احکام، اخلاق، عقاید – 1

موضوع بحث: احکام، اخلاق، عقايد – 1، رمضان 61 
تاريخ پخش: 6/4/61 
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الهي انطقني بما ينفع لنا ليوم الحساب» 
بحث ما درباره‌ي تكبر است. از مسائلي كه خيلي‌ها به آن مبتلا هستيم و گاهي هم نمي‌دانيم. مثلاً بعضي‌ها خيال مي‌كنند كه ما چه تكبري داريم، اين دمپايي ماست و اين هم لباسمان است. سرتا پاي ما 50 تومان نيز نمي‌ارزد. ممكن است رئيس متكبرين هم باشد. اين قدر آدم ژنده پوش هستند كه متكبر هستند. آدم‌هايي را داريم كه ماشين‌هاي نو و خانه‌هاي خوب دارند و هيچ تكبري هم ندارند. چون ما تكبر را با ژست قاطي كرده‌ايم. تا مي‌گوييم: تكبر، ژست در ذهنمان مي‌آيد. ممكن است كسي هم ژست نگيرد ولي تكبر داشته باشد.
عقايد: انگيزه‌ي انكار اخلاق درباره‌ي تكبر
1- اثر درآمد حرام
مصرف: در اسلام مصرف چند قيد دارد. 1- «حلالاَ طيبا»(مائده/88) 2-«وَ لا تُسْرِفُوا»(اعراف/31) 3- «كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ»(بقره/172) اولين شرط اين است كه: 1- «حَلالاً طَيِّباً»(مائده/88) حلال بايد باشد. در آمد حرام در بچه‌ي انسان اثر مي‌گذارد. فردي نزد امام آمد و گفت: مي‌خواهم دعاهايم مستجاب شود، فرمودند: هركس مي‌خواهد دعاهايش مستجاب شود، درآمدش حلال باشد. بعضي‌ها خيلي در بند حلال و حرام نيستند. فردي به مزرعه‌اي رفت. هندوانه‌ي كشاورزي را از بوته كند و شروع به خوردن كرد. به او گفتند: آقا اين حرام است. گفت: من به خاطر حرام بودنش نمي‌خورم. به خاطر خنكي آن مي‌خورم. كاري به حرام و حلال ندارد. فقط خنك شود. مؤمن كسي است كه قرآن مي‌گويد «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»(انفال/2) مؤمن كسي است كه وقتي خدا مطرح مي‌شود دلش مي‌تپد. وقتي مي‌گويد: حرام است، فوري مي‌ترسد. خوف خدا را نسبت به مصرف حرام دارد و اگر انسان يادش باشد كه روز قيامت بايد حساب پس بدهد، دنبال حلال مي‌رود.
قرآن به كم فروش‌ها مي‌گويد: چرا كم فروشي مي‌كنيد «أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظيمٍ»(مطففين/5-4)‌اي كم فروش، آيا فكرنمي كني روز قيامت بايد جواب بدهي؟ يعني اگر انسان توجه داشته باشد كه قيامت بايد جواب بدهد اين‌ها را زرنگي نمي‌داند.
2- تصور غلط از زرنگي و زرنگ واقعي
حديث داريم كه «الْمُؤْمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ»(مجموعةورام، ج‏2، ص‏297) مؤمن كياست دارد. يعني زرنگ است. مؤمن فتي است يعني فطانت و زيركي دارد. مؤمن زيرك است. يعني چه؟ ما در دنيا به چه كساني زرنگ مي‌گوييم؟ فلاني ما شاءالله چقدر زرنگ است. چهار سال به بازار آمد، حالا مغازه باز كرده است. 7 سال است كه در فلان اداره يا مؤسسه رفته و الآن از زرنگيش، خانه دارد، ماشين دارد و. . .
ما به يك كسي كه دارد زرنگ مي‌گوييم اما در حديث كه مي‌خوانيم مؤمن زرنگ است، معناي زرنگي دارايي نيست.
اميرالمؤمنين علي(ع) در نهج البلاغه نانه‌اي مي‌نويسد و مي‌فرمايد: «فَارْفَعْ إِلَيَّ حِسَابَكَ»(نهج‏‌البلاغه، نامه 40) حسابت را پيش بياور تا ببينم از كجا آورده‌اي. «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ»(مطففين/1) واي به كسي كه كم فروشي مي‌كند. ساعت 7 بايد به اداره بيايد، 30/8 مي‌آيد. بايد 45 دقيقه يا 50 دقيقه سركلاس درس بدهد، 30 دقيقه سر بچه‌ها را گرم مي‌كند و بيرون مي‌آيد. اين زرنگي نيست. ما دو نفر از علما را داريم كه به خاطر يك كار حرام خيلي از زحمت هايشان را از بين نبردند. زرنگ اين‌ها هستند. مؤمن فتن است. يعني آخرتش را به دنيا نمي‌فروشد. يكي از علماي اصفهان كه خدا رحمتش كند از دنيا رفت. آقازاده‌اش هم پارسال بعد از نماز صبح شهيد شد. يك بچه‌ي دو ساله هم داشت. يكي از منافقين در خانه‌اش آمد و ايشان را به شهادت رساند. بعد از نماز صبح، روز 21 ماه رمضان شهيد شد. ما كمالاتي را سراغ داريم اما يكي از ملاحظاتي كه مي‌كنيم اين است كه چون طرف زنده است نمي‌توانيم بگوييم. مي‌گوييد: از فلاني تبليغ مي‌كند. بعد از شهادت شهيد مظلوم بهشتي يكي دو تا خاطره از ايشان در تلويزيون نقل كردم. اين قدر نامه آمد كه چرا اين‌ها را قبل ازشهادت ايشان نگفته‌ايد؟ گفتم: شهامت گفتن اين‌ها را نداشته‌ام. مردم نيز گوش ندادند. چون بعضي از مردم تا كسي تكه تكه نشود، در باره‌اش حق را باور نمي‌كنند. بني صدري‌هاي لجباز بعد از سوختن بهشتي، بني صدر را شناختند كه به درد نمي‌خورد. امام حسين هم همين طور است. ايشان قطعه قطعه شد تا مردم چيز ياد گرفتند. در زيارت اربعين مي‌خوانيم «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة»(تهذيب ‏الأحكام، ج‏6، ص‏113) اين‌ها تكه تكه شدند تا مردم چيزي فهميدند.
