آسان گرفتن در خانواده و جامعه

1- رعایت حقوق همسر و دیگران
2- مخالفت برخی همسران و فرزندان در انجام وظیفه‌ی دینی
3- عفو و صفح و مغفرت در برابر خطاهای همسر
4- عفو الهی، در گرو عفو دیگران
5- تعادل بین وظیفه و غریزه
6- آسان گرفتن در امور زندگی
7- گشایش در کارها، در گرو گشودن گره‌های مردم

موضوع: آسان گرفتن در خانواده و جامعه

تاریخ پخش:  05/06/90

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

رمضان نود، دهه‌ی سوم، بیننده‌ها بحث را می‌بینند، اول اینکه دهه‌ی سوم رمضان از دهه‌ی اول و دهه‌ی دوم مهم‌تر است. این یک مورد. شب قدر در دهه‌ی سوم است. این مورد دوم. پیغمبر ما دهه‌ی سوم رختخواب‌هایش را جمع می‌کرد. دیگر شبها نمی‌خوابید. این مورد سوم. به ما گفتند: نماز که می‌خوانید فکر کنید این آخرین نماز شماست، با اینکه آدم نماز را روزی چند بار می‌خواند. ما باید فکر کنیم، احتمال بدهیم این رمضان آخر ما باشد. حالا اگر خدا عمر داد که «الْحَمْدُ لِلَّه‏»، یک وقت هم عمر ما تمام می‌شود. شب قدر معین شده که ما بیش از این عمر نداشته باشیم. بنابراین اگر در دهه‌ی اول و دوم یک خرده کوتاهی شده، در دهه‌ی سوم یک خرده قصه را جدی‌تر بگیریم. بیش از هر چیزی هم متوجه حقوق باشید. حق، حق!

1- رعایت حقوق همسر و دیگران

امام زین العابدین در سحرهای ماه رمضان دعای ابوحمزه که می‌خواند می‌گوید: «الهی وَ مِنْ أَیْدِی الْخُصَمَاءِ غَداً مَنْ یُخَلِّصُنِی» روز قیامت که طلبکارها دور من بنشینند، دور من را بگیرند بگویند حق من را بدهید، چه کسی می‌خواهد مرا از گیر طلبکارها نجات بدهد. مسأله چیست که سیصد بار شب نوزدهم، شب بیست و یکم، شب بیست و سوم، سه تا دعای جوشن هر دعای جوشنی صد بار، سیصد بار ما باید شب‌های قدر بگوییم، «خلصنا من النار یا رب» مگر ما در آتش هستیم؟ نمی‌گوید: «لا تدخلنا» نمی‌گوید: خدایا مرا در جهنم نبر. می‌گوید: «خلصنا من النار»، «خلصنا» یعنی چه؟ یعنی در جهنم هستیم. نجاتم بده. یا مثلاً شبهای سیزدهم، چهاردهم،پانزدهم، می‌گوید: «اجرنا من النار»

این حق، خیلی مهم است. عرض کردم حدود 2700 نکته حقوقی در قرآن ما کشف کردیم و بخشی از آن حقوق خانواده است. خدا می‌داند که گاهی وقت‌ها یک کسی می‌خواهد افطاری بدهد به خانمش دعوا می‌کند که آخر چرا بد پختی؟ چرا عجله نکردی؟ «یَا اللَّهُ»! داد می‌زند که من می‌خواهم افطاری بدهم. افطاری دادن مستحب است، داد زدن سر خانم گناه است. به چه دلیل شما این کار را کردی؟ گاهی وقت‌ها می‌خواهیم روضه‌خوانی کنیم. گاهی وقت‌ها به نظر خودمان مثلاً می‌خواهیم یک کار عبادی کنیم. مردم‌آزاری می‌کنیم، راهبندان می‌کنیم، بی‌وقت بلندگو می‌گذاریم، بی‌وقت مداحی می‌کنیم. بی‌وقت عروسی می‌کنیم. اینها بالاخره چه خواهد شد؟ قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» (یس/12) آثارش را هم می‌نویسیم. در دادگستری گاهی پرونده را می‌آورند، می‌گویند: این پرونده باز باشد تا تکمیل شود. خدا می‌گوید: ما پرونده‌هایتان را تکمیل می‌کنیم. «نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» یعنی آثار.

