی دانشگاه مهم است شما بنویس هر کس رفت دانشگاه خوشبخت میشود و هر کس نمیرود بدبخت میشود، ما همچین قانونی نداریم خیلیها رفتند دانشگاه خوشبخت نشدند خیلیها هم دانشگاه نرفتند. . . البته دانشگاه ارزش است ولی اینقدر ارزش نیست که تو فکر کنی تمام سعادتها توی کنکور است و تمام بدبختیها اینطرف کنکور است گاهی وقتها آنطرف کنکور بدبختی هست گاهی وقتها هم اینطرف کنکور خوشبختی هست خودتان را اینقدر گیر ندهید گیر میدهیم، حدیث داریم که به خدا گیر ندهید میخواهی بروی مکه بگو(اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام) آنهایی که گیر میدهند میگویند خدایا به من پول بده که برویم مکه خوب به تو چه، ما اینقدر حاجی داریم که بدون پول رفته مکه و اینقدر آدم داریم که پول دارد و مکه نرفته حدیث داریم که به خدا نگو با چه واسطهای واسطهاش را به تو چه، بگو خدایا به من عزت بده یکوقت میبینی. . .
یک ترشی فروش بود زیر راه پله، یک جایی یک متر در دو، متر ترشی میفروخت ولی آدم خوبی بود گفت خدایا میشود طوری بشود که تمام این خیابان را ببندند برای تشیع جنازه ما؟ پسرش گفت بله شما آیت الله هستی که خیابان را برای شما ببندند؟ متلک گفت، اتفاقاً این ترشی فروش روز شهادت امام کاظم(علیه السلام) از دنیا رفت چون سید خوبی بود مردم گفتند دو کار یک کار کنیم روز شهادت است بازار بسته است همه آمدند، تشیع جنازهای از این ترشی فروشی شد که. . . گفتند دیدی چه متلکی به بابا گفتی خدا میخواهد بگوید تو فضولی نکن ما فضولی میکنیم.
یک کسی به خدا تلگراف کرد و گفت خدایا یک کامیون اسکناس میخواهیم که خوش باشیم جواب آمد یک کامیون اسکناس میدهیم با دو تا پسر هروئینی گفت نه، دو مرتبه گفت یک گونی اسکناس بفرست که خوش باشیم گفت یک گونی اسکناس به تو میدهیم با یک دختر کچل گفت آقا نمیخواهم گفت یک ساک اسکناس بده گفت یک ساک اسکناس میدهم با تنگی سینه گفت آقا نمیخواهم بعد گفت همان روزی خودم را بده گفت بیا، گفت تدریجاً میرسد فضولی موقوف! ما نباید فکر کنیم که عزت ما از طریق کنکور است از طریق، از طریق. . . بعضیها میگویند یک پسر خالهای داشتیم پسر عمهای داشتیم این رفت تهران به کجا رسید، ما توی شهرمان بودیم گرسنگی میخوریم اینقدر آدم هست که توی تهران است و چهل سال است که گرسنگی میخورد به هر دری زده است باز نشده و اینقدر آدم هست که پشت یک تپه زندگی میکرده یک مرتبه پشت تپه یک بلواری کشیدهاند یک اتوبانی کشیدهاند زمینهای تپه هم گران شدهاند آدم هست پشت تپه پولدار میشود و آدم هم هست که وسط بازار تهران بدبخت میشود برای خدا تکلیف تعیین نکنید حدیث داریم خدا میگوید بشر تو بندگی بکن خدایی یاد من نده من خیلی سال است که خدا هستم من بلدم که خدایی کنم تو بلد نیستی که بندگی کنی.
