جهاد علمی و فرهنگی برای نجات نسل جوان (3)
موضوع: جهاد علمی و فرهنگی برای نجات نسل جوان(3)
تاریخ پخش: 22/06/1403
عناوین:
1- قدرناشناسی مردم، یکی از عوامل غیبت امام زمان علیهالسلام
2- نقش امام زمان علیهالسلام در حفظ مکتب اهل بیت علیهمالسلام
3- رجوع به فقیه عادل در دوران غیبت امام زمان علیهالسلام
4- ترویج و توسعه سنتهای خوب فرهنگی در جامعه
5- انتخاب بهترین سخن در میان انواع دیدگاهها و جریانات
6- سفرهای علامه امینی برای تألیف کتاب الغدیر، نمونه جهاد علمی
7- جهاد علمی با بهرهگیری درست از چشم و گوش و زبان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
عزیزانی که پای تلویزیون هستند، بحث را در شهادت امام عسکری علیهالسلام گوش میدهند که فردای آن روز آغاز امامت امام زمان علیهالسلام هست. راجع به امام زمان علیهالسلام هم نهم ربیع بحثهایی شده است و میشود و خواهد شد و هم نیمهی شعبان بحثهایی شده است و میشود و خواهد شد، ما هم یکی، دو تا کلمهای بگوییم.
یک سؤال- آیا بچّهی میتواند امام باشد، یا نه؟ این را من با یک مَثَل، یک وقت در تلویزیون گفتم، آن مَثَل را تکرار میکنم. این فلش کامپیوتر را دیگر همه دیدند و شنیدند و اینها. فلز هست، تویاش هم خالی هست، به اندازهی یک تخمه کدو، یا یک فندق و بادام، به کامپیوتر وصل میکنی، پنجاه تا کتاب از آن کامپیوتر، در این کامپیوتر میآید. این را چه کسی ساخت؟ انسان. انسان چیزی ساخت به نام کامپیوتر، فلش کامپیوتر که با وصل کردن به کامپیوتر هزارها کتاب را میتواند از جایی به جایی منتقل کند. این را چه کسی ساخته؟ انسان، اگر انسان توانست چیزی بسازد که علوم از کامپیوتر برود توی کامپیوتر، خدای انسان نمیتواند یک چیزی بسازد که علم امام عسکری، از آن مغز امام عسکری منتقل شود به مغز امام زمان؟ کجایش گیر هست؟ نصفش را من میگویم، نصفش را شما بگویید، اگر انسان توانست علوم را از کامپیوتر به کامپیوتر، از آهن به آهن، از فلز به فلز منتقل کند، خدای انسان هم میتواند علم را از امامی به امام دیگر منتقل کند. این یک شبهه برای این.
امام زمان علیهالسلام چرا غایب است؟ یک روایتی داریم، امام زمان علیهالسلام فرمود: «اگر شما با هم متّحد بودید، ما زودتر ظهور میکردیم» (الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسی، ج2، ص 499)، حدیث هست، دلیلی که ما ظهورمان تأخیر میافتد، این است که شما با هم یکی نمیشوید، متّحد نمیشوید. این هم یکی. به قول تعبیری دیگر: «و غَیْبَتُهُ مِنّا»، غایب بودن امام زمان علیهالسلام دست ما هست، ما باعث شدیم که امام غایب شده، «غَیْبَتُهُ مِنّا».
1- قدرناشناسی مردم، یکی از عوامل غیبت امام زمان علیهالسلام
یک زمانی که من حال داشتم پای تخته سیاه میرفتم مینوشتم، عکس یک چراغ را کشیدم، لامپ خیابان. میگفتم این لامپ را میبینید، این لامپ هست. بچّهها میآیند، میزنند میشکنند. لامپ دوّم، میشکنند. لامپ سوّم، میشکنند. یازده تا چراغ سازمان برق میزند، یازده تا را میشکنند، مدیر عامل میگوید چه؟ میگوید دیگر اینجا لامپ نزنید، چون یازده تا چراغ زدیم شکستند، لامپ دوازدهم را دیگر وصل نمیکنیم. امیرالمؤمنین، شکستند. امام حسن، شکستند. امام حسین شکستند. وقتی یازده امام را شهید کردند، دیگر لامپ دوازدهم، امام زمان را خدا نشان ما نمیدهد، «و غَیْبَتُهُ مِنّا». اگر شما یازده مرتبه نسیه دادی، بردند خوردند، دیگر دفعهی دوازدهم بهش نسیه نمیدهی، میگویی مال مردم خور هست، هر چی میگیرد پس نمیدهد.