یکوقتی یک مثل زدم اگر یادتان باشد، گفتم: کسی که چراغ را خاموش کند، فقط روی دستش نمی‌زنند. می‌گویند او را نگه دارید ببینیم در این خاموشی چه حوادثی رخ داد، همه را یکجا با او حساب کنیم. می‌گویند: در این خاموشی سه نفر از پله افتادند، بنویسید. ده تا بشقاب شکست، بنویسید. آتش قلیان قالی را سوزاند، بنویسید. کفشهایی گم شد، بنویسید. صاحبخانه خجالت کشید، بنویسید. بچه‌ها جیغ زدند، بنویسید. یعنی شما فکر می‌کنی حالا ما شوخی کردیم، دستمان را روی کلید گذاشتیم چراغ خاموش شد! ظاهراً شما یک چراغ را خاموش کردید، اما باید صبر کنی ببینی آثارش چیست؟ یکوقت ممکن است یک کار یک آثار مهمی داشته باشد، آنوقت آثار را باید خیلی مهم تلقی کنیم.

حالا این دهه‌ی آخر را ما لااقل چند شبی را راجع به حقوق خانواده صحبت کنیم. یکی اینکه بیایید در این دهه به همدیگر آسان بگیریم. من یک بحثی دارم برای اینکه آسان بگیریم. مهم‌تر از همه آسان‌گرفتن با خانواده است.

نمی‌دانم برایتان گفتم یا نه؟ یک بچه‌ی مدرسه‌ای، ابتدایی نامه نوشته قرائتی تو اسراف می‌کنی، خدا تو را دوست ندارد. چون گچ کوچک دستت بود، افتاد، خم نشدی برداری، یک گچ دیگر دست گرفتی. این گچ زیر پایت له شد. همین مقداری که گچ له شد اسراف کردی، اسراف گناه کبیره است. تو هم آدم بدی هستی. حالا باید از آن بچه تشکر کنیم، حالا اگر عیب‌های مرا در بوق کنند، بگویند: هرکسی یک عیب پیدا کند. آنوقت معلوم می‌شود که اصلاً ما هیچی برای گفتن در قیامت نداریم. اولین سؤال صفر، آن هم نه صفر ساده، یک صفر اندازه در یک قوری. صفر بزرگ! حالا فعلاً خدا ستار العیوب است.

موضوع: حقوق خانواده.

2- مخالفت برخی همسران و فرزندان در انجام وظیفه‌ی دینی

عرض کنم به حضور شما که راجع به حقوق خانواده در قرآن یک آیه داریم که «إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُم‏» (تغابن/14) «إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ» بعضی از همسران شما، «وَ أَوْلادِکُمْ» و اولاد شما، «عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُم‏» بعد می‌گوید: «وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا». قصه‌اش را برایتان بگویم. پیغمبر ما کجا مبعوث شد؟ با هم بگویید. مکه! سیزده سال مکه بود. از 40 سالگی تا 53 سالگی. بعد هجرت کرد و به مدینه آمد. افرادی هم که به پیغمبر ایمان آورده بودند، یکی یکی هجرت می‌کردند که جزء مهاجرین شدند. بعضی از بچه‌ها و همسرها گریه می‌کردند. می‌گفتند: ببین، حالا مسلمانی یواشکی مسلمان باش. بگذار مکه زندگی کنیم. نمی‌خواهد هجرت کنی. بالاخره ما را آلاخون بالاخون نکن. قرآن می‌گوید این زنهایی که گریه می‌کنند می‌گویند: هجرت نکن، اینها دشمن شما هستند.

پس اینجا یک قانون دست ما می‌آید. دوست کیست؟ دشمن کیست؟ هرکس کسی را از راه حق بازدارد، دشمن است. این یک ملاک است. می‌گوید: نمی‌خواهد مسجد بروی، نمی‌خواهد درس بخوانی. نمی‌خواهد خمس بدهی. نمی‌خواهد مکه بروی. نمی‌خواهد افطاری بدهی. نمی‌خواهد قرآن بخوانی. قرآن می‌گوید: «إِنَّ» به درستی که بعضی از همسرها، و بعضی از اولادها دشمن شما هستند. بعد می‌گوید: «فَاحْذَرُوهُم‏» از اینها وحشت کن. این خودش یک نکته است که بفهمیم چه کسی دوست است. ولذا داریم «اتَّبِعْ مَنْ یُبْکِیک‏» (کافی/ج2/ص638) کسی که حالت را می گیرد ولی خیرخواه است، او دوست تو است. خیلی‌وقت‌ها دورت جمع می‌شوند، او یک طنز می‌گوید، او جک می‌گوید، بالاخره این جلسه باعث شد که مثلاً نماز صبح از بین رفت. چهار تا دروغ در آن گفتید. چهار تا آبروریزی کردید. چهار تا خلاف کردید. اگر این جلسه‌ها در نتیجه‌اش، خروجی‌اش گناه شد معلوم می‌شود این جلسه برای تو دشمن بوده است. «إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُم‏»

