در جستوجوی راه مستقیم (1)
موضوع: در جستوجوی راه مستقیم (1)
تاریخ پخش: 28/12/1402
عناوین:
1- طلب راه مستقیم در هر نماز
2- راه خدا و اولیای خدا، راه مستقیم
3- سنت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، راه مستقیم الهی
4- احکام و قوانین الهی در قرآن، راه مستقیم زندگی
5- بهرهگیری از شرایط و فرصتهای مناسب
6- طلب علم مفید که مایه رشد باشد
7- ورزش سالم، امروز لذت، فردا خدمت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
در این جلسه میخواهیم در جستوجوی راه مستقیم صحبت بکنیم. دعاها همهی دعاها مستحب است، یک دعای واجب بیشتر نداریم، دعای واجب این است: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم» (فاتحه/ 6)، چون نماز بیحمد نداریم، حمد بدون «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم» هم نداریم. «لَا صَلَاهَ إِلَّا بِفَاتِحَهِ الْکِتَابِ» (مستدرک الوسائل، ج4، ح 4365، ص 158)، یعنی اگر بناست نماز بخوانید، در نماز باید حمد و «قُلْ هُوَ اللَّه» باشد، حمد در آن باشد. در حمد هم، وسط حمد میگوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم».
1- طلب راه مستقیم در هر نماز
چند بار باید بگوییم؟ ده بار، چون هفده رکعت نماز که میخوانیم، ده رکعتش حمد و «قُلْ هُوَ اللَّه» است، یعنی هر کسی روزی ده بار، ده بار یعنی ماهی سیصد بار. پیغمبر هم باید بگوید؟ بله، پیغمبر هم باید بگوید «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم»، چون پیغمبر که نماز میخواند، خود پیغمبر هم میگفت: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم». یعنی راه مستقیم یک راهی است که پیغمبر هم به آن نیاز دارد، نباید بگوییم نه، من دیگر از این حرفها گذشته، پایاننامهی دکترایم را نوشتم، مجتهد هم شدم، دیگر تحصیلاتم بالاست، نه، با تحصیلات بالا همهمان نیاز داریم.
قرآن راجع به راه مستقیم پیغمبر یک چیزی میگوید، برایتان بگویم. میگوید که: «یس. وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ. إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ. عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» (یس/ 1 – 4). این «عَلی» یعنی چه؟ نمیگوید: «إلی»، میگوید: «عَلی». «عَلی» یعنی سوار است. «یس. وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ»، میگوید: «إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ»، تو از پیغمبران هستی، «عَــلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»، یعنی سوار بر راه مستقیم هستی. پیغمبر تو که سوار بر راه مستقیم هستی، یعنی راه مستقیم در دستت است، دو برابر مردم باید بگویی: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمٍ»، چرا؟ چون مردم ده دفعه میگویند، تو، نماز شب هم بر پیغمبر واجب بود، نماز شب هم یازده رکعت است، یعنی هم ده تا رکعت نماز واجب، هم یازده رکعت نماز مستحبّی. پیغمبری که سوار بر راه مستقیم است، دو برابر آدمهای عادی میگفت «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم»، خیلی مهم است هان.
همه را در هم نظر میگیرد، نمیگوید: «اهْدِنَی»، میگوید: «اهْدِنَا». «اهْدِنَی» اگر باشد، نمازت باطل است، «اهْدِنَی» یعنی من را هدایت کن، چرا تو؟ باقیها آدم نیستند؟! «اهْدِنَا»، همهی ما را هدایت کن، یعنی دعا که میکنیم، برای هدایت همه دعا کنیم.
اصلاً نماز و دستورات اسلامی ما را جمعی تربیت میکند، نه فردی. شما در نماز حق نداری بگویی: «السَّلامُ عَلَیَّ»، نمازت باطل است، باید بگویی: «السَّلامُ عَلَینْا»، «اهْدِنَا». دعا میخوانی عمومی دعا کن، «اهْدِنَا».