عالم اصفهاني بلند مي‌شود كه به كربلا برود. حدود 30 سال پيش در گمرك، رئيس گمرك كه طاغوتي بوده است مي‌گويد: من مي‌خواهم همسر تو را ببينم. مي‌گويد: لازم نيست شما او را ببينيد. اين گذرنامه عكس دارد و زن نيز در اداره هست اين خانم‌ها بيايند خانم مرا ببينند و با عكس تطبيق كنند. ببينيد اين خانم من هست يا نيست. مي‌گويد: نه من بايد خودم ببينم. گفت: بنده نمي‌گذارم شما خانم مرا ببينيد. اين رئيس گمرك لعنتي زمان طاغوت لجبازي كرد و ايشان هم گفت نمي‌گذارم. سه روز ايشان را در گمرك نگاه داشت بعد از سه روز ايشان را به كربلا راه نداد. ايشان به اصفهان برگشت. مردم ديدند كه ايشان بعد از 4 روز بازگشتند. پرس و جو كردند كه چه شده است؟ ايشان ديد كه مردم ريختند كه او را ببوسند، گفت: من كربلا نرفتم و زير گريه زد. مؤمن زرنگ است معنايش اين است. حاضر است از گمرك باز گردد ولي كار خلاف نكند.
اول انقلاب، كه در خانه‌هاي مذهبي تلويزيون بود به هركس كه مي‌گفتي: تلويزيون از كجا آمده است؟ مي‌گفت: يك از دوستان اين را به ما داده است و همينطور به همديگر دروغ مي‌گفتند. راستش را نمي‌گفتند كه تلويزيون را خودمان خريده‌ايم. شهامت نداشتند، مؤمن فتن است معنايش اين است. روز قيامت يكي از سؤالاتي كه مي‌كنند همين است كه مالت را از چه راهي آورده‌اي؟ ما روزي چند ساعت به اداره مي‌رويم ولي الحمدلله وضعمان خوب است. وقتي با جوانها درباره‌ي كار حرف مي‌زني مي‌گويند: مي‌گويند يك شغلي باشد كه كارش كم باشد و حقوقش زياد باشد. چون حقوق بمب سازي بيش‌تر است اين را انتخاب مي‌كند. قداست و شرافت كار برايشان مهم نيست. لذا اگر به فرد بگوييم: مي‌خواهيد آموزگار بشويد يا مسئول اداره دخانيات؟ نمي‌گويد: آموزگاري چه نتايجي دارد و دخانيات چه نتايجي دارد؟ مي‌گويد: كدام يك حقوقش بيش‌تر است؟ اصل را حقوق مي‌داند.
3- عدم اسراف و كار طيب
خلاصه اين كه در مصرف فكر حلال بودن، فكر طيب بودن، فكر اسراف بودن نيستند. من در مورد آب و برق يك آماري از وزارت برق گرفته‌ام كه برايتان بگويم. ما در ايران چند ميليون جمعيت داريم كه همه از برق استفاده مي‌كنند. در هر خانه‌اي تا پايان شب همه‌ي لامپها روشن است و اگر هر خانه‌اي كه برق اضافي را خاموش كند هم در مصرف برق صرفه جويي كرده است و هم در هيچ نقطه ا‌ي از ايران خاموشي نداريم. با اين كار هم نياز كشور به كشورهاي خارجي را كمتر مي‌كند و هم ارز كمتري از مملكت خارج مي‌شود.
 بايد در مصرف صرفه جويي كنيم. آب و برق خودمان است. همسايه‌هاي خودمان و امت خودمان است. نبايد عياشي من، سرگرمي و تفريح من به قيمت خاموشي براي ديگران تمام شود.
بعضي كارها حلال است اما طيب نيست. دلچسب نيست. يك فردي وسايل زينتي توليد مي‌كرد. به او گفتم چه كاره هستي؟ گفت: شغلي دارم كه در آمدش خيلي زياد است اما وجدانم ناراحت است. گفتم: چرا؟ گفت: در زماني كه جوان‌هاي مردم، خون مي‌دهند و هر كسي روز به روز رشد معنوي مي‌كند من سرگرم شغلي شده‌ام كه سودش خوب است اما طيب نيست. دلچسب نيست. گاهي اوقات انسان خودش هم مي‌داند كه حقوقي كه مي‌گيرد حلال است. شب كه سرش را روي بالش مي‌گذارد مي‌گويد: كاري در اين مملكت انجام داده‌ام.