بعضی از مردها گوش به حرف خانم‌ها نمی‌دادند و می‌گفتند: ما هجرت کردیم. ولی به تو بگویم من مدینه می‌روم، اگر بعداً تو هجرت کنی، راهت نمی‌دهم. آیه فرمود: ببین با اینکه گفتم: «عَدُوًّا» خانمت عدو است. عدو یعنی دشمن. با اینکه گفتم دشمن است، گفتم: از او دوری کن. اما در عین حال عفو، صفح، مغفرت، با خانم نمی‌شود درگیر شد. زن است، عاطفی است، گریه کرده گفته درس نخوان. با فلانی، خانه‌ی مادرت نرو. پسر می‌خواهد خانه‌ی مادرش برود، عروس می‌گوید نه! بروی خانه‌ی مادرت، یا جای من است یا جای مادرت. بابا «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا» (بقره/83) خوب این عروس جلوی آیه قرآن را می‌گیرد. یا مادرشوهر یک چیزی می‌گوید که بین اینها، مثلاً می‌گوید محل او نگذار! خانه‌ی پدرش نرو، خانه‌ی مادرش نرو، به او محل نگذار! هرچیزی که ما را از کار خیر باز دارد، این دشمن است. حالا با اشک باشد، یا با چادر مشکی باشد، یا با عمامه باشد، یا با کت و شلوار!

3- عفو و صفح و مغفرت در برابر خطاهای همسر

بعد می‌گوید: «وَ إِنْ تَعْفُوا» بعضی‌ها می‌گفتند: ما ایمان آوردیم و هجرت می‌کنیم و گوش به حرف شما نمی‌دهیم. هجرت هم می‌کنیم، اما اگر شما مدینه بیایید ما شما را راه نمی‌دهیم. می‌گوید: این کار غلط است. «وَ إِنْ تَعْفُوا» ببخش! حالا یک زمانی، یک چیزی گفته، شتر دیدی ندیدی. حالا یکوقت خواستگاری رفتی دخترش را نداده. نه من دیگر، در این خیابان ببینم، در آن خیابان می‌روم. دخترش را به من نداد. حالا گفته دخترم را نمی‌دهم. حالا با هم رفیق شوید. یک مسأله‌ی جزئی را یک جرقه را جریانش نکنید. عفو کنید، حالا فرق بین عفو و صفح و مغفرت چیست؟ دو تا لطیفه می‌خواهم بگویم. کلمه‌ی عفو، یعنی گذشت. عفو یعنی گذشت، گذشت بس است؟ می‌گوید: نه، بالاتر از گذشت. صفح یعنی ترک سرزنش. بس است؟ می‌گوید: نه! مغفرت یعنی چه؟ یعنی از یاد بردن.

گاهی وقت‌ها آدم یک کسی را می‌بخشد، ولی می‌گوید: خوب بخشیدمت، اما دیگر از این غلط‌ها نکنی، بسیار کار بدی کردی، خیلی غلط کردی. بابا ولش کن دیگر. اگر گذشتی دیگر به رویش نیاور. ولذا اول می‌گوید: هم بگذرید، غیر از اینکه بگذرید، سرزنشش نکنید، اصلاً شتر دیدی ندیدی! از ذهنت بیرون برود.

نکته‌اش چیست؟ نکته‌اش این است که آقایان و خواهرهایی که خوب هستید، به خوب کم قانع نباشید. نمی‌گوید: ببخشید! بالاتر، سرزنش هم نکنید. بالاتر، از فکرتان بیرون برود. اصلاً «تصفحوا» از صفحه هست. چرا به این کاغذها صفحه می‌گویند؟ صفحه کاغذ، صفحه یعنی ورق بزن برگردد. یعنی برگردان. یعنی ذهنت را ورق بزن. با باقی مردم قرآن می‌گوید: «وَ لْیَعْفُوا» با مردم عفو «وَ لْیَصْفَحُوا» (نور/22) صفح، با همسر هم عفو و هم صفح و هم مغفرت. یعنی چه؟ یعنی حساب زن از باقی‌ها جداست.