3- آمادگی برای برخورد با مشکلات
به مردم اعتماد بدهیم، به مردم آمادگی بدهیم برای برخورد با مشکلات، دنیا پر از مشکل است اینکه آقا. . . یکی از بزرگان نقل شد که آیت الله سید حسن اصفهانی اگر اشتباه نکرده باشم، از مراجع تقلید مهم بود لب رودخانه کرج نشسته بود یک کیسه دستش بود که هی کاغذ از توی کیسه در میآورد و میریخت توی رودخانه گفتند چیه؟ گفت نمیخواهد بدانید گفتند نه آقا بگو چیه؟ گفت گونی فحش است! من فحشهایی را که برایم میآید میریزم تو کیسه گاهی که میآیم اینجا میآیم و میریزم توی رودخانه ما هم از ایشان یاد گرفتیم نامههایی که میآمد انتقادهایی که از ما میشد جمع میکردم یکبار مدیر نهضت یکی از استانها آمد گفت آقا به من نامه فحش نوشتهاند گفتم بیا فایل را باز کردم به او گفتم شما یک نامه فحش برایت نوشتهاند من این همه نامه گفت پس هیچی آقا خداحافظ! قرآن میفرماید طوری نیست «فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنْ الرُّسُلِ» الأحقاف/35 باقی پیغمبرها هم این مشکلات را داشتهاند بنا نیست که زندگی. . . همه مشکلات را داشتهاند با مشکلات باید دست و پنجه نرم کنیم پنج سال از زندگیام گذشته بود اول زندگیام بود بی پول شدم رفتم خانه استادم گفتم آقا زمانی که شما طلبه بودهای بی پول هم شدهای؟ گفت خیلی، گفتم یک خاطره به من بگو که حال بیایم گفت در قم درس میخواندم وارد خانه شدم خانمم حامله بود جیغ کشید که میخواهم زایمان کنم یا الله ماما میخواهم میگفت دویدم توی کوچه دیدم هیچی پول ندارم رفتم توی خانه خانمم گفت چه کردی؟ باز آمدم توی کوچه دیدم هیچی پول ندارم هی رفتم خانه و آمدم توی کوچه فکرم به هم ریخت میگفت آیت الله العظمی بروجردی زنده بود رفتم در خانه را زدم در را باز کردند خادم گفت چیه؟ گفتم این نامه را بده به آقا میگفت یک نامه نوشتم روی نامه این آیه نوشتم «وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَهِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا» مریم/25 مریم یکدفعه حامله شد میخواست زایمان کند گیج شد گفت حالا خواهند گفت تو بی شوهر چگونه حامله شدهای؟ وحشتش گرفت خدا گفت نترس درخت خرما را تکان بده خرما تازه برایت میفرستم میگفت توی نامه نوشتم مریم درخت را تکان بده خرما تازه میآید! گفتم اینرا بده به آقا، گفت آقا رفته بخوابد، گفتم تو را به خدا اگر خوابش نگرفته آنرا بهش بده گفت باشد آقا هم دیده بود و خندید گفت خانمش درد زایمان دارد و پول ندارد زود به او پول بدهید به من گفت آقای قرائتی بی پولی تو به اینجاها رسیده گفت حالا حالاها خیالم راحت است من حالا حالاها پول دارم.
گاهی وقتها غصههای دیگران را هم ببینید، یک دیوانه توی کاشان بود میگفت همه مردم غصه دارند اگر غصهها را از مردم بگیریم بریزیم توی یک فلکه همه مردم میشوند مردم بی غصه، بگوئیمای مردم بی غصه دور فلکه جمع شوید دنیا جای غصه است خودتان یکی از غصهها را بردارید میگفت مردم دور فلکه جمع میشوند نگاهشان به غصههای دیگران بیفتد میگویند آقا تو را به خدا غصهی خودم را بدهید یعنی اگر غصههای دیگران را ببینیم میگوئیم زنده باد غصه خودمان بنابراین یک جوانی که میخواهد ازدواج کند وحشت نکند غصه داری؟ دیگران هم داشتهاند قرآن میگوید به تو متلک گفتند؟ به تمام انبیاء گفتند ساحر به همه میگفتند این مشکلات را همه داشتهاند.