نقش امام زمان علیهالسلام در هستی، نقش نخ در اسکناس هست. اسکناس اگر یک نخ تویاش باشد ارزش هست، اگر آن نخش را بکشی کاغذ هست، «لولا الحجّه لساخت الأرض» حدیث داریم، اگر حجّت خدا نباشد زمین فرو میریزد، زمین فرو میریزد.
ما در کشور خودمان، در همین انقلاب دیدیم، گاهی اگر حرفهای امام، فکر امام و آن یادگارهای امام، سخنان امام اگر نباشد، مملکت به هم میریزد، هر کسی یک چیزی میگوید، سیاسیون، اقتصادیون، افراد مختلف، هر کسی، یک چیزی میگوید، وقتی امام یک چیزی گفت تسلیم شدند، این مملکت روی پا میایستد. موجهای بسیار مهمّی در انقلاب ما پیش آمده که به گفتهی یا امام، یا مقام معظّم رهبری همین که فرمود حق این هست، مردم دیگر آرام شدند. کجای دنیا میتوانند در فاصلهی یکی، دو ماه یک رئیس جمهورشان شهید بشود در حادثهی هواپیما، فاصلهی چهل و پنج روز جانشین تعیین بشود، بعد رئیس جمهور کاندیدا بشود، شورای نگهبان امضاء کند، تأیید کند، بعد مردم رأی بدهند، دومرتبه این رأیها بررسی بشود. در فاصلهی یکی، دو ماه یک کشور تمام نظام سیاسی. افرادی هستند بیست سال، سی سال، کمتر و بیشتر دعوا میکنند، یک فرماندار یک شهرشان را نمیتوانند عوض کنند، شما رئیس جمهوری رفت، رئیس جمهوری آمد، آب از آب تکان نخورد، غصّه خوردند، گریه کردند، ناراحت شدند، امّا نظام نپاشید.
2- نقش امام زمان علیهالسلام در حفظ مکتب اهل بیت علیهمالسلام
نقش امامت، «لولا الحجّه» اگر امام نباشد. امام فرمود من هر روز به شما دعا میکنم، اگر، حدیث، اینکه میگویم از خودم نیست، حدیث داریم، امام زمان علیهالسلام فرمود: «اگر دعای من پشت سر شما نباشد، دشمنان شما را قورت میدهند» (الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسی، ج2، ص 497)، اگر دعای من پشت سر شما نباشد، دشمنان شما را قورت میدهند.
یک مواردی هم کمکهایش علنی هست. من یک خاطرهای را برای شما بگویم، اگر شنیدید دو بار بشنوید، اگر نشنیدید دفعهی اوّل بشنوید. شب نیمهی شعبان بود که مربوط به امام زمان علیهالسلام هست، من مسافر مدینه بودم. در یک هتلی که شانزده، هفده طبقهای تقریباً بود، طبقهی پایینش بازار بود، طبقهی روی بازار غذاخوری بود، از دوّم، سوّم به بالا هم مسافرها از کشورهای مختلف. ما آمدیم طبقهی دوّم غذا بخوریم، با خودم گفتم امشب نیمهی شعبان هست، یک کاری برای امام زمان بکنم، شما هم بحث را آغاز امامت امام زمان علیهالسلام میشنوید، خب یک کاری برای امام بکنیم. فکر کردم چه کنم؟ گفتم هیچی، برو همین طبقهی پایین، مغازهها، چند تا پیراهن بخر، برو توی آشپزخانه، به آشپزها بگو نیمهی، تولّد امام زمان هست، یا آغاز امامت هست، این پیراهن هدیه هست، عیدی هست. گفتم فکر خوبی هست. ولی وقتی فکرم را کردم و یادم آمد که پولم را یک جایی خرج کردم، یادم نبود، پول ندارم. یک کسی گفت به عدد موهای سرم کمکت میکنم، کلاهش را برداشتند کچل هست، اصلاً مو ندارد. حالا ما هم میخواستیم به آشپزهای مدینه عیدی بدهیم، یادم آمد پول ندارم. یک خورده حالم گرفته شد، کاش پول میداشتم. به احدی هم نگفتم، تنهایی غذا میخوردم. در این چند دقیقهای که ما غذا میخوردیم، یک کسی صندلیاش را بغل ما آورد، گفت: «حاج آقا»، گفتم: «بله»، گفت: «اگر آشپزها از شما تشکّر کردند، هیچی نگو»، گفتم: «آشپزها برای چی از من تشکّر کنند؟»، گفت: «من یک مسافر هستم از فلان منطقه، آن طرف سالن غذا میخوردم، به دلم برات شد امشب شب نیمهی شعبان هست یک کاری بکنم. چه کنم؟ برو پایین پیراهن بخر، برو به آشپزها بگو هر آشپزی یک پیراهن عیدی. منتها من وقتی خواستم پیراهن را عیدی بدهم، گفتم اگر من بدهم خواهند گفت یک زوّار، اگر بگویم قرائتی داد، چون تو شهرت تلویزیونی داری، اینها بیشتر خوشحال میشوند که قرائتی پیراهن داد. منتها ممکن است اینها بیایند از شما تشکّر کنند، هیچی نگو شما.» من منقلب شدم، گفتم: «یا امام زمان، یا حجت بن الحسن، تو چه کسی هستی؟! یک ریال پول خرج نکردم، یک متر راه نرفتم، یک کلمه حرف نزدم، این آقا چه کسی بود؟! همین الآن که من توی ذهنم پیراهن آمد، او هم آن طرف سالن غذا میخورد گفت پیراهن. از طبقهی پایین، او هم گفت از طبقهی پایین. به آشپزها، او هم گفت به آشپزها. مو به مو تمام آنچه که در ذهنم بود عملی شد.» امام زمان این هست، امام زمان این هست. اگر دعای من پشت سر شما نبود، دشمن شما را قورت میداد. بهترین مَثَلَش همین مَثَل نخ توی اسکناس هست، اگر نخ توی اسکناس نباشد، اسکناس ارزش ندارد.
3- رجوع به فقیه عادل در دوران غیبت امام زمان علیهالسلام
پیام امام زمان علیهالسلام برای ما این است که وقتی من نیستم بروید سراغ یک کسی که سه تا شرط دارد: فقیه باشد، عادل باشد، بیهوس باشد. فقیهِ عادلِ بیهوس، زمانی که دستتان به ما نمیرسد، از اینها استفاده کنید که مراجع تقلید و فقها هستند. (الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسی، ج 2، ص 458)
این روز را تبریک میگویم، یک دعا هم میکنم آمین بگویید، خدایا، بحثم را بعدش ادامه میدهم، خدایا به آبروی امام زمان علیهالسلام رفتار و گفتار و افکار و نیّات و حرکات ما را آن گونه قرار بده که همیشه امام زمان از ما راضی باشد، این رضایت، «وَامْنُنْ عَلَیْنا بِرِضاهُ»، در دعای ندبه هم میخوانیم خدایا منّت بگذار که امام زمان از ما راضی باشد. در کربلا بعضی از افرادی که شهید میشدند، امام حسین علیهالسلام میآمد بالای سرشان، جملهای که میگفتند این هست: «أرَضیتَ عَنّا؟»، تو از ما راضی هستی؟ این رضا خیلی مهم هست، «أ رَضیتَ»، میخواهم تو از ما راضی باشی.
رضایت امام زمان علیهالسلام به این هست که حرفهایش را گوش بدهیم. اگر مالی داریم خمس بدهیم. خدا صد میلیونت داده، بیست میلیونش خمس هست، بده به امام زمان علیهالسلام. به چه کسی بدهیم؟هر کسی که علمش، سوادش، زهدش، تقوایش، هر چی، انتخابش با خودت، ولی خمس را بده. اولاددار شدی، اسم مهدی را روی بچّهات بگذار، اسم مهدی را روی بچّهات بگذار. در شهرها دعای ندبه راه بیفتد، دعای ندبه راه بیفتد.
این بحث، چند جمله مال آغاز امامت امام زمان علیهالسلام. موضوع بحثمان، موضوع بحث جهاد علمی بود، در جلسهی قبل، چند جملهای هم بگوییم تا …
4- ترویج و توسعه سنتهای خوب فرهنگی در جامعه
ترویج سنّتهای خوب، اینها جهاد علمی هست، کارهای خوب را سنّتش کنیم. خیلی ابتکاری هست، هر کسی، در هر کاری ابتکاری دارد، در شعر هست، در قلم هست، در بیان هست، در صنعت هست، کارهای خوب، «وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَهِ»، در دعای مکارم الأخلاق دارد خدایا توفیقم بده من خوبیها را پخشش کنم، خوبیها را پخش کنیم. داریم اگر پول میخواهی به فقیر بدهی، خودت نده به فقیر، بده به بچّهات بگو تو بده به فقیر، یعنی پول دادن به فقیر را یاد بچّهات هم بده که یاد گیرد. از جمله جهاد فرهنگی همین که اخبارِ سنّتهای خوب را احیا کنیم.
کتاب بخریم در اختیار افراد بگذاریم. امروز هم که دیگر کار فرهنگی آسان شده. من یک خاطره برایتان بگویم از اینکه چهقدر کارهای فرهنگی آسان شده. یک علّامهای بود که من جوانی دیدنش رفته بودم، مرحوم مطّهری هم اهواز بود، گفت میخواهم بروم شوشتر ایشان را ببینم، علّامهی تُستَری. کتابهای مهمّ فراوانی و مبتکرانه نوشته. ایشان یک کتابی به نام «اوائل» دارد، اسم کتابش «اوائل» هست، یعنی اوّلها، کتابش هم ضخیم بود، تقریباً قدّ این قرآن با کم و زیادش بود. مثلاً اوّل کسی که چه کرد، اوّل کسی که نوشت، اوّل کسی که رفت، اوّل کسی که گفت، هر که اوّل که، «أوَّلُ ما»، یا «أوَّلُ مَنْ». ما گفتم این همه اوّل را از کجا آورده؟ مثلاً دو هزار تا اوّل، به شما بگویند آقا، شما پنج تا اوّل بگو، میمانی چی چی بگویم. یک کسی بردارد هزار تا اوّل پیدا کند! از کجا اینها را درآورده؟! خدمت آیت الله استادی رسیدیم قم، گفتیم: «این کتاب را چه جوری میشود نوشت؟»، گفت: «این یک نیّت شصت ساله پشت سرش هست. اوّل جوانی میخواسته اوّلها را جمع کند، یک قوطی پهلویش بوده، در طول عمرش هر وقت رسیده به اوّل کسی که، اوّل چیزی که، مینوشته در این قوطی میانداخته. در سنّ نود سالگی که پیر شده، آن اوّلها جمع شده، یک کتاب شده.» یعنی برای نوشتن کتاب اوائل باید شصت، هفتاد سال خیز گرفت، تا این کتاب تولید بشود. این مال زمان دیروز. امروز چی؟ امروز شما پای کامپیوتر مینشینی، با نوک انگشتت «أوَّلُ ما»، «أوَّلُ مَنْ»، هر چی «أوَّلُ ما» و «أوَّلُ مَنْ» هست، توی صفحهی تلویزیون میآید، یعنی چیزی که هفتاد سال باید طول بکشد، دو دقیقه طول میکشد، دو دقیقه طول میکشد، تحقیق در این زمان ما، با امکاناتی که هست گسترش پیدا کرده، حیف هست ما وقتمان را جایی دیگر خرج کنیم.
5- انتخاب بهترین سخن در میان انواع دیدگاهها و جریانات
یکی از مصادیق جهاد فرهنگی این هست که تصفیه کنیم، قرآن گفته هر چیزی را گوش نده: «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر/ 18). – اوّل «یَسْتَمِعُونَ» گفته، نگفته «یَسْمَعُون»، «یَسْمَعُون» یعنی شنید، «یَسْتَمِعُونَ» یعنی با دقّت شنید. مؤمن کسی هست که حرفهای دیگران را با دقّت گوش بده، سرهمبندی نه، با دقّت گوش بده، «یَسْتَمِعُونَ».
– بعد هم میگوید: «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ»، نمیگوید «یَسْتَمِعُونَ القائِل»، کار نداشته باش که گوینده چه کسی هست، گوینده هر کس میخواهد باشد باشد، حرفش حق هست یا حق نیست، یعنی حقگرا باش نه آدمگرا، «چون ایشان گفته پس حرف خوبی هست»، نه، ممکن است ایشان گفته، ولی حرف غلطی هست. «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ»، نمیگوید: «یَسْتَمِعُونَ القائِل».
– بعد گفته: «فَیَتَّبِعُونَ»، این فاء یعنی فوری، یعنی حق را که شنیدی فوری دنبال کن، نگو حالا باشد بعد، «فَیَتَّبِعُونَ».
یک مَثَل فوری برایتان بزنم. شخصی آمد خدمت پیغمبر صلّیاللهعلیهوآله، گفت که: «یک پولی به ما بده خرج کنیم، فقیریم»، حضرت فرمود: «برو کار بکن»، گفت: «دستم هم فلج هست، نمیتوانم کار بکنم»، فرمود: «احْمِلْ عَلَى رَأْسِکَ»، برو با سرت حمّالی کن. ساکها، چمدانهای کوچک را روی سرت بگذار که فشار نیاید به قول ما. گفت که: «نمیتوانم»، گفت: «برو تویخانهات یک چیزی بیاور بفروش»، گفت: «من فقیر هستم، هیچی توی خانهام نیست»، گفت: «حالا برو هر چی بود بیاور». دید پیغمبر گیر داده، هر چی هست. رفت خانهاش یک پلاسِ، به قول ما زیلو پاره، موکت پاره، یک پلاسی آورد، گفت: «آقا، توی خانهی من همین هست. هی میگویم ندارم، ندارم، ندارم، شما میگویی برو بیاور بفروش، برو بیاور بفروش. این را کی میخره این را؟!»، فرمود: «برو کنار»، «کی این را میخره؟»، گفتند: «آقا، این ارزشی ندارد، پلاسِ پاره و کهنه»، «یک درهم». حضرت فرمود کی؟ مزایده کرد، گفت: «کی بیشتر میخره؟»، یک نفر گفت: «آقا، دو درهم»، گفت: «به تو فروختم». فروخت و دو درهم را به این مرد داد، گفت: «یک درهمش را برو نان و گوشت بخر، بده به زن و بچّهات، یک درهمش را هم برو در بازار، یک کلّهی تبر، تبرهایی هست که چوب میشکنند، چوب دارد قدّ دسته بیل، نصف دسته بیل و سرش هم آهن هست، برو یک کلّهی تبر بخر بیاور.» ایشان هم رفت و یک کلّهی تبر خرید و آورد و حضرت فرمود: «اصحاب، کسی هست در خانهاش یک چوبی داشته باشد که دستهی تبر بشود؟»، یک نفر گفت: «خانهی ما یک همچین چوبی هست»، فرمود: «برو بیاور». رفت. خود پیغمبر نجّار شد، این چوب نیم متری، یک متری را فرو کرد توی این آهن، بغلهایش را هم سفت کرد، شد یک تبر، گفت: «این تبر، برو باهاش کاسبی کن، ولی گدایی نکن.»
ببینید پیغمبر فوری، «فَیَتَّبِعُونَ» تا دید … کرده همان، آخر ما گاهی وقتها یک کاری که میخواهیم بکنیم، هی لفتش میدهیم. تصمیم گرفت، آن را عوض کرد، به جامعه چیزی آموخت. «یَتَّبِعُونَ»، باید قابل تبعیت باشد.
«أَحْسَنَه»، طرف هم باید خودش قدرت شناخت احسن داشته باشد، این بهتر هست یا آن، احسن یا این، قدرت تشخیص داشته باشد. هر علمی مفید نیست، هر علمی برای همه مفید نیست. ممکن است مثلاً خواندن یک درس برای یک کسی مفید باشد، برای من مفید نیست، باید دید برای تشخیص علم یکی ذوقت چیه؟ یکی جامعه چی میخواهد؟ یکی چه امکاناتی برایت هست؟ من خودم از نظر شعری خیلی ضعیفم، خیلی خیلی ضعیفم، انواع کتابهای شعر را هم در خانهی مان دارم هان، ولی حال خواندن شعر را ندارم، ولی یک کسی را میبینید سر تا پایش شعر هست، شاعر هست، شعر را دوست دارد، خب حالا این. یک کسی برایش فلسفه ممکن است واجب باشد، یک کسی اصلاً یک قرون فلسفه خواندن به دردش نمیخورد. من خودم از دو تا فیلسوف پرسیدم: «فلسفه بخوانم؟»، فرمود: تو نخوان، ظرفیت من به درد این کار نمیخورد. یکی علّامهی مطهّری، یکی آیت الله مصباح یزدی، هر دو فیلسوف بودند، من گفتم فلسفه بخوانم، فرمود تو نخوان. خب ما رفتیم سراغ تفسیر و قرآن و حدیث، پشیمان هم نیستیم. یک چیزی بخوانید که «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»، دنبال بشود. «أَحْسَن» یعنی قدرت شناخت احسن را داشته باشد.
6- سفرهای علامه امینی برای تألیف کتاب الغدیر، نمونه جهاد علمی
نمونهی جهاد علمی را، دو نفر برایتان بگویم. یکی علّامهی امینی، صاحب کتاب الغدیر، ایشان یک کتابی میخواست، کشورهای مختلف رفت، کشور به کشور رفت برای پیدا کردن آن کتاب، تا هندوستان پیدا کرد. خواست کتاب را بخرد، گفتند فروشی نیست. عاریه بدهد، نیست. گفتند فقط خودت میتوانی رونویس کنی، نه فتوکپی، نه عاریه، نه کرایه، نه فروش، هیچی. ایشان شش ماه وایساد، تمام کتاب را رونویس کرد. آیت الله خزعلی خدا رحمتش کند، میگفت: «از ایشان پرسیدم که هوای هندوستان چه جور بود؟»، گفت: «نفهمیدم» شش ماه، توی هندوستان کتاب را نوشت، چنان غرق در عشق در مطالعه بود که نفهمید شش ماه تابستان گرم هست، یا سرد هست! این خیلی مهم هست این. فوتبالیستها گاهی توی بازی زمین ورزش استخوان پایش میشکند، امّا چنان عاشق گل زدن هست که حالیاش نیست، استخوانش میشکند، حالیاش نیست. زنها، یوسف را که دیدند، دستشان را بریدند، یا دست کشیدند از غذا خوردن، چنان شکل یوسف اینها را جذب کرد که دستشان را بریدند. این جهاد هست.
من خودم از آیت الله نجفی مرعشی شنیدم، یک کتابی میخواست بخرد، آمد پهلوی کتابفروش، گفت: «این را میفروشی؟»، گفت: «بله»، گفت: «پول ندارم، شما این کتاب را به قصد من کنار بگذار، من برایت پول میآورم، ولی به کسی دیگر نفروشی، من دنبال این کتاب هستم.» میگفت لباسم را فروختم برای خرید کتاب. اینها مجاهدین علمی هستند.
در زمان خودمان، آدمهایی را، من چند تا بزرگوار را سراغ دارم اینها دویست تا کتابیاند، مثلاً آیت الله سبحانی حدود دویست تا کتاب نوشته، مرحوم ری شهری حدود دویست تا کتاب نوشته، آقای محمّدی اشتهاردی حدود دویست تا کتاب نوشته، ما الآن هم داریم آدمهای پرمطالعه، آدمهایی هم هستند که عمرشان را تلف میشود و هیچ غم هم نمیخورند، مثل آب خوردن جوانیشان از دست میرود، حرف میزند چرت و پرت میزند، میشنود چرت و پرت میشنود، دنبال تحقیق میرود تحقیقات نابجا، پیگیری میکند از یک مسئلهای که فلانی اینطور بوده یا نبوده، راست هست یا دروغ هست، تحقیق میکند، امّا تحقیق از حالات افراد.
7- جهاد علمی با بهرهگیری درست از چشم و گوش و زبان
جهاد علمی جهاد مهمّی هست. مواظب باشید، به ما گفتند گوشات دروازهبان باشد، هر حرفی را گوش نده، هر چیزی را نبین، «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا» (نور/ 30)، نباید نگاه کنی. هم «لا تَقُولُوا» (بقره/ 104 و 154، نساء/ 94 و 171، …) داریم این حرف را نزن، هم «قُولُوا» (بقره/ 58 و 83 و 104 و 136، نساء/ 5 و 8 و، …) داریم این حرف را بزن، هم «کُلُوا» (بقره/ 57 و 60 و 168 و 172 و …) داریم این غذا را بخور، هم «لا تَأکُلُوا» (بقره/ 188، آل عمران/ 130، نساء/ 2و 29، …) داریم این غذا را نخور. ما باید زندگیمان روی فرم باشد، وقتی روم فرم هست که کارهایمان طبق دستور الهی باشد. خدا ما را آفریده، خدا که من را آفریده میدانسته چی آفریده، گفته تو با این معده، با این دستگاه، دیدنیهایت این هست، ندیدنیهایت این است.
حالا یک دعا میکنم، عزیزانی هم که پای تلویزیون هستید آمین بگویید، آمین عربی هست، فارسیاش یعنی خدایا این دعا را مستجاب کن. حدیث داریم اگر دست بالا آمد، خدا میگوید دستی که بالا میآید، محرومش نمیکنم، یا همانی را که میخواهد بهش میدهم، یا مشابهش را بهش میدهم، یا اگر بنا نیست بهش بدهم، یک بلا از جانش دور میکنم، یا به نسلش میدهم، یا برای قیامتش ذخیره میکنم، بخواهید «ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (غافر/ 60)، منتها ممکن است آنی که ما میخواهیم نشود.
خدایا به آبروی امام زمان علیهالسلام ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، علم مفید، عمر بابرکت، رزق حلال، نیّت خالص، اخلاص در عمل، عزّت دنیا و آخرت، حسن عاقبت به همهی ما مرحمت بفرما. هر چه به عمر ما اضافه میکنی، به ایمان و عقل و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکت ما بیفزا. از اینکه تن صدایم قوی نیست و بلند نمیشوم بنویسم معذرت میخواهم.
«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- در روایات چه عاملی برای غیبت امام زمان علیهالسلام مطرح شده است؟
1) قدرناشناسی مردم
2) تفرقه و اختلاف در میان مردم
3) غفلت مردم از دعا و درخواست
2- آیه 18 وره زمر به چه امری اشاره دارد؟
1) شنیدن سخنان دیگران
2) پذیرش و پیروی از بهترین سخن
3) هر دو مورد
3- کتاب الغدیر را چه کسی با سختی و مشقت بسیار تألیف کرد؟
1) علامه مجلسی
2) علامه امینی
3) علامه جعفری
4- آیه 30 سوره نور به چه امری فرمان میدهد؟
1) کنترل نگاه
2) کنترل زبان
3) کنترل ذهن
5- آیه 104 سوره بقره از چه امری نهی میکند؟
1) سخن ناروا
2) نگاه ناروا
3) برخورد ناروا