کتاب و قلم در قرآن

موضوع بحث: کتاب و قلم در قرآن
تاریخ: 8/10/67

بسم الله الرحمن الرحیم

به مناسبت 7 دی سالگرد نهضت سواد آموزی بحثی داریم به نام بحث کتاب و قلم. بحثی است مهم که شنیدنش هم برای بی سوادها مفید است و هم برای متوسطین هم برای دانشمندان.
کتاب و قلم:
این بحث را تا به حال در تلویزیون نداشتیم و فرصتی خوب است امروز هم که بخصوص در محضر همکاران عزیز هستیم که بحثمان کتاب و قلم باشد. عناوین آنرا نوشته‌ام و در این مورد می‌خواهیم صحبت کنیم.
1- ارزش قلم و نوشته‌ها در قرآن و روایات
مطلب اول: «ارزش قلم»
در قرآن سوره‌ای به نام سوره قلم داریم. می فرماید: «ن وَ الْقَلَمِ» (قلم/1) «ن» یعنی چه؟ در فارسی نون همین است که می‌خوریم در قرآن(نون به گفته 15-10 تفسیری که ما دیروز دیدیم بسیاری) نون را به معنی دوات معنی کرده‌اند. «وَ الْقَلَمِ»(قلم/1) سوگند به قلم. در ارزش قلم همین بس که خداوند به قلم قسم خورده.
در جای دیگر می‌فرماید: «الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ»(علق/4) قلم وسیله تعلیم شماست. بعد نمی‌گوید «ن وَ الْقَلَمِ» می‌گوید «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ»(قلم/1) قسم به قلم و سطرهایش. یعنی چه؟ من در تفسیر ندیده‌ام، ولی شاید این طور بتوان معنی کرد. یعنی قلمهای بی کار ارزش سوگند ندارد. قلمی ارزش دارد که کنارش نوشتن هم باشد. انتقاد از کسانی که قلم دارند و چیزی برای جامعه نمی‌نویسند و لذا نمی‌گوید: «ن وَ الْقَلَمِ» می‌گوید: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ». قسم به قلم و قسم به سطرهایش. شرف قلم به سطرش است. قلم چند جور است: یکی قلمی که ما با آن می‌نویسیم یکی قلم قضا و قدر.
جاهایی که قرآن می‌گوید: «کتب» آن هم یک قلمی دارد. وقتی می‌گوید: «کَتَبَ عَلى‌‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَه»(انعام/12) خداوند رحمت را برای خودش نوشته، با چه قلمی نوشته؟ قلم قضا و قدر چه قلمی است؟ «کَتَبَ فی‌‌ قُلُوبِهِمُ الْإیمان‌‌» (مجادله/22) آن چه قلمی است، نمی‌دانیم.
قلم یک معنای وسیعی دارد خدا قلمی دارد به یک معنا قلم درباره خدا یک معنای دیگر دارد درباره فرشته‌ها یک معنا دارد. فعلا بحث ما قلمی است که وسیله علم آموزی خودمان است. «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ»
قلم رمز تکلیف است، کتاب رمز تکلیف است. وقتی می‌خواهند بگویند فلانی تکلیف ندارد، «رُفِعَ الْقَلَمْ» یعنی قلم از روی آن برداشته شد. «رُفِعَ الْقَلَمْ» یعنی قلم رمز تکلیف است. وقتی می‌خواهند بگویند فلانی تکلیف دارد می‌گوید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ»(بقره/183). «کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّهُ»(بقره/180). هرجا می‌خواهند تکلیف می‌گویند: «کتاب» هر جا می‌خواهند بگویند تکلیف نیست می‌گویند: قلم برداشته شد. پس قلم و کتاب رمز تلکیف است. قلم وکتاب هست یعنی تکلیف است. نیست یعنی تکلیف نیست.
در حدیث داریم: «مداد عالم از خون شهید بهتر است. » نه هر قلمی و هر عالمی. قلمی که آیات و روایات شهادت و جهاد را بنویسد که جوانها با خواندن آن قلم به جبهه بروند یا قلمی که خون شهدا را حفظ کند و گرنه اگر بنده عالم باشم و کتابم کتاب قصه خیالی باشد، نوشته محسن قرائتی آن هم کتاب قصه خیالی این افضل از خون شهدا نیست. یعنی آن عالمی که قلمش شهید پرور باشد، یا آن عالمی که قلمش پاسدار خون شهدا و اهداف آنها باشد. پیامبر فرمود: «ضَعِ الْقَلَمَ عَلَى أُذُنِکَ فَهُوَ أَذْکَى لِلْمُمْلَى»(بحارالأنوار، ج‌‌73، ص‌‌50). قلمت را روی گوشت بگذار مثل نجارها یعنی از قلم جدا نشو.
