ازدواج در قرآن – 2

موضوع: ازدواج در قرآن(2)
تاريخ پخش: 76/01/14

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بحث ما ادامه بحث ازدواج است. بحث ازدواج بحثي است که همه خانواده‌ها درگير آن هستند. ممکن است عده‌اي ازدواج کرده باشند ولي باز دختر يا پسر خواهند داشت. ازدواج مسئله مهمي است که به صورت معما در آمده است. بسياري از خانواده‌ها فقير هستند و مي‌سوزند.
1- همتايي در انتخاب همسر
1- معناي همتايي: آن چيزي که در انتخاب همسر مهم است، رابطه مکتبي است. چيزي در قرآن کريم داريم به نام «کُفْواً» اينکه در سوره اخلاص مي‌خوانيم: «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» (اخلاص/4) خداوند هيچ همتايي ندارد. «کُفْواً» يعني: همتا. در ازدواج، طرفين بايد به هم بخورند. يعني با هم «کُفْواً» (همتا) باشند. همتا يعني چه؟ يعني سنشان به هم بخورد؟ سن در ازدواج مسئله مهمي است. اما خيلي اصل نيست. ممکن است عروس و داماد زياد تفاوت سني نداشته باشند. مثلا 6 ماه، يک سال و… يک وقت ممکن است عروس يکسال بزرگتر يا کوچکتر باشد. همتايي شايد 20 تا 30 در صد متعلق به سن باشد.
انواع همتايي: 1- همتايي سني. 2- همتايي در شهرت. 3- همتايي در ثروت. 4- همتايي در تحصيلات.
اينکه مي‌گويند: عروس و داماد بايد به هم بخورند، يعني چه؟ يعني سنشان به هم بخورد. نه اينکه حقا چند سال فرق داشته باشند. سنشان به هم بخورد.
همتايي در شهرت: يعني چه؟ لازم نيست اگر کسي مشهور است، همسرش هم بايد مشهور باشد. چون خودش نماينده است، همسرش هم بايد نماينده باشد. و… همتايي در ثروت: اين هم مورد نظر اسلام نيست. من دخترم را به پسري فقير بدهم؟ بسمه تعالي بله. همتايي در تحصيل هم تا مقداري لازم است. آنچه که مهم است، همتايي در تفکر و عقيده است. يعني هر دو يک آرمان داشته باشند. هردو يک سازي بزنند. و حال و هواي هر دو يکي باشد. متأسفانه در جامعه ما به پسران گمنام کمتر زن داده مي‌شود. مثلا پسري مي‌گويد: مي‌خواهم داماد فلان(آدم مشهور) شوم! دختر دلش مي‌خواهد عروس فلاني شود! آرزوي بسيار غلط. من براي کساني که داماد آدمهاي مشهور مي‌شوند غصه مي‌خورم. چون تا آخر عمرشان، نمي‌گويند: فلاني، مي‌گويند: داماد فلاني. بابا من خودم کسي هستم. مي‌گويند: نه. تو، داماد فلاني هستي. اگر خانه‌اي بخرد، مي‌گويند: پدر زنش برايش خريده است! شخصي خانه‌اي خريده بود. کسي به او رسيد و گفت: شنيدم خانه خريده‌اي! گفت: بله. گفت: لابد فلاني برايت خريده است! او عصباني شد و گفت: غلط کرد که گفت! غلط کردم که از فلاني پول بگيرم! غلط کرد فلاني که به من پول داد! بابا من خودم يک آدم هستم، صرف اينکه فلان کس و کار من مشهور است، من هر وقت لباس نو پوشيدم، بايد بگويند که فلاني به او پول داده است؟ !