دلگرمی به اینکه اگر در یک ازدواج شکست خوردید. . . ناپلئون چند بار شکست خورد؟ داروین در چند رشته شکست خورد؟ . . . همیشه حادثهها فاجعه نیست شعار قشنگی است. حالا یک زنی حرف زشتی به شوهرت زده میگوید نه. . . میدانی چی به من گفت. . . خوب یک چیزی گفت این حادثه است این فاجعه نیست موها را طناب نکنید ساقهها را تنه درخت نکنید از جرقهها جریان درست نکنید حادثهها فاجعه نیست «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا» الفرقان/72.
4- ایستادگی در برابر تهمتها و تحقیرها
خدا رحمت کند شهید محراب مدنی را، یک جایی داشت راه میرفت بچهها میگفتند سلام علیکم سلام علیکم گفت آقای قرائتی این بچههایی که امروز به من سلام میکردند یک زمانی همین بچهها به من جسارت میکردند اینقدر به این بچهها سلام کردم تا بالاخره اینها. . . آیت الله قائمی خدا رحمتش کند از علمایی بود که آیت الله بروجردی فرستاده بود آبادان آنجا هم زمان کسروی منحرف گروههایی داشت و فعالیتهایی میکردند چون میدان برای آخوند نبود یکمرتبه دیدند نماینده آیت الله بروجردی وارد آبادان شد گفتند اینرا باید بشکنیم گفتند هر روز یک تهمت میزنیم یک روز گفتند این شیخ چند تا زن دارد یکبار دیگر گفتند قاچاقچی است یکبار دیگر گفتند این. . . هر روزی برای این آقا یک چیزی. . . آقای قائمی برای من میگفت که یکبار گفتم جمع شوید من حرف آخر را بزنم اینها فکر کردند که حرف آخر یعنی اینکه بزنم و بروم فکر کردند بخاطر متلکها و شبنامهها و سی دیها میخواهم بروم بخاطر نامه و اینها من بریدهام و شکسته شدهام میخواهم بروم، میگفت هم دوستان جمع شدند و هم مخالفین، مسجد پر شد میگفت رفتم بالای منبر گفتم بسم الله الرّحمن الرّحیم اینجانب عبدالرسول قائمی نماینده آیت الله العظمی بروجردی در آبادان مدتی است که آمدهام شبنامههایی پخش کردهاید که من زنهای متعدد دارم، بشنوید باور کنید، شنیدید که من با قاچاقچیها رابطه دارم، بشنوید باور کنید، شنیدهاید که من خمس و سهم امام را از مردم میگیرم و به فامیلهای خودم میدهم، بشنوید باور کنید، اما اگر شنیدید که من خسته شدم و از آبادان رفتهام بشنوید و باور نکنید من هستم! میگفت تا اینرا گفتم دیگر تمام شد. مقوا نیستیم که با باران آب بشویم به هر حال اعتماد به نفس. . .
از طریق بیان پاداشها، شما هر چه سختی بکشی اجرت بیشتر است اصلاً این سختیها استعداد شما را روبه رشد میدهد به ما گفتهاند که روزه بگیر تا ما سالی یکبار گرسنگی بچشیم تا بفهمی که گرسنهها چی میکشند، گاهی سختیهای امروز گامی است برای اینکه اگر فردا پولدار شدی حالیت بشود که گرسنگی یعنی چه، وعدههای خدا، مشکلات بالاتر، شما یک مشکل داری افرادی مشکلات بالاتری دارند. به هرحال برای اینکه زندگی گرم بشود اینها مال ازدواج بود برای بعد از ازدواج هم یک تذکراتی بدهم من اینجا نوشتهام، چیزهایی که زندگی را گرم میکند و چیزهایی که زندگی را سرد میکند یعنی گرم کن و سرد کن اینجا آوردهام اما وسائل گرم کن:
زن و شوهرها با هم راست حرف بزنند کاری کنید که مردتان دروغگو نشود میپرسد که شما خمس دادی؟ میگوید بله یک میلیون میگوید پس شما پنج میلیون داری پس چطور شد که من گفتم بیا طلا بخریم گفتی پول ندارم؟ ! تو برای من طلا نخریدی حالا میروی خمس میدهی؟ اگر اینطور شد آنوقت مرد میگوید نه بابا هر روز چکم برگشت میخورد یعنی کاری میکنیم که. . . تحمل کنیم و مرد هر چه هست بیاید و توی خانه بگوید حساسیت نشان میدهیم آن هم باقیاش را نمیگوید باقیاش را که نگفت زندگی منافقانه میشود.