زبان و قلم وسیله نقل و انتقال هست. ولی ارزش انسان به قلم است چون نطق را حیوانها هم دارند قرآن می‌فرماید: «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ»(نمل/16). یعنی پرنده نطق دارد، ولی پرنده قلم ندارد. نباید بگوییم انسان حیوان ناطق است بلکه باید بگوییم انسان حیوانی است قلم به دست. امتیاز انسان به نطق او نیست بلکه به قلم اوست. این مطالب در مورد ارزش قلم.
2- مسئولیت و بایسته‌های اهل قلم و مکاتبات
مطلب دوم: اهل قلم.
سفارشاتی داریم به اهل قلم و نویسنده‌ها. در مورد اهل قلم قرآن می‌گوید که شرایطی دارند: اهل قلم ناز نکند. آیه قرآن می‌گوید هرکه با سواد است ناز نکند. همشاگردیت تجدید شده، به برادر کوچک یا به خواهر کوچک می‌گوید که یادم بده، ولی ناز نکند.
آیه‌ای که می‌گوید ناز نکند این است: «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ»(بقره/282) می‌گوید: «وَ لا یَأْبَ» یعنی ناز و ابا نکند، منع نکند «کاتِبٌ» آنهایی که قلم به دست هستند ناز نکنند.
قلم به دست مختصر بنویسد. حضرت امام وقتی تشریف آوردند ایران، در مدرسه رفاه بودند، کسانی که کاری داشتند، مثلاً خمس و سهم امامی به دفتر می‌دادند، دفتر امام یک نامه‌های بزرگی درست کرده بود، بردند امام امضاء کند، امام گفت: خمس و سهم امام آوردند، ولی چرا نامه اینقدر بزرگ؟ و فرمود: نامه را خیلی کوچک کنید. الان اگر شما 10 میلیون هم خمس بدهید نامه‌ای که به شما می‌دهند 10 سانت در 5 سانت است. حالا بگذریم از بعضی از اداره‌ها که برای یک پیچ گوشتی نامه نیم متری بدند. امام فرمود: نامه کوچک! حضرت امیر(ع) می‌فرماید: «وَ احْذِفُوا عَنِّی فُضُولَکُمْ وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِی وَ إِیَّاکُمْ وَ الْإِکْثَارَ فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِینَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَارَ»(خصال صدوق، ج‌‌1، ص‌‌310) سطرها را حذف کنید و کم حرف بنویسید. گاهی یک کتاب چهارصد صفحه‌ای را می‌خوانیم، سه صفحه حرف حسابی بیشتر ندارد. «وَ احْذِفُوا عَنِّی فُضُولَکُمْ» حرفهای زیادی را کم کنید. «وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِی» خلاصه بنویسید. «إِیَّاکُمْ وَ الْإِکْثَارَ». اینقدر پرگوئی و پرنویسی نکنید.
بعضی از نویسنده‌ها دو کیلو کتابشان یک مثقال حرف ندارد. نوشته باید چیزی باشد مثل زعفران که کم آن زیاد باشد. چیزی نباشد مثل‌اش رشته که یک دیگ آن خاصیتی نداشته باشد. نیازها را بنویسند، هنرمندانه، ساده و شیرین بنویسد. البته وقتی می‌گوییم که ساده بنویس، دو تا کلمه اشتباه می‌شود. یکی کلمه سست و دیگری ساده. ساده نویسی خوب است اما سست نویسی خوب نیست.
سخنرانی هم اینطور است، سخنران خوب است ساده حرف بزند. نه اینکه سست بگوید. سست یعنی بی منطق. حرف عالی ولی منطق ساده مثل گلابی. گلابی هضمش آسان است ولی ویتامین هم دارد. ساده نویسی، شیرین نویسی، خلاصه نویسی و. . . اینها تذکر است به اهل قلم.
3- کاتبان و اهل قلم خائن و بی‌تعهد
و اما جنایاتی که قلم می‌کند. درباره جنایاتی که قلم یا قلم به دست می‌تواند بکند، قرآن آیاتی دارد. گاهی می‌گوید: «وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهیدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ»(بقره/282) این آیه در قرآن است که می‌فرماید آقایی که قلم به دست دارد و سعی کند با قلمش ضرر نزند، بعد می‌گوید: «وَ إِنْ تَفْعَلُوا» قلم به دست اگر با قلمت خیانت کردی «فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ» عمل تو فسق است و تو فاسق.