2- آينده نگري و آخر بيني
شهرت يک بتي است پوچ. شهرت واقعا چيزي نيست. مثلا بنده مشهور هستم. در مقابل شهرت کوه هيماليا شهرت من چيزي نيست. چون کوه هيماليا را همه مي‌شناسند. يعني مشهور ترين ايرانيها يک هزارم کوه هيماليا هم نمي‌شوند. مشهور، کوه هيماليا. راه مي‌رود، مردم نگاهش مي‌کنند: فيل است. چون يک فيل هم وقتي در خيابان راه مي‌رود نگاهش مي‌کنند. بالا مي‌رود: دود است. چون دود هم بـالا مي‌رود ولي رو سياه است. اين مسئله شده است که چرا برخي دخترشان را به گمنام نمي‌دهند. اين شرک است. آنچه مهم است، طرز فکر و عقيده است. قرآن مي‌فرمايد: «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‌ سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ» )توبه/24( به مردم بگو: اگر پدرت و بچه‌ات، برادرت، همسرت، فاميلت، اموالت، خانه‌ات و… را از خدا و جهاد در راه خدا بيشتر دوست داشتي، تو آدم خوبي نيستي، منتظر حالگيري خدا باش. «فَتَرَبَّصُوا» منتظر قهر خدا باش. پس آن چيزي که در اسلام گفته‌اند: (دختر و پسر بايد به هم بخورند) يعني فکرشان به هم بخورد. وگرنه حضرت خديجه کبري(س)، از پولدارها و ثروتمندان بود و پيغمبر ما(ص) از فقراء. آنقدر فقير بود که خداوند مي‌فرمايد «وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى‌» )ضحى/8( يادت هست فقير بودي، من وضعت را خوب کردم؟ خديجه(س) پولدار، زن بي پول شد. چون به هم مي‌خوردند. آنچه مهم است هم عقيده بودن در باورهاست. يک «آخُر» بين داريم و يک «آخَر» بين. بعضي‌ها در انتخاب همسر آخُر بين هستند. يعني فقط امروز را در نظر مي‌گيرند. آخَر بين بودن مهم است. قرآن نقل مي‌کند: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لي‌ عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ» )تحريم/11(
خداوند مي‌فرمايد: همه شما از اين خانم ياد بگيريد. خانم، امام مردان(مومنين) شده است. «إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لي‌ عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ» فرعون را نمي‌خواهم. بابا همه دنبال فرعون مي‌گردند، کاخ دارد. مي‌گويد: گور پدرش، نمي‌خواهم. من آخَر بين هستم. اين کاخ و باغ آخر ندارد. حديثي داريم از امام علي(ع) که مي‌فرمايند: «لَا خَيْرَ فِي لَذَّةٍ بَعْدَهَا النَّارُ» (من‌لايحضره‌الفقيه/ج‌4/ص‌392) خيري نيست در لذتي که عاقتبش آتش و عذاب باشد. ممکن است اين زندگاني امروز خيلي مرفه هم باشد ولي همه در آمدش حرام است. رفتم به يک کارخانه توليد صابون. چه صابونهايي! سوپر دولوکس! صادراتي! چه عطري، چه بويي، چه شکلي! خيلي قشنگ بودند. گفتم: در قديم صابون را از پي مي‌ساختند. گفت: حالا هم از پي مي‌سازيم. گفتم: اين همه پي را از کجا مي‌آوريد؟ گفت: از خارج، از غرب! گفتم: ذبح آنها که اسلامي نيست. گفت: بله. پي‌اش هم نجس است! گفتم: صابونها نجس است؟ گفت: بله! ‌اي بابا. گفت: يک موادي به آنها مي‌زنيم، مولکولهايش را عوض مي‌کنيم… گفتم: خيلي خب، عوض مي‌کنيد يا نمي‌کنيد، يک مسئله فقهي است، از مراجع بپرسيد، من بلد نيستم. يک وقت مي‌بيني شخصي نماز مي‌خوانند و در حال نماز زار زار گريه مي‌کند. بعد مي‌گويد: ببخشيد وضو نداشتم! خوب که ضبط سخنراني را: مي‌گويد، ببخشيد دکمه ضبط را نزده بودم! خيلي از زندگي‌هاي شيرين پوچ است. در انتخاب همسر آخَربين باشيد.