برخورد، کجا بودی؟ رفته بودم خانه مادرم، چی برایش بردی؟ ده هزار تومان به او دادم یک بستنی هم برایش بردم خوب چرا برای ما که سه ماه است میگویم بستنی بخر نمیخری؟ بابا حساسیت نشان نده همچین عروس خیز میگیرد که. . . این حساسیتها باعث میشود که مرد دروغگو بشود خانمها اگر میخواهید زندگیتان شیرین بشود حساسیت نشان ندهید.
ادب خیلی مهم است گاهی یک کلمه بی ادبانه مثل سوزن میماند یک سوزن میرود توی توپ، بازی فوتبال لغو میشود گاهی یک کلمه مثل سوزن توی توپ میماند ادب خیلی مهم است.
5- اظهار محبت و دوستی به همسر
مهربانی، حدیث داریم مرد به خانمش بگوید من تو را دوست دارم، منتهی اینرا هم صادقانه بگوید چون طرف میفهمد راست میگوید یا دروغ. من یکوقت مهمان داشتم بچه مهمانم را بوسیدم دیدم بچه خودم کوچولو بود سه ساله بود دیدم دارد نگاه میکند بچه خودم را هم بوسیدم گفت بابا گفتم بله، گفت تو من را الکی بوسیدی! راست میگفت من برق از چشمم پرید چون او را بوسیدم بعد دیدم که آن دارد نگاه میکند بوسیدم من چشم هایم خیره شد او هم رفت توی اتاق و برگشت گفت بابا گفتم بله؟ گفت دیدی چی به تو گفتم چشم هایت را همچین کردی! همچین حال ما را گرفت که. . . اینطوری است، مهربانی، منتهی مهربانی صادقانه اگر آدم میگوید دوستت دارم راست بگوید. اشتباه خودت را بپذیر آقا من اشتباه کردم یک آقایی روی منبر اسم آیت الله بروجردی را گفت باید میگفت(قدس سرّه) یعنی خدا رحمتش کند گفت خدا عمرش بدهد یعنی توی جلسه فاتحه گفت خدا عمرش بدهد دید خیلی بد شد گفت چرا نگویم خدا عمرش بدهد کسی که این مسجد را دارد خدا عمرش بدهد کسی که این همه طلبه دارد خدا عمرش بدهد! بابا جان بگو اشتباه کردم راحت شویم همه فهمیدند که داری دست و پا میزنی بگو باسمه تعالی اشتباه کردم. پشت سر یک آقایی نماز میخواندیم گفت(مالک یوم الدین) ایستاد بعد برگشت گفت آقا وضو نداشتم خودتان بخوانید اقرار به اشتباه راحتتر از این است که آدم نماز بی وضو بخواند بعد هم احتیاطاً بخواند خیلی. . . آقا من اشتباه کردم باید به بچه گفت بچه جان من اشتباه کردم اقرار به اشتباه خیلی زندگی را شیرین میکند.
وعده و وعید اشتباه ندهید، حدیث داریم که حتی اگر به بچهات گفتی میخواهم چیزی بخرم بخر نگو حالا این بچه است اگر قول دادی بخر وعده و وعید ندهید.