آدم مسافرت که می‌رود، برای بچه‌هایش چیزی می‌آورد، می‌گوید: این یک پیراهن برای این دختر، این یک پیراهن برای این دختر، این یک پیراهن برای این دختر، خانم دو تا پیراهن! یعنی حساب خانم را باید چرب‌تر گرفت. نمی‌شود گفت: همه شما یکطور. حساب زن با بچه فرق می‌کند. با مردم قرآن می‌گوید: «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا» با همسر می‌گوید: «وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا». هیچ جای قرآن هم این سه لغت کنار هم نیامده جز برای همسرداری! آیین همسرداری چیست؟ آیین همسرداری گذشت، ترک سرزنش، از یاد بردن. یادت می‌آید یکوقتی بی‌پول بودی، پول روغن نداشتی، نمی‌دانم پی می‌خریدی آب می‌کردی، یادت می‌آید یک زمانی، یادت می‌آید… یادت می‌آید… چه دامادهای پستی آدم می‌بیند. چه عروس‌های پستی می‌بیند. یک داماد پست را برای شما بگویم.

جهازیه خانمش را که دید، گفت: اِ… کمیته امدادی هستی؟ عروس به گریه زد. اولاً کمیته امداد بد نیست. کمیته امدادی‌ها فرزندان امام هستند. امام خمینی به ما جهیزیه بدهد، افتخار می‌کنیم. طوری نیست. کمک کمیته‌ی امداد ننگ نیست، افتخار هم هست. پولی است از ولایت، از حکومت اسلامی، از مردم خیّر. حالا این پسر با این حرفش چه چیزی خواست بگوید؟ از آغاز زندگی دل عروس را شکست. آنوقت خدا می‌شکند. سی تا آیه در قرآن داریم می‌گوید: همانطور که تو هستی من هم همانطور هستم. «فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُم‏» (بقره/152) «زاغُوا أَزاغ‏» (صف/5) «عُدْتُمْ عُدْنا» (اسرا/8) یعنی هرطور شکستی تو را می‌شکنم. شکستی تو را می‌شکنم. عین آن را هم خدا گاهی انجام می‌دهد. گاهی چنین کف مشت آدم می‌گذارد، می‌بینی عین عین عینش است.

یک کسی وسواسی بود. در «ولا الضالین» نمی‌توانست بگوید، «والضالین». هی می‌گفت: «غیر المغضوب علیهم ولاالض…» نشد! «غیر المغضوب علیهم ولاالض…»، «ولاالض، ولاالض» هی می‌گفت: «ولاالض» گیر کرده بود. پشت سری گفت: مرض! مرض! مرض! مرض! خوب همه‌ی مسجدی‌ها خندیدند. همین آقایی که مسخره کرد، مرض مرض گفت، خودش در«لاوالض» وسواسی شد. گاهی وقت‌ها طوری هست که مو نمی‌زند، پیداست… دامادی که عروس را بشکند، عروسی که داماد را بشکند، از عمویت پول گرفتی داماد شدی؟ عجب زن گدایی شدی! حالا از عمویش وامی گرفته داماد شده، تو چرا به او نیش می‌زنی؟ عفو، صفح، تغفروا، «وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا»… با مردم «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا». با همسر«وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا».  یعنی خانم یک چیزی بیش از باقی مردم. کلمات قرآن غوغا می‌کند.

4- عفو الهی، در گرو عفو دیگران

اگر ببخشی خدا تو را می‌بخشد. قرآن می‌گوید: اگر بخشیدی تو را می‌بخشم. «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا» همدیگر را ببخشید. «أَ لا تُحِبُّونَ» نداری «أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» اگر دوست داری خدا تو را ببخشد، تو هم مردم را ببخش. از این معلوم می‌شود که بعضی‌ از همسرها مانع تراش هستند، چون می‌گوید: «إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ» «مِن» یعنی بعضی. همسرها همه‌شان مانع نیستند. بعضی از همسرها هم کمک می‌کنند. در جبهه شما دیدید، مادر بچه‌اش را می‌بوسید و جبهه می‌فرستاد. بعضی از همسرها واقعاً کمک می‌کنند. بخشی از توفیقات علما به خاطر این است که خانمشان مانع تراشی نمی‌کند. و در ضمن اگر خانمی در خانه کار خانه را انجام داد، شوهرش ترقی کرد، خدمتی کرد، تحصیلی کرد، این خانم هم شریک است. می‌خواهید دو تا حدیث بخوانم؟ دو تا حدیث فوری بخوانم.