سنن ابی داود اهل سنت نقل کرده‌اند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَعَنَ آکِلَ الرِّبَا وَ مُؤْکِلَهُ وَ کَاتِبَهُ وَ شَاهِدَیْهِ»(من‌‌لایحضره‌‌الفقیه، ج‌‌4، ص‌‌8) رسول خدا لعنت کرد «آکِلَ الرِّبَا» کسی که ربا بخورد «و مُؤْکِلَهُ وَ کَاتِبَهُ وَ شَاهِدَیْهِ». کسی هم که نویسنده ربا هست همچون خورنده ربا و شاهد ربا و موکل ربا همه مثل هم‌ هستند. یعنی کاتب هم سهم دارد. نظیر این حدیث را در مشروبات الکلی داریم که لعنت شده کسی که مشروبات را بخورد «لَعَنَ اللَّهُ الْخَمْرَ وَ غَارِسَهَا وَ عَاصِرَهَا وَ شَارِبَهَا وَ سَاقِیَهَا وَ بَائِعَهَا وَ مُشْتَرِیَهَا وَ آکِلَ ثَمَنِهَا وَ حَامِلَهَا وَ الْمَحْمُولَهَ إِلَیْهِ»(من‌‌لایحضره‌‌الفقیه، ج‌‌4، ص‌‌8) «وَ غَارِسَهَا» کسی که انگور را بکارد به خاطر شراب «وَ شَارِبَهَا وَ سَاقِیَهَا وَ بَائِعَهَا» ده گروه در آبجو لعنت شده‌اند و چهار گروه در ربا. یکی از گروههای ربا کاتب ربا است.
قرآن درباره قلم به دستی که خیانت می‌کند می‌گوید: «یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّه»(بقره/79) بعضی‌ها یک چیزهایی را پیش خود می‌نویسند «ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّه» سپس می‌گویند این حکم خداست. کسی که یک چیزی را می‌نویسد و با قلم خیانت می‌کند و می‌گوید این حکم خداست.
یک قصه برایتان بگویم: امیرالمومنین سخنرانی می‌کرد، حسن بصری با قلم و کاغذ دنبال حضرت علی(ع) می‌دوید و هر جا حضرت علی سخنرانی می‌کرد حسن بصری می‌نوشت. امیرالمومنین فرمود: چه می‌نویسی؟ گفت: در سخنرانی‌های شما یک سوژه‌های خوبی است، آنها را می‌نویسم تا از روی همین سوژه‌ها سخنرانی می‌کنم. فرمود: «وَ هَذَا سَامِرِیُّ هَذِهِ الْأُمَّهِ»(إحتجاج طبرسى، ج‌‌1، ص‌‌171) حضرت فرمود: تو مثل سامری هستی. سامری چیست؟ سامری وقتی گوساله درست کرد و مردم را از خداپرستی به گوساله پرستی برد. حضرت موسی گفت: چرا چنین کردی؟ گفت: «فَقَبَضْتُ قَبْضَهً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها»(طه/69) یعنی از اثر رسول یک چیزهایی را گرفتم و یک چیزهایی هم خودم قاطی آن کردم و گوساله ساختم. فرمود: کسی که حق را بشنود و باطلی را با حق مخلوط کند و به باطل سخنرانی درست کند، او هم سامری است. یعنی سخنرانی او می‌شود گوساله و خودش هم می‌شود سامری. خیلی زشت است که امیرالمومنین به یک نویسنده بگوید: تو سامری هستی!
4- محبوبیت صدای قلم و کتاب‌ و کتاب‌خوانی
از قلم خیلی حرف زدیم، برویم سراغ کتاب. دنباله قلم این را هم به شما بگویم که حدیث داریم: در همه صداها خداوند سه صدا را دوست دارد که حجاب‌ها را این سه صدا کنار می‌زند. (هر انسانی، هر برگ درختی، بوق ماشینی، صدای رعد و برقی، هر حیوانی و هر موجودی صدایی دارد. به آهن می‌زنی یک صدا دارد و به مس می‌زنی یک صدا دارد به شیشه می‌زنی یک صدا دارد) در میان میلیونها صدا حدیث داریم: سه صدا محبوب خداست. یکی از صداها صدای قلم دانشمندان است. یکی از صداها صدای چرخ پیرزنها است که در قدیم نخ و پشم و پنبه را نخ می‌کردند. پس صدای قلم محبوبترین صداها است.
درباره کتاب، قرآن همینطور که به قلم قسم خورده به کتاب هم قسم خورده است. گفته و کتاب مسطور. همینطور که می‌گوید «وَ الْقَلَمِ»(قلم/1) در آیه دیگر می‌گوید و کتاب یعنی قسم به کتاب. واقعا آدم غصه می‌خورد چه دینی داریم که اینقدر برای سوادآموزی ارزش قائل شده است. اصلا کتاب ما قرآن است. قرآن یعنی چه؟ قرآن از «قراء» هست، یعنی «خوان»، قرآن یعنی «خواندنی». دین ما «اقْرَأْ»(علق/1) اولش است و کتابمان قرآن است قسم که می‌خورد به کتاب و قلم قسم می‌خورد.