اگر یکوقت زن و شوهر دلتنگ شدند فوری اینرا جبران کنند نگذارد که کهنه بشود یعنی سیمانتر روی آن کاشی میچسپد سیمان که خشک شد دیگر کاشی روی آن نمیچسپد نگذارید که ناراحتیها کهنه بشود من یادم نمیرود که دو تا آدم مهم به هم رسیدند با هم دست دادند یکیشان تا رفت دست بدهد آن یکی دستش را پیش گرفت گفت چرا؟ گفت یازده سال پیش من آمدم دیدنت تو بازدید من نیامدی این عوض آن! بابا سرکه هفت ساله شنیده بودیم کینه یازده ساله؟ کینه را نگذارید که کهنه بشود حتی حدیث داریم گناه هم که کردی شب که میخواهی بخوابی بگو خدایا من امروز گناه کردم من را ببخش خدایا من را ببخش یک عذرخواهی بکن و بخواب.
درک شرایط دیگران، زن و شوهر همدیگر را درک کنند شوهر چه شغلی دارد چه سختیهایی دارد چه مشکلاتی دارد میآید توی خانه آن شانزده تا مشکل دارد این هم میگوید هفده و هجده و نوزده. من رفتم پیش یکی از بزرگان شروع کردم به مشکلات مملکت را گفتن ایشان دستش را بلند کرد و گفت آقای قرائتی ببین این دست من نازک است شما هی چاقو بر میداری و همچین میکنی خوب پاره میشود میخواست به من بگوید ظرفیت من هم بی نهایت نیست من هم محدودیت دارم اینقدر به من فشار نیاورید مشکل است برو خودت حل کن همه مشکلات را باید من حل کنم؟ من هم از آنوقت دیگر مشکلات را سعی کردم یا خودم حل کنم یا. . . منعکس نکنم به قسمتهای بالا.
روشن کردن توقعات و دوری از سردرگمی، گاهی وقتها عروس و داماد با هم بد هستند آدم نمیفهمد که چیه؟ بگو آقا علت اینکه ناراحتم این است حالا یا عذرخواهی میکند یا توجیه میکند گاهی وقتها آدم نمیداند که این مرد چرا عبوس کرده است، آقا بنده از این رنگ قرمز بدم میآید بنده از این رنگ مشکی بدم میآید من که میآیم توی خانه یک لباس سفید بپوش یک لباس کرمی بپوش رنگ شاد بپوش تو هر وقت میروی بیرون رنگ شاد میپوشی و هر وقت میآیی پیش من. . . مثل اینهایی که تشیع جنازه میروند. یک کسی میدوید خانه گفتند چیه؟ گفت زنم از عروسی برگشته الان لباسهایش را در خواهد آورد من میخواهم تا لباسهایش را در نیاورده من هم نگاهی به او بیندازم الان لباس کهنه هایش را برای من خواهد پوشید توقعاتتان را بگوئید.
پس چی زندگی را شیرین میکند؟ ادب، برخورد صادقانه، اعلام دوست داشتن، مهربانی، عیب خودت را بپذیر، وعده بیخودی ندهید، گذشت، دلتنگیها را سریع جبران کن، موقعیت همدیگر را درک کنید، توجه به چیزهای جزئی گاهی وقتها میگوید بابا این جزئی است، درست است که این جزئی است اما این جزئی برای او کلی است بچه میگوید بابا ببین میپرم، بچه میخواهد از یک متری بپرد میگوید بابا نگاه کن، نگاه کردن بابا برای بچه مهم است میگوید برو بابا مسائل اقتصادی سیاسی. . . مسائل اقتصادی و سیاسی سر جایش اما فعلاً نیاز این بچه را هم باید تأمین کنید مسائل جزئی را جزئی نگیرید گاهی این مسائل کلی است از این جزئی هاست که کلیها درست میشود این چیزها زندگی را شیرین میکند.