جوان چيزي ندارد، دختر هم فقيراست. اما هر دو با کمالند. دختر جهاز خوبي دارد ولي کمال ندارد. همتايي در سن چند دسته است. البته سن هم بايد بخورد. يک جوان که نمي‌تواند با پيرزن ازدواج کند. يکدفعه قصد قربتش بگيرد. کسي مي‌خواست به امام حسين(ع) متوسل شود. گفت: يا امام حسين(ع): مي‌خواهم ازدواج کنم، يک همسر خوب برايم انتخاب کن. يک گريه‌اي هم در حرم کرد. گفت: بالاخره با اين گريه‌اي که کردم، يک جوري خواهد شد. آمد توي صحن، ديد شخصي پيشنهاد ازدواج کرد و پيش خودش گفت: لابد دعايم مستجاب شده است! رفت عروس را ببيند، ديد عروس پير است! رفت توي حرم و گفت: حسين(ع) جان، اين عروس به درد حبيب ابن مظاهر(ع) مي‌خورد و براي او مناسب است. خلاصه تفاوت سني(تاحدي) زياد مهم نيست.
بلال اينقدر کمال دارد که پيامبر(ص) مي‌فرمايد: «سين» بلال به جاي «شين» قبول است.
3- ازدواج و وظيفه مردم
مردم راجع به ازدواج چه وظيفه‌اي دارند؟
2- وظيفه مردم: وظيفه مردم در ازدواج، دلالي است. حديث داريم قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ» (كافي/ج‌2/ص‌163) اگر کسي صبح کند و غم ديگران را نخورد، مسلمان نيست. برادر بزرگ داماد شده و مشغول زندگي خودش است. اصلا فکر نمي‌کند برادر کوچکش زن ندارد و ممکن است به گناه آلوده شود. مي‌گويد: خَر ما که از پل گذشت! او هم يک کاري مي‌کند! بابا طبقه بالا را خالي کن، برادرت در نوبت است. يک نفر به ديگران گفته بود که همه شما بايد يک بيت شعر حفظ کنيد. وقتي آمدند، گفت: شعرهايتان را بخوانيد. يکي از آنها گفت: من نتوانستم شعر حفظ کنم. براي اينکه ديشب مادرم مريض شده بود. گفت: اين حرفها سرم نمي‌شود! گفت: آقا مادرم مريض بود، او را به پزشک برده بودم و مشکل داشتم. پدرم مسافرت بود و برادرم سربازي بود، هرچه عذر خواهي کرد، آقا قبول نکرد. گفت: به يادم آمد، شعري حفظ کرده‌ام:
تو کز محنت ديگران بي غمي نشايد که نامت نهند آدمي. من مي‌گويم مادرم مريض بود، تو قبول نمي‌کني، تو باغ نيستي.
کسي که با شکم پر بخوابد و همسايه‌اش گرسنه باشد، ايمان ندارد. همسايه کيست؟ از هر طرف تا 40 خانه همسايه است. من يک دوستي دارم که از زمان طاغوت با او رفيق هستم. او در شهر خودش در محله پولدارها و تجار يک خانه قشنگي ساخته بود. ما چند وقت پيش به خانه او رفتيم. گفتم: خانه‌ات محله اشراف است! خيلي توجيه قشنگي! کرد. البته شيطنت کرد. منتهي شيطنت و توجيه حزب اللهي قاطي پاتي است! گفت: من ديدم اگر آدم سير بخوابد و همسايه‌اش گرسنه باشد، به جهنم مي‌رود. تا 40 خانه همسايه محسوب مي‌شود. گفت: من در جايي خانه ساخته‌ام که مطمئن باشم تا صدتا خانه اين طرف و آن طرف من سير باشند. ولذا به محله پولدارها آمدم. گفتم: توجيه خوبي است. قرآن مي‌فرمايد: «مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصيبٌ مِنْها» )نساء/85( کسي که شفاعت(دلالي) خوبي انجام دهد، خداوند به او اجر مي‌دهد. و حديث داريم: بهترين دلالي اين است که انسان بين عروس و داماد دلالي کند. گاهي اوقات افرادي مثل رينگ دوچرخه هستند. رينگشان باريک است. توي يک دست انداز تاب مي‌خورند. ولي افراد(تراکتوري) از دست اندازها به راحتي رد مي‌شوند. آدمهاي رينگ دوچرخه‌اي يکجا که دلالي مي‌کنند و خراب مي‌شود، مي‌گويند: خدا جزا بدهد کسي که تو را براي من جور کرد! ما يکجا براي عروس و داماد دلالي کرديم، پدرمان در آمد. ديگر دلالي نمي‌کنم!