از این همه بی سوادی که ما داریم، حیف است شبهای زمستان بی سواد و باسواد کنار هم می‌نشینند ولی تعهدی چندان ندارند. کتابخوانی در میان ما نیست و البته این نقشه استعمار است که بیشترین کتابها در کشورهای غربی مطالعه می‌شود. سه درصد کتابها در 51 کشور آفریقایی و 97 درصد از کتابها در کشورهای غیر از آفریقا مطالعه می‌شود. سه درصد کتاب در آفریقا مطالعه می‌شود. این چه درسی است که باید کشورها عقب مانده نگه داشته باشند. اگر خواستید بدانید کشوری رشد دارد یا ندارد، ببینید مقدار کتاب‌خوان‌هایش چقدر است. البته من نمی‌خواهم بگویم هر که کتاب بیشتر خوانده بهتر است، از این هم که بخواهم سفارش کتابی را بکنم، معذورم چون متاسفانه کتابی بود هشتصد تومان و ما در تلویزیون گفتیم تفسیر خوبی است، شد 1600 تومان. نباید کتاب فروش با کتاب مثل دلار و سکه معامله کند. کتاب رشد ملت است و کتاب و کاغذ از نیازهای اولیه است. بگذریم از اینکه خیلی هم ما اسراف می‌کنیم.
5- ارزش کتاب و کتابخانه
در مورد کتاب و کتابخانه باید بگویم که دوست بی آزار کتاب است. اذیت نمی‌کند، تجربه قرنها کتاب است. وسیله انتقال علوم کتاب است. کتاب در هر زمان و در هر مکان برای هرکس باز است. مربی بی طمع و بی توقع کتاب است. می‌تواند بین پست ترین افراد و با شرفترین افراد، بی سوادترین افراد و با سوادترین افراد رابطه برقرار کند. یک کسی که کتاب دست می‌گیرد و می‌خواند مثل اینکه با نویسنده کتاب دست بیعت می‌دهد. کتابخانه جایی است که انسان امروز را با مردان دیروز بی سر و صدا با هم یکجا جمع می‌کند.
«ارزش کتاب «و کتاب مسطور»؛ قرآن به کتاب قسم خورده است. کتاب گوش است اما گوشی است که صدای قرنها را می‌شنود. کتاب چشم است و کتاب حرف می‌زند، کتاب دست است اما دست بیعت علمی، کتاب مغز است و به افکار نسل امداد می‌دهد.
حدیث داریم: «الْکُتُبُ بَسَاتِینُ الْعُلَمَاءِ»(غررالحکم، ص‌‌49) مدرسه فیضیه جلوی در کتابخانه‌اش این حدیث نوشته شده است. امیرالمومنین فرمود: کتابخانه بوستان علی است.
من یک ماه رمضان دعوت شدم و رفتم خانه کسی. دیدم آقایانی که دعوت شده‌اند همه تاجر یا شخصیت‌های بزرگ هستند. وقتی خواستم بیایم بیرون، بابت همه چیز تشکر کردم و بعد به صاحبخانه گفتم، من تشکر کنم یا راستش را بگویم؟ گفت: راستش را بگو! گفتم: این غذا را اگر به ما نمی‌دادی طوری نبود، ما در خانه داشتیم که چیزی بخوریم ولی اگر این هزینه را به کتاب می‌دادی و هدیه می‌کردی به کتابخانه‌ای قرنها از این استفاده می‌شد. ولی الآن پول را خوردیم و تمام شد. شما اگر می‌خواهید میهمانی دهید کتاب بخرید بدهید کتابخانه‌ها. گفت: باشد. مقداری پول به من داد و من کتاب خریدم و وقف کتابخانه فیضیه کردیم و این خیلی ارزش دارد.
یک طرحی آموزش و پرورش در دست دارد که به مناسبت دهه فجر هر بچه‌ای که در خانه کتاب دارد، نه اینکه کتاب بخرد کتاب گران است و پدر و مادرها پول ندارند، اما در خانه کتاب‌های مفیدی هم هست. از هر خانه‌ای یک کتاب مفید داده شود و آموزش و پرورش هم برنامه‌ریزی کند و ما با همین کار می‌توانیم هزارها کتابخانه در مدرسه‌ها درست کنیم. به شرط اینکه کتابخانه‌اش با انبار سیب زمینی فرق داشته باشد. یکجایی روشن و خوبی باشد.
6- وقف‌های ارزشمند و وقف کتاب و کتابخانه
ما عاشق کتاب نیستیم، اما از عاشقان کتاب برایتان بگویم. ما هر وقت حرف وقف را می‌زنیم می‌گویند آقای قرائتی ما که مزرعه نداریم وقف کنیم، پاساژی و سرمایه‌ای نداریم که وقف کنیم. این وقف را برای پولدارها بگو. وقف ده تومانی می‌شود؟ بله وقف کتاب! اگر فکر بالا باشد وقف مهم نیست.
من چهار تا قصه بگویم. یکی از ایران یکی از لبنان یکی از مصر و یکی هم از سوریه.
در ایران کسی چیزی را وقف کرده که درآمدش کم است. گفته همین درآمد کم را بدهید به کسانی که ناله مظلوم را به مقامات رسمی برسانند و این موقوفه درآمدش خرج این شود. این فکر می‌خواهد ممکن است کسی در روستایی ناله دارد ناله‌اش به جایی نرسد. در قدیم یک همچنین وقفی داشتیم.