6- قضاوتِ عجولانه، عامل تلخ شدن زندگی
چیزهایی که زندگی را تلخ میکند: قضاوت شخصی و عجولانه، چرا نرفتی تشیع جنازه فلانی تکبر داری؟ بابا صبر کن ممکن است شاید رفتهام شاید خیابان را گم کردهام ممکن است توی ترافیک ماندهام هم توبیخ میکند و هم قضاوت میکند که تو متکبر هستی صبر کن بعد بپرس رفتهای یا نرفتهای چطور شده که نرفتهای چرا سلام نکردی به مادر من؟ بابا سلام کردم گاهی وقتها بسیاری از تلخیهای خانوادگی بخاطر این است که طرف قضاوت شخصی و قضاوت عجولانه میکند.
گاهی خودستایی میکند، من زمانی که داشتم پایان نامه فوق لیسانس مینوشتم. . . این میخواهد به زنش میگوید که تو سیکل داری این گاهی خودش را بزرگ میکند به معنای بزرگی که خودش را. . . ما داشتهایم افرادی که متکبر بودهاند و طرف را تحقیر کردهاند سیلی خوردهاند شما میگویی آقا برای ما سخنرانی کن. . . شما از کجا میدانی شاید همانکه تحقیر میکنیم قبول بشود من دیروز چند تا سخنرانی تلویزیونی داشتم غروب هم بنیاد مستضعفین بچههای مناطق محروم آورده بودند توی اردوگاه دیروز رفتم اردوگاه آبعلی برای بچههایی که از استانهای محروم. . . بچههای راهنمایی بودند دیشب آخر شب فکر میکردم پنج تا بحث تلویزیونی من قشنگتر بود یا این صحبتی که برای بچههای راهنمائی استانهای محروم داشتم، به نظرم خودم آن بیشتر به دلم چسپید آدم نمیداند که کدام قبول میشود یکوقت میبینی که خدا آنرا قبول کرد و اینرا قبول نکرد.
کسی از خواب بلند شد نیاز به حمام داشت آب نداشت خاک خشک هم نداشت دید آفتاب دارد میزند با همان بدن شروع کرد نماز خواندن چون لباسش نجس بود و بدنش هم نجس بود هی از خودش بدش میآمد تند وتند میخواند بعد از نماز هم زد توی سرش و گفت خاک توی سرت با این نمازت! بعد گفت خدایا اگر مردی این نماز را قبول کن! بعد از مردن خوابش را دیدند گفتند حالت چطور است؟ گفت خدا همان نماز را قبول کرد گفتند چرا؟ گفت برای اینکه باقی نمازها غرور داشتهام ولی این نماز را غرور نداشتهام.
بابای من توی یک خانه پانصد متری است ولی تو توی یک آپارتمان چهل متری آنوقت که تو خانه بابات را توی کله داماد میزنی زندگیات شیرین میشود؟ من با چند میلیون جهازیه آمدم تو یک زیلو هم نداشتی، خوب حالا با این حرف زندگیات شیرین شد؟ قضاوت عجولانه نکنید تحقیر نکنید.
گوش نداند زندگی را تلخ میکند خانم حرف میزند مرد. . . دارم با تو حرف میزنم میگوید من فعلاً این روزنامه را بخوانم این اخبار را گوش بدهم این تجربه شده است، من خودم گاهی وقتها مشغول مطالعه هستم خانوادهام دارد حرف میزند میگوید من دارم با تو حرف میزنم چرا گوش نمیدهی؟ من برایم این کتاب مهمتر است ولی او ناراحت میشود حق با خانم است گوش ندادن زندگی را تلخ میکند.
7- خطر شوخیهای بی جا و سرزنش همسر
بعضی شوخیها، شوخی با جدی اثرش یکی است اگر من یک سیخ طلا زدم توی چشم شما و شما گفتی آخ من کور شدم من بگویم ببخشید این سیخ طلا بود حالا این یا طلا بود یا آهن یا چُدن بالاخره من کور شدم نمیشود طرف را از بین برد و گفت شوخی کردم حالا یا شوخی کردی یا جدی من آبرویم رفت به اسم شوخی نمیشود که. . . باید مواظب بعضی از شوخیها باشیم.