2- راه خدا و اولیای خدا، راه مستقیم
راه مستقیم راه چی هست؟ همان که هر کسی راهش، راهی که میرود، میگوید راه من راه مستقیم است. قرآن چه میگوید؟ من به عنوان معلّم قرآن اوّل که راه مستقیم راه خداست. دلیل؟ «إِنَّ رَبِّی عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» (هود/ 56)، «إِنَّ رَبِّی» یعنی راه مستقیم راه خداست، چون خدا که خلق کرده، میداند چه خلق کرده، از همان که خلق کرده باید بپرسیم. یک خاطره برایتان از دخترم بگویم. دختر من هفتهای چند ساعتی میرود مدرسه به بچّهها درس میدهد. یک روز آمد، گفت: «آقا جان من میخواهم راجع به نبوّت صحبت کنم، چی بگویم؟»، گفتم: «شما برو در آشپزخانه، شیشهی دارو را بیاور، شیشهی شربتهای دارو هست، یا قرص، بیاور من بهت بگویم.»، رفت آورد. گفتم: «شما امروز به بچّهها بگو بچّهها این شیشهی دارو هست، این هم ورقه کنارش نوشته ترکیبات این شربت، از چی ترکیب شده. هم شیشه را نشان بده، هم ورقهی ترکیباتش را، بعد هم مقدار مصرف، کودکان نمیدانم با قاشق چایخوری، بزرگترها با قاشق غذاخوری، پیرها هم با ملاقه، حالا. به هر حال این چه جوری؟ چه کسی این را ساخته؟ حوزهی علمیه؟ نه، نجّارها؟ بقّالها؟ مهندسها؟ دکترها؟ هیچ کس، آن دکتری که ساخته میداند چی ساخته، قانونش را هم باید او بدهد، دکتری که این را ساخته. خدا من را ساخته، خدا من را ساخته، خوک را هم ساخته، گفته: «آقای قرائتی، گوشت خوک نباید در معدهی شما برود.»، آن کسی که خوک را ساخت و تو را هم ساخت، گفت: «این غذا برای شما مسمومیت دارد». حالا گفتند که بله، اخیراً گفتند که، میگویند: «گوشت خوک را در فلان درجه حرارت قرارش بدهیم، میکروبش کشته میشود. خود گوشت خوک تولید کرم کدو و کرم تراشین داره، امّا در فلان درجه حرارت از بین میرود.»، مراجع تقلید حفظهم الله، آیا بخوریم؟ فرمود: «نه»، میگوییم: «چرا؟!»، میگوید: ممکن است هزار و چهارصد سال دیگر هم باز یک عیبی دیگر داشته باشد، بعد بفهمیم.»
قرآن میگوید شما باسوادها سوادی ندارید هان، یک ذرّه سواد بیشتر ندارید همهتان با هم. آیهاش را بخوانم: «وَ ما»، نصفش را من میخوانم، نصفش را شما بخوانید: «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ؟» بلند بگویید: «قَلیلاً» (إسراء/ 85)، «قَلیل» که میدانید یعنی چه؟ یعنی همهتان با هم یک ذرّه سواد بیشتر ندارید. «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً» (إسراء/ 85). کسی نمیتواند بگوید که راه مستقیم را من انتخاب کردم، از خدا باید بخواهید، شما سر کلاس که میروی، استاد دانشگاه هستی، یا معلّم آموزش و پرورش، یا دانشگاه فرهنگیان، هر کس، بگو: «خدایا این بچّهها امانتند، خودت این امانتها راهی که رضای خودت است، هدایت کن.» از خدا باید استمداد بخواهیم. حضرت ابراهیم وقتی میخواهد بچّهاش نماز بخواند، میگوید خدایا کمکم کن بچّههایم نمازخوان بشوند، «رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاهِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی» (ابراهیم/ 40)، خدایا نسل من نمازخوان باشد، یعنی باید از خدا بخواهید، نباید بگویید نه، ما امتحان و مسابقه گذاشتیم، ممکن است در مسابقه شرکت کند، چند تا کتاب نماز هم بخواند، نمرهی بیست هم بشود، اصلاً ممکن است بهائی باشد، اصلاً مسلمان نباشد، ولی تعلیمات دینیاش نمرهاش بیست باشد.
همهی ما را به راه مستقیم هدایت کن. راه مستقیم چی هست؟ بعضیها اصل و فرعشان ایدئولوژی و فکر است، عملیاتی نیستند، مستقیم نیستند. بعضیها عملیاتی هستند، فکرشان درست نیست. آن یکی خر داشت، پالونش نمود، چون که پالون یافت، خر دیگر نبود. کرمداران عالم را درم نیست، درمداران عالم را کَرَم نیست. از خدا بخواهیم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم».
3- سنت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، راه مستقیم الهی
دیگر چی؟ پیغمبرها راه خدا هستند، راه مستقیم راه انبیاست، «یس. وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ. إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ. عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» (یس/ 1 – 4)، به پیغمبر میگوید تو چون پیغمبر هستی، راه تو درست است. یک کسی هم نمیتواند بگوید که من تا حالا راهم درست بوده، از این به بعد هم خوب است، ممکن است همان دقیقهی حرف … یک دعا داریم میگوید: «إلهی»، (کمک کنید)، «لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی»: من را به خودم واگذار نکن، «طَرْفَهَ عَیْنٍ»: یعنی به اندازهی یک چشم به هم زدن. بعد حدیث داریم این را اضافه کنید: «لَا أَقَلَّ مِنْ ذَلِکَ وَ لَا أَکْثَر»، کمتر از یک چشم بر هم زدن و بیشتر از یک چشم بر هم زدن باشد.
خواستند برای یکی از علما بزرگداشت بگیرند، مراسم تجلیل، گفت: «نکنید این کار را»، گفتند: «چرا؟!»، گفت: «ممکن است مراسم تجلیل از من بگیرید، بعد یک دسته گلی آب بدهم، بعد بگویند این هم آقایی بود که برایش تجلیل گرفتند، ببینید چه دسته گلی به آب داد؟! بگذارید اگر من سالم مُردم، بعد از مرگ من برای من دعا کنید. آدم نمیداند تا کِی، چه جوری میشود.» ما آدمهایی داشتیم انقلابی درجه یک بودند، ضدّ انقلاب شدند، با چشمهای خودمان دیدیم. نمیشود گفت چون چادرش مشکی است، پس حزباللهی هست، ممکن است چادرش نمرهاش بیست باشد، امّا خودش در این چادر آرامشی که باید داشته باشد ندارد، سوءظن دارد، بدبین است، عقدهای است، حال درس ندارد، لجباز است، چادرش مشکی است، ولی …
«اهْدِنَا».
راه مستقیم، اصل فرد است، یا جامعه؟ بعضی کشورها میگویند اصل فرد است، افراد پولدار باشند ولو به قیمتی که اختلاس کنند، سرمایهداریهایی که هیچ قید و شرطی ندارد برای درآمد، راهش مستقیم نیست، چون میگوید اصل منم نه جامعه. اسلام میگوید هم فرد اصل است، هم جامعه؛ هم مغز اصل است، هم عمل؛ هم دنیا اصل است، هم آخرت، همه را باید با هم دید.
خیلی من این مَثَل را تکرار کردم، باز هم میگویم. یک لیوان آب را به سه نفر میگوییم بخورند. یکی نمیخورد قهر کرده، از دست من آب نمیگیرد، میگوید «من حرفی از تو شنیدم، عملی از تو دیدم، بدم آمد، از دست تو آب نمیگیرم.» خب این یکی قهر کرده.
دوّمی «شما بخور.» میگوید من هم نمیخواهم. میگویم: «شما چرا؟!»، میگوید: «تشنه نیستم.»
به سوّمی میگویم: «شما بخور»، میگویم: «شما چرا نمیخوری؟!»، میگوید: «چهارمی تشنهتر است.»
یعنی سه نفر آب نخورند، یکی قهر کرده، یکی میلی ندارد، یکی ایثار میکند میگوید چهارمی تشنهتر است، به آن چهارمی بده.
زنده باد اوّلی؟ یا دوّمی؟ یا سوّمی؟ با هم بگویید :«سوّمی». «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّات» (مصباح الشریعه، ص 53)، این معنای «إنّما …». چاقوکش و جرّاح هر دو شکم پاره میکنند، از چاقوکش پول میگیرند، به جرّاح پول میدهند. خیلیها درس میخوانند، مدرک هم میگیرند، عنوان هم دارند، امّا نیّتهایشان نیّتهای خوبی نیست.
این فیلمها قبل از ماه رمضان گرفته میشود، نگویید شیخ آب خورد. راه مستقیم راه خداست، «إِنَّ رَبِّی عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» (هود/ 56). راه انبیاست، «إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ. عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» (یس/ 3 و 4). راه مستقیم راه بندگی خداست، «أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ» (یس/ 61). دیگران حقّی به گردن ما ندارند، دیگران ما را برای خودشان میخواهند. علم اگر میخواست نجات بدهد، این ظلمی که به مردم فلسطین و غزّه شد، باید این دکترای حقوق دنیا یک تکانی میخوردند. راه مستقیم راه چی هست؟ «وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» (آل عمران/ 101)، راه مستقیم تکیه به خداست، خدا من را ساخته، قانون من را هم باید خدا بدهد.
4- احکام و قوانین الهی در قرآن، راه مستقیم زندگی
خدا شهید نوّاب صفوی را رحمت کند. ایشان یک مَثَلی میزد، میگوید که: «شما هر کالایی را از هر کارخانهای بخری، اوّل عکس آن کالا روی جلد و جعبهاش هست، بعد هم قطعات این کالا هست، بعد هم نوشته چگونه از اینها استفاده کنید، مثلاً این بخاری را، این کامپیوتر را، چه جوری روشن کن، خاموش کن، دستورالعملش. دستورالعمل این کالا را چه کسی باید بنویسد؟ فقط یک نفر، آن دکتری که ساخته، آن کسی که ساخته میداند که چی ساخته، باید دستورش را هم او بدهد. خدا من را ساخته، خدا که من را ساخته دستور داده، «کُلُوا» (بقره/ 57 و …)، چه چیزی بخورم؟ «لا تَأکُلُوا» (بقره/ 188 و …)، چه چیزی نخورم؟ «قُولُوا» (بقره/ 83 و …)، چه جوری حرف بزم؟ «لا تَقُولُوا» (بقره/ 154 و …)، چه جور حرف نزنم؟ سبک زندگی را ما باید از او بگیریم.
در جستوجوی راه مستقیم و باید نهادینه بشود. در قرآن کلمهی «کانُوا» زیاد دارد، میگوید: «کانُوا یَفْعَلُونَ» (مائده/ 79 و …)، «کانُوا یَعْمَلُونَ» (بقره/ 134 و …)، «کانُوا» یعنی کارش باید این باشد، نه برای یک لحظه آدم خوبی باشد. فرق بین احکام پیغمبر و سنّت پیغمبر این است که احکام پیغمبر «قالَ رسولُ الله» است، تمام «قالَ رسولُ الله»ها را از کامیپوتر ببینید، میشود دستورات پیغمبر، امّا سیرهی پیغمبر چی؟ «کانَ رسولُ الله». «قالَ رسولُ الله»، یا «کانَ رسولُ الله»؟ «قالَ رسولُ الله» توصیههای پیغمبر است، «کانَ رسولُ الله» سیرهی عملی پیغمبر است. امروز شرایط، خیلی شرایط خوبی برای تحقیق شده.
یک خاطره برایتان بگویم. یک کتابی گیرم آمد قدّ همین، تقریباً، قرآن. چند صد صفحه داشت. اسم کتابش «اوائل» است، یعنی اوّل کسی که، اوّل چیزی که، هر چی اوّل هست در این هست. من این را یک خورده ورق زدم، گفتم: «این همه اوّل را از کجا آورده؟ مثلاً اوّل کسی که خندید، اوّلین کسی که گریه کرد، اوّلین کسی که نمیدانم چه کرد، اوّلین کسی که فلان اختراع را کرد. این همه اوّل را از کجا آورده؟!» خدمت یکی از علمای قم رسیدم، گفتم :«آقا این اوائل را از کجا میشود جمع کرد؟ گفت: «ایشان یک جوانی بوده، از اوّل جوانیاش نیّتش این بود که کلمات اوّل را جمع کند، «أوَّلُ ما»، «أوَّلُ مَنْ»، اوّل کسی که، اوّل چیزی که. یک قوطی پهلویش بوده، به هر اوّلی رسیده، یادداشت کرده، در قوطی انداخته. بعد از هفتاد، هشتاد سال این ورقهها را از داخل قوطی درآورده، به هم چسبانده، کتاب اوائل شده.» یعنی برای نوشتن کتاب اوائل، باید هفتاد، هشتاد سال خیز بگیری، تا کجا اوّل هست جمعش کنی، بعد در پیری جمعش کنی، یک کتاب بشود. خب این مال تحقیقِ پژوهشِ دیروز. امروز چی؟ امروز شما میروی پای کامپیوتر مینشینی، مینویسی: «أوَّلُ ما»، هر چی «أوَّلُ ما» در هر کتابی هست میآید، تمام شد؟ «أوَّلُ مَنْ»، اوّل کسی که، «أوَّلُ ما»، اوّل چیزی که. یعنی هشتاد سال تحقیق شده یک دقیقه! خیلی شرایط عجیب شده، شرایط عجیب شده! خود بنده در همین مشهد میخواستم کلاس بگذارم، منزل آقای ابراهیمی که امام جمعهی سبزوار بود. بیست تا طلبه شدند، تخته سیاه نداشتیم، گفتیم نیست، تخته سیاه، روی تخته سیاه … رفتم در کوچه، یک مقوّای بزرگ پیدا کردم. این مقوّا را در اتاق آوردم، با پونز به دیوار کوبیدم. به صاحبخانه گفتم: «شما ذغال ندارید؟»، گفت: «چرا، ذغال در خانه هست.»، گفتم: «یک ذغال بیاور.» ذغال را هم آورد و این ذغال به جای گچ. یعنی یک کلاس میخواستیم درست کنیم، الآن همهی امکانات جور است. تازه با ترس و لرز جمع میشدیم، مگر میشد یکجا جمع شد، با چهار تا جوان صحبت کرد؟
5- بهرهگیری از شرایط و فرصتهای مناسب
الآن شرایط، چه شرایطی است؟ باید اینها را … خدا به پیغمبرش میگوید یادت نرود چی بودی؟ «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوى؟» (ضحی/ 6)، پیغمبر تو یتیم بودی هان، مأوی نداشتی، من به تو مأوی دادم، جا دادم. «وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنى؟» (ضحی/ 8)، پیغمبر فقیر بودی هان، غنی کردیم. «وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدى؟» (ضحی/ 7) منحرف بودی هان، من هدایتت کردم. بچّهها توجّه باید داشته باشند که در چه شرایطی، امکاناتی که برای ما هست، شما خب مثلاً با همهی دانشجوها فرق دارید، شما کنار امام رضا هستید، به گفتهی امام جواد علیه السلام ثواب زیارت امام رضا از ثواب زیارت امام حسین بالاتر است. (الکافی، ج 4، کتاب الحج، ابواب الزیارات، بَابُ فَضْلِ زِیَارَهِ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع، ح 1، ص 584). بعد اینترنت هست، کامپیوتر هست، سؤال بخواهید بکنید، انواع جاها، مؤسّسات زیادی هست برای اینکه پاسخ به سؤالات میدهند. منتها علم، باید علم مفید باشد. سیصد و پنجاه تا «أعوذُ» در دعاها هست، یکی از «أعوذُ»ها را پیغمبر همیشه میگفت، میگفت: «أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعْ» «مستدرک الوسائل، ج 5، ح 5381، ص 69 و 70) ، پناه میبرم از علم بیفایده. آن وقت حدیث داریم پیغمبر در این سیصد و پنجاه تا «أعوذُ» این «أعوذُ» را هر روز میگفت، هر روز به خدا میگفت: خدایا از علم بیخاصیت … خیلی درسها که میخوانیم، علم نیست که، در علم باید رشد باشد. اگر یک چیزی را بدانیم و ندانیم رشد در آن نیست، مثلاً کوه هیمالیا چند متر است؟ حالا یا هزار و دویست متر، یا هزار و سیصد متر، من چه خاکی بر سرم کنم؟! یک شعار غلطی در ایران هست، میگویند: «هر چه را بدانیم، بهتر است که ندانیم»، حرف غلطی است، مگر مغز من سطح زباله هست که هر چه آشغال هست، داخلش بریزی؟! باید علم نور باشد، رشد باشد، گرهی از کار مسلمانان باز کند، گرهی از یک نفر، گرهی از جامعه باز کند. هر درس که ما میخوانیم …
حدیث هست از امام حسن عسکری علیه السلام، فقیه واقعی کسی هست که جامعه را از شرّ دشمنان نجات بدهد. امام خمینی فقیه بود، جامعه را از شرّ شاه نجات داد. «الفَقیهُ مَنْ أنْقَذَ»، «إنقاذ غریق» میگویند نجاتش بده، «الفَقیهُ مَنْ أنْقَذَ النّاس مِنْ شَرِّ أعدائِهِمْ»، فقیه واقعی این است که جامعه را نجات بدهد. بسیاری از درسهایی که ما یاد بچّهها میدهیم، نه در آن رشد هست، نه در آن قرب هست، نه نیاز جامعه هست.
6- طلب علم مفید که مایه رشد باشد
نمیدانم بگویم چهقدر تا حالا این را گفتم، ولی همهی مردم هم یک جا پای تلویزیون نیستند، یکی یک شب هست، یک شب نیست، ولی من گفتم آنقدر بگویم که جا بیفتد. هر درسی که برای بچّهها میدهید، یا سر کلاس میخوانید، چهار تا شرط باید داشته باشد: یا باید دانستنش واجب باشد، یا اگر واجب نیست مستحب باشد، یا مشکل جامعه را حل کند، یا مشکل یک نفر را حل کند که آدم دلش خوش باشد که بالأخره این علم مشکل یک نفر را حل کرد.
سؤالهای مذهبی بعضیهایش احمقانه هست. امام زمان علیه السلام زن و بچّه دارد؟ واجب است بدانم؟ نه، واجب نیست. مستحب است بدانم؟ نه، مستحب هم نیست. الآن جامعهی ما مشکلشان خانم امام زمان هست؟ نه. شخص شما با خانم امام زمان مشکلی پیدا کردید؟ چه سؤالی هست میکنی؟ نه واجب است، نه مستحب است، چیزی باید باشد که «وَ عِلْماً نَافِعاً» (الکافی، ج 2، کتاب الدعاء، بَابُ الدُّعَاءِ عِنْدَ قِرَاءَهِ الْقُرْآن، ص 575)، در دعا داریم علم نافع. حضرت موسی به خضر گفت میخواهم بیایم شاگردیات را بکنم به یک شرط، «عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف/ 66)، یک چیزی یادم بدهی که رشد داشته باشم.
به هر حال. امیدوارم که قدمتان مبارک باشد در دنیای علم و تعلّم و تعلیم و بتوانید مفید باشید، عمر ما که خیلیهایش از بین رفت، خیلی چیزهایی یاد گرفتیم که کاش یاد نگرفته بودیم، خیلی چیزها که واجب بود بدانیم نمیدانیم، خیلی چیزها که نه واجب بود نه مستحب دانستیم.
7- ورزش سالم، امروز لذت، فردا خدمت
ورزش ما ورزش مستقلی باشد. اسلام میگوید میخواهی ورزش کنی، دو تا شرط دارد: 1- ورزشی را انتخاب کن که امروز در آن لذّت باشد، امروز لذّت؛ 2- فردا خدمت. مثل شنا، شنا و قایقرانی امروز تفریح است، فردا هم میشود به جامعه خدمت کرد. رانندگی و موتورسواری امروز لذّت است، فردا هم میشود به جامعه خدمت کرد. اسبسواری، انواع سواریها امروز لذّت است، فردا هم میشود به جامعه خدمت کرد. بازیهای ما بعضیهایش بعد از فوتبال و والیبال، کتککاری میکنند، شیشه میشکنند، مینیبوس میشکنند. این ورزش است که نتیجهاش به هم پریدن باشد؟! ورزش … یک کسی رفت هندوانه بخرد، هندوانه گران بود، گفت: «هندوانه کیلویی چنده؟»، گفت: «اینقدر»، گفت: «اوه! من این هندوانه را بخورم، بیشتر حرارتم بالا میرود، من هندوانه برای خنکیاش میخواستم، هندوانه این قیمت را من نمیتوانم بخورم.» اصلاً ورزش کردیم که راحت باشیم، حالا ورزش این است که آخر جلسه به هم میپریم، ورزش نیست اینها.
«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»