در لبنان یک کسی وقف کرد و گفت درآمد این را بدهید به آدمهایی که دو تا دو تا بروند بیمارستان، بیمارانی که عیادت کننده ندارند و بالا سر اینها عیادت کنند. این کار مغز می‌خواهد، پول نمی‌خواهد. این قدر پول هست ولی مغز نیست. و اینقدر مغز هست که پول ندارد.
در قاهره یک کسی بودجه‌ای را وقف کرده و گفت وقف اینکه افرادی بیایند سرود بخوانند برای بیمارانی که دل گرفته هستند، برای بیماران غم زده سرود بخوانند.
درد مشق کسی وقف کرد برای غلامها و کنیزهایی که می‌روند تا چیزی بخرند و ظرف را در راه می‌شکنند و ارباب اینها را می‌زنند. برای خرید ظرفهای شکسته و برای سنگچین کردن کوچه هایشان که آن موقع اسفالت نبوده وقف شده بود.
پس ببینید بیماران لبنان که عیادت کننده ندارند برایشان وقف می‌شود. ما اگر بتوانیم هر کدام همان یک کتاب دو کتاب و 20 کتاب را وقف کنیم و وقتی هم وقف شد به کتاب باید احترام بگذاریم. ما کتاب برایمان ارزش ندارد، علمای قدیم کتابهایشان جلدشان (خوب) چرمی بود، لباس‌هایشان (کم‌ارزش) کرباس. الان لباس بنده فاستونی ولی کتاب‌هایم جلدش مقوا است. کفشها چرمی شده یعنی چرمی که برای مخ بود برای پا شد. کتابها جلدش چرمی بود و غذایی که آقا می‌خورد آبدوغ بود، الآن کتاب که مال مغز است مقوا است و چرم رفته کفش شده است و جابه جا شده است.
7- اهتمام عمومی به علم و سواد و رفع بی‌سوادی
اگر قداست علم در مملکت ما جا بیفتد، بی سواد‌ها سراغ ما می‌آیند. الآن آموزشیارهای ما چقدر زحمت می‌کشند. معلمهای نهضت سوادآموزی به روستاها هجرت می‌کنند، تک تک در خانه‌ها را می‌زنند، آن‌هایی که دیپلمشان را گرفته‌اند می‌روند روستاها اتاق اجاره می‌کنند. در برف و زمستان دور از پدر و مادر یک دختر جوان در روستا زندگی می‌کند ولی خواهرهای روستایی دنبالشان نمی‌آیند. البته طرحهایی هست که شورای مصلحت شاید به یک نحوی اجرا کند.
حالا بزرگترها هیچی، بچه‌هایی داریم که پشت در مدرسه مانده‌اند. باید به سواد عنایت شود. یا مثلا داریم که وقف شده و گفته درآمدش را نخودچی و کشمش بخرند برای بچه‌هایی که می‌آیند در مسجد نماز بخوانند. اینها فکر می‌خواهد! اگر ستاد نماز جمعه احساس کرد یک وقتی نماز جمعه خلوت شده باید احساس کند که چرا خلوت شده؟ معلوم می‌شود هزارها زن می‌خواهند بیایند نماز جمعه دو تا بچه دارد. مقداری لااقل باید احساس کنیم، جاهای دیگر چه خبر است. در آمریکا کتابخانه‌ای با 82 میلیون جلد کتاب داشته باشند ولی در اینجا کتابخانه هایش خاک گرفته باشد. اصولا بسیاری از دیپلمه‌های شهرستان اگر از آنها بپرسید آیا در این شهر کتابخانه هست یا نیست؟ شاید خبر نداشته باشند. ولی اگر او بپرسی چه کسی گل زد؟ می‌داند که چه کسی بود. اگر یک موشی دو قلو بزیاد در زیمباوه این را می‌خواند اما علمای شهرستانش را نمی‌شناسد. دانشجو کیست. دانشجو کسی است که وقتی دفتر شماره تلفن او را آوردی بیرون، شماره دانشمندان بیشترین شماره تلفن‌‌های در دفترچه‌اش باشد. الآن در دفتر تلفن دانشجو تلفن قصابی، بیمارستان، نانوایی و. . . همه هست ولی. . . من غصه می‌خورم. بعضی وقتها دانشگاه تعطیل می‌شود برای اینکه برق می‌رود، لبوفروشی‌های جهموری اسلامی تا برق می‌رود یک چراغ توری می‌زنند ولی دانشگاه به خاطر برق رفتن تعطیل می‌شود.
خدا رحمت کند موسس حوزه علمیه قم حاج شیخ عبدالکریم حائری را یک روز در قم برف آمده بود، حدود نیم متر یا بیشتر. این پیرمرد، استاد رهبر کبیر انقلاب بلند شد در آن برفها آمد به حوزه علمیه. طلبه‌ها گفتند با این برف سنگین امروز حوزه علمیه تعطیل است. آمدند و دیدند حاج شیخ عبدالکریم حائری تشریف آورده‌اند. گفتند: آقا درس را تعطیل نکردی؟ گفت: مگر عطارها و بقالهای قم تعطیل کرده‌اند؟ یعنی ما باید از کاسب‌ها هم ضعیف‌تر باشیم؟ چطور دیگران در کارشان سفت و پابرجا هستند.