4- كسي كه از لحاظ اخلاقي لجباز است اصول دين را نمي‌پذيرد
مقداري روي تكبر صحبت كنيم. برادرها يك چيزي در ذهنمان است كه غلط است. مي‌گوييم: اصل اصول عقايداست و اخلاق فرع است. حال آنكه قرآن مي‌گويد: اصل اخلاق است. اصول دين هم به اخلاق بند است. وقتي قرآن ريشه‌هاي عناد را مي‌گويد «إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنيداً»(مدثر/16) چون لجباز بود كافر بود. يعني اگر كسي از لحاظ اخلاقي آدم لجبازي باشد، توحيد را نيز قبول نمي‌كند. اصول دين نيز معطل اخلاق است. توحيد، عدل، نبوت، امامت، معاد، را به خاطر لجبازي قبول نمي‌كند. نبايد گفت: لجبازي جز فرعيات است. لجبازي جز اخلاقيات است اما اخلاقياتي كه اگر اين اخلاق اصلاح نشود تمام اصول دين هم از بين مي‌رود.
خيلي سال پيش با يك آدم لجبازي برخورد كردم. آدم لجباز مثل آدم خواب است. اگر به شكم او لگد هم بزني گويي در خواب هستند و نمي‌فهمند. اگر كسي خواب باشد بيدار مي‌شود. بعضي خودشان را به خواب مي‌زنند. آدم لجباز خودش را به خواب مي‌زند. من هر چه درباره‌ي خداشناسي دليل آوردم، ديدم باز هم مي‌گويد: نه، حل نشد. گفتم: انجير بخوريم. همينطور كه انجير مي‌خورديم شاهدي از غيب رسيد. يك فردي زنگ در خانه را زد. تا صداي زنگ بلند شد گفت: كيست؟ گفتند: باز كنيد. تا رفت در را باز كند مچ او را گرفتم و گفتم: كجا مي‌روي؟ گفت: مي‌روم در را باز كنم. گفتم: مگر كسي پشت در است؟ گفت: بله، گفتم: چگونه؟ گفت: صدا آمد. گفتم: من از آن موقع تا حالا چند ساعت حرف زدم كه از اثر به مؤثر پي مي‌بريم. از نقشه به نقاش پي مي‌بريم. از صدا به مؤثر پي مي‌بريم. هرچه من گفتم خود را بالا انداختي و لجبازي كردي. اگر نبود پس چرا از اين صدا پي بردي كه پشت در كسي هست. بايد مي‌گفتي نه تصادف است.
يك الاغي آمد، بگذرد پيشانيش مي‌خاريد. كنار در خانه رفت تا پيشانيش را بخاراند. صداي زنگ كه در آمد بايد بفهميم كه كسي پشت در است و هدفي دارد. البته افرادي هستند كه بي هدف در را مي‌زنند. يكي از دوستان مي‌گفت: مي‌خواستم جايي بروم ديدم بچه‌اي در خانه ‌اي گريه مي‌كند. گفتم: چه شده است؟ گفت: مي‌خواهم اين زنگ را بزنم ولي قدم نمي‌رسد. گفتم: من برايت بزنم؟ گفت: نه مرا بلند كن تا خودم در را بزنم. گفت: او را بغل كردم. زنگ را كه زد گفت: حالا بيا با هم فرار كنيم. گاهي كارهاي افراد از روي بي هدفي است. از اين صداي زنگ فهميدي كه كسي پشت در است و الاغي پشت در نيست. صداي زنگ آمد پس پشت در آدم است. گفت: بله. گفتم: پيداست آدم قد بلندي هست. چون اگر كوتاه بود لگد و مشت مي‌زد. گفت: بله قد بلند است. گفت: بگذار بروم در را باز كنم. گفتم: نه! مچ او را گرفتم. حال او تند، تند زنگ مي‌زند و اين هم مي‌خواهد برود در را باز كند و من هم از فرصت استفاده كردم و مي‌گويم: يك چيز ديگر نيز معلوم شد. اين كه اين فرد عاقلي است. چون اگر ديوانه بود، همينطور دستش را روي زنگ مي‌گذاشت و بر نمي‌داشت. از همين برداشتن دستش معلوم است كه آدم عاقلي است. معلوم است آدم وقت شناسي هم هست. اگر وقت شناس نبود نيمه شب در مي‌زد. حالا او در مي‌زند و اين مي‌خواهد برود، در را باز كند و من هم سفت دست او را گرفته‌ام. گفتم: بي انصاف تو از يك صداي زنگ فهميدي كه طرف آدم قد بلند، عاقل و وقت شناس است. چگونه از يك اثر اين همه چيز مي‌فهمي ولي از اين همه آثار به وجود خدا پي نمي‌بري. خيلي بي انصاف هستي.