شخصي قسم خورد که ديگر فلان کار را انجام ندهد. آيه نازل شد: «وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ» (بقره/224) قسم نخوريد. اگر هم قسم خورديد زود آن را بشکنيد. ممکن است کسي بگويد: من ديگر بين عروس و داماد دلالي نمي‌کنم! اين قسم که ارزش ندارد. مي‌گويد: نذر کردم، عهد کردم بين خودم که ديگر دخالت نکنم. اين نذر و عهد ارزش قانوني و شرعي ندارد. مثل اين است که آدم با کله‌اش راه برود و پايش را هوا کند. بگويد: من قسم خوردم! اول انقلاب سران ارتش زمان شاه را گرفتند. گفتند: ما قسم خورديم که به شاهنشاه وفادار باشيم! اين قسم ارزش ندارد. مي‌گويد:… به خانه شما نمي‌آيم. مي‌گوييم: آقا برو آشتي کن. مي‌گويد: من قسم خورده‌ام که به خانه‌اش نروم. اين قسم لغو است. اگر کسي نذر کرد، عهد کرد و قسم خورد، به شرطي بايد وفا کند که يک کار خوبي را نذر کرده باشد. و همچنين قسم چيزي را براي آدم واجب نمي‌کند. شخصي به من گفت: آقاي قرائتي بيا مسجد محل ما سخنراني. گفتم: من نمي‌توانم بيايم. مشکل و گرفتاري دارم. گفت: ترا به حضرت عباس(ع) بيا. گفتم: خوب، مگر قسم حضرت عباس(ع) براي من وظيفه مي‌آورد؟ ! وگرنه من مي‌گويم: ‌اي امام زمان(عج) تو را به مادرت قسم، امشب به خانه ما بيا. پس بايد امام زمان(عج) بيايد به خانه ما؟ ! بله، احترام به قسم هم چيز ديگري است. اما قسم چيزي را واجب نمي‌کند.
اقدام: يکي ديگر از وظايف خانواده‌ها و جامعه اقدام براي ازدواج است. قرآن مي‌فرمايد: «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‌ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ» (نور/32).
4- ازدواج و وظيفه حكومت و مسئولان
وظيفه حکومت: وظيفه حکومت وام ازدواج است. پارسال دولت گفت: وام ازدواج مي‌دهيم و بعضي‌ها 9 ماه دويدند و وام به دستشان نرسيد. ياد اين افتادم که زمان شاه، شخصي برفهاي پشت بامش را به خانه ديگري ريخت. صاحبخانه هم رفت و شکايت کرد. اينقدر کار شکايت طول کشيد تا وسط مرداد ماه قانون صادر شد که: او بايد برفها را جمع کند و به بيرون بريزد. رفت گفت: بابا اصلا برفها آب شدند. اين که نمي‌شود. قرآن مي‌فرمايد: «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَةً وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» )بقره/245( وام بگير. قرض کن. قرض الحسنه يعني چه؟ در تفسير مجمع البيان راجع به قرض الحسنه آمده است. مي‌گويد: که قرض حسن اين است که ده شرط داشته باشد. يکي از شرط هايش اين است که زود داده شود تا کارش راه بيفتد. قرض الحسنه بانکها سال گذشته طول کشيد. ولي تأمين اجتماعي کارش خوب بود. البته من از کسي تعريف و تمجيد نمي‌کنم بلکه هر چه هست مي‌گويم. پارسال وام ازدواج را خيلي لفت دادند. سؤال: قرض الحسنه چيست؟ اين است که: 1- بي منت باشد. 2- سريع باشد.