حاجیان در مکه عده‌ای را نزد کفش‌ها گذاشتند و رفتند طواف کنند. حضرت فرمود: تو که محافظ کفش‌ها هستی ثوابت از او که طواف می‌کند کمتر نیست. غصه‌ نخوری که ما سر پست هستیم چه شغل نحسی داریم. کشیک داریم. شب زنده‌داری داریم. آتش‌نشانی است، نمی‌دانم بهداری است، پلیس است، نه سیزده بدر داریم، نه عید داریم، نه عزا داریم، دائم سر مأموریت! پیغمبر فرمود، نمی‌دانم پیغمبر است یا امام، یکی از این معصومین فرمود: تو که کنار کفش‌ها هستی ثوابت از آن کسی که طواف می‌کند کمتر نیست. یک حدیث دیگر هم بخوانم.

گروهی مدینه رفتند یک نفر مریض شد. یکی هم ایستاد سوپ درست کند. بقیه حرم رفتند. حضرت فرمود: آن کسی که پرستار بیمار است، ثوابش کمتر از آن کسی نیست که حرم رفته است. خانم‌ها احساس نکنند، غصه خوردند، که عقب ماندند.

2- باید مراقب بود فریب همسر و فرزند را نخورد. چه زن فریب مرد را بخورد، چه مرد فریب زن را. فرق نمی‌کند. می‌گوید: «فَاحْذَرُوهُم‏»،«إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُم‏»، «فَاحْذَرُوهُم‏» بر حذر باش. یعنی حواست جمع باشد.

5- تعادل بین وظیفه و غریزه

3- تعادل بین وظیفه و غریزه. وظیفه می‌گوید هجرت کن. غریزه می‌گوید: حالا که خانم دلتنگ شده است و ایمان آورده، هجرت کرده او را تحویل بگیر. یعنی هم وظیفه، هم غریزه. بعضی‌ها چنان به وظیفه عمل می‌کنند، که دیگر انگار عاطفه بی‌عاطفه! زن و بچه و فامیل و همه را زیر پا می‌گذارند. می‌گویند: وظیفه شرعی است. در وظیفه‌ی شرعی قفل می‌شود. بعضی‌ها هم دین را کنار می‌گذارند می‌خواهند رفیق‌داری کنند، زن داری کنند، بچه‌داری کنند. از حلال و حرام می‌آورند که زندگی‌شان خوب باشد. هم غریزه و هم وظیفه! وظیفه «فَاحْذَرُوهُم‏» دوری کن. گوش به این گریه‌ها نده. تو ایمان آوردی مدینه هجرت کن. غریزه یعنی چه؟ یعنی حالا که خانم آمد تحویلش بگیر، خوب هم تحویلش بگیر. هم غریزه، هم وظیفه!

راجع به حقوق خانواده آنچه مهم است این است که ما آسان بگیریم. چیزهایی که من اینجا نوشتم، آسان گرفتن، سفارش‌های اسلام برای آسان گیری، با مردم، آیه‌اش را می‌خوانم. با فرزند آیه‌ی دیگر دارد. با همسر، آیه‌ی دیگری دارد. با دشمن آیه دارد. با برادر آیه دارد. با همسایه آیه دارد. امور اقتصادی آیه دارد. امور عبادی آیه دارد. امور سیاسی آیه دارد. در تبلیغ آیه دارد. در رفتار آیه دارد، همه آیه دارد. حالا من تند تند می‌خوانم.