سید بحر العلوم مرجع تقلید جدّ آقای بروجردی هر شب پسرش را برای نماز شب صدا می‌زند تا پسر داماد می‌شود. داماد که می‌شود حال ندارد که از کنار عروس بلند شود و نماز شب بخواند، ایشان می‌آید در را می‌زند و می‌گوید: وقت نماز شب است و ایشان می‌گوید: من همین که در رختخواب خوابیده‌ام می‌گویم «الهی العفو العفو العفو» تو عروس بگو: حاج آقا ایشان دارد نماز شب می‌خواند. چند شب به همین ترتیب وقتی ایشان می‌رود برای نماز شب صدا می‌زند، ایشان دو سه «العفو» الکی می‌گوید و آقا را رد می‌کند. تا یک مدتی می‌گذرد. . . عروس و داماد با هم حرفشان می‌شود. عروس می‌گوید آبرویت را می‌ریزم به پدرت می‌گویم که ایشان نماز شب نخواند. می‌گوید: خیلی خوب. یک شب سید بحرالعلوم آقازاده را صدا می‌زند می‌گوید: امشب باید با من بیایی. دست ایشان را می‌گیرد و می‌برد، می‌بیند یک فقیری در کنار حضرت امیر(ع) لب در نشسته با یک ظرفی گدایی می‌کند به پسرش می‌گوید: این فقیر برای یک فلس پول سحرخیزی می‌کند، تو چرا برای گرفتن بهشت و رضای خدا سحرخیزی نمی‌کنی؟
چرا لبوفروشی‌های ما وقتی برق می‌رود با چراغ توری لبو می‌فروشند؟ ولی دانشگاه و حوزه ما به خاطر برق و برف تعطیل می‌شود؟ البته دبستان‌ها حسابش جداست، راهنمایی‌ها حسابش جداست، حالا اگر بچه‌ها غصه بخورند چیزی نیست. گاهی وقتها بچه می‌گوید جان برف آمده و تعطیل است. بعد می‌رویم سراغ استادش می‌بینیم او می‌گوید: «آخ جون» آن وقت نتیجه این «جون» و «آخ جون» این می‌شود که وقتی تب کردی باید بروی پیش دکتر پاکستانی و هندی. در مملکت ما دکتر کم است، نمی‌خواهم بگویم دکتر و مهندس پاکستانی بد است می‌خواهم بگویم چرا خودمان دکتر کم داریم؟ این جزای کسی است که بیشترین وقتش را صرف پرت و پلا می‌کند. تذکرات را بگویم برادرها و خواهرها عنایت بفرمایید.
8- اهتمام عمومی به کتابخانه‌ها و مراکز علمی
اول اینکه من در کره شمالی بودم، یک کتابخانه رفتم، دیدم در این کتابخانه روزی به طور متوسط 5 هزار نفری می‌رفتند و مطالعه می‌کردند. بعد دیدم چند تا اتاق است نوشته بود اتاق اساتید دانشگاه. گفتند دانشجوهایی که این جا مطالعه می‌کنند اگر مشکلی داشتند از این استادها می‌پرسند. ما الان بسیاری نیروی باسواد داریم که در خانه نشسته‌اند اینها را می‌توانیم بیاوریم کتابخانه و یک اتاق به آنها بدهیم و اعلام کنیم مشکلات علمی را با این اساتید حل کنید.
چرا در خیابان که می‌رویم مشاور املاک داریم ولی مشاور افکار نداریم؟ باید در کتابخانه‌ها مشاور افکار باشد و حالا این را چه کسی به عهده بگیرد، نمی‌دانم. شاید ارشاد، شاید دفتر تبلیغات، شاید سازمان تبلیغات، کار خیلی زیاد است. گاهی می‌گویند چه کتابی را مطالعه کنیم؟ کتابهای عقاید؟ کتابهای تاریخ؟ آدم تاریخ آندلس را بخواند، تاریخ انقلابها را بخواند، شخصیت‌ها را بخواند. خواهرها تاریخ زنها را بخوانند، تاریخ مردها را بخوانند. خواندنی زیاد داریم من معذورم اسم کتاب را ببرم، چون می‌ترسم فردا قیمت آن دو برابر شود.
وظیفه کشور است که کتابخانه‌های امانی درست کند. یک وقت من حدود 18-17 سال پیش یک مشت کتاب در خانه‌ام داشتم. به بچه‌های قمی گفتم: بچه قمی‌ها! این خانه مال من است هر کدام کتاب می‌خواهید بیایید و بگیرید، هفته دیگر، ماه دیگر به من برگردانید. گاهی وقتها می‌توان با این کار جوانهای محل را با کتاب آشنا کرد. اگر در برنگرداندن کتاب اشکالی وجود ندارد، همین اندازه که آدم دانه بپاچد، همین مقدار که انسان اطلاعات و کتاب را در اختیار بگذارد، خودش ارزش است، و چقدر این کارها رابطه را زیاد می‌کند و علاقه‌ها را زیاد می‌کند. دانشجوها و محصل‌های عزیز یک کتاب را که خواندید خلاصه‌اش را به همدیگر بگویید.
گاهی می‌گویند آنچه مطالعه کردیم را یادمان می‌رود. این به این دلیل است که نتیجه مطالعه‌ات را به دیگران نمی‌گویی.
9- خلاصه‌نویسی و تنوع کتاب و راهکارهای توجه به کتاب
کتابها باید دو رقم چاپ شود. کتاب ارزان کتاب گران.
چون گاهی وقتها یک گاو صندوق می‌خواهد تا بشود کتاب خرید. 280 تومان، 450 تومان، 100 تومان، 50 تومان کتاب گران است. باید دو رقم چاپ شود. کتاب گران و کتاب ارزان. راه دسترسی به کتاب باز شود.
اصولا ما سه رقم آدم داریم 1- بی‌حوصله 2- کم حوصله 3- پرحوصله. باید یک کتاب نوشته شود برای پرحوصله‌ها، همان را خلاصه‌اش کنند برای کم حوصله‌ها. ما گل داریم و گلاب و عطر. علمای قدیم اینطور بودند که مطول می‌نوشتند، مختصر هم می‌نوشتند. خود خدا نماز واجب دارد و در کنارش هم نماز مستحب دارد. حج دارد و کنارش عمره را گذاشته است. ازدواج دائم دارد ازدواج موقت هم کنارش گذاشته شده است. باید همیشه در کنار چیزهای گران یک چیزهای ارزان عوض کپسولهای 12 کیلویی باید از این کپسولهای پیک نیک هم باشد. کتابهای فشرده ارزان باید باشد. تنها یک رقم کتاب چاپ کردن ظلم به قشری از مردم است.
مطالعه دسته جمعی؛ این چیزی که اخیرا به آن‌ها رسیده‌ام و خیلی استفاده کرده‌ام. گاهی دو سه تا طلبه می‌شویم و هر کدام یک کتاب را مطالعه می‌کنیم. شب می‌آییم می‌گوییم که خلاصه این دویست صفحه این چهار تا کلمه بود. او هم می‌گوید خلاصه این 150 صفحه این مطلب بود. یعنی شب که می‌خوابیم هزار صفحه مطالعه کرده‌ایم و حال آنکه خودمان بیش از دویست صفحه ندیده‌ایم. گاهی چهار، پنج تا طلبه می‌شویم و هر کدام چیزی را می‌بینیم و بعد حرفهایمان را روی هم می‌ریزیم و اطلاعات را به هم منتقل می‌کنیم. مطالعه دسته جمعی بخصوص برای قشر جوان.
اصولاً الآن می‌گویند: «کتابخانه»! قدیم می‌گفتند: «قرائت خانه»! یعنی در ده یک باسواد کتاب را می‌خواند و بقیه مردم روستا می‌نشستند حرفهای ایشان را می‌شنیدند. آنجایی را که می‌نشستند می‌گفتند: «قرائت خانه» یعنی یک باسواد به باقی مردم نور می‌رساند. چرا باید این سنت‌های خوب حذف و برداشته شود.
در مورد جلسات فامیلی؛ الان من در تهران چند تا از این جلسات فامیلی را سراغ دارم. در کاشان خودمان هست در بعضی شهرهای دیگر هم هست. فامیل جمع می‌شوند و هفته‌ای یک بار یا دو هفته‌ای یک بار آن کسی که از همه باسواد‌تر است یک مقاله می‌نویسد، خلاصه کتاب را می‌نویسد، از یک کتاب 50 صفحه‌ای 4 نکته مهم در می‌آورد و می‌نویسد، در مسجد می‌زند، در مدرسه می‌زند، محصلین مدرسه که وارد مدرسه می‌شوند نگاه می‌کنند تابلوی اعلانات را که می‌خوانند، 5 صفحه می‌خوانند در هر صفحه‌ای 5 نکته و این 5 نکته خلاصه 40 صفحه می‌شود. خلاصه کتابها را روی دیوار مساجد و دیوار مدارس زد. می‌شود در روستا یک باسواد بخواند و بقیه گوش دهند. می‌شود پسر بزرگ درس بدهد به پسر کوچک.