4- وظيفه مسئولين: گاهي هم مسئولين بايد دخالت کنند. روايت داريم: اميرالمؤمنين علي(ع) به دختر فقيري رسيد و فرمود: سرپرست داري؟ او برادرانش را نشان داد. به برادرانش فرمود: اگر من نسبت به خواهر شما يک پيشنهاد دهم، مي‌پذيريد؟ گفتند: بله. شما امير المؤمنين هستيد. مخلص شما هم هستيم. فرمود: خيلي خوب. خداوند را شاهد مي‌گيرم، شما برادران هم شاهد باشيد که خواهر شما را با 400 درهم مهر به عقد اين پسر در آوردم. بعد شروع به خواندن صيغه نمود. بعد فرمود: مهريه را هم خودم مي‌دهم.
چون معلوم شد داماد هم چيزي در بساط ندارد. بعضي کارها نمايندگي بردار نيستند. زمان جنگ يکي از دوستان روحاني ما که جوان خوش صدايي هم بود، به جبهه رفت. گفته بودند: گردانها براي دعاي کميل جمع شوند. به يکي گفت: شما چرا نيامديد؟ گفت: من نماينده فرستاده بودم! گفت: بابا دعاي کميل که نماينده بردار نيست. هر کسي براي خودش دعا مي‌خواند و گريه مي‌کند. بعضي کارها نماينده بردار نيست. مسئله رسيدگي به محرومين را شخصيت اول بايد خودش بر عهده بگيرد. اميرالمؤمنين(ع) وقتي حکومت تشکيل دادند براي استانداران و قضات و… ابلاغيه صادر مي‌کردند. يعني عزل و نصب‌ها را با نمايندگي انجام مي‌دادند. اما رسيدگي به فقرا را شخصا خودش انجام مي‌داد. در بين مسئولين مملکتي ما يکي مقام معظم رهبري هستند که شخصا به منزل خانواده‌هاي شهدا سر مي‌زنند. خودش هر چند شب يکبار به صورت ناشناس به خانه شهداء مي‌رود. آيا وزرا هم اينکار را انجام مي‌دهند؟ شايد. امام جمعه‌ها؟ شايد. ولي آن اصراري که ايشان دارند کسي ندارد. اصلا جزو برنامه‌هاي ايشان است. خود مسئولين بايد اين کارها را انجام دهند. براي انتخاب همسر يک بزرگتر عروس و داماد را بايد راهنمايي کند.
5- شرايط مجلس عقد
و دختر هم اختيار دارد. و بدون اجازه او نمي‌توان کاري کرد و مثلا او را با شخصي ازدواج داد. دختري نزد رسول الله آمد و گفت: يا رسول الله پدرم مرا به زور زن فلاني کرده است! و من او را (همسرم) دوست ندارم و راضي به اين ازدواج نيستم. حضرت فرمود: اگر او را دوست نداري که اصلا عقدتان باطل است. در عقد بايد دختر قبول کند و خودش بگويد: بله. وقتي بنا شد عقد به هم بخورد، دختر گفت: نه، من داماد را دوست دارم. فقط مي‌خواستم شما اين مطلب را بگوييد تا تاريخ و دنيا بفهمند که: پدر‌ها ظلم نکنند. پدرم مرا به زور به او عقد کرد. پدر حق زور گفتن ندارد. البته در انتخاب نظر پدر هم شرط است. در مراسم عقد يک فوت و فن‌هاي آخوندي هم هست.