6- آسان گرفتن در امور زندگی

پس موضوع بحثمان آسان‌گیری است. یعنی گیر نده. گیر نده، ما گاهی وقت‌ها خودمان به خودمان هم گیر می‌دهیم. حالا من یک سؤال از خودم می‌کنم. آقای قرائتی راستش را بگو، اگر داری مسجد می‌روی عمامه‌ات به شاخه‌ی درخت بند شد افتاد، حاضر هستی مسجد بروی بگویی: آقایان عمامه‌ی من به شاخه درخت بند شد در جوی افتاد، امشب پیش‌نماز عمامه ندارد. قد قامت الصلاه! یا اینکه فوری تلفن می‌کنی، اَلو مسجد، یک حادثه‌ای رخ داده، بگویید: امشب نماز تعطیل است. حادثه نیست. نیم کیلو پنبه در جوی افتاد.

ببینید ما خودمان هم گیر خودمان هستیم. یعنی بعضی‌ها گیر خودشان هستند. من باید بیایم؟ او باید دیدن من بیاید، او باید به من سلام کند، بعضی‌ها گیر خودشان هستند. حالا یک بشقاب شکست. این خانم بشقاب را برمی‌دارد، کل شهر را زیر و رو می‌کند که گل بشقاب ششم به بشقاب پنجم بخورد. ببین آخر گیر است. گیر رنگ یک سفال است. چه چیز از دست می‌دهد؟ سه ساعت در بازارها تاب می‌خورد، هدفش چیست؟ گل دو تا سفال، دو تا چینی، دو تا سرامیک گلش با هم بخورد. گیر گل بشقاب است. بعضی‌ها گیر هستند. تلفن کرد گفت: بیا، نخیر نمی‌روم. کارت که نفرستاده. آدم نباید سبک باشد. هرکسی عزت دارد. مثلاً این فکر می‌کند عزتش به کارت است. بابا وقتی گفت: عروسی بیا، برو. حالا کارت نفرستاد، نفرستاد. گیر کارت است. سر یک عروسی قهر می‌کنند. گیر هستیم.

آسان‌گیری با مردم «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا»

با فرزند، یعقوب همه‌ی بچه‌هایش را بخشید. گفتند: «یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا» (یوسف/97) غلط کردیم. تو را گریاندیم. کورت کردیم. در فراغ یوسف آب شدی. ما یوسف را در چاه انداختیم. ببخش! گفت: می‌بخشم. حالا بچه یک غلطی کرده، ببخش. نه این دیگر پسر من نیست. آقاجان، من پدری را سراغ دارم که گفته یک مرتبه ایشان ازدواج کرده، شکست خورده. تا آخر عمر دیگر من برای ازدواجش قدم برنمی‌دارم… آقایان پسر شما ازدواج کرده، شکست خورده، بد درآمده، حالا اگر یکجا یک نفر کلاه سرش رفت، یا یک آشی را سوزاند، از خدا یاد بگیرید. مدیریت را از خدا یاد بگیرید. حضرت یونس یک کاری کرد که نباید بکند. خدا گوشش را مالاند، و خوراک نهنگش کرد. در دل نهنگ گفت: «سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نجََّیْنَاهُ مِنَ الْغَم‏» (انبیاء/87 و88) دوباره پیغمبرش کرد برای صد هزار نفر. «مِائَهِ أَلْفٍ أَوْ یَزیدُونَ» (صافات/147) یعنی نباید این کار را بکند، ترک اولی بود، انجام داد، خدا حالش را گرفت و دوباره مسئولیت به او داد. اینطور نیست که حالا اگر کسی یک غلطی کرد برای همیشه باید او را سه طلاق کرد.

با همسر «لا تُضآرُّوهُنَّ» (طلاق/6) خانم را ضرر نزنید. «لِتُضَیِّقُوا» (طلاق/6) خانم را در مضیقه نیاندازید. عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف‏» (نساء/19) زندگی‌تان روان باشد. «وَ لْیَصْفَحُوا»، «لا تُضآرُّوهُنَّ»، «لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِن‏».

با دشمن، پیغمبر روز فتح مکه گفت: همه‌ی مردم مکه را یکجا بخشیدم. یک شهر را در یک لحظه بخشید. حالا این دختر خانم آن دختر خاله را نمی‌بخشد. بابا مگر تو امت پیغمبر نیستی؟ پیغمبر ما در یک آن همه مردم مکه را بخشید. نبخشیم در قیامت گیر هستیم.

یک کسی آمد گفت: آقای قرائتی غیبتت را کردم. گفتم: حلال! گفت: نمی‌دانی چه گفتم؟ گفتم: حلال برو دیگر. گفتم: می‌دانی چرا حلال می‌کنم؟ قیامت اینقدر من و تو گیر هستیم دیگر گیر هم نباشیم. عفو کنند. با برادر، یوسف برادرهایش را بخشید. با پسر، یعقوب بچه‌هایش را بخشید.