چگونه مي‌گويي كه ساختن دوربين عكاسي سازنده مي‌خواهد ولي وقتي مي‌گوييم كه چشم ما هم دوربيني است كه در يك لحظه عكس برمي دارد و آفريننده‌اي توانا آن را ساخنه است گوش نمي‌كني؟ دوربين چند عكس كه برمي دارد بايد فيلمش را عوض كرد. چشم ما صبح تا شب عكس بر مي‌دارد و نيازي به عوض كردن فيلم هم ندارد.
5- ويژگي‌هاي متكبر در قرآن
درباره‌ي مسئله‌ي اخلاقي تكبر صحبت مي‌كرديم. چرا ابليس زير بار نرفت و براي هميشه خود را بدبخت كرد؟ چون متكبر بود. قرآن مي‌فرمايد: «إِنَّهُمْ كانُوا إِذا قيلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ يَسْتَكْبِرُون»(صافات/35) وقتي جلوي انسان متكبر اسم خدا را مي‌بريم، عبوس مي‌شود. «يَسْتَكْبِرُون» «وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ»(زمر/45) مي‌گوييم: حكم خدا اين است. همين كه مي‌گوييم قانون خدا مشمئز مي‌شود و جانش در مي‌رود اما اگر بگوييم: قوانين بين الملل «وَ إِذا ذُكِرَ الَّذينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ»(زمر/45) خوشحال مي‌شود و مي‌خندد. «يَسْتَبْشِرُونَ» چهره هايشان باز مي‌شود «في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»(بقره/10) قلبشان مريض است. تا مي‌گويي قوانين بين الملل مي‌خندد و بله بله مي‌گويند. «وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ» وقتي مي‌گوييم فقط قانون خداست، تمام دنيا هم ما را منزوي كنند، بكنند. تمام دنيا به ما حمله كنند به خاطر اين كه چرا ايران وارد خاك عراق شده است. ما كار به دنيا نداريم. قانون ما قرآن است. قرآن مي‌گويد: هر كجا مستضعفي فرياد زد برويد و نجاتش دهيد. بايد مستضعفان عراق را از شر صدام نجات داد. اين حكم خداست. قوانين بين الملل بگويد يا نگويد. قوانين بين الملل تاكنون چه خيري براي ايران داشته است؟ ما 200 هزار جوان شهيد داده‌ايم. اين قوانين بين الملل يك غلطي كردند. چه خيري تا به حال براي ما داشته‌اند؟ يك مورد را بگوييد. مي‌خواهيد خير و شر اينها را برايتان بگويم.
ابليس تكبر كرد. قرآن مي‌گويد: به دل آدمي كه متكبر است، مهر مي‌زنيم كه ديگر حق را نفهمد. بني صدر متكبر بود. در يك جلسه يك ساعت به رجايي فحش داد. نوارش هم هست. روي حساب كتابي كه مطالعه كرده بود، به رجايي فحش داد. آن وقت خدا مي‌گويد: كسي كه متكبر باشد، به قلبش مهر مي‌زنيم كه اصلاً حق را نفهمد. همه چيز را قبول دارد فقط خدا را قبول ندارد. مثل ماشين لباس شويي است. اگر ماشين لباسشويي آب را مي‌گيرد و گرم مي‌كند و لباس مي‌شويد، به خاطر برق است. اگر برق نباشد اين كارها از طرف ماشين لباس شويي انجام نمي‌شود. ماشين لباس شويي چه كار مي‌كند؟ 1- آب سرد را مي‌گيرد 2- آب را گرم مي‌كند 3- لباس را مي‌چرخاند 4- آب چرك را بيرون مي‌دهد 5- گاهي خشك مي‌كند. انجام همه‌ي اين كارها به خاطر بودن برق است. ما نبايد از خدا غافل شويم. متكبر تانك و توپ و. . . را به حساب مي‌آورد و فقط آن چيزي را به حساب نمي‌آورد كه رمز پيروزي همه ما است و آن فقط خداست و غير از او نيست.
قرآن مي‌فرمايد: «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّه»(كهف/24-23) مي‌گويد: هركاري كه مي‌خواهي بكني، ان شاءالله بگو. چون اگر خدا نخواهد هر چه هم انسان استعداد داشته باشد يك باره وسط كار فلج مي‌شود. يكي از سخنران‌هاي قوي كه در شهرهاي ايران و درجاهاي حساس سخنراني مي‌كند، مي‌گفت: يك بار من سوره‌ي حمد را مي‌خواندم. تا «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»(فاتحه/4) را گفتم و بقيه از يادم رفت. يادم نمي‌آمد كه بعد از «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» چيست؟ يك روز فرمود: خداوند حافظه را از من گرفت و هرچه بلد بودم از يادم رفت. انسان نبايد به حافظه، به زور واستعدادش تكيه كند. مقداري درباره‌ي تكبر صحبت كنم. «كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ»(غافر/35) يعني اگر شما اهل تكبر بودي، خدا بر قلبت مهر مي‌زند كه حق را نفهمي. آدم متكبر آمريكا و شوروي و صدام و. . . هستند. خدا به دل‌هاي آن‌ها مهر زده است. مهر زده است يعني چه؟ يعني آن چه را كه بايد ببينند، نمي‌بينند و نمي‌فهمند.
6- اثر تكّبر در آخرت
حديثي از امام صادق و امام باقر(ع) نقل شده است «لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنَ الْكِبْرِ»(كافى، ج‏2، ص‏310) اگر كسي يك مقدار روح جحود و لجاجت داشته باشد و به خاطر تكبر زير بار حق نرود به بهشت نمي‌رود. امام صادق مي‌فرمايد: آدم‌هاي متكبر در روز قيامت به صورت مورچه محشور مي‌شوند و مردم اين‌ها را لگد مال مي‌كنند. زير دست و پاي مردم لگد مال مي‌شوند چون تكبر اينها باعث اين وضعيت درآن‌ها مي‌شود. وقتي انسان غيبت مي‌كند در روز قيامت زبان درازي پيدا مي‌كند كه مردم در آن روز از روي زبان او راه مي‌روند و زبان او را مي‌گزند. يعني به قدري اين زبان دراز است كه پايين مي‌افتد و مردم روي آن پا مي‌گذارند. اين درست است؟ بله! يكي كه در تهران است و غيبت فردي را كه در شيراز است مي‌كند معلوم مي‌شود كه زبان اين به قدري دراز است كه از تهران، شيرازي را مي‌گزد. خوب زباني كه اين قدر دراز است كه از تهران شيرازي را مي‌گزد و از تهران آبروي تبريزي را مي‌برد، اين زبان در آنجا به صورت جسم در مي‌آيد و اين چنين مي‌شود. ما مي‌دانيم كه قرآن تجسم عمل است.
شما در دنيا مي‌بينيد كه ماده‌ها انرژي مي‌شود. مثل بنزين كه اول جسم است و بعد در ماشين تبديل به انرژي مي‌شود و ديگر بنزيني وجود ندارد. بنزين كه مايع بود و جسم بود و نياز به ظرف داشت، حالا تبديل به انرژي مي‌شود. در قيامت انرژي‌ها جسم مي‌شود. البته يك مقدار حرف دارد و اينطور نيست. بايد جاي قصد قربت را هم باز كرد.
 مثلا فردي با آهنگ خوبي قرآن را مي‌خواند. صداي خوب در اين جا انرژي است و اين انرژي در قيامت جسم مي‌شود. يعني به صورت يك يار زيباست و در كنار انسان همدم است و در قبر هم همينطور است. قرآن مي‌فرمايد: «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً»(كهف/49) يعني عملش حاضر است. يعني فحشي كه من به شما مي‌دهم، اين جا به صورت انرژي است ولي همين فحشي كه به شما مي‌دهم آن جا به صورت جسم مي‌شود. كسي كه مال يتيم را در دنيا مي‌خورد، دل يتيم را مي‌سوزاند اين سوز يتيم در دنيا به صورت انرژي است ولي در آخرت به صورت جسم در مي‌‌آيد. «نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتي‏ تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ»(همزه/7-6) «في‏ بُطُونِهِمْ ناراً»(نساء/10) قرآن مي‌گويد: كسي كه مال يتيم را در دنيا بخورد در آخرت اين مال در شكمش مثل آتش است. اين جا با خوردن مال يتيم، دل يتيم مي‌سوزد. آن جا هم با آتش، دل خودش مي‌سوزد اما سوز معنوي يتيم آن جا سوز مادي مي‌شود. در آيه‌ي ديگر داريم عملشان محضر است. يعني حاضراست. «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ»(زالزال/7) اگر كسي كار خير انجام داد «يَرَهُ» نمي‌گويد «يري ثوابه» «يري عذابه» مي‌گويد «يره» يعني عمل خوب خودش را مي‌بيند. يعني عملي كه در دنيا به صورت يك نيرو و انرژي است، اين نيرو و انرژي كه در اين جا ديدني نيست در آن جا ديدني مي‌شود.
من از تهران زبان دراز مي‌كنم و يك فحش به فردي كه در بوشهر و بندر عباس است مي‌دهم. از اين جا يك نيش مي‌زنم چون زبان دراز است. درازي اين زبان در اين جا پيدا نيست فقط نيش آن را مي‌فهمي. در آن جا زبان به صورت جسم است.
7- كسي كه در خود احساس بي‌شخصيتي مي‌كند متكبّر مي‌شود
چرا انسان متكبر است؟ اين‌ها كه باد مي‌كنند، متكبر هستند. از امام صادق(ع) حديث داريم «مَا مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِي نَفْسِهِ»(كافى، ج‏2، ص‏312) يعني هيچ كس نيست كه تكبر كند مگر «إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِي نَفْسِهِ» يك حديث ديگر داريم «مَا مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِي نَفْسِهِ» آدم‌هايي كه ژست مي‌گيرند و پز مي‌دهند. آدم‌هايي پز مي‌دهند به خاطر اين كه در درونشان حس مي‌كنند كه بي شخصيت هستند. حساب مي‌كند كه من ارزشي ندارم. بعد مي‌گويد: مي‌داني من چند ساعت كتاب مطالعه كرده‌ام؟ اين چند ساعت مطالعه را مي‌گويد، بلكه مقداري خود را بالا بياورد. مي‌گويد: اين را مي‌بيني؟ پارچه‌ي پشمي است. متري10000 تومان است. اين كفش چنين است. اين ساعت2000 تومان ارزش دارد. او احساس كمبود مي‌كند و با ساعات مطالعه و نوع و جنس لباس خود مي‌خواهد خودش را بالا بياورد. حديث داريم هركس پز مي‌دهد تا در درون پستي، خودش را احساس نكند زور نمي‌زند. همه كساني كه زور مي‌زنند پيداست كه كمبود دارند. هر ميموني زشت‌تر است بازي او بيش‌تر است. اين حسابش است. در اسم گذاري‌ها هم همين گونه است. افرادي هستند كه موهاي سرشان ريخته است اما اسمشان را زلف علي مي‌گذارند. كسي كه مي‌گويد: من فلاني را به زمين زدم و احساس بزرگي مي‌كند نشانه از اين است كه تكبر دارد. پس ريشه و عامل و انگيزه پز و تكبر پستي است. اگر انسان بزرگ باشد نيازي به زور زدن نيست. آيا يك بار ديده‌ايد امام از خودش تعريف كند. يك بار ديده‌ايد كه امام بگويد: من در حوزه علميه‌ي قم و نجف در طول سال‌ها كه درس خوانده‌ام طلبه تربيت كرده‌ام. من 5000 طلبه تربيت كرده‌ام. تمام امام جمعه‌ها نزد من درس خوانده‌اند. من گاهي شب‌ها تا صبح مطالعه كرده‌ام. من نماز شب مي‌خوانم. اصلاً امام و رهبر انقلاب يك بار از خودش تعريف نكرده است اما بر عكس از پاسداري مي‌پرسم: شما كجا كار مي‌كنيد؟ مي‌گويد 8 ماه پاسدار بيت امام بوده‌ام. بيت امام را مي‌گويد. مي‌گويم: تو محافظ بيت امام بوده‌اي؟ جاهاي ديگر نيز بوده‌اي ولي ما هميشه جاي بزرگ‌تر و بهتر را مي‌گوييم.
به شوفر مي‌گوييم: آقا يك مقدار آرام‌تر حركت كن. مي‌گويد: من چند سال راننده‌ي كاميون بوده‌ام. انسان وقتي پز مي‌دهد كه احساس كند پست است. اگر انسان خودش را پست نداند نيازي به پز دادن ندارد. مشكي كه آب كمي دارد، صدا مي‌دهد. مشك پر نيازي به صدا كردن ندارد. پول خرد صدا مي‌كند اما اسكناس100 توماني صدا نمي‌كند. بعضي‌ها تازه ساعت مچي بسته‌اند و در هر دو دقيقه يك بار به ساعتشان نگاه مي‌كنند. كساني كه تازه گواهي نامه دكتراي خود را گرفته‌اند، عكس مخصوص آن صحنه و گواهي نامه را قاب مي‌كنند و در جاهاي مختلف مي‌گذارند.
آدم‌هايي هستند كه يك بار در عمرشان با شخصيتي ملاقات دارند. فوري عكس مي‌گيرند و قاب مي‌كنند و آدم‌هايي هستند كه دائماً با بهترين شخصيت‌ها هستند و عكس هم نمي‌گيرند. ژست و پز نشانه اين است كه انسان در خود كمبودي احساس مي‌كند.
8- تكبّر نسبت به خدا بدترين تكبّر
چند نوع تكبر داريم. بعضي‌ها نسبت به خدا تكبر دارند و اين خيلي بد است كه آدم در مقابل خدا تكبر كند. وقتي كه خدا يك پشه را به سراغ آدم مي‌فرستد پدر آدم را مي‌آورد. انسان ذليل با خدا تكبر مي‌كند. به او مي‌گوييم: نماز بخوان. فلسفه نماز چيست؟ مي‌گويد: عجب! يادت رفت كه در قنداق بودي و مگس روي بيني‌ات مي‌نشست. سرت را تكان مي‌دادي و مگس بلند نمي‌شد. دستت در قنداق زور نداشت كه اين مگس را بلند كند. چرا بد مستي مي‌كني. فلسفه نماز چيست؟ مي‌گويد: هيچ! فلسفه نماز اين است كه خدا دوست دارد تا خدا مي‌گويد: انجام بده، شما هم انجام بدهي. خود عشق خدا فلسفه است. رضاي خدا فلسفه است. مثلاً ركوع نماز براي ديسك كمر خوب است. سجودش براي سياتيك خوب است. آب وضو براي بهداشت خوب است. رضاي خدا بزرگ ترين فلسفه است كه من اين كار را مي‌كنم تا خدا مرا دوست داشته باشد. دوستي خدا بزرگ ترين فلسفه‌ها است. ما دوستي خدا را رها كرده‌ايم و چسبيده‌ايم به اين كه از نظر بهداشتي چه مي‌شود؟ از لحاظ دامپزشكي چه مي‌شود؟ از لحاظ روان پزشكي چه مي‌شود؟
اگر شما خواستيد لباسي را بخريد و همه رنگ‌ها هم يك شكل بود. جنس و نرخ نيز يك طور بود. بچه‌ي شما گفت: من اين را دوست دارم. دوست داشتن بچه شما خودش يك دليل است. شما بايد رنگي را بخريد كه اين بچه دوست دارد. با اين كه دوست داشتن بچه روي هوس است. دوستي بچه ضعيف است. دوستي بچه حكيمانه نيست. با اين كه مي‌دانيد دليل ندارد، حكمت ندارد و اطلاعات بچه خيلي ناقص است. با اين كه مي‌دانيد كه بچه چقدر نقص دارد. درعين حال مي‌گوييد: چون بچه دلش مي‌خواهد، برايش مي‌خرم و براي دوستي بچه ارزش قائل هستيد. چطور ممكن است كه دوستي با خدايي كه هم عادل و هم رحيم است، ارزش نداشته باشد؟ دوستي خدا فلسفه است.
چند نوع تكبر داريم؟ تكبر بر خدا، يعني قوانين خدا را قبول نمي‌كند. «وَ إِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ»(بقره/206) وقتي مي‌گوييم: از خدا بترسيد جبهه مي‌گيرد. گاهي تكبر نسبت به پيامبر خداست «أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا»(مومنون/47) ما به اين آقا ايمان بياوريم. او هم از ما است. «أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا» ايمان بياوريم به بشري كه مثل ما است.
9- راه‌هاي درمان تكبّر
براي درمان تكبر چند راه است. خود خداوند يك سري از دارو‌ها را داده است كه در دارو فروشي‌ها‌ي ديگر نيست. فقط خود خدا دارويش را داده است. آن داروها پس گردني‌هاي الهي است. دواهاي تكويني است.
رسول خدا(ص) مي‌فرمايد: «لَوْ لَا ثَلَاثَةٌ فِي ابْنِ آدَمَ مَا طَأْطَأَ رَأْسَهُ شَيْ‏ءٌ الْمَرَضُ وَ الْمَوْتُ وَ الْفَقْرُ وَ كُلُّهُنَّ فِيهِ وَ إِنَّهُ لَمَعَهُنَّ وَثَّابٌ»(الدعوات راوندى، ص‏171) اگر خدا سه سيلي به مردم نمي‌زد، مردم از تكبر كودتا مي‌كردند. ديدي گاهي كسي كه ژست مي‌گيرد، يك دفعه مي‌افتد و مريض مي‌شود. مرض، مرگ، فقر سيلي‌هايي است كه خدا به انسان مي‌زند تا انسان خانه تكاني شود. خاطرش جمع شود كه از خودش نيست. يك مقدار تنظيم باد شود. غرورش بشكند. گاهي مصيبت‌ها براي خانه تكاني و تكبر تكاني خوب است. يكي از داروهاي تكبر سجده و نماز است. داريم «الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ»(من‌‏لايحضره‌‏الفقيه، ج‏3، ص‏567) خدا گفته است نماز بخوان، نماز خانه تكاني است. بلندترين نقطه‌ي بدن ما كجاست؟ پيشاني. بلندترين نقطه‌ي بدن را در پايين ترين نقطه بگذار. آن جايي كه كف پا است. به خاك مي‌رسد. ما براي خداوند بلند مرتبه روزي 17 ركعت و در هر ركعت 2 بار به خاك مي‌افتيم و او را ستايش مي‌كنيم. انسان روزي34 بار بلندترين نقطه‌ي بدنش را به خاك مي‌گذارد. اين خانه تكاني است.
يكي از چيزهايي كه تكبر را برطرف مي‌كند، اين است كه انسان ياد ضعف خود بيفتد. حالا وضعت خوب است. «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوى‏»(ضحى/6) يادت رفت يتيم بودي؟ يادت رفت براي 10 تومان معطل بودي؟ «وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى‏ وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى‏»(ضحى/8-7) گاهي انسان بنشيند نقاط ضعف خودش را بشمارد. از اين 100 تومان پولي كه الآن به شما مي‌دهند، 20 تومانش را خمس بده. اين پول را نداشتي. يادت هست يك ديزي يك نفره مي‌گرفتي و 3 نفره مي‌خورديد. يك مقدار از ضعف‌هاي خودت را به ياد بياور. انسان فقر خودش را به ياد آورد.
اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: آدم‌هاي متكبر ضعف هايشان يادشان نرود. «عَجِبْتُ لِابْنِ آدَمَ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ وَ هُوَ قَائِمٌ بَيْنَهُمَا وِعَاءً لِلْغَائِطِ ثُمَّ يَتَكَبَّرُ»(علل‏‌الشرائع، ج‏1، ص‏275) تعجب مي‌كنم از انسان كه چگونه متكبر است با آن كه اولش نطفه‌اي بوده و در آخر هم از دنيا مي‌رود. پيغمبر فرمود: «خَمْسٌ لَا أَدَعُهُنَّ حَتَّى الْمَمَاتِ الْأَكْلُ عَلَى الْحَضِيضِ مَعَ الْعَبِيدِ وَ رُكُوبِيَ الْحِمَارَ مُؤْكَفاً وَ حَلْبِيَ الْعَنْزَ بِيَدِي وَ لُبْسُ الصُّوفِ وَ التَّسْلِيمُ عَلَى الصِّبْيَانِ لِتَكُونَ سُنَّةً مِنْ بَعْدِي»(علل‏‌الشرائع، ج‏1، ص‏130) براي اينكه تكبر از من دور باشد، من چند كار را ترك مي‌كنم.
1- «الْأَكْلُ عَلَى الْحَضِيضِ مَعَ الْعَبِيدِ» روي زمين، با برده‌ها غذا مي‌خورم كه ژست و پستم پايين بيايد. با برده‌ها روي زمين غذا مي‌خورم.
2- «وَ رُكُوبِيَ الْحِمَارَ مُؤْكَفاً» گاهي سوار الاغ مي‌شوم. مثلاً افرادي كه ماشين شخصي دارند، گاهي سوار ميني بوس و اتوبوس شركت واحد شوند. اين براي اين است كه خودشان را بسازند. آخر بعضي‌ها مي‌گويند: خودسازي، اين كه دائماً با ماشين شخصي آدم اين طرف و آن طرف بروند، نمي‌شود خودسازي كند.
يكي از شخصيت‌هاي بسيار مهم مملكت ايران را مي‌شناسم كه پسر ايشان مهندس است. ايشان نگفته است كه من پسر چه كسي هستم و دم كوره‌هاي آجرپزي رفته است و با كارگرها كار مي‌كند. حتي با آنها نيز افطار مي‌كند. الآن روي حساب مدرك و هنري كه دارد مي‌تواند ماهي هزار تومان بگيرد ولي رفته است با كارگرها همنشين شده است.
 گاهي از اين نوع خودسازي‌ها هم هستند. ما الآن به قدري متكبر هستيم كه اگر يك جايي بنشينيم و سه بچه‌ي كوچك كنار ما بنشينند مي‌گوييم اين‌ها چه كساني هستند كه آمده‌اند و كنار ما نشسته‌اند؟ زجر مي‌بريم كه اين‌ها چه كساني هستند؟ گاهي به قدري متكبر هستيم كه اگر بخواهيم با دو نفر عكس بگيريم و نفر سومي بيايد كه لباس مناسبي نداشته باشد مي‌گوييم: برو عقب بايست. ما خيلي راه داريم تا خود ساخته شويم.
پيغمبر فرمود: من گاهي سوار الاغ برهنه مي‌شوم و «وَ حَلْبِيَ الْعَنْزَ بِيَدِي» گاهي بزغاله مي‌دوشم. گاهي آدم در خانه كارهاي جزئي مي‌كند. يك شخصيت بزرگ در خانه عدس پاك مي‌كند. كارهايي كه حضرت علي(ع) مي‌كرد براي تكبر تكاني خوب است. «وَ لُبْسُ الصُّوفِ» لباس‌هاي پشمي پوشيدن براي تكبر تكاني خوب است. چون لباس پشمي در صدر اسلام لباس خشن بود. حالا برعكس شده است. لباس پشمي گران است. «وَ التَّسْلِيمُ عَلَى الصِّبْيَانِ» به بچه‌ها سلام كردن راه خودسازي است. اگر كسي مي‌خواهد غرور و تكبر خويش را بشكند، به بچه‌ها سلام كند. البته اين را هم به شما بگويم كه گاهي انسان همه اين كارها را براي دكان مي‌كند. اين هم يك كلكي است. يعني بچه مي‌بيند مي‌گويد: «سلام عليكم» مي‌گويد: خوب شد كه دارم خودسازي مي‌كنم. سوار ماشين خط هم مي‌شود، رو‌ي خاك نيز مي‌نشيند. به هركس هم مي‌رسد مي‌گويد: من قابل نيستم. تمام اين‌ها كلك است. اين كار را مي‌كند تا بگويند: ايشان خودسازي مي‌كند. به شرطي كه اين‌ها براي خدا باشد. اگر به بچه سلام مي‌كني براي خدا باشد. اگر كنار برده نشستي، براي خدا باشد. گاهي وقت‌ها آدم‌هايي هستند دو روز با برده‌ها مي‌نشيند و چهار سلام هم مي‌كند ولي يك عمري روي اين كارها شعار مي‌دهد و مانور مي‌كند.
يك فردي را داشتيم كه چند جا رفت و سخنراني كرد و پول نگرفت. يك سال سخنراني كرد و پول نگرفت. بعد از سي سال مي‌گفت: من يك سال سخنراني كردم و هيچ پولي نگرفتم، حق التدريس نگرفتم. تو يك سال مفت كار كردي ولي سي سال نان آن را خوردي. يك سال پول نگرفتي كه سي سال نان بخوري. مثل افرادي كه مهماني مي‌آيند و باقلوا نمي‌خورند. مي‌گوييم: چرا؟ مي‌گويد: براي اين كه مي‌خواهم پلو بخورم. مي‌بيند اگر يك كمي باقلوا بخورد جلوي خوردن يك بشقاب برنج را مي‌گيرد. سلام به بچه مي‌كند كه بگويد: من دارم خودسازي مي‌كنم. بگويد: برايم فرق نمي‌كند. ده و شهر براي من فرق نمي‌كند.
خدا به حق محمد و آل محمد توفيق بدهد هم خود را بسازيم و هم خودسازي برايمان دكان و بت نشود. گاهي افرادي هستند كه مجاني كار مي‌كنند ولي هر جا كه مي‌رسند مي‌گويند: من في سبيل الله كار مي‌كنم. خوب اين قدر نگو. اگر تو پول مي‌گرفتي بهتر بود كه حالا نمي‌گيري و اين قدر پز مي‌دهي. چيزي كه خدا و اسلام با آن مخالف است، طاغوت است. گاهي آدم با پول طاغوت مي‌شود و گاهي با نگرفتن پول طاغوت مي‌شود. ان شاءالله جلسه آينده دنبال بحث تكبر را خواهيم گفت.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1502

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.