سرزنش خیلی مهم است بعضی گناهان را آدم میگوید خدایا ببخش او هم میبخشد(واستغفروا) داریم یعنی خودتان از خدا عذرخواهی کنید یک آیه داریم که میگوید پیغمبر اگر هفتاد بار هم به اینها دعا کنی من نمیبخشم، چه گناهی است که اگر پیغمبر هم هفتاد بار دعا کند خدا نمیبخشد قرآن میگوید آن گناهی که مردم را مسخره میکردی، مسخره نکنید پسر چهارده سالهای که به سن تکلیف رسیده میگوید یا الله شما میگویی تو هنوز مرد نشدهای بیا تو! این بچه میخواهد دین داشته باشد دختر عمهها و دختر خالهها به او متلک میگویند من یادم نمیرود که چهارده سالم شده بود به سن تکلیف رسیده بودم هی میگفتم یا الله گفتند بیا تو، تو هنوز مرد نیستی! یکوقت خانه خوابیده بودم یکی از همان دخترها آمد گفت محسن آقا محسن آقا بلند شو میخواهم برایت چادر سر کنم! متلک میگفتند اگر مومنی را بخاطر ایمانش. . . یک خانمی دارد نماز میخواند میگوید اه! دارد نماز میخواند، تا حالا فکل داشته حالا در آستانه نیمه شعبان میگوید یا حضرت مهدی من با تو یک قرارداد میبندم میخواهم فکلام را کسی نبیند میگوید شیخ شدهای؟ نه بابا. . . حدیث داریم اگر مومنی راه حقی را برود دوستان او به او متلک بگویند بخاطر آن کار اگر پیغمبر هم هفتاد بار در حق اینها دعا کند خدا اینها را نمیبخشد خیلی مهم است متلک نگوئیم.
ایجاد تردید. . . تمام شد. . . یک کسی تصمیمی دارد حالا بالاخره یک حلقه آوردهاند یک خطبه خواندهاند انشاءالله میخواهند. . . والله شما تحقیق کردهاید که این پسر کیه؟ شما فکر نمیکنی اگر صبر کنی عروس بهتری گیرت بیاید، بابا چرا. . . «وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ» الفلق/4(نفاثات) یعنی فوت میکند(فی العقد) یعنی عقد و گره، میآید به گره فوت میکند که به هم بزند، از آنهایی است که میآید فوت میکند که کار انجام نشود. تصمیمات دیگران را به هم نزنیم زندگی تلخ میشود، ذهنیت بد داشتن به هم میزند، بعضیها هستند میگویند من هر وقت این را میبینم راجع به ایشان حساس هستم بیخود حساسی، ذهنیت دارد از اول عینک سرخ میزند همه شلغمها را لبو میبیند این از اول عینکش سرخ است ذهنیت. . . وقتم تمام شد بس است.
بییندگان بحث را وقتی میبینند که در آستانه تولد آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستیم نیمه شعبان بعد از شب قدر از بهترین شبهاست حدیث داریم اگر کسی بتواند شب نیمه شعبان تا صبح نخوابد و احیاء بگیرد آن شبی که همه مردم خوابند و دلها خواب رفته است دل این بیدار است و بسیار شب عزیزی است.
خدایا تو را به حق مولود این ماه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) همه مشکلات ما را برطرف بفرما.
در همه لحظات دست ما را بگیر.
دولت ما رهبر ما جوانان ما نسل ما ناموس ما مرز ما انقلاب ما هر چه که به ما دادهای در پناه آقا امام زمان حفظ بفرما.
خدایا هر وقت که امام علی(علیه السلام) یارانش را میدید لذت میبرد به ما توفیق بده جوری عمل کنیم که هر وقت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به ما توجه میکند یا لذت ببرد یا لااقل از ما غمناک نشود.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته