در جستوجوی راه مستقیم (2)
موضوع: در جستوجوی راه مستقیم (2)
تاریخ پخش: 29/12/1402
عناوین:
1- آسیبهای فراموشکردن ظرفیتهای خود
2- نیاز ما به خدا برای هدایت و سعادت
3- توجه جدی به قرآن و تفسیر قرآن
4- پل صراط در قیامت
5- سرمایه بزرگ معلّم، مغز دانشآموزان
6- تأثیر آموزش برای نسل نو
7- رفاقت و صمیمت با دانشآموزان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
من ماه رمضانهای قبل بحث معاد را داشتم، ولی تمام نشد، غیر از ماه رمضان هم جاذبه برای شنیدن معاد خیلی زیاد نیست، مردم گرفتار دنیایشان هستند خیلیها، ولی بحث معاد هم بحث مهمّی است. امسال گفتیم جمع کنیم بین بحث معاد و مسئولیت معلّمی که شامل طلبهها، اساتید دانشگاه، آموزش و پرورش، دانشگاه فرهنگیان، تربیت معلّمها، راجع به تعلیم و تربیت و معاد، هر دو صحبت کنیم، همه هم به هم میخورد. خدایا هر چی نظر توست به زبان و قلب و عمل ما جاری بفرما.
در قرآن گله که میکند، میگوید مردم فراموشکارند، میگوید:
1- «نَسُوا اللَّهَ» (توبه/ 67، حشر/ 19))، فراموش میکنند خدا را، «نَسُوا»، «نِسیان»، فراموشی.
2- قیامت را فراموش میکنند، «نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» (ص/ 26).
3- فرمانهای خدا را فراموش میکنند، «أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها» (طه/ 126)، آیات خدا میآید، ولی فراموش میکنند.
1- آسیبهای فراموشکردن ظرفیتهای خود
4- خودشان را فراموش میکنند، یعنی الآن ما هم خودمان خودمان را فراموش میکنیم که چهقدر ظرفیت داریم، چهقدر استعداد داریم، هدر دادیم. قرآن میگوید که من وقتی میخواهم سیلی بزنم به افراد مجرم، سیلی من این است که خودشان را فراموش میکنند، یعنی نمیداند چهقدر میارزد، مفت خودش را میبازد. ماه رجب یک دعا دارد، یک جملهاش این است: «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلَّا لَکَ»، یعنی باختند آنهایی که مفت خودشان را باختند. رفتند شاه را حفظ کنند، درباری شدند سقوط کردند، رفتند کیف کنند با موادّ مخدّر، تریاک و شراب و این حرفها، سلامتیشان را از دست دادند، این خیلی مهم است. امام سجّاد در دعای مکارم الأخلاق یک جملهاش این است، میگوید: «إلهی وَ نَبِّهْنِی لِذِکْرِکَ فِی أَوْقَاتِ الْغَفْلَهِ»، هر وقت غافلم، تو گوش من را بگیر بکش، «نَبِّهْنِی»، «تنبّه»، «لِذِکْرِکَ فِی أَوْقَاتِ الْغَفْلَهِ».
کار معلّمی، خیلی کار مهمّی است. این مثال را شاید از من شنیده باشید، یک ماشینی که سوارش میشویم، پنج تا کار رویش میشود تا ماشین میشود: کارهایش چی هست؟
اوّل- باید معدن آهن را کشف کنیم، ماشین از آهن است دیگر، معدن آهن، کشف معدن یک کار است، گروه متخّصص دارد.
دوّم- بعد از کشف، استخراج، گروه دوّم.
سوّم- بعد از استخراج، ذوب آهن.
چهارم- قطعهسازی.
پنجم- اتّصال و مونتاژ و قطعات به هم متّصل میشوند.
چرا من بگویم؟ با هم بگویید: یک؟ اکتشاف. دو؟ استخراج. سه؟ ذوب آهن. چهار؟ قطعهسازی. پنج؟ اتّصال و مونتاژ. سر کلاس که حرف میزنید، یک خورده که حرف زدید، باقیاش را شاگردها حرف بزنند، چون همینطور به شما نگاه میکند، کمکم وا میرود، بعدش هم نمیفهمد چه گفتی، حرفهایتان را نصفه بزنید، نصفش را شما بگویید، نصفش را آنها بگویند. کشف، استخراج، ذوب، قطعهسازی، مونتاژ، شد این پنج تا کار که روی آهن شد، ماشین میشود. حالا همین پنج تا کار را که روی آهن کردی، روی خودمان بکنیم:
1- خودمان را کشف کنیم، من چه کسی هستم؟ «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً» (بقره/ 30)، تو خلیفهی خدایی، جانشین خدایی، بارک الله. ابر و باد و مه و؟، (کمک کنید) خورشید و فلک در کارند، همه مال تو هست، زمین و آسمان در راستای منافع تو هست، «خَلَقَ لَکُمْ»، «لَکُمْ» یعنی چی؟ برای شما، «خَلَقَ لَکُمْ» (بقره/ 29، شعراء/ 166، روم/ 21)، «سَخَّرَ لَکُم» (ابراهیم/ 32، نحل/ 12، حج/ 65، لقمان/ 20، جاثیه/ 12 و 13)، «مَتاعاً لَکُمْ» (مائده/ 96، نازعات/ 33، عبس/ 32)، «لَکُمْ»، «لَکُمْ» در قرآن زیاد است، یعنی هستی مال تو هست.
2- نیاز ما به خدا برای هدایت و سعادت
دیگر چی؟ برای چی من را آفریدی؟ من تو را آفریدم برای اینکه تو بندهی من باشی، نه یعنی اینکه من میخواهم خدایی کنم، خدا ما برایش نماز بخوانیم و نخوانیم، برای خدا فرق نمیکند. من برای بچّهها به خورشید مَثَل میزنم، اگر همهی مردم رو به خورشید خانه بسازند، چیزی گیر خورشید نمیآید، اگر همهی مردم پشت به خورشید خانه بسازند، چیزی از خورشید؟، (کمک کنید) کم نمیشود. نگفته: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِأُعبَد»، اگر میگفت: «لِأُعبَد»، یعنی من کمبودی دارم خدای نکرده، میخواهم مردم عبادت من را بکنند تا مشکل کمبودم جبران بشود، نمیگوید: «لِأُعبَد»، نمیخواهم من عبادت بشوم، میخواهم تو بنده بشوی.
یک کسی میرفت دکتر پول میداد به پزشک، نسخهاش را هم برمیداشت داروخانه پول میداد، دارو میخرید، میآمد خانه نمیخورد. گفتند: «تو پول میدهی به پزشک، به داروساز، ولی چرا قرصت را نمیخوری؟!»، گفت: «پول میدهم به دکتر چون دکتر میخواهد زندگی کند، خرج دارد. دارو میخرم، داروساز هم میخواهد زندگی کند، خرج دارد. من هم نمیخورم، میخواهم زنده بمانم، این هم قرصی که به من میدهد، بخورم، میمیرم.» دکتر میخواهد زندگی کند، داروساز هم میخواهد زندگی کند، من هم میخواهم زنده بمانم.
من که دستور عبادت دادم، میخواهم تو رشد کنی. مثل پدربزرگی که به نوهاش میگوید: «عزیز من، بده من دستت را.»، بگوید: «آقا جان، پدر بزرگ، تو نیاز به دست من داری؟»، «من چه نیازی به دستهای کوچولوی تو دارم؟! منتها اگر دستت را به من بدهی، من تو را حفظت میکنم، دستت بیرون از دست من باشد، ممکن است حادثهای پیش بیاید. اینها همه پاسخ به سؤالات هم هست هان، یعنی فردا سر کلاس بچّه بلند میشود میگوید: «خانم، آقا، اینکه میگویند «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»، جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه بندهی من باشند. مگر خدا مشکلی داشت که حالا با بندگی من میخواهد مشکلش حل بشود؟» جوابش این است: «لِأُعبَد». مثال خورشید را الآن زدم اینجا؟ اگر همهی مردم رو به خورشید خانه بسازند، چیزی گیر خورشید نمیآید، اگر همهی مردم پشت به خورشید خانه بسازند، چیزی از خورشید کم نمیشود. قرآن بخوانم. اگر میخواهید از اوّل عمر، تا آخر عمر دستتان پر باشد، باید قرآنی بشوید، چون در هر مسئلهای قرآن حرف دارد، حرف آخر هم دارد، نه حرفهای سطحی. یک دور تفسیر اگر ببینید، مایهدار میشوید، دیگر هی دنبال چیزی نمیگردید. من به عنوان یک معلّم پنجاه ساله، چهل و چند سال هست در تلویزیون هستم، پنج، شش سال هم قبل از انقلاب معلّم بودم، حدود نیم قرن معلّم هستم، تکیهگاه من درسهایی از قرآن بوده، اگر میخواستم به هر کتابی تکیه کنم، افتاده بودم. حتّی بهترین کتابها زمان ما، کتابهای شهید مطهّری هست، کتابهای نمونه کتابهای شهید مطهّری هست که امام فرمود من هیچ کتابی را مثل کتابهای مطهّری اینقدر سفارش نمیکنم که درجا بخوانید، این هسته و پوسته ندارد، همهاش ناب. در عین حال مرحوم مطهّری چند تا کتاب دارد؟ فرض کنید هفتاد، هشتاد تا، از هر کدامی هم بیست تا سخنرانی دربیاید، هشتصد تا میشود. من تا حالا چهار، پنج هزار ساعت سخنرانی کردم که پخش شده، چهار، پنج هزار ساعت هم ذخیره کردم که اگر من مُردم، بعداً پخش بشود، مثل خانمها یاد گرفتم بادنجان سرخ میکنند برای شش ماه دیگر، میگذارند در فریزر، بحث فریزی هم من دارم.
3- توجه جدی به قرآن و تفسیر قرآن
سادهترین کلمات قرآن نکته دارد. سادهترین کلمه. از امام باقر پرسیدند: «شما وقتی مسح سر میکشی، جلوی سر را مسح میکشی.»، حالا معلّمی من را توجّه کردید؟ من با این دستم مسح کشیدم، چون آدم با دست راست مسح میکشد، من با دست چپ کشیدم، چون شما از این طرف نشستید، من باید چپ بگیرم که شما راست ببیند. گرفتید؟ شما به عنوان امام صادق، امام شیعیان مسح را جلوی سر میکشید، ولی اهل سنّت، سنّیها همهی سرشان را مسح میکشند. امام فرمود: قرآن نگفته «وَ امْسَحُوا رُئوسَکُمْ»، «رئوس»، «رأس» است، «رأس» یعنی سر، اگر میگفت: «وَ امْسَحُوا»، «وَ امْسَحُوا» امر است، یعنی مسح کنید، اگر گفت مسح کنید سرتان را، ما همهی سرمان را، فرموده: «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ» (مائده/ 6)، «بـِ»، «بِرُؤُسِکُمْ»، «لِمَکَانِ الْبَاء»، چون «بـِ» دارد، امام فرمود: کلمهی «بـِ» یعنی یک گوشه، اگر میگفت: «وَ امْسَحُوا رُئوسَکُمْ»، همهی سرتان را، وقتی گفته: «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ» یعنی یک گوشه. (الکافی، ج3 ، کتاب الطهاره، بَابُ مَسْحِ الرَّأْسِ وَ الْقَدَمَیْن، ح 4، ص 30)
امام چی میخواهد بگوید؟ میخواهد بفرماید قرآن کتابی است که هر حرفش؟ (کمک کنید) یک نکته دارد. همینطور صاف نگویید: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» (بقره/ 83، نساء/ 36، انعام/ 151، إسراء/ 23)، چرا نگفته «وَ بِالْوالِدَیْنِ انفاقاً»؟ برای اینکه پدر و مادر خیلی وقتها پول نمیخواهند، محبّت میخواهند، آن که نیاز پدر و مادر است احسان و محبّت است.
انسان فراموشکار است. در جلسهی قبل گفتم حدود هزار تا آیه راجع به معاد است. اخبار قبل از معاد، بعد از معاد، حین معاد، گفتوگوها، نالهها، اعترافها، اینها همهاش بحث دارد. قرآن میگوید که چرا کمفروشی میکنید؟ به کمفروشها میگوید که چرا کمفروشی میکنید؟ «أَ لا یَظُنُّ»: آیا ظنّ و گمان نداری، «أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ. لِیَوْمٍ عَظیمٍ» (مطفّفین/ 4 و 5): نمیدانی روز قیامت جلویت است، کمفروشی را باید جواب بدهی؟ یعنی میخواهد بگوید در اقتصاد خیانت نکن، میگوید مواظب قیامت باشید، تو که کمفروشی میکنی، قیامت باید جواب بدهی.
4- پل صراط در قیامت
بچّهها امانتاند، در قیامتی پلی است بین دوزخ و بهشت که قرآن میفرماید: «إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها» (مریم/ 71)، احدی نیست مگر اینکه وارد میشود، یعنی باید از این پل عبور کرد. منتها «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذینَ اتَّقَوْا» (مریم/ 72): آدمهایی که تقوا دارند، اینها را نجات میدهیم، آدمهای گرفتار … خدا قسمت کند بروید نجف، کنار نجف مسجد کوفه، کنار مسجد کوفه، یک مسجد هست به نام مسجد صعصعه، آنجا یک مناجات دارد، مناجاتش این است، میگوید: «قِیلَ لِلْمُخِفِّینَ جُوزُوا»، روز قیامت به آدمهای با تقوا خواهی گفت: «جُوزُوا»، «جواز»، مجازید، بروید و لذا مثل برق میروند، «وَ لِلْمُثْقِلِینَ حُطُّوا»: به آدمهای مجرم میگویند شما باید سقوط کنید. نمیدانم جزء عبورکنندگان خواهم بود، یا جزء سقوطکنندگان خواهم بود؟ (زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 503)
این دست من امانت است، اگر یک خانمی وسواسی بود، آقایی وسواسی بود، هی در زمستان این را در آب یخ فرو کرد، این خیانت به امانت کرده، شما حق نداری بگویی دست خودم است، دست خودت است، ولی حق نداری بزنی در چشم خودت، در سر خودت. معده مال خودت است، ولی حق نداری که هر چه میخواهی بخوری.
ما غافل میشویم که ما مسئولیم. چه افرادی زحمت کشیدند که ما به اینجا رسیدیم، کتکهایش را ابیذر خورد، خونش را شهدا دادند، ما به پلوهایش رسیدیم. ما اگر توجّه به معاد داشته باشیم، مسئولیت ما چی هست در مقابل خون شهدا؟ در مقابل نیاکان؟ بچّه امانت است، من راحت باید بگویم بلد نیستم، سر کلاس بلد نیستی بگو بلد نیستم. قرآن میگوید؟ بله، قرآن میگوید. چی چی میگوید؟ میگوید: «قُلْ»، «قُلْ» یعنی بگو، پیغمبر بگو. چی چی بگویم؟ بگو: «إِنْ أَدْری» (حج/ 25)، بگو بلد نیستم. مِن و مِن هم نکنی، همچین رُک بگو بلد نیستم.
قیامت چه خبر است؟ پلی است باید عبور کنیم. در این پل چند تا سؤال، ایستگاه است، یکی از سؤالها میپرسند از نماز، راجع به نماز برخوردت چه جور بود. یکی به فقرا، فامیل، بستگان، اینها هیچ کدامشان از خودم نیست هان، همهاش یا قرآن است، یا حدیث، ما مسئولیم. «خابَ الْوافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلّا لَکَ»، مرحوم مطهّری به من گفت این دعا مال ماه رجب است، امّا تو زیاد این دعا را بخوان. باختند آنهایی که از خدا غافل شدند، «وَ خَسِرَ»، خسارت، خسارت کردند. در قرآن سود و زیان خیلی حرف دارد.
5- سرمایه بزرگ معلّم، مغز دانشآموزان
الآن شما بزرگترین سرمایهدار سرمایهها شما هستید. سرمایهدارها چی دارند، بگویم؟ طلا، برج، قالی ابریشمی، هواپیمای شخصی، استخر خصوصی، باغ خصوصی، سرمایهدارها اینها را دارند دیگر، خانه، ماشین، تلفن، مسکن، لباس. شما چی دارید؟ شما صدهزار تا معلّم هستید دانشگاه فرهنگیان، صدهزار تا سی سال هم میخواهید کار کنید. صدهزار ضربدر سی سال، ببینید چند قرن میشود، این هم نسل نو، سرمایهدار شما هستید. آنها که جماد دارند، یک سالن ساخته، سالن جماد است، سکّه جماد است، ماشین جماد است، استخر جماد است، همهی سرمایهدارها جماد دارند، ولی معلّم، استاد دانشگاه، طلبه، معلّم آموزش و پرورش، تربیت معلّم، شما سرمایهی نسل نو دارید، قدر خودتان را داشته باشید، حروم نشوید. بعضیها خودشان را مفت باختند، مفت باختند. یک کسی بر سرش میزد: «باختم، سوختم، باختم، سوختم!»، دورش جمع شدند، گفتند: «چته؟!»، گفت: «به من گفتند برو کربلا، امام حسین را بکش بیا، ده درهم هم جایزه خرجم شده. میگفت رفتم کربلا جنایت بزرگی را انجام دادم، آمدم شش درهمم دادم، یعنی حتّی ده درهم خرج خودم و اسب و شمشیرم کردم، اینها ده درهم خودم را هم به من ندادند، شش درهمم دادند.»
خیلیها برای حفظ شاه چه کردند، خیلیها برای حفظ صدّام چه کردند. ما خیلی باید خوشحال باشیم که حروم نشدیم. در دعای مکارم الأخلاق یک جملهاش این است که خدایا حرومم نکن، حروم شدم. خیلی از ما سوختیم، باختیم، حفظ کردیم، چه شعرهایی؟ حتّی بعضی از مذهبیها عمرشان را تلف میکنند. سر کلاس چی میتوانیم بگوییم؟ در تمام خیرهای بچّهها در تاریخ شما شریکید، سرمایهگذاری است. قیامت صراطی است که همه از آنجا رد میشوند، نوع عبورها فرق میکند؛ بعضیها مثل برق، بعضیها وقتی از صراط عبور میکنند، صراط خاموش میشود، مگر میشود؟ بله، حضرت ابراهیم را در آتش انداختند، آتش برای حضرت ابراهیم گلستان شد، خدا خواسته باشد خاموش میشود، دست خداست. شما یک فوت بیشتر نمیکنی، با این فوت هم میتوانی آتش روشن بشود، هم با این فوت میشود آتش خاموش بشود. ممکن است با یک فوت چراغ خاموش بشود، ممکن است با فوت هیزم روشن بشود. قدر خودمان را داشته باشیم.
6- تأثیر آموزش برای نسل نو
یک چیزی شما سر کلاس میگویی، مثلاً به بچّهها میگویی، بچّهها شبها که میخواهید بخوابید، وضو بگیرید بخوابید، با وضو بخوابید، تا صبح هم که خواب باشید، ثواب عبادت پایتان مینویسند. این بچّه سر کلاس گوش میدهد، تا آخر عمرش هر وقت وضو گرفت خوابید، ثوابش را این معلّم هم دارد که به او یاد داده. سرمایهگذاری مهم، در طول تاریخ، برای نسلهای آینده. قدر خودتان را داشته باشید، خودتان را مقایسه نکنید، بله، خواهر من در کنکور قبول شده، حقوقش چنین خواهد شد، در فلان استخدام، آنها روی جماد کار میکنند، روی انسان کار نمیکنند.
باید مواظب باشیم خیانت نکنیم، اگر کسی بیمطالعه درس بدهد، خیانت کرده. نسل نو میآیند سر کلاس مینشینند، شما هم مطالعه نکردی، راحت بگوییم بلد نیستیم، اگر بلد نیستیم نگوییم بلد نیستیم، خیانت کردیم. قیامت برای این حرفهاست، که میگویند چرا نگفتی؟ باید بگویی. گاهی وقتها میگویی من پول ندارم، قرآن آیه دارد، میگوید پول نداری هم وظیفه داری. اگر پول داری «یُطْعِمُونَ» (انسان/ 8)، فقرا را اطعام کن، اگر پول داری «یُنْفِقُونَ» (بقره/ 3، بقره/ 262 و 265 و 274، انفال/ 3، حج/ 35، قصص/ 54، سجده/ 16، شوری/ 38) شکم فقرا را سیر کن، نداری «وَ لا یَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْکینِ» (ماعون/ 3)، نداری از دیگران بگیر. ماه رجب یک دعایی است، مردها دستشان را به ریششان میگیرند همچین میکنند، «حَرِّمْ شَیْبَتِی عَلَى النّار»، دیدید که لابد؟ هان؟ یک کسی ریش نداشت، ریش بغلی را گرفت همچین کرد. گاهی وقتها آدم ممکن است خودش پول نداشته باشد، امّا از دیگری بگیر، دلّالی که میتوانستی بکنی. خودتان را امتحان کنید که چه عنصری هستید. اگر در این سنّی که شما هستید، یک جربزهای از خودتان نشان دادید، آیندهی شما درخشان است.
پیغمبر ما سه سالش بود، بچّه بود، مربّیاش یک چیزی پیش سینهاش آویزان کرد. شماها توجّه به معلّمی من هم داشته باشید. میگویم پیغمبر ما بچّه بود، تا میگویم بچّه بود، دستم را همچین کرد. مربّیاش پیش سینهاش، تا گفتم پیش سینهاش اینجا کردم. گفت: «چی هست این؟»، گفت: «این را آویزان کردم، حفظت کند.» کند و دور انداخت، گفت: «حافظ من خداست، این نمیتواند من را حفظ کند.» یعنی آن کسی که چهل سالگی میخواهد بتها را بشکند، سه سالگی هم این مهرهها را میشکند. اگر حالا عرضه داشتید … بدنهی شما بدنهی متوسّطی است، منتها تک و تایی، مثلاً بگو ده درصد شما پدرهایتان پولدارند، نود درصد هم یا عادیاند، یا کمپولند، ولی ده درصد پولدار در شما هست، دیگر حدّاقل. اگر توانستی به بابایت بگویی: «بابا جان، من در خوابگاه دانشگاه فرهنگیان، یا دانشگاه دولتی، یا علمی کاربردی، هر چی، یک همشاگردی دارم، این وضع مالیاش خوب نیست، از لباسهایش، از اینکه موبایل ندارد، دفتر ندارد، میدانم فقیرزاده هست، شما بیا لباسی که میخواهی امسال برای من بخری نصفه کن، یک بخشیاش را من به مدیریت مرکز بدهم، بگویم این را به مناسبت نوروزی این را به فلان دختر بده.» اگر امروز یک خورده کم خودت گذاشتی، یک برهنه را سیر کردی، فردا هم امید هست که اگر وکیل و وزیر بشوی، برای خلق (26:30) کاری خواهی کرد.
امام خمینی بابایش در خمین ملک داشت. به امام جمعهی خمین نوشت که: «تمام ملک پدر من را قطعه قطعه کن، به فقرای خمین بده.» حاج احمد آقا به امام جمعهی خمین گفت: «بابا، ما را هم فرض کن که یکی از فقرای خمین هستیم، یک قطعهاش را هم برای خودمان بده.» یعنی وقتی امام خمینی میخواهد مشکل مسکن را حل کند، باید اوّل زمینهای خودش را تقسیم کرده باشد. چه کار شیرینی کردید در زندگی؟ شیرینیها را برای همدیگر نقل کنید، اشکال ندارد، خیلی هم خوب است. علم فقط در کتابها نیست، در کتابها فقط بخشی از علم است، خیلی از علمها تجربههایی هست که آدم خودش دارد. گاهی وقتها یک کاری هست از شما برمیآید که از کسی دیگر برنمیآید.
7- رفاقت و صمیمت با دانشآموزان
تبلیغ خصوصی خیلی مهم است، قانع نباشید به رادیو و تلویزیون و خطبههای نماز جمعه و کلاسهای درسی، اینها بخشی از کار است، گفتوگوی تن به تن. بله، «یا أَیُّهَا النَّاسُ» هم داریم عمومی است، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» عمومی است، امّا «یا بُنَیَّ» (یوسف/ 5، لقمان/ 13، 16، 17 …) پسر کوچولو خصوصی است، «یا أَبَتِ» (مریم/ 42، 43، 44 و 45 …): پدربزرگ، خصوصی است. «یا نِساءَ النَّبِی» (احزاب/ 30 و 32): با خانمت حرف بزن، خصوصی است. تبلیغ گاهی عمومی است … امام دو بار خصوصی با من صحبت کردند، حرفهای امام یادم هست که چی به من گفت، امّا سخنرانیهایی که حسینیهی جماران عمومی گفت و تلویزیون میلیونی پخش کرد، یادم رفته. حرف خصوصی در ذهنشان میماند.
«بعضیها آدمها مثل توت شیرین هستند، درخت توت را تا تکانش دادی توتش میریزد. مثل بچّههای حزباللهی انقلابی، جمعه میروند، جبهه میروند، نمیدانم سیل میآید، زلزله میآید، هر مشکلی پیش میآید، این بچّههای حزباللهیها خلصانه، مجّانی کار میکنند. خب همهی مردم که توت نیستند که با یک تکان بیایند. بعضیها مثل انارند، انار هم میوهی حلالزادهای هست، امّا با تکان نمیافتد، انار را باید دانه دانه چید. پس بعضیها مثل یک توتند، با یک تکان چند تایش میریزد، بعضیهایش مثل انارند، باید دانه دانه چید. بعضیها مثل گُل هستند، گل را هم باید دانه دانه چید، هم تیغ دارد. میروی حرف بزنی، به شما ربطی ندارد! موسی به دین خود، عیسی به دین خود! تو چه کار به حجاب من داری؟! تو چه کار به نماز من داری؟! نمیخواهم نماز بخوانم. برخورد دارند، تیغ دارند. بعضی آدمها مثل نارگیلاند، نارگیل میوهاش بالاست، دست به آن نمیرسد، حالا رفتی بالا تار است، تارهایش را پس کردی، پوستش سفت است، پیر آدم درمیآید، ولی خب اگر حوصله کنی، قلب سفیدی دارد، موادّ قندی دارد، ویتامین دارد. بعضیها مثل گردو هستند، گردو کوچولو، متکبّر، پشت برگها قایم میشود، چوب به کلّهاش میزنی، پایین نمیآید.» (کمک کنید) پنج رقم آدم داریم: توتی، با هم بگویید، بلند بگویید: توتی، اناری، گُلی، نارگیلی، گردویی. ما فقط مشغول توتیها هستیم، مسجد میرویم، یک مشت هم بچّه حزباللهیها مسجد میآیند، میگویند «قَدْ قامَتِ الصّلاه»، میآیند مسجد نماز میخوانند، امّا آنهایی که مسجد نمیآیند، حرامزاده هستند؟ نه، حلالزادهاند، با اینها هم باید خصوصی صحبت کرد.
بعضیها را باید دو بار گفت، «صَرَّفْنا» (احقاف/ 27، إسراء/ 41 و 89، کهف/ 54، طه/ 113)، میگویند علم صرف و نحو یعنی چه؟ یعنی ضَرَبَ، ضَرَبا، ضَرَبُوا. «صَرَّفْنا» یعنی هی عبارتها را عوض کن.
«وَصَّلْنا» (قصص/ 51) یعنی یک بار نگو من گفتم، وصلش کن، یک بار دیگر هم بگو. «وَصَّلْنا» در قرآن هست، یعنی معلّم باید هی تکرار کند. «صَرَّفْنا» در قرآن است، «صَرَّفْنا»، «وَصَّلْنا».
بعضیها را باید پول خرج کرد. آیه نازل شد: «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ» (شعراء/ 214)، به فامیلهای نزدیکت برس. حضرت یک گوسفندی خانهاش بود، فرمود: «یک آبگوشتی درست کنید، فامیلها را دعوت کنید.»، آبگوشتی راه انداختند و فامیلها را دعوت کردند و خوردند. پیغمبر فرمود: «خدا به من دستور داده که به شما موعظه کنم، بتپرستی را کنار بگذارید.» ابولهب که عموی پیغمبر بود، جلسه را بلند شد با یک حرکات زشتی، جلسه را از بین برد. فرمود: «خب یک بار دیگر، آبگوشت دیگر میدهیم.» پیغمبر وقتی که آیه نازل شد به فامیلهایت بگو، اوّل آبگوشت درست کرد. قرآن هم میگوید شکم مردم را اوّل سیر کنید، بعد از مردم کار بکشید. «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ» (قریش/ 3): باید بندگی خدا کنید. میگوییم: «خدا چه کرده؟»، میگوید: «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ؟»، «مِنْ خَوْفٍ» (قریش/ 4)، «جُوع» گرسنه بودی، مشکل اقتصادی تو را حل کرد. «آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ»، دلهره داشتید، مضطرب بودید، اضطراب شما را حل کرد. چون شکمتان سیر شد، امنیتتان تأمین شد، حالا «فَلْیَعْبُدُوا»، یک آیه هست.
آیهی دیگر. «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ»، بعد میگوید: «وَ اعْمَلُوا صالِحاً» (مؤمنون/ 51)، اوّل میگوید: «کُلُوا»، بعد میگوید: «وَ اعْمَلُوا». «کُلُوا … وَ اعْمَلُوا». خیلی وقتها معلّم باید امتحان … خود مقام معظّم رهبری ماه رمضانها که میشود، هر شبی با یک گروهی افطار میکند، یک شب با اساتید دانشگاه، یک شب با خانوادهی شهدا، یک شب با قاریها، خصوصی، خیلی مهم است. همهی حرفها سر کلاس گفته نمیشود، باید با بچّهها رفیق شد.
خدایا هر چی وظیفهی ما هست یادمان بده عمل کنیم. هر چی وظیفهمان نیست یادمان بده دوری کنیم. ما را در فهم وظیفه سردرگم قرار نده.
«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»