در امور اقتصادی، «فَنَظِرَهٌ إِلى‏ مَیْسَرَهٍ» (بقره/280) ندارد بدهد، صبر کن تا پولدار شود. این زن که می‌رود شوهرش را به خاطر مهریه زندان می‌کند این فکر می‌کند زن قهرمانی است. این خانم نمی‌فهمد. متوجه نیست که چه می‌کند. حالا مثلاً شوهرت را زندان کردی، دیگر این برای تو شوهر خواهد شد؟ آنوقت حالا ده تا صد تا سکه گرفتی، یعنی چه چیز را با چه چیزی دادی؟ قرآن می‌گوید: اگر طرف ندارد، «فَنَظِرَهٌ إِلى‏ مَیْسَرَهٍ» آسان بگیرید.

در عبادت آسان بگیرید. اگر حال دعا ندارید مفاتیح را ببند. آن مقداری که حال داری بخوان. به خودت تحمیل نکن. به خودت سخت نگیر.

در رفتارها، به امام سجاد گفتند: آقا می‌خواهید حمام بروید. بله! اجازه بده حمام را قُرُق کنیم که هیچکس نباشد. گفت: مگر فرق می‌کند؟ آقا استخر را خلوت کنید. ببینیم حالا مگر مردم در آن باشند، طوری می‌شود؟ خوب استخر عمومی، حمام عمومی، قرق کنیم چرا؟ من راضی نیستم برای من قرق کنید. امام فرمود.

یک عده از یک راه دیگر می‌آمدند. فرمود: چرا از یک راه دیگر می‌روید؟ از همان راهی بروید که همه مردم می‌روند. «أَفیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاس‏» (بقره/199) گیر هستیم.

7- گشایش در کارها، در گرو گشودن گره‌های مردم

چه کنیم خدا به ما آسان بگیرد؟ می‌گوید تاب مردم را باز کنی. گره باز کنی، گره باز می‌کنم. «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏» (لیل/5) کسی که عطا کند، «وَ اتَّقى» تقوا داشته باشد، ببخشد. «وَ صَدَّقَ بِالحُْسْنىَ»‏ (لیل/6)‏ «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى‏» (لیل/7) اگر کسی با مردم اهل عطا و تقوا باشد، روانش می‌کنیم.

در خصال یک حدیثی است. «فما من مؤمن مشى إلى الجماعه إلا خفف الله عز و جل علیه أهوال یوم القیامه» نمی‌دانم این حدیث را چرا من اینجا نوشتم؟ این حدیث برای نماز جمعه است. خوب حالا برای نماز جمعه بگویم، بالاخره به خصوص روز قدس و نماز جمعه‌های مهم. حدیث داریم کسی که نماز جمعه می‌رود خداوند برایش روز قیامت آسان می‌گیرد. «صِلَهَ الرَّحِمِ… وَ تُیَسِّرُ الْحِسَابَ» (کافی/ج2/ص157) کسی برود فامیل‌هایش را ببیند خدا حسابش را آسان می‌گیرد.