امام در پیامی که هفت دی به مناسبت سالگرد نهضت سوادآموزی به مناسبت تاسیس نهضت فرمود: ایران را سراسر مدرسه کنیم. خدا به قلم قسم خورده، خدا به کتاب قسم خورده، کتابخانه جای مقدسی است. اصلا در کلاس را باید بوسید، در کتابخانه را باید بوسید. مکان، مکان مقدسی است. جاهل می‌رود، باسواد می‌آید بیرون. ‌ای کاش این مسائل باشد. در حفظ کتابها باید دقت کنیم. سالی 120 میلیون جلد کتاب تقریبا چاپ می‌شود که 10 تومان قیمت آن است با نرخ تعاونی و دولتی. (120 میلیون 10 تومان) اگر یکسال جوانهای ایران و محصلین ایران تصمیم بگیرند که کتاب‌هایشان را تمیز نگه دارند تا سال دیگر نیاز به چاپ دوم نباشد 120 میلیون 10 تومان به نفع آموزش و پرورش می‌شود. دیگر نمی‌گویند مدرسه دو شیفتی است، بچه‌هایمان خفه می‌شود، آزمایشگاه ندارد، ما کتاب را چگونه نگه می‌داریم؟ اول سال درسمان است می‌خوانیم، تا هوا گرم شد بادبزن می‌کنیم، تا می‌بینیم زمین خاکی است می‌گذاریم زمین و رویش می‌نشینیم. تا با بچه‌ها دعوایمان می‌شود می‌زنیم به سرش. این کتاب سال دیگر باید 120 میلیون چاپ شود. در این صورت معلم شما اتاق برای زندگی کردن ندارد و شما آزمایشگاه ندارید و دودش به چشم خودتان می‌رود.
«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ»(اسراء/7) بحث ما ارزش قلم بود. قرآن به قلم قسم خورده است. قلم تکوین، قلم شروع، قلم قضا و قدر و قلم آموزشی. «عَلَّمَ بِالْقَلَمِ»(علق/4) اهل قلم ناز نکنند. «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ»(بقره/282) اگر گفتند بنویس ناز نکنند. مختصر بنویسند. یکی از عللی که کاغذ در مملکت ما کم است گاهی به خاطر این است که مسائل مختصر را خیلی مفصل می‌نویسند.
با قلم چه خیانت‌هایی می‌شود کرد. قرآن می‌گوید: آقای کاتب ضرر نزن. باید بدانیم کلاسهای اول مهمتر است. دیروز در تفسیر مجمع البیان دیدم نوشته «الف لام میم» چند تا معنا دارد: یکی از معانیش این است که به الف، قسم به لام و قسم به میم قسم. یعنی خداوند به الفبا و حروف قسم خورده و این ارزش است. اگر از بنده بپرسند مهمترین شغلها چیست؟ می‌گویم معلمی و اگر بگویند مهمترین معلم؟ می‌گویم معلم کلاس اول است. چون معلم کلاس اول است که اینها را با الفبا آشنا می‌کند. بعد همه معلمین صدقه سر آشنایی با الفبا دارند کارشان را می‌کنند.
10- نظارت و بررسی محتوای کتاب
وقف کتاب را برایتان گفتم. البته کتابها هم اگر چرت و پرت است باید از بین برود. چون گاهی وقتها کتاب منحرف است. امیرالمومنین وارد مسجد شد دید یک کسی دارد قصه میگوید، دید قصه از قصه‌های چرت و پرت است او را با شلاق از مسجد بیرون کرد. چرت و پرت گو را با شلاق باید از مسجد بیرون کرد. باید چرت و پرت نویس را هم کتابش را حذف کرد(سانسور علمی) ما انحصار طلب هستیم می‌گوییم جز حرف حق نباید در مملکت چاپ شود. ما انحصار طلب هستیم خداوند انحصار طلب است چون می‌گوید: «لا اله» هیچ کس را به خدایی قبول ندارم «الا الله» جز خداوند! اگر انحصار طلبی بد است اولین انحصار طلب خداوند است. خدا گفته: جز خودم هیچ کس به درد خدایی نمی‌خورد. جز حرف منطق و جز حق حسابی نباید پخش شود. قصه نویسی کار آسانی نیست، هنر داشتن باسواد بودن، سودمند بودن و خلاصه اینکه آقایان انتشاراتی هم که کتاب چاپ می‌کنند این را به عنوان عبادت تلقی کنند. نگویند چاپ کنیم تا مردم را بچاپیم. انتشارات کار مقدسی است، نویسندگی کار مقدسی است، سخنرانی کار مقدسی است. این کارهای مقدس را با اغراض مادی آلوده نکنیم.
خدایا تو را به حق و محمد و آل محمد به همه امت ایران توفیق شناخت و خواندن و نوشتن و توفیق رشد علمی و فکری و توفیق پیدا کردن تخصص و شعور و سوز نسبت به علم و تحصیل مرحمت بفرما.
بار دیگر به مناسبت نهضت سوادآموزی 7 دی به همه خواهران و برادران که در سراسر ایران و حتی در روستاهای دور که آموزش و پرورش هنوز نرفته و نهضت رفته و پشت برفها زحمت می‌کشند از اینها تشکر می‌کنیم و امیدواریم همه بی سوادها قدر این معلمین ایثارگر را داشته باشند.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1793

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.