ما يک جايي رفته بوديم عقد کنيم. من وکيل دختر بودم. که بايد دختر «بله» مي‌گفت. تا من صيغه را بخوانم. من به دختر گفتم: حاضر هستيد من شما را به عقد دايم و فلان مهريه به عقد اين آقا در آورم. عروس گفت: بله. من تا خواستم عقد بخوانم آن نماينده داماد(روحاني) گفت: صبر کن. دايي عروس کيه؟ شما اجازه مي‌دهيد؟ ! از دايي عروس هم اجازه گرفت. عموي عروس، شوهر خاله، شوهر عمه! ديدم: از همه اجازه مي‌گيرد، من در گوشش گفتم: آقا اين همه براي چه است؟ ! گفت: ببين اينها احترام است. من اگر عقد بخوانم و اينها هم يک شيريني بخورند و بروند، مي‌گويند: ما رفتيم ولي کسي به ما محل نگذاشت. ولي وقتي گفتيم: شوهر خاله، شما اجازه مي‌دهيد؟ گفت: بله. يک ژستي هم پيرمردها مي‌گيرند و مي‌گويند: بله، باشه. اين وقتي يک ژستي گرفت و گفت: بله، آن وقت هر کدام چيزي مي‌آورند و جهيزيه کامل مي‌شود. گفتم: اينها را من نخوانده بودم.
در مراسم عقد چانه نزنيد. دخالت بيجا نکنيد. چشم و هم چشمي نداشته باشيد. هر کسي بايد خودش فکر کند. هر کسي در هر جا استعداد دارد، دنبال همان کار برود.
6- ممنوعيت و پرهيز از برخي شرايط
روي چشم و هم چشمي نباشد. به يک دختر دبيرستاني گفتم: چرا ازدواج نمي‌کني؟ گفت: خانم مدير من هنوز ازدواج نکرده! دوتا معلمين من هنوز ازدواج نکرده‌اند! آخر من خجالت مي‌کشم. گفتم: تو چه کار به او داري؟ شما اگر خنده‌ات گرفت بايد بخندي، کار نداشته باش که بغل دستي تو مي‌خندد يا نه. شما چقدر تقليد مي‌کنيد؟ اگر تشنه‌ات شد، آب بخور. ما نبايد طبيعيات و فطرياتمان را فداي اين و آن نکنيم. يکي از فکرها‌ي غلط اين است که بگوييم: همکلاسيم هنوز عروس نشده، برادر بزرگم هنوز داماد نشده. ممکن است که او نخواهد که ازدواج کند. پدري پسرش را صدا مي‌کرد و مي‌گفت: بلند شو، خورشيد در آمد، بلند شو نماز صبحت را بخوان، گفت: من خوابم مي‌آيد. حالا شايد خورشيد دلش مي‌خواهد سحر در بيايد. حالا شايد او نمي‌خواهد ازدواج کند. اينها همه بت هستند. بتهاي ازدواج: 1- پدر بزرگ مُرد. 6 ماه عروسي عقب افتاد. 2- همسايه از دنيا رفت، 6 ماه ديگر. 3- بستگان هنوز عروسي نکردند: 7 سال 4- خانم معلم: 4 سال 5- برادر بزرگ! ! … ولش کنيد. اينها همه بت هستند. هرکس خواستگار براي دخترش آمد، اگر پسر خوب بود، بسم الله.
کتاب آيين همسر داري از آيت الله اميني را بخوانيد تا عروس و داماد با آيين همسر داري و وظايف خود آشنا شوند. اگر خانم حامله شد کتاب کودک آقاي فلسفي را بخواند. اين همه پول سيسموني(جسم) بچه مي‌دهيد، 2 هزار تومان هم کتاب بخريد.
از ازدواج نترسيد و اگر فقير هستيد توکل کنيد، خداوند شما را ياري مي‌کند و شما را غني مي‌کند. اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: از هر چه ترسيدي بپر توش(داخل آن شو). کساني که نمي‌توانند عفت به خرج دهند و راه عفت هم اين است که خود را تحريک نکنند. دل دست خدا است: «وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (روم/21). ازدواج بر اساس مهرباني است.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2370

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.