قرآن می‌گوید: کسانی که نمی‌توانند روزه بگیرند، در طول سال مریض هستند، به عدد هر یک روزه‌ای که خوردند، «وَ عَلَى الَّذینَ یُطیقُونَهُ فِدْیَهٌ طَعامُ مِسْکین‏» (بقره/184) به اندازه‌ی یک غذای مسکین، یک شکمی را سیر کنند. خوب نمی‌توانی آسان می‌گیرد. آب نداری وضو بگیری. ایستاده نمی‌توانی، بنشین. نشسته نمی‌توانی نماز بخوانی، بخواب. وضو نمی‌توانی بگیری، تیمم کن. حج مستطیع نیست، نرو. لنگ است، نابینا است، نمی‌تواند جبهه برود، نرود. یعنی دستورات خدا مملؤ از آزادی است. حتی دین آموزی به بچه، من نمی‌دانم یک چیزهایی در مملکت ما است، ریشه‌اش کجاست بنده بلد نیستم. یک کسی به من یاد بدهد. البته این که می‌خواهم بگویم به خیلی‌ها برمی‌خورد. ولی من حجه الاسلام هستم، حجه المسلمین نیستم. اسلام می‌گوید: بچه را تا هفت سال آزاد بگذار. خودش به طور طبیعی یک چیزی یاد گرفت، طوری نیست. اما ما اجبار می‌کنیم بچه‌ی ما سه سالگی برود، قرآن حفظ کند. 4 سالگی قرآن… چه کسی گفته، چه آیه و چه حدیثی داریم بچه سه، چهار ساله قرآن حفظ کند. چرا به بچه‌هایمان تحمیل می‌کنیم؟ این چه رقم تربیت است؟ حدیث از کتاب «من لا یحضر» بخوانم. اسلام می‌گوید: به بچه سه سال چیزی نگویید. بعد از سه سال اولین کلمه این باشد، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» هفت ماه و بیست روز صبر کنید، می‌شود سه سال و هفت ماه و بیست روز. «محمد رسول الله» (صلوات حضار) همینطور ذره ذره امام می‌گوید وقتی می‌خواهید نماز بخوانید بنشیند، ببیند. بعد صورتش را بشوید، بعد همینطور، بعد همینطور…قدم به قدم گام به گام این را به سمت مذهب ببرید.

خود انسان، خدا به پیغمبر می‌گوید: من قرآن را نفرستادم که سخت بگذری. «ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏» (طه/2) من قران را نفرستادم که به خودت سخت‌گیری کنی. افرادی راهب می‌شدند، در دیرها می‌رفتند. فرمود: «وَ رَهْبانِیَّهً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها» (حدید/27) این رهبانیت اینها بدعت است. ما نگفتیم این کار را بکن. بعضی‌ها زنشان را رها می‌کردند، می‌رفتند در دیر و عبادت. پیغمبر فرمود: چرا خانمت را رها کردی؟ «من رغب عن سنتی فلیس منی» کسی بچه‌اش را رها کند دنبال عبادت برود، مسلمان نیست.

آخرین آیه می‌گوید: اصلاً قرآن که نازل شده «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُکْثٍ» (اسراء/106) قرآن در مدت 23 سال نازل شد. یک آیه نازل می‌شد بعد از مدتی، یک آیه‌‌ی دیگر، یعنی قرآن هم 23 سال نازل شد، اینکه مثلاً بیاید در یک فاصله‌ی کمی همه قرآن را حفظ کند، تیزهوش باشد طوری نیست. من حرفم این است: حفظ قرآن، حفظ حدیث، حفظ شعر، حفظ کتاب، اگر تیزهوش است، نابغه هست، به او فشار نمی‌آورد طوری نیست. اما بچه‌های معمولی را گفتند آسان بگیرید. تربیت آسان گرفتن، آموزش آسان گرفتن، همسرداری آسان گرفتن. گیر ندهید. در مهمانی‌ها آسان بگیرید. در پذیرایی‌ها آسان بگیریم. اگر آسان بگیریم، صله رحم‌ها زیادتر می‌‌شود. سفره‌های پرخرج، مراسم پرخرج، مرگ و میرها چقدر مشکل شده، آدم از چهل سالگی باید پولهایش را برای هفتاد سالگی‌اش جمع کند. سی سال باید پول جمع کنی چون الان مردن چند میلیون شده است. آسان بگیریم. زندگی آسان، مردن آسان، تحصیل، همسرداری، معاشرت، سفر، افطاری، مهمانی، عزاداری، همه آسان باشد. آسان بگیریم زندگی شیرین می‌شود. یکبار دیگر این شعر را که چند بار خواندم می‌خوانم.

«تکلف گر نباشد خوش توان زیست *** تعلق گر نباشد خوش توان مرد»

قرآن می‌گوید: با اینکه بعضی از زنها دشمن هستند می‌گویند: بپرهیز. در عین حال اگر اسلام آورد و به مدینه آمد، او را تحویل بگیر. «وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا». با مردم«وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا»، با خانم «وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا» خانم یک «تغفروا» اضافه دارد. یعنی آیین همسرداری پررنگ‌تر و عاطفی‌تر از آیین مردم‌داری است.

خدایا به ما توفیق بده اسلام را درست بفهمیم و صحیح عمل کنیم.توفیق بده انحراف‌ها را درست بشناسیم و دوری کنیم. در فهم وظیفه ما را سردرگم قرار نده.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